بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
در ابتدا به برادران عزيز خيرمقدم عرض مىكنم؛ خسته نباشيد. همانطور كه جناب آقاى خاتمى اشاره كردند، اين مسؤوليت بزرگى است. شما در يك محيط نامأنوس و نامساعد از لحاظ عوامل تلاش فرهنگى قرار داريد و يقيناً سياستهاى استكبار جهانى - محسوس و نامحسوس - كاملاً سينهبهسينهى شماست و شايد بشود گفت كه كمتر جايى است، يا جايى نيست كه تلاشى مؤثر از سوى جمهورى اسلامى انجام بگيرد و دشمن - يعنى اردوگاه كفر و استكبار جهانى - روى آن حساس نباشد و در حد توانش تلاشى در مقابل آن انجام ندهد. شما كه با اين شرايط مشغول هستيد، كارتان حقيقتاً درخور تمجيد و ستايش و تقدير است.
در باب كار فرهنگى و اهميت آن، هرچه گفته بشود، تكرار گفتهشدههاست و يك نكته بيش نيست و آن، پيام انقلاب و اصل ايصال آن است، كه از اصول مسلّم اسلامى مىباشد. تبليغ، يعنى رساندن - «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه»(40) - يعنى حجابها و مانعها را درنَورديدن، و رساندن سخن حق به مركزى كه بايد برسد. هرچه گفته بشود، حولوحوش همين يك نكته است، و در اين زمينه همه چيز يا بسيارى از چيزها گفته و نوشته شده است.
آنچه كه من مىتوانم عرض بكنم، اين است كه شما از يكسو وضعيتى را كه متوقع است، و از سوى ديگر وضعيتى را كه جمهورى اسلامى در آن قرار دارد، با هم مقايسه كنيد. نتيجهى اين مقايسه بايد ما را به شيوههاى نو و كارهاى نشده، يا تصحيح كارهاى شده، متنبه كند. در اينجا يك بازنگرى و خودنگرى و محاسبهى نفس لازم است.
به نظر من، ارزيابى درست از آنچه كه متوقع است، امر مهمى است. در فضايى كه به طور كلى همهى عوامل عليه گرايش ايمانى و دينى، و به طور ويژه عليه گرايش اسلامى بوده، ملتها علىرغم اين عوامل مخالف، تشنه و مشتاق شنيدن سخن معنوى و روحانى بودهاند. در همين حال، يك غريو پُرطنين صادقانهى قوى بلند شده و به خاطر صدقش و اخلاص گوينده و پشتوانههاى عمليش - كه نشان داده است فقط حرف نيست - و به خاطر دشمنى چهرههاى زشت دنيا با آن - يعنى چهرهى استكبار، چهرهى ارتجاع، چهرهى زراندوزان - و به خاطر عوامل گوناگونى از اين جمله، در دلهاى ملتها، بخصوص ملتهاى مسلمان، يك جايگاه و تأثير حقيقى و نسبتاً عميق به وجود آورده است؛ به طورى كه از اول انقلاب تا الان، هرجا كه ايادى و عوامل انقلاب - از قبيل من و شما - پاگذاشتند، ديدند كه آن غريو و صاحب آن غريو، پيش از آنها به آنجا رفته است.
در اوايل انقلاب، من خودم به هند رفتم و تقريباً به عمدهى مراكز فرهنگى، سياسى اين كشور سر زدم. هرجا كه پا گذاشتم، ديدم كه انقلاب و امام پيش از ما آنجاست! ما كه رفتيم، مردم ما را تحويل گرفتند؛ چون نمايندهى اين كانون بوديم؛ نه اينكه ما به آنجا برويم و مردمى بىخبر باشند، آن وقت ما بگوييم چنين حادثهيى اتفاق افتاده است.
هنوز هم همينطور است. شما در اين كشورهايى كه نمايندگى نداريم، براى بار اول كه وارد مىشويد، اگر توفيق پيدا كنيد كه خودتان را به محافل مردمىِ متوقع برسانيد - حالا آن گروههايى را كه از اين مسائل دورند، نمىگوييم - اگر به محافل دانشجويى و روشنفكرى و محافل انسانهاى متعهد و دلسوز و مخلص برويد، مىبينيد كه اين پيام قبل از شما به آنجا رفته است. من در سفرهايى كه در دورههاى مختلف به جاهاى گوناگون داشتم، بلااستثنا در همهى كشورها - اعم از كشورهاى اسلامى و غير اسلامى، حتّى كشورهاى كمونيستى - اين را ديدم.
پس ببينيد، قوّت نفوذ آن چشمه اينقدر بود كه بدون اينكه مبلّغى درست كند، جايى برود و كسى را گسيل كرده باشد - از قبيل آنكه مسيحيها و ماركسيستها و احزاب و جمعيتها، عوامل و لشكر تبليغاتى خودشان را مىفرستادند - حتّى بدون اينكه جزوه و نوشته و سطرى فرستاده باشيم، يعنى دستگاه بتواند ادعا كند كه ما آنجا قبلاً مردم را توجيه كرده بوديم، اين پيام مثل هواى بهار، مثل نسيم سحر، مثل عطر گل، مرزها را درنورديده و رفته است.
من وقتى آن اوايل اينها را مىديدم، حقيقتاً اين تصوير در ذهنم مجسم مىشد كه در باغى، عطر بوتهى گل پُربركتى افشان شده است. عطر اين گل نمىگويد كه درِ باغ بسته است و من اجازه ندارم بيرون بروم؛ يا اينجا سيم خاردار اين باغ است و من حق ندارم از آن بگذرم؛ فضا را پُر كرده است. حقيقتاً هميشه در ذهن من اين تصوير مجسم مىشد؛ انطباع واقعيت بود.
شما كدام ايده، مكتب، فكر، شخصيت، فرياد و دعوت را در دنيا سراغ داريد كه چنين زمينهى مستعدى داشته باشد، كه ما داشتيم؛ انقلاب ما و امام ما و فرياد و عمل او و امتش داشت؟ حالا ما به عنوان يك تشكيلات، بايد چهكار كنيم؟ در چنين زمينهى مساعدى، بايد چهكار مىكرديم؟ بايد چهكار مىشد؟ بايد بلافاصله آدمهاى كارآمد بروند و آنچه را كه شده، سازماندهى و تعميق كنند؛ ما اين را لازم داشتيم. يعنى ما آنجا احتياج نداشتيم كه پيام را ببريم؛ بلكه لازم بود كارى بكنيم كه آنچه را كه خود رفته است، عمق پيدا كند. تعميق، كار لازم دارد. عمق، آنطور حاصل نمىشود؛ بلكه آن فقط يك طرح زمينه است. بايستى بر روى آن زمينه، كار ظريف و دقيق انجام داد.
در چنين زمينهيى، دوازده سال دستگاههاى تبليغاتى جمهورى اسلامى كار كردند. شما خودتان كارشناس اين مسائل هستيد، و اگر امثال ما بخواهيم از واقعيتها مطلع شويم، به شماها مراجعه مىكنيم، تا به ما بگوييد چه خبراست. حالا شما قضاوت كنيد كه آيا ما در اين دوازده سال توانستهايم در آن زمينهى فياض و جوشان و همهگير و پُرجاذبه، بازار رواجى براى اين كالا ايجاد كنيم و آن را عمق ببخشيم، يا نه؟ تحليل واقعيتها بهعهدهى شماست.
برداشت من در حدى كه از قضايا مطلعم، اين است كه كارايى ما متناسب با آن زمينهى مساعد نبوده است. نه اينكه اين گناه كسى باشد؛ بحث اين نيست. وقتى سرمايهيى را در اختيار تشكيلاتى مىگذارند كه اين تشكيلات مىتواند مثلاً با ده ميليون تومان كاسبى يا تجارت كند، اگر ناگهان ده ميليارد تومان در اختيارش بگذارند، معلوم است كه نمىتواند كار كند. اين، گناه كسى نيست؛ اما مقايسهى بين اين دو - آنچه كه بايد باشد، و آنچه كه هست - بايستى ما را وادار كند كه ببينيم نقصهاى ما كجاست.
كمبودها را بايستى جستجوگرانه، با وسواس و بدون اغماض رسيدگى كنيم و ببينيم كه چه اشكالى در كار ما بوده است. آيا خطوط موازى در كار تبليغ و نبودن كانون واحد، مؤثر بوده است؟ آيا نابلدى كارگزاران مؤثر بوده است؟ آيا وجود تعارض بين دستگاههاى مباشر كار در آن كشور متوقفٌفيه مؤثر بوده است؟ آيا درست نشناختن كارهاى با اولويت، مؤثر بوده است؟ آيا كارِ داراى اولويت سه را در اولويت يك قرار دادن و كار اولويت يك را در اولويت سه قرار دادن، و عدم رعايت تسلسل مطالب، مؤثر بوده است؟ آيا كمبودها وامكانات مالى مؤثر بوده است؟ آيا وجود دشمنان و دستگاههاى تبليغاتى كارآمد و مجهز آنها - كه پشتوانههاى استكبار جهانى را دارد - مؤثر بوده است؟ همهى اينها ممكن است.
آسانترين كار اين است كه بگوييم همهى اينها با همديگر مؤثر بوده است. ما كمبود پول داشتيم، كمبود آدم داشتيم. الان مثلاً ما اين تعداد نمايندهيى كه در كشورها داريم، تعداد لازم كه نيست؛ تعداد لازم، چند برابر اين است. قاعدتاً در امكانات انسانى و مادّى و تجهيزاتى، كمبود داريم. ما بايد مثل يك حسابگر و يك مغز متفكر بنشينيم، يك جدول درست كنيم، اين كمبودها را در جدول بگذاريم و ببينيم كداميك از اختيار ما خارج است، و كداميك تحت اختيار ماست. آنهايى كه تحت اختيار ماست، همت بگماريم و آن مشكلات را برطرف كنيم. غفلت در كار جايز نيست.
ما از اول گفتهايم كه واجههى انقلاب - يعنى آن بخش نمادين و چهرهى بيرونى انقلاب - چهرهى فرهنگى است. سياست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما كه نخواستيم ديانتمان را از سياست جدا كنيم. فرهنگ ما، ساخته شدهى تاريخ و مكتب و انقلاب ماست. با اين ادعاى بزرگ، مردم از ما توقعات دارند. در طول چند سال گذشته، كمتر موردى بوده است كه اين روشنفكران معتقد و وفادار به جمهورى اسلامى، از كشورهاى مختلف عربى و آسيايى بيايند و با من ملاقات كنند، الّا اينكه هر كدام آمدند، بعضى نواقص را در زمينهى تبليغ فرهنگى ما گوشزد كردند!
ما بايد اين نواقص را دانه دانه جدى بگيريم. در به كار گماشتن آدمهايى كه براى اين كار مىفرستيم، بايد عنصر نگرش انقلابى، عنصر فرهنگى بودن، عنصر عقل، و بالاتر از همهى اينها عنصر تقوا - يعنى شخص واقعاً تكليف را حس كند - در نظرگرفته بشود. چنين آدمى آنجا برود، بينىوبيناللَّه ببيند با اين امكاناتى كه دارد، چهكار مىتواند بكند.
باز هم مردم دنيا تشنهاند. علىرغم همهى مخالفتهايى كه با جمهورى اسلامى شده، و سمپاشيها و تبليغات زهرآگينى كه ناشى از خصومت عميق اردوگاه استكبار با اسلام است - بحث اسلام است؛ اصلاً الان هم بحث ايران مطرح نيست - كه ممكن بود اينها تأثيرات زيادى روى افكار مردمى بگذارد، درعينحال هنوز وفادارى ملتها به ما زياد است.
در زمان رياست جمهورى، مىخواستم به چند كشور سفر كنم. قبل از آن، در سطح جهانى و بينالمللى براى ما حادثهيى اتفاق افتاده بود كه تبليغات صهيونيستى و امريكايى و استكبارى به آن دامن مىزد. من براى خداحافظى و گرفتن رهنمود و سفارشهايى كه معمولاً امام در هر سفر به ما مىفرمودند، خدمت ايشان رفتم. گفتم اتفاقاً در آستانهى سفر ما اين قضيه هم اتفاق افتاد و دولتها و دشمنان، روى اين موارد حسابى حساسند. ايشان گفتند: بله، ليكن ملتها با شما هستند. من در همان سفر، اين حرف را بوضوح مشاهده كردم، كه با صد نوع استدلال هم نمىشد اينگونه واضح براى من ثابت بشود.
هميشه همينطور بوده، ملتها با ما هستند. ملتها دلشان اينجاست؛ مشروط بر اينكه از ما تجاوبى مشاهده كنند. اگر احساس كنند كه گوشمان مىشنود، دلمان مىانديشد و قواى مختلف ما به آنها پاسخ مىدهد، اميدشان بيشتر مىشود.
كار را رعايت كنيد. از جمله چيزهايى كه بسيار مهم است، رعايت سياستهاى رسمى اعلامشدهى جمهورى اسلامى در خارج است. هرجا كه هستيد، مبادا يك سليقهى شخصى در ذهن و عمل و زبان شما، بر آنچه كه سياست اتخاذ شدهى جمهورى اسلامى است، غلبه كند. اگر فرض كنيم كه آن سياست، سياست غلطى هم باشد، راه جبران آن غلط مطمئناً اين نيست كه يك عنصر وابستهى به جمهورى اسلامى، مثلاً در محافل عوام يا خواص، مخالفت خودش را با آن سياستها اعلام كند. اين كار، حاكى از اين خواهد بود كه علاوه بر آنكه جمهورى اسلامى سياست غلط اتخاذ مىكند، ورشكستگى تشكيلاتى هم دارد. اين، دو عيب است.
هر تشكيلاتى - تشكيلات يك خانواده هم همينطور است - بايد منسجم باشد، تا مورد اعتماد قرار بگيرد. ما بايد به هم پيوسته باشيم. نظامى كه چنين بار سنگينى را بر دوش گرفته است، بايد مظهر انسجام باشد. در بين مردم ممكن است كسى نظرى داشته باشد كه با نظرهاى رايج و رسمى مخالف است؛ اما عنصرى كه عضو دستگاه است، بايستى در آنجا همان نظر رسمى دستگاه را اعلان كند و يكپارچگى سيستم تشكيلاتى را عملاً نشان بدهد. اين، چيز خيلى مهمى است. ما اينها را تجربه كردهايم و ديدهايم كه در بيرون چگونه منعكس مىشود.
مىدانيد كه در طول اين چندساله، سياستهاى گوناگونى در كشور بوده است. هر كس هم كه به مأموريت مىرفته، بالاخره ممكن است در هر برههيى، با يكى از اين سياستها مخالفت داشته است. يادتان است كه در سال 59، از لحاظ سياستهاى رسمى و متخذ دولت، در كشور چه خبر بود؛ همان سالهايى كه عناصر انقلابى بيرون مىرفتند. در همان سالها من تجربه كردم و از نزديك ديدم كه آن چيزى كه در نظر بيرون مهم است، اين نيست كه عنصرى كه به آنجا مىرود و با فلان مسؤول نظام ميانهيى ندارد، آنجا مثلاً بگويد كه ايشان كسى نيست، يا حرفهاى ايشان خيلى اعتبارى ندارد، يا اين سياستى كه وى اتخاذ كرده، غلط است، ما قبول نداريم، يا جمعى قبول ندارند. اگر آن سياست غلط هم باشد، اين اصلاً علاج نمىكند.
مىدانيد كه آن زمان، بازار سياستهاى غلط بود. آن زمان، از طرف ليبرالهاى مسلط بر ظاهر و باطن دستگاه، سياست غلط وجود داشت؛ درعينحال عناصر انقلابى هم آنوقت مىرفتند و بلد بودند كه چگونه برخورد كنند، تا دستگاه را از لحاظ تشكيلاتى زير سؤال نبرند. اين، نكتهى بسيار اساسى و مهمى است كه بايستى مورد توجه باشد.
البته من آنجا شنيدم كه بين دستگاههاى سياست خارجى و تبليغات، تعارض هست. چند سال قبل از اين هم در زمان رياست جمهورى مطرح بود؛ گويا هنوز هم مطرح است. بايد اين تعارض را حل كنيد؛ نبايد به اين شكل بماند. البته مقدارى از آن بهعهدهى برادرانِ در رأس است، كه بايد اينجا كليات را حل كنند؛ آنان زود به نتيجه مىرسند. اينجا مشكل باقى نمىماند؛ عمده آنجاست، كه گاهى مسائل كارى و سياسى است، گاهى هم مسائل شخصى است. نبايد بگذاريد كه اين اختلاف در بيرون نشان داده بشود؛ كه اگر نشان داده شد، قطعاً بدانيد دستگاه و نظام جمهورى اسلامى ضرر كرده است. بايد به اين نكته توجه زياد داشته باشيد.
خداوند انشاءاللَّه به شما توفيق بدهد و كمكتان كند. بار سنگين است، و از طرفى هم بسيار با فضيلت. شما كار و شغل بسيار بسيار شريف و با فضيلتى را انتخاب كردهايد؛ انشاءاللَّه كه مشمول توفيقات و رضاى الهى باشيد و آنچه كه به نفع اسلام و مسلمين و به نفع انقلاب است، به دست شما انجام بگيرد.
بايد از برادران عزيز، از وزير محترم ارشاد - جناب آقاى خاتمى - و بقيهى مسؤولانى كه اين كار تبليغات و اين حركت عظيم را در سطح دنيا دنبال مىكنند، حقيقتاً تشكر بكنم. انشاءاللَّه اينكار، هرچه بهتر و تيزتر و برندهتر و حكمتآميزتر پيش برود.
البته چند سال پيش، در جلسهى خصوصى دو، سه ساعتهيى كه نمىدانم از برادران حاضر كسانى در آنجا بودند يا نه، سفارشهايى كردم. من الان آن سفارشها مورد نظرم است؛ اما نمىخواهم آنها را تكرار كنم و به زبان بياورم. بههرحال، آن سفارشها بسيار بسيار مهم است. انشاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-------------------------------------------
40) احزاب: 39
در ابتدا به برادران عزيز خيرمقدم عرض مىكنم؛ خسته نباشيد. همانطور كه جناب آقاى خاتمى اشاره كردند، اين مسؤوليت بزرگى است. شما در يك محيط نامأنوس و نامساعد از لحاظ عوامل تلاش فرهنگى قرار داريد و يقيناً سياستهاى استكبار جهانى - محسوس و نامحسوس - كاملاً سينهبهسينهى شماست و شايد بشود گفت كه كمتر جايى است، يا جايى نيست كه تلاشى مؤثر از سوى جمهورى اسلامى انجام بگيرد و دشمن - يعنى اردوگاه كفر و استكبار جهانى - روى آن حساس نباشد و در حد توانش تلاشى در مقابل آن انجام ندهد. شما كه با اين شرايط مشغول هستيد، كارتان حقيقتاً درخور تمجيد و ستايش و تقدير است.
در باب كار فرهنگى و اهميت آن، هرچه گفته بشود، تكرار گفتهشدههاست و يك نكته بيش نيست و آن، پيام انقلاب و اصل ايصال آن است، كه از اصول مسلّم اسلامى مىباشد. تبليغ، يعنى رساندن - «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه»(40) - يعنى حجابها و مانعها را درنَورديدن، و رساندن سخن حق به مركزى كه بايد برسد. هرچه گفته بشود، حولوحوش همين يك نكته است، و در اين زمينه همه چيز يا بسيارى از چيزها گفته و نوشته شده است.
آنچه كه من مىتوانم عرض بكنم، اين است كه شما از يكسو وضعيتى را كه متوقع است، و از سوى ديگر وضعيتى را كه جمهورى اسلامى در آن قرار دارد، با هم مقايسه كنيد. نتيجهى اين مقايسه بايد ما را به شيوههاى نو و كارهاى نشده، يا تصحيح كارهاى شده، متنبه كند. در اينجا يك بازنگرى و خودنگرى و محاسبهى نفس لازم است.
به نظر من، ارزيابى درست از آنچه كه متوقع است، امر مهمى است. در فضايى كه به طور كلى همهى عوامل عليه گرايش ايمانى و دينى، و به طور ويژه عليه گرايش اسلامى بوده، ملتها علىرغم اين عوامل مخالف، تشنه و مشتاق شنيدن سخن معنوى و روحانى بودهاند. در همين حال، يك غريو پُرطنين صادقانهى قوى بلند شده و به خاطر صدقش و اخلاص گوينده و پشتوانههاى عمليش - كه نشان داده است فقط حرف نيست - و به خاطر دشمنى چهرههاى زشت دنيا با آن - يعنى چهرهى استكبار، چهرهى ارتجاع، چهرهى زراندوزان - و به خاطر عوامل گوناگونى از اين جمله، در دلهاى ملتها، بخصوص ملتهاى مسلمان، يك جايگاه و تأثير حقيقى و نسبتاً عميق به وجود آورده است؛ به طورى كه از اول انقلاب تا الان، هرجا كه ايادى و عوامل انقلاب - از قبيل من و شما - پاگذاشتند، ديدند كه آن غريو و صاحب آن غريو، پيش از آنها به آنجا رفته است.
در اوايل انقلاب، من خودم به هند رفتم و تقريباً به عمدهى مراكز فرهنگى، سياسى اين كشور سر زدم. هرجا كه پا گذاشتم، ديدم كه انقلاب و امام پيش از ما آنجاست! ما كه رفتيم، مردم ما را تحويل گرفتند؛ چون نمايندهى اين كانون بوديم؛ نه اينكه ما به آنجا برويم و مردمى بىخبر باشند، آن وقت ما بگوييم چنين حادثهيى اتفاق افتاده است.
هنوز هم همينطور است. شما در اين كشورهايى كه نمايندگى نداريم، براى بار اول كه وارد مىشويد، اگر توفيق پيدا كنيد كه خودتان را به محافل مردمىِ متوقع برسانيد - حالا آن گروههايى را كه از اين مسائل دورند، نمىگوييم - اگر به محافل دانشجويى و روشنفكرى و محافل انسانهاى متعهد و دلسوز و مخلص برويد، مىبينيد كه اين پيام قبل از شما به آنجا رفته است. من در سفرهايى كه در دورههاى مختلف به جاهاى گوناگون داشتم، بلااستثنا در همهى كشورها - اعم از كشورهاى اسلامى و غير اسلامى، حتّى كشورهاى كمونيستى - اين را ديدم.
پس ببينيد، قوّت نفوذ آن چشمه اينقدر بود كه بدون اينكه مبلّغى درست كند، جايى برود و كسى را گسيل كرده باشد - از قبيل آنكه مسيحيها و ماركسيستها و احزاب و جمعيتها، عوامل و لشكر تبليغاتى خودشان را مىفرستادند - حتّى بدون اينكه جزوه و نوشته و سطرى فرستاده باشيم، يعنى دستگاه بتواند ادعا كند كه ما آنجا قبلاً مردم را توجيه كرده بوديم، اين پيام مثل هواى بهار، مثل نسيم سحر، مثل عطر گل، مرزها را درنورديده و رفته است.
من وقتى آن اوايل اينها را مىديدم، حقيقتاً اين تصوير در ذهنم مجسم مىشد كه در باغى، عطر بوتهى گل پُربركتى افشان شده است. عطر اين گل نمىگويد كه درِ باغ بسته است و من اجازه ندارم بيرون بروم؛ يا اينجا سيم خاردار اين باغ است و من حق ندارم از آن بگذرم؛ فضا را پُر كرده است. حقيقتاً هميشه در ذهن من اين تصوير مجسم مىشد؛ انطباع واقعيت بود.
شما كدام ايده، مكتب، فكر، شخصيت، فرياد و دعوت را در دنيا سراغ داريد كه چنين زمينهى مستعدى داشته باشد، كه ما داشتيم؛ انقلاب ما و امام ما و فرياد و عمل او و امتش داشت؟ حالا ما به عنوان يك تشكيلات، بايد چهكار كنيم؟ در چنين زمينهى مساعدى، بايد چهكار مىكرديم؟ بايد چهكار مىشد؟ بايد بلافاصله آدمهاى كارآمد بروند و آنچه را كه شده، سازماندهى و تعميق كنند؛ ما اين را لازم داشتيم. يعنى ما آنجا احتياج نداشتيم كه پيام را ببريم؛ بلكه لازم بود كارى بكنيم كه آنچه را كه خود رفته است، عمق پيدا كند. تعميق، كار لازم دارد. عمق، آنطور حاصل نمىشود؛ بلكه آن فقط يك طرح زمينه است. بايستى بر روى آن زمينه، كار ظريف و دقيق انجام داد.
در چنين زمينهيى، دوازده سال دستگاههاى تبليغاتى جمهورى اسلامى كار كردند. شما خودتان كارشناس اين مسائل هستيد، و اگر امثال ما بخواهيم از واقعيتها مطلع شويم، به شماها مراجعه مىكنيم، تا به ما بگوييد چه خبراست. حالا شما قضاوت كنيد كه آيا ما در اين دوازده سال توانستهايم در آن زمينهى فياض و جوشان و همهگير و پُرجاذبه، بازار رواجى براى اين كالا ايجاد كنيم و آن را عمق ببخشيم، يا نه؟ تحليل واقعيتها بهعهدهى شماست.
برداشت من در حدى كه از قضايا مطلعم، اين است كه كارايى ما متناسب با آن زمينهى مساعد نبوده است. نه اينكه اين گناه كسى باشد؛ بحث اين نيست. وقتى سرمايهيى را در اختيار تشكيلاتى مىگذارند كه اين تشكيلات مىتواند مثلاً با ده ميليون تومان كاسبى يا تجارت كند، اگر ناگهان ده ميليارد تومان در اختيارش بگذارند، معلوم است كه نمىتواند كار كند. اين، گناه كسى نيست؛ اما مقايسهى بين اين دو - آنچه كه بايد باشد، و آنچه كه هست - بايستى ما را وادار كند كه ببينيم نقصهاى ما كجاست.
كمبودها را بايستى جستجوگرانه، با وسواس و بدون اغماض رسيدگى كنيم و ببينيم كه چه اشكالى در كار ما بوده است. آيا خطوط موازى در كار تبليغ و نبودن كانون واحد، مؤثر بوده است؟ آيا نابلدى كارگزاران مؤثر بوده است؟ آيا وجود تعارض بين دستگاههاى مباشر كار در آن كشور متوقفٌفيه مؤثر بوده است؟ آيا درست نشناختن كارهاى با اولويت، مؤثر بوده است؟ آيا كارِ داراى اولويت سه را در اولويت يك قرار دادن و كار اولويت يك را در اولويت سه قرار دادن، و عدم رعايت تسلسل مطالب، مؤثر بوده است؟ آيا كمبودها وامكانات مالى مؤثر بوده است؟ آيا وجود دشمنان و دستگاههاى تبليغاتى كارآمد و مجهز آنها - كه پشتوانههاى استكبار جهانى را دارد - مؤثر بوده است؟ همهى اينها ممكن است.
آسانترين كار اين است كه بگوييم همهى اينها با همديگر مؤثر بوده است. ما كمبود پول داشتيم، كمبود آدم داشتيم. الان مثلاً ما اين تعداد نمايندهيى كه در كشورها داريم، تعداد لازم كه نيست؛ تعداد لازم، چند برابر اين است. قاعدتاً در امكانات انسانى و مادّى و تجهيزاتى، كمبود داريم. ما بايد مثل يك حسابگر و يك مغز متفكر بنشينيم، يك جدول درست كنيم، اين كمبودها را در جدول بگذاريم و ببينيم كداميك از اختيار ما خارج است، و كداميك تحت اختيار ماست. آنهايى كه تحت اختيار ماست، همت بگماريم و آن مشكلات را برطرف كنيم. غفلت در كار جايز نيست.
ما از اول گفتهايم كه واجههى انقلاب - يعنى آن بخش نمادين و چهرهى بيرونى انقلاب - چهرهى فرهنگى است. سياست ما هم مقهور فرهنگ ماست. ما كه نخواستيم ديانتمان را از سياست جدا كنيم. فرهنگ ما، ساخته شدهى تاريخ و مكتب و انقلاب ماست. با اين ادعاى بزرگ، مردم از ما توقعات دارند. در طول چند سال گذشته، كمتر موردى بوده است كه اين روشنفكران معتقد و وفادار به جمهورى اسلامى، از كشورهاى مختلف عربى و آسيايى بيايند و با من ملاقات كنند، الّا اينكه هر كدام آمدند، بعضى نواقص را در زمينهى تبليغ فرهنگى ما گوشزد كردند!
ما بايد اين نواقص را دانه دانه جدى بگيريم. در به كار گماشتن آدمهايى كه براى اين كار مىفرستيم، بايد عنصر نگرش انقلابى، عنصر فرهنگى بودن، عنصر عقل، و بالاتر از همهى اينها عنصر تقوا - يعنى شخص واقعاً تكليف را حس كند - در نظرگرفته بشود. چنين آدمى آنجا برود، بينىوبيناللَّه ببيند با اين امكاناتى كه دارد، چهكار مىتواند بكند.
باز هم مردم دنيا تشنهاند. علىرغم همهى مخالفتهايى كه با جمهورى اسلامى شده، و سمپاشيها و تبليغات زهرآگينى كه ناشى از خصومت عميق اردوگاه استكبار با اسلام است - بحث اسلام است؛ اصلاً الان هم بحث ايران مطرح نيست - كه ممكن بود اينها تأثيرات زيادى روى افكار مردمى بگذارد، درعينحال هنوز وفادارى ملتها به ما زياد است.
در زمان رياست جمهورى، مىخواستم به چند كشور سفر كنم. قبل از آن، در سطح جهانى و بينالمللى براى ما حادثهيى اتفاق افتاده بود كه تبليغات صهيونيستى و امريكايى و استكبارى به آن دامن مىزد. من براى خداحافظى و گرفتن رهنمود و سفارشهايى كه معمولاً امام در هر سفر به ما مىفرمودند، خدمت ايشان رفتم. گفتم اتفاقاً در آستانهى سفر ما اين قضيه هم اتفاق افتاد و دولتها و دشمنان، روى اين موارد حسابى حساسند. ايشان گفتند: بله، ليكن ملتها با شما هستند. من در همان سفر، اين حرف را بوضوح مشاهده كردم، كه با صد نوع استدلال هم نمىشد اينگونه واضح براى من ثابت بشود.
هميشه همينطور بوده، ملتها با ما هستند. ملتها دلشان اينجاست؛ مشروط بر اينكه از ما تجاوبى مشاهده كنند. اگر احساس كنند كه گوشمان مىشنود، دلمان مىانديشد و قواى مختلف ما به آنها پاسخ مىدهد، اميدشان بيشتر مىشود.
كار را رعايت كنيد. از جمله چيزهايى كه بسيار مهم است، رعايت سياستهاى رسمى اعلامشدهى جمهورى اسلامى در خارج است. هرجا كه هستيد، مبادا يك سليقهى شخصى در ذهن و عمل و زبان شما، بر آنچه كه سياست اتخاذ شدهى جمهورى اسلامى است، غلبه كند. اگر فرض كنيم كه آن سياست، سياست غلطى هم باشد، راه جبران آن غلط مطمئناً اين نيست كه يك عنصر وابستهى به جمهورى اسلامى، مثلاً در محافل عوام يا خواص، مخالفت خودش را با آن سياستها اعلام كند. اين كار، حاكى از اين خواهد بود كه علاوه بر آنكه جمهورى اسلامى سياست غلط اتخاذ مىكند، ورشكستگى تشكيلاتى هم دارد. اين، دو عيب است.
هر تشكيلاتى - تشكيلات يك خانواده هم همينطور است - بايد منسجم باشد، تا مورد اعتماد قرار بگيرد. ما بايد به هم پيوسته باشيم. نظامى كه چنين بار سنگينى را بر دوش گرفته است، بايد مظهر انسجام باشد. در بين مردم ممكن است كسى نظرى داشته باشد كه با نظرهاى رايج و رسمى مخالف است؛ اما عنصرى كه عضو دستگاه است، بايستى در آنجا همان نظر رسمى دستگاه را اعلان كند و يكپارچگى سيستم تشكيلاتى را عملاً نشان بدهد. اين، چيز خيلى مهمى است. ما اينها را تجربه كردهايم و ديدهايم كه در بيرون چگونه منعكس مىشود.
مىدانيد كه در طول اين چندساله، سياستهاى گوناگونى در كشور بوده است. هر كس هم كه به مأموريت مىرفته، بالاخره ممكن است در هر برههيى، با يكى از اين سياستها مخالفت داشته است. يادتان است كه در سال 59، از لحاظ سياستهاى رسمى و متخذ دولت، در كشور چه خبر بود؛ همان سالهايى كه عناصر انقلابى بيرون مىرفتند. در همان سالها من تجربه كردم و از نزديك ديدم كه آن چيزى كه در نظر بيرون مهم است، اين نيست كه عنصرى كه به آنجا مىرود و با فلان مسؤول نظام ميانهيى ندارد، آنجا مثلاً بگويد كه ايشان كسى نيست، يا حرفهاى ايشان خيلى اعتبارى ندارد، يا اين سياستى كه وى اتخاذ كرده، غلط است، ما قبول نداريم، يا جمعى قبول ندارند. اگر آن سياست غلط هم باشد، اين اصلاً علاج نمىكند.
مىدانيد كه آن زمان، بازار سياستهاى غلط بود. آن زمان، از طرف ليبرالهاى مسلط بر ظاهر و باطن دستگاه، سياست غلط وجود داشت؛ درعينحال عناصر انقلابى هم آنوقت مىرفتند و بلد بودند كه چگونه برخورد كنند، تا دستگاه را از لحاظ تشكيلاتى زير سؤال نبرند. اين، نكتهى بسيار اساسى و مهمى است كه بايستى مورد توجه باشد.
البته من آنجا شنيدم كه بين دستگاههاى سياست خارجى و تبليغات، تعارض هست. چند سال قبل از اين هم در زمان رياست جمهورى مطرح بود؛ گويا هنوز هم مطرح است. بايد اين تعارض را حل كنيد؛ نبايد به اين شكل بماند. البته مقدارى از آن بهعهدهى برادرانِ در رأس است، كه بايد اينجا كليات را حل كنند؛ آنان زود به نتيجه مىرسند. اينجا مشكل باقى نمىماند؛ عمده آنجاست، كه گاهى مسائل كارى و سياسى است، گاهى هم مسائل شخصى است. نبايد بگذاريد كه اين اختلاف در بيرون نشان داده بشود؛ كه اگر نشان داده شد، قطعاً بدانيد دستگاه و نظام جمهورى اسلامى ضرر كرده است. بايد به اين نكته توجه زياد داشته باشيد.
خداوند انشاءاللَّه به شما توفيق بدهد و كمكتان كند. بار سنگين است، و از طرفى هم بسيار با فضيلت. شما كار و شغل بسيار بسيار شريف و با فضيلتى را انتخاب كردهايد؛ انشاءاللَّه كه مشمول توفيقات و رضاى الهى باشيد و آنچه كه به نفع اسلام و مسلمين و به نفع انقلاب است، به دست شما انجام بگيرد.
بايد از برادران عزيز، از وزير محترم ارشاد - جناب آقاى خاتمى - و بقيهى مسؤولانى كه اين كار تبليغات و اين حركت عظيم را در سطح دنيا دنبال مىكنند، حقيقتاً تشكر بكنم. انشاءاللَّه اينكار، هرچه بهتر و تيزتر و برندهتر و حكمتآميزتر پيش برود.
البته چند سال پيش، در جلسهى خصوصى دو، سه ساعتهيى كه نمىدانم از برادران حاضر كسانى در آنجا بودند يا نه، سفارشهايى كردم. من الان آن سفارشها مورد نظرم است؛ اما نمىخواهم آنها را تكرار كنم و به زبان بياورم. بههرحال، آن سفارشها بسيار بسيار مهم است. انشاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-------------------------------------------
40) احزاب: 39