بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
به همه ى شاعران محترم - برادران و خواهران عزيز - خوشامد عرض ميكنيم. در بين شما پيشكسوتها و اساتيدى حضور دارند، نورسها و شكوفه هاى تازه اى هم بحمداللَّه حضور دارند؛ هركدام يك لطفى داريد و هر گلى بويى دارد؛ تأسف ما فقط از اين است كه نميتوانيم از همه ى اين گلها استفاده كنيم. تقسيم بندى را دوستان كرده اند و از كسانى خواهش خواهند كرد كه بخوانند؛ ما هم در انتظاريم كه استفاده كنيم و گوش بدهيم. ان شاءاللَّه كه همه تان موفق باشيد. آقاى قزوه بفرماييد...
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
مجدداً خوشامد عرض ميكنيم و تشكر ميكنيم از برادران و خواهران عزيز، بخصوص از اين دوستانى كه از سروده هاى خودشان ما را بهره مند كردند. من امسال هم مثل پارسال دقت كردم تا بالا آمدن سطح شعر انقلاب را و شعر اين نسل را بسنجم؛ پارسال هم به گمانم همين را گفتم، امسال هم تأكيد ميكنم: من بوضوح دارم بالا آمدن اين سطح را مشاهده ميكنم؛ يعنى واقعاً شعرِ مجموعه ى شاعران انقلاب، امروز نسبت به ده سال قبل و پانزده سال قبل، يك رشد تحسين برانگيزى كرده. من، هم آن كسانى كه ديروز جوانها و نوباوگان انقلاب محسوب ميشدند - كه امروز الحمدللَّه به ميانسالى رسيده اند و همچنان در اين صراط پيش ميروند - و هم آن جوانهايى كه تازه وارد اين ميدان شده اند را - حالا من تازه شعر اينها را ميشنوم؛ شايد سالهاست وارد شده اند، منتها در آن حدى نبوده كه توى مطبوعات و كتابهايى كه به دست بنده ميرسد بيايد - واقعاً تحسين ميكنم. اغلب شعرهايى كه امشب خوانده شد، شعرهاى خوبى بود؛ خوبِ به معناى حقيقى كلمه، يعنى لفظِ خوب، معناى خوب، آهنگ و موسيقى خوب، گزينه هاى واژگانى خوب و گسترش تخيل را در اين شعرها - بخصوص توى شعر جوانها - آدم مشاهده ميكند؛ اينها خيلى مهم است. اينها همه، چيزهايى است كه نشان دهنده ى رشد و بالندگى نهال شعر در كشور ماست.
خب، يك مطلب اين است كه شعر دوران انقلاب - يعنى اين دوران سى ساله - دارد آزمايش خوبى از خودش نشان ميدهد؛ شعراى خوب ما هيچ تنزل و توقف ندارند؛ انسان اين را حس ميكند. قبلها و در دوره هاى قبل از انقلاب شعرايى را ديديم - شعراى بعضاً معروف - كه در يك برهه اى از عمرشان، يك اوجى گرفتند، اما بعد نزول كردند يا متوقف شدند يا سقوط كردند؛ بعدها كه نگاه ميكرديم، ميديدم شعرهاى بعديشان اصلاً هيچ لطفى ندارد. من نگاه ميكنم، مي بينم تا الان در بين شعراى ما اين جورى نبوده. حالا مثلاً فرض كنيد در همين جلسه، آقاى فريد، آقاى اميرى و آقاى ميرشكاك - اين دوستانى كه از پيش خوب شعر ميگفتند، بخصوص آقاى فريد و اينها را كه من درست يادم مانده - اين حركتِ به سمت شعر بهتر با معيارها و ميزانهاى شعر خوب را ادامه دادند؛ يعنى توقف نكردند، به طريق اولي تنزل هم نكردند؛ اين مهم است.
علاوه بر اينكه رويشهاى جديدى هم ما داريم. اين جوانهايى كه دارم مي بينم، حقيقتاً من را شگفت زده ميكنند. شعراى جوان بعضى از شهرستانها كه مي آيند اينجا و شعر ميخوانند، وقتى من اينها را با شعراى آن شهر - در دوره ى جوانى خود من - مقايسه ميكنم، مي بينم اينها از آنها بهترند؛ با اينكه آنها بعضاً نامهاى معروف و شعراى معروف و صاحب نامى هم بودند؛ اما وقتى من نگاه ميكنم، مي بينم اينها بهتر از آنها شعر ميگويند. الان توى همين جلسه ى ما هم - حالا نميخواهم اسم بياورم - از شهرى شعرى خوانده شد كه من شعراى قبلى آن شهر را هم ميشناختم؛ چون من آنجا انجمن ادبى هم رفته بودم و چهره هاى معروف شعري شان را هم ميشناختم. شعر اين آقايى كه امشب اينجا شعر خواند، از شعر همه ى آن شعرا كه من ميشناختم بهتر است! بنابراين اين يك آزمونى است براى شعر انقلاب؛ شعر انقلاب يك حركت مستمرِ رو به جلوى داراى اوج داشته. اين از لحاظ اصل اين معنا.
يك نكته اى كه در اينجا وجود دارد اين است كه شعر انقلاب بايد در خدمت مفاهيم انقلاب باشد. خب در بين شماها كسانى هستند كه شعرهاى آيينى ميگويند. شعرهاى مذهبى و شعرهاى مربوط به ايمه (عليهم السّلام) را، به اصطلاحى كه حالاها باب شده، تعبير ميكنند به «شعر آيينى». هستند؛ انصافاً شعرهاى خوبى هم گفته ميشود؛ بعضي ها هم اشعار مربوط به جنگ و دوره ى دفاع مقدس يا مربوط به شهدا يا مربوط به جانبازان و اينها را ميگويند. اينها خيلى خوب است؛ ليكن - پارسال هم من اشاره كردم به اين معنا - اهداف و آرمانهاى انقلاب منحصر در اينها نيست. انقلاب يك مجموعه اى از ستاره هاى درخشان آرمانى را بالاى سر ما قرار داده و ما را به حركت و پرواز و جهش به سمت اين نقاط نورانى دعوت كرده. ما هم امتحان كرديم، ديديم ميتوانيم پرواز كنيم؛ ديديم اين پرواز ممكن است. البته در دوره ى دفاع مقدس نمونه هاى بارزش ديده شد و ديديم وقتى اين ملت به سمت اين آرمان ها پر بگشايد، ميتواند خوب حركت بكند؛ اما بسيارى از اين آرمانها هنوز بالاى سر ماست؛ ما بايد حركت كنيم: به سمت عدالت بايد برويم، به سمت اخلاق بايد برويم، به سمت استقلالِ به معناى حقيقى كلمه - شامل استقلال فرهنگى كه از همه عميقتر و دشوارتر است - بايد برويم، به سمت بازيابى حقيقى هويت اسلامى- ايرانى خودمان بايد برويم.
در امتحانهايى از قبيل همين حوادثى كه حول و حوش انتخابات پيش آمد - بعد از انتخابات و قبل از انتخابات - ديديم كه در همين زمينه ها ضعفها و مشكلاتى داريم. اين حوادث براى ما نعمت بزرگى است؛ از اين جهت كه ضعفهاى خودمان را بشناسيم؛ مثل رزمايشهايى كه نيروهاى مسلح راه مي اندازند. رزمايش اصلاً براى همين است كه اين يگان نظامى يا اين سازمان نظامى، نقاط ضعفش را پيدا كند. هدفى را ميدهند، فرمان صادر ميشود كه به سمت آن هدف حركت بكنند؛ بعد چشمهاى بصير و بينايى - در همه ى رزمايشها اينجور است - مي ايستند و از بالاى صحنه، صحنه را نگاه ميكنند. مي بينند كه بله، در فلان نقطه، ضعف وجود دارد يا بعضاً ناتوانيهاى مزمن وجود دارد. اين براى ما يك رزمايش شد. البته به اختيار خود ما پيش نيامد؛ بر ما تحميل شد؛ اما خوب شد؛ ضعفهاى خودمان را فهميديم. بنابراين اين آرمانها، بالاى سر ماست و بايد به سمت اين آرمانها حركت كنيم؛ آن وقت اين ضعفها برطرف خواهد شد. اين هم يك نكته است.
خب، در اينجا شاعر چه نقشى دارد؟ مردِ هنرى و مردِ فرهنگى - مرد شامل زنها هم ميشود - يعنى انسانِ هنرى و انسانِ فرهنگى، در اين صحنه چه وظيفه اى دارد؟ به نظر من وظيفه خيلى سنگين است، خيلى بزرگ است. مهمترين وظيفه هم تبليغ و تبيين است؛ «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احدا الّا اللَّه»؛(1) اين يك معيار است؛ حقيقتى را كه درك ميكنيد، آن را تبيين كنيد. كسى انتظار ندارد برخلاف آنچه كه ميفهميد حرف بزنيد. نه، آنچه را كه ميفهميد، بگوييد. البته براى اينكه آنچه ميفهميد درست و صواب باشد، بايد تلاش و مجاهدت كنيد؛ چون در حوادثِ فتنه گون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است. اگر بنا باشد يك شاعر هم مثل ديگران گول بخورد، فريب بخورد و بي بصيرتى به سراغش بيايد، اين خيلى دون شأن يك انسان هنرى و يك انسان فرهنگى است. پس بايد حقيقت را فهميد؛ بعد هم بايد همان حقيقت را تبليغ كرد. نميشود با شيوه هاى سياسى - شيوه هاى سياستگران و سياستمداران - در عالم فرهنگ حركت كرد، اين خلاف شأن فرهنگ است. در عالم فرهنگ بايستى گره گشايى كرد؛ بايستى حقيقت را باز كرد، بايستى گره هاى ذهنى را باز كرد. و اين تبيين لازم دارد، يعنى همان كار انبياء؛ فصاحت و بلاغتى هم كه گفته اند در بيان لازم است، بلاغتش به اين معناست. اگر چه كه بلاغت را در كتب فنى به معناى مطابقه ى با مقتضاى حال معنا ميكنند، اما آن يك معناى خاصى از بلاغت است؛ معناى اوّلى و صريح بلاغت اين نيست؛ بلاغت يعنى رساندن، بلاغ يعنى رساندن. اينى كه مثلاً ميگويند حافظ اين شعر فصيح و بليغ را گفته، بليغش يعنى چه؟ يعنى مناسب مقتضاى حال گفته؟ چه ميدانيم ما آن وقتى كه اين شعر را گفته، مقتضاى حال بوده يا نبوده! ما الان داريم نگاه ميكنيم؛ بحث اقتضاى حال نيست؛ يعنى رساست. بليغ يعنى رسا؛ رسا بگوييد، روشن بگوييد، مبيَّن بگوييد؛ اما آنچه را كه ميفهميد بگوييد؛ هيچ انتظار نيست - حق هم نيست كه انتظار باشد - كسى بر خلاف فهميده ى خودش حرف بزند. سعى هم بكنيد كه آنچه كه فهميديد درست باشد.
من به شما عرض ميكنم كه اين حركت عظيم انقلاب اسلامى، يك حركت تمام شده نيست. حالا يك گوشه ى از لشكر آن من و شماييم كه حالا يك ذره مثلاً اهل ادب و فرهنگ و اينها محسوب ميشويم؛ «و للَّه جنود السّماوات و الارض»؛(2) لشكر او زمين و آسمان نميشناسد؛ «و كان اللَّه عزيزا حكيما»؛(3) خدا عزيز است - عزيز يعنى غالبِ لايغلب، يعنى بي نياز از همه - من و شما هم حالا يك گوشه اى از كار را در دست ميگيريم. اين حركت عظيمى كه با انقلاب اسلامى شروع شد، يك حركت تمام شده نيست؛ مطلقاً تمام شده نيست، آن حركت ادامه دارد. همينى كه حالا معمول شده كه در بيانها و در تلويزيون و توى تبليغات و توى دادگاه و توى زبان همه، ميگويند: جنگ نرم؛ راست است، اين يك واقعيت است؛ يعنى الان جنگ است. البته اين حرف را من امروز نميزنم، من از بعد از جنگ - از سال 67 - هميشه اين را گفته ام؛ بارها و بارها. علت اين است كه من صحنه را مي بينم؛ چه بكنم اگر كسى نمي بيند؟! چه كار كند انسان؟! من دارم مي بينم صحنه را، مي بينم تجهيز را، مي بينم صف آرايي ها را، مي بينم دهانهاى با حقد و غضب گشوده شده و دندانهاى با غيظ به هم فشرده شده عليه انقلاب و عليه امام و عليه همه ى اين آرمانها و عليه همه ى آن كسانى كه به اين حركت دل بسته اند را؛ اينها را انسان دارد مي بيند، خب چه كار كند؟ اين تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظيفه داريم. وظيفه ى مجموعه ى فرهنگى و ادبى و هنرى هم وظيفه ى مشخصى است: بلاغ، تبيين؛ بگوييد، خوب بگوييد. من هميشه تكيه بر اين ميكنم: بايستى قالب را خوب انتخاب كنيد و هنر را بايستى تمام عيار توى ميدان بياوريد؛ نبايد كم گذاشت، تا اثر خودش را بكند.
میبينيد، ديگران با اين كارهاى هنرمندانه اى كه بعضاً دارند، دارند يك باطلهايى را تبليغ ميكنند؛ شگفت اينكه ما هم همان حرفها را قبول ميكنيم! همين سريال كره اى كه دارد پخش ميشود و همه دارند آن را مي بينند، يك تاريخ سازى و افسانه ى باطل است؛ آدم اگر بخواهد توى شاهنامه بگردد و اينجور داستانى را پيدا كند، ده پانزده تا از اين داستانها ميشود پيدا كرد. منتها طرف هنر به كار برده؛ وقتى كسى هنرمندانه كار ميكند، پاداشش همين است كه جنابعالى هم كه هيچ علاقه اى به آن تاريخ و به آن فرهنگ نداريد، مي نشينيد و با كمال علاقه گوش ميكنيد و خواهى نخواهى آن فرهنگ را جذب ميكنيد! اين خاصيت هنر خوب است.
هنر خوب لازم است. حالا شما كارتان در باب هنر، كار شعر است؛ ان شاءاللَّه بايد هر چه بهتر و هرچه بيشتر آثار قدما و آثار اساتيد را بخوانيد، در آنها متوقف نباشيد، اما از نيكوييهاى آنها اصلاً صرف نظر نكنيد و به آنچه كه تا حالا گيرتان آمده قانع نباشيد. من عرض بكنم تعريفهايى كه اول كرديم همه اش درست، اما اين معنايش اين نيست كه شعرهاى جوانهاى خوب و عزيز ما - كه ميخوانند و واقعاً تحسين ما را بر مي انگيزند - بي عيب است؛ نه، اينجا به آن معنا جلسه ى نقادى نيست كه آدم بنشيند، نقد كند و عيار شعر را مشخص بكند؛ والّا اگر پاى عيارسنجى باشد، اشكالاتى وارد خواهد شد. بايد اين اشكالات را خودتان پيدا كنيد. حالا اگر جلساتى مخصوص اين كار داريد - مثل آن انجمنهايى كه قديم ما در مشهد داشتيم و رفته بوديم و ديده بوديم؛ در تهران هم شنيده بوديم كه كم و بيش بود؛ اما نه به آن غلظت و استحكام مشهد؛ البته بنده جلسات تهران را شركت نكرده بودم و نديده بودم؛ اما مشهد خيلى جلسات خوبى بود؛ شعر را چكش كارى ميكردند - كه چه بهتر، اين خيلى خوب است، در آن جلسات شعر را كامل نقد كنيد؛ اگر هم نيست خود شما نگاه كنيد، دقت كنيد، فكر كنيد و عيب جويانه و با نگاه انتقاد به شعر خودتان نگاه كنيد تا ان شاءاللَّه اين را كامل كنيد. به نظر من اين ميشود. انس با شعر اساتيد موجب ميشود كه انسان بهتر بتواند بعضى از عيوب شعر خودش را پيدا كند.
اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد؛ حالا نميدانم چند وقت ديگر و چند سال ديگر ما توفيق پيدا كنيم در اين شب متبرك، با اين جمع و جمع شعرا دور هم بنشينيم؛ ممكن است بار آخر باشد، ممكن است بار بعد يا بارهاى بعدى هم وجود داشته باشد. ...(4) البته جلسه اى به اين شكل، ما نديديم جايى انجام بدهند؛ در ميلاد نبى مكرم، برادران اهل سنت جلسه ى شعرخوانى و دف زنى دارند، اين را ديده ايم. به هر حال اگر چنانچه آقايان سيصد و شصت شب هر سال هم بخواهند تشريف بياورند، به شرطى كه وقت ما را نگيرند هيچ اشكالى ندارد! ان شاءاللَّه كه خداوند موفق بدارد. حالا ببينيم، اين هم يك پيشنهادى است؛ اميدواريم ان شاءاللَّه كه آنچه خير است و صلاح است، پيش بيايد. خداوند ان شاءاللَّه همه تان را موفق و مؤيد بدارد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
1) احزاب: 39
2) فتح: 7
3) فتح: 7
4) پبشنهاد يكى از حضار در اين خصوص كه غير از اين جلسه، شعرا در هر سال، جلسه ى ديگرى هم در يكى از اعياد مبعث يا ميلاد رسول اكرم(ص) در خدمت رهبر معظم انقلاب به شعرخوانى بپردازند.
به همه ى شاعران محترم - برادران و خواهران عزيز - خوشامد عرض ميكنيم. در بين شما پيشكسوتها و اساتيدى حضور دارند، نورسها و شكوفه هاى تازه اى هم بحمداللَّه حضور دارند؛ هركدام يك لطفى داريد و هر گلى بويى دارد؛ تأسف ما فقط از اين است كه نميتوانيم از همه ى اين گلها استفاده كنيم. تقسيم بندى را دوستان كرده اند و از كسانى خواهش خواهند كرد كه بخوانند؛ ما هم در انتظاريم كه استفاده كنيم و گوش بدهيم. ان شاءاللَّه كه همه تان موفق باشيد. آقاى قزوه بفرماييد...
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
مجدداً خوشامد عرض ميكنيم و تشكر ميكنيم از برادران و خواهران عزيز، بخصوص از اين دوستانى كه از سروده هاى خودشان ما را بهره مند كردند. من امسال هم مثل پارسال دقت كردم تا بالا آمدن سطح شعر انقلاب را و شعر اين نسل را بسنجم؛ پارسال هم به گمانم همين را گفتم، امسال هم تأكيد ميكنم: من بوضوح دارم بالا آمدن اين سطح را مشاهده ميكنم؛ يعنى واقعاً شعرِ مجموعه ى شاعران انقلاب، امروز نسبت به ده سال قبل و پانزده سال قبل، يك رشد تحسين برانگيزى كرده. من، هم آن كسانى كه ديروز جوانها و نوباوگان انقلاب محسوب ميشدند - كه امروز الحمدللَّه به ميانسالى رسيده اند و همچنان در اين صراط پيش ميروند - و هم آن جوانهايى كه تازه وارد اين ميدان شده اند را - حالا من تازه شعر اينها را ميشنوم؛ شايد سالهاست وارد شده اند، منتها در آن حدى نبوده كه توى مطبوعات و كتابهايى كه به دست بنده ميرسد بيايد - واقعاً تحسين ميكنم. اغلب شعرهايى كه امشب خوانده شد، شعرهاى خوبى بود؛ خوبِ به معناى حقيقى كلمه، يعنى لفظِ خوب، معناى خوب، آهنگ و موسيقى خوب، گزينه هاى واژگانى خوب و گسترش تخيل را در اين شعرها - بخصوص توى شعر جوانها - آدم مشاهده ميكند؛ اينها خيلى مهم است. اينها همه، چيزهايى است كه نشان دهنده ى رشد و بالندگى نهال شعر در كشور ماست.
خب، يك مطلب اين است كه شعر دوران انقلاب - يعنى اين دوران سى ساله - دارد آزمايش خوبى از خودش نشان ميدهد؛ شعراى خوب ما هيچ تنزل و توقف ندارند؛ انسان اين را حس ميكند. قبلها و در دوره هاى قبل از انقلاب شعرايى را ديديم - شعراى بعضاً معروف - كه در يك برهه اى از عمرشان، يك اوجى گرفتند، اما بعد نزول كردند يا متوقف شدند يا سقوط كردند؛ بعدها كه نگاه ميكرديم، ميديدم شعرهاى بعديشان اصلاً هيچ لطفى ندارد. من نگاه ميكنم، مي بينم تا الان در بين شعراى ما اين جورى نبوده. حالا مثلاً فرض كنيد در همين جلسه، آقاى فريد، آقاى اميرى و آقاى ميرشكاك - اين دوستانى كه از پيش خوب شعر ميگفتند، بخصوص آقاى فريد و اينها را كه من درست يادم مانده - اين حركتِ به سمت شعر بهتر با معيارها و ميزانهاى شعر خوب را ادامه دادند؛ يعنى توقف نكردند، به طريق اولي تنزل هم نكردند؛ اين مهم است.
علاوه بر اينكه رويشهاى جديدى هم ما داريم. اين جوانهايى كه دارم مي بينم، حقيقتاً من را شگفت زده ميكنند. شعراى جوان بعضى از شهرستانها كه مي آيند اينجا و شعر ميخوانند، وقتى من اينها را با شعراى آن شهر - در دوره ى جوانى خود من - مقايسه ميكنم، مي بينم اينها از آنها بهترند؛ با اينكه آنها بعضاً نامهاى معروف و شعراى معروف و صاحب نامى هم بودند؛ اما وقتى من نگاه ميكنم، مي بينم اينها بهتر از آنها شعر ميگويند. الان توى همين جلسه ى ما هم - حالا نميخواهم اسم بياورم - از شهرى شعرى خوانده شد كه من شعراى قبلى آن شهر را هم ميشناختم؛ چون من آنجا انجمن ادبى هم رفته بودم و چهره هاى معروف شعري شان را هم ميشناختم. شعر اين آقايى كه امشب اينجا شعر خواند، از شعر همه ى آن شعرا كه من ميشناختم بهتر است! بنابراين اين يك آزمونى است براى شعر انقلاب؛ شعر انقلاب يك حركت مستمرِ رو به جلوى داراى اوج داشته. اين از لحاظ اصل اين معنا.
يك نكته اى كه در اينجا وجود دارد اين است كه شعر انقلاب بايد در خدمت مفاهيم انقلاب باشد. خب در بين شماها كسانى هستند كه شعرهاى آيينى ميگويند. شعرهاى مذهبى و شعرهاى مربوط به ايمه (عليهم السّلام) را، به اصطلاحى كه حالاها باب شده، تعبير ميكنند به «شعر آيينى». هستند؛ انصافاً شعرهاى خوبى هم گفته ميشود؛ بعضي ها هم اشعار مربوط به جنگ و دوره ى دفاع مقدس يا مربوط به شهدا يا مربوط به جانبازان و اينها را ميگويند. اينها خيلى خوب است؛ ليكن - پارسال هم من اشاره كردم به اين معنا - اهداف و آرمانهاى انقلاب منحصر در اينها نيست. انقلاب يك مجموعه اى از ستاره هاى درخشان آرمانى را بالاى سر ما قرار داده و ما را به حركت و پرواز و جهش به سمت اين نقاط نورانى دعوت كرده. ما هم امتحان كرديم، ديديم ميتوانيم پرواز كنيم؛ ديديم اين پرواز ممكن است. البته در دوره ى دفاع مقدس نمونه هاى بارزش ديده شد و ديديم وقتى اين ملت به سمت اين آرمان ها پر بگشايد، ميتواند خوب حركت بكند؛ اما بسيارى از اين آرمانها هنوز بالاى سر ماست؛ ما بايد حركت كنيم: به سمت عدالت بايد برويم، به سمت اخلاق بايد برويم، به سمت استقلالِ به معناى حقيقى كلمه - شامل استقلال فرهنگى كه از همه عميقتر و دشوارتر است - بايد برويم، به سمت بازيابى حقيقى هويت اسلامى- ايرانى خودمان بايد برويم.
در امتحانهايى از قبيل همين حوادثى كه حول و حوش انتخابات پيش آمد - بعد از انتخابات و قبل از انتخابات - ديديم كه در همين زمينه ها ضعفها و مشكلاتى داريم. اين حوادث براى ما نعمت بزرگى است؛ از اين جهت كه ضعفهاى خودمان را بشناسيم؛ مثل رزمايشهايى كه نيروهاى مسلح راه مي اندازند. رزمايش اصلاً براى همين است كه اين يگان نظامى يا اين سازمان نظامى، نقاط ضعفش را پيدا كند. هدفى را ميدهند، فرمان صادر ميشود كه به سمت آن هدف حركت بكنند؛ بعد چشمهاى بصير و بينايى - در همه ى رزمايشها اينجور است - مي ايستند و از بالاى صحنه، صحنه را نگاه ميكنند. مي بينند كه بله، در فلان نقطه، ضعف وجود دارد يا بعضاً ناتوانيهاى مزمن وجود دارد. اين براى ما يك رزمايش شد. البته به اختيار خود ما پيش نيامد؛ بر ما تحميل شد؛ اما خوب شد؛ ضعفهاى خودمان را فهميديم. بنابراين اين آرمانها، بالاى سر ماست و بايد به سمت اين آرمانها حركت كنيم؛ آن وقت اين ضعفها برطرف خواهد شد. اين هم يك نكته است.
خب، در اينجا شاعر چه نقشى دارد؟ مردِ هنرى و مردِ فرهنگى - مرد شامل زنها هم ميشود - يعنى انسانِ هنرى و انسانِ فرهنگى، در اين صحنه چه وظيفه اى دارد؟ به نظر من وظيفه خيلى سنگين است، خيلى بزرگ است. مهمترين وظيفه هم تبليغ و تبيين است؛ «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احدا الّا اللَّه»؛(1) اين يك معيار است؛ حقيقتى را كه درك ميكنيد، آن را تبيين كنيد. كسى انتظار ندارد برخلاف آنچه كه ميفهميد حرف بزنيد. نه، آنچه را كه ميفهميد، بگوييد. البته براى اينكه آنچه ميفهميد درست و صواب باشد، بايد تلاش و مجاهدت كنيد؛ چون در حوادثِ فتنه گون، شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است. اگر بنا باشد يك شاعر هم مثل ديگران گول بخورد، فريب بخورد و بي بصيرتى به سراغش بيايد، اين خيلى دون شأن يك انسان هنرى و يك انسان فرهنگى است. پس بايد حقيقت را فهميد؛ بعد هم بايد همان حقيقت را تبليغ كرد. نميشود با شيوه هاى سياسى - شيوه هاى سياستگران و سياستمداران - در عالم فرهنگ حركت كرد، اين خلاف شأن فرهنگ است. در عالم فرهنگ بايستى گره گشايى كرد؛ بايستى حقيقت را باز كرد، بايستى گره هاى ذهنى را باز كرد. و اين تبيين لازم دارد، يعنى همان كار انبياء؛ فصاحت و بلاغتى هم كه گفته اند در بيان لازم است، بلاغتش به اين معناست. اگر چه كه بلاغت را در كتب فنى به معناى مطابقه ى با مقتضاى حال معنا ميكنند، اما آن يك معناى خاصى از بلاغت است؛ معناى اوّلى و صريح بلاغت اين نيست؛ بلاغت يعنى رساندن، بلاغ يعنى رساندن. اينى كه مثلاً ميگويند حافظ اين شعر فصيح و بليغ را گفته، بليغش يعنى چه؟ يعنى مناسب مقتضاى حال گفته؟ چه ميدانيم ما آن وقتى كه اين شعر را گفته، مقتضاى حال بوده يا نبوده! ما الان داريم نگاه ميكنيم؛ بحث اقتضاى حال نيست؛ يعنى رساست. بليغ يعنى رسا؛ رسا بگوييد، روشن بگوييد، مبيَّن بگوييد؛ اما آنچه را كه ميفهميد بگوييد؛ هيچ انتظار نيست - حق هم نيست كه انتظار باشد - كسى بر خلاف فهميده ى خودش حرف بزند. سعى هم بكنيد كه آنچه كه فهميديد درست باشد.
من به شما عرض ميكنم كه اين حركت عظيم انقلاب اسلامى، يك حركت تمام شده نيست. حالا يك گوشه ى از لشكر آن من و شماييم كه حالا يك ذره مثلاً اهل ادب و فرهنگ و اينها محسوب ميشويم؛ «و للَّه جنود السّماوات و الارض»؛(2) لشكر او زمين و آسمان نميشناسد؛ «و كان اللَّه عزيزا حكيما»؛(3) خدا عزيز است - عزيز يعنى غالبِ لايغلب، يعنى بي نياز از همه - من و شما هم حالا يك گوشه اى از كار را در دست ميگيريم. اين حركت عظيمى كه با انقلاب اسلامى شروع شد، يك حركت تمام شده نيست؛ مطلقاً تمام شده نيست، آن حركت ادامه دارد. همينى كه حالا معمول شده كه در بيانها و در تلويزيون و توى تبليغات و توى دادگاه و توى زبان همه، ميگويند: جنگ نرم؛ راست است، اين يك واقعيت است؛ يعنى الان جنگ است. البته اين حرف را من امروز نميزنم، من از بعد از جنگ - از سال 67 - هميشه اين را گفته ام؛ بارها و بارها. علت اين است كه من صحنه را مي بينم؛ چه بكنم اگر كسى نمي بيند؟! چه كار كند انسان؟! من دارم مي بينم صحنه را، مي بينم تجهيز را، مي بينم صف آرايي ها را، مي بينم دهانهاى با حقد و غضب گشوده شده و دندانهاى با غيظ به هم فشرده شده عليه انقلاب و عليه امام و عليه همه ى اين آرمانها و عليه همه ى آن كسانى كه به اين حركت دل بسته اند را؛ اينها را انسان دارد مي بيند، خب چه كار كند؟ اين تمام نشده. چون تمام نشده، همه وظيفه داريم. وظيفه ى مجموعه ى فرهنگى و ادبى و هنرى هم وظيفه ى مشخصى است: بلاغ، تبيين؛ بگوييد، خوب بگوييد. من هميشه تكيه بر اين ميكنم: بايستى قالب را خوب انتخاب كنيد و هنر را بايستى تمام عيار توى ميدان بياوريد؛ نبايد كم گذاشت، تا اثر خودش را بكند.
میبينيد، ديگران با اين كارهاى هنرمندانه اى كه بعضاً دارند، دارند يك باطلهايى را تبليغ ميكنند؛ شگفت اينكه ما هم همان حرفها را قبول ميكنيم! همين سريال كره اى كه دارد پخش ميشود و همه دارند آن را مي بينند، يك تاريخ سازى و افسانه ى باطل است؛ آدم اگر بخواهد توى شاهنامه بگردد و اينجور داستانى را پيدا كند، ده پانزده تا از اين داستانها ميشود پيدا كرد. منتها طرف هنر به كار برده؛ وقتى كسى هنرمندانه كار ميكند، پاداشش همين است كه جنابعالى هم كه هيچ علاقه اى به آن تاريخ و به آن فرهنگ نداريد، مي نشينيد و با كمال علاقه گوش ميكنيد و خواهى نخواهى آن فرهنگ را جذب ميكنيد! اين خاصيت هنر خوب است.
هنر خوب لازم است. حالا شما كارتان در باب هنر، كار شعر است؛ ان شاءاللَّه بايد هر چه بهتر و هرچه بيشتر آثار قدما و آثار اساتيد را بخوانيد، در آنها متوقف نباشيد، اما از نيكوييهاى آنها اصلاً صرف نظر نكنيد و به آنچه كه تا حالا گيرتان آمده قانع نباشيد. من عرض بكنم تعريفهايى كه اول كرديم همه اش درست، اما اين معنايش اين نيست كه شعرهاى جوانهاى خوب و عزيز ما - كه ميخوانند و واقعاً تحسين ما را بر مي انگيزند - بي عيب است؛ نه، اينجا به آن معنا جلسه ى نقادى نيست كه آدم بنشيند، نقد كند و عيار شعر را مشخص بكند؛ والّا اگر پاى عيارسنجى باشد، اشكالاتى وارد خواهد شد. بايد اين اشكالات را خودتان پيدا كنيد. حالا اگر جلساتى مخصوص اين كار داريد - مثل آن انجمنهايى كه قديم ما در مشهد داشتيم و رفته بوديم و ديده بوديم؛ در تهران هم شنيده بوديم كه كم و بيش بود؛ اما نه به آن غلظت و استحكام مشهد؛ البته بنده جلسات تهران را شركت نكرده بودم و نديده بودم؛ اما مشهد خيلى جلسات خوبى بود؛ شعر را چكش كارى ميكردند - كه چه بهتر، اين خيلى خوب است، در آن جلسات شعر را كامل نقد كنيد؛ اگر هم نيست خود شما نگاه كنيد، دقت كنيد، فكر كنيد و عيب جويانه و با نگاه انتقاد به شعر خودتان نگاه كنيد تا ان شاءاللَّه اين را كامل كنيد. به نظر من اين ميشود. انس با شعر اساتيد موجب ميشود كه انسان بهتر بتواند بعضى از عيوب شعر خودش را پيدا كند.
اميدواريم ان شاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد؛ حالا نميدانم چند وقت ديگر و چند سال ديگر ما توفيق پيدا كنيم در اين شب متبرك، با اين جمع و جمع شعرا دور هم بنشينيم؛ ممكن است بار آخر باشد، ممكن است بار بعد يا بارهاى بعدى هم وجود داشته باشد. ...(4) البته جلسه اى به اين شكل، ما نديديم جايى انجام بدهند؛ در ميلاد نبى مكرم، برادران اهل سنت جلسه ى شعرخوانى و دف زنى دارند، اين را ديده ايم. به هر حال اگر چنانچه آقايان سيصد و شصت شب هر سال هم بخواهند تشريف بياورند، به شرطى كه وقت ما را نگيرند هيچ اشكالى ندارد! ان شاءاللَّه كه خداوند موفق بدارد. حالا ببينيم، اين هم يك پيشنهادى است؛ اميدواريم ان شاءاللَّه كه آنچه خير است و صلاح است، پيش بيايد. خداوند ان شاءاللَّه همه تان را موفق و مؤيد بدارد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
1) احزاب: 39
2) فتح: 7
3) فتح: 7
4) پبشنهاد يكى از حضار در اين خصوص كه غير از اين جلسه، شعرا در هر سال، جلسه ى ديگرى هم در يكى از اعياد مبعث يا ميلاد رسول اكرم(ص) در خدمت رهبر معظم انقلاب به شعرخوانى بپردازند.