بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
عطر شهادت را كه در حقيقت يك شميم بهشتى در زندگى مادى ماست، انسان در اين جلسه ى صميمى و سرشار از محبت و معنويت احساس ميكند. اولا تشكر ميكنم از يكايك برادران و خواهران عزيز و خانواده هاى شهدا كه امروز با تشريف فرمائى خود در اين مجمع، اين فرصت و اين امكان را به بنده دادند كه در جمع خانواده هاى عزيز شهيدان حضور پيدا كنم و از نفس قدسى شهداى عزيزمان كه شما بازمانده هاى آنها هستيد، بهره ى معنوى و روحى ببرم. بالخصوص از اين عزيزانى كه برنامه اجرا كردند؛ چه آن فرزندان شهيد كه مطالبى را با شعر و نثر، بسيار زيبا در اينجا بر زبان آوردند و چه از اين نوجوانان عزيز كه سرود خودشان را اجرا كردند و بهره برديم، تشكر ميكنم.
من در همه ى سفرها به زيارت خانواده هاى شهدا مفتخر ميشوم و با آنها ملاقات ميكنم و روح معنويت را در همه ى استانها و شهرهائى كه اجتماعات مشابه با اين اجتماع در آن تشكيل ميشود، لمس ميكنم، حس ميكنم؛ ولى ميخواهم عرض كنم شهداى كردستان و خانواده هاى اين شهيدان خصوصياتى دارند كه در ديگر استانها كمتر ديده ميشود و غالباً ديده نميشود. اين خصوصيات يكى اين است كه شهيدان اين خطه مظلومانه تر و غريبانه تر به شهادت رسيدند و خانواده هاى آنها صبر دشوارترى كردند. چرا؟ چون عوامل دشمنان انقلاب و دشمنان كشور در اين استان وضعيت و فضائى را بخصوص در سالهاى اول براى خانواده هاى شهيدان به وجود مى آوردند كه زندگى در آن فضا براى پدران، مادران، برادران، خواهران، گاهى از اصل شهادت مشكل تر بود. آن ضد انقلاب و آن سرانگشتان پليدى كه قصد داشتند كردستان را به مركز جنگ داخلى و برادركشى در كشور تبديل كنند، به اين اكتفا نكردند كه بهترين جوانان اين استان و اين مردم را به خاك و خون بكشند، بلكه خانواده هاى آنها را هم در دورانى نسبتاً طولانى زير فشار قرار ميدادند. اين خانواده ها در ساير استانهاى كشور مصيبتشان فقط همين بود كه عزيزشان از دستشان رفته بود. در يك فضاى گرم و پر از شور و نشاط، مردم نام عزيزان شهيد اينها را بر سر دست ميگرفتند و به آنها افتخار ميكردند؛ اما در كردستان موارد زيادى اتفاق افتاد، ما هم مطلع شديم و مطلع بوديم كه دشمنان اين استان، دشمنان اين كشور، به خانواده هاى شهيد هم فشار وارد ميكردند؛ فشار روانى، فشار جسمى و فشار امنيتى. البته اين فشارها نتيجه نداشت و آنها را در چشم اين مردم رو سفيد نكرد، رو سياه تر كرد. مردم كردستان اگر چه به عطوفت و مهربانى و مهمان نوازى، به روحيه ى سرشار از مهر و محبت مشهور هستند - و همين جور هم هست - در عين حال به رشادت، به شهامت، به دليرى و دلاورى هم مشهورند و دشمنان اين ملت نتوانستند پشت خانواده هاى شهدا را خم كنند.
من در سفر قبلى به سنندج پدر خانواده اى را زيارت كردم كه شش فرزندش شهيد شده بودند. من اين را در كمتر جاى كشور ديدم. شش فرزند! سه تا از اين فرزندان در ميدانهاى نبرد و سه تا در حال راهپيمائى با بمباران دشمن بعثى. شش پاره ى تن به شهادت برسند، اين پدر به قدرى استوار و محكم بود كه من در مقابل عظمت آن روح احساس كوچكى كردم. اين را من در كردستان ديدم. امروز دو تا از فرزندان ديگرِ آن مردِ با عظمت را - حقيقتاً اينها عظمت است - در اينجا ملاقات كردم و از پدرشان پرسيدم، گفتند آن مرد به رحمت خدا رفته.
خانواده هاى سه شهيد، خانواده هاى دو شهيد. خانمهائى كه هم شوهرشان را از دست دادند، هم فرزندشان را از دست دادند و در مقابل فشار روانى و سياسى دشمن، بعدِ از دست دادن جگر گوشه يشان هم تسليم نشدند، زير فشار دشمن شانه خم نكردند. اين خيلى عظمت دارد. من اين را در كردستان ديدم.
جوانان عزيز شما هم در جبهه ى ضد انقلاب جنگيدند، هم در جبهه ى رژيم بعثى صدام؛ در هر دو جبهه در مقابله ى با اين دو دسته دشمن كه ريشه شان هم البته به هم نزديك بود، اين جوانان ايستادگى كردند. جوانان كُرد، جوانان اهل مريوان و سقز و بانه و قروه و بيجار در عمليات فاو در كنار بقيه ى هم ميهنان خود و برادران خود جنگيدند، ايستادند و شهيد دادند. اينجا هم در مقابله ى با ضد انقلاب و همچنين در مقابله ى با دشمن بعثى مبارزه كردند. من فراموش نميكنم آن مجاهدتى را كه در مريوان و دزلى ديدم كه اين جوانها چگونه مثل آتشهاى گداخته در مقابل دشمن ايستاده بودند. عزيزان من! آن چيزى كه يك ملت را از درون محكم ميكند، همين مجاهدتهاست. ما از سست عنصرى به جائى نميرسيم. ما از تسليم شدن در برابر زورگوئى در مسابقه ى ميان ملتها هيچ رتبه اى را كسب نميكنيم. اينى كه در نهج البلاغه ميفرمايد: «انّ الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه اللَّه لخاصّة اوليائه»، اين معنايش چيست؟ جهاد، مجاهدت در راه خدا و در راه حق درى از درهاى بهشت است كه خداى متعال اين در را فقط براى خاصان اولياى خود گشوده است. يعنى جوانهاى شما، شهيدان شما، عزيزان شما جزو خاصان اولياى الهى بودند كه توانستند از اين در عبور كنند. چرا خداى متعال اينها را خاصان اولياى خود ميداند؟ زيرا اگر اين مجاهدتها نباشد، يك ملت هميشه توسرى خور، هميشه عقب مانده، هميشه ضعيف، هميشه زورشنو باقى خواهد ماند. ملت ما، ملت بزرگ ايران در مجموعه هاى گوناگون اين عظمت را از خودشان نشان دادند و شما در اينجا امتحان خوبى داديد؛ شما در اين امتحان بزرگ رتبه ى خوبى كسب كرديد.
دو نكته مورد توجه است كه نه من بايد فراموش كنم، نه شما بايد فراموش كنيد، نه بخصوص اين جوانان و اين نوجوانان عزيز بايد هرگز اين را فراموش كنند. يك نكته اين است كه ما آن احساس افتخارى را كه نام شهيد و ياد شهيد به ما ميدهد، حفظ كنيم. همچنانيكه به دلاورى مردان بزرگ صدر اسلام افتخار ميكنيم، به دلاورى اين مردانِ بزرگ دوران خودمان افتخار كنيم. دشمن اين را نميخواهد. دشمن ميخواهد ياد شهيدان فراموش شود. دشمن ميخواهد خاطره ى اين مجاهدتها و بزرگ مردى ها در حافظه ى اين ملت نماند. درست نقطه ى مقابل اين، همه بايد حركت كنند. ياد شهيدان را برجسته كنيد، زنده كنيد، خاطره ى آنها را حفظ كنيد. اين نكته ى اول.
نكته ى دوم اين است كه ملت ما، جوانان ما، زن و مرد ما نبايد احساس كنند كه دوران مجاهدت به پايان رسيد، خطرى ما را تهديد نميكند. ممكن است خطر نظامى ما را تهديد نكند، همين جور هم هست. امروز ملت ايران به آن رتبه اى از اقتدار رسيده كه خطرپذيرى دشمنان خود را بسيار بالا برده، جرئت نميكنند به اين ملت تهاجم نظامى كنند؛ ميدانند سركوب خواهند شد؛ ميدانند كه اين ملت مقاوم است. بنابراين خطر تهاجم نظامى بسيار پائين است؛ اما تهاجم فقط تهاجم نظامى نيست. دشمن به آن نقاطى متوجه ميشود كه پشتوانه ى استقامت ملى ماست. دشمن وحدت ملى و ايمان عميق دينى را هدف قرار ميدهد. دشمن روحيه ى صبر و استقامت مردان و زنان ما را هدف قرار ميدهد؛ اين تهاجم از تهاجم نظامى خطرناكتر است.
در تهاجم نظامى شما طرفتان را ميشناسيد، دشمنتان را مى بينيد؛ اما در تهاجم معنوى، تهاجم فرهنگى، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمى بينيد. هوشيارى لازم است. من از همه ى ملت ايران بخصوص از خانواده هاى شهيدان و از همه ى شما عزيزان، بخصوص از جوانها خواهش ميكنم با هوشيارى كامل مرزهاى فكرى و روحى را حراست كنيد. نگذاريد دشمن مثل موريانه اى به جان پايه هاى فكرى و اعتقادى و ايمانى مردم بيفتد و آنها را دچار رخنه كند؛ اين مهم است. همه وظيفه داريم مرزهاى ايمانى و مرزهاى روحى خودمان را حفظ كنيم.
امروز متأسفانه دشمنان ملت ايران توانسته اند حتّى تا پشت مرزهاى ما حضور پيدا كنند. در گذشته و اوائل انقلاب هم، طراحى ها مال دشمنان بود؛ دشمنان قدرتمند، استكبار، صهيونيست؛ اما امروز همانها با تحولاتى كه در منطقه پيش آمده، پايگاه ها و مراكزى را در كنار مرزهاى جغرافيائى شما به وجود آورده اند و از آن براى فعاليتهاى نرم و بسيار خصمانه استفاده ميكنند. همه بايد هوشيار باشند. و من بخصوص به جوانها عرض ميكنم:
جوانان عزيز! ميهن شما امروز احتياج دارد به آگاهى، به بيدارى. حركات كسانى را كه دلها را از وحدت و صميميت ميخواهند دور كنند، رصد كنيد. امروز در ميدان شهر به همه عرض كردم، به شما هم عرض ميكنم: كسانى ميخواهند به هر وسيله اى، به هر بهانه اى، ميان آحاد ملت اختلاف و تفرقه به وجود بياورند. هر كسى كه ديديد در اين زمينه كار ميكند، درباره ى او داورى كنيد كه سرانگشت دشمن است؛ بداند يا نداند. ممكن است ندانند، اما سرانگشت دشمنند؛ براى دشمن كار ميكنند. نتيجه يكى است. آن كسى كه دانسته به شما ضربه ميزند، با آن كسى كه ندانسته همان ضربه را وارد ميكند، با هم فرقى در نتيجه ندارند. بايد هوشيار بود؛ بايد بيدار بود.
خوشبختانه ملت بيدار است. در اين تجربه ى طولانى سالهاى گذشته، ملت ما آبديده شده است. انواع و اقسام توطئه ها را مردم ما توانستند بشناسند و با آن مواجهه و مقابله كنند. امروز هم همين اتفاق خواهد افتاد. ما بايد از درون خودمان را تقويت كنيم؛ تقويت علمى، تقويت اقتصادى، تقويت نوآورى و فناورى و بالاتر از همه، تقويت ايمانى. من به شما عرض ميكنم: آن روزى كه جوانان امروز ما بتوانند به توفيق الهى زمام كارهاى كشور را به دست بگيرند، آن روز چندان دور نيست و بدون ترديد كشور و ملت ما به آن مرحله و دوره در آينده ى نه چندان دور خواهد رسيد كه هيچ دشمنى هوس تهاجم به اين كشور را؛ نه تهاجم نظامى و نه تهاجم سياسى و اقتصادى، در سر نپروراند. آنچه امروز داريم، به بركت مجاهدتهاى سالهاى طولانى است - كه جوانان عزيز ما اين مجاهدتها را از خود نشان دادند - و به بركت خون شهيدان عزيز ماست. ما اميدواريم خداى متعال توفيق بدهد اين امانت بزرگ را پاسدارى كنيم و بر ذخيره ى عظيم ملت ايران هرچه ميتوانيم، بيفزائيم.
پروردگارا! ارواح طيبه ى شهيدان عزيز ما را با روح مطهر پيغمبر اعظم محشور بفرما. پروردگارا! ما را دنباله روان حقيقى شهدا قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
عطر شهادت را كه در حقيقت يك شميم بهشتى در زندگى مادى ماست، انسان در اين جلسه ى صميمى و سرشار از محبت و معنويت احساس ميكند. اولا تشكر ميكنم از يكايك برادران و خواهران عزيز و خانواده هاى شهدا كه امروز با تشريف فرمائى خود در اين مجمع، اين فرصت و اين امكان را به بنده دادند كه در جمع خانواده هاى عزيز شهيدان حضور پيدا كنم و از نفس قدسى شهداى عزيزمان كه شما بازمانده هاى آنها هستيد، بهره ى معنوى و روحى ببرم. بالخصوص از اين عزيزانى كه برنامه اجرا كردند؛ چه آن فرزندان شهيد كه مطالبى را با شعر و نثر، بسيار زيبا در اينجا بر زبان آوردند و چه از اين نوجوانان عزيز كه سرود خودشان را اجرا كردند و بهره برديم، تشكر ميكنم.
من در همه ى سفرها به زيارت خانواده هاى شهدا مفتخر ميشوم و با آنها ملاقات ميكنم و روح معنويت را در همه ى استانها و شهرهائى كه اجتماعات مشابه با اين اجتماع در آن تشكيل ميشود، لمس ميكنم، حس ميكنم؛ ولى ميخواهم عرض كنم شهداى كردستان و خانواده هاى اين شهيدان خصوصياتى دارند كه در ديگر استانها كمتر ديده ميشود و غالباً ديده نميشود. اين خصوصيات يكى اين است كه شهيدان اين خطه مظلومانه تر و غريبانه تر به شهادت رسيدند و خانواده هاى آنها صبر دشوارترى كردند. چرا؟ چون عوامل دشمنان انقلاب و دشمنان كشور در اين استان وضعيت و فضائى را بخصوص در سالهاى اول براى خانواده هاى شهيدان به وجود مى آوردند كه زندگى در آن فضا براى پدران، مادران، برادران، خواهران، گاهى از اصل شهادت مشكل تر بود. آن ضد انقلاب و آن سرانگشتان پليدى كه قصد داشتند كردستان را به مركز جنگ داخلى و برادركشى در كشور تبديل كنند، به اين اكتفا نكردند كه بهترين جوانان اين استان و اين مردم را به خاك و خون بكشند، بلكه خانواده هاى آنها را هم در دورانى نسبتاً طولانى زير فشار قرار ميدادند. اين خانواده ها در ساير استانهاى كشور مصيبتشان فقط همين بود كه عزيزشان از دستشان رفته بود. در يك فضاى گرم و پر از شور و نشاط، مردم نام عزيزان شهيد اينها را بر سر دست ميگرفتند و به آنها افتخار ميكردند؛ اما در كردستان موارد زيادى اتفاق افتاد، ما هم مطلع شديم و مطلع بوديم كه دشمنان اين استان، دشمنان اين كشور، به خانواده هاى شهيد هم فشار وارد ميكردند؛ فشار روانى، فشار جسمى و فشار امنيتى. البته اين فشارها نتيجه نداشت و آنها را در چشم اين مردم رو سفيد نكرد، رو سياه تر كرد. مردم كردستان اگر چه به عطوفت و مهربانى و مهمان نوازى، به روحيه ى سرشار از مهر و محبت مشهور هستند - و همين جور هم هست - در عين حال به رشادت، به شهامت، به دليرى و دلاورى هم مشهورند و دشمنان اين ملت نتوانستند پشت خانواده هاى شهدا را خم كنند.
من در سفر قبلى به سنندج پدر خانواده اى را زيارت كردم كه شش فرزندش شهيد شده بودند. من اين را در كمتر جاى كشور ديدم. شش فرزند! سه تا از اين فرزندان در ميدانهاى نبرد و سه تا در حال راهپيمائى با بمباران دشمن بعثى. شش پاره ى تن به شهادت برسند، اين پدر به قدرى استوار و محكم بود كه من در مقابل عظمت آن روح احساس كوچكى كردم. اين را من در كردستان ديدم. امروز دو تا از فرزندان ديگرِ آن مردِ با عظمت را - حقيقتاً اينها عظمت است - در اينجا ملاقات كردم و از پدرشان پرسيدم، گفتند آن مرد به رحمت خدا رفته.
خانواده هاى سه شهيد، خانواده هاى دو شهيد. خانمهائى كه هم شوهرشان را از دست دادند، هم فرزندشان را از دست دادند و در مقابل فشار روانى و سياسى دشمن، بعدِ از دست دادن جگر گوشه يشان هم تسليم نشدند، زير فشار دشمن شانه خم نكردند. اين خيلى عظمت دارد. من اين را در كردستان ديدم.
جوانان عزيز شما هم در جبهه ى ضد انقلاب جنگيدند، هم در جبهه ى رژيم بعثى صدام؛ در هر دو جبهه در مقابله ى با اين دو دسته دشمن كه ريشه شان هم البته به هم نزديك بود، اين جوانان ايستادگى كردند. جوانان كُرد، جوانان اهل مريوان و سقز و بانه و قروه و بيجار در عمليات فاو در كنار بقيه ى هم ميهنان خود و برادران خود جنگيدند، ايستادند و شهيد دادند. اينجا هم در مقابله ى با ضد انقلاب و همچنين در مقابله ى با دشمن بعثى مبارزه كردند. من فراموش نميكنم آن مجاهدتى را كه در مريوان و دزلى ديدم كه اين جوانها چگونه مثل آتشهاى گداخته در مقابل دشمن ايستاده بودند. عزيزان من! آن چيزى كه يك ملت را از درون محكم ميكند، همين مجاهدتهاست. ما از سست عنصرى به جائى نميرسيم. ما از تسليم شدن در برابر زورگوئى در مسابقه ى ميان ملتها هيچ رتبه اى را كسب نميكنيم. اينى كه در نهج البلاغه ميفرمايد: «انّ الجهاد باب من ابواب الجنّة فتحه اللَّه لخاصّة اوليائه»، اين معنايش چيست؟ جهاد، مجاهدت در راه خدا و در راه حق درى از درهاى بهشت است كه خداى متعال اين در را فقط براى خاصان اولياى خود گشوده است. يعنى جوانهاى شما، شهيدان شما، عزيزان شما جزو خاصان اولياى الهى بودند كه توانستند از اين در عبور كنند. چرا خداى متعال اينها را خاصان اولياى خود ميداند؟ زيرا اگر اين مجاهدتها نباشد، يك ملت هميشه توسرى خور، هميشه عقب مانده، هميشه ضعيف، هميشه زورشنو باقى خواهد ماند. ملت ما، ملت بزرگ ايران در مجموعه هاى گوناگون اين عظمت را از خودشان نشان دادند و شما در اينجا امتحان خوبى داديد؛ شما در اين امتحان بزرگ رتبه ى خوبى كسب كرديد.
دو نكته مورد توجه است كه نه من بايد فراموش كنم، نه شما بايد فراموش كنيد، نه بخصوص اين جوانان و اين نوجوانان عزيز بايد هرگز اين را فراموش كنند. يك نكته اين است كه ما آن احساس افتخارى را كه نام شهيد و ياد شهيد به ما ميدهد، حفظ كنيم. همچنانيكه به دلاورى مردان بزرگ صدر اسلام افتخار ميكنيم، به دلاورى اين مردانِ بزرگ دوران خودمان افتخار كنيم. دشمن اين را نميخواهد. دشمن ميخواهد ياد شهيدان فراموش شود. دشمن ميخواهد خاطره ى اين مجاهدتها و بزرگ مردى ها در حافظه ى اين ملت نماند. درست نقطه ى مقابل اين، همه بايد حركت كنند. ياد شهيدان را برجسته كنيد، زنده كنيد، خاطره ى آنها را حفظ كنيد. اين نكته ى اول.
نكته ى دوم اين است كه ملت ما، جوانان ما، زن و مرد ما نبايد احساس كنند كه دوران مجاهدت به پايان رسيد، خطرى ما را تهديد نميكند. ممكن است خطر نظامى ما را تهديد نكند، همين جور هم هست. امروز ملت ايران به آن رتبه اى از اقتدار رسيده كه خطرپذيرى دشمنان خود را بسيار بالا برده، جرئت نميكنند به اين ملت تهاجم نظامى كنند؛ ميدانند سركوب خواهند شد؛ ميدانند كه اين ملت مقاوم است. بنابراين خطر تهاجم نظامى بسيار پائين است؛ اما تهاجم فقط تهاجم نظامى نيست. دشمن به آن نقاطى متوجه ميشود كه پشتوانه ى استقامت ملى ماست. دشمن وحدت ملى و ايمان عميق دينى را هدف قرار ميدهد. دشمن روحيه ى صبر و استقامت مردان و زنان ما را هدف قرار ميدهد؛ اين تهاجم از تهاجم نظامى خطرناكتر است.
در تهاجم نظامى شما طرفتان را ميشناسيد، دشمنتان را مى بينيد؛ اما در تهاجم معنوى، تهاجم فرهنگى، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمى بينيد. هوشيارى لازم است. من از همه ى ملت ايران بخصوص از خانواده هاى شهيدان و از همه ى شما عزيزان، بخصوص از جوانها خواهش ميكنم با هوشيارى كامل مرزهاى فكرى و روحى را حراست كنيد. نگذاريد دشمن مثل موريانه اى به جان پايه هاى فكرى و اعتقادى و ايمانى مردم بيفتد و آنها را دچار رخنه كند؛ اين مهم است. همه وظيفه داريم مرزهاى ايمانى و مرزهاى روحى خودمان را حفظ كنيم.
امروز متأسفانه دشمنان ملت ايران توانسته اند حتّى تا پشت مرزهاى ما حضور پيدا كنند. در گذشته و اوائل انقلاب هم، طراحى ها مال دشمنان بود؛ دشمنان قدرتمند، استكبار، صهيونيست؛ اما امروز همانها با تحولاتى كه در منطقه پيش آمده، پايگاه ها و مراكزى را در كنار مرزهاى جغرافيائى شما به وجود آورده اند و از آن براى فعاليتهاى نرم و بسيار خصمانه استفاده ميكنند. همه بايد هوشيار باشند. و من بخصوص به جوانها عرض ميكنم:
جوانان عزيز! ميهن شما امروز احتياج دارد به آگاهى، به بيدارى. حركات كسانى را كه دلها را از وحدت و صميميت ميخواهند دور كنند، رصد كنيد. امروز در ميدان شهر به همه عرض كردم، به شما هم عرض ميكنم: كسانى ميخواهند به هر وسيله اى، به هر بهانه اى، ميان آحاد ملت اختلاف و تفرقه به وجود بياورند. هر كسى كه ديديد در اين زمينه كار ميكند، درباره ى او داورى كنيد كه سرانگشت دشمن است؛ بداند يا نداند. ممكن است ندانند، اما سرانگشت دشمنند؛ براى دشمن كار ميكنند. نتيجه يكى است. آن كسى كه دانسته به شما ضربه ميزند، با آن كسى كه ندانسته همان ضربه را وارد ميكند، با هم فرقى در نتيجه ندارند. بايد هوشيار بود؛ بايد بيدار بود.
خوشبختانه ملت بيدار است. در اين تجربه ى طولانى سالهاى گذشته، ملت ما آبديده شده است. انواع و اقسام توطئه ها را مردم ما توانستند بشناسند و با آن مواجهه و مقابله كنند. امروز هم همين اتفاق خواهد افتاد. ما بايد از درون خودمان را تقويت كنيم؛ تقويت علمى، تقويت اقتصادى، تقويت نوآورى و فناورى و بالاتر از همه، تقويت ايمانى. من به شما عرض ميكنم: آن روزى كه جوانان امروز ما بتوانند به توفيق الهى زمام كارهاى كشور را به دست بگيرند، آن روز چندان دور نيست و بدون ترديد كشور و ملت ما به آن مرحله و دوره در آينده ى نه چندان دور خواهد رسيد كه هيچ دشمنى هوس تهاجم به اين كشور را؛ نه تهاجم نظامى و نه تهاجم سياسى و اقتصادى، در سر نپروراند. آنچه امروز داريم، به بركت مجاهدتهاى سالهاى طولانى است - كه جوانان عزيز ما اين مجاهدتها را از خود نشان دادند - و به بركت خون شهيدان عزيز ماست. ما اميدواريم خداى متعال توفيق بدهد اين امانت بزرگ را پاسدارى كنيم و بر ذخيره ى عظيم ملت ايران هرچه ميتوانيم، بيفزائيم.
پروردگارا! ارواح طيبه ى شهيدان عزيز ما را با روح مطهر پيغمبر اعظم محشور بفرما. پروردگارا! ما را دنباله روان حقيقى شهدا قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته