بسماللهالرحمنالرحيم
يكي از چيزهايي كه در طول دوران دوازده ساله، مسؤولان نظام جمهوري اسلامي و حتي شخص شخيص امام بزرگوار را ـ كه تحقيقا انسان برتر و فوق انسانهاي متعارف بود ـ خشنود و خوشدل ميكرد و خستگيها را از تن آنها ميزدود، ديدار جوانان مؤمن و مخلص و پولادين و سربازان جان بر كف انقلاب اسلامي بود، كه حقيقتا ارزشمندترين فرآورده و دستاورد اين انقلاب محسوب ميشوند. از جملهي آنها، شما برادران عزيز كميتهي انقلاب اسلامي هستيد; مخصوصا فرماندهان و سابقهداران و پيشكسوتان اين تشكيلات انقلابي ناب، كه مصيبتها ديديد، زحمتها كشيديد، با انقلاب متولد شديد، با انقلاب رشد كرديد، از انقلاب تغذيه شديد، جانانه به انقلاب خدمت كرديد و جان را ـ كه عزيزترين موجودي هر انساني است ـ به چيزي نگرفتيد.
خيليها مدارج تحصيلي را طي كردند، خيليها مقام گرفتند، خيليها معروف شدند; اما شما مشهور شدن را به چيزي نگرفتيد، خط مستقيمي را شناختيد و جستيد و دست در دست پير عارف آگاه واقف راهشناس خطرشناس منزلشناس گذاشتيد و به اميد خدا حركت كرديد. در ميان برادران كميته، عناصر بسياري از اين قبيل بودهاند و هستند و خيلي باارزشند. من هم امروز ديدار با شما را يك حادثهي شيرين و شاديآور براي خودم ميدانم و از چند هفته پيش كه صحبت بود با شما ملاقات خواهيم داشت، بسياري از اوقات به ياد اين ديدار شما بودم.
حقيقتا اين واقعيتي است كه براي يك انقلاب، انسانسازي از همه چيز مهمتر است. اگر انقلاب، انسانسازي نكند، هيچ كاري نكرده است. اگر كسي فكر بكند، دليل اين معنا واضح است. يعني اين حرف، واقعا استدلال نميخواهد; چون دنيا بدون انسان صالح، يك پديدهي بيجان و كور و تاريك است. آن چيزي كه به عالم خاكي جان ميبخشد، ارزش ميدهد، نور ميدهد و معنا و مضمون به وجود ميآورد، انسان است. "اني جاعل فيالارض خليفه". جانشين، عنواني است كه خدا به انسان داده است. اين جانشين را كجا گذاشتهاند؟ "فيالارض". ارض بدون اين جانشين، چيست و چه ارزشي دارد؟
تمام پيامبران و عبادالله الصالحين، همشان اين بوده كه انسان صالح را در اين زمين به وجود بياورند، حفظ كنند، رشد بدهند و تكثير نمايند. هدف اسلام هم اين است. اينكه شما ديديد، امام در بيانيهيي در چند سال قبل فرمودند، فتحالفتوح انقلاب اسلامي، ساختن جواناني از اين قبيل است، يك حرف نبود كه همينطور بر قلم امام جاري شده باشد. اين، يك مبناي اسلامي و الهي بسيار مستحكم دارد. واقعا فتحالفتوح، يعني ساختن انسان صالح.
اين بدبختيهايي كه شما ميبينيد روي زمين را فراگرفته است و در زيارتها و آثار مربوط به وليعصر(ارواحنالترابمقدمهالفداء) آمده است: "كما ملئت ظلما و جورا"; زمين در تمام دورههاي تاريخ، پر از ظلم و جور شده است و ميشود و آن بزرگوار ميآيد، همهي زمين را از قسط و عدل پر ميكند، اين ظلم و جور روي زمين، بر اثر چيست؟ بر اثر نبود يا كمبود انسان صالح، بر اثر سروري و خدايگاني انسانهاي ناصالح.
دنيا امروز از چه مينالد؟ پاسخش روشن است. دنيا امروز از تبعيض مينالد، از محروميتهاي تحميل شده بر انسانها مينالد، از تحقير انسان مينالد، از پر شدن فضا از گند غرور متكبرانهي قشري خاص در عالم مينالد. بشريت، در فشار اين حوادث تلخ است. پنج هزار سال پيش، دنيا از چه ميناليد؟ آيا از نداشتن هواپيما ميناليد؟ از نداشتن كامپيوتر ميناليد؟ مگر كامپيوتر، كسي را سعادتمند ميكند؟ پنج هزار سال پيش هم دنيا از همين تبعيضها و ظلمها و از همين تحقير جوهر انسانيت و سلطهي نامردمان بر زندگي و سرنوشت انسانها ميناليد.
تا وقتي كه عدالت و دين خالص و ناب بر دنيا مستقر نشود، بشريت هميشه از همان چيزها مينالد; والا بشريت نميتواند بگويد، آن روزي كه قطار برقي و جت نداشتم، بدبخت بودم; امروز كه اينها را دارم، خوشبختم. آيا امروز بشريت خوشبخت است؟ آيا امروز انسان مظلوم در دنيا در اكثريت نيست؟ آيا امروز يك مجموعهي تبهكار ـ كه در عالم، در اقليت مطلقند ـ بر سرنوشت انسانها حكومت نميكنند؟ همين حرفها در هميشهي تاريخ بوده و اين، آن سرشت دگرگونگيناپذير انسان است. گوهر انسانيت، هميشه يك گوهر است و همواره در مقابل يك جريان فاسد ايستاده است.
انقلاب ما آمد، تا انسان صالح تربيت كند. نقش انسان صالح، اين است. برادران عزيز من! آن چيزي كه اين انقلاب را تا امروز نگهداشته است، عبارت از صلاح انسانهاست; همان مقدار مايهي صلاحي كه ما ملت داريم. در حق ملتمان هم مبالغه نميكنيم. امروز صلاح غلبه دارد و پرچم را به دست گرفته و حاكم است و حركت به سمت صلاح، برنامهريزي شده است. البته تا صلاح مطلق هم فاصله بسي طولاني است.
اينكه شما و آن كسي كه زير دستتان و با شما كار ميكند، به عنوان جوان كميتهيي، اگر توطئهي دشمن در شكل قاچاقچي ظاهر ميشود، در آنجا حاضريد; اگر به شكل جنگ تحميلي ظاهر ميشود، در آنجا حاضريد; اگر به شكل رواج فحشا و فساد ظاهر ميشود، در آنجا حاضريد; اگر به شكل ترويج بيهودگي و مواد مخدر و پوچيها و پوسيدگيها ظاهر ميشود، در آنجا حاضريد; معنايش همين توليت انسانهاي صالح و جوانان صالح نسبت به انقلاب و دستاوردهاي آن و از خود دانستن و نگهداري و پاسداري محكم از آن است; مخصوص شما هم نيست. همهي جوانان صالح، همهي انسانهاي خوب و همهي برادران مؤمن از قشرهاي مختلف، اينطورند. البته مسؤوليتها سنگين و سبك دارد، آدمها يكسان نيستند و تجربهها جوهرها را آشكار ميكند.
اين مجموعه است كه امريكا و استكبار را پشت در نگهداشت و نفوذ پول و زور و تبليغات را كند كرد. كجاي دنياست كه در مقابل توطئههايي از قبيل توطئههايي كه نسبت به جمهوري اسلامي شد، بتواند بايستد و مقاومت كند؟ جمهوري اسلامي، نه فقط ايستاد و مقاومت كرد و خود را حفظ نمود، بلكه دشمن را متزلزل كرد. امروز نقش رهبري قلابييي كه امريكاييها در دنيا براي خود ادعا ميكردند، بشدت متزلزل شده و زير سؤال رفته است. بدعملترين دولتها نسبت به بشريت، ادعاي رهبري بشريت را ميكند! اين، بدترين فاجعه براي بشريت است.
شما چه حق داريد كه در شرق آسيا، آن فجايع را به بار آورديد; در امريكاي لاتين، آن همه بدي و نامردمي كرديد; در آفريقا، متحدان و پروردههاي دستتان، اينقدر به مردم ظلم كردند; در خاورميانه، خودتان و دستپروردهي پليدتان ـ يعني اسرائيل ـ اينقدر منشأ جنايت و ظلم شدهايد؟ در كشوري مثل ايران چه كرديد؟ در جاهاي ديگر چه كرديد؟ شما سردمداران سياست امريكا، چه حق داريد كه ادعاي رهبري دنياي امروز را بكنيد؟ اين، چه حرف چرند و مهملي است كه به گوش امريكاييها خوشآهنگ آمده و دايما خودشان و متملقانشان هم تكرار ميكنند؟ چه رهبرييي؟! رهبري، متعلق به پيامبران است. رهبري بشر، متعلق به پيمايندگان راه عدالت بشري است.
آيا شما در داخل كشور امريكا توانستهايد عدالت را برقرار كنيد؟ آيا ميتوانيد ادعا بكنيد، سياهان امريكا ـ كه چهل، پنجاه ميليون نفر جمعيت دارند ـ در آخر قرن بيستم، از حقوقي برابر با سفيدها برخوردارند؟ كدام رهبرييي؟! به صرف اينكه هرجا حادثهيي پيش ميآيد ـ چه مربوط به آنها و چه نامربوط به آنها ـ فورا سينه سپر ميكنند و جلو ميروند، خود را رهبر جهان ميدانند! مثل اين لاتهاي محلهها كه از قديم ديده بوديم، هرجا هر كسي با كسي حرفي ميزد، اينها در آنجا حاضر بودند و خودشان را وارد معركه ميكردند و حرف ميزدند و دخالت ميكردند! اين، ژاندارمي و سرگردنهبگيري و قزاقبازي است. كدام رهبرييي؟!
امريكاييها بدانند كه حضور آنها در منطقهي خليج فارس و در كشورهاي اسلامي حول وحوش خليج فارس، امروز از نظر تمام ملتهاي مسلمان جهان، يك امر منفور و مورد انزجار است. هيچ ملتي ـ چه آنهايي كه نزديكند و چه آنهايي كه دورند ـ روي اين قضيه صحه نگذاشته است. خيال نكنند به صرف اينكه در محافل سياسي و در مجموعههاي اقتصادي خودشان مينشينند و فكر ميكنند كه فتوحات كردهاند، واقعا فتوحاتي كردهاند. ما البته تجاوز به كويت از سوي عراق را محكوم كرديم و ميكنيم; كار غلطي است و هيچكس از آن دفاع نميكند; اما در منطقهي اسلامي خليج فارس، تجاوز و زورگويي و گردنكلفتي و قلدري ممنوع است. آن كسي كه بايد اين ممنوعيت را اعمال كند، خود ملتهاي اين منطقهاند. اگر دولتهاي اين منطقه، به ملتهاي خودشان متكي باشند، ميتوانند اين منطقه را امن و آرام بكنند. ما ميتوانيم اين كار را بكنيم.
اين زمزمههايي كه چندي پيش از زبان امريكاييها شنيده شد و بعد انكار كردند، باز حالا مجددا شروع شده است و ميگويند كه ميخواهند در اينجا بمانند و فلان جا را نودونهساله اجاره كنند و نظم امنيتي جديدي در خليج فارس برقرار نمايند! يكايك امريكاييها و متحدانشان بدانند كه ملتهاي اين منطقه، قلم پاي متجاوز را خرد خواهند كرد. مگر اجازه ميدهند كه امريكا به بهانهي حفظ امنيت يك كشور يا يك منطقهي خاص، به اينجا بيايد و ژاندارم بشود و براي خودش پاسگاه درست كند؟ !اين، چه حرفي است؟ هر دولتي هم كه چنين اجازهيي را بدهد، ملت آن كشور، آن دولت را از سرير قدرت پايين خواهند كشيد; مگر ميگذارند؟
امريكاييها تجربه كردهاند و فهميدهاند كه تجهيزات و بمب اتم و بقيهي چيزها، براي مقابله با ملتها و ارادهي آنها، چيزهاي بسيار كوچك و ناچيزي هستند. دولتها را ميترساند، ارتشها را ميترساند; ولي ملتها را ابدا. اگر ملتها نخواهند بگذارند كه امريكا در اين سواحل عربي خليج فارس باقي بماند، مگر كسي جرأت دارد در آنجا بماند؟ مگر ميتوانند بمانند؟ مگر ميگذاريم بمانند؟ من اعلام ميكنم، ملتها و شخصيتهايي كه تجاوز عراق به كويت را محكوم كردند و بايد هم ميكردند، ماندن امريكاييها در هر نقطهيي از اين منطقه را تجاوز تلقي خواهند كرد و ده برابر تجاوز عراق به كويت، او را محكوم خواهند كرد و با او مقابله خواهند نمود.
آنچه براي ملتهاي اين منطقه مطرح است، اسلام است. ملتها مسلمانند. بله، گاهي ممكن است كه در ملتي، به خاطر تلقينات دشمنان، فرهنگ غيراسلامي رايج بشود و عدهيي را گول بزند; اما دلهاي مردم، در قبضهي قدرت اسلام و قرآن است. شما ديديد كه ملتهاي مسلمان در همه جا ـ اروپا و آسيا و بخصوص در پاكستان ـ در مقابل اهانت آن بلندگوي شيطان، كه آيات شيطاني را بر دل مجرمان نازل ميكرد، چه كردند; مخصوص جمهوري اسلامي هم نبود. اين اسلام، اعتقاد و ايمان اسلامي مردم است. ملتها اينگونهاند. ممكن است بعضي از سران، دلهاي ناباور و كافرپيشهيي داشته باشند و فقط مصالح خودشان را بسنجند; اما ملتها اينطور نيستند. پرچم اين اسلام، امروز در دست شما جوانان ساختهشدهي انقلاب، از جمله شما برادران عزيز پاسدار كميتههاست.
من به شما ـ در هر شأني كه هستيد ـ نصيحتي عرض ميكنم. البته اين نصيحت، در درجهي اول، به خود من متوجه است و آن، حفظ حدود الهي است. اصل قضيه، اين است. بعد از ايمان آوردن به اسلام، آنچه كه مطرح ميشود، حفظ خطكشيهاي اسلام است. "و من يتعد حدودالله فاولئك هم الظالمون". تعدي از حدود الهي، جايز نيست. اسلام و خطكشيها را دقيق معين كرده است. اگر كسي هم فكر كند كه اسلام خطكشي نكرده است، بايد خودش را ملامت كند و برود معلوماتش را زياد نمايد. حكومت اسلامي و نظام جمهوري اسلامي، آن وقتي سربلند است كه بتواند حدود الهي را حفظ كند.
عباد بصري، امام سجاد(سلاماللهعليه) را در راه حج ديد و عرض كرد: "تركت الجهاد و صعوبته و اقبلت علي الحج و لينه". يعني جهاد و سختيهايش را رها كردهاي و سراغ حج آمدهاي كه كار آساني است؟! اين آيه را هم براي حضرت خواند: "ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيلالله فيقتلون و يقتلون". او براي امام سجاد(ع) آيهي قرآن ميخواند كه چرا شما عوض جهاد، به حج ميآييد؟! جهاد زير پرچم چه كسي؟ عبدالملك مروان! يعني امام سجاد(ع) زير پرچم عبدالملك برود و جهاد كند؟ آيا اين جهاد است؟ حضرت فرمود: دنبالهي اين آيه را بلدي؟ عرض كرد: بله. فرمودند: بخوان. خواند: "التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله". حضرت فرمود: هر وقت كه تائبون، عابدون، حامدون، سائحون، راكعون، ساجدون، امرون بالمعروف، ناهون عن المنكر و حافظون لحدودالله سر كار آمدند، من زير پرچم آنها ميروم و آنگاه جهاد خواهم كرد; حالا روز جهاد نيست.
حدود را بشناسيد و طبق آن عمل كنيد. هرچه كه حد الهي است، آن درست است. سلايق شخصي بايد دخالت نكند. من به برادران كميته مكرر توصيه ميكردم و حالا هم همين توصيه را ميكنم كه حد رعايت بشود; هرچه كه هست. با كسي رودربايستي هم كه نداريم. يك وقت ممكن است حد الهي، زيد را عصباني كند; بكند. يكي خوشش نيايد; نيايد. نبايد ملاحظه كرد. يك وقت هم ممكن است حد الهي، خود من را راضي نكند. من كه ميخواهم عمل بكنم، بايد بدانم حد الهي كه بايد رعايت كرد، هميشه آن نيست كه ديگري را ممكن است خوش نيايد; يك وقت هم حد الهي آن است كه من را خوش نميآيد. مرد آن است كه در اينجا هم بگويد، بيخود كردهام كه خوشم نيامده; حد الهي مقدم است. نبايد زيادهروي كرد، كم هم نبايد گذاشت; دقيق روي مرز بايد حركت كرد. اين، آن توصيهي من است.
كارهاي حساسي در دستتان است. مبارزهي با منكرات، حساس است. مبارزهي با مواد مخدر، حساس است. مبارزهي با ضد انقلاب، حساس است. مواجههي با انسانها، حساس است. هر انساني، دنيايي است. اينها خيلي حساس و مهم است. اگر در نظرمان، قاعدهي شرعي را روشن و مسلم فهميديم و به آن اتكا كرديم، هركه هرچه ميخواهد بگويد، بگويد; هر كس بدش ميآيد، بيايد; هر كس خوشش ميآيد، بيايد. "ان رضي الناس لايملك". مگر ميشود همهي دلها را دانه دانه به دست آورد؟ بايد ديد حق چيست و حكم خدا كدام است.
اعتقادم اين است كه مهمترين خصلت امام بزرگوار ما اين بود كه خويش و بيگانه و دوست و آشنا، برايش فرقي نداشت. حقيقتا خدا ميداند كه آن بزرگوار در اين دنياي تاريك ظلماني، مثل يك خورشيد، چند صباحي آمد درخشيد و رفت، تا مردم بدانند كه خورشيدي هم هست. ديگر بعد از ائمه و معصومين، ما و ديگران هم مثل آن آدم سراغ نداريم. اگر كسي هم بگويد، به نظر من بيانصافي كرده است. انسانيت بايد بفهمد كه اين گوهر در خزانهي الهي وجود دارد. آن مرد، اگر ميفهميد كه تكليف است، عمل ميكرد. نگفت كه اگر من تنها بمانم، راه حق را خواهم پيمود؟ او، اين را راست ميگفت.
آن روزي كه او به مردم خطاب كرد و مبارزه را شروع نمود، در بين علما و بزرگان و شخصيتهاي برجسته و انسانهاي لايقي كه بودند، انصافا هيچكس گمان نميكرد كه مردم پشت سر كسي كه صاحب اين دعوت و فرياد است، راه بيفتند. البته امام به مردم ايمان داشت و معتقد بود كه ميآيند; اما در عين حال، آن دريادلي از توكل به خدا و اينكه من تكليفم را عمل ميكنم، ميخواهند بيايند، ميخواهند نيايند، مهم بود. خداي متعال هم قاعدهيي دارد: "من كان لله كان الله له". "من اصلح فيما بينه و بين الله اصلح الله فيما بينه و بين الناس". هر كس بين خود و خدا را درست و اصلاح كند، خدا بين او و مردم را درست خواهد كرد.
در زندانهاي فلسطين، در گوشهي كشورهاي آفريقايي، در تونس و مراكش، تحت اختناق به نام او شعار ميدهند. چه كسي اين كار را كرده است؟ ما تبليغ كردهايم؟ آيا دستگاههاي تبليغي ميتوانند بگويند كه اين كارها را ما كردهايم؟ من هشت سال رئيس جمهور بودم; ميدانم كه در اين مملكت چه خبر است. هيچكس نميتواند بگويد كه اسم امام را من در فلان جا بردم. اسم امام، خودش مثل سرازير شدن آب در يك سرزمين صاف و مستعد رفت. نميخواهد كسي آن را پارو بزند; خودش سرازير ميشود و ميرود، تا چشنده و نوشندهي خودش را پيدا كند.
در ايام رياست جمهوري، به يكي از كشورهاي آفريقايي سفر رسمي داشتم. از پلكان هواپيما كه پايين آمدم، ديدم كه رئيسجمهور آن كشور، مرعوب من شده است. اين وضعيت، در چهرهاش كاملا آشكار بود. در ماشين تشريفاتي نشستيم، تا ما را به محل مهمانسرا ببرند. در ماشين ديدم كه اين شخص، بدون آنكه خودش بخواهد، يك طرف نشسته و جرأت نميكند به صورت من نگاه كند! من با زحمت و با تبسم و خنده و نرمگويي، يواش يواش او را به صحبت آوردم. وقتي به ايران برگشتم، به امام گفتم، من در آنجا ديدم كه اينها در ما رشحهيي از وجود شما را ميبينند.
آن رئيسجمهور، در مقابل من كه اينطور خاضع نبود ـ من كه كسي نبودم ـ او در مقابل امام خاضع بود; امامي كه مظهر انقلاب بود. آن شخص ـ كه نميخواهم اسمش را بياورم ـ نميتوانست خودش را نگهدارد. او يك رئيسجمهور گردن كلفت و معروف حسابي هم است; از اين آدمهاي خردهريز نيست; اما از هيأت ايراني، امام را ميديد و بويش را ميشنيد.
شما در آنجايي كه بايد طبق تكليف شرعي عمل كنيد، هيچ ملاحظه نكنيد كه كسي خواهد گفت، برو تند عمل كن، اين چه ملاحظهيي است كه ميكني. ابدا. در ميدان جنگ هم وقتي با دشمن طرفيد، آنجايي كه بايد خشونت بكنيد، به تكليف شرعي خود عمل كنيد و ملاحظه نكنيد كه كسي شما را بر تندي ملامت بكند; بايد حد را بشناسيد.
اين روزها، مسألهي ادغام نيروهاي انتظامي مطرح است. من هم نوشتم كه ادغام را قانون بدانيد. قانون جمهوري اسلامي، جزو حدودالله است كه بايد به بهترين وجه رعايت بشود. البته اين را شما بدانيد كه من به برادر عزيزمان آقاي نوري، صددرصد اعتماد دارم و خاطرجمع هستم. من ايشان را حقيقتا يكي از آن شايستگان اين انقلاب ميشناسم و ميدانم. البته در اين قضيه، من در جزييات دخالت نكردم. بعضي از برادران كميته، طرحي فراهم كرده بودند و براي من فرستادند كه آن را نگاه كردم. طرح وزارت كشور را هم ديدم; اما دأبم نيست و بنا ندارم كه در جزييات وارد شوم و بگويم اين چارت را به اين شكل كنيد، آن را به اينجا بياوريد، اين را به آنجا ببريد. بايد خودشان تنظيم و اداره كنند و من هم در آنجايي كه مسؤوليتم هست، وارد ميشوم و اقدام ميكنم; ولي در اين مرحله، مسؤوليتم نيست.
پاسدار هستيد، پاسدار بمانيد و خواهيد ماند. عنوان افتخارآميزي است; اين عنوان را بايد نگهداريد. برنامهي برادران هم همين است. مطابق شأنتان و مطابق وظايف انقلابي، مأموريت و مسؤوليتي خواهند داد; انجام بدهيد. مهمتر از نام پاسدار، عنوان واقعي و زي و روحيهي پاسداري است. بد است كه ما با نام پاسدار، كسي را داشته باشيم كه آنچه در ذهنش نميگذرد، پاسداري از اسلام باشد و برايش مسايل شخصي و خودي مطرح باشد. اينها ارزشي ندارد. اينطور آدمي، اصلا نبودنش بهتر از بودن است. بايد مسايل انقلاب اسلامي ـ همان چيزي كه شما ميگوييد پاسدار آن هستيم ـ محور باشد. اصل قضيه، اين است.
هرجا هستيد، سعي كنيد كه اينطور باشيد. سعي كنيد كه ديگران را هم پاسدار كنيد. سعي كنيد كه روحيهي پاسداري را در ديگران هم بدميد. من هميشه قبل از انقلاب در دوران اختناق، براي جوانان مثال ميزدم و ميگفتم، در يك خرمن ذغال، مثل گل آتش باشيد. مگر دور و بر خودش را رها ميكند؟ مگر به اينكه من روشنم، اكتفا ميكند؟ نخير، تمام اين خرمن را به يك گل آتش تبديل ميكند. اينطوري باشيد. آن روز، كمبودمان اين بود. ميگفتم، متأسفانه باد ملايم مناسبي كه بوزد و تسريع كند، نيست; اما امروز كه هست. امروز نسيم جانبخش اسلام و كلمات آن مفسر اسلام و آن حكيم عاليقدر و عظيمالشأن و آن مرد خدا و بندهي خدا ـ كه از همهي عنوانها بالاتر است ـ در اختيار ماست. اين خرمن آتش را بايد به وجود بياوريد و روشن كنيد و با اخلاق و عملتان، همه را منور و گرم نماييد.
نگذاريد با عمل يك فرد، نام پاسداري مخدوش بشود. اينكه برادر عزيزمان آقاي مختار كلانتري گفتند، ناظر به اين است. من به ايشان مكرر اين تذكرات را دادهام. مواظب باشيد، يك پاسدار از روي بيتوجهي، از روي احساسات و عدم رعايت شؤون پاسداري، كاري نكند كه اينهمه جوان خوب، زير سؤال بروند. الحمدلله ايشان چند روز قبل هم به من خصوصي گفتند; امروز هم جلوي شماها مژدهاش را دادند كه اقدام كردهاند. بله، اقدام كنيد. با بديها مقابله و برخورد نماييد.
وقتي ميآيند به من گزارش ميدهند كه در فلان شهر، ما پاسدار كميتهيي را ديديم كه اينطوري عمل ميكرد، خدا ميداند به قلبم فشار ميآيد; نه فقط براي اينكه حركت بدي انجام گرفته ـ اين، يك بخش از بدي است و تنها اين نيست ـ بلكه براي آن است كه اين همه اخلاص و تلاش و مجاهدت در نهادي خرج شده و اين همه خون عزيز بر خاك ريخته شده; ولي به خاطر يك نفر زير سؤال ميرود; حيف است. كار اينها، مثل آن آخوندهاي درباري دوران گذشته است كه روحانيت به اين عظمت را زير سؤال قرار ميدادند. آنها ميرفتند كار زشتي ميكردند، با ظلم ميساختند و به خاطر حطام دنيا و يك لقمه نان ـ مثل اينكه آن جباران، جلوي سگها و غلامهايشان ميانداختند، جلوي اينها هم ميانداختند ـ مدح و تملق آنها را ميگفتند. به خاطر عمل يك آدم اينطوري، آن همه طلبهي شريف كه در حجرهها و مدرسهها، با فقر و گرسنگي و آبرومندي درس ميخواندند و زير بار فلك هم نميرفتند، زير سؤال ميرفتند; خوب بود؟ امام كه در بيانات خود، اينقدر روي شانهي آخوند درباري شلاق كوبيده، به همين خاطر است; مواظبت كنيد.
در اينجا، من به برادران عزيز روحاني هم كه تشريف دارند، يك جمله عرض بكنم. مسؤوليت حفظ معنويت و روح و حال اين برادران، به عهدهي شماست. انسان، سايشپذير است. هر انسان ديگري جز معصومين، در برخوردها و سايشها و اصطكاكها، ساييده و كم ميشود و برجستگيهاي روحيش تغيير ميكند; بايد مراقبش بود. اينكه ذكر دايمي گفتهاند، براي خاطر اين است. انسان دايما بايد متذكر باشد; والا خراب خواهد شد.
بزرگان و ائمه و معصومين ما، مواظب خودشان، خودسازيشان، نمازشان، ذكرشان، دعايشان، توجهات و توسلاتشان بودند; براي اينكه ضايع و خراب نشوند. ماها خراب ميشويم. اگر مواظب خودتان نباشيد، ضايع و خراب ميشويد. اين برادران عزيز روحاني، بايستي به اين جهت توجه كنند.
خداوند انشاءالله به شما توفيق بدهد و تأييد و كمكتان كند. انشاءالله كه در اين مرحلهي كنوني انقلاب و كشور و نيز در آينده، شأن شايسته و وظيفهي خداپسند خودتان را انجام بدهيد و صميمانه و برادرانه و در خدمت به اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي، مثل هميشه بانشاط و سرحال و كاملا در راه و مواظب حدود الهي، حركت بكنيد. خداي متعال هم كمك خواهد كرد و انشاءالله شر دشمنان از عالم اسلام كم شود.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
يكي از چيزهايي كه در طول دوران دوازده ساله، مسؤولان نظام جمهوري اسلامي و حتي شخص شخيص امام بزرگوار را ـ كه تحقيقا انسان برتر و فوق انسانهاي متعارف بود ـ خشنود و خوشدل ميكرد و خستگيها را از تن آنها ميزدود، ديدار جوانان مؤمن و مخلص و پولادين و سربازان جان بر كف انقلاب اسلامي بود، كه حقيقتا ارزشمندترين فرآورده و دستاورد اين انقلاب محسوب ميشوند. از جملهي آنها، شما برادران عزيز كميتهي انقلاب اسلامي هستيد; مخصوصا فرماندهان و سابقهداران و پيشكسوتان اين تشكيلات انقلابي ناب، كه مصيبتها ديديد، زحمتها كشيديد، با انقلاب متولد شديد، با انقلاب رشد كرديد، از انقلاب تغذيه شديد، جانانه به انقلاب خدمت كرديد و جان را ـ كه عزيزترين موجودي هر انساني است ـ به چيزي نگرفتيد.
خيليها مدارج تحصيلي را طي كردند، خيليها مقام گرفتند، خيليها معروف شدند; اما شما مشهور شدن را به چيزي نگرفتيد، خط مستقيمي را شناختيد و جستيد و دست در دست پير عارف آگاه واقف راهشناس خطرشناس منزلشناس گذاشتيد و به اميد خدا حركت كرديد. در ميان برادران كميته، عناصر بسياري از اين قبيل بودهاند و هستند و خيلي باارزشند. من هم امروز ديدار با شما را يك حادثهي شيرين و شاديآور براي خودم ميدانم و از چند هفته پيش كه صحبت بود با شما ملاقات خواهيم داشت، بسياري از اوقات به ياد اين ديدار شما بودم.
حقيقتا اين واقعيتي است كه براي يك انقلاب، انسانسازي از همه چيز مهمتر است. اگر انقلاب، انسانسازي نكند، هيچ كاري نكرده است. اگر كسي فكر بكند، دليل اين معنا واضح است. يعني اين حرف، واقعا استدلال نميخواهد; چون دنيا بدون انسان صالح، يك پديدهي بيجان و كور و تاريك است. آن چيزي كه به عالم خاكي جان ميبخشد، ارزش ميدهد، نور ميدهد و معنا و مضمون به وجود ميآورد، انسان است. "اني جاعل فيالارض خليفه". جانشين، عنواني است كه خدا به انسان داده است. اين جانشين را كجا گذاشتهاند؟ "فيالارض". ارض بدون اين جانشين، چيست و چه ارزشي دارد؟
تمام پيامبران و عبادالله الصالحين، همشان اين بوده كه انسان صالح را در اين زمين به وجود بياورند، حفظ كنند، رشد بدهند و تكثير نمايند. هدف اسلام هم اين است. اينكه شما ديديد، امام در بيانيهيي در چند سال قبل فرمودند، فتحالفتوح انقلاب اسلامي، ساختن جواناني از اين قبيل است، يك حرف نبود كه همينطور بر قلم امام جاري شده باشد. اين، يك مبناي اسلامي و الهي بسيار مستحكم دارد. واقعا فتحالفتوح، يعني ساختن انسان صالح.
اين بدبختيهايي كه شما ميبينيد روي زمين را فراگرفته است و در زيارتها و آثار مربوط به وليعصر(ارواحنالترابمقدمهالفداء) آمده است: "كما ملئت ظلما و جورا"; زمين در تمام دورههاي تاريخ، پر از ظلم و جور شده است و ميشود و آن بزرگوار ميآيد، همهي زمين را از قسط و عدل پر ميكند، اين ظلم و جور روي زمين، بر اثر چيست؟ بر اثر نبود يا كمبود انسان صالح، بر اثر سروري و خدايگاني انسانهاي ناصالح.
دنيا امروز از چه مينالد؟ پاسخش روشن است. دنيا امروز از تبعيض مينالد، از محروميتهاي تحميل شده بر انسانها مينالد، از تحقير انسان مينالد، از پر شدن فضا از گند غرور متكبرانهي قشري خاص در عالم مينالد. بشريت، در فشار اين حوادث تلخ است. پنج هزار سال پيش، دنيا از چه ميناليد؟ آيا از نداشتن هواپيما ميناليد؟ از نداشتن كامپيوتر ميناليد؟ مگر كامپيوتر، كسي را سعادتمند ميكند؟ پنج هزار سال پيش هم دنيا از همين تبعيضها و ظلمها و از همين تحقير جوهر انسانيت و سلطهي نامردمان بر زندگي و سرنوشت انسانها ميناليد.
تا وقتي كه عدالت و دين خالص و ناب بر دنيا مستقر نشود، بشريت هميشه از همان چيزها مينالد; والا بشريت نميتواند بگويد، آن روزي كه قطار برقي و جت نداشتم، بدبخت بودم; امروز كه اينها را دارم، خوشبختم. آيا امروز بشريت خوشبخت است؟ آيا امروز انسان مظلوم در دنيا در اكثريت نيست؟ آيا امروز يك مجموعهي تبهكار ـ كه در عالم، در اقليت مطلقند ـ بر سرنوشت انسانها حكومت نميكنند؟ همين حرفها در هميشهي تاريخ بوده و اين، آن سرشت دگرگونگيناپذير انسان است. گوهر انسانيت، هميشه يك گوهر است و همواره در مقابل يك جريان فاسد ايستاده است.
انقلاب ما آمد، تا انسان صالح تربيت كند. نقش انسان صالح، اين است. برادران عزيز من! آن چيزي كه اين انقلاب را تا امروز نگهداشته است، عبارت از صلاح انسانهاست; همان مقدار مايهي صلاحي كه ما ملت داريم. در حق ملتمان هم مبالغه نميكنيم. امروز صلاح غلبه دارد و پرچم را به دست گرفته و حاكم است و حركت به سمت صلاح، برنامهريزي شده است. البته تا صلاح مطلق هم فاصله بسي طولاني است.
اينكه شما و آن كسي كه زير دستتان و با شما كار ميكند، به عنوان جوان كميتهيي، اگر توطئهي دشمن در شكل قاچاقچي ظاهر ميشود، در آنجا حاضريد; اگر به شكل جنگ تحميلي ظاهر ميشود، در آنجا حاضريد; اگر به شكل رواج فحشا و فساد ظاهر ميشود، در آنجا حاضريد; اگر به شكل ترويج بيهودگي و مواد مخدر و پوچيها و پوسيدگيها ظاهر ميشود، در آنجا حاضريد; معنايش همين توليت انسانهاي صالح و جوانان صالح نسبت به انقلاب و دستاوردهاي آن و از خود دانستن و نگهداري و پاسداري محكم از آن است; مخصوص شما هم نيست. همهي جوانان صالح، همهي انسانهاي خوب و همهي برادران مؤمن از قشرهاي مختلف، اينطورند. البته مسؤوليتها سنگين و سبك دارد، آدمها يكسان نيستند و تجربهها جوهرها را آشكار ميكند.
اين مجموعه است كه امريكا و استكبار را پشت در نگهداشت و نفوذ پول و زور و تبليغات را كند كرد. كجاي دنياست كه در مقابل توطئههايي از قبيل توطئههايي كه نسبت به جمهوري اسلامي شد، بتواند بايستد و مقاومت كند؟ جمهوري اسلامي، نه فقط ايستاد و مقاومت كرد و خود را حفظ نمود، بلكه دشمن را متزلزل كرد. امروز نقش رهبري قلابييي كه امريكاييها در دنيا براي خود ادعا ميكردند، بشدت متزلزل شده و زير سؤال رفته است. بدعملترين دولتها نسبت به بشريت، ادعاي رهبري بشريت را ميكند! اين، بدترين فاجعه براي بشريت است.
شما چه حق داريد كه در شرق آسيا، آن فجايع را به بار آورديد; در امريكاي لاتين، آن همه بدي و نامردمي كرديد; در آفريقا، متحدان و پروردههاي دستتان، اينقدر به مردم ظلم كردند; در خاورميانه، خودتان و دستپروردهي پليدتان ـ يعني اسرائيل ـ اينقدر منشأ جنايت و ظلم شدهايد؟ در كشوري مثل ايران چه كرديد؟ در جاهاي ديگر چه كرديد؟ شما سردمداران سياست امريكا، چه حق داريد كه ادعاي رهبري دنياي امروز را بكنيد؟ اين، چه حرف چرند و مهملي است كه به گوش امريكاييها خوشآهنگ آمده و دايما خودشان و متملقانشان هم تكرار ميكنند؟ چه رهبرييي؟! رهبري، متعلق به پيامبران است. رهبري بشر، متعلق به پيمايندگان راه عدالت بشري است.
آيا شما در داخل كشور امريكا توانستهايد عدالت را برقرار كنيد؟ آيا ميتوانيد ادعا بكنيد، سياهان امريكا ـ كه چهل، پنجاه ميليون نفر جمعيت دارند ـ در آخر قرن بيستم، از حقوقي برابر با سفيدها برخوردارند؟ كدام رهبرييي؟! به صرف اينكه هرجا حادثهيي پيش ميآيد ـ چه مربوط به آنها و چه نامربوط به آنها ـ فورا سينه سپر ميكنند و جلو ميروند، خود را رهبر جهان ميدانند! مثل اين لاتهاي محلهها كه از قديم ديده بوديم، هرجا هر كسي با كسي حرفي ميزد، اينها در آنجا حاضر بودند و خودشان را وارد معركه ميكردند و حرف ميزدند و دخالت ميكردند! اين، ژاندارمي و سرگردنهبگيري و قزاقبازي است. كدام رهبرييي؟!
امريكاييها بدانند كه حضور آنها در منطقهي خليج فارس و در كشورهاي اسلامي حول وحوش خليج فارس، امروز از نظر تمام ملتهاي مسلمان جهان، يك امر منفور و مورد انزجار است. هيچ ملتي ـ چه آنهايي كه نزديكند و چه آنهايي كه دورند ـ روي اين قضيه صحه نگذاشته است. خيال نكنند به صرف اينكه در محافل سياسي و در مجموعههاي اقتصادي خودشان مينشينند و فكر ميكنند كه فتوحات كردهاند، واقعا فتوحاتي كردهاند. ما البته تجاوز به كويت از سوي عراق را محكوم كرديم و ميكنيم; كار غلطي است و هيچكس از آن دفاع نميكند; اما در منطقهي اسلامي خليج فارس، تجاوز و زورگويي و گردنكلفتي و قلدري ممنوع است. آن كسي كه بايد اين ممنوعيت را اعمال كند، خود ملتهاي اين منطقهاند. اگر دولتهاي اين منطقه، به ملتهاي خودشان متكي باشند، ميتوانند اين منطقه را امن و آرام بكنند. ما ميتوانيم اين كار را بكنيم.
اين زمزمههايي كه چندي پيش از زبان امريكاييها شنيده شد و بعد انكار كردند، باز حالا مجددا شروع شده است و ميگويند كه ميخواهند در اينجا بمانند و فلان جا را نودونهساله اجاره كنند و نظم امنيتي جديدي در خليج فارس برقرار نمايند! يكايك امريكاييها و متحدانشان بدانند كه ملتهاي اين منطقه، قلم پاي متجاوز را خرد خواهند كرد. مگر اجازه ميدهند كه امريكا به بهانهي حفظ امنيت يك كشور يا يك منطقهي خاص، به اينجا بيايد و ژاندارم بشود و براي خودش پاسگاه درست كند؟ !اين، چه حرفي است؟ هر دولتي هم كه چنين اجازهيي را بدهد، ملت آن كشور، آن دولت را از سرير قدرت پايين خواهند كشيد; مگر ميگذارند؟
امريكاييها تجربه كردهاند و فهميدهاند كه تجهيزات و بمب اتم و بقيهي چيزها، براي مقابله با ملتها و ارادهي آنها، چيزهاي بسيار كوچك و ناچيزي هستند. دولتها را ميترساند، ارتشها را ميترساند; ولي ملتها را ابدا. اگر ملتها نخواهند بگذارند كه امريكا در اين سواحل عربي خليج فارس باقي بماند، مگر كسي جرأت دارد در آنجا بماند؟ مگر ميتوانند بمانند؟ مگر ميگذاريم بمانند؟ من اعلام ميكنم، ملتها و شخصيتهايي كه تجاوز عراق به كويت را محكوم كردند و بايد هم ميكردند، ماندن امريكاييها در هر نقطهيي از اين منطقه را تجاوز تلقي خواهند كرد و ده برابر تجاوز عراق به كويت، او را محكوم خواهند كرد و با او مقابله خواهند نمود.
آنچه براي ملتهاي اين منطقه مطرح است، اسلام است. ملتها مسلمانند. بله، گاهي ممكن است كه در ملتي، به خاطر تلقينات دشمنان، فرهنگ غيراسلامي رايج بشود و عدهيي را گول بزند; اما دلهاي مردم، در قبضهي قدرت اسلام و قرآن است. شما ديديد كه ملتهاي مسلمان در همه جا ـ اروپا و آسيا و بخصوص در پاكستان ـ در مقابل اهانت آن بلندگوي شيطان، كه آيات شيطاني را بر دل مجرمان نازل ميكرد، چه كردند; مخصوص جمهوري اسلامي هم نبود. اين اسلام، اعتقاد و ايمان اسلامي مردم است. ملتها اينگونهاند. ممكن است بعضي از سران، دلهاي ناباور و كافرپيشهيي داشته باشند و فقط مصالح خودشان را بسنجند; اما ملتها اينطور نيستند. پرچم اين اسلام، امروز در دست شما جوانان ساختهشدهي انقلاب، از جمله شما برادران عزيز پاسدار كميتههاست.
من به شما ـ در هر شأني كه هستيد ـ نصيحتي عرض ميكنم. البته اين نصيحت، در درجهي اول، به خود من متوجه است و آن، حفظ حدود الهي است. اصل قضيه، اين است. بعد از ايمان آوردن به اسلام، آنچه كه مطرح ميشود، حفظ خطكشيهاي اسلام است. "و من يتعد حدودالله فاولئك هم الظالمون". تعدي از حدود الهي، جايز نيست. اسلام و خطكشيها را دقيق معين كرده است. اگر كسي هم فكر كند كه اسلام خطكشي نكرده است، بايد خودش را ملامت كند و برود معلوماتش را زياد نمايد. حكومت اسلامي و نظام جمهوري اسلامي، آن وقتي سربلند است كه بتواند حدود الهي را حفظ كند.
عباد بصري، امام سجاد(سلاماللهعليه) را در راه حج ديد و عرض كرد: "تركت الجهاد و صعوبته و اقبلت علي الحج و لينه". يعني جهاد و سختيهايش را رها كردهاي و سراغ حج آمدهاي كه كار آساني است؟! اين آيه را هم براي حضرت خواند: "ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيلالله فيقتلون و يقتلون". او براي امام سجاد(ع) آيهي قرآن ميخواند كه چرا شما عوض جهاد، به حج ميآييد؟! جهاد زير پرچم چه كسي؟ عبدالملك مروان! يعني امام سجاد(ع) زير پرچم عبدالملك برود و جهاد كند؟ آيا اين جهاد است؟ حضرت فرمود: دنبالهي اين آيه را بلدي؟ عرض كرد: بله. فرمودند: بخوان. خواند: "التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدود الله". حضرت فرمود: هر وقت كه تائبون، عابدون، حامدون، سائحون، راكعون، ساجدون، امرون بالمعروف، ناهون عن المنكر و حافظون لحدودالله سر كار آمدند، من زير پرچم آنها ميروم و آنگاه جهاد خواهم كرد; حالا روز جهاد نيست.
حدود را بشناسيد و طبق آن عمل كنيد. هرچه كه حد الهي است، آن درست است. سلايق شخصي بايد دخالت نكند. من به برادران كميته مكرر توصيه ميكردم و حالا هم همين توصيه را ميكنم كه حد رعايت بشود; هرچه كه هست. با كسي رودربايستي هم كه نداريم. يك وقت ممكن است حد الهي، زيد را عصباني كند; بكند. يكي خوشش نيايد; نيايد. نبايد ملاحظه كرد. يك وقت هم ممكن است حد الهي، خود من را راضي نكند. من كه ميخواهم عمل بكنم، بايد بدانم حد الهي كه بايد رعايت كرد، هميشه آن نيست كه ديگري را ممكن است خوش نيايد; يك وقت هم حد الهي آن است كه من را خوش نميآيد. مرد آن است كه در اينجا هم بگويد، بيخود كردهام كه خوشم نيامده; حد الهي مقدم است. نبايد زيادهروي كرد، كم هم نبايد گذاشت; دقيق روي مرز بايد حركت كرد. اين، آن توصيهي من است.
كارهاي حساسي در دستتان است. مبارزهي با منكرات، حساس است. مبارزهي با مواد مخدر، حساس است. مبارزهي با ضد انقلاب، حساس است. مواجههي با انسانها، حساس است. هر انساني، دنيايي است. اينها خيلي حساس و مهم است. اگر در نظرمان، قاعدهي شرعي را روشن و مسلم فهميديم و به آن اتكا كرديم، هركه هرچه ميخواهد بگويد، بگويد; هر كس بدش ميآيد، بيايد; هر كس خوشش ميآيد، بيايد. "ان رضي الناس لايملك". مگر ميشود همهي دلها را دانه دانه به دست آورد؟ بايد ديد حق چيست و حكم خدا كدام است.
اعتقادم اين است كه مهمترين خصلت امام بزرگوار ما اين بود كه خويش و بيگانه و دوست و آشنا، برايش فرقي نداشت. حقيقتا خدا ميداند كه آن بزرگوار در اين دنياي تاريك ظلماني، مثل يك خورشيد، چند صباحي آمد درخشيد و رفت، تا مردم بدانند كه خورشيدي هم هست. ديگر بعد از ائمه و معصومين، ما و ديگران هم مثل آن آدم سراغ نداريم. اگر كسي هم بگويد، به نظر من بيانصافي كرده است. انسانيت بايد بفهمد كه اين گوهر در خزانهي الهي وجود دارد. آن مرد، اگر ميفهميد كه تكليف است، عمل ميكرد. نگفت كه اگر من تنها بمانم، راه حق را خواهم پيمود؟ او، اين را راست ميگفت.
آن روزي كه او به مردم خطاب كرد و مبارزه را شروع نمود، در بين علما و بزرگان و شخصيتهاي برجسته و انسانهاي لايقي كه بودند، انصافا هيچكس گمان نميكرد كه مردم پشت سر كسي كه صاحب اين دعوت و فرياد است، راه بيفتند. البته امام به مردم ايمان داشت و معتقد بود كه ميآيند; اما در عين حال، آن دريادلي از توكل به خدا و اينكه من تكليفم را عمل ميكنم، ميخواهند بيايند، ميخواهند نيايند، مهم بود. خداي متعال هم قاعدهيي دارد: "من كان لله كان الله له". "من اصلح فيما بينه و بين الله اصلح الله فيما بينه و بين الناس". هر كس بين خود و خدا را درست و اصلاح كند، خدا بين او و مردم را درست خواهد كرد.
در زندانهاي فلسطين، در گوشهي كشورهاي آفريقايي، در تونس و مراكش، تحت اختناق به نام او شعار ميدهند. چه كسي اين كار را كرده است؟ ما تبليغ كردهايم؟ آيا دستگاههاي تبليغي ميتوانند بگويند كه اين كارها را ما كردهايم؟ من هشت سال رئيس جمهور بودم; ميدانم كه در اين مملكت چه خبر است. هيچكس نميتواند بگويد كه اسم امام را من در فلان جا بردم. اسم امام، خودش مثل سرازير شدن آب در يك سرزمين صاف و مستعد رفت. نميخواهد كسي آن را پارو بزند; خودش سرازير ميشود و ميرود، تا چشنده و نوشندهي خودش را پيدا كند.
در ايام رياست جمهوري، به يكي از كشورهاي آفريقايي سفر رسمي داشتم. از پلكان هواپيما كه پايين آمدم، ديدم كه رئيسجمهور آن كشور، مرعوب من شده است. اين وضعيت، در چهرهاش كاملا آشكار بود. در ماشين تشريفاتي نشستيم، تا ما را به محل مهمانسرا ببرند. در ماشين ديدم كه اين شخص، بدون آنكه خودش بخواهد، يك طرف نشسته و جرأت نميكند به صورت من نگاه كند! من با زحمت و با تبسم و خنده و نرمگويي، يواش يواش او را به صحبت آوردم. وقتي به ايران برگشتم، به امام گفتم، من در آنجا ديدم كه اينها در ما رشحهيي از وجود شما را ميبينند.
آن رئيسجمهور، در مقابل من كه اينطور خاضع نبود ـ من كه كسي نبودم ـ او در مقابل امام خاضع بود; امامي كه مظهر انقلاب بود. آن شخص ـ كه نميخواهم اسمش را بياورم ـ نميتوانست خودش را نگهدارد. او يك رئيسجمهور گردن كلفت و معروف حسابي هم است; از اين آدمهاي خردهريز نيست; اما از هيأت ايراني، امام را ميديد و بويش را ميشنيد.
شما در آنجايي كه بايد طبق تكليف شرعي عمل كنيد، هيچ ملاحظه نكنيد كه كسي خواهد گفت، برو تند عمل كن، اين چه ملاحظهيي است كه ميكني. ابدا. در ميدان جنگ هم وقتي با دشمن طرفيد، آنجايي كه بايد خشونت بكنيد، به تكليف شرعي خود عمل كنيد و ملاحظه نكنيد كه كسي شما را بر تندي ملامت بكند; بايد حد را بشناسيد.
اين روزها، مسألهي ادغام نيروهاي انتظامي مطرح است. من هم نوشتم كه ادغام را قانون بدانيد. قانون جمهوري اسلامي، جزو حدودالله است كه بايد به بهترين وجه رعايت بشود. البته اين را شما بدانيد كه من به برادر عزيزمان آقاي نوري، صددرصد اعتماد دارم و خاطرجمع هستم. من ايشان را حقيقتا يكي از آن شايستگان اين انقلاب ميشناسم و ميدانم. البته در اين قضيه، من در جزييات دخالت نكردم. بعضي از برادران كميته، طرحي فراهم كرده بودند و براي من فرستادند كه آن را نگاه كردم. طرح وزارت كشور را هم ديدم; اما دأبم نيست و بنا ندارم كه در جزييات وارد شوم و بگويم اين چارت را به اين شكل كنيد، آن را به اينجا بياوريد، اين را به آنجا ببريد. بايد خودشان تنظيم و اداره كنند و من هم در آنجايي كه مسؤوليتم هست، وارد ميشوم و اقدام ميكنم; ولي در اين مرحله، مسؤوليتم نيست.
پاسدار هستيد، پاسدار بمانيد و خواهيد ماند. عنوان افتخارآميزي است; اين عنوان را بايد نگهداريد. برنامهي برادران هم همين است. مطابق شأنتان و مطابق وظايف انقلابي، مأموريت و مسؤوليتي خواهند داد; انجام بدهيد. مهمتر از نام پاسدار، عنوان واقعي و زي و روحيهي پاسداري است. بد است كه ما با نام پاسدار، كسي را داشته باشيم كه آنچه در ذهنش نميگذرد، پاسداري از اسلام باشد و برايش مسايل شخصي و خودي مطرح باشد. اينها ارزشي ندارد. اينطور آدمي، اصلا نبودنش بهتر از بودن است. بايد مسايل انقلاب اسلامي ـ همان چيزي كه شما ميگوييد پاسدار آن هستيم ـ محور باشد. اصل قضيه، اين است.
هرجا هستيد، سعي كنيد كه اينطور باشيد. سعي كنيد كه ديگران را هم پاسدار كنيد. سعي كنيد كه روحيهي پاسداري را در ديگران هم بدميد. من هميشه قبل از انقلاب در دوران اختناق، براي جوانان مثال ميزدم و ميگفتم، در يك خرمن ذغال، مثل گل آتش باشيد. مگر دور و بر خودش را رها ميكند؟ مگر به اينكه من روشنم، اكتفا ميكند؟ نخير، تمام اين خرمن را به يك گل آتش تبديل ميكند. اينطوري باشيد. آن روز، كمبودمان اين بود. ميگفتم، متأسفانه باد ملايم مناسبي كه بوزد و تسريع كند، نيست; اما امروز كه هست. امروز نسيم جانبخش اسلام و كلمات آن مفسر اسلام و آن حكيم عاليقدر و عظيمالشأن و آن مرد خدا و بندهي خدا ـ كه از همهي عنوانها بالاتر است ـ در اختيار ماست. اين خرمن آتش را بايد به وجود بياوريد و روشن كنيد و با اخلاق و عملتان، همه را منور و گرم نماييد.
نگذاريد با عمل يك فرد، نام پاسداري مخدوش بشود. اينكه برادر عزيزمان آقاي مختار كلانتري گفتند، ناظر به اين است. من به ايشان مكرر اين تذكرات را دادهام. مواظب باشيد، يك پاسدار از روي بيتوجهي، از روي احساسات و عدم رعايت شؤون پاسداري، كاري نكند كه اينهمه جوان خوب، زير سؤال بروند. الحمدلله ايشان چند روز قبل هم به من خصوصي گفتند; امروز هم جلوي شماها مژدهاش را دادند كه اقدام كردهاند. بله، اقدام كنيد. با بديها مقابله و برخورد نماييد.
وقتي ميآيند به من گزارش ميدهند كه در فلان شهر، ما پاسدار كميتهيي را ديديم كه اينطوري عمل ميكرد، خدا ميداند به قلبم فشار ميآيد; نه فقط براي اينكه حركت بدي انجام گرفته ـ اين، يك بخش از بدي است و تنها اين نيست ـ بلكه براي آن است كه اين همه اخلاص و تلاش و مجاهدت در نهادي خرج شده و اين همه خون عزيز بر خاك ريخته شده; ولي به خاطر يك نفر زير سؤال ميرود; حيف است. كار اينها، مثل آن آخوندهاي درباري دوران گذشته است كه روحانيت به اين عظمت را زير سؤال قرار ميدادند. آنها ميرفتند كار زشتي ميكردند، با ظلم ميساختند و به خاطر حطام دنيا و يك لقمه نان ـ مثل اينكه آن جباران، جلوي سگها و غلامهايشان ميانداختند، جلوي اينها هم ميانداختند ـ مدح و تملق آنها را ميگفتند. به خاطر عمل يك آدم اينطوري، آن همه طلبهي شريف كه در حجرهها و مدرسهها، با فقر و گرسنگي و آبرومندي درس ميخواندند و زير بار فلك هم نميرفتند، زير سؤال ميرفتند; خوب بود؟ امام كه در بيانات خود، اينقدر روي شانهي آخوند درباري شلاق كوبيده، به همين خاطر است; مواظبت كنيد.
در اينجا، من به برادران عزيز روحاني هم كه تشريف دارند، يك جمله عرض بكنم. مسؤوليت حفظ معنويت و روح و حال اين برادران، به عهدهي شماست. انسان، سايشپذير است. هر انسان ديگري جز معصومين، در برخوردها و سايشها و اصطكاكها، ساييده و كم ميشود و برجستگيهاي روحيش تغيير ميكند; بايد مراقبش بود. اينكه ذكر دايمي گفتهاند، براي خاطر اين است. انسان دايما بايد متذكر باشد; والا خراب خواهد شد.
بزرگان و ائمه و معصومين ما، مواظب خودشان، خودسازيشان، نمازشان، ذكرشان، دعايشان، توجهات و توسلاتشان بودند; براي اينكه ضايع و خراب نشوند. ماها خراب ميشويم. اگر مواظب خودتان نباشيد، ضايع و خراب ميشويد. اين برادران عزيز روحاني، بايستي به اين جهت توجه كنند.
خداوند انشاءالله به شما توفيق بدهد و تأييد و كمكتان كند. انشاءالله كه در اين مرحلهي كنوني انقلاب و كشور و نيز در آينده، شأن شايسته و وظيفهي خداپسند خودتان را انجام بدهيد و صميمانه و برادرانه و در خدمت به اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي، مثل هميشه بانشاط و سرحال و كاملا در راه و مواظب حدود الهي، حركت بكنيد. خداي متعال هم كمك خواهد كرد و انشاءالله شر دشمنان از عالم اسلام كم شود.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته