بسماللهالرحمنالرحيم
به شما برادران عزيز و مسؤولان نيروهاي مسلح كه در اينجا تشريف داريد، خوشآمد عرض ميكنم و اميدوارم امروز كه آييننامهي انضباطي رسما براي كليهي نيروهاي مسلح ابلاغ ميشود، انشاءالله مقطع نويي براي جريان بهتر نيروهاي مسلح در آينده باشد.
چند جمله از حساسيتهاي مربوط به نظام فرماندهي در نيروهاي مسلح عرض بكنم. اساسا محور اصلي نيروهاي مسلح، فرماندهي است. همهي آنچه كه در نيروهاي مسلح، تأثير و كارايي و برندگي دارد ـ چه آنچه مادي است، چه آنچه انساني است ـ بدون نظام فرماندهي، در حقيقت هيچ و پوچ و بياثر و يا بسيار كم اثر خواهد بود. به همين جهت، اين ستون فرماندهي در نيروهاي مسلح را بايد بسيار مستحكم و ثابت كرد.
در يك سازماندهي، فرماندهي يك امر صرفا شخصي نيست و نميتواند باشد. در مجموعهي يك سازمان، فرماندهي و سازمان، با يكديگر ارتباط مستحكم دارند. فرماندهي بر عدههاي سازمانيافتهي نظامي، با فرماندهي طبيعي بر يك مجموعه تودهي انسان بينظم و بيسازمان، تفاوت ميكند. در مجموعههاي نظامي، آن چيزي كه فرماندهي را به معناي واقعي كارآمد ميكند، سازماندهي درست و مستحكم و روان و كامل و زنده و پوياست. اين دو، وقتي با هم همراه شد، آنگاه ما سازماندهي زنده و فعال و روان و دور از زوايد، با يك فرماندهي قوي و كارآمد خواهيم داشت. آن وقت، آن مجموعه، مجموعهيي خواهد بود كه قطعا كارايي خواهد داشت و كارآمد خواهد بود.
چند سال قبل از اين، من حرفي را از يك فرد نظامي سابقهدار و كارآمدي شنيدم و بعد آن را در عمل فرماندهان نيروهاي مسلح، بارها مشاهده و تجربه كردم. او ميگفت ـ و درست هم است ـ كه فرماندهي بايد جوهري از رهبري در خودش داشته باشد و بدون آن، فرماندهي نيست. فرماندهي، فقط فرمان دادن نيست كه بكن يا نكن. فرماندهي، يك امر معنوي، يك نوع رهبري، يك نوع ادارهي همهجانبه و يك چيز متكي به ذهن و احساس و عمل و جسم و روح و با سازماندهي و شكل سازماني صحيح است; همان چيزي است كه در نيروهاي مسلح، موجب كارايي كامل ميشود. آن وقت، ابزارها به كار ميافتد. اگر ابزارها كهنه است، نو ميشود و اگر نو است، نگهداري ميشود. ابزارها به وجود ميآيد و ساخته ميشود. بدون اين فرماندهي و اين سازماندهي، ابزارهاي نو هم از كار ميافتد و به درد نميخورد، ابزارهاي كهنه هم زود از رده خارج ميشود. كمااينكه نظايرش را هم در برخي از بخشهاي تشكيلات نيروهاي مسلح خود ما مشاهده كرديد. شماها بيش از من، آن را در جنگ ديديد.
در جاهايي ابزار هم بوده، اما بيفايده بوده است. در برخي از كشورهاي ديگر هم ـ مثل بعضي از همين كشورهاي خليج فارس ـ الان مشاهده ميكنيد كه ابزارهاي مدرن در اختيارشان است. آن چيزي كه كسر دارند، ابزار نيست; اما به خاطر كمبود آنچه كه در يك نيروي مسلح، كمبود واقعي است، وجودشان كالعدم و مثل صفر است. آن چيزي كه هست، هيچچيز نيست. به همين خاطر مجبورند كه ديگري بيايد از آنها دفاع كند و در آغوششان بگيرد و در بازوي خودش نگهدارد!
به نظر من، آن چيزي كه روح اين آييننامه است ـ كه بعدا در اختيار آقايان قرار داده خواهد شد ـ حفظ رابطهي صحيح فرماندهي با اجزاي اين سازمان است. اين رابطه را بايستي به صورت دقيق رعايت كنيد و در ستون سلسله مراتب، تا پايينترين رده رعايت كنند. اين خطاب، فقط به شما چند نفر آقاياني كه در رأس نيروهاي مسلح هستيد، نيست; خطاب به فرماندهان قسمتها و يگانها تا آن پايين است. يعني اين هم يكي از خصوصيات فرماندهي در مجموعههاي سازمانيافتهي درست است كه فرماندهي، قائم به شخص نيست.
يك فرمانده، به تنهايي كارهيي نيست. فرماندهي، يك عمود و يك سلسله است. اين سلسله بايستي محفوظ بماند و اين، با رابطههاي صحيح امكانپذير است. فرماندهان در نيروهاي مسلح، بايد خصوصيات اصلي لازم براي فرماندهي را دارا باشند، يا دارا بشوند. اين چيزي است كه آقايان بايد به آن، واقعا اهميت بدهند. اين خصوصيات چيست؟ شماها اين خصوصيات را ميدانيد، من هم اجمالي عرض خواهم كرد.
قبلا اين نكته را بگويم كه امروز ما ملت ايران، واقعا شايستهترين ملت براي ايجاد يك نيروي نظامي حقيقتا كارآمد هستيم. شايد الان كمتر ملتي در منطقه و در سطح جهان وجود داشته باشد كه به اندازهي ملت ما، لازم و سزاوار باشد كه به فكر تقويت نيروهاي مسلح خودش باشد. علت هم اين است كه ما تنها ملتي هستيم كه به خودمان متكي هستيم. ما به هيچكس ديگر متكي نيستيم. ما به نيروي ذاتي و قدرتها و تواناييها و لياقتهاي خودمان متكي هستيم; بايد هم متكي باشيم. اگر به اين نيروها متكي نبوديم، موجوديت اين كشور و اين ملت، بشدت مورد تهديد و در خطر ميبود.
معناي اين حرف، آن نيست كه اگر ملت ما و مجموعهي نظام ايران، از جايي كمك بخواهند، به آنها كمك داده نخواهد شد. خير، شايد امروز آغوشهايي باز و دستهايي دراز هست كه با كمترين اشارهيي، دوستيهايي را به جمهوري اسلامي ايران نشان بدهند و كمكهايي را ارايه نمايند; منتها آن دوستيها و آن كمكها، به قيمت گزافي تمام خواهد شد; به قيمت وابستگي، به قيمت از دست دادن ارزشهاي اساسي كه انقلاب براي آنها به وجود آمد، به قيمت از دست دادن اين استقلال و اين متكي نبودن به هيچ قدرتي. واقعا اينطور است. بخصوص در دنياي امروز كه دو قطبيگري بسيار شديدي وجود دارد; قطب قدرتها و قطب وابستگان به قدرتها. فاصلهي اينها هم از لحاظ نيروي نظامي و سياسي و اقتصادي، يك فاصلهي ژرف و ناپيمودني است.
با اين وضعي كه امروز در دنيا هست، قدرتهايي كه ميتوانند به كسي كمك بدهند ـ چه اروپا كه امروز ميشود اسم آن را آورد، و چه امريكا ـ فقط به قيمت وابستگي به كسي كمك ميدهند، و لاغير. آن چيزي كه معنايش كمك باشد، با داد و ستد و بده بستان، تفاوت ميكند. بده بستان امر معقولي است; يعني هر كس به قدر توان خودش، چيزي ميدهد و چيزي ميگيرد. كمك، آن چيزي است كه امروز به عربستان سعودي ميدهند و براي كويت تدارك ميبينند و ديروز در جنگ با ما، به عراق ميدادند. كمك، يعني حمايت. طبيعي و بديهي است كه اين، به قيمت وابستگي و از دست دادن شرف و ناموس ملي يك كشور و يك ملت انجام ميگيرد.
براي ملت ايران، با اين انقلاب و با آن پيشينه و با اين ظرفيت عظيم فكري و علمي، چنين چيزي محال است و نظام جمهوري اسلامي، اصلا بر مبناي ديگري به وجود آمده است. من در حال حاضر، كشور ديگري را با اين خصوصيات نميشناسم. هر كس به همان اندازهيي كه به قدرتهاي بزرگ متكي است، به همان اندازه، وابستگي هم دارد. همه هم متكيند; حتي كشورهاي اروپايي. همين كشورهاي اروپايي كه امروز در جهت ابرقدرتي پيش ميروند، مجموع و تك تكشان، وابستهي به قدرت برتر امريكايند و بدون اجازهي امريكا، كارهاي اساسي و حساس انجام نميگيرد. شما خودتان نمونههايش را در مسايل مربوط به نيروهاي مسلح اطلاع داريد و ميدانيد.
در زمان جنگ، كشوري رابطهاش با ما هم خوب بود، به ما هم احتياج داشت. اين كشور، براي ما ابزاري ساخته بود كه در آن، امريكاييها شريك بودند; ولي از ترس امريكاييها، در تمام طول جنگ جرأت نكرد كه آن ابزار را به ما بدهد! در حالي كه به اين كار احتياج داشت و برايش هم خيلي خوب و مفيد بود و اگر اين كار را ميكرد، ميتوانست محبت ايران را جلب كند. الان در همين قضيهي برخوردهاي خاورميانه و خليج فارس، مسأله همين است. يك شوروي بود كه آن هم تمام شد و محتاجتر از آب درآمد و به يك صدقهبگير از غربيها و بخصوص امريكا، تبديل شد. گفت: "آنان كه غنيترند، محتاجترند".
ما اگر بخواهيم، از آن چيزي كه بين همهي آحاد ملت ايران مورد اشتراك است ـ يعني حيثيت اين كشور ـ دفاع كنيم، بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشيم. بعضيها حيثيت اين كشور را به اسلام و تعاليم عاليهي اسلام و ارزشهاي اسلامي ميدانند ـ كه اينها اكثريت اين مردمند ـ يك عده هم هستند كه ممكن است اين حرفها را قبول نداشته باشند; ليكن آنها هم بالاخره حيثيت ملي اين كشور را قبول دارند. هر كس كه امروز اين حيثيت را قبول دارد، بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشد.
البته دشمن حملههايي دارد; ليكن باز كارآمدترين روش استكبار، ضربهي نظامي است. آن وقتي كه قدرتها ميخواهند قدرتنماييشان را نشان بدهند، به ضربهي نظامي متوسل ميشوند. آن وقتي كه نتوانند چنين كنند، راههاي بلند مدت را در پيش ميگيرند. اما ميدانيد كه هميشه روشهاي بلند مدت و تدريجي، بعد از يأس از روشهاي كوتاه مدت و فوري است. در كوتاه مدت كه نتوانستند كاري بكنند، مجبورند سراغ مسايل مدت طلب بروند. بنابراين، بايستي اين نيروهاي مسلح، قوي و آماده باشند.
اين كار ـ همانطور كه گفتم ـ در درجهي اول، به سازماندهي مستحكم، خوب، منعطف، روان و آشنا با ارزشهاي اسلامي احتياج دارد. آميختهي با اين ارزشها و در كنار آن و يا در قلب آن، فرماندهييي با همهي خصوصيات لازم براي فرمانده، مورد نياز است. اين خصوصيات، در درجهي اول، ايمان است. فرماندهي بيايمان، به درد فرماندهي نميخورد. به قدر ثقل كاري كه به او محول ميكنيد، بايد ظرفيت ايماني داشته باشد. اگر نداشت، فايدهيي ندارد. بارها ما اين را تكرار كردهايم و ضربهاش را هم خوردهايم. هرچه سطح كار بالاتر ميآيد، بايستي ايمان بيشتر باشد. منظورمان از ايمان، برخي از تظاهرات ايماني به اسلام و اين نظام و اين حركت نيست; حقيقتا مؤمن باشد و باور آورده باشد.
فرمانده بايد مسؤوليتپذير باشد. فرماندهي كه بگويد ديگر چه كار كنيم، اينگونه است، اينطوري شد، فرماندهي قادري نيست. بايد آن مسؤوليتي را كه به او سپرده ميشود و او قبول ميكند، حقيقتا قبول كرده باشد و تبعات ناشي از آن مسؤوليت را بپذيرد. مترتب بر اين مسؤوليتپذيري، دلسوزي و پشتكار و خستگيناپذيري است. فرماندهي تنبل و خستهبشو، فرماندهيي كه از دنبال كردن كار، خيلي راحت صرفنظر ميكند، هرگز فرماندهي موفقي نخواهد بود.
طبيعي است كه فرماندهي يك يگان بزرگتر و يك سازمان وسيعتر، خصوصيات بيشتري از اين قبيل لازم دارد و فرماندهي يك يگان كوچكتر، خصوصيات كمتري نياز دارد. روشن است كه هر كس به قدر مسؤوليتي كه پذيرفته است، بايستي اين خصوصياتي را كه عرض كرديم ـ يعني تلاش و دلسوزي و دنبالگيري ـ همراه داشته باشد.
فرمانده بايد از اركان و اجزاي مختلف حيطهي مأموريت خودش، دايما بااطلاع باشد. فرماندهي غافل، فرماندهيي كه نميداند در بخشهاي مختلف فرماندهي و حوزهي مأموريتي او چه ميگذرد، قطعا فرماندهي ناموفقي خواهد بود. راهش هم بازرسيهايي است كه بايستي پيدرپي انجام بگيرد. ابزار بازرسي، در دست شماست. بازرسيها را بايد فعال كنيد. البته عرض كرديم كه اين حرف، فقط خطاب به شما نيست. شما اين حرفها را به تمام سلسله مراتب فرماندهي، تا فرماندهي دسته، تا فرماندهي يك قسمت كوچك ـ كه به قدر حيطهي كار خودش، بايستي مواظب باشد ـ منتقل خواهيد كرد و بايد بكنيد. از يك فرماندهي، بياطلاعي و ناآگاهي از حوزهي مأموريت خودش را نميشود قبول كرد. تلاش، خبرگيري، سؤال، خسته نشدن از اين قضيه و نظمپذيري به معناي حقيقي كلمه ـ همان چيزي كه از اوايل، دايما به عنوان سلسله مراتب تكرار شده است ـ بايد وجود داشته باشد.
از اوايل انقلاب، دلسوزاني به اين نتيجه رسيده بودند كه علاج نيروهاي مسلح، به سلسله مراتب است. البته ميدانيد كه در آن وقت، ستون فقرات ارتش را شكسته بودند و داشتند ميشكستند. يك عده از روي تعمد اين كار را ميكردند; براي اينكه نيروهاي مسلح را بكلي متلاشي كنند. اوايل انقلاب، زمزمههاي خائنانهي حاكي از يك بينش دروغ و غلط را دايما ترويج ميكردند. با اينكه امام هيچوقت نظامي نبودند و در سازمانهاي نظامي حضور نداشتند، واقعا اين تصميم جزو حكمتهاي آن مرد بود.
من هر وقت راجع به برخي از اقدامات اين بزرگوار فكر كردم، ديدم همان حكمتي كه قرآن دربارهي لقمان و ساير پيامبران ميگويد، به معناي واقعي در اين مرد بود. حكيم، يعني آن كسي كه ماوراي اين ظواهر، چيزهايي را مشاهده ميكند كه چشمهاي عادي و معمولي، از ديدن آن عاجزند. در مقايسهي با ديگر مردم، مثل پير مجربي در مقابل جوان خام و تازه وارد است. همين ضربالمثلي كه شنيدهايد: آنچه در آينه جوان بيند
پير در خشت خام آن بيند
اشاره به همين نكته است.
ايشان نسبت به ديگران، نسبت به ماها و نسبت به همين مسؤولاني كه بودند و بوديم و ميديديم، واقعا اينطوري بود. او هميشه چيزي را در زير جريانات احساس ميكرد و ميديد. گاهي انسان، با استدلال به چيزي ميرسد; ولي او بدون استدلال به آن رسيده بود. واقعا لطف و الهام خدايي بود. همانطور كه خودش فرمود، دست قدرتي بود كه او را هدايت ميكرد.
آن بزرگوار، سلسله مراتب را با همين كلمه تكرار ميكرد. اين كلمه، يك تعبير نظامي است و از محيط علمايي و آخوندي و حوزهيي ـ كه ايشان در آن تربيت شده بود و هيچوقت هم در مسايل ارتش و سازمانهاي نظامي نبود ـ خيلي دور است; اما بارها شنيدهايد كه ايشان در اوايل و بعدها، اين كلمه را خطاب به سپاه و ارتش، مكرر تكرار ميكرد و ميفرمود كه سلسله مراتب را حفظ كنيد. اين، يعني هر فرد در هرجا كه قرار گرفته، نظمپذيري او اينطوري باشد كه به زيردست خود، از روي فرماندهي، قاطعا فرمان بدهد و از مافوق خود، فرمانپذير باشد و آن را عمل كند و عمل به فرمان خودش را در چارچوب ضوابط از زيردست بخواهد. در همين آييننامه هم كه شما ملاحظه كرديد و ميكنيد، ضابطه وجود دارد. اطاعت، ضابطه دارد. جاهايي هست كه زيردست بايد از مافوق اطاعت نكند. اين، مشخص است. فرماندهان بايد به اين نكات توجه كنند; آن وقت مسؤوليت را برعهده بگيرند. ...
بايد مسؤول باشيد. لذا من در رژيم گذشته ـ كه حقيقتا كمبودهاي اصلي داشت ـ ديده بودم كه ميخواستند آن قالب ظاهري را حفظ كنند. يكي از اركانش، همين مسألهي سلسله مراتب و توان فرماندهي بود; منتها در آن موقع، فساد جزو ذات دستگاه بود و اركان رژيم، واقعا اركان فساد آلودهيي بود. رشوه، تا آن سطوح بالا و پايين، از همه جا در جريان بود. فسادهاي اخلاقي و جنسي نميگذاشت كه آن بنا، درست سرپا بايستد; اما در همان حدي كه آييننامههاي جهاني مشابه بود، اينها دقت ميكردند كه آن جهات، از جمله سلسله مراتب را حفظ بكنند.
شايد به بعضي از برادران گفته باشم كه در سال 49 در زندان، فردي نظامي را ديده بودم كه براي پنج عدد پوكهي فشنگ كه تحويل نداده بود، به حدود شش ماه محكوم شده بود! براي تمرين و مانور، به كوهستان رفته بود، تا تيراندازي كند. موقع برگشت، اين چند عدد پوكه را كم آورده بود. البته در آن وقت، به دادگاه رفته بود و محاكمه و محكوم هم شده بود; منتها اواخر خدمتش بود و چون خدمتش هم حساس بود، او را نگهداشته بودند. خدمتش كه تمام شد، رفت تصفيه حساب بكند، به او ورقه دادند و به زندان فرستادند! او باورش هم نميآمد كه اينقدر در زندان بماند. ما در زندان ارتش بوديم. آن وقتها، محكومان امنيتي و سياسي را غالبا به زندانهاي ارتشي ميبردند. لااقل اوايل كار، اينطور بود. من در آنجا بودم كه ديدم او را آوردند. گفتيم چه شده است؟ ماجرا را گفت. البته ـ همانطور كه گفتم ـ ظلم، جزو خواص آن نظام بود و نميتوانست ظلم نكند; لذا بالادستها غالبا معاف ميشدند!
قبل از اين قضيه، سال 46 ـ 45 هم كه در مشهد زندان نظامي بوديم، شبيه همين ماجرا را ديده بوديم. يك ستون نظامي به جايي ميرفتند و برخلاف آييننامه، افراد را همراه با مهمات در كاميون گذاشته بودند. بعد اشكالي پيش آمد و كاميون منفجر شد و چند نفري كشته شدند. پس از اين واقعه، فرماندهي ستون و فرماندهي يگان و فرماندهي تيپ ـ آن وقت در اطراف مشهد چند تيپ بود ـ به خانهشان رفتند و در اين ميان، چند نفر بيچارهي پاييندست را به زندان آوردند و به يكي، دو سال محكوم شدند! متأسفانه بالادستها را رها ميكردند و به پاييندستها ميچسبيدند; مبنا اين بود. لذا تا حدود زيادي، در آن پاييندستها انضباط وجود داشت. اصل انضباط، اصل درستي است.
طي سالهاي گذشته، من اين نكته را غالبا به برادران سپاه مكرر گفتهام كه اين چيزهايي كه امروز به صورت آييننامههاي شناختهشدهي نظامي در آمده، متعلق به كس خاصي نيست; اينها نتيجهي چندهزار سال نظاميگري در طول تاريخ و در سطح عالم است. لشكركشيهاي قديم ايران، لشكركشيهاي اسكندر، لشكركشيهاي دوران اسلامي، لشكركشيهاي اروپاييها در اروپا، در اين چيزي كه جزو تجربيات ماست، تأثير گذاشته است; منتها تدوينش كاري بوده كه اول يك دستهي خاص، يا ملتي خاص توانستند آن را انجام دهند و امروز تكميل شده است. اين چيزهايي كه امروز مشاهده ميشود، مخصوص كس خاصي نيست; متعلق به رژيم گذشته و دستگاه پهلوي هم نيست. آنها عمل كنندگان و يادگيرندگان ناقص اين مسايل بودند.
آييننامههاي انضباطي، غالبا مثل بقيهي حقيقتها و نواميس آفرينش و طبيعت است. البته نميخواهيم اينها را خيلي هم كليت بدهيم و مطلق كنيم. ممكن است در آنها نقصهايي هم وجود داشته باشد و حتما هم دارد; اما شبيه قوانين طبيعت است و كشف شدني است. بر اساس طول مدت، اينها كشف و تدوين و تكميل شده و حالا هم به اختيار ما رسيده است. البته اصول و مباني ارزشي، در اينها تأثير تام و تمام دارد.
اگر همين آييننامهيي كه الان ما به شما ميدهيم، پهلوي آييننامههاي ديگران بگذاريد، ميبينيد كه در كليات تفاوتي ندارد. يك روح ارزشي اسلامي در اين آييننامه سريان داده شده; ولي ساختها شبيه ساختهاي معمول در دنياست. البته آنجا كه مكتبي، مجموعهي انديشهيي و يا ارزشهايي بر يك مجموعه حكومت ميكند، طبيعتا ارزشها دخالت خواهد كرد; در اينجا هم دخالت ميكند.
يكي از خصوصيات اين آييننامهي انضباطي اين است كه نيروهاي مسلح را از اين جهت همسان ميكند. انشاءالله ما آن مجموعهي درجات سپاه را هم كه ابلاغ بكنيم ـ كه كميته هم با آنها همراه است; گرچه در آينده ديگر نيروي انتظامي خواهد بود و شكل خاص خودش را خواهد داشت ـ روال هماهنگي و هموزني خاصي در بين نيروهاي مسلح به وجود خواهد آمد. برادران ما در ستاد فرماندهي كل، بيشترين همتشان را روي اين قرار دادهاند كه همساني و هماهنگي ايجاد كنند. البته مأموريتها متفاوت است. پارهيي از خصوصيتها در سازمانها ناهمسان است. اصراري هم نيست كه اين خصوصيتها، يكسان بشود. به حسب مأموريتها، هر كس خصوصيتي دارد; ليكن آن چيزي كه اصل است ـ يعني ايمان و عمل صالح ـ بايستي در همهي نيروهاي مسلح، به يك سطح برسد.
بعد از آن، ظواهر و تشريفات و مقررات و بقيهي امور سازماني و اداري است كه بايستي هرچه بيشتر با هم همرنگ بشوند. صددرصدش را نميخواهيم، چون معلوم نيست كه لازم يا خيلي هم مفيد باشد; اما اصولا ـ نه فروعا ـ بايستي يكسان باشند. اگر بعضي از فروع يكسان نبودند، اشكالي هم ندارد. بههرحال، اين آييننامه را با دقت و با مراقبت ابلاغ بكنيد و در اجراي آن سختگيري نماييد.
البته من قبلا نكتهيي را گفتم كه در آييننامه بياورند; ولي نميدانم آوردهاند، يا نه. نكته اين بود كه در نيروهاي مسلح، اهانت را ممنوع و ريشهكن كنيد. هيچكس، به كس ديگر اهانت نكند. اينكه فرماندهي ـ هر كس هست; افسري، درجهداري ـ به سربازي اهانت كند، درست نيست.
من در آن رژيم ديده بودم كه حتي افسرهاي ارشد، مورد اهانت قرار ميگرفتند. يكي از فرماندهان معروف و از آن افراد خبيث خشن ـ كه به درك واصل شده و نميخواهم اسمش را بياورم ـ در سال 42 در مشهد فرمانده بود. من هم در آن موقع زنداني بودم. ما را به آنجا بردند، تا تحويل بدهند. او من را ديد و به طرفم آمد. در آن وقت، اين شخص سرتيپ بود و سرهنگهايي دور و برش بودند. او آنچنان به اينها اهانت ميكرد، كه من تعجب كردم. فكر نميكرد كه لااقل جلوي من زنداني مخالف دستگاه ـ كه به همين عنوان هم من را گرفتند آوردند و خيلي هم جوان بودم و طبعا خصوصيات جواني داشتم ـ نبايد اين حرفها را بزند. نه، ابايي نداشتند. آنهايي هم كه مورد اهانت قرار ميگرفتند، ظاهرا امتناعي نداشتند! من شبيه اين قضيه را مكرر ديده بودم; آن يك موردش بود. در پايينترها هم من ديده بودم كه فحش ميدادند، اهانت ميكردند و بد ميگفتند. يك درجه فاصله، براي اهانت كردن كافي بود. البته ممكن بود كه كسي شخصيت قوي محكمي داشته باشد و مافوقش جرأت نكند به او خيلي فحش بدهد. چنين چيزهايي هم بود; ليكن اهانت كردن، كار خلافي محسوب نميشد!
به زيردست خود اهانت ميكردند و فحشهاي اراذلمابي ميدادند. من واقعا در پادگانها ديده بودم كه مثل اراذل، به هم فحشهاي عجيب و غريبي ميدادند. ما كه طلبه بوديم و اين چيزها به گوشمان نخورده بود، به قدري تعجب ميكرديم كه اين حرفهاي ركيك، چهطور از دهن اينها خارج ميشود. بعضي از اين حرفها ممكن است حتي به گوش خود ارتشيهايي هم كه در اينجا هستند، سنگين بيايد. البته شايد خيلي از برادران ارتشي فعلي ما، درست هم يادشان نباشد و اين خصوصيات را در آن زمانها، تجربه هم نكرده باشند.
من كسي را ديده بودم كه به همدرجهي خودش در محيط نظامي فحاشي ميكرد; چون فعلا مأمور بر او، يا مافوقش بود. مثلا با درجهي يكسان، اين فرد افسر نگهبان بود; ولي او نبود. چيز بسيار شرمآوري بود! همين اهانتها، به كتك هم منتهي ميشد و سربازان بيچاره را زير مشت و لگد، بيرحمانه كتك ميزدند. اين كارها را ممنوع كنيد. هر كسي هم كرد، مجازاتش كنيد.
هيچ مانعي ندارد كه اگر شما ميخواهيد به زيردست خود جملهي توبيخآميزي بگوييد، آن را با تعبيرات جمع به كار ببريد: شما اين كار را اشتباه كرديد، من شما را توبيخ ميكنم، شما بايد مورد شماتت قرار بگيريد. لازم نيست مثلا بگوييد، مردك فلان فلان شده، چرا اين كار را كردي. در كلمات و برخوردها، مطلقا اهانت را بربيندازيد و ريشهكن كنيد; چون خلاف شؤون اسلامي است. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: "اني اكره لكم ان تكونوا سبابين". فحاش نباشيد، بددهني چيز بدي است; ليكن سهلانگاري در اين كارها هم بد است. رفيق و غير رفيق را هم ملاحظه نكنيد، در رودربايستي هم گير نكنيد; آييننامهي انضباطي را با قدرت تمام اعمال نماييد.
البته عرض كردم، آييننامهي انضباطي، سمبل انضباط است. اصل انضباط، فرماندهي خوب و آگاه و سرپا و حساس و دنبالگير جزييات امور و البته در موارد خودش داراي انعطاف، اما بدون غفلت است. غفلت و سهلانگاري، غلط است. كساني هم كه زيردست شما هستند، بايد همينطور باشند.
ما ميخواهيم نيروهاي مسلح ـ چه ارتش، چه سپاه و چه نيروهاي انتظامي ـ اينطوري اداره بشوند. نيروي مسلح اسلامي، اينگونه است. اگر ديديد كسي حاضر نيست اينطوري كار بكند، بار سنگيني را از دوش او و خودتان برداريد و رهايش كنيد برود. نگذاريد كه نيروهاي مسلح، به خاطر بودن كسي كه ناهماهنگ و ناجور است، لطمه و ضربه بخورد. كساني هم كه بر اثر درجات و دستههاي خاصي كه داشتند، به بينظمي و شلوغي عادت كردهاند ـ كه بعضي از بينظميها در بعضي از جاها هم به گوش ميخورد ـ با انگشت نيرومند و آهنين همين آييننامههاي نظامي، گوش اينها را بپيچانيد. نه با انگشت خودتان كه شخصي باشد; با انگشت قانون و آنچه كه مقرر و موظف است.
اميدواريم كه خداوند انشاءالله به شما و ما و همه توفيق بدهد، تا بتوانيم اين كار بزرگ را انجام بدهيم. امروز ادارهي نيروهاي مسلح، واقعا تكليف بزرگ و سنگيني بر دوش همهي شما آقايان است. اميدوارم كه انشاءالله موفق و مؤيد باشيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
به شما برادران عزيز و مسؤولان نيروهاي مسلح كه در اينجا تشريف داريد، خوشآمد عرض ميكنم و اميدوارم امروز كه آييننامهي انضباطي رسما براي كليهي نيروهاي مسلح ابلاغ ميشود، انشاءالله مقطع نويي براي جريان بهتر نيروهاي مسلح در آينده باشد.
چند جمله از حساسيتهاي مربوط به نظام فرماندهي در نيروهاي مسلح عرض بكنم. اساسا محور اصلي نيروهاي مسلح، فرماندهي است. همهي آنچه كه در نيروهاي مسلح، تأثير و كارايي و برندگي دارد ـ چه آنچه مادي است، چه آنچه انساني است ـ بدون نظام فرماندهي، در حقيقت هيچ و پوچ و بياثر و يا بسيار كم اثر خواهد بود. به همين جهت، اين ستون فرماندهي در نيروهاي مسلح را بايد بسيار مستحكم و ثابت كرد.
در يك سازماندهي، فرماندهي يك امر صرفا شخصي نيست و نميتواند باشد. در مجموعهي يك سازمان، فرماندهي و سازمان، با يكديگر ارتباط مستحكم دارند. فرماندهي بر عدههاي سازمانيافتهي نظامي، با فرماندهي طبيعي بر يك مجموعه تودهي انسان بينظم و بيسازمان، تفاوت ميكند. در مجموعههاي نظامي، آن چيزي كه فرماندهي را به معناي واقعي كارآمد ميكند، سازماندهي درست و مستحكم و روان و كامل و زنده و پوياست. اين دو، وقتي با هم همراه شد، آنگاه ما سازماندهي زنده و فعال و روان و دور از زوايد، با يك فرماندهي قوي و كارآمد خواهيم داشت. آن وقت، آن مجموعه، مجموعهيي خواهد بود كه قطعا كارايي خواهد داشت و كارآمد خواهد بود.
چند سال قبل از اين، من حرفي را از يك فرد نظامي سابقهدار و كارآمدي شنيدم و بعد آن را در عمل فرماندهان نيروهاي مسلح، بارها مشاهده و تجربه كردم. او ميگفت ـ و درست هم است ـ كه فرماندهي بايد جوهري از رهبري در خودش داشته باشد و بدون آن، فرماندهي نيست. فرماندهي، فقط فرمان دادن نيست كه بكن يا نكن. فرماندهي، يك امر معنوي، يك نوع رهبري، يك نوع ادارهي همهجانبه و يك چيز متكي به ذهن و احساس و عمل و جسم و روح و با سازماندهي و شكل سازماني صحيح است; همان چيزي است كه در نيروهاي مسلح، موجب كارايي كامل ميشود. آن وقت، ابزارها به كار ميافتد. اگر ابزارها كهنه است، نو ميشود و اگر نو است، نگهداري ميشود. ابزارها به وجود ميآيد و ساخته ميشود. بدون اين فرماندهي و اين سازماندهي، ابزارهاي نو هم از كار ميافتد و به درد نميخورد، ابزارهاي كهنه هم زود از رده خارج ميشود. كمااينكه نظايرش را هم در برخي از بخشهاي تشكيلات نيروهاي مسلح خود ما مشاهده كرديد. شماها بيش از من، آن را در جنگ ديديد.
در جاهايي ابزار هم بوده، اما بيفايده بوده است. در برخي از كشورهاي ديگر هم ـ مثل بعضي از همين كشورهاي خليج فارس ـ الان مشاهده ميكنيد كه ابزارهاي مدرن در اختيارشان است. آن چيزي كه كسر دارند، ابزار نيست; اما به خاطر كمبود آنچه كه در يك نيروي مسلح، كمبود واقعي است، وجودشان كالعدم و مثل صفر است. آن چيزي كه هست، هيچچيز نيست. به همين خاطر مجبورند كه ديگري بيايد از آنها دفاع كند و در آغوششان بگيرد و در بازوي خودش نگهدارد!
به نظر من، آن چيزي كه روح اين آييننامه است ـ كه بعدا در اختيار آقايان قرار داده خواهد شد ـ حفظ رابطهي صحيح فرماندهي با اجزاي اين سازمان است. اين رابطه را بايستي به صورت دقيق رعايت كنيد و در ستون سلسله مراتب، تا پايينترين رده رعايت كنند. اين خطاب، فقط به شما چند نفر آقاياني كه در رأس نيروهاي مسلح هستيد، نيست; خطاب به فرماندهان قسمتها و يگانها تا آن پايين است. يعني اين هم يكي از خصوصيات فرماندهي در مجموعههاي سازمانيافتهي درست است كه فرماندهي، قائم به شخص نيست.
يك فرمانده، به تنهايي كارهيي نيست. فرماندهي، يك عمود و يك سلسله است. اين سلسله بايستي محفوظ بماند و اين، با رابطههاي صحيح امكانپذير است. فرماندهان در نيروهاي مسلح، بايد خصوصيات اصلي لازم براي فرماندهي را دارا باشند، يا دارا بشوند. اين چيزي است كه آقايان بايد به آن، واقعا اهميت بدهند. اين خصوصيات چيست؟ شماها اين خصوصيات را ميدانيد، من هم اجمالي عرض خواهم كرد.
قبلا اين نكته را بگويم كه امروز ما ملت ايران، واقعا شايستهترين ملت براي ايجاد يك نيروي نظامي حقيقتا كارآمد هستيم. شايد الان كمتر ملتي در منطقه و در سطح جهان وجود داشته باشد كه به اندازهي ملت ما، لازم و سزاوار باشد كه به فكر تقويت نيروهاي مسلح خودش باشد. علت هم اين است كه ما تنها ملتي هستيم كه به خودمان متكي هستيم. ما به هيچكس ديگر متكي نيستيم. ما به نيروي ذاتي و قدرتها و تواناييها و لياقتهاي خودمان متكي هستيم; بايد هم متكي باشيم. اگر به اين نيروها متكي نبوديم، موجوديت اين كشور و اين ملت، بشدت مورد تهديد و در خطر ميبود.
معناي اين حرف، آن نيست كه اگر ملت ما و مجموعهي نظام ايران، از جايي كمك بخواهند، به آنها كمك داده نخواهد شد. خير، شايد امروز آغوشهايي باز و دستهايي دراز هست كه با كمترين اشارهيي، دوستيهايي را به جمهوري اسلامي ايران نشان بدهند و كمكهايي را ارايه نمايند; منتها آن دوستيها و آن كمكها، به قيمت گزافي تمام خواهد شد; به قيمت وابستگي، به قيمت از دست دادن ارزشهاي اساسي كه انقلاب براي آنها به وجود آمد، به قيمت از دست دادن اين استقلال و اين متكي نبودن به هيچ قدرتي. واقعا اينطور است. بخصوص در دنياي امروز كه دو قطبيگري بسيار شديدي وجود دارد; قطب قدرتها و قطب وابستگان به قدرتها. فاصلهي اينها هم از لحاظ نيروي نظامي و سياسي و اقتصادي، يك فاصلهي ژرف و ناپيمودني است.
با اين وضعي كه امروز در دنيا هست، قدرتهايي كه ميتوانند به كسي كمك بدهند ـ چه اروپا كه امروز ميشود اسم آن را آورد، و چه امريكا ـ فقط به قيمت وابستگي به كسي كمك ميدهند، و لاغير. آن چيزي كه معنايش كمك باشد، با داد و ستد و بده بستان، تفاوت ميكند. بده بستان امر معقولي است; يعني هر كس به قدر توان خودش، چيزي ميدهد و چيزي ميگيرد. كمك، آن چيزي است كه امروز به عربستان سعودي ميدهند و براي كويت تدارك ميبينند و ديروز در جنگ با ما، به عراق ميدادند. كمك، يعني حمايت. طبيعي و بديهي است كه اين، به قيمت وابستگي و از دست دادن شرف و ناموس ملي يك كشور و يك ملت انجام ميگيرد.
براي ملت ايران، با اين انقلاب و با آن پيشينه و با اين ظرفيت عظيم فكري و علمي، چنين چيزي محال است و نظام جمهوري اسلامي، اصلا بر مبناي ديگري به وجود آمده است. من در حال حاضر، كشور ديگري را با اين خصوصيات نميشناسم. هر كس به همان اندازهيي كه به قدرتهاي بزرگ متكي است، به همان اندازه، وابستگي هم دارد. همه هم متكيند; حتي كشورهاي اروپايي. همين كشورهاي اروپايي كه امروز در جهت ابرقدرتي پيش ميروند، مجموع و تك تكشان، وابستهي به قدرت برتر امريكايند و بدون اجازهي امريكا، كارهاي اساسي و حساس انجام نميگيرد. شما خودتان نمونههايش را در مسايل مربوط به نيروهاي مسلح اطلاع داريد و ميدانيد.
در زمان جنگ، كشوري رابطهاش با ما هم خوب بود، به ما هم احتياج داشت. اين كشور، براي ما ابزاري ساخته بود كه در آن، امريكاييها شريك بودند; ولي از ترس امريكاييها، در تمام طول جنگ جرأت نكرد كه آن ابزار را به ما بدهد! در حالي كه به اين كار احتياج داشت و برايش هم خيلي خوب و مفيد بود و اگر اين كار را ميكرد، ميتوانست محبت ايران را جلب كند. الان در همين قضيهي برخوردهاي خاورميانه و خليج فارس، مسأله همين است. يك شوروي بود كه آن هم تمام شد و محتاجتر از آب درآمد و به يك صدقهبگير از غربيها و بخصوص امريكا، تبديل شد. گفت: "آنان كه غنيترند، محتاجترند".
ما اگر بخواهيم، از آن چيزي كه بين همهي آحاد ملت ايران مورد اشتراك است ـ يعني حيثيت اين كشور ـ دفاع كنيم، بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشيم. بعضيها حيثيت اين كشور را به اسلام و تعاليم عاليهي اسلام و ارزشهاي اسلامي ميدانند ـ كه اينها اكثريت اين مردمند ـ يك عده هم هستند كه ممكن است اين حرفها را قبول نداشته باشند; ليكن آنها هم بالاخره حيثيت ملي اين كشور را قبول دارند. هر كس كه امروز اين حيثيت را قبول دارد، بايد درصدد تقويت نيروهاي مسلح باشد.
البته دشمن حملههايي دارد; ليكن باز كارآمدترين روش استكبار، ضربهي نظامي است. آن وقتي كه قدرتها ميخواهند قدرتنماييشان را نشان بدهند، به ضربهي نظامي متوسل ميشوند. آن وقتي كه نتوانند چنين كنند، راههاي بلند مدت را در پيش ميگيرند. اما ميدانيد كه هميشه روشهاي بلند مدت و تدريجي، بعد از يأس از روشهاي كوتاه مدت و فوري است. در كوتاه مدت كه نتوانستند كاري بكنند، مجبورند سراغ مسايل مدت طلب بروند. بنابراين، بايستي اين نيروهاي مسلح، قوي و آماده باشند.
اين كار ـ همانطور كه گفتم ـ در درجهي اول، به سازماندهي مستحكم، خوب، منعطف، روان و آشنا با ارزشهاي اسلامي احتياج دارد. آميختهي با اين ارزشها و در كنار آن و يا در قلب آن، فرماندهييي با همهي خصوصيات لازم براي فرمانده، مورد نياز است. اين خصوصيات، در درجهي اول، ايمان است. فرماندهي بيايمان، به درد فرماندهي نميخورد. به قدر ثقل كاري كه به او محول ميكنيد، بايد ظرفيت ايماني داشته باشد. اگر نداشت، فايدهيي ندارد. بارها ما اين را تكرار كردهايم و ضربهاش را هم خوردهايم. هرچه سطح كار بالاتر ميآيد، بايستي ايمان بيشتر باشد. منظورمان از ايمان، برخي از تظاهرات ايماني به اسلام و اين نظام و اين حركت نيست; حقيقتا مؤمن باشد و باور آورده باشد.
فرمانده بايد مسؤوليتپذير باشد. فرماندهي كه بگويد ديگر چه كار كنيم، اينگونه است، اينطوري شد، فرماندهي قادري نيست. بايد آن مسؤوليتي را كه به او سپرده ميشود و او قبول ميكند، حقيقتا قبول كرده باشد و تبعات ناشي از آن مسؤوليت را بپذيرد. مترتب بر اين مسؤوليتپذيري، دلسوزي و پشتكار و خستگيناپذيري است. فرماندهي تنبل و خستهبشو، فرماندهيي كه از دنبال كردن كار، خيلي راحت صرفنظر ميكند، هرگز فرماندهي موفقي نخواهد بود.
طبيعي است كه فرماندهي يك يگان بزرگتر و يك سازمان وسيعتر، خصوصيات بيشتري از اين قبيل لازم دارد و فرماندهي يك يگان كوچكتر، خصوصيات كمتري نياز دارد. روشن است كه هر كس به قدر مسؤوليتي كه پذيرفته است، بايستي اين خصوصياتي را كه عرض كرديم ـ يعني تلاش و دلسوزي و دنبالگيري ـ همراه داشته باشد.
فرمانده بايد از اركان و اجزاي مختلف حيطهي مأموريت خودش، دايما بااطلاع باشد. فرماندهي غافل، فرماندهيي كه نميداند در بخشهاي مختلف فرماندهي و حوزهي مأموريتي او چه ميگذرد، قطعا فرماندهي ناموفقي خواهد بود. راهش هم بازرسيهايي است كه بايستي پيدرپي انجام بگيرد. ابزار بازرسي، در دست شماست. بازرسيها را بايد فعال كنيد. البته عرض كرديم كه اين حرف، فقط خطاب به شما نيست. شما اين حرفها را به تمام سلسله مراتب فرماندهي، تا فرماندهي دسته، تا فرماندهي يك قسمت كوچك ـ كه به قدر حيطهي كار خودش، بايستي مواظب باشد ـ منتقل خواهيد كرد و بايد بكنيد. از يك فرماندهي، بياطلاعي و ناآگاهي از حوزهي مأموريت خودش را نميشود قبول كرد. تلاش، خبرگيري، سؤال، خسته نشدن از اين قضيه و نظمپذيري به معناي حقيقي كلمه ـ همان چيزي كه از اوايل، دايما به عنوان سلسله مراتب تكرار شده است ـ بايد وجود داشته باشد.
از اوايل انقلاب، دلسوزاني به اين نتيجه رسيده بودند كه علاج نيروهاي مسلح، به سلسله مراتب است. البته ميدانيد كه در آن وقت، ستون فقرات ارتش را شكسته بودند و داشتند ميشكستند. يك عده از روي تعمد اين كار را ميكردند; براي اينكه نيروهاي مسلح را بكلي متلاشي كنند. اوايل انقلاب، زمزمههاي خائنانهي حاكي از يك بينش دروغ و غلط را دايما ترويج ميكردند. با اينكه امام هيچوقت نظامي نبودند و در سازمانهاي نظامي حضور نداشتند، واقعا اين تصميم جزو حكمتهاي آن مرد بود.
من هر وقت راجع به برخي از اقدامات اين بزرگوار فكر كردم، ديدم همان حكمتي كه قرآن دربارهي لقمان و ساير پيامبران ميگويد، به معناي واقعي در اين مرد بود. حكيم، يعني آن كسي كه ماوراي اين ظواهر، چيزهايي را مشاهده ميكند كه چشمهاي عادي و معمولي، از ديدن آن عاجزند. در مقايسهي با ديگر مردم، مثل پير مجربي در مقابل جوان خام و تازه وارد است. همين ضربالمثلي كه شنيدهايد: آنچه در آينه جوان بيند
پير در خشت خام آن بيند
اشاره به همين نكته است.
ايشان نسبت به ديگران، نسبت به ماها و نسبت به همين مسؤولاني كه بودند و بوديم و ميديديم، واقعا اينطوري بود. او هميشه چيزي را در زير جريانات احساس ميكرد و ميديد. گاهي انسان، با استدلال به چيزي ميرسد; ولي او بدون استدلال به آن رسيده بود. واقعا لطف و الهام خدايي بود. همانطور كه خودش فرمود، دست قدرتي بود كه او را هدايت ميكرد.
آن بزرگوار، سلسله مراتب را با همين كلمه تكرار ميكرد. اين كلمه، يك تعبير نظامي است و از محيط علمايي و آخوندي و حوزهيي ـ كه ايشان در آن تربيت شده بود و هيچوقت هم در مسايل ارتش و سازمانهاي نظامي نبود ـ خيلي دور است; اما بارها شنيدهايد كه ايشان در اوايل و بعدها، اين كلمه را خطاب به سپاه و ارتش، مكرر تكرار ميكرد و ميفرمود كه سلسله مراتب را حفظ كنيد. اين، يعني هر فرد در هرجا كه قرار گرفته، نظمپذيري او اينطوري باشد كه به زيردست خود، از روي فرماندهي، قاطعا فرمان بدهد و از مافوق خود، فرمانپذير باشد و آن را عمل كند و عمل به فرمان خودش را در چارچوب ضوابط از زيردست بخواهد. در همين آييننامه هم كه شما ملاحظه كرديد و ميكنيد، ضابطه وجود دارد. اطاعت، ضابطه دارد. جاهايي هست كه زيردست بايد از مافوق اطاعت نكند. اين، مشخص است. فرماندهان بايد به اين نكات توجه كنند; آن وقت مسؤوليت را برعهده بگيرند. ...
بايد مسؤول باشيد. لذا من در رژيم گذشته ـ كه حقيقتا كمبودهاي اصلي داشت ـ ديده بودم كه ميخواستند آن قالب ظاهري را حفظ كنند. يكي از اركانش، همين مسألهي سلسله مراتب و توان فرماندهي بود; منتها در آن موقع، فساد جزو ذات دستگاه بود و اركان رژيم، واقعا اركان فساد آلودهيي بود. رشوه، تا آن سطوح بالا و پايين، از همه جا در جريان بود. فسادهاي اخلاقي و جنسي نميگذاشت كه آن بنا، درست سرپا بايستد; اما در همان حدي كه آييننامههاي جهاني مشابه بود، اينها دقت ميكردند كه آن جهات، از جمله سلسله مراتب را حفظ بكنند.
شايد به بعضي از برادران گفته باشم كه در سال 49 در زندان، فردي نظامي را ديده بودم كه براي پنج عدد پوكهي فشنگ كه تحويل نداده بود، به حدود شش ماه محكوم شده بود! براي تمرين و مانور، به كوهستان رفته بود، تا تيراندازي كند. موقع برگشت، اين چند عدد پوكه را كم آورده بود. البته در آن وقت، به دادگاه رفته بود و محاكمه و محكوم هم شده بود; منتها اواخر خدمتش بود و چون خدمتش هم حساس بود، او را نگهداشته بودند. خدمتش كه تمام شد، رفت تصفيه حساب بكند، به او ورقه دادند و به زندان فرستادند! او باورش هم نميآمد كه اينقدر در زندان بماند. ما در زندان ارتش بوديم. آن وقتها، محكومان امنيتي و سياسي را غالبا به زندانهاي ارتشي ميبردند. لااقل اوايل كار، اينطور بود. من در آنجا بودم كه ديدم او را آوردند. گفتيم چه شده است؟ ماجرا را گفت. البته ـ همانطور كه گفتم ـ ظلم، جزو خواص آن نظام بود و نميتوانست ظلم نكند; لذا بالادستها غالبا معاف ميشدند!
قبل از اين قضيه، سال 46 ـ 45 هم كه در مشهد زندان نظامي بوديم، شبيه همين ماجرا را ديده بوديم. يك ستون نظامي به جايي ميرفتند و برخلاف آييننامه، افراد را همراه با مهمات در كاميون گذاشته بودند. بعد اشكالي پيش آمد و كاميون منفجر شد و چند نفري كشته شدند. پس از اين واقعه، فرماندهي ستون و فرماندهي يگان و فرماندهي تيپ ـ آن وقت در اطراف مشهد چند تيپ بود ـ به خانهشان رفتند و در اين ميان، چند نفر بيچارهي پاييندست را به زندان آوردند و به يكي، دو سال محكوم شدند! متأسفانه بالادستها را رها ميكردند و به پاييندستها ميچسبيدند; مبنا اين بود. لذا تا حدود زيادي، در آن پاييندستها انضباط وجود داشت. اصل انضباط، اصل درستي است.
طي سالهاي گذشته، من اين نكته را غالبا به برادران سپاه مكرر گفتهام كه اين چيزهايي كه امروز به صورت آييننامههاي شناختهشدهي نظامي در آمده، متعلق به كس خاصي نيست; اينها نتيجهي چندهزار سال نظاميگري در طول تاريخ و در سطح عالم است. لشكركشيهاي قديم ايران، لشكركشيهاي اسكندر، لشكركشيهاي دوران اسلامي، لشكركشيهاي اروپاييها در اروپا، در اين چيزي كه جزو تجربيات ماست، تأثير گذاشته است; منتها تدوينش كاري بوده كه اول يك دستهي خاص، يا ملتي خاص توانستند آن را انجام دهند و امروز تكميل شده است. اين چيزهايي كه امروز مشاهده ميشود، مخصوص كس خاصي نيست; متعلق به رژيم گذشته و دستگاه پهلوي هم نيست. آنها عمل كنندگان و يادگيرندگان ناقص اين مسايل بودند.
آييننامههاي انضباطي، غالبا مثل بقيهي حقيقتها و نواميس آفرينش و طبيعت است. البته نميخواهيم اينها را خيلي هم كليت بدهيم و مطلق كنيم. ممكن است در آنها نقصهايي هم وجود داشته باشد و حتما هم دارد; اما شبيه قوانين طبيعت است و كشف شدني است. بر اساس طول مدت، اينها كشف و تدوين و تكميل شده و حالا هم به اختيار ما رسيده است. البته اصول و مباني ارزشي، در اينها تأثير تام و تمام دارد.
اگر همين آييننامهيي كه الان ما به شما ميدهيم، پهلوي آييننامههاي ديگران بگذاريد، ميبينيد كه در كليات تفاوتي ندارد. يك روح ارزشي اسلامي در اين آييننامه سريان داده شده; ولي ساختها شبيه ساختهاي معمول در دنياست. البته آنجا كه مكتبي، مجموعهي انديشهيي و يا ارزشهايي بر يك مجموعه حكومت ميكند، طبيعتا ارزشها دخالت خواهد كرد; در اينجا هم دخالت ميكند.
يكي از خصوصيات اين آييننامهي انضباطي اين است كه نيروهاي مسلح را از اين جهت همسان ميكند. انشاءالله ما آن مجموعهي درجات سپاه را هم كه ابلاغ بكنيم ـ كه كميته هم با آنها همراه است; گرچه در آينده ديگر نيروي انتظامي خواهد بود و شكل خاص خودش را خواهد داشت ـ روال هماهنگي و هموزني خاصي در بين نيروهاي مسلح به وجود خواهد آمد. برادران ما در ستاد فرماندهي كل، بيشترين همتشان را روي اين قرار دادهاند كه همساني و هماهنگي ايجاد كنند. البته مأموريتها متفاوت است. پارهيي از خصوصيتها در سازمانها ناهمسان است. اصراري هم نيست كه اين خصوصيتها، يكسان بشود. به حسب مأموريتها، هر كس خصوصيتي دارد; ليكن آن چيزي كه اصل است ـ يعني ايمان و عمل صالح ـ بايستي در همهي نيروهاي مسلح، به يك سطح برسد.
بعد از آن، ظواهر و تشريفات و مقررات و بقيهي امور سازماني و اداري است كه بايستي هرچه بيشتر با هم همرنگ بشوند. صددرصدش را نميخواهيم، چون معلوم نيست كه لازم يا خيلي هم مفيد باشد; اما اصولا ـ نه فروعا ـ بايستي يكسان باشند. اگر بعضي از فروع يكسان نبودند، اشكالي هم ندارد. بههرحال، اين آييننامه را با دقت و با مراقبت ابلاغ بكنيد و در اجراي آن سختگيري نماييد.
البته من قبلا نكتهيي را گفتم كه در آييننامه بياورند; ولي نميدانم آوردهاند، يا نه. نكته اين بود كه در نيروهاي مسلح، اهانت را ممنوع و ريشهكن كنيد. هيچكس، به كس ديگر اهانت نكند. اينكه فرماندهي ـ هر كس هست; افسري، درجهداري ـ به سربازي اهانت كند، درست نيست.
من در آن رژيم ديده بودم كه حتي افسرهاي ارشد، مورد اهانت قرار ميگرفتند. يكي از فرماندهان معروف و از آن افراد خبيث خشن ـ كه به درك واصل شده و نميخواهم اسمش را بياورم ـ در سال 42 در مشهد فرمانده بود. من هم در آن موقع زنداني بودم. ما را به آنجا بردند، تا تحويل بدهند. او من را ديد و به طرفم آمد. در آن وقت، اين شخص سرتيپ بود و سرهنگهايي دور و برش بودند. او آنچنان به اينها اهانت ميكرد، كه من تعجب كردم. فكر نميكرد كه لااقل جلوي من زنداني مخالف دستگاه ـ كه به همين عنوان هم من را گرفتند آوردند و خيلي هم جوان بودم و طبعا خصوصيات جواني داشتم ـ نبايد اين حرفها را بزند. نه، ابايي نداشتند. آنهايي هم كه مورد اهانت قرار ميگرفتند، ظاهرا امتناعي نداشتند! من شبيه اين قضيه را مكرر ديده بودم; آن يك موردش بود. در پايينترها هم من ديده بودم كه فحش ميدادند، اهانت ميكردند و بد ميگفتند. يك درجه فاصله، براي اهانت كردن كافي بود. البته ممكن بود كه كسي شخصيت قوي محكمي داشته باشد و مافوقش جرأت نكند به او خيلي فحش بدهد. چنين چيزهايي هم بود; ليكن اهانت كردن، كار خلافي محسوب نميشد!
به زيردست خود اهانت ميكردند و فحشهاي اراذلمابي ميدادند. من واقعا در پادگانها ديده بودم كه مثل اراذل، به هم فحشهاي عجيب و غريبي ميدادند. ما كه طلبه بوديم و اين چيزها به گوشمان نخورده بود، به قدري تعجب ميكرديم كه اين حرفهاي ركيك، چهطور از دهن اينها خارج ميشود. بعضي از اين حرفها ممكن است حتي به گوش خود ارتشيهايي هم كه در اينجا هستند، سنگين بيايد. البته شايد خيلي از برادران ارتشي فعلي ما، درست هم يادشان نباشد و اين خصوصيات را در آن زمانها، تجربه هم نكرده باشند.
من كسي را ديده بودم كه به همدرجهي خودش در محيط نظامي فحاشي ميكرد; چون فعلا مأمور بر او، يا مافوقش بود. مثلا با درجهي يكسان، اين فرد افسر نگهبان بود; ولي او نبود. چيز بسيار شرمآوري بود! همين اهانتها، به كتك هم منتهي ميشد و سربازان بيچاره را زير مشت و لگد، بيرحمانه كتك ميزدند. اين كارها را ممنوع كنيد. هر كسي هم كرد، مجازاتش كنيد.
هيچ مانعي ندارد كه اگر شما ميخواهيد به زيردست خود جملهي توبيخآميزي بگوييد، آن را با تعبيرات جمع به كار ببريد: شما اين كار را اشتباه كرديد، من شما را توبيخ ميكنم، شما بايد مورد شماتت قرار بگيريد. لازم نيست مثلا بگوييد، مردك فلان فلان شده، چرا اين كار را كردي. در كلمات و برخوردها، مطلقا اهانت را بربيندازيد و ريشهكن كنيد; چون خلاف شؤون اسلامي است. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: "اني اكره لكم ان تكونوا سبابين". فحاش نباشيد، بددهني چيز بدي است; ليكن سهلانگاري در اين كارها هم بد است. رفيق و غير رفيق را هم ملاحظه نكنيد، در رودربايستي هم گير نكنيد; آييننامهي انضباطي را با قدرت تمام اعمال نماييد.
البته عرض كردم، آييننامهي انضباطي، سمبل انضباط است. اصل انضباط، فرماندهي خوب و آگاه و سرپا و حساس و دنبالگير جزييات امور و البته در موارد خودش داراي انعطاف، اما بدون غفلت است. غفلت و سهلانگاري، غلط است. كساني هم كه زيردست شما هستند، بايد همينطور باشند.
ما ميخواهيم نيروهاي مسلح ـ چه ارتش، چه سپاه و چه نيروهاي انتظامي ـ اينطوري اداره بشوند. نيروي مسلح اسلامي، اينگونه است. اگر ديديد كسي حاضر نيست اينطوري كار بكند، بار سنگيني را از دوش او و خودتان برداريد و رهايش كنيد برود. نگذاريد كه نيروهاي مسلح، به خاطر بودن كسي كه ناهماهنگ و ناجور است، لطمه و ضربه بخورد. كساني هم كه بر اثر درجات و دستههاي خاصي كه داشتند، به بينظمي و شلوغي عادت كردهاند ـ كه بعضي از بينظميها در بعضي از جاها هم به گوش ميخورد ـ با انگشت نيرومند و آهنين همين آييننامههاي نظامي، گوش اينها را بپيچانيد. نه با انگشت خودتان كه شخصي باشد; با انگشت قانون و آنچه كه مقرر و موظف است.
اميدواريم كه خداوند انشاءالله به شما و ما و همه توفيق بدهد، تا بتوانيم اين كار بزرگ را انجام بدهيم. امروز ادارهي نيروهاي مسلح، واقعا تكليف بزرگ و سنگيني بر دوش همهي شما آقايان است. اميدوارم كه انشاءالله موفق و مؤيد باشيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته