بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
تبريك عرض ميكنيم اين عيد بزرگ را كه عيدى است براى همه ى بشريت؛ و نه فقط براى امت اسلام. و اميدواريم خداوند اين عيد را بر شما حضار محترم و ميهمانان گرامى و ملت عزيز ايران و همه ى ملتهاى مسلمان و سراسر بشريت مبارك فرمايد.
مسئله ى بعثت نبى مكرم كه زبانهاى قاصر و ذهنهاى كوتاه ما درباره ى آن مطالب زيادى گفته است - و همه گفته اند - در واقع يك عرصه ى عظيمى است كه به اين زودى ها بيان ابعاد اين حادثه ى بزرگ ميسر نخواهد بود. هرچه زمان به جلو ميرود و بشر با تجربه هاى گوناگون، نواقص زندگى خود را، آسيبهاى خود را بيشتر ادراك ميكند، ابعاد گوناگون و بعثت نبى مكرم بيشتر خود را نشان ميدهد. اين بعثت در واقع دعوت مردم به عرصه ى تربيت عقلانى و تربيت اخلاقى و تربيت قانونى بود. اينها چيزهائى است كه زندگىِ آسوده و رو به تكامل انسان به آنها نيازمند است.
در درجه ى اول، تربيت عقلانى است. يعنى نيروى خرد انسانى را استخراج كردن، آن را بر تفكرات و اعمال انسانْ حاكم قرار دادن، مشعل خرد انسانى را به دست انسان سپردن، تا راه را با اين مشعل تشخيص بدهد و قادر بر طى كردن آن راه باشد؛ اين اولين مسئله است؛ و مهمترين مسئله هم همين است. علاوه بر اينكه در درجه ى اول در بعثت پيغمبر، مسئله ى عقل مطرح شده است، مسئله ى دانائى مطرح شده است، در سرتاسر قرآن و تعاليم غير قرآنىِ پيغمبر هم، هرچه شما نگاه ميكنيد، مى بينيد تكيه ى بر عقل و خرد و تأمل و تدبر و تفكر و اين گونه تعبيرات است؛ حتّى در روز قيامت از زبان مجرمان، قرآن ميفرمايد: «لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّا فى اصحاب السّعير»؛(1) علت اينكه ما دچار آتش دوزخ شديم، اين است كه به عقل خود، به خرد خود مراجعه نكرديم، گوش نكرديم، دل نداديم؛ لذا امروز كه روز قيامت است، به اين سرنوشت ابدى تلخ مبتلا شديم.
در كارنامه ى همه ى پيغمبران، در زندگى همه ى پيغمبران - اين مخصوص پيغمبر خاتم هم نيست - دعوت به عقل در درجه ى اول است. البته در اسلام اين قويتر و روشنتر و واضحتر است. لذا اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در علت بعثت انبياء ميفرمايد: «ليستأدوهم ميثاق فطرته» تا به اينجا كه: «و يثيروا لهم دفائن العقول»؛(2) گنجينه هاى عقل را، خرد را استخراج كنند. اين گنجينه ى خرد در دل من و شما هست. اشكال كار ما اين است كه مثل آن انسانى هستيم كه بر روى گنجى خوابيده است، از آن خبر ندارد و از آن بهره نميبرد و از گرسنگى ميميرد. وضع ما اينجور است. به عقل وقتى مراجعه نمیكنيم، عقل را حَكم وقتى قرار نمیدهيم، عقل را تربيت وقتى نمیكنيم، زمام نفس را به دست عقل وقتى نمى سپريم، وضع ما همين است.
اين گنجينه در اختيار ما هست، اما از آن استفاده نمیكنيم. آن وقت از بى عقلى و از جهل و عوارض فراوان آن دچار مشكلات فراوان زندگى در دنيا و در آخرت میشويم. لذا در حديثى نبى مكرم اسلام (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) فرمود: «انّ العقل عقال من الجهل»؛ عقل عقال جهل است. عقال آن ريسمانى است كه به پاى حيوان - شتر يا غير شتر - ميبندند كه حركت نكند، قابل كنترل باشد. ميفرمايد عقل عقال جهل است؛ اين پاى بندى است كه مانع ميشود از اينكه انسان با جهالت حركت كند. بعد ميفرمايد: «و النّفس كمثل اخبث الدّواب»؛ نفس انسان مثل شرورترين حيوانات است؛ مثل شرورترين چهارپايان است؛ نفس اين است. «فان لم تعقل حارت»؛(3) وقتى اين نفس را عقال نكرديد، مهار نكرديد، كنترلش را در دست نگرفتيد، سرگردان ميشود؛ مثل حيوان وحشى اى كه نميداند كجا ميرود، سرگردان ميشود؛ با اين سرگردانى است كه مشكلات به وجود مى آيد براى انسان در زندگى شخصى خود، در زندگى اجتماعى خود و براى يك جامعه ى انسانى. عقل اين است.
اولين كار پيامبر مكرم اثاره ى(4) عقل است، برشوراندن قدرت تفكر است؛ قدرت تفكر را در يك جامعه تقويت كردن. اين، حلال مشكلات است. عقل است كه انسان را به دين راهبرد میدهد، انسان را به دين میكشاند. عقل است كه انسان را در مقابل خدا به عبوديت وادار میكند. عقل است كه انسان را از اعمال سفيهانه و جهالت آميز و دل دادن به دنيا باز میدارد؛ عقل اين است. لذا اولْ كار اين است كه تقويت نيروى عقل و خرد در جامعه انجام بگيرد؛ تكليف ما هم اين است.
ما هم در جامعه ى اسلامى، امروز كه خواسته ايم نمونه اى باشد از جامعه ى اسلامى پيامبر مكرم، با همه ى ضعفهاى ما، با همه ى حقارتهائى كه در ماها هست، در قبال آن عظمت بى نظير پيامبر، اينجور حركت كرديم، اينجور خواستيم كه نمونه اى از آن درست كنيم. در اين جامعه هم بايد عقل معيار باشد، ملاك باشد.
تربيت دوم، تربيت اخلاقى است كه: «بعثت لأتمّم مكارم الاخلاق»؛(5) مكرمتهاى اخلاقى، فضيلتهاى اخلاقى را در ميان مردم كامل كند. اخلاق آن هواى لطيفى است كه در جامعه ى بشرى اگر وجود داشت، انسانها ميتوانند با تنفس او زندگى سالمى داشته باشند. اخلاق كه نبود، بى اخلاقى وقتى حاكم شد، حرصها، هواى نفسها، جهالتها، دنياطلبى ها، بغضهاى شخصى، حسادتها، بخلها، سوءظن به يكديگر وارد شد - وقتى اين رذائل اخلاقى به ميان آمد - زندگى سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد. لذا در قرآن كريم در چند جا - «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»(6) - تزكيه كه همان رشد اخلاقى دادن است، جلوتر از تعليم آمده است. در همين روايت هم كه راجع به عقل از پيغمبر اكرم عرض كرديم - بعد كه عقل را بيان ميكند - میفرمايد كه آن وقت از عقل، حلم به وجود آمد؛ از حلم، علم به وجود آمد. ترتيب اين مسائل را انسان توجه كند: عقل، اول حلم را به وجود مى آورد؛ حالت بردبارى را، حالت تحمل را. اين حالت بردبارى وقتى بود، زمينه براى آموختن دانش، افزودن بر معلومات خود - شخص و جامعه - فراهم خواهد آمد؛ يعنى علم در مرتبه ى بعد از حلم است. حلم، اخلاق است. در آيه ى قرآن هم «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»، تزكيه را جلوتر مى آورد. اين، تربيت اخلاقى است. امروز ما نهايت نياز را به اين تربيت اخلاقى داريم؛ هم ما مردم ايران، جامعه ى اسلامى در اين محدوده ى جغرافيائى، هم در همه ى دنياى اسلام؛ امت بزرگ اسلامى، جوامع مسلمان. اينها نيازهاى اول ماست.
بعد به دنبال آن تربيت قانونى است، انضباط قانونى. اولْ عامل به همه ى احكام اسلام، خودِ شخص نبى مكرم اسلام بود. از قول ام المؤمنين عايشه نقل شده است كه سؤال كردند راجع به پيغمبر - اخلاق پيغمبر، رفتار پيغمبر - گفت: «كان خلقه القرآن»؛(7) اخلاق او، رفتار او، زندگى او، تجسم قرآن بود. يعنى چيزى نبود كه به او امر كند، خود او از آن غافل بماند. اينها همه اش براى ما درس است؛ اينها همه درس است. نه اينكه ما آن عظمت را با حقارتهاى خودمان بخواهيم مقايسه كنيم، آنجا قله است، ما در دامنه ها داريم حركت ميكنيم؛ اما به سمت قله حركت ميكنيم؛ شاخص آنجاست، معيار آنجاست.
ميدان زندگى هم ميدان آزمايش است. ملت ايران اين آزمايشهاى دشوار را پشت سر گذاشت كه به اين عزت رسيد. تا وقتى به اسم «لا اله الّا اللَّه» و تلفظ محض به «لا اله الّا اللَّه» و احياناً به ذهنيت «لا اله الّا اللَّه» اكتفا كرده بوديم، اسير پنجه ى طاغوت بوديم. آن وقتى كه وارد عمل شديم، ميدان عملىِ «لا اله الّا اللَّه» را شناختيم و پا در آن گذاشتيم، شديم ملت مسلمان و خداى متعال آن عزت را، آن قدرت را، آن هويت برجسته و درخشان را به ما ملت ايران بخشيد. ما اگر قدم بگذاريم، خداى متعال پاسخ ميدهد؛ سريع الاجابه است.
در انقلاب، در دفاع مقدس، در آزمونهاى گوناگونِ اين سى سال، ملت ما خوب امتحان دادند. به همان مقدارى هم كه كار كرديم، به همان مقدارى هم كه حركت كرديم، خداى متعال دستاورد داد. البته دستاوردها خيلى بزرگ است: «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها».(8) ده برابر تلاش ما، خداى متعال به ما داد. ما كجا بوديم در دوران طاغوت در بين امت اسلام و در بين ملل عالم؟ منزوى، گمنام، فراموش شده، در درون خود بدون حساسيتهاى لازم، بدون آن شجاعتها، بدون آن همتهائى كه يك ملت را به جهتش وادار ميكند؛ اينجورى بوديم. امروز جوان ما، دانشمند ما، عالم ما، صنعتگر ما، كشاورز ما، آحاد مردم ما، آرزوهاى بزرگ دارند، در راه آن آرزوها حركت میكنند و نتيجه اش را هم داريد مى بينيد. بزرگترين قدرتهاى دنيا، شعار خودشان را قرار داده اند مقابله ى با جمهورى اسلامى! خيال ميكنند ملت ايران را با اين كار دارند ارعاب ميكنند، تهديد ميكنند؛ نميدانند كه ملت ايران احساس هويت ميكند كه مى بيند مادى ترين و خبيث ترين قدرتهاى مادى عالم، مانع خودش را ملت ايران مى بيند براى رسيدن به اهداف شومى كه دارد؛ اين چيز كمى نيست. میگويند میخواهيم ما در خاورميانه چنين كنيم، چنان كنيم و ده برابر اين از اهداف شومشان را هم نمیگويند؛ ملت ايران مانع است؛ ملت جمهورى اسلامى مانع است. اين نشان دهنده ى عظمت اين ملت است، عظمت اين نظام است؛ عظمت اين دولت است كه توانسته مانع بشود از اينكه مستكبران عالم بتوانند - حداقل در يك حوزه ى مشخصى از جغرافياى عالم - به اهداف خودشان برسند. اين را ملت ايران با حركت در عرصه ى احكام دين به دست آورد.
پيغمبر خود عامل بود؛ «آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه»،(9) و مؤمنون هم دنبال سر پيغمبر. او عامل است، مردم هم به عمل او نگاه میكنند، راه را پيدا میكنند. و نقش بزرگان جامعه، نقش رهبران جامعه، نقش نخبگان جامعه اين است. به حرف نبايد اكتفا كنيم. در جمع شما بسيارى از مسئولين كشور هستيد، هر كدامى میتوانيد از لحاظ عمل، از لحاظ الگو شدن براى افرادى كه به شما نگاه میكنند، يك اسوه باشيد.
ملت ما ملت خوبى است، ملت بزرگى است، ملت وفادارى است، ملت باگذشتى است. نمونه هايش را در طول مدت اين سى سال مشاهده كرده ايم؛ در همين قضاياى اخير، در اين انتخابات و حوادثى كه بعد از انتخابات به وجود آوردند، نقش ملت را شما مشاهده كرديد. سلائق مختلفى در عرصه ى زندگى اجتماعى در ميان ملت وجود دارد؛ حرفشان را میزنند، هركدام نظرشان را بيان میكنند؛ اما آنجائى كه احساس میكنند كه پاى دشمنى با نظام در ميان است، آنجائى كه احساس میكنند دستى دارد حركتى را براى ضربه زدن به نظام اداره میكند، مديريت میكند، مردم از آنها كناره میگيرند؛ ولو او همان شعارى را بدهد كه اين آحاد مردم به آن شعار معتقد هم باشند؛ مى بينند كه او بدخواه است، خودشان را كنار میكشانند. اين مسئله ى مهمى است.
در حوادث اين روزها - ما در اين سى سال روزى نبود كه تجربه اى نيندوزيم، مطلبى ياد نگيريم - خيلى چيزها ياد گرفتيم، خيلى چيزها فهميديم؛ براى ملت ما تجربه شد؛ همه فهميدند كه در آن وقتى كه ملت در عين استقرار و آرامش و ثبات يك حركت بزرگ را انجام میدهد، نبايد غافل بماند از دشمنى دشمنانى كه دارند برايش نقشه میكشند. همه گفتند يك انتخابات چهل ميليونى، يك عظمت بى نظير از اول انقلاب تا حالا، حضور مردم در صحنه بعد از سى سال، قدرت جذب مردم و به صحنه آوردن مردم براى نظام؛ اين يك عظمت بود؛ نبايد غفلت كنند؛ همه فهميدند كه در چنين وضعيتى نبايد غفلت كنند كه دشمن كمين گرفته است؛ مراقب است. حالا تا گفته ميشود دشمن خارجى، فوراً خارجى ها با چهره ى حق به جانب مى آيند كه نه، نه، ما دخالتى نداريم، ما كارى نكرديم. اين بى حيائى است؛ همه مى بينند. حالا آن كارى كه دستگاه هاى اطلاعاتى و ديگران كشف میكنند و دخالتها را میدانند، آن به كنار؛ آن چيزى كه همه دارند مشاهده میكنند، نقش رسانه هاست كه مهمترين نقش را در اين چند ده سال اخير، رسانه ها در تحولات ملتها داشته اند.
من يك وقتى، چند سال قبل از اين به عنوان هشدار، اينجا گفتم كه رسانه ها و دستگاه هاى تبليغاتى و اطلاعاتىِ وابسته ى به استكبار، ميداندارترين عناصر دشمنان استقلال ملتها براى به آشوب كشيدن ملتها هستند؛ براى اينكه اينها را از مسيرى كه دارند حركت ميكنند، منصرف كنند. و چند تا كشور را مثال زدم. خوب، امروز نسبت به آن چند سال قبل كه ما اين حرف را زديم، وسائل ارتباطاتى خيلى گسترده تر، وسيع تر، همگانى تر و متنوع تر شده است. دشمنان دارند كار ميكنند، آن وقت ميگويند ما هيچ كارى نميكنيم! ما هيچ اقدامى نميكنيم! دستورالعمل هايشان براى گروه هاى غافل و نادانِ اغتشاشگر توى رسانه هاى خودشان به طور علنى دارد پخش ميشود: اينجورى با پليس درگير بشويد؛ اينجورى عليه بسيج حرف بزنيد؛ اينجورى توى خيابان اغتشاش ايجاد كنيد؛ اينجورى تخريب كنيد؛ اينجورى آتش بزنيد؛ اينها دخالت نيست؟ از اين دخالت واضحتر؟ علنى تر؟ اين را مردم ما به چشم ديدند. اينها براى ملت ما تجربه است. اشتباه است اگر كسى خيال كند كه يك گروه معدود، آن هم در تهران، فرض بفرمائيد به ظرف زباله ى شهردارى تعرض ميكند - زورش به او ميرسد - يا فرض كنيد به اموال مردم - به موتورسيكلتشان، به ماشينشان، به بانكشان، به دكانشان - تعرض ميكند، اين مردمند؛ نه، مردم نيستند. بله، بلندگوى استكبارى وقتى ميخواهد از اينها حمايت كند، ميگويد مردم. اينها مردمند؟! مردم آن ميليونهائى هستند كه تا اين اغتشاشگران را، اين مفسدين را در صحنه مى بينند، كنار ميكشند و آنها را با نفرت نگاه ميكنند؛ برهم زنندگان امنيت عمومى را، آرامش اجتماعى را با انزجار نگاه ميكنند.
هر كسى امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامنى سوق بدهد، از نظر عامه ى ملت ايران انسان منفورى است؛ هر كه ميخواهد باشد. هر هدفى را كه اين ملت بخواهد به آن برسد، در سايه ى آرامش و امنيت خواهد رسيد. وقتى امنيت بود، تحصيل هم هست، علم هم هست، پيشرفت هم هست، صنعت هم هست، ثروت هم هست، آسايش گوناگون هم هست، عبادت هم هست؛ دنيا و آخرت در سايه ى امنيت وجود دارد. وقتى ناامنى ايجاد شد، همه ى اينها مخدوش ميشود. به هم زدن امنيت يك ملت بزرگترين گناهى است كه ممكن است كسى مرتكب بشود. اين را البته آن كسى كه مأمور است، مزدور است، او كه حرف گوش نميكند؛ خطاب ما به او نيست؛ خطاب ما به نخبگان است. آحاد ملت هم هوشيارند؛ نخبگان ما هوشيار باشند.
نخبگان بدانند هر حرفى، هر اقدامى، هر تحليلى كه به آنها كمك بكند، اين حركت در مسير خلاف ملت است. همه ى ما خيلى بايد مراقب باشيم؛ خيلى بايد مراقب باشيم: مراقب حرف زدن، مراقب موضع گيرى كردن، مراقب گفتن ها، مراقب نگفتن ها. يك چيزهائى را بايد گفت؛ اگر نگفتيم، به آن وظيفه عمل نكرده ايم. يك چيزهائى را بايد بر زبان نياورد، بايد نگفت؛ اگر گفتيم، برخلاف وظيفه عمل كرده ايم. نخبگان سر جلسه ى امتحانند؛ امتحان عظيمى است. در اين امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط اين نيست كه ما يك سال عقب بيفتيم؛ سقوط است. اگر بخواهيم به اين معنا دچار نشويم، راهش اين است كه خرد را، كه انسان را به عبوديت دعوت ميكند، معيار و ملاك قرار بدهيم؛ شاخص قرار بدهيم.
عقل، اين سياسي بازى ها و سياسى كارى هاى متعارف نيست؛ اينها خلاف عقل است. «العقل ما عبد به الرّحمن و اكتسب به الجنان»؛(10) عقل اين است كه انسان را به راه راست هدايت ميكند. اشتباه ميكنند آن كسانى كه خيال ميكنند با سياسى كارى، عقلائى عمل ميكنند؛ نه، عقل آن چيزى است كه راه عبادت خدا را هموار ميكند. شاخصش هم براى ما، بين خودمان و خدا، اين است كه نگاه كنيم ببينيم در بيان اين حرف اخلاص داريم يا نه؟ به فكر خدائيم يا نه؟ من دارم براى خاطر خدا، رضاى خدا حرف ميزنم يا براى خاطر جلب توجه شما دارم حرف ميزنم؟ براى خاطر خداست يا براى خاطر دل مستمع و غير مستمع است؟ معيارش اين است. به خودمان مراجعه كنيم؛ اقضى القضات نسبت به انسان، خودِ انسان است. خودمان را فريب ندهيم؛ بفهميم چه كار ميكنيم؛ بفهميم چه ميگوئيم؛ چه حركتى ميكنيم.
راه را براى ما باز كرده اند. مبعث را بايد با اين ديد نگاه كرد. مبعث فقط يك جشن نيست كه جشن بگيريم و كف بزنيم و شيرينى بخوريم و پخش كنيم و شادى كنيم؛ اين نيست. مبعث يك مقطع است؛ يك عيد است. عيد يعنى آن مقطعى كه انسان را به حقيقتى متوجه ميكند. يك عيد است؛ ما نگاه كنيم به مبعث، نگاه كنيم به پيغمبر، نگاه كنيم به آن مجاهدتهاى عظيم، بعد نگاه كنيم به آن تأثير شگرف؛ ده سال - ده سال در عمر يك ملت مثل يك لحظه است - در اين ده سال اين مرد عظيم، اين عظيم العظماء چه كرد! كجا ميشود هيچ ده سالى را با آن ده سال مباركى كه پيغمبر اكرم حكومت كرده است، مقايسه كرد! چه حركتى در تاريخ بشر به وجود آورد؛ چه طوفانى به پا كرد؛ چه ساحل امنى را در وراى آن طوفان به بشر نشان داد و چگونه راه را نشان داد! شصت و سه سال هم عمر كرد. ما حالا با عمرهاى طولانى، با اين حركتهاى كودكانه و بچگانه ميخواهيم آن راه را - حالا تا هر جائى كه بشود - پيش برويم. وقتى آنجور حركتى با آن اخلاص، با آن مجاهدت، با آن هدايت ربانى انجام ميگيرد، نتيجه اش همان چيزى است كه بر ده سال حكومت پيغمبر مترتب شد و آن عظمت را به وجود آورد.
پروردگارا! ما را بيدار كن؛ دلهاى ما را با حقائق اسلام بيش از پيش آشنا بفرما. پروردگارا! ملت ايران را در اين راه رشيد و استوارى كه در پيش گرفته اند، كمك بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى و خشنود كن.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
1) ملك: 10
2) نهج البلاغه، خطبه ى اول
3) تحف العقول، ص 15
4) تحريك كردن
5) مجمع البيان، ج 10، ص 500
6) آل عمران: 164، جمعه: 2
7) شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد، ج 6، ص 340
8) انعام: 160
9) بقره: 285
10) كافى، ج 1، ص 11
تبريك عرض ميكنيم اين عيد بزرگ را كه عيدى است براى همه ى بشريت؛ و نه فقط براى امت اسلام. و اميدواريم خداوند اين عيد را بر شما حضار محترم و ميهمانان گرامى و ملت عزيز ايران و همه ى ملتهاى مسلمان و سراسر بشريت مبارك فرمايد.
مسئله ى بعثت نبى مكرم كه زبانهاى قاصر و ذهنهاى كوتاه ما درباره ى آن مطالب زيادى گفته است - و همه گفته اند - در واقع يك عرصه ى عظيمى است كه به اين زودى ها بيان ابعاد اين حادثه ى بزرگ ميسر نخواهد بود. هرچه زمان به جلو ميرود و بشر با تجربه هاى گوناگون، نواقص زندگى خود را، آسيبهاى خود را بيشتر ادراك ميكند، ابعاد گوناگون و بعثت نبى مكرم بيشتر خود را نشان ميدهد. اين بعثت در واقع دعوت مردم به عرصه ى تربيت عقلانى و تربيت اخلاقى و تربيت قانونى بود. اينها چيزهائى است كه زندگىِ آسوده و رو به تكامل انسان به آنها نيازمند است.
در درجه ى اول، تربيت عقلانى است. يعنى نيروى خرد انسانى را استخراج كردن، آن را بر تفكرات و اعمال انسانْ حاكم قرار دادن، مشعل خرد انسانى را به دست انسان سپردن، تا راه را با اين مشعل تشخيص بدهد و قادر بر طى كردن آن راه باشد؛ اين اولين مسئله است؛ و مهمترين مسئله هم همين است. علاوه بر اينكه در درجه ى اول در بعثت پيغمبر، مسئله ى عقل مطرح شده است، مسئله ى دانائى مطرح شده است، در سرتاسر قرآن و تعاليم غير قرآنىِ پيغمبر هم، هرچه شما نگاه ميكنيد، مى بينيد تكيه ى بر عقل و خرد و تأمل و تدبر و تفكر و اين گونه تعبيرات است؛ حتّى در روز قيامت از زبان مجرمان، قرآن ميفرمايد: «لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّا فى اصحاب السّعير»؛(1) علت اينكه ما دچار آتش دوزخ شديم، اين است كه به عقل خود، به خرد خود مراجعه نكرديم، گوش نكرديم، دل نداديم؛ لذا امروز كه روز قيامت است، به اين سرنوشت ابدى تلخ مبتلا شديم.
در كارنامه ى همه ى پيغمبران، در زندگى همه ى پيغمبران - اين مخصوص پيغمبر خاتم هم نيست - دعوت به عقل در درجه ى اول است. البته در اسلام اين قويتر و روشنتر و واضحتر است. لذا اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در علت بعثت انبياء ميفرمايد: «ليستأدوهم ميثاق فطرته» تا به اينجا كه: «و يثيروا لهم دفائن العقول»؛(2) گنجينه هاى عقل را، خرد را استخراج كنند. اين گنجينه ى خرد در دل من و شما هست. اشكال كار ما اين است كه مثل آن انسانى هستيم كه بر روى گنجى خوابيده است، از آن خبر ندارد و از آن بهره نميبرد و از گرسنگى ميميرد. وضع ما اينجور است. به عقل وقتى مراجعه نمیكنيم، عقل را حَكم وقتى قرار نمیدهيم، عقل را تربيت وقتى نمیكنيم، زمام نفس را به دست عقل وقتى نمى سپريم، وضع ما همين است.
اين گنجينه در اختيار ما هست، اما از آن استفاده نمیكنيم. آن وقت از بى عقلى و از جهل و عوارض فراوان آن دچار مشكلات فراوان زندگى در دنيا و در آخرت میشويم. لذا در حديثى نبى مكرم اسلام (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) فرمود: «انّ العقل عقال من الجهل»؛ عقل عقال جهل است. عقال آن ريسمانى است كه به پاى حيوان - شتر يا غير شتر - ميبندند كه حركت نكند، قابل كنترل باشد. ميفرمايد عقل عقال جهل است؛ اين پاى بندى است كه مانع ميشود از اينكه انسان با جهالت حركت كند. بعد ميفرمايد: «و النّفس كمثل اخبث الدّواب»؛ نفس انسان مثل شرورترين حيوانات است؛ مثل شرورترين چهارپايان است؛ نفس اين است. «فان لم تعقل حارت»؛(3) وقتى اين نفس را عقال نكرديد، مهار نكرديد، كنترلش را در دست نگرفتيد، سرگردان ميشود؛ مثل حيوان وحشى اى كه نميداند كجا ميرود، سرگردان ميشود؛ با اين سرگردانى است كه مشكلات به وجود مى آيد براى انسان در زندگى شخصى خود، در زندگى اجتماعى خود و براى يك جامعه ى انسانى. عقل اين است.
اولين كار پيامبر مكرم اثاره ى(4) عقل است، برشوراندن قدرت تفكر است؛ قدرت تفكر را در يك جامعه تقويت كردن. اين، حلال مشكلات است. عقل است كه انسان را به دين راهبرد میدهد، انسان را به دين میكشاند. عقل است كه انسان را در مقابل خدا به عبوديت وادار میكند. عقل است كه انسان را از اعمال سفيهانه و جهالت آميز و دل دادن به دنيا باز میدارد؛ عقل اين است. لذا اولْ كار اين است كه تقويت نيروى عقل و خرد در جامعه انجام بگيرد؛ تكليف ما هم اين است.
ما هم در جامعه ى اسلامى، امروز كه خواسته ايم نمونه اى باشد از جامعه ى اسلامى پيامبر مكرم، با همه ى ضعفهاى ما، با همه ى حقارتهائى كه در ماها هست، در قبال آن عظمت بى نظير پيامبر، اينجور حركت كرديم، اينجور خواستيم كه نمونه اى از آن درست كنيم. در اين جامعه هم بايد عقل معيار باشد، ملاك باشد.
تربيت دوم، تربيت اخلاقى است كه: «بعثت لأتمّم مكارم الاخلاق»؛(5) مكرمتهاى اخلاقى، فضيلتهاى اخلاقى را در ميان مردم كامل كند. اخلاق آن هواى لطيفى است كه در جامعه ى بشرى اگر وجود داشت، انسانها ميتوانند با تنفس او زندگى سالمى داشته باشند. اخلاق كه نبود، بى اخلاقى وقتى حاكم شد، حرصها، هواى نفسها، جهالتها، دنياطلبى ها، بغضهاى شخصى، حسادتها، بخلها، سوءظن به يكديگر وارد شد - وقتى اين رذائل اخلاقى به ميان آمد - زندگى سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد. لذا در قرآن كريم در چند جا - «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»(6) - تزكيه كه همان رشد اخلاقى دادن است، جلوتر از تعليم آمده است. در همين روايت هم كه راجع به عقل از پيغمبر اكرم عرض كرديم - بعد كه عقل را بيان ميكند - میفرمايد كه آن وقت از عقل، حلم به وجود آمد؛ از حلم، علم به وجود آمد. ترتيب اين مسائل را انسان توجه كند: عقل، اول حلم را به وجود مى آورد؛ حالت بردبارى را، حالت تحمل را. اين حالت بردبارى وقتى بود، زمينه براى آموختن دانش، افزودن بر معلومات خود - شخص و جامعه - فراهم خواهد آمد؛ يعنى علم در مرتبه ى بعد از حلم است. حلم، اخلاق است. در آيه ى قرآن هم «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة»، تزكيه را جلوتر مى آورد. اين، تربيت اخلاقى است. امروز ما نهايت نياز را به اين تربيت اخلاقى داريم؛ هم ما مردم ايران، جامعه ى اسلامى در اين محدوده ى جغرافيائى، هم در همه ى دنياى اسلام؛ امت بزرگ اسلامى، جوامع مسلمان. اينها نيازهاى اول ماست.
بعد به دنبال آن تربيت قانونى است، انضباط قانونى. اولْ عامل به همه ى احكام اسلام، خودِ شخص نبى مكرم اسلام بود. از قول ام المؤمنين عايشه نقل شده است كه سؤال كردند راجع به پيغمبر - اخلاق پيغمبر، رفتار پيغمبر - گفت: «كان خلقه القرآن»؛(7) اخلاق او، رفتار او، زندگى او، تجسم قرآن بود. يعنى چيزى نبود كه به او امر كند، خود او از آن غافل بماند. اينها همه اش براى ما درس است؛ اينها همه درس است. نه اينكه ما آن عظمت را با حقارتهاى خودمان بخواهيم مقايسه كنيم، آنجا قله است، ما در دامنه ها داريم حركت ميكنيم؛ اما به سمت قله حركت ميكنيم؛ شاخص آنجاست، معيار آنجاست.
ميدان زندگى هم ميدان آزمايش است. ملت ايران اين آزمايشهاى دشوار را پشت سر گذاشت كه به اين عزت رسيد. تا وقتى به اسم «لا اله الّا اللَّه» و تلفظ محض به «لا اله الّا اللَّه» و احياناً به ذهنيت «لا اله الّا اللَّه» اكتفا كرده بوديم، اسير پنجه ى طاغوت بوديم. آن وقتى كه وارد عمل شديم، ميدان عملىِ «لا اله الّا اللَّه» را شناختيم و پا در آن گذاشتيم، شديم ملت مسلمان و خداى متعال آن عزت را، آن قدرت را، آن هويت برجسته و درخشان را به ما ملت ايران بخشيد. ما اگر قدم بگذاريم، خداى متعال پاسخ ميدهد؛ سريع الاجابه است.
در انقلاب، در دفاع مقدس، در آزمونهاى گوناگونِ اين سى سال، ملت ما خوب امتحان دادند. به همان مقدارى هم كه كار كرديم، به همان مقدارى هم كه حركت كرديم، خداى متعال دستاورد داد. البته دستاوردها خيلى بزرگ است: «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها».(8) ده برابر تلاش ما، خداى متعال به ما داد. ما كجا بوديم در دوران طاغوت در بين امت اسلام و در بين ملل عالم؟ منزوى، گمنام، فراموش شده، در درون خود بدون حساسيتهاى لازم، بدون آن شجاعتها، بدون آن همتهائى كه يك ملت را به جهتش وادار ميكند؛ اينجورى بوديم. امروز جوان ما، دانشمند ما، عالم ما، صنعتگر ما، كشاورز ما، آحاد مردم ما، آرزوهاى بزرگ دارند، در راه آن آرزوها حركت میكنند و نتيجه اش را هم داريد مى بينيد. بزرگترين قدرتهاى دنيا، شعار خودشان را قرار داده اند مقابله ى با جمهورى اسلامى! خيال ميكنند ملت ايران را با اين كار دارند ارعاب ميكنند، تهديد ميكنند؛ نميدانند كه ملت ايران احساس هويت ميكند كه مى بيند مادى ترين و خبيث ترين قدرتهاى مادى عالم، مانع خودش را ملت ايران مى بيند براى رسيدن به اهداف شومى كه دارد؛ اين چيز كمى نيست. میگويند میخواهيم ما در خاورميانه چنين كنيم، چنان كنيم و ده برابر اين از اهداف شومشان را هم نمیگويند؛ ملت ايران مانع است؛ ملت جمهورى اسلامى مانع است. اين نشان دهنده ى عظمت اين ملت است، عظمت اين نظام است؛ عظمت اين دولت است كه توانسته مانع بشود از اينكه مستكبران عالم بتوانند - حداقل در يك حوزه ى مشخصى از جغرافياى عالم - به اهداف خودشان برسند. اين را ملت ايران با حركت در عرصه ى احكام دين به دست آورد.
پيغمبر خود عامل بود؛ «آمن الرّسول بما انزل اليه من ربّه»،(9) و مؤمنون هم دنبال سر پيغمبر. او عامل است، مردم هم به عمل او نگاه میكنند، راه را پيدا میكنند. و نقش بزرگان جامعه، نقش رهبران جامعه، نقش نخبگان جامعه اين است. به حرف نبايد اكتفا كنيم. در جمع شما بسيارى از مسئولين كشور هستيد، هر كدامى میتوانيد از لحاظ عمل، از لحاظ الگو شدن براى افرادى كه به شما نگاه میكنند، يك اسوه باشيد.
ملت ما ملت خوبى است، ملت بزرگى است، ملت وفادارى است، ملت باگذشتى است. نمونه هايش را در طول مدت اين سى سال مشاهده كرده ايم؛ در همين قضاياى اخير، در اين انتخابات و حوادثى كه بعد از انتخابات به وجود آوردند، نقش ملت را شما مشاهده كرديد. سلائق مختلفى در عرصه ى زندگى اجتماعى در ميان ملت وجود دارد؛ حرفشان را میزنند، هركدام نظرشان را بيان میكنند؛ اما آنجائى كه احساس میكنند كه پاى دشمنى با نظام در ميان است، آنجائى كه احساس میكنند دستى دارد حركتى را براى ضربه زدن به نظام اداره میكند، مديريت میكند، مردم از آنها كناره میگيرند؛ ولو او همان شعارى را بدهد كه اين آحاد مردم به آن شعار معتقد هم باشند؛ مى بينند كه او بدخواه است، خودشان را كنار میكشانند. اين مسئله ى مهمى است.
در حوادث اين روزها - ما در اين سى سال روزى نبود كه تجربه اى نيندوزيم، مطلبى ياد نگيريم - خيلى چيزها ياد گرفتيم، خيلى چيزها فهميديم؛ براى ملت ما تجربه شد؛ همه فهميدند كه در آن وقتى كه ملت در عين استقرار و آرامش و ثبات يك حركت بزرگ را انجام میدهد، نبايد غافل بماند از دشمنى دشمنانى كه دارند برايش نقشه میكشند. همه گفتند يك انتخابات چهل ميليونى، يك عظمت بى نظير از اول انقلاب تا حالا، حضور مردم در صحنه بعد از سى سال، قدرت جذب مردم و به صحنه آوردن مردم براى نظام؛ اين يك عظمت بود؛ نبايد غفلت كنند؛ همه فهميدند كه در چنين وضعيتى نبايد غفلت كنند كه دشمن كمين گرفته است؛ مراقب است. حالا تا گفته ميشود دشمن خارجى، فوراً خارجى ها با چهره ى حق به جانب مى آيند كه نه، نه، ما دخالتى نداريم، ما كارى نكرديم. اين بى حيائى است؛ همه مى بينند. حالا آن كارى كه دستگاه هاى اطلاعاتى و ديگران كشف میكنند و دخالتها را میدانند، آن به كنار؛ آن چيزى كه همه دارند مشاهده میكنند، نقش رسانه هاست كه مهمترين نقش را در اين چند ده سال اخير، رسانه ها در تحولات ملتها داشته اند.
من يك وقتى، چند سال قبل از اين به عنوان هشدار، اينجا گفتم كه رسانه ها و دستگاه هاى تبليغاتى و اطلاعاتىِ وابسته ى به استكبار، ميداندارترين عناصر دشمنان استقلال ملتها براى به آشوب كشيدن ملتها هستند؛ براى اينكه اينها را از مسيرى كه دارند حركت ميكنند، منصرف كنند. و چند تا كشور را مثال زدم. خوب، امروز نسبت به آن چند سال قبل كه ما اين حرف را زديم، وسائل ارتباطاتى خيلى گسترده تر، وسيع تر، همگانى تر و متنوع تر شده است. دشمنان دارند كار ميكنند، آن وقت ميگويند ما هيچ كارى نميكنيم! ما هيچ اقدامى نميكنيم! دستورالعمل هايشان براى گروه هاى غافل و نادانِ اغتشاشگر توى رسانه هاى خودشان به طور علنى دارد پخش ميشود: اينجورى با پليس درگير بشويد؛ اينجورى عليه بسيج حرف بزنيد؛ اينجورى توى خيابان اغتشاش ايجاد كنيد؛ اينجورى تخريب كنيد؛ اينجورى آتش بزنيد؛ اينها دخالت نيست؟ از اين دخالت واضحتر؟ علنى تر؟ اين را مردم ما به چشم ديدند. اينها براى ملت ما تجربه است. اشتباه است اگر كسى خيال كند كه يك گروه معدود، آن هم در تهران، فرض بفرمائيد به ظرف زباله ى شهردارى تعرض ميكند - زورش به او ميرسد - يا فرض كنيد به اموال مردم - به موتورسيكلتشان، به ماشينشان، به بانكشان، به دكانشان - تعرض ميكند، اين مردمند؛ نه، مردم نيستند. بله، بلندگوى استكبارى وقتى ميخواهد از اينها حمايت كند، ميگويد مردم. اينها مردمند؟! مردم آن ميليونهائى هستند كه تا اين اغتشاشگران را، اين مفسدين را در صحنه مى بينند، كنار ميكشند و آنها را با نفرت نگاه ميكنند؛ برهم زنندگان امنيت عمومى را، آرامش اجتماعى را با انزجار نگاه ميكنند.
هر كسى امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامنى سوق بدهد، از نظر عامه ى ملت ايران انسان منفورى است؛ هر كه ميخواهد باشد. هر هدفى را كه اين ملت بخواهد به آن برسد، در سايه ى آرامش و امنيت خواهد رسيد. وقتى امنيت بود، تحصيل هم هست، علم هم هست، پيشرفت هم هست، صنعت هم هست، ثروت هم هست، آسايش گوناگون هم هست، عبادت هم هست؛ دنيا و آخرت در سايه ى امنيت وجود دارد. وقتى ناامنى ايجاد شد، همه ى اينها مخدوش ميشود. به هم زدن امنيت يك ملت بزرگترين گناهى است كه ممكن است كسى مرتكب بشود. اين را البته آن كسى كه مأمور است، مزدور است، او كه حرف گوش نميكند؛ خطاب ما به او نيست؛ خطاب ما به نخبگان است. آحاد ملت هم هوشيارند؛ نخبگان ما هوشيار باشند.
نخبگان بدانند هر حرفى، هر اقدامى، هر تحليلى كه به آنها كمك بكند، اين حركت در مسير خلاف ملت است. همه ى ما خيلى بايد مراقب باشيم؛ خيلى بايد مراقب باشيم: مراقب حرف زدن، مراقب موضع گيرى كردن، مراقب گفتن ها، مراقب نگفتن ها. يك چيزهائى را بايد گفت؛ اگر نگفتيم، به آن وظيفه عمل نكرده ايم. يك چيزهائى را بايد بر زبان نياورد، بايد نگفت؛ اگر گفتيم، برخلاف وظيفه عمل كرده ايم. نخبگان سر جلسه ى امتحانند؛ امتحان عظيمى است. در اين امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط اين نيست كه ما يك سال عقب بيفتيم؛ سقوط است. اگر بخواهيم به اين معنا دچار نشويم، راهش اين است كه خرد را، كه انسان را به عبوديت دعوت ميكند، معيار و ملاك قرار بدهيم؛ شاخص قرار بدهيم.
عقل، اين سياسي بازى ها و سياسى كارى هاى متعارف نيست؛ اينها خلاف عقل است. «العقل ما عبد به الرّحمن و اكتسب به الجنان»؛(10) عقل اين است كه انسان را به راه راست هدايت ميكند. اشتباه ميكنند آن كسانى كه خيال ميكنند با سياسى كارى، عقلائى عمل ميكنند؛ نه، عقل آن چيزى است كه راه عبادت خدا را هموار ميكند. شاخصش هم براى ما، بين خودمان و خدا، اين است كه نگاه كنيم ببينيم در بيان اين حرف اخلاص داريم يا نه؟ به فكر خدائيم يا نه؟ من دارم براى خاطر خدا، رضاى خدا حرف ميزنم يا براى خاطر جلب توجه شما دارم حرف ميزنم؟ براى خاطر خداست يا براى خاطر دل مستمع و غير مستمع است؟ معيارش اين است. به خودمان مراجعه كنيم؛ اقضى القضات نسبت به انسان، خودِ انسان است. خودمان را فريب ندهيم؛ بفهميم چه كار ميكنيم؛ بفهميم چه ميگوئيم؛ چه حركتى ميكنيم.
راه را براى ما باز كرده اند. مبعث را بايد با اين ديد نگاه كرد. مبعث فقط يك جشن نيست كه جشن بگيريم و كف بزنيم و شيرينى بخوريم و پخش كنيم و شادى كنيم؛ اين نيست. مبعث يك مقطع است؛ يك عيد است. عيد يعنى آن مقطعى كه انسان را به حقيقتى متوجه ميكند. يك عيد است؛ ما نگاه كنيم به مبعث، نگاه كنيم به پيغمبر، نگاه كنيم به آن مجاهدتهاى عظيم، بعد نگاه كنيم به آن تأثير شگرف؛ ده سال - ده سال در عمر يك ملت مثل يك لحظه است - در اين ده سال اين مرد عظيم، اين عظيم العظماء چه كرد! كجا ميشود هيچ ده سالى را با آن ده سال مباركى كه پيغمبر اكرم حكومت كرده است، مقايسه كرد! چه حركتى در تاريخ بشر به وجود آورد؛ چه طوفانى به پا كرد؛ چه ساحل امنى را در وراى آن طوفان به بشر نشان داد و چگونه راه را نشان داد! شصت و سه سال هم عمر كرد. ما حالا با عمرهاى طولانى، با اين حركتهاى كودكانه و بچگانه ميخواهيم آن راه را - حالا تا هر جائى كه بشود - پيش برويم. وقتى آنجور حركتى با آن اخلاص، با آن مجاهدت، با آن هدايت ربانى انجام ميگيرد، نتيجه اش همان چيزى است كه بر ده سال حكومت پيغمبر مترتب شد و آن عظمت را به وجود آورد.
پروردگارا! ما را بيدار كن؛ دلهاى ما را با حقائق اسلام بيش از پيش آشنا بفرما. پروردگارا! ملت ايران را در اين راه رشيد و استوارى كه در پيش گرفته اند، كمك بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر را از ما راضى و خشنود كن.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
1) ملك: 10
2) نهج البلاغه، خطبه ى اول
3) تحف العقول، ص 15
4) تحريك كردن
5) مجمع البيان، ج 10، ص 500
6) آل عمران: 164، جمعه: 2
7) شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحديد، ج 6، ص 340
8) انعام: 160
9) بقره: 285
10) كافى، ج 1، ص 11