بسماللهالرحمنالرحيم
آقايان محترم و برادران عزيز! خيلي خوشآمديد. از اينكه در مدت تقريبا يك سال كه از ديدار قبلي ما با شما ميگذرد ـ آنطور كه شنيدهام ـ كارها و گامهاي خوبي به عنوان مقدمات حركت سازماني اين مجمع و به تبع آن، طلاب انجام گرفته و برداشته شده است، خيلي متشكرم.
آنچه كه ابتدائا بايد عرض بكنم، اين است كه اينطور كار دستهجمعي ـ كه واقعا براي حوزهي علميه، مبارك و فرخنده است ـ بايد هرگز دچار ركود و انتظار و تعلل و سردرگمي نشود. زمان به سرعت ميگذرد، عمرها طي ميشود و فرصتهاي مختلف از دست ميرود. فضلاي محترم و طلاب و اعاظم حوزه، بايد فرصت جواني و نشاط و فراهم بودن زمينهي حوزهي علميه را در جاي خود مغتنم بشمارند و حالا كه به بركت انقلاب و رهبري همهجانبهي امام بزرگوار (رضوانالله تعالي عليه) زمينه فراهم شده، كاري را كه حوزهي علمي شيعه به آن احتياج دارد، انجام بدهند.
اگر از خودمان سؤال كنيم كه حوزه به چه چيزي احتياج دارد كه ما آن را انجام بدهيم، سؤال درستي كردهايم. حوزه، خيلي چيزها دارد كه اينها سرمايههاي آن هستند. حوزه، علم غزير، تجربهي علمي طولاني، تعداد زيادي اكابر فنان در فنون مربوط به حوزهي علميه، تعداد معتنابهي اساتيد كار كردهي كار كشتهي در كار خود و كاملا وارد، ميزان فراواني از سنتهاي خوب براي درس خواندن و درس گفتن، رابطهي استاد و معلم و مايؤول به اين امور و بسي سرمايههاي ارزشمند ديگر دارد. حوزه، چه چيزي ندارد؟ اين را بايد فكر كنيم. به نظر من، اولين وظيفهي عاجلي كه پيش پاي دستاندركاران حوزه است ـ اعم از مدرسان محترم، شوراي مديريت، طلاب و در رأسشان، مجمع نمايندگان طلاب كه شما آقايان باشيد ـ اين است كه اين سؤال را بررسي بكنيم، ببينيم حوزه چه لازم دارد كه ما بايد آن را فراهم كنيم.
به نظر ميرسد كه حوزه به چيزهاي متعددي احتياج دارد و من الان در مقام پاسخگويي جامع و كامل به آن سؤال نيستم; ليكن اجمال و شبحي از آنچه كه ممكن است در ذهن بگذرد، عرض ميكنم. از جمله چيزهايي كه حوزه احتياج دارد، يك نظام تعليم و تعلم است، تا در آن، وقتها هدر نرود. امروز ديگر روزي نيست كه ما اجازه بدهيم، يك روز يا يك ساعت از عمر جواني متدين و آماده براي تلاش و مجاهدت در راه دين ـ يعني يك طلبه ـ هدر رود. طلبه، اين است. اگر طلبه متدين نبود، طلبه نميشد. اگر براي مجاهدت در راه دين آمادگي نداشت، طلبه نميشد. حتي شايد بشود گفت كه اگر عاشقانه اين راه را دوست نميداشت، طلبه نميشد.
بنابراين، جواني با اين خصوصيات، در روزي كه اسلام توفيق پيدا كرده است يك نظام مبتني بر انديشه و تفكر و جهانبيني را در معرض ديد بشريت قرار بدهد، نبايد وقتش هدر رود. حوزه بايد وقت او را به بهترين شكلي پر كند و از وقتش بهترين استفاده را ببرد و از او انساني بسازد كه ميتواند امروز براي نظام اسلامي آبرو باشد و هدف توسعه و رواج و شناخته شدن اسلام را تأمين بكند. اين كار، يك نظام درسي لازم دارد و بدون آن نميشود. اينكه ما يك مجموعهي عظيم بيستهزار نفري را رها كنيم و ندانيم كه اينها چگونه درس ميخوانند، چه درسي ميخوانند، با چه هدفي درس ميخوانند، در چه حدي قرار ميگيرند، سزاوار نيست.
البته امروز كارهايي انجام گرفته است، امتحانهاي نوبهيي هست، امتحانهاي خوب هست، مدارس تخصصي هست، كلاسهاي رشتههاي تخصصي اخيرا به وجود آمده و مقررات و ضوابطي گذاشته شده است; ليكن بايستي اينها به حد يك نظام درسي كامل، يا يك نظام كاري كامل، شامل درس و تحقيق و پژوهش و همان پنج مأموريت و مسؤوليتي كه پارسال عرض كردم حوزهها دارند، برسد.
رؤوس مطالب آن پنج مأموريت و مسؤوليت، عبارت است از: احراز مسند افتا و تربيت انسانهاي صالح براي افتا، تربيت مدرس، انجام تحقيقات براي پيشرفتهاي علمي، مسألهي قضا در جامعه و مسألهي تبليغ. اين پنج مأموريت، كاري است كه دم دست است. البته حوزه كارهاي ديگر هم دارد و خيلي از كارهاي مهم را ميتواند و بايد انجام بدهد; ولي اين پنج مأموريت، دم دستي و حتمي است. بنابراين، نظام درسي فراگير، چيز لازمي است و يكي از كارهايي است كه بايستي در حوزه انجام بشود.
يكي ديگر از كارهايي كه در حوزه لازم است و حوزه با خلا آن روبهروست، اين است كه مسؤولان و اكابر و شخصيتها و رهبران حوزه ـ مثل مراجع تقليد و مدرسان بزرگ و شوراي مديريت و امثال اينها ـ بايد كاري كنند كه در داخل حوزهي علميه، درك از مسايل جاري عالم و قدرت تحليل و فهم اين مسايل، در عاليترين سطح خودش در كشور وجود داشته باشد. يعني ما بايد كاري بكنيم كه حوزهي علميه قادر باشد به وسيلهي يكايك اغلب افرادش ـ نميگوييم همهي افراد ـ در فضاي عمومي كشور، بينش درست سياسي و فهم مسايل جاري را در اختيار ديگران بگذارد و مردم را هدايت كند و پيش ببرد.
كج فهميدن، ساده و سطحي فهميدن، كند و ناهوشمندانه فهميدن، غافل ماندن از مسايل جاري عالم و كشور، از جملهي زيانبخشترين چيزهايي است كه ممكن است حوزهي علميه با آن روبهرو بشود. اينهاست كه زمينه را فراهم ميكند، تا يك عده آدم بددل سوءنيتدار احيانا تحريك شده به وسيلهي اجانب، در حوزهي علميه راه بيفتند و حرفهايي را مطرح كنند; كمااينكه در اين چند سال، برخي از نمونههايش را ديديد كه بحمدالله سينهي ستبر انقلاب زد و بسياري از اين نمونهها را از سر راه برداشت; ليكن نميشود گفت كه اين چيزها تمام شده است.
كجفهميها و نفهميها، از دو طرف خطر ايجاد ميكند: يكي از ناحيهي هدايتهاي غلط و بددلانه و متكي بر تفكرات ناسالم و مشوب به اغراض، و ديگري تحجرها، كندفهميها، ديرفهميها، در لحظهي لازم در جايگاه لازم قرار نگرفتنها. اينها خيلي ضربه ميزند و حوزهي علميه امروز آنطور نيست كه بتواند ضربه را راحت تحمل كند. امروز، تلاشي حوزه يا صدمهي به حوزه، صدمهي به اسلام، آنهم در شكل درخشان عالميش است.
مسأله، مسألهي نظام اسلامي و ديدگاه تمام مسلمانان دنياست كه امروز به جمهوري اسلامي نگاه ميكنند و از جهت اسلام و معارف اسلامي، جمهوري اسلامي و حوزه است كه بايد پاسخگو باشند. اگر خداي ناكرده، حوزه ضربهيي بخورد و اشكالي پيدا كند; جايي از نظر فهم مسايل جاري، كج بفهمد و يا موضعي را درست تشخيص ندهد و نيازي را در جاي خود درك نكند، يا بد بفهمد; دشمني و دوستي را نشناسد و براساس آن تصميمگيري بشود، ضربههايي كه پيش خواهد آمد، ضربههاي جبرانناپذيري خواهد بود.
فهم سياسي و هدايت سياسي حوزه، بايستي بسيار سطح بالا باشد. امروز طلاب و فضلاي حوزهي علميه، در سرتاسر كشور منتشر ميشوند. اينطور نيست كه مردم از آنها بخواهند، برايشان فقط مسأله و رساله توضيح بدهند ـ اگرچه آن را هم ميخواهند، آن هم نياز مردم است ـ بلكه امروز راجع به مسايل منطقه و سياستهاي گوناگون جهاني و مسايل داخلي هم از روحاني سؤال ميكنند. اگر سؤال هم نكنند، او بايد متصدي پاسخگويي بشود.
امروز روحاني امام جمعه است; يعني حاكم فكري و معنوي بر آن شهر يا استاني كه او امام جمعهي آنجاست. امام جمعه كه فقط يك پيشنماز نيست. امروز، روحاني در دانشگاهها نماينده است; يعني كسي كه دين را در دانشگاهها بايد معرفي كند. شما ببينيد در گذشته، روحانيون خوب در دانشگاه ـ مثل شهيد بزرگوار، مرحوم آيهالله مطهري،يا ديگر برادران و بزرگاني كه در آنجا بودند ـ چهقدر اثر ميگذاشتند. روحاني در دانشگاه، فقط اينها نبودند. بعضي از معممان هم بودند كه استاد بودند، ولي آنها مردم را به دين نزديك نميكردند; بعضيشان از دين هم دور ميكردند! بعضي از معممان بيملاحظهي مراعاتنكني كه سركلاس و در ميان دانشجويان، بدون توجه به تأثير حرف خود، هرچه به دهانشان ميآمد، ميگفتند، اينها مردم را از دين هم دور ميكردند. آن كسي كه جوانان را به دين نزديك ميكرد، عاشق دين ميكرد و با معارف اسلامي عميقا آشنا مينمود، از آن قبيل روحانيون بود.
اگر ما بتوانيم به تعداد زيادي روحاني، با معرفت ديني وسيع و آگاهي و هوشمندي سياسي، داخل دانشگاهها بفرستيم، شما ببينيد از اين كار چهقدر بركات برخواهد خاست. اين، از حوزه متوقع است. اين، بدون آن رشد فكري و سياسي و معنوي، امكان ندارد. اين، جايش خالي است.
از جمله چيزهايي كه در دنبالهي همان نظام درسي جايش خالي است، مسألهي كتابهاي درسي و حفظ روحيهي شور و نشاط ـ آن هم به صورت سالم ـ در بين طلاب است. اينها چيزهايي است كه در حوزه بايستي انجام بگيرد. شما مجمع محترم نمايندگان، بايد بنشينيد اين چيزها را بررسي كنيد; همينهايي كه رؤوس و اصولش را من ديدم كه در همين اساسنامه هم به صورت اهداف و وظايف مجمع آوردهايد. اينها تلاش و حركت ميخواهد.
من به حضور نمايندگان طلاب در سطوح تصميمگيري حوزه معتقدم، و عقيده دارم كه اشتراك نمايندگان طلاب در سطوح تصميمگيري، به بسياري از چيزهاي خوبي كه شما ميخواهيد درحوزه اتفاق بيفتد، كمك خواهد كرد و حركت و شور و نشاط جواني را در طلاب احيا و زنده ميكند، و اين چيزي است كه ما به آن احتياج داريم.
طلبه بايد روحيهي جواني را با همهي خصوصيات جواني حفظ كند. البته جواني طلبه، جواني نجيبي است. نوآوري جوان، گستاخي جوان، ابتكار جوان، بسياري از قيود را نپذيرفتن ـ كه در روحيهي جوان هست ـ در طلبه هست و همهي اينها مثبت است; اما قيد دين و پايبندي به ضوابط كه در طلبه هست، آن روحيات قبلي را تكميل ميكند. اگر آن خصوصيات جواني تنها باشد، به گستاخيهاي بيجا و بعضي از حوادثي كه انسان در طول زمانها در دانشگاهها و غيردانشگاهها مشاهده كرده است و حتي گاهي اوقات به انحرافها منتهي خواهد شد. اما وقتي با تدين و احترام به بزرگتر همراه شد ـ كه اين، در حوزهي علميه يك سنت است; سنت احترام به بزرگترها، احترام به استاد، احترام به پيشكسوت، آن كسي كه از ما جلوتر است و زودتر از ما درس را شروع كرده و دورههاي تحصيلي را يكي پس از ديگري گذرانده است ـ جواني نجيب و توأم با صلاحي را در حوزه به وجود ميآورد.
اين جواني، نبايد به پيري تبديل شود. اگر جوان ما ظاهرا و سنـا جوان، ولي روحيتا پير و بينشاط و بيحوصله و بيابتكار و نااميد باشد، بسيار چيز بدي است. طلبه بايد منشأ اميد و شور و نشاط و تحرك باشد. اگر اينطور شد، آن وقت طلبه، در صفوف مقدم مسايل انقلاب هم شركت ميكند. شرط اصلي صلاح حوزه، اين است. اگر حوزه كارش به آنجا برسد كه طلبه نسبت به مسايل انقلاب، احساس بيتفاوتي كند، خطر بزرگي است و نبايد بگذاريد چنين شود. يكي از مهمترين وظايف هر مجموعهي مسؤولي در حوزهي علميهي قم و بقيهي حوزههاي علميه، اين است.
طلبهها بايد در صفوف مقدم باشند. اگر جنگ پيش ميآيد، طلبه بايد در صفوف مقدم جنگ باشد و اين را ارزش قرار بدهد. اين، حقيقتا يك ارزش است. آن كسي كه در حوزهي علميه مشغول درس خواندن است، به مجرد اينكه اذان حرب و جهاد بلند شد، به سمت جهاد فيسبيلالله ميشتابد، اصلا قيمتي برايش متصور نيست.
بهترين عناصر طلبه، آن كسي است كه همين روحيه را در خود داشته باشد و بپروراند، تا مشمول آن حديث "من لم يغز و لميحدث نفسه بغزو مات علي شعبه من النفاق" نشود. اگر هم مانعي پيش آمده و نميتواند عملا وارد ميدان جنگ شود، دلش براي ميدان جنگ بجوشد و روحش در آنجا باشد; يعني "حدث نفسه بغزو" باشد. اين، ارزش بسيار والايي است. اين روحيه بايد زنده بماند.
حوادث گوناگوني براي انقلاب هست; طلاب بايد حاضر و آماده باشند. مسألهي امريكا پيش ميآيد، اظهار نفرت از دشمنان و مستكبران پيش ميآيد، مسايل خليج فارس پيش ميآيد، مسايل گوناگون ديگري پيش ميآيد; طلبه اول كسي باشد كه احساس كند مسؤوليتي دارد و آن مسؤوليت را استفسار كند، ببيند چيست. هنگامي كه مسؤوليتش مشخص شد، در جاي مسؤوليت خودش باشد. اينها با طلبگي ميسازد.
تصور نشود كه اگر بخواهم اينطور بكنم، پس كي درس بخوانم؟ درس را هميشه بخوان. جنگ كه هميشه نيست، راهپيمايي كه هميشه نيست، حضور در صحنههاي ضروري كه هرساعت نيست. درس هم بايد بخواند و بيدرس و بيتحقيق و بيمباحثه، طلبه معناي خودش را از دست ميدهد.
در آن دوران مبارزات، عدهيي از طلبهها غرق در عالم مبارزه بودند; آن هم مبارزات آن زمانها كه طور ديگري بود و آميختگيها و پيچيدگيهايي داشت. يك جريان، جريان روشنفكري و يك جريان، جريان مبارزه بود و اينها در مواردي با هم التقا ميكردند و البته در آن موارد، التقايشان هم خوب بود و طلبههاي مبارز، گاهي يك حالت روشنفكري پيدا ميكردند. من كه در مشهد بودم، با طلبهها انس داشتم. طلبهها و جوانان قم هم مكرر پيش من ميآمدند و ميرفتند و مسأله مطرح ميكردند و من ميديدم كه اينها نسبت به درس بيرغبتند. مكرر به اين طلبهها ميگفتم كه برادران! اين درس رسايل و مكاسب را بايد بخوانيد، اين كفايه را بايد ياد بگيريد. اينكه خيال كنيد ما ديگر مبارزيم، پس ديگر اين حرفها چيست، معناي حرفي به چه درد ميخورد، اين اجتماع امر و نهي و مقدمهي واجب را ولش كن، اشتباه فكر كردهايد. نخير، اينطوري نميشود. بايد اينها را ياد بگيريد. اين، فن ماست. مكرر ميگفتم و الان هم همين را ميگويم كه بيمايه، فطير است.
طلبهيي كه در درس و علم، غور و خوض نداشته باشد، طلبه نيست و موضوع، منتفي است. بحث، سرطلبه است. طلبه، يعني آنكه بايد درس بخواند. البته بعضي از آن حرفهايي كه ماها عادت كردهايم بخوانيم، يا زيادي است و يا خالي از اولويت است; ولي جايش را بايد چيزهاي اولي، يا چيزهاي لازم پر كند. مثالهايي كه ما زديم ـ معناي حرفي مشتق و ضد و فلان ـ معنايش اين نيست كه حتما همهي مباحث اين فصول، واجب و لازم است. نه، ممكن است اينها هم جزو همان چيزهايي باشد كه بعضي از آنها زيادي است. عليايحال، منظور اين است كه درسهاي رسمي حوزه را بايد حتما خواند و ياد گرفت.
اين، اجتهاد است. اجتهاد، يك متد و يك شكل و يك طريقه است; رفتاري در فهميدن و كيفيتي در مشي به سمت حقيقت است. آن كيفيت را بايد بلد بود. اگر كسي راه را بلد نباشد، معلوم است كه به حقيقت نميرسد. كسي راهآموخته و بلدشده نميشود، مگر با خواندن همين درسها. اينها را بايد خواند، تا آن راه را ياد گرفت. آن متد را بايد فراگرفت. بدون آن متد، نميشود كاري كرد. بنابراين، با درس خواندن بايد در صحنهي رزم سياسي و اجتماعي و نظامي شركت كرد و در صحنهي تبليغ و آگاهيبخشي به مردم وارد شد.
اين نكته را هم تأكيدا عرض ميكردم و عرض بكنم كه حضور نمايندگان طلاب در صحنههاي تصميمگيري حوزهي علميه لازم است، تا آن حضور در صحنهي تصميمگيري، به استفاده از بازوهاي فعال اين نيروها در صحنهي عمل منتهي شود. اگر در صحنهي تصميمگيري نباشند، در صحنهي عمل نميشود از آنها استفاده كرد. بايد به جوانان ميدان داده بشود. از فكر تازه ـ نه به معناي پذيرش، بلكه به معناي بررسي و گزينش ـ استفاده كنيد، تا كساني كه داراي ابتكارند، قدمهاي خوب را بردارند.
اي بسا استعدادهاي برجستهيي وجود داشته باشد; اينها گم و دفن نشود. اي بسا، نظراتي عالي در چگونگي درس خواندن و كتاب درسي و روال بحثهاي اصولي و فقهي و غير اينها وجود داشته باشد; اينها مظلوم واقع نشود. اگر اينطور شد، هم حوزه عقب خواهد ماند، هم ممكن است دشمناني كه با اصل كيان و بنا و استقرار حوزه مخالفند، از آنها سوء استفاده بكنند.
به نظر من، كار زيادي پيش روي شما برادران هست. اگر بخواهيم مصداقا وارد بشويم، بايد بگوييم كه يكي از مسايل مهم تاريخ انقلاب ما، همين روزها دارد اتفاق ميافتد و آن، مسألهي مربوط به خليج فارس است. من معتقدم كه همهي ملت ما و بخصوص حوزههاي علميه، بايد تصوير روشن و درستي از اين حوادث داشته باشند; بفهميم كه چه ميگذرد. به نظر من، آنچه كه امروز اتفاق ميافتد، براي ملت ايران و ديگراني كه به مسايل جهان اسلام ذيعلاقه هستند، از جهات مختلف قابل توجه است.
اولين مسألهي اساسي كه امروز در پيش روي مردم قرار دارد، عبارت از خوي تجاوزگري بي پايان ابرقدرتها و قدرتهاي بزرگ جهاني و در رأسشان امريكاست. شايد براي تودههاي مردم دنيا، اين حقايق هيچوقت اينطور آشكار نشده است كه امروز آشكار ميشود. اينها از آن طرف دنيا بلند شدهاند به اينجا آمدهاند، تا در مسألهيي كه مربوط به منطقه است و محققا ميتواند در خلال روابط منطقهيي حل بشود، دخالت كنند، كه نفس دخالت، غلط است و اين دخالت را به اشد مايمكن از قساوت و بيرحمي انجام ميدهند.
شما ببينيد اينها با عراق چه ميكنند. مسأله، مسألهي حكومت و رژيم عراق و سردمداراني كه خودشان بشدت مورد اعتراض و سؤال هستند ـ كه بعدا عرض خواهيم كرد ـ نيست; زيرا آنها خودشان هم در جرايم شريكند. مسأله، مسألهي ملت و كشور عراق است.
چرا يك كشور را اينطور ويران ميكنيد؟ چرا قدرتي، به صرف اينكه ميتواند شليك بكند، به خودش اجازه ميدهد كه به هر هدفي كه دلش ميخواهد، شليك كند؟ آخر به چه مناسبتي؟! مردم بصره و حله و عماره و بغداد و اعتاب عاليه و ـ آنطور كه نقل ميشود ـ بقيهي شهرهاي عراق، مگر چه گناهي كردهاند كه بايد جانشان را از دست بدهند، پالايشگاهشان را از دست بدهند، كارخانهشان را از دست بدهند، فرودگاهشان را از دست بدهند؟ ملت عراق، چند سال بعد از اين بايد كار بكند، تا بتواند آنچه را كه شما از او گرفتهايد، دوباره براي خودش تأمين بكند؟ آخر، اين چه جنايتي است كه انجام ميگيرد؟ از اين بزرگتر، جنايتي متصور نيست.
شما اگر جنگ داريد، به ميدان جنگ برويد; نيروهاي نظامي در آنجا هستند، با آنها بجنگيد. چرا شما از اول اعلام ميكنيد كه ما ده روز ميخواهيم جنگ هوايي بكنيم؟ جنگ هوايي، يعني چه؟ جنگ هوايي، يعني انداختن بمب بر سر شهرها. به نظر من، عريانتر از اين جنايتي كه امروز امريكا به كمك متحدان خودش ـ فرانسه و انگليس و ديگران ـ انجام ميدهد، وجود ندارد و تا آنجا كه ما يادمان ميآيد، وجود نداشته است. واي بر بشريتي كه همين جنايتكاران، پرچمداران حقوق بشر هم هستند!
ببينيد اين تمدن منحوس غربي، عجب فرهنگ غلطي را بر دنيا عرضه ميكند. واقعا اينها كجايند؟ هزاران تن بمب بر سر شهرها و مردم بيپناه و بچهها و مريضها و پيرمردها و بيگناهها و غيرنظاميها بريزند، مانعي ندارد; ولي يكي از اين هواپيماهايي كه رفته اين همه جنايت كرده، ساقط بشود و خلبان آن را بگيرند بياورند در تلويزيون نشان بدهند، جنايتي ميشود كه همهي دنيا رويش سروصدا و اظهار تأسف ميكنند و ميگويند برخلاف كنوانسيون ژنو است! اين چه فرهنگي است؟ !اين چه فرمول غلطي در فهم حقايق بشري است؟! چرا شما كشتن انسانها را جنايت نميدانيد; ولي آوردن يكي از اين كشندگان را در تلويزيون، جنايت به حساب ميآوريد؟! همه اعتراض ميكنند، همه جنجال ميكنند!
من نميفهمم، اين چه فرهنگي است؟! اين چه نكبتي بود كه از قـبل اين غربيها براي دنيا به وجود آمد؟! ميخواهند اين فرهنگ را صادر كنند. ميخواهند اين كيفيت درك از مصالح و مفاسد بشري و اخلاق اجتماعي را به همهي دنيا صادر كنند; همه هم بايد اين فرهنگ غربي را قبول كنند! اين، يك مسأله است.
امروز يكي از بزرگترين جنايتها انجام ميگيرد. عراق، مركز يكي از تمدنهاي قديمي و مركز تمدن عظيم اسلامي است. در اين كشور، مدرسه و مسجد و جايگاههاي مقدس هست. ملت عراق در طول ساليان متمادي زحمت كشيدند و خانه و مدرسه و خيابان و فرودگاه و كارخانه و پالايشگاه درست كردند; دست جنايتكاري هم به عنوان جنگ با رژيم عراق، درحالي كه نيروهاي آن رژيم همانجا جلوي مرز در مقابلش ايستادهاند، ميآيد مال مردم را ويران ميكند و اينهمه نفوس طيبه و بيگناه را ميكشد. واقعا مسألهي بسيار دردناكي است. به چه حقي شما به عراق حمله ميكنيد؟ به چه حقي مردم عراق را مورد تهاجم قرار ميدهيد؟
نكتهي دومي كه بلافاصله بعد از اين قضيه مطرح ميشود، آن است كه ابرقدرتي اين ابرقدرتها ـ همانطور كه بارها گفتهايم ـ به توپوتشرزدن است. اينهمه قدرت افسانهيي براي خودشان در ذهنها تصوير كرده بودند و ملتهاي دنيا خيال ميكردند كه اگر اينها به هر كشوري يك اشاره بكنند، نابود خواهد شد. بسمالله! شش ماه نيرو جمع كردند و اظهاراتشان هم اين بود كه در ظرف روزهاي كوتاهي، طرف مقابلشان را از بين ميبرند. تا آنجايي كه خبرها در دنيا منعكس ميشود و ما هم مثل ديگران ميفهميم، اينطور نبوده است. يعني آن طرفي كه حمله كرده، خوشبختتر و روسفيدتر از آن طرفي كه به او حمله شده، نيست. حملهكننده هم همانقدر يا بيشتر، خسارت داده است و از نظاميهايش، همان قدر يا بيشتر هم كشته شدهاند. البته او غيرنظامي زيادي را از مردم عراق كشته كه اين، جنايت است و كشتن هريك نفر از آنان يك قتل است و آقاي بوش به خاطر قتل مردم عراق به وسيلهي بمبارانهاي شهرها و غيره، يك قاتل و يك جنايتكار است.
اين قدرتي كه ابرقدرتها براي خودشان درست كرده بودند، معلوم شد كه افسانه است. البته ما ميدانستيم. اين حقيقت جاري بر زبان امام بزرگوارمان(رضوانالله تعاليعليه) كه "امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند"، يك بار ديگر آشكار شد. اين هم يك نكته است كه مورد توجه مردم دنيا قرار گرفت و بايد حقيقتا اين نكته را فهميد و روي آن درست تكيه كرد. قدرتهاي درجهي يك عالم، با يكديگر جمع شدند; اما كاري را كه خيال ميكردند ميتوانند انجام بدهند، نميتوانند انجام بدهند.
در اينجا، نكتهي عبرتآميزي وجود دارد و آن، اين است كه تجهيزاتي كه امروز در مقابل اين نيروهاي مهاجم به وجود آمده است، مولود سوءنيت و خباثت خود اينهاست. خود آنها هستند كه اين پايگاهها و اين سكوهاي موشكي را درست كردند و اين موشكها و اين هواپيماها و اين ضدهواييها و اين تجهيزات مدرن و پيشرفته را به رژيم عراق دادند، تا با آنها اسلام را بكوبد. "فسينفقونها ثم تكون عليهم حسره ثم يغلبون". همينطور شد. شرق و غرب، پول و سلاح و وسيلهي تبليغات و امكانات دادند و تكنيكهاي نظامي در اختيار گذاشتند و همان چيزهايي كه داده بودند، تا با آنها اسلام نابود بشود، حالا در مقابل خودشان قرار داده ميشود و عليه خودشان به كار ميرود. بحمدالله نتوانستند با اين تجهيزات، اسلام و انقلاب اسلامي را نابود بكنند. اين هم آن نقطهي حقيقتا عبرتانگيزي است كه بايستي فهميد و خدا را شناخت.
يك نكته هم نكتهي مهمي است كه خطاب به سران رژيم عراق است. شماها چه كار ميكنيد؟ اين آقاياني كه امروز عراق را زير پاي مهاجمان متجاوز كشاندهاند، در مقابل ملت عراق، چه حرف گفتني دارند؟ به چه حقي مردم عراق را براي اشباع جاهطلبيهاي خودتان، اينطور به يك جنگ ناخواسته كشاندهايد؟ مگر رئيس يك كشور و مسؤولانش حق دارند كه تمام منابع حياتي و انساني اين كشور را براي ارضاي جاهطلبيهاي خودشان، در معرض تلف و فنا و فساد قرار بدهند؟ مگر ميتوانند چنين كاري بكنند؟ مگر شما قيم مردم عراق هستيد كه رفتيد كويت را تصرف كرديد و اينطور اين كشور و اين ملت مظلوم را دم چك اين دشمنان خبيث قرار داديد؟! اين كار، هيچ قابل دفاع نيست و هيچكس نميتواند از آن دفاع كند. هر كس هم دفاع كند، هر كس هم موضع آنها را توجيه كند، خودش را فريب ميدهد.
شما چه دفاع وجدانييي از خودتان داريد؟! آخر، كسي كه درميدان جنگ شركت ميكند، بايد براي يك هدف و يك چيز مقدس و آرزوي قابل عرضهيي باشد. شماها وقتي كه در ميدان جنگ شركت ميكنيد، پيش خودتان چه ميگوييد؟ ميگوييد ما براي ارضاي جاه طلبيمان، خود و ملت خويش را در اين كورهي گداخته انداختيم؟! آيا وجدان شما ارضا ميشود؟
يك وقت كشوري مثل جمهوري اسلامي است، كه ما در خانهي خود نشسته بوديم، به ما حمله كردند و ما هشت سال دفاع كرديم. اين دفاع، مقدس است. دفاع ما، دفاع از حيثيت و ناموس و دين و مرز و مردم و انقلاب و حكومت و نظام اسلامي و قرآن بود; اما شما كه كار خودتان را با يك تجاوز شروع كرديد و منافعتان با منافع امريكا اصطكاك پيدا كرد و دونفري به جان هم افتاديد، نتيجهاش اين است كه ملت عراق و مردم منطقه، در اين بين متضرر ميشوند. از اين اقدام، چه كسي استفاده ميكند؟ اسرائيل خبيث.
جز همين چند فروند موشكي كه به آن سرزمين خورد و آنها قدري طعم موشك را چشيدند و فهميدند كه اين فلسطينيهاي مظلوم، چگونه زيرفشار قرار دارند، باعث شد كه اسرائيل سوء استفاده كند و اهداف توسعهطلبانهي خودش را بيشتر تعقيب نمايد و در اين گيرودار دعوا و جنگ در خليج فارس، سيل مهاجرت را به طرف سرزمينهاي اشغالي فلسطين بكشاند. آنچه كه رژيم عراق انجام داده، قطعا به سود دشمنان اسلام و به سود اسرائيل و عليه ملت عراق و عليه ملتهاي مسلمان منطقه است. سر جاهطلبي، دونفر با هم دعوا ميكنند; عدهيي بيگناه پايمال خواهند شد. چهطور كسي ميتواند بگويد كه من پرچم دفاع از شماها را در دست دارم؟ !مگر چنين چيزي ميشود؟ اين حرف، دروغ است.
و اما موضع جمهوري اسلامي. اين موضعي كه مسؤولان جمهوري اسلامي اعلام كردهاند، صددرصد اسلامي و انقلابي است; چون نفي تجاوزطلبي و تقبيح حوادثي است كه عليه مردم اتفاق افتاده است. بعضي سعي ميكنند كه كلمهي بيطرفي را به معناي غلطي معنا كنند. ما از اول انقلاب، در جنگ بين شرق و غرب، بيطرف نبودهايم. ما از اول انقلاب تا حالا، عليه شرق و غرب جنگيدهايم. مگر اينطور نيست؟ شرق و غرب هم عليه ما متحد شدهاند و جنگيدهاند. آن روزي كه شرق و غرب هنوز با هم آشتي نكرده بودند و در دنيا شرق و غربي وجود داشت، شعار انقلاب ما "نه شرقي و نه غربي" بود; يعني نفي هر دو و مخالفت با هر دو. اين، معنايش بيطرفي نيست. ما هرگز به نفع چپ، با راست دشمني پيدا نميكرديم; به نفع راست هم با چپ دشمني پيدا نميكرديم.
دو اردوگاه و دوجناحند كه به خاطر اهداف غلط و غيرالهي و نامقدس ـ از نظر ما و از نظر همهي انسانهاي واقعبين ـ با هم ميجنگند. جمهوري اسلامي، هر دو جناح را رد ميكند; چون در هر دو طرف، انگيزهها مادي است و به همين دليل هم با يكديگر تعارض پيدا كردهاند. آنها به دليل مادي بودن، با هم تعارض پيدا كردهاند. اينطور نيست كه يكي الهي و يكي هم مادي است. جنگ اسلام و كفر نيست. اين، موضع ملت ايران ماست.
براي ملت عراق، بشدت نگران و ناراحتيم. در اين چنـد روزه، هر وقت اين خبرهـا ميرسد ـ وقتي هم كه نميرسد، به يادش هستم ـ به خاطر اين مردم بيچارهي مظلوم مسلمان بيپناهي كه به دليل قدرتطلبي و جاهطلبي از يك طرف، و خوي تجاوزگري و درندگي از طرف ديگر، پايمال ميشوند، واقعا قلبا ناراحت ميشوم. در اين قضايا بايد موضع درست را دانست و شناخت.
غرض، اينها وظايف سنگين حوزههاي علميه است و نقش طلاب، انصافا نقش بسيار مهمي است. من خواهش ميكنم كه شما آقايان، آن خصوصيات جواني و آن شور و نشاط و جرأت و ابتكار و نوآوري جواني را همراه با ضابطهگرايي و تدين و سنتهاي اخلاقي حوزه ـ كه احترام به بزرگتر است ـ ارج بنهيد و مهم بدانيد و حضور انقلابي خود را حفظ كنيد.
كسي كه در صحنههاي انقلاب هيچ حاضر نبوده، از ارزش بسيار زيادي محروم است; اين را بدانيد. آن كسي كه در طول جنگ، غالبا در ميدان جنگ بوده، اگرچه حالا چهار ورق هم از ما عقب ماند، اما از ارزش بسيار والايي برخوردار است; كه "فضلالله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما". البته آن كسي هم كه نرفته، لابد عذر و علت و جهتي داشته، يا مورد احتياج نبوده است ـ "وكلا وعدالله الحسني" ـ اما آن كس كه رفته و مصداق مجاهد قرار گرفته، قطعا از ارزش والا و بالايي برخوردار است. در محاسبات وافكار و حسابهايتان، اينها را در نظر داشته باشيد. البته معلوم است كه اينها را محاسبه هم ميكنيد; ما هم تأكيد ميكنيم.
خداوند انشاءالله به شما توفيق بدهد و تأييدتان كند. انشاءالله به همهي ما توفيق بدهد كه وظايفمان را بشناسيم و كارمان را انجام بدهيم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
آقايان محترم و برادران عزيز! خيلي خوشآمديد. از اينكه در مدت تقريبا يك سال كه از ديدار قبلي ما با شما ميگذرد ـ آنطور كه شنيدهام ـ كارها و گامهاي خوبي به عنوان مقدمات حركت سازماني اين مجمع و به تبع آن، طلاب انجام گرفته و برداشته شده است، خيلي متشكرم.
آنچه كه ابتدائا بايد عرض بكنم، اين است كه اينطور كار دستهجمعي ـ كه واقعا براي حوزهي علميه، مبارك و فرخنده است ـ بايد هرگز دچار ركود و انتظار و تعلل و سردرگمي نشود. زمان به سرعت ميگذرد، عمرها طي ميشود و فرصتهاي مختلف از دست ميرود. فضلاي محترم و طلاب و اعاظم حوزه، بايد فرصت جواني و نشاط و فراهم بودن زمينهي حوزهي علميه را در جاي خود مغتنم بشمارند و حالا كه به بركت انقلاب و رهبري همهجانبهي امام بزرگوار (رضوانالله تعالي عليه) زمينه فراهم شده، كاري را كه حوزهي علمي شيعه به آن احتياج دارد، انجام بدهند.
اگر از خودمان سؤال كنيم كه حوزه به چه چيزي احتياج دارد كه ما آن را انجام بدهيم، سؤال درستي كردهايم. حوزه، خيلي چيزها دارد كه اينها سرمايههاي آن هستند. حوزه، علم غزير، تجربهي علمي طولاني، تعداد زيادي اكابر فنان در فنون مربوط به حوزهي علميه، تعداد معتنابهي اساتيد كار كردهي كار كشتهي در كار خود و كاملا وارد، ميزان فراواني از سنتهاي خوب براي درس خواندن و درس گفتن، رابطهي استاد و معلم و مايؤول به اين امور و بسي سرمايههاي ارزشمند ديگر دارد. حوزه، چه چيزي ندارد؟ اين را بايد فكر كنيم. به نظر من، اولين وظيفهي عاجلي كه پيش پاي دستاندركاران حوزه است ـ اعم از مدرسان محترم، شوراي مديريت، طلاب و در رأسشان، مجمع نمايندگان طلاب كه شما آقايان باشيد ـ اين است كه اين سؤال را بررسي بكنيم، ببينيم حوزه چه لازم دارد كه ما بايد آن را فراهم كنيم.
به نظر ميرسد كه حوزه به چيزهاي متعددي احتياج دارد و من الان در مقام پاسخگويي جامع و كامل به آن سؤال نيستم; ليكن اجمال و شبحي از آنچه كه ممكن است در ذهن بگذرد، عرض ميكنم. از جمله چيزهايي كه حوزه احتياج دارد، يك نظام تعليم و تعلم است، تا در آن، وقتها هدر نرود. امروز ديگر روزي نيست كه ما اجازه بدهيم، يك روز يا يك ساعت از عمر جواني متدين و آماده براي تلاش و مجاهدت در راه دين ـ يعني يك طلبه ـ هدر رود. طلبه، اين است. اگر طلبه متدين نبود، طلبه نميشد. اگر براي مجاهدت در راه دين آمادگي نداشت، طلبه نميشد. حتي شايد بشود گفت كه اگر عاشقانه اين راه را دوست نميداشت، طلبه نميشد.
بنابراين، جواني با اين خصوصيات، در روزي كه اسلام توفيق پيدا كرده است يك نظام مبتني بر انديشه و تفكر و جهانبيني را در معرض ديد بشريت قرار بدهد، نبايد وقتش هدر رود. حوزه بايد وقت او را به بهترين شكلي پر كند و از وقتش بهترين استفاده را ببرد و از او انساني بسازد كه ميتواند امروز براي نظام اسلامي آبرو باشد و هدف توسعه و رواج و شناخته شدن اسلام را تأمين بكند. اين كار، يك نظام درسي لازم دارد و بدون آن نميشود. اينكه ما يك مجموعهي عظيم بيستهزار نفري را رها كنيم و ندانيم كه اينها چگونه درس ميخوانند، چه درسي ميخوانند، با چه هدفي درس ميخوانند، در چه حدي قرار ميگيرند، سزاوار نيست.
البته امروز كارهايي انجام گرفته است، امتحانهاي نوبهيي هست، امتحانهاي خوب هست، مدارس تخصصي هست، كلاسهاي رشتههاي تخصصي اخيرا به وجود آمده و مقررات و ضوابطي گذاشته شده است; ليكن بايستي اينها به حد يك نظام درسي كامل، يا يك نظام كاري كامل، شامل درس و تحقيق و پژوهش و همان پنج مأموريت و مسؤوليتي كه پارسال عرض كردم حوزهها دارند، برسد.
رؤوس مطالب آن پنج مأموريت و مسؤوليت، عبارت است از: احراز مسند افتا و تربيت انسانهاي صالح براي افتا، تربيت مدرس، انجام تحقيقات براي پيشرفتهاي علمي، مسألهي قضا در جامعه و مسألهي تبليغ. اين پنج مأموريت، كاري است كه دم دست است. البته حوزه كارهاي ديگر هم دارد و خيلي از كارهاي مهم را ميتواند و بايد انجام بدهد; ولي اين پنج مأموريت، دم دستي و حتمي است. بنابراين، نظام درسي فراگير، چيز لازمي است و يكي از كارهايي است كه بايستي در حوزه انجام بشود.
يكي ديگر از كارهايي كه در حوزه لازم است و حوزه با خلا آن روبهروست، اين است كه مسؤولان و اكابر و شخصيتها و رهبران حوزه ـ مثل مراجع تقليد و مدرسان بزرگ و شوراي مديريت و امثال اينها ـ بايد كاري كنند كه در داخل حوزهي علميه، درك از مسايل جاري عالم و قدرت تحليل و فهم اين مسايل، در عاليترين سطح خودش در كشور وجود داشته باشد. يعني ما بايد كاري بكنيم كه حوزهي علميه قادر باشد به وسيلهي يكايك اغلب افرادش ـ نميگوييم همهي افراد ـ در فضاي عمومي كشور، بينش درست سياسي و فهم مسايل جاري را در اختيار ديگران بگذارد و مردم را هدايت كند و پيش ببرد.
كج فهميدن، ساده و سطحي فهميدن، كند و ناهوشمندانه فهميدن، غافل ماندن از مسايل جاري عالم و كشور، از جملهي زيانبخشترين چيزهايي است كه ممكن است حوزهي علميه با آن روبهرو بشود. اينهاست كه زمينه را فراهم ميكند، تا يك عده آدم بددل سوءنيتدار احيانا تحريك شده به وسيلهي اجانب، در حوزهي علميه راه بيفتند و حرفهايي را مطرح كنند; كمااينكه در اين چند سال، برخي از نمونههايش را ديديد كه بحمدالله سينهي ستبر انقلاب زد و بسياري از اين نمونهها را از سر راه برداشت; ليكن نميشود گفت كه اين چيزها تمام شده است.
كجفهميها و نفهميها، از دو طرف خطر ايجاد ميكند: يكي از ناحيهي هدايتهاي غلط و بددلانه و متكي بر تفكرات ناسالم و مشوب به اغراض، و ديگري تحجرها، كندفهميها، ديرفهميها، در لحظهي لازم در جايگاه لازم قرار نگرفتنها. اينها خيلي ضربه ميزند و حوزهي علميه امروز آنطور نيست كه بتواند ضربه را راحت تحمل كند. امروز، تلاشي حوزه يا صدمهي به حوزه، صدمهي به اسلام، آنهم در شكل درخشان عالميش است.
مسأله، مسألهي نظام اسلامي و ديدگاه تمام مسلمانان دنياست كه امروز به جمهوري اسلامي نگاه ميكنند و از جهت اسلام و معارف اسلامي، جمهوري اسلامي و حوزه است كه بايد پاسخگو باشند. اگر خداي ناكرده، حوزه ضربهيي بخورد و اشكالي پيدا كند; جايي از نظر فهم مسايل جاري، كج بفهمد و يا موضعي را درست تشخيص ندهد و نيازي را در جاي خود درك نكند، يا بد بفهمد; دشمني و دوستي را نشناسد و براساس آن تصميمگيري بشود، ضربههايي كه پيش خواهد آمد، ضربههاي جبرانناپذيري خواهد بود.
فهم سياسي و هدايت سياسي حوزه، بايستي بسيار سطح بالا باشد. امروز طلاب و فضلاي حوزهي علميه، در سرتاسر كشور منتشر ميشوند. اينطور نيست كه مردم از آنها بخواهند، برايشان فقط مسأله و رساله توضيح بدهند ـ اگرچه آن را هم ميخواهند، آن هم نياز مردم است ـ بلكه امروز راجع به مسايل منطقه و سياستهاي گوناگون جهاني و مسايل داخلي هم از روحاني سؤال ميكنند. اگر سؤال هم نكنند، او بايد متصدي پاسخگويي بشود.
امروز روحاني امام جمعه است; يعني حاكم فكري و معنوي بر آن شهر يا استاني كه او امام جمعهي آنجاست. امام جمعه كه فقط يك پيشنماز نيست. امروز، روحاني در دانشگاهها نماينده است; يعني كسي كه دين را در دانشگاهها بايد معرفي كند. شما ببينيد در گذشته، روحانيون خوب در دانشگاه ـ مثل شهيد بزرگوار، مرحوم آيهالله مطهري،يا ديگر برادران و بزرگاني كه در آنجا بودند ـ چهقدر اثر ميگذاشتند. روحاني در دانشگاه، فقط اينها نبودند. بعضي از معممان هم بودند كه استاد بودند، ولي آنها مردم را به دين نزديك نميكردند; بعضيشان از دين هم دور ميكردند! بعضي از معممان بيملاحظهي مراعاتنكني كه سركلاس و در ميان دانشجويان، بدون توجه به تأثير حرف خود، هرچه به دهانشان ميآمد، ميگفتند، اينها مردم را از دين هم دور ميكردند. آن كسي كه جوانان را به دين نزديك ميكرد، عاشق دين ميكرد و با معارف اسلامي عميقا آشنا مينمود، از آن قبيل روحانيون بود.
اگر ما بتوانيم به تعداد زيادي روحاني، با معرفت ديني وسيع و آگاهي و هوشمندي سياسي، داخل دانشگاهها بفرستيم، شما ببينيد از اين كار چهقدر بركات برخواهد خاست. اين، از حوزه متوقع است. اين، بدون آن رشد فكري و سياسي و معنوي، امكان ندارد. اين، جايش خالي است.
از جمله چيزهايي كه در دنبالهي همان نظام درسي جايش خالي است، مسألهي كتابهاي درسي و حفظ روحيهي شور و نشاط ـ آن هم به صورت سالم ـ در بين طلاب است. اينها چيزهايي است كه در حوزه بايستي انجام بگيرد. شما مجمع محترم نمايندگان، بايد بنشينيد اين چيزها را بررسي كنيد; همينهايي كه رؤوس و اصولش را من ديدم كه در همين اساسنامه هم به صورت اهداف و وظايف مجمع آوردهايد. اينها تلاش و حركت ميخواهد.
من به حضور نمايندگان طلاب در سطوح تصميمگيري حوزه معتقدم، و عقيده دارم كه اشتراك نمايندگان طلاب در سطوح تصميمگيري، به بسياري از چيزهاي خوبي كه شما ميخواهيد درحوزه اتفاق بيفتد، كمك خواهد كرد و حركت و شور و نشاط جواني را در طلاب احيا و زنده ميكند، و اين چيزي است كه ما به آن احتياج داريم.
طلبه بايد روحيهي جواني را با همهي خصوصيات جواني حفظ كند. البته جواني طلبه، جواني نجيبي است. نوآوري جوان، گستاخي جوان، ابتكار جوان، بسياري از قيود را نپذيرفتن ـ كه در روحيهي جوان هست ـ در طلبه هست و همهي اينها مثبت است; اما قيد دين و پايبندي به ضوابط كه در طلبه هست، آن روحيات قبلي را تكميل ميكند. اگر آن خصوصيات جواني تنها باشد، به گستاخيهاي بيجا و بعضي از حوادثي كه انسان در طول زمانها در دانشگاهها و غيردانشگاهها مشاهده كرده است و حتي گاهي اوقات به انحرافها منتهي خواهد شد. اما وقتي با تدين و احترام به بزرگتر همراه شد ـ كه اين، در حوزهي علميه يك سنت است; سنت احترام به بزرگترها، احترام به استاد، احترام به پيشكسوت، آن كسي كه از ما جلوتر است و زودتر از ما درس را شروع كرده و دورههاي تحصيلي را يكي پس از ديگري گذرانده است ـ جواني نجيب و توأم با صلاحي را در حوزه به وجود ميآورد.
اين جواني، نبايد به پيري تبديل شود. اگر جوان ما ظاهرا و سنـا جوان، ولي روحيتا پير و بينشاط و بيحوصله و بيابتكار و نااميد باشد، بسيار چيز بدي است. طلبه بايد منشأ اميد و شور و نشاط و تحرك باشد. اگر اينطور شد، آن وقت طلبه، در صفوف مقدم مسايل انقلاب هم شركت ميكند. شرط اصلي صلاح حوزه، اين است. اگر حوزه كارش به آنجا برسد كه طلبه نسبت به مسايل انقلاب، احساس بيتفاوتي كند، خطر بزرگي است و نبايد بگذاريد چنين شود. يكي از مهمترين وظايف هر مجموعهي مسؤولي در حوزهي علميهي قم و بقيهي حوزههاي علميه، اين است.
طلبهها بايد در صفوف مقدم باشند. اگر جنگ پيش ميآيد، طلبه بايد در صفوف مقدم جنگ باشد و اين را ارزش قرار بدهد. اين، حقيقتا يك ارزش است. آن كسي كه در حوزهي علميه مشغول درس خواندن است، به مجرد اينكه اذان حرب و جهاد بلند شد، به سمت جهاد فيسبيلالله ميشتابد، اصلا قيمتي برايش متصور نيست.
بهترين عناصر طلبه، آن كسي است كه همين روحيه را در خود داشته باشد و بپروراند، تا مشمول آن حديث "من لم يغز و لميحدث نفسه بغزو مات علي شعبه من النفاق" نشود. اگر هم مانعي پيش آمده و نميتواند عملا وارد ميدان جنگ شود، دلش براي ميدان جنگ بجوشد و روحش در آنجا باشد; يعني "حدث نفسه بغزو" باشد. اين، ارزش بسيار والايي است. اين روحيه بايد زنده بماند.
حوادث گوناگوني براي انقلاب هست; طلاب بايد حاضر و آماده باشند. مسألهي امريكا پيش ميآيد، اظهار نفرت از دشمنان و مستكبران پيش ميآيد، مسايل خليج فارس پيش ميآيد، مسايل گوناگون ديگري پيش ميآيد; طلبه اول كسي باشد كه احساس كند مسؤوليتي دارد و آن مسؤوليت را استفسار كند، ببيند چيست. هنگامي كه مسؤوليتش مشخص شد، در جاي مسؤوليت خودش باشد. اينها با طلبگي ميسازد.
تصور نشود كه اگر بخواهم اينطور بكنم، پس كي درس بخوانم؟ درس را هميشه بخوان. جنگ كه هميشه نيست، راهپيمايي كه هميشه نيست، حضور در صحنههاي ضروري كه هرساعت نيست. درس هم بايد بخواند و بيدرس و بيتحقيق و بيمباحثه، طلبه معناي خودش را از دست ميدهد.
در آن دوران مبارزات، عدهيي از طلبهها غرق در عالم مبارزه بودند; آن هم مبارزات آن زمانها كه طور ديگري بود و آميختگيها و پيچيدگيهايي داشت. يك جريان، جريان روشنفكري و يك جريان، جريان مبارزه بود و اينها در مواردي با هم التقا ميكردند و البته در آن موارد، التقايشان هم خوب بود و طلبههاي مبارز، گاهي يك حالت روشنفكري پيدا ميكردند. من كه در مشهد بودم، با طلبهها انس داشتم. طلبهها و جوانان قم هم مكرر پيش من ميآمدند و ميرفتند و مسأله مطرح ميكردند و من ميديدم كه اينها نسبت به درس بيرغبتند. مكرر به اين طلبهها ميگفتم كه برادران! اين درس رسايل و مكاسب را بايد بخوانيد، اين كفايه را بايد ياد بگيريد. اينكه خيال كنيد ما ديگر مبارزيم، پس ديگر اين حرفها چيست، معناي حرفي به چه درد ميخورد، اين اجتماع امر و نهي و مقدمهي واجب را ولش كن، اشتباه فكر كردهايد. نخير، اينطوري نميشود. بايد اينها را ياد بگيريد. اين، فن ماست. مكرر ميگفتم و الان هم همين را ميگويم كه بيمايه، فطير است.
طلبهيي كه در درس و علم، غور و خوض نداشته باشد، طلبه نيست و موضوع، منتفي است. بحث، سرطلبه است. طلبه، يعني آنكه بايد درس بخواند. البته بعضي از آن حرفهايي كه ماها عادت كردهايم بخوانيم، يا زيادي است و يا خالي از اولويت است; ولي جايش را بايد چيزهاي اولي، يا چيزهاي لازم پر كند. مثالهايي كه ما زديم ـ معناي حرفي مشتق و ضد و فلان ـ معنايش اين نيست كه حتما همهي مباحث اين فصول، واجب و لازم است. نه، ممكن است اينها هم جزو همان چيزهايي باشد كه بعضي از آنها زيادي است. عليايحال، منظور اين است كه درسهاي رسمي حوزه را بايد حتما خواند و ياد گرفت.
اين، اجتهاد است. اجتهاد، يك متد و يك شكل و يك طريقه است; رفتاري در فهميدن و كيفيتي در مشي به سمت حقيقت است. آن كيفيت را بايد بلد بود. اگر كسي راه را بلد نباشد، معلوم است كه به حقيقت نميرسد. كسي راهآموخته و بلدشده نميشود، مگر با خواندن همين درسها. اينها را بايد خواند، تا آن راه را ياد گرفت. آن متد را بايد فراگرفت. بدون آن متد، نميشود كاري كرد. بنابراين، با درس خواندن بايد در صحنهي رزم سياسي و اجتماعي و نظامي شركت كرد و در صحنهي تبليغ و آگاهيبخشي به مردم وارد شد.
اين نكته را هم تأكيدا عرض ميكردم و عرض بكنم كه حضور نمايندگان طلاب در صحنههاي تصميمگيري حوزهي علميه لازم است، تا آن حضور در صحنهي تصميمگيري، به استفاده از بازوهاي فعال اين نيروها در صحنهي عمل منتهي شود. اگر در صحنهي تصميمگيري نباشند، در صحنهي عمل نميشود از آنها استفاده كرد. بايد به جوانان ميدان داده بشود. از فكر تازه ـ نه به معناي پذيرش، بلكه به معناي بررسي و گزينش ـ استفاده كنيد، تا كساني كه داراي ابتكارند، قدمهاي خوب را بردارند.
اي بسا استعدادهاي برجستهيي وجود داشته باشد; اينها گم و دفن نشود. اي بسا، نظراتي عالي در چگونگي درس خواندن و كتاب درسي و روال بحثهاي اصولي و فقهي و غير اينها وجود داشته باشد; اينها مظلوم واقع نشود. اگر اينطور شد، هم حوزه عقب خواهد ماند، هم ممكن است دشمناني كه با اصل كيان و بنا و استقرار حوزه مخالفند، از آنها سوء استفاده بكنند.
به نظر من، كار زيادي پيش روي شما برادران هست. اگر بخواهيم مصداقا وارد بشويم، بايد بگوييم كه يكي از مسايل مهم تاريخ انقلاب ما، همين روزها دارد اتفاق ميافتد و آن، مسألهي مربوط به خليج فارس است. من معتقدم كه همهي ملت ما و بخصوص حوزههاي علميه، بايد تصوير روشن و درستي از اين حوادث داشته باشند; بفهميم كه چه ميگذرد. به نظر من، آنچه كه امروز اتفاق ميافتد، براي ملت ايران و ديگراني كه به مسايل جهان اسلام ذيعلاقه هستند، از جهات مختلف قابل توجه است.
اولين مسألهي اساسي كه امروز در پيش روي مردم قرار دارد، عبارت از خوي تجاوزگري بي پايان ابرقدرتها و قدرتهاي بزرگ جهاني و در رأسشان امريكاست. شايد براي تودههاي مردم دنيا، اين حقايق هيچوقت اينطور آشكار نشده است كه امروز آشكار ميشود. اينها از آن طرف دنيا بلند شدهاند به اينجا آمدهاند، تا در مسألهيي كه مربوط به منطقه است و محققا ميتواند در خلال روابط منطقهيي حل بشود، دخالت كنند، كه نفس دخالت، غلط است و اين دخالت را به اشد مايمكن از قساوت و بيرحمي انجام ميدهند.
شما ببينيد اينها با عراق چه ميكنند. مسأله، مسألهي حكومت و رژيم عراق و سردمداراني كه خودشان بشدت مورد اعتراض و سؤال هستند ـ كه بعدا عرض خواهيم كرد ـ نيست; زيرا آنها خودشان هم در جرايم شريكند. مسأله، مسألهي ملت و كشور عراق است.
چرا يك كشور را اينطور ويران ميكنيد؟ چرا قدرتي، به صرف اينكه ميتواند شليك بكند، به خودش اجازه ميدهد كه به هر هدفي كه دلش ميخواهد، شليك كند؟ آخر به چه مناسبتي؟! مردم بصره و حله و عماره و بغداد و اعتاب عاليه و ـ آنطور كه نقل ميشود ـ بقيهي شهرهاي عراق، مگر چه گناهي كردهاند كه بايد جانشان را از دست بدهند، پالايشگاهشان را از دست بدهند، كارخانهشان را از دست بدهند، فرودگاهشان را از دست بدهند؟ ملت عراق، چند سال بعد از اين بايد كار بكند، تا بتواند آنچه را كه شما از او گرفتهايد، دوباره براي خودش تأمين بكند؟ آخر، اين چه جنايتي است كه انجام ميگيرد؟ از اين بزرگتر، جنايتي متصور نيست.
شما اگر جنگ داريد، به ميدان جنگ برويد; نيروهاي نظامي در آنجا هستند، با آنها بجنگيد. چرا شما از اول اعلام ميكنيد كه ما ده روز ميخواهيم جنگ هوايي بكنيم؟ جنگ هوايي، يعني چه؟ جنگ هوايي، يعني انداختن بمب بر سر شهرها. به نظر من، عريانتر از اين جنايتي كه امروز امريكا به كمك متحدان خودش ـ فرانسه و انگليس و ديگران ـ انجام ميدهد، وجود ندارد و تا آنجا كه ما يادمان ميآيد، وجود نداشته است. واي بر بشريتي كه همين جنايتكاران، پرچمداران حقوق بشر هم هستند!
ببينيد اين تمدن منحوس غربي، عجب فرهنگ غلطي را بر دنيا عرضه ميكند. واقعا اينها كجايند؟ هزاران تن بمب بر سر شهرها و مردم بيپناه و بچهها و مريضها و پيرمردها و بيگناهها و غيرنظاميها بريزند، مانعي ندارد; ولي يكي از اين هواپيماهايي كه رفته اين همه جنايت كرده، ساقط بشود و خلبان آن را بگيرند بياورند در تلويزيون نشان بدهند، جنايتي ميشود كه همهي دنيا رويش سروصدا و اظهار تأسف ميكنند و ميگويند برخلاف كنوانسيون ژنو است! اين چه فرهنگي است؟ !اين چه فرمول غلطي در فهم حقايق بشري است؟! چرا شما كشتن انسانها را جنايت نميدانيد; ولي آوردن يكي از اين كشندگان را در تلويزيون، جنايت به حساب ميآوريد؟! همه اعتراض ميكنند، همه جنجال ميكنند!
من نميفهمم، اين چه فرهنگي است؟! اين چه نكبتي بود كه از قـبل اين غربيها براي دنيا به وجود آمد؟! ميخواهند اين فرهنگ را صادر كنند. ميخواهند اين كيفيت درك از مصالح و مفاسد بشري و اخلاق اجتماعي را به همهي دنيا صادر كنند; همه هم بايد اين فرهنگ غربي را قبول كنند! اين، يك مسأله است.
امروز يكي از بزرگترين جنايتها انجام ميگيرد. عراق، مركز يكي از تمدنهاي قديمي و مركز تمدن عظيم اسلامي است. در اين كشور، مدرسه و مسجد و جايگاههاي مقدس هست. ملت عراق در طول ساليان متمادي زحمت كشيدند و خانه و مدرسه و خيابان و فرودگاه و كارخانه و پالايشگاه درست كردند; دست جنايتكاري هم به عنوان جنگ با رژيم عراق، درحالي كه نيروهاي آن رژيم همانجا جلوي مرز در مقابلش ايستادهاند، ميآيد مال مردم را ويران ميكند و اينهمه نفوس طيبه و بيگناه را ميكشد. واقعا مسألهي بسيار دردناكي است. به چه حقي شما به عراق حمله ميكنيد؟ به چه حقي مردم عراق را مورد تهاجم قرار ميدهيد؟
نكتهي دومي كه بلافاصله بعد از اين قضيه مطرح ميشود، آن است كه ابرقدرتي اين ابرقدرتها ـ همانطور كه بارها گفتهايم ـ به توپوتشرزدن است. اينهمه قدرت افسانهيي براي خودشان در ذهنها تصوير كرده بودند و ملتهاي دنيا خيال ميكردند كه اگر اينها به هر كشوري يك اشاره بكنند، نابود خواهد شد. بسمالله! شش ماه نيرو جمع كردند و اظهاراتشان هم اين بود كه در ظرف روزهاي كوتاهي، طرف مقابلشان را از بين ميبرند. تا آنجايي كه خبرها در دنيا منعكس ميشود و ما هم مثل ديگران ميفهميم، اينطور نبوده است. يعني آن طرفي كه حمله كرده، خوشبختتر و روسفيدتر از آن طرفي كه به او حمله شده، نيست. حملهكننده هم همانقدر يا بيشتر، خسارت داده است و از نظاميهايش، همان قدر يا بيشتر هم كشته شدهاند. البته او غيرنظامي زيادي را از مردم عراق كشته كه اين، جنايت است و كشتن هريك نفر از آنان يك قتل است و آقاي بوش به خاطر قتل مردم عراق به وسيلهي بمبارانهاي شهرها و غيره، يك قاتل و يك جنايتكار است.
اين قدرتي كه ابرقدرتها براي خودشان درست كرده بودند، معلوم شد كه افسانه است. البته ما ميدانستيم. اين حقيقت جاري بر زبان امام بزرگوارمان(رضوانالله تعاليعليه) كه "امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند"، يك بار ديگر آشكار شد. اين هم يك نكته است كه مورد توجه مردم دنيا قرار گرفت و بايد حقيقتا اين نكته را فهميد و روي آن درست تكيه كرد. قدرتهاي درجهي يك عالم، با يكديگر جمع شدند; اما كاري را كه خيال ميكردند ميتوانند انجام بدهند، نميتوانند انجام بدهند.
در اينجا، نكتهي عبرتآميزي وجود دارد و آن، اين است كه تجهيزاتي كه امروز در مقابل اين نيروهاي مهاجم به وجود آمده است، مولود سوءنيت و خباثت خود اينهاست. خود آنها هستند كه اين پايگاهها و اين سكوهاي موشكي را درست كردند و اين موشكها و اين هواپيماها و اين ضدهواييها و اين تجهيزات مدرن و پيشرفته را به رژيم عراق دادند، تا با آنها اسلام را بكوبد. "فسينفقونها ثم تكون عليهم حسره ثم يغلبون". همينطور شد. شرق و غرب، پول و سلاح و وسيلهي تبليغات و امكانات دادند و تكنيكهاي نظامي در اختيار گذاشتند و همان چيزهايي كه داده بودند، تا با آنها اسلام نابود بشود، حالا در مقابل خودشان قرار داده ميشود و عليه خودشان به كار ميرود. بحمدالله نتوانستند با اين تجهيزات، اسلام و انقلاب اسلامي را نابود بكنند. اين هم آن نقطهي حقيقتا عبرتانگيزي است كه بايستي فهميد و خدا را شناخت.
يك نكته هم نكتهي مهمي است كه خطاب به سران رژيم عراق است. شماها چه كار ميكنيد؟ اين آقاياني كه امروز عراق را زير پاي مهاجمان متجاوز كشاندهاند، در مقابل ملت عراق، چه حرف گفتني دارند؟ به چه حقي مردم عراق را براي اشباع جاهطلبيهاي خودتان، اينطور به يك جنگ ناخواسته كشاندهايد؟ مگر رئيس يك كشور و مسؤولانش حق دارند كه تمام منابع حياتي و انساني اين كشور را براي ارضاي جاهطلبيهاي خودشان، در معرض تلف و فنا و فساد قرار بدهند؟ مگر ميتوانند چنين كاري بكنند؟ مگر شما قيم مردم عراق هستيد كه رفتيد كويت را تصرف كرديد و اينطور اين كشور و اين ملت مظلوم را دم چك اين دشمنان خبيث قرار داديد؟! اين كار، هيچ قابل دفاع نيست و هيچكس نميتواند از آن دفاع كند. هر كس هم دفاع كند، هر كس هم موضع آنها را توجيه كند، خودش را فريب ميدهد.
شما چه دفاع وجدانييي از خودتان داريد؟! آخر، كسي كه درميدان جنگ شركت ميكند، بايد براي يك هدف و يك چيز مقدس و آرزوي قابل عرضهيي باشد. شماها وقتي كه در ميدان جنگ شركت ميكنيد، پيش خودتان چه ميگوييد؟ ميگوييد ما براي ارضاي جاه طلبيمان، خود و ملت خويش را در اين كورهي گداخته انداختيم؟! آيا وجدان شما ارضا ميشود؟
يك وقت كشوري مثل جمهوري اسلامي است، كه ما در خانهي خود نشسته بوديم، به ما حمله كردند و ما هشت سال دفاع كرديم. اين دفاع، مقدس است. دفاع ما، دفاع از حيثيت و ناموس و دين و مرز و مردم و انقلاب و حكومت و نظام اسلامي و قرآن بود; اما شما كه كار خودتان را با يك تجاوز شروع كرديد و منافعتان با منافع امريكا اصطكاك پيدا كرد و دونفري به جان هم افتاديد، نتيجهاش اين است كه ملت عراق و مردم منطقه، در اين بين متضرر ميشوند. از اين اقدام، چه كسي استفاده ميكند؟ اسرائيل خبيث.
جز همين چند فروند موشكي كه به آن سرزمين خورد و آنها قدري طعم موشك را چشيدند و فهميدند كه اين فلسطينيهاي مظلوم، چگونه زيرفشار قرار دارند، باعث شد كه اسرائيل سوء استفاده كند و اهداف توسعهطلبانهي خودش را بيشتر تعقيب نمايد و در اين گيرودار دعوا و جنگ در خليج فارس، سيل مهاجرت را به طرف سرزمينهاي اشغالي فلسطين بكشاند. آنچه كه رژيم عراق انجام داده، قطعا به سود دشمنان اسلام و به سود اسرائيل و عليه ملت عراق و عليه ملتهاي مسلمان منطقه است. سر جاهطلبي، دونفر با هم دعوا ميكنند; عدهيي بيگناه پايمال خواهند شد. چهطور كسي ميتواند بگويد كه من پرچم دفاع از شماها را در دست دارم؟ !مگر چنين چيزي ميشود؟ اين حرف، دروغ است.
و اما موضع جمهوري اسلامي. اين موضعي كه مسؤولان جمهوري اسلامي اعلام كردهاند، صددرصد اسلامي و انقلابي است; چون نفي تجاوزطلبي و تقبيح حوادثي است كه عليه مردم اتفاق افتاده است. بعضي سعي ميكنند كه كلمهي بيطرفي را به معناي غلطي معنا كنند. ما از اول انقلاب، در جنگ بين شرق و غرب، بيطرف نبودهايم. ما از اول انقلاب تا حالا، عليه شرق و غرب جنگيدهايم. مگر اينطور نيست؟ شرق و غرب هم عليه ما متحد شدهاند و جنگيدهاند. آن روزي كه شرق و غرب هنوز با هم آشتي نكرده بودند و در دنيا شرق و غربي وجود داشت، شعار انقلاب ما "نه شرقي و نه غربي" بود; يعني نفي هر دو و مخالفت با هر دو. اين، معنايش بيطرفي نيست. ما هرگز به نفع چپ، با راست دشمني پيدا نميكرديم; به نفع راست هم با چپ دشمني پيدا نميكرديم.
دو اردوگاه و دوجناحند كه به خاطر اهداف غلط و غيرالهي و نامقدس ـ از نظر ما و از نظر همهي انسانهاي واقعبين ـ با هم ميجنگند. جمهوري اسلامي، هر دو جناح را رد ميكند; چون در هر دو طرف، انگيزهها مادي است و به همين دليل هم با يكديگر تعارض پيدا كردهاند. آنها به دليل مادي بودن، با هم تعارض پيدا كردهاند. اينطور نيست كه يكي الهي و يكي هم مادي است. جنگ اسلام و كفر نيست. اين، موضع ملت ايران ماست.
براي ملت عراق، بشدت نگران و ناراحتيم. در اين چنـد روزه، هر وقت اين خبرهـا ميرسد ـ وقتي هم كه نميرسد، به يادش هستم ـ به خاطر اين مردم بيچارهي مظلوم مسلمان بيپناهي كه به دليل قدرتطلبي و جاهطلبي از يك طرف، و خوي تجاوزگري و درندگي از طرف ديگر، پايمال ميشوند، واقعا قلبا ناراحت ميشوم. در اين قضايا بايد موضع درست را دانست و شناخت.
غرض، اينها وظايف سنگين حوزههاي علميه است و نقش طلاب، انصافا نقش بسيار مهمي است. من خواهش ميكنم كه شما آقايان، آن خصوصيات جواني و آن شور و نشاط و جرأت و ابتكار و نوآوري جواني را همراه با ضابطهگرايي و تدين و سنتهاي اخلاقي حوزه ـ كه احترام به بزرگتر است ـ ارج بنهيد و مهم بدانيد و حضور انقلابي خود را حفظ كنيد.
كسي كه در صحنههاي انقلاب هيچ حاضر نبوده، از ارزش بسيار زيادي محروم است; اين را بدانيد. آن كسي كه در طول جنگ، غالبا در ميدان جنگ بوده، اگرچه حالا چهار ورق هم از ما عقب ماند، اما از ارزش بسيار والايي برخوردار است; كه "فضلالله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما". البته آن كسي هم كه نرفته، لابد عذر و علت و جهتي داشته، يا مورد احتياج نبوده است ـ "وكلا وعدالله الحسني" ـ اما آن كس كه رفته و مصداق مجاهد قرار گرفته، قطعا از ارزش والا و بالايي برخوردار است. در محاسبات وافكار و حسابهايتان، اينها را در نظر داشته باشيد. البته معلوم است كه اينها را محاسبه هم ميكنيد; ما هم تأكيد ميكنيم.
خداوند انشاءالله به شما توفيق بدهد و تأييدتان كند. انشاءالله به همهي ما توفيق بدهد كه وظايفمان را بشناسيم و كارمان را انجام بدهيم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته