پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات‌ در ديدار با قائم‌مقام‌ و مسؤولان‌ بخشهاي‌ مختلف‌ بنياد شهيد انقلاب‌ اسلامي‌

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌
از همه‌ي‌ برادران‌ و خواهراني‌ كه‌ افتخار خدمتگزاري‌ به‌ خانواده‌هاي‌ شهدا را پذيرفته‌اند و اين‌ را براي‌ خودشان‌ يك‌ انجام‌ وظيفه‌ي‌ انقلابي‌ دانسته‌اند و دنبال‌ كرده‌اند، شخصا صميمانه‌ متشكرم‌ و دعا مي‌كنم‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ كمكشان‌ كند و توفيقشان‌ بدهد.
بناي‌ بنياد شهيد، از آغاز بر يك‌ درك‌ انقلابي‌ از حوادث‌ جاري‌ جامعه‌ي‌ ما بود. اگر انقلاب‌، زنده‌ و فعال‌ و در صحنه‌ و عرصه‌ي‌ سازندگي‌ انقلابي‌ و حقيقي‌ نباشد و در مقابل‌ دشمن‌، چهره‌ جدي‌ و مصممي‌ نداشته‌ باشد، شهيدش‌ كجا بود، تا بنياد شهيد بخواهد. فرض‌ بنياد شهيد، فرض‌ حيات‌ انقلاب‌ است‌ و با همين‌ ديد هم‌ بايد به‌ بنياد شهيد نگاه‌ كنند; هم‌ كساني‌ كه‌ از بيرون‌ نگاه‌ مي‌كنند و هم‌ بخصوص‌ كساني‌ كه‌ خودشان‌ را زير بار سنگين‌ اين‌ كار عظيم‌ درگير و مشغول‌ كرده‌اند و وظيفه‌ را در اين‌ تشخيص‌ داده‌اند، كه‌ تشخيص‌ خوب‌ و مباركي‌ هم‌ هست‌. اميدواريم‌ كه‌ خداي‌ متعال‌ زحماتتان‌ را ارج‌ بگذارد و اجر بدهد و شماها را توفيق‌ دهد، تا بتوانيد راه‌ را هرچه‌ بهتر و درست‌تر و دقيقتر بپيماييد.
در باب‌ بنياد شهيد، آنچه‌ كه‌ من‌ هميشه‌ از سابق‌ به‌ آن‌ توجه‌ داشته‌ام‌ و نگرانش‌ هستم‌ و در پيامهايي‌ كه‌ گاهي‌ در اين‌ هفت‌، هشت‌، ده‌ سال‌ اخير در سالگردهاي‌ بنياد و مناسبتهاي‌ مختلف‌ داده‌ام‌، يا به‌ بعضي‌ از مسؤولان‌ بنياد ـ آقاي‌ كروبي‌ و بقيه‌ي‌ آقاياني‌ كه‌ گاهي‌ با من‌ ملاقات‌ داشته‌اند ـ يا در اجتماعاتي‌ كه‌ گاهي‌ جمعيتهاي‌ بنياد آمده‌اند، گفته‌ام‌، اين‌ است‌ كه‌ سروكار بنياد شهيد، با يك‌ مجموعه‌ي‌ انساني‌ ظريف‌ و حساس‌ است‌. اين‌ نهاد، با كميته‌ي‌ امداد و بنياد مستضعفان‌ و جانبازان‌ فرق‌ مي‌كند; اگرچه‌ جنبه‌ي‌ جانبازان‌ بنياد مستضعفان‌ تقريبا همين‌طور است‌.
شما با مجموعه‌يي‌ روبه‌رو هستيد كه‌ در اخلاص‌ و وفا و ايمان‌ و عمل‌ صالحشان‌ ـ يعني‌ همين‌ ملاكهاي‌ اصلي‌ كه‌ ما در اختيار داريم‌ ـ هيچ‌ شكي‌ نيست‌. اگر هم‌ ترديدي‌ باشد كه‌ فلان‌ خانواده‌، آيا همان‌ اخلاص‌ اول‌ را دارند يا نه‌، ما بايد به‌ خودمان‌ مراجعه‌ كنيم‌ و سؤال‌ نماييم‌ كه‌ به‌ چه‌ علتي‌ اين‌طوري‌ شده‌ است‌؟ والا آن‌ خانواده‌يي‌ كه‌ فرزندش‌ را به‌ ميدان‌ شهادت‌ مي‌فرستد و صبر مي‌كند و سرش‌ را بالا مي‌گيرد و افتخار مي‌كند، يا آن‌ زني‌ كه‌ شوهرش‌ مي‌رود و افتخار مي‌كند، يك‌ موجود خودي‌ انقلاب‌ و انقلابي‌ است‌; در اين‌ نبايد بحثي‌ داشت‌.
از طرفي‌، انسان‌ هم‌ است‌; يعني‌ ظرافتهاي‌ يك‌ انسان‌ و توقعات‌ و ارزشهاي‌ يك‌ خانواده‌ي‌ شهيد هم‌ در او هست‌. اين‌ سه‌ چيز است‌ كه‌ هر كدام‌ به‌ تنهايي‌، رعايتهايي‌ را ايجاب‌ مي‌كند. يعني‌ يك‌ مجموعه‌ي‌ انساني‌ است‌ كه‌ به‌ خودي‌ خود، رعايتهايي‌ را لازم‌ دارد; مجموعه‌يي‌ كه‌ به‌ دليلي‌، توقع‌ درستي‌ دارند; مجموعه‌يي‌ كه‌ به‌ دليل‌ روشن‌ و برهاني‌، اخلاصشان‌ ثابت‌ شده‌ است‌. ببينيد، چه‌قدر كار شماها سخت‌ است‌.
اين‌كه‌ ايشان‌ مسايل‌ فرهنگي‌ را مي‌گويند، اينها همان‌ حرفهايي‌ است‌ كه‌ خود من‌ مكرر به‌ شما گفته‌ام‌. كار شما، بيش‌ از آنچه‌ كه‌ عملي‌ و فيزيكي‌ و محسوس‌ باشد، كار فرهنگي‌ است‌. من‌ يك‌ وقت‌ گفتم‌، اگر بنياد شهيد، جسم‌ و روح‌ را معادل‌ مي‌داند، بايد نصف‌ امكاناتش‌ را در اختيار روح‌ ـ يعني‌ كار فرهنگي‌ ـ بگذارد. البته‌ كار فرهنگي‌، فقط درس‌ دادن‌ و گفتن‌ نيست‌. گاهي‌ شما به‌ دست‌ يك‌ نفر قرصي‌ مي‌دهيد، يا در دهان‌ كسي‌ لقمه‌يي‌ مي‌گذاريد. اين‌ كار، فرهنگي‌ است‌. وقتي‌ كه‌ صحبت‌ از كار فرهنگي‌ مي‌شود، ذهنتان‌ فورا به‌ سمت‌ مجله‌ و روزنامه‌ و امثال‌ اينها نرود. نه‌، كار اين‌ خانم‌ هم‌ فرهنگي‌ است‌. كاري‌ كه‌ ايشان‌ در بيمارستان‌ مي‌كنند، به‌ نظر من‌ خيلي‌ اوقات‌، حتي‌ ممكن‌ است‌ فرهنگيتر از كتابي‌ باشد كه‌ ما به‌ دست‌ يك‌ نفر مي‌دهيم‌.
كار فرهنگي‌ را درست‌ لخت‌ كنيم‌ و بفهميم‌ يعني‌ چه‌. كار فرهنگي‌، آن‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ لباس‌ فرهنگي‌ دارد. لباس‌ فرهنگي‌، يعني‌ نوشته‌ و كاغذ و قلم‌ و امثال‌ اينها. اين‌، فرهنگ‌ مي‌شود; اما كار فرهنگي‌ نيست‌. كار فرهنگي‌، يعني‌ روح‌ فرهنگي‌ در آن‌ باشد، يك‌ حركت‌ فرهنگي‌ باشد، رشد بدهد و فعل‌ و انفعال‌ را در ذهن‌ و مغز و جان‌ و عواطف‌ انسان‌ به‌ وجود آورد. اگر شما مدرسه‌ درست‌ كرديد، ولي‌ اين‌ مدرسه‌ در روح‌ كودكي‌ كه‌ هدف‌ و آماج‌ كار تبليغي‌ شماست‌، اثر مثبت‌ نگذاشت‌، اين‌ كار چيست‌؟ مي‌توانيد ادعا كنيد كه‌ كار فرهنگي‌ است‌؟ نه‌، اين‌، ضد كار فرهنگي‌ است‌. مي‌خواهم‌ حساسيت‌ قضيه‌ را توجه‌ بكنيد.
اين‌ آمارها ما را خوشحال‌ مي‌كند. من‌ با خانواده‌هاي‌ شهدا ارتباط نزديك‌ دارم‌. گاهي‌ يكي‌ از آنها مي‌گويد كه‌ من‌ فلان‌ جا رفتم‌، فلان‌ كمك‌ به‌ من‌ شد. واقعا تمام‌ وجود انسان‌، از اين‌كه‌ خانواده‌ي‌ شهيدي‌ خوشحال‌ و راضي‌ باشند، احساس‌ لذت‌ مي‌كند. همين‌ كه‌ خانواده‌يي‌ اعلام‌ رضايت‌ مي‌كند، مثل‌ اين‌كه‌ انسان‌ وارد بهشت‌ شده‌ است‌; اصلا هدف‌ را پيدا مي‌كند. بنابراين‌، هر آمار و رقم‌ شما كه‌ يك‌ ذره‌ بالا و پايين‌ برود، تأثيرگذارنده‌ است‌; منتها مي‌خواهم‌ شما به‌ عنوان‌ برادر مسؤول‌ توجه‌ بكنيد كه‌ اين‌ آمارها همه‌ چيز نيست‌. اينها جسم‌ است‌ و روحي‌ دارد; مواظب‌ آن‌ روحش‌ باشيد. آن‌ روحش‌ اين‌ است‌ كه‌ شما در دانشگاه‌ شاهد، يا در مدرسه‌ي‌ شاهد، حركت‌ و برخوردتان‌ طوري‌ باشد كه‌ آن‌ هدف‌ شما ـ كه‌ عبارت‌ از جامعه‌ي‌ كودك‌ شهيدزاده‌ است‌ ـ از لحاظ تصورات‌ و افكار و آرزوها و عواطف‌ و احساسات‌، در آن‌ جهتي‌ حركت‌ كند كه‌ شما مي‌خواهيد. يعني‌ يك‌ ترازو در دستتان‌ باشد و دايم‌ بسنجيد.
شما براي‌ جهت‌ روانشناسي‌ كه‌ ما گفتيم‌، يك‌ واحد روانشناسي‌ تشكيل‌ داديد، كه‌ كار خوبي‌ است‌ و اگر خوب‌ كار بكنند، كار موفقي‌ است‌; اما اين‌ را بايد به‌ آقاي‌ رحيميان‌ و به‌ خود آقاي‌ كروبي‌ عرض‌ بكنم‌ كه‌ به‌ سراغ‌ اين‌ برويد كه‌ در آمارگيريهاي‌ حقيقي‌ و بدبينانه‌ و سخت‌گيرانه‌ي‌ نسبت‌ به‌ خود، واكنش‌ كارهاي‌ خودتان‌ را ببينيد. ...
دو، سه‌ نكته‌ي‌ مهم‌ هست‌ كه‌ در جهت‌ همين‌ عرايضم‌ مطرح‌ مي‌كنم‌:
اولا، خانواده‌ي‌ شهيد نبايد كارمند بشود. شما مي‌فرماييد كه‌ ما قبلا اين‌قدرحقوق‌ مي‌داديم‌; حالا كه‌ تورم‌ زياد شده‌ و اين‌ حقوق‌ به‌ جايي‌ از آنها نمي‌رسد، بايد مثلا بيشتر بدهيم‌. گويي‌ كه‌ ما از يك‌ عده‌ حقوق‌بگير رسمي‌ حرف‌ مي‌زنيم‌. به‌ نظر نمي‌رسد كه‌ اين‌ روش‌، خيلي‌ موفق‌ باشد. اين‌ حقوق‌بگيري‌، چه‌قدر مثبت‌ است‌؟ براي‌ اين‌ خانواده‌، چه‌ كاري‌ خوب‌ است‌ كه‌ انجام‌ بشود؟ نمي‌شود فكر كرد و بررسي‌ نمود؟ شايد اين‌ هم‌ جزو وظايف‌ همين‌ سازمان‌ شما باشد. بررسي‌ كنيد، آيا مي‌شود براي‌ حقوق‌ دادن‌ به‌ خانواده‌، جايگزين‌ پيدا كرد؟
البته‌ حقوق‌ دادن‌، از يك‌ نظر، براي‌ او و براي‌ ما آسانترين‌ كارهاست‌; ولي‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ بهترين‌ كارها باشد. آسانترين‌، گاهي‌ بهترين‌ است‌ و گاهي‌ هم‌ نه‌. شايد بشود كارهاي‌ بهتري‌ كرد. مثلا به‌ يك‌ نفر، به‌ قدر حقوق‌ ده‌ ماهش‌ را بدهيم‌، تا سرمايه‌يي‌ درست‌ كند و راه‌ بيفتد.
در ذهنم‌ هست‌ كه‌ سابقها صحبت‌ بود كه‌ براي‌ خانواده‌هاي‌ شاهد، سرمايه‌گذاري‌ بشود. خيلي‌ خوب‌، يك‌ سرمايه‌گذاري‌ بشود و خودشان‌، اداره‌ي‌ امور خودشان‌ را به‌ عهده‌ بگيرند و ديگر بنياد شهيد نخواهد تا آخر، مرتب‌ حقوق‌ بدهد. اين‌ حقوق‌، بعد از چند سالي‌، چيز ثابتي‌ مي‌شود و يك‌ ذره‌ از گوشه‌اش‌ نمي‌شود زد و تورم‌ هم‌ بالا مي‌رود. من‌ نمي‌دانم‌ كه‌ اصل‌ اين‌ قضيه‌، چه‌قدر بررسي‌ شده‌ است‌. ...
يكي‌ از آقايان‌ به‌ نكته‌يي‌ اشاره‌ كردند كه‌ حرف‌ بسيار درستي‌ است‌. گفتند ماها واقعا خدمتگزاران‌ خانواده‌ي‌ شهداييم‌. اين‌ روحيه‌ و احساس‌ خدمتگزاري‌، بايد ان‌شاءالله‌ در تمام‌ سلسله‌ مراتب‌ اين‌ بنياد تقويت‌ بشود. يعني‌ اين‌ حالت‌ هرگز پيش‌ نيايد كه‌ در جايي‌، فرضا مسؤول‌ بنياد شهيدي‌، مثل‌ صاحبخانه‌يي‌ رفتار كند كه‌ افرادي‌ به‌ او مراجعه‌ مي‌كنند و كاسه‌يي‌ مي‌آورند كه‌ برايشان‌ يك‌ ملاقه‌ آش‌ بريزد! همه‌ مثل‌ انبارداري‌ باشند كه‌ صاحب‌ اموال‌ به‌ دست‌ يك‌ نفر حواله‌ داده‌ و گفته‌ است‌، برو اين‌ كالا را بگير. در اين‌ جا، انباردار نمي‌تواند بگويد چرا زياد شديد، چرا خيلي‌ آمديد. در حقيقت‌، شما كه‌ انباردار هستيد، براي‌ همين‌ كار در آن‌جا ايستاده‌ايد، تا بيايند و شما تحويل‌ بدهيد و بروند. بايد واقعا اين‌ روحيه‌ حاكم‌ باشد، تا ما بتوانيم‌ با خانواده‌هاي‌ شهدا، با همان‌ ارج‌ و منزلت‌ شهادت‌ برخورد كنيم‌. ...
علي‌اي‌حال‌، به‌ نظر من‌، بنياد شهيد، يكي‌ از بركات‌ انقلاب‌ و يكي‌ از نشانه‌هاي‌ حقانيت‌ انقلاب‌ و امام‌(رضوان‌الله‌تعالي‌عليه‌) است‌. ايشان‌ از همان‌ اول‌، به‌ اين‌ مسأله‌ توجه‌ كردند و اهميت‌ دادند و ما مي‌ديديم‌ كه‌ چه‌طور نسبت‌ به‌ مسأله‌ي‌ شهدا و خانواده‌هاي‌ شهدا حساسند و نسبت‌ به‌ بنيادي‌ كه‌ امور آنها را به‌ عهده‌ مي‌گيرد، علاقه‌مند و مهتم‌ هستند.
اميدواريم‌ كه‌ ان‌شاءالله‌ خداوند توفيق‌ دهد و روح‌ آن‌ بزرگوار به‌ شما كمك‌ كند، تا اين‌ حركت‌ بسيار باارزش‌ را تعقيب‌ بكنيد و خدمت‌ بزرگي‌ كه‌ به‌ عهده‌ي‌ شما و همه‌ي‌ ماست‌، در حقيقت‌ بخوبي‌ انجام‌ بدهيم‌. من‌ مجددا از همه‌ي‌ شما برادران‌ و از خواهر عزيزمان‌، به‌ خاطر زحماتي‌ كه‌ مي‌كشيد، تشكر مي‌كنم‌ و اميدوارم‌ كه‌ فردايمان‌ ان‌شاءالله‌ بهتر از امروز و ديروزمان‌ باشد.
والسلام‌ عليكم‌ و رحمه‌الله‌ و بركاته‌