پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

خطبه‌هاي‌ نماز جمعه‌ي‌ تهران‌

خطبه‌ي‌ اول‌

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌

الحمدلله‌ رب‌ العالمين‌ نحمده‌ و نستعينه‌ و نستغفره‌ و نؤمن‌ به‌ و نتوكل‌ عليه‌ و نصلي‌ و نسلم‌ علي‌ حبيبه‌ و نجيبه‌ و خيرته‌ في‌ خلقه‌ سيدنا و نبينا ابي‌القاسم‌ محمد و علي‌ اله‌ الاطيبين‌ الاطهرين‌ المنتجبين‌ الهداه‌ المهديين‌ المعصومين‌ سيما بقيه‌الله‌ في‌الارضين‌ و صل‌ علي‌ ائمه‌ المسلمين‌ و حماه‌ المستضعفين‌ و هداه‌ المؤمنين‌.

قال‌الله‌ الحكيم‌ في‌كتابه‌: لقد كان‌ لكم‌ في‌ رسول‌الله‌ اسوه‌ حسنه‌ لمن‌ كان‌ يرجوا الله‌ واليوم‌ الاخر و ذكرالله‌ كثيرا

همه‌ي‌ برادران‌ و خواهران‌ نمازگزار عزيز را به‌ رعايت‌ تقوا و پرهيزگاري‌ و تبعيت‌ از راه‌ روشني‌ كه‌ نبي‌اكرم‌ اسلام‌ و همه‌ي‌ انبياي‌ الهي‌ و اولياي‌ دين‌ (عليهم‌السلام‌) در پيش‌ پاي‌ بشريت‌ قرار داده‌اند، توصيه‌ مي‌كنم‌. به‌ ياد خدا باشيد و خدا را در همه‌ي‌ افعال‌ و گفتار و رفتار و حتي‌ خاطرات‌ و ذهنيات‌ و انديشه‌هاي‌ خود به‌ ياد داشته‌ باشيد و رعايت‌ كنيد.

امروز، روز ولادت‌ نبي‌اكرم‌ اسلام‌، منجي‌ بزرگ‌ بشريت‌، معلم‌ انسان‌ و برافرازنده‌ي‌ پرچم‌ فلاح‌ و رستگاري‌ بشر، حضرت‌ محمدبن‌عبدالله‌ (صلي‌الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌) و نيز روز ولادت‌ فرزند آن‌ بزرگوار، امام‌ شيعيان‌ و حجت‌ خدا بر مسلمين‌ و بر همه‌ي‌ اهل‌ زمين‌، حضرت‌ امام‌ صادق‌(ع‌) است‌. اين‌ روز پربركت‌ و اين‌ دو ميلاد را به‌ همه‌ي‌ شما برادران‌ و خواهران‌ و به‌ همه‌ي‌ ملت‌ بزرگ‌ ايران‌ و همه‌ي‌ مسلمين‌ تبريك‌ عرض‌ مي‌كنم‌.

خطبه‌ي‌ اول‌ را به‌ بيان‌ جملاتي‌ از زندگي‌ نبي‌اكرم‌ اختصاص‌ مي‌دهم‌. خداي‌ متعال‌ به‌ ما مسلمانان‌ دستور داده‌ است‌ كه‌ از پيامبر تبعيت‌ كنيم‌. اين‌ تبعيت‌، در همه‌ چيز زندگي‌ است‌. آن‌ بزرگوار، نه‌ فقط در گفتار خود، بلكه‌ در رفتار خود، در هيأت‌ زندگي‌ خود، در چگونگي‌ معاشرت‌ خود با مردم‌ و با خانواده‌، در برخوردش‌ با دوستان‌، در معامله‌اش‌ با دشمنان‌ و بيگانگان‌، در رفتارش‌ با ضعفا و با اقويا، در همه‌ چيز اسوه‌ و الگوست‌. جامعه‌ي‌ اسلامي‌ ما آن‌ وقتي‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ كلمه‌ جامعه‌ي‌ اسلامي‌ كامل‌ است‌، كه‌ خود را بر رفتار پيامبر منطبق‌ كند. اگر به‌ طور صددرصد مثل‌ رفتار آن‌ حضرت‌ عملي‌ نيست‌ ـ كه‌ نيست‌ ـ لااقل‌ شباهت‌ به‌ آن‌ بزرگوار باشد; عكس‌ جريان‌ زندگي‌ نبي‌اكرم‌ بر زندگي‌ ما حاكم‌ نباشد; در آن‌ خط حركت‌ بكنيم‌.

در سه‌ صحنه‌ از صحنه‌هاي‌ مهم‌ زندگي‌، جملات‌ مختصري‌ از آن‌ بزرگوار عرض‌ مي‌كنم‌. البته‌ در اين‌ باب‌ كتابهاي‌ مفصل‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و سخن‌، طولاني‌تر و مبسوطتر از آن‌ است‌ كه‌ در گفتارهايي‌ از اين‌ قبيل‌ بشود حق‌ آن‌ را ادا كرد. از هر خرمن‌ گلي‌، خوشه‌يي‌ بايد چيد; براي‌ اين‌كه‌ در ذهن‌ ما ياد آن‌ بزرگوار هميشه‌ زنده‌ باشد.

صحنه‌ي‌ اول‌ از زندگي‌ پيامبر، صحنه‌ي‌ دعوت‌ و جهاد بود. كار مهم‌ پيامبر خدا، دعوت‌ به‌ حق‌ و حقيقت‌، و جهاد در راه‌ اين‌ دعوت‌ بود. در مقابل‌ دنياي‌ ظلماني‌ زمان‌ خود، پيامبر اكرم‌ دچار تشويش‌ نشد. چه‌ آن‌ روزي‌ كه‌ در مكه‌ تنها بود، يا جمع‌ كوچكي‌ از مسلمين‌ او را احاطه‌ كرده‌ بودند و در مقابلش‌ سران‌ متكبر عرب‌، صناديد قريش‌ و گردنكشان‌، با اخلاقهاي‌ خشن‌ و با دستهاي‌ قدرتمند قرار گرفته‌ بودند، و يا عامه‌ي‌ مردمي‌ كه‌ از معرفت‌ نصيبي‌ نبرده‌ بودند، وحشت‌ نكرد; سخن‌ حق‌ خود را گفت‌، تكرار كرد، تبيين‌ كرد، روشن‌ كرد، اهانتها را تحمل‌ كرد، سختيها و رنجها را به‌ جان‌ خريد، تا توانست‌ جمع‌ كثيري‌ را مسلمان‌ كند; و چه‌ آن‌ وقتي‌ كه‌ حكومت‌ اسلامي‌ تشكيل‌ داد و خود در موضع‌ رئيس‌ اين‌ حكومت‌، قدرت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. آن‌ روز هم‌ دشمنان‌ و معارضان‌ گوناگوني‌ در مقابل‌ پيامبر بودند; چه‌ گروههاي‌ مسلح‌ عرب‌ ـ وحشيهايي‌ كه‌ در بيابانهاي‌ حجاز و يمامه‌، همه‌جا پراكنده‌ بودند و دعوت‌ اسلام‌ بايد آنها را اصلاح‌ مي‌كرد و آنها مقاومت‌ مي‌كردند ـ و چه‌ پادشاهان‌ بزرگ‌ دنياي‌ آن‌ روز ـ دو ابرقدرت‌ آن‌ روز عالم‌; يعني‌ ايران‌ و امپراتوري‌ روم‌ ـ كه‌ پيامبر نامه‌ها نوشت‌، مجادله‌ها كرد، سخنها گفت‌، لشكركشيها كرد، سختيها كشيد، در محاصره‌ي‌ اقتصادي‌ افتاد و كار به‌ جايي‌ رسيد كه‌ مردم‌ مدينه‌ گاهي‌ دو روز و سه‌ روز، نان‌ براي‌ خوردن‌ پيدا نمي‌كردند. تهديدهاي‌ فراوان‌ از همه‌ طرف‌ پيامبر را احاطه‌ كرد. بعضي‌ از مردم‌ نگران‌ مي‌شدند، بعضي‌ متزلزل‌ مي‌شدند، بعضي‌ نق‌ مي‌زدند، بعضي‌ پيامبر را به‌ ملايمت‌ و سازش‌ تشويق‌ مي‌كردند; اما پيامبر در اين‌ صحنه‌ي‌ دعوت‌ و جهاد، يك‌ لحظه‌ دچار سستي‌ نشد و با قدرت‌، جامعه‌ي‌ اسلامي‌ را پيش‌ برد، تا به‌ اوج‌ عزت‌ و قدرت‌ رساند; و همان‌ نظام‌ و جامعه‌ بود كه‌ به‌ بركت‌ ايستادگي‌ پيامبر در ميدانهاي‌ نبرد و دعوت‌، در سالهاي‌ بعد توانست‌ به‌ قدرت‌ اول‌ دنيا تبديل‌ شود.

صحنه‌ي‌ دوم‌ از زندگي‌ پيامبر، رفتار آن‌ حضرت‌ با مردم‌ بود. هرگز خلق‌ و خوي‌ مردمي‌ و محبت‌ و رفق‌ به‌ مردم‌ و سعي‌ در استقرار عدالت‌ در ميان‌ مردم‌ را فراموش‌ نكرد; مانند خود مردم‌ و متن‌ مردم‌ زندگي‌ كرد; با آنها نشست‌وبرخاست‌ كرد; با غلامان‌ و طبقات‌ پايين‌ جامعه‌، دوستي‌ و رفاقت‌ كرد; با آنها غذا مي‌خورد; با آنها مي‌نشست‌; با آنها محبت‌ و مدارا مي‌كرد; قدرت‌، او را عوض‌ نكرد; ثروت‌ ملي‌، او را تغيير نداد; رفتار او در دوران‌ سختي‌ و در دوراني‌ كه‌ سختي‌ برطرف‌ شده‌ بود، فرقي‌ نكرد; در همه‌ حال‌ با مردم‌ و از مردم‌ بود; رفق‌ به‌ مردم‌ مي‌كرد و براي‌ مردم‌ عدالت‌ مي‌خواست‌.

در جنگ‌ خندق‌، وقتي‌ كه‌ مسلمين‌ در مدينه‌ از همه‌ طرف‌ تقريبا محاصره‌ بودند و غذا به‌ مدينه‌ نمي‌آمد و آذوقه‌ي‌ مردم‌ تمام‌ شده‌ بود، به‌ طوري‌ كه‌ گاهي‌ دو روز، سه‌ روز كسي‌ غذا گيرش‌ نمي‌آمد كه‌ بخورد، در همان‌ حال‌ پيامبر اكرم‌ خودش‌ در خندق‌ كندن‌ در برابر دشمن‌، با مردم‌ مشاركت‌ مي‌كرد و مانند مردم‌ گرسنگي‌ مي‌كشيد.

در روايت‌ دارد، فاطمه‌ي‌ زهرا (سلام‌الله‌ عليها) كه‌ براي‌ حسن‌ و حسين‌ ـ كه‌ كودكان‌ خردسالي‌ بودند ـ مقداري‌ آرد دست‌ و پا كرده‌ بود و نان‌ مختصري‌ پخته‌ بود، دلش‌ نيامد كه‌ پدر خود را گرسنه‌ بگذارد. تكه‌يي‌ از آن‌ ناني‌ كه‌ براي‌ بچه‌ها پخته‌ بود، براي‌ پدرش‌ برد. پيامبر فرمود: دخترم‌! از كجا آورده‌اي‌؟ گفت‌: مال‌ بچه‌هاست‌. پيامبر لقمه‌يي‌ در دهانشان‌ گذاشتند و خوردند. طبق‌ روايت‌ ـ كه‌ گمان‌ مي‌كنم‌ سند روايت‌ هم‌ سند معتبري‌ است‌ ـ پيامبر فرمود: من‌ سه‌ روز است‌ كه‌ هيچ‌ چيز نخورده‌ام‌ !بنابراين‌، او مثل‌ خود مردم‌ و در كنار مردم‌ بود و با آنها رفق‌ و مدارا مي‌كرد; چه‌ در اين‌ حالت‌، و چه‌ در دوراني‌ كه‌ سختيها برطرف‌ شده‌ بود، مكه‌ فتح‌ شده‌ بود، دشمنان‌ منكوب‌ شده‌ بودند و همه‌ سر جاي‌ خود نشسته‌ بودند.

بعد از فتح‌ طائف‌، غنايم‌ زيادي‌ به‌ دست‌ پيامبر رسيد و او آنها را بين‌ مسلمين‌ تقسيم‌ مي‌كرد. عده‌يي‌ از مسلمانان‌ ايمانهاي‌ راسخ‌ داشتند، كه‌ آنها كنار بودند; عده‌يي‌ هم‌ از اين‌ تازه‌مسلمانان‌ و قبايل‌ اطراف‌ مكه‌ و طائف‌ بودند، كه‌ بر سر پيامبر ريختند و غنيمت‌ خواستند; پيامبر را اذيت‌ كردند، محاصره‌ كردند; پيامبر مي‌داد، مي‌گرفتند; اما باز مي‌خواستند! كار به‌ جايي‌ رسيد كه‌ عباي‌ روي‌ دوش‌ پيامبر هم‌ به‌ دست‌ اين‌ عربهاي‌ تازه‌ مسلمان‌ ناهموار و خشن‌ افتاد! اين‌جا هم‌ كه‌ در اوج‌ عزت‌ و قدرت‌ بود، پيامبر باز با مردم‌ با همان‌ رفق‌، با همان‌ مدارا و با همان‌ خوشرويي‌ رفتار كرد; با خوش‌اخلاقي‌ و خوش‌خلقي‌ صدايش‌ را بلند كرد و گفت‌: "ايهاالناس‌ ردوا علي‌ بردي‌"; اي‌ مردم‌! عبايم‌ را به‌ من‌ برگردانيد! اين‌، وضع‌ معاشرت‌ پيامبر با مردم‌ بود.

پيامبر با غلامان‌ نشست‌وبرخاست‌ مي‌كرد و با آنها غذا مي‌خورد. او بر روي‌ زمين‌ نشسته‌ بود و با عده‌يي‌ از مردمان‌ فقير غذا مي‌خورد. زن‌ بيابان‌نشيني‌ عبور كرد و با تعجب‌ پرسيد: يا رسول‌الله‌! تو مثل‌ بندگان‌ غذا مي‌خوري‌؟! پيامبر تبسمي‌ كردند و فرمودند: "ويحك‌ اي‌ عبد اعبد مني‌"; از من‌ بنده‌تر كيست‌؟

او لباس‌ ساده‌ مي‌پوشيد. هر غذايي‌ كه‌ در مقابل‌ او بود و فراهم‌ مي‌شد، مي‌خورد; غذاي‌ خاصي‌ نمي‌خواست‌; غذايي‌ را به‌ عنوان‌ نامطلوب‌ رد نمي‌كرد. در همه‌ي‌ تاريخ‌ بشريت‌، اين‌ خلقيات‌ بي‌نظير است‌. در عين‌ معاشرت‌، او در كمال‌ نظافت‌ و طهارت‌ ظاهري‌ و معنوي‌ بود، كه‌ عبدالله‌بن‌عمر گفت‌: "ما رأيت‌ احدا اجود و لا انجد و لا اشجع‌ و لا اوضأ من‌ رسول‌الله‌"; از او بخشنده‌تر و ياري‌كننده‌تر و شجاعتر و درخشانتر كسي‌ را نديدم‌. اين‌، رفتار پيامبر با مردم‌ بود; معاشرت‌ انساني‌، معاشرت‌ حسن‌، معاشرت‌ مانند خود مردم‌، بدون‌ تكبر، بدون‌ جبروت‌. با اين‌كه‌ پيامبر هيبت‌ الهي‌ و طبيعي‌ داشت‌ و در حضور او مردم‌ دست‌ و پاي‌ خودشان‌ را گم‌ مي‌كردند، اما او با مردم‌ ملاطفت‌ و خوش‌اخلاقي‌ مي‌كرد. وقتي‌ در جمعي‌ نشسته‌ بود، شناخته‌ نمي‌شد كه‌ او پيامبر و فرمانده‌ و بزرگ‌ اين‌ جمعيت‌ است‌. مديريت‌ اجتماعي‌ و نظامي‌ او در حد اعلي‌ بود و به‌ همه‌ كار سر مي‌كشيد. البته‌ جامعه‌، جامعه‌ي‌ كوچكي‌ بود; مدينه‌ بود و اطراف‌ مدينه‌، و بعد هم‌ مكه‌ و يكي‌، دو شهر ديگر; اما به‌ كار مردم‌ اهتمام‌ داشت‌ و منظم‌ و مرتب‌ بود. در آن‌ جامعه‌ي‌ بدوي‌، مديريت‌ و دفتر و حساب‌ و محاسبه‌ و تشويق‌ و تنبيه‌ را در ميان‌ مردم‌ باب‌ كرد. اين‌ هم‌ زندگي‌ معاشرتي‌ پيامبر بود، كه‌ بايد براي‌ همه‌ي‌ ما ـ هم‌ براي‌ مسؤولان‌ كشور، هم‌ براي‌ آحاد مردم‌ ـ اسوه‌ و الگو باشد.

و بالاخره‌ صحنه‌ي‌ سوم‌ از زندگي‌ پيامبر، ذكر و عبادت‌ الهي‌ آن‌ حضرت‌ بود. پيامبر با آن‌ مقام‌ و با آن‌ شأن‌ و عظمت‌، از عبادت‌ خود غافل‌ نمي‌شد; نيمه‌ي‌ شب‌ مي‌گريست‌ و دعا و استغفار مي‌كرد. ام‌سلمه‌ يك‌ شب‌ ديد پيامبر نيست‌; رفت‌ ديد مشغول‌ دعا كردن‌ است‌ و اشك‌ مي‌ريزد و استغفار مي‌كند و عرض‌ مي‌كند: "اللهم‌ و لا تكلني‌ الي‌ نفسي‌ طرفه‌ عين‌". ام‌سلمه‌ گريه‌اش‌ گرفت‌. پيامبر از گريه‌ي‌ او برگشت‌ و گفت‌: اين‌جا چه‌ مي‌كني‌؟ عرض‌ كرد: يا رسول‌الله‌! تو كه‌ خداي‌ متعال‌ اين‌قدر عزيزت‌ مي‌دارد و گناهانت‌ را آمرزيده‌ است‌ ـ "ليغفرلك‌ الله‌ ما تقدم‌ من‌ ذنبك‌ و ما تأخر" ـ چرا گريه‌ مي‌كني‌ و مي‌گويي‌ خدايا ما را به‌ خودمان‌ وانگذار؟ فرمود: "و ما يؤمنني‌"; اگر از خدا غافل‌ بشوم‌، چه‌ چيزي‌ من‌ را نگه‌ خواهد داشت‌؟ اين‌ براي‌ ما درس‌ است‌. در روز عزت‌، در روز ذلت‌، در روز سختي‌، در روز راحتي‌، در روزي‌ كه‌ دشمن‌ انسان‌ را محاصره‌ كرده‌ است‌، در روزي‌ كه‌ دشمن‌ با همه‌ي‌ عظمت‌، خودش‌ را بر چشم‌ و وجود انسان‌ تحميل‌ مي‌كند، و در همه‌ي‌ حالات‌ خدا را به‌ ياد داشتن‌، خدا را فراموش‌ نكردن‌، به‌ خدا تكيه‌ كردن‌، از خدا خواستن‌; اين‌، آن‌ درس‌ بزرگ‌ پيامبر به‌ ماست‌.

خداي‌ متعال‌ در همه‌ي‌ صحنه‌ها به‌ ياد پيامبر بود، و رسول‌ اكرم‌ در همه‌ي‌ صحنه‌ها از خدا استمداد كرد، از خدا خواست‌ و از غير خدا نترسيد و نهراسيد. راز اصلي‌ عبوديت‌ پيامبر در مقابل‌ خدا اين‌ است‌; هيچ‌ قدرتي‌ را در مقابل‌ خدا به‌ حساب‌ نياوردن‌، از او واهمه‌ نكردن‌، راه‌ خدا را به‌ خاطر اهواي‌ ديگران‌ قطع‌ نكردن‌. جامعه‌ي‌ ما با درس‌ گرفتن‌ از اين‌ اخلاق‌ نبوي‌، بايد به‌ يك‌ جامعه‌ي‌ اسلامي‌ منقلب‌ شود.

انقلاب‌ براي‌ اين‌ نيست‌ كه‌ كساني‌ بروند و كسان‌ ديگري‌ بيايند; انقلاب‌ براي‌ اين‌ است‌ كه‌ ارزشها در جامعه‌ تغيير كند; اعتبار و ارزش‌ انسان‌ به‌ عبوديت‌ خدا باشد; انسان‌ بنده‌ي‌ خدا باشد، براي‌ خدا كار كند، از خدا بترسد، از غير خدا نترسد، از خدا بخواهد، در راه‌ خدا كار و تلاش‌ كند، در آيات‌ خدا تدبر كند، عالم‌ را درست‌ بشناسد، كمر به‌ اصلاح‌ مفاسد جهاني‌ و بشري‌ ببندد و از خود شروع‌ كند; هر كدام‌ ما از خودمان‌ شروع‌ كنيم‌.

پروردگارا! تو را به‌ حق‌ حرمت‌ مقام‌ پيامبر سوگند مي‌دهيم‌، در درون‌ و دل‌ و جان‌ ما تحولي‌ عميق‌ و اسلامي‌ پديد بياور. پروردگارا! ما را شايسته‌ي‌ نام‌ امت‌ پيامبر قرار بده‌. پروردگارا! امام‌ زمانمان‌ را كه‌ جانشين‌ پيامبر و حجت‌ خدا در زمان‌ ماست‌، از ما راضي‌ كن‌. پروردگارا! ما را در ميدان‌ جهاد و مقاومت‌ همواره‌ سرافراز بدار.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌
والعصر. ان‌ الانسان‌ لفي‌ خسر. الا الذين‌ امنوا و عملوا الصالحات‌ و تواصوا بالحق‌ و تواصوا بالصبر.


خطبه‌ي‌ دوم‌

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌

الحمدلله‌ رب‌ العالمين‌ والصلاه‌ والسلام‌ علي‌ سيدنا و نبينا ابي‌القاسم‌ محمد و علي‌ علي‌ اميرالمؤمنين‌ و علي‌ الصديقه‌ الطاهره‌ سيده‌ نساءالعالمين‌ و علي‌ الحسن‌ والحسين‌ سبطي‌ الرحمه‌ و امامي‌ الهدي‌ و علي‌ علي‌بن‌الحسين‌ و محمدبن‌علي‌ و جعفربن‌محمد و موسي‌بن‌جعفر و علي‌بن‌موسي‌ و محمدبن‌علي‌ و علي‌بن‌محمد والحسن‌بن‌علي‌ والخلف‌ القائم‌ المهدي‌ حججك‌ علي‌ عبادك‌ و امنائك‌ في‌ بلادك‌ و صل‌ علي‌ ائمه‌المسلمين‌ و حماه‌المستضعفين‌ و هداه‌المؤمنين‌. اوصيكم‌ عبادالله‌ بتقوي‌ الله‌

امروز دو مسأله‌ى مهم و مؤثر در وضع جامعه و كشور ما، به عنوان دو يادگار و دو خاطره براى ما مطرح است: يكى يادبود سالهاى دفاع مقدس در برابر جنگ تحميلى، و ديگرى يادبود هفته‌ى وحدت، كه درباره‌ى هر كدام به اختصار مطالبى را عرض مى‌كنم. قبلاً از شهدايى كه در اين روزها نامشان را معمولاً گرامى مى‌داريم - شهيد هاشمى‌نژاد، دانشمند مبارز فداكار؛ و سرداران عزيزى كه در اين روزها به شهادت رسيدند - ياد مى‌كنيم و خاطره‌ى ارجمند آنان را گرامى مى‌داريم.

درباره‌ى دفاع مقدس، آنچه كه ملت ما پس از گذشتن دوران سخت جنگ هشت‌ساله بايد مورد تدبر قرار بدهد، اين است كه اين جنگ را چه كسى به وجود آورد، و چرا به وجود آورد، و چه شد كه موفق نشد؟ اين، سه نقطه‌ى اساسى است.

سؤال اول: جنگ را چه كسى به وجود آورد؟ نمى‌شود گفت جنگ را فقط عراق به وجود آورد. همه‌ى قراين از اول كار نشان مى‌داد كه استكبار پشت سر عراق است؛ او را كمك نظامى كردند؛ از لحاظ تبليغاتى به او كمك كردند و شوراى امنيت را در خدمت متجاوز قرار دادند. با اين‌كه جنگِ به اين اهميت در اين نقطه‌ى حساس واقع شده بود، اما روزهايى گذشت كه سازمان ملل در آن روزها، هيچ عكس‌العملى نشان نداد؛ اين عادى نيست. در حمله‌ى عراق به كويت، بعد از چند ساعت شوراى امنيت موضعگيرى كرد؛ اما در حمله‌ى عراق به ايران، تا وقتى كه تانكهاى عراقى پيشروى مى‌كردند، شوراى امنيت ساكت و تماشاچى نشست؛ بعد از آن‌كه هزاران كيلومتر را تصرف كرده بودند، شوراى امنيت يك كلمه حرف زد، كه آن هم تقبيح تجاوز نبود؛ عراق را ملامت نكرد كه چرا تجاوز كرده و جنگ را شروع كرده است؛ به دو طرف گفت كه حالا بياييد دست از جنگ بكشيد و آتش‌بس كنيد! يعنى درحقيقت، تثبيت عراق در اراضى اشغالى ما. البته ما قبول نكرديم و آن قطعنامه را رد كرديم.

شوراى امنيت به خاطر اين‌كه در دست قدرتهاى بزرگ بود و آنها هم پشت سر رژيم عراق بودند، تا آخر هم هيچ‌وقت نسبت به جنگ يك موضع كاملاً و صددرصد عادلانه نگرفت؛ تا اين‌كه در اين اواخر، آن هم با زحمات زياد و با تلاشهاى فراوانى كه از همه طرف كشيده شد، قطعنامه‌ى 598 از شوراى امنيت صادر شد.

شرق و غرب پشت سر عراق قرار داشتند. تقريباً تمام اروپا به عراق كمك كردند. در ايام جنگ، ما اينها را از روى حدس مى‌گفتيم، قراين دلالت مى‌كرد؛ ولى در اين يكى، دو سال اخير، شواهد قطعى براى آن پيدا شد؛ همه اعتراف كردند و يكى يكى سندها بيرون آمد؛ كمك امريكا، كمك ناتو، كمك شوروى هم كه از روز اول معلوم بود. بلوك شرق، همين كشورهاى اروپاى شرقى كه امروز دچار اين مصيبتها هستند، بزرگترين خدمت را در طول جنگ به رژيم عراق كردند؛ ارتجاع منطقه هم كه جاى خود دارد. بنابراين، جنگ را رژيم عراق به تنهايى به وجود نياورد - رژيم عراق يك عامل بود - جنگ را همه‌ى دنياى استكبارى و من تبع او به وجود آوردند؛ اين امروز چيز روشنى است و احتياج به بحث زيادى ندارد.

سؤال دوم: چرا جنگ را به وجود آوردند؟ اين هم امر روشنى است: جنگ را به وجود آوردند، تا نظام اسلامى را از بين ببرند، يا وادار به تسليم كنند؛ براى آنها فرقى نمى‌كرد. مى‌خواستند يا جمهورى اسلامى به خاطر اشغال و گرفتاريهاى جنگ ساقط بشود، يا اگر ساقط نمى‌شود، همان‌طورى كه بيشتر كشورهايى كه به اين مصيبتها دچار مى‌شوند و بالاخره رو به يك قدرتمند مى‌كنند و پيش او دست دراز مى‌كنند، شايد ملت ايران و امام عظيم‌الشأن اين ملت هم مجبور بشوند در مقابل دشمنان تسليم بشوند، دست دراز كنند و بگويند خيلى خوب، ما تسليم هستيم؛ نگذاريد ديگر عراق اين‌قدر ما را بكوبد. بدون ترديد هدفشان اين بود؛ اما اين آرزو هم به دلشان ماند.

اگر ايران در مقابل امريكا تسليم مى‌شد، جنگ زود تمام مى‌شد. البته مصيبت سلطه‌ى امريكا، صد برابر از مصيبت جنگ سخت‌تر است. مصيبت تسلط بيگانه، از مصيبت هر گونه جنگى با هر خسارتى، براى يك ملت سنگينتر و سخت‌تر است. امروز ببينيد با رژيم عراق چگونه برخورد مى‌كنند. همين كه مسلط شدند، همين كه در مقابلشان تسليم انجام گرفت، استكبار ديگر هيچ حدى نمى‌شناسد. از ايستادگى مردم است كه اينها حساب مى‌برند و مجبورند حريم بگيرند. هر ملتى كه كوچكترين نشانه‌ى تسليمى از خود در مقابل استكبار نشان داد، باخت؛ باختى بسيار سنگين. هدفشان اين بود كه جمهورى اسلامى را وادار به تسليم كنند؛ ولى نتوانستند.

بعد از هشت سال جنگ، لازم نيست ما قسم و آيه بخوريم كه در جنگ پيروز شده‌ايم. پيروزى در جنگ مگر چيست؟ اگر دشمنى با آن حجم قدرت و با آن عظمت مادّى به يك ملت حمله كند، هشت سال هم عليه او مبارزه كند، اما بعد از هشت سال همه چيز مثل روز اول باشد؛ نه يك قدم از سرزمين اين ملت دست ديگرى باشد، نه اين ملت كوچكترين تحميلى را از دشمن قبول كرده باشد، آيا اين پيروزى اين ملت نيست؟ ملت ما با جوانانش، با رزمندگانش، با ارتش و سپاه و بسيج مردميش، با عشاير دلاورش، با مردم كوچه و بازارش، با خانواده‌هاى ايثارگرش، با زنان و مردان آگاه و هوشيارش، با شجاعت و ايمان و توكل بى‌نظير رهبر عظيم‌الشأنش، توانست در مقابل امريكا و اروپا و شوروىِ آن روز و امپراتورى شرق و غرب بايستد و بعد از هشت سال همه‌ى آنها را وادار بكند كه به پيروزى ملت ايران و به شكست خودشان اعتراف كنند.

و اما سؤال سوم: چه شد كه اين پيروزى به دست آمد؟ برادران و خواهران عزيز در سراسر كشور! چه شد كه شما پيروز شديد؟ آيا جز ايمان شما، توكل شما به خدا، تصميم شما براى ايستادگى در مقابل دشمنان خدا، وحدت كلمه‌ى شما - كه به هيچ وسيله‌يى نتوانستند آن را در هم بشكنند - فداكارى قهرمانانه‌ى جوانان شما؛ جوانانى كه در عين جوانى، از لذتهاى دنيا گذشتند و تسليم وسوسه‌ها نشدند؛ و پدر و مادرى كه از جوانانشان گذشتند و تسليم وسوسه‌ى محبت و عشق به اولادشان نشدند؛ و بى‌اعتنايى به زخارف دنيا و نگريستن به هدف عالى - يعنى سربلندى اسلام و مسلمين - پيروزى ملت ايران عامل ديگرى داشت؟ اگر ايران در آن روزى كه دشمن از همه طرف به آن حمله كرد، به شرق يا به غرب، به امريكا، به اروپا، به شوروى رو مى‌آورد، باز هم پيروز شده بود؟ نمى‌گذاشتند پيروز بشود. جنگ تمام مى‌شد، اما جنگ بدون پيروزى و بدون افتخار؛ سلطه‌ى خودشان را بر اين ملت از سر مى‌گرفتند.

برادران و خواهران عزيز! تقريباً سيزده سال از پيروزى انقلاب و ريشه‌كن شدن سلطه‌ى امريكا از اين كشور مى‌گذرد؛ اما امريكا و استكبار جهانى همچنان در فكر اين هستند كه سلطه‌ى خودشان را به هر شكلى كه بتوانند، به اين ملت برگردانند. بدانيد كه دشمنان خدا از اسلام و ايمان و وحدت كلمه‌ى شما مردم راضى نيستند؛ از اين‌كه شما پشت سر مسؤولان كشور، پشت سر قرآن و اسلام، پشت سر نشانه‌ها و پرچمهاى دين حركت كنيد، ناراضى هستند. دشمن، اين‌طور زندگى را نمى‌پسندد. شما فرهنگ استكبارى را در دنيا به هم زده‌ايد. امروز كار بر استكبار مشكل شده است.

اين «نظم نوين جهانى» كه استكبار بيان مى‌كند، سخنى است كه نيتهاى بسيار خائنانه و خباثت‌آميزى پشت سر آن است. نظم نوين جهانى يعنى چه؟ يعنى نظام دو قطبى عالم تمام شد، درگيريهاى شرق و غرب تمام شد؛ بله، تمام شد؛ اما آيا نتيجه‌ى تمام شدن درگيرى شرق و غرب بايد قدرت مطلقه و روزافزون امريكا بر ملتهاى ضعيف باشد؟! يعنى ديگر اسلامخواهان و آزاديخواهان در هيچ نقطه‌ى دنيا حق نداشته باشند نفس بكشند؟! يعنى مسأله‌ى فلسطين بايد به قيمت فروختن فلسطين و فروختن فلسطينيان تمام بشود؟! معناى نظم نوين جهانى اين است؟! امريكا اين را مى‌خواهد. ملت اسلام به خاطر بيدارى‌يى كه بر اثر انقلاب و ايستادگى شما در جنگ به دست آورده است، تسليم اين خواست امريكا و استكبار نخواهد شد.

البته جنگ خسارتهاى زيادى داشت؛ دشمن هم اين را مى‌دانست؛ امروز هم مى‌داند. خسارت جنگ فقط در آن لحظه‌يى نيست كه گلوله‌ى توپ يا بمب يا موشك به جايى اصابت مى‌كند. اين اصابت، ويرانى به بار مى‌آورد. اين خسارت تا هنگامى هست كه اين ويرانى را بشود جبران كرد.

ما هشت سال جنگ داشتيم. سالهاى متمادى بايد همه‌ى شما ملت پشت سر دولت حركت كنيد و دولتمردان با همه‌ى توان و كوشش و با همه‌ى خلوص نيت كار كنند و ثروت ملى اين كشور صرف بازسازى بشود، تا بتوانيم جبران اين خسارتها و ويرانيها را بكنيم. ويرانى جنگ، به اين آسانى برطرف نمى‌شود.

آيا مى‌دانيد كه جنگ دوم جهانى براى اروپا و ژاپن و بقيه‌ى كشورها به چه قيمتى تمام شد؟ آيا مى‌دانيد كه چند سال طول كشيد تا توانستند خودشان را از زير اين بار خلاص كنند؟ در حالى كه ثروت امريكا و جاهاى ديگر هم پشت سر و در اختيارشان بود.

ما مى‌خواهيم روى پاى خودمان بايستيم. ما مى‌خواهيم كشور را خودمان آباد كنيم. ما مى‌خواهيم همت و اراده و پول خودمان اين كشور را آباد كند. مسؤولان دلسوز كشور مشغول تلاشند. آنها با تدبير و اراده‌ى صحيح و با كمك ملت خواهند توانست ان‌شاءاللَّه اين ويرانيها را جبران كنند؛ البته مقدارى طول مى‌كشد. جنگ سختى داشت، دوران بازسازى هم سختى دارد؛ اين هم جزو سختى دوران جنگ است. امروز مبارزه‌ى شما، در راه بازسازى و سازندگى و تلاش براى حفظ وحدت است.

هفته‌ى وحدت، وحدت ميان امت اسلام است. دشمن مى‌خواهد ميان فرقه‌هاى اسلامى نزاع باشد؛ بخصوص بعد از پيروزى انقلاب اسلامى دشمن خواسته است بين ايران انقلابى و اسلامى و بقيه‌ى ملتها جدايى بيندازد. از خدا مى‌خواهند كه در دنياى اسلام گفته شود: «اينها شيعه هستند و انقلابشان انقلاب شيعى است و به ما سنى‌ها ربطى ندارد»! ملت ايران از اول انقلاب گفته است بله، ما شيعه و مواليان اهل‌بيت پيامبريم؛ اما اين انقلاب، يك انقلاب اسلامى بر اساس قرآن، بر اساس توحيد، بر اساس اسلام خالص و ناب، بر اساس وحدت و برادرى بين همه‌ى مسلمين است. اين را از اول ملت ما گفتند و امام ما نيز اين را فرياد كشيد و بيان كرد.

نگذاريد اين وحدت خدشه‌دار بشود. ساير ملتهاى مسلمان در كشورهاى ديگر نگذارند كه نويسندگان و قلم‌به‌دستهاى مزدور، عليه ملت ايران و انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى مطلب بنويسند و تهمت و افتراء پخش كنند؛ آنها دارند اين كار را مى‌كنند. نويسندگان خود ما هوشيارى بخرج دهند و نگذارند دشمن بهانه به دست بياورد، تا اين شكاف وسيع بشود. صدا و سيما، رسانه‌ها، روزنامه‌ها، كتاب‌نويسها، همه و همه مواظب باشند بهانه‌يى به دست دشمن ندهند، تا اختلاف بين مسلمين ايجاد كند. ما گفتيم كه برادران مسلمان در هرجا هستند و مذهبشان هرچه هست، باشند؛ اما همه برادر باشند و در راه اسلام و توحيد و قرآن، با استكبار - كه ضد اسلام و ضد توحيد و ضد قرآن است - مبارزه كنند.

مسأله‌ى بسيار تلخ اين روزهاى ما، مسأله‌ى فلسطين است. قصد دارند فلسطين را معامله كنند و بفروشند. اين كنفرانس به اصطلاح بين‌المللى، درحقيقت كنفرانسى در جهت خواست صهيونيستهاست؛ منتها مسلمانان و بخصوص بعضى از سران فلسطينى از بس ضعف نشان دادند، حالا صهيونيستها هم ناز مى‌كنند! آنها مى‌گويند ما در اين كنفرانس، به فلان شرط و فلان شرط شركت مى‌كنيم. شرط كدام است؟! مسلمان غيور نمى‌تواند در آن كنفرانسى كه بناست ملت فلسطين و كشور فلسطين را به دشمن بفروشند، شركت كند؛ بلكه مسلمان غيور نمى‌تواند ساكت بنشيند. من اين مطلب را در پيامى كه براى برادران و خواهران مسلمان در سراسر جهان به زبان عربى آماده كرده‌ام، مى‌خوانم:

السّلام على أبناء أمّتنا الاسلامية رجالا و نساء فى كل مكان. القضية الفلسطينية كانت منذ نصف قرن حتى الان تمثّل مأساة للمسلمين و ذروة آلامهم وأمرّ حادثة فى تاريخهم الحديث، غير أنّه بعد وعد بلفور المشؤوم الذى شكّل الخطوة الاولى فى تشريد الفلسطينيين لم‌تتعرّض فلسطين المحتلّة و لم‌يتعرّض شعبها لأخطر من هذه المؤامراة التى‌تحيك خيوطها اليوم أمريكا تساندها بعض الدّول الاخرى و يدعمها سكوت و تعاون بعض بلدان المنطقة العربية.

الخطة المعدّة لفلسطين الان هى تصفية القضية و بيع كلّ الارض الاسلامية الفلسطينية الى الجناة الغاصبين الصهاينة، و هذا خطر فادح يتهدّد المسلمين و مأساة ماحقة شاملة تحلّ بهم، لوقّدر للخطة أن تتحقّق لاسمح اللَّه.

كلّ قبول و رضوخ لهذا الّذى يراد له أن يتحقّق من خلال المؤتمر المدبّر لقضية فلسطين هو فى رأى الاسلام، حرام و معارض لاحكام الشّريعة المقدسة.

و هذه الحادثة من النّاحية السياسية تشكّل أكبر إهانة للشعوب المسلمة والحكومات المسلمة و أوسع باب للتوغّل فى البلدان الاسلامية و للعبث بمقدّراتها و أفظع استهانة بكرامة كلّ دعاة الحق و التحرّر و أبشع مقدمة لقمع كلّ مظاهر الصّحوة واليقظة فى منطقة الشرق الاوسط و فى جميع أرجاء العالم الاسلامى، و هى بالتالى تمهيد لتحقّق نوايا الاحتلال الصّهيونى فى‌التوسع من النيل إلى الفرات. إنّها من الناحية الانسانية والاخلاقية استهزاء بكل الشّهداء والمجاهدين الّذين بذلوا النفس والنفيس على طريق فلسطين خلال نصف القرن الماضى و ظلم بكل العوائل المشرّدة الّتى عانى جيلان منها حياة المخيّمات و آلام اغتصاب البيت و التراب. إنها حكم بذبح الاف الشّباب الفلسطينيين المقاومين و بهتك حرمة الاف النّساء الفلسطينيّات الصّابرات فى المستقبل، إنّها تعنى استمرار ما يعانيه شعب من فقر و فاقة و سقم و تشريد.

مع كل هذا، أىّ مسلم غيور من الحكّام و من سائر أبناء هذه الامة يجيز لنفسه أن يؤيّد المؤتمر الامريكى المرتبط بفلسطين أو يشترك فيه أو يرضخ لنتائجه، إنها خيانة بالشّعب الفلسطينى و خيانة بالقضية الفلسطينية و خيانة بالاسلام. السكوت عنه مأساة والاشتراك فيه جريمة كبرى. لو أن أمريكا ظنّت أنّ مثل هذه المؤتمرات قادرة على إخماد اللّهب الاسلامى المقدّس المتصاعد فى فلسطين فهى خاطئة تماما، ولو أنّ فئة من ساسة العرب فلسطينيين كانوا أم غير فلسطينيين، يتصوّرون أن الشّعب الفلسطينى و شعوبهم سوف تغفر لهم اشتراكهم فى هذه المؤامرة، فهم مخطئون جدّا.

فلسطين، ملك للشعب الفلسطينى و جزء من الارض الاسلامية. الكيان الغاصب لابدّ أن يضمحل، و هذا هو قدر فلسطين الّذى سيتحقّق عاجلا أم اجلا، واللَّه غالب على أمره و لكن أكثر الناس لايعلمون.

و لايفوتنى أيّها الاخوة و الاخوات أن اُبارك للأمّة الاسلامية جمعاء ذكرى مولد المصطفى(عليه أفضل الصّلاة و السّلام) و ذكرى مولد حفيدة الامام جعفربن‌محمّد الصّادق (عليه‌السّلام) سائلا اللَّه تعالى أن يجعل هذه الذّكرى العطرة مصدر إلهام يزيد المسلمين عزما على تحقيق وحدتهم و عزّتهم و كرامتهم.

عباداللَّه اتقوا اللَّه و عليكم بالجد و الاجتهاد و التّأهبّ والاستعداد و التّزوّد فى منزل الزّاد و استغفرواللَّه لى و لكم.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم
اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون فى دين‌اللَّه افواجا.فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
-----------------------------------

ترجمه قسمت عربي:

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام بر برادران و خواهران مسلمان در همه نقاط عالم

اگر چه مسأله فلسطين از نيم قرن پيش تا امروز همواره مسأله دردناك مسلمين و غالباً تلخ ترين حوادث مربوط به جهان اسلام بوده است ولي به نظر مي رسد كه پس از اعلاميه بالفور كه اولين قدم در راه محروم كردن فلسطيني‌ها از خانه كاشانه خود بود تا امروز هيچ يك از حوادثي كه براي فلسطين اشغالي پيش آمده است خطرناك‌تر از حادثه‌اي نباشد كه اكنون بوسيله آمريكا و با همراهي برخي دولتهاي ديگر و با سكوت و همدستي برخي دولتهاي منطقه عربي در حال تكوين و شكل گيري بر عليه كشور و ملت فلسطين است آنچه اكنون براي فلسطين طراحي مي‌شود يك سره كردن اين قضيه و فروختن كامل سرزمين اسلامي فلسطين به غاصبان صهيونيست و جنايتكار است. اين براي مسلمانان خطري مهلك و خداي ناكرده در صورت تحقق مصيبتي عمومي است از نظر اسلامي قبول و تحمل آن چيزي كه در كنفرانس برنامه ريزي شده مربوط به فلسطين در جريان است حرام شرعي و مخالف با احكام الهي است. از نظر سياسي اين حادثه بزرگترين تحقير ملل مسلمان و دولتهاي مسلمان است جاي پائي براي نفوذ و دخالت در همه كشورهاي اسلامي است، سركوفت خفت باري به همه داعيه‌هاي آزادي خواهي و حق طلبي است مقدمه‌اي براي سركوب همه حركتهاي بيداري مسلمين در منطقه خاورميانه و سپس در همه جاي جهان اسلام است.

زمينه سازي براي توسعه منطقه اشغالي و رساندن صهيونست‌ها به هدف از نيل تا فرات است از نظر انساني و اخلاقي مسخره كردن همه شهدا و مبارزاني است كه در نيم قرن گذشته در راه فلسطين مجاهدت كرده و جان باخته اند.ظلم به همه خانواده‌هاي در بندري است كه اكنون دو نسل آنان در اردوگاه‌ها و در شرايط سخت زندگي كرده و زمين مرغوب و خانواده و خانه محبوب خود را در دست غاصبان صهيونيست مشاهده كرده‌اند.

بمعناي فتواي قتل و شكنجه هزاران جوان فلسطيني در آينده است، بمعناي هتك ناموس هزاران زن در آينده است بمعناي ارائه فقر و فلاكت و بيماري بي‌خانماني يك ملت آواره است.

آيا پس از اين همه، كدام مسلمان غيور از دولت مردان يا آحاد مردم مي‌تواند به خود اجازه دهد كه كنفرانس آمريكائي مربوط به فلسطين را بپذيرد يا در آن شركت كند يا به نتايج آن تسليم شود اينها همه خيانت به ملت فلسطين و خيانت به آرمان فلسطين و خيانت به اسلام است و سكوت در برابر فاجعه بزرگ نيز شركت در اين خيانت است.

اگر آمريكا و دستيارانش فكر مي‌كنند كه با اينگونه كنفرانس‌ها و تصميم گيري‌ها خواهد توانست شعله قيام مقدس اسلامي فلسطين را خاموش كنند در اشتباهند. و اگر كساني از سياسيون عرب چه فلسطيني و چه غير فلسطيني تصور كنند كه ملت فلسطين و ملتهاي خودشان شركت آنان در اين توطئه را بر آنان خواهند بخشيد نيز سخت در اشتباه است.فلسطين متعلق به مردم فلسطين است و جزئي از سرزمين اسلامي است دولت غاصب بايد مضمحل شود اين سرنوشت قطعي فلسطين است كه دير يا زود تحولات تاريخ بشر شاهد آن خواهد بود.