بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
از خداوند متعال صميمانه مسئلت میكنيم كه همت و تلاش شما را مشمول بركات خود قرار دهد و اين تلاش كه ان شاءاللَّه با نيت خالص و قربة الى اللَّه انجام میگيرد، به همان نتائجى منتهى بشود كه در دل شما و آرزوى شما وجود دارد؛ يعنى تحقق يك حج اسلامىِ حقيقىِ مرضىِ روح مطهر حضرت خاتم الانبياء (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم).
فريضه ى حج يك فرصت است كه خداى متعال در اختيار ما قرار داده است. هم يك فرصت براى شخص مسلمان است، هم يك فرصت براى امت بزرگ اسلامى است، هم امروز يك فرصت براى نظام جمهورى اسلامى است كه پرچم حاكميت اسلام و شريعت اسلامى را برافراشته است. بايد همه از اين فرصت استفاده كنيم.
براى فردِ انسان، فرصت حج، فرصت ورود يك انسان در فضاى بيكرانه ى معنويت است؛ از لابه لاى زندگى معمولى خودمان با همه ى آلودگى هايش، با همه ى اشكالاتش، خودمان را بيرون میكشيم و به فضاى صفا و معنويت و تقرب الىاللَّه و رياضت اختيارى میرويم. از اولى كه وارد اين مراسم میشويد، چيزهائى را كه در زندگى متعارف معمولى مباح است، بر خودتان حرام میكنيد؛ احرام. احرام، حرام كردن چيزهائى است بر خود كه در زندگى متعارفِ معمولى رائج و مباح است، جائز است؛ و بسيارى از آنها هم مايه ى غفلت است، بعضى هم مايه ى انحطاط است.
همه ى وسائل تفاخر ظاهرى و مادى از ما گرفته میشود؛ اولش لباس. درجه و مقام و رتبه و لباس و لباس فاخر و همه ى اينها كنار میرود و همه در يك لباس قرار میگيرند. به آينه نگاه نكنيد كه يك جلوه اى از خودخواهى و خودشيفتگى است. بوى خوش استعمال نكنيد كه وسيله اى براى جلوه گرى است. از زير آفتاب يا زير باران نگريزيد، زير سقف نرويد - در حال حركت - كه مظهر راحت طلبى و آسايش طلبى است. اگر از جائى عبور میكنيد كه بوى متعفنى دارد، بينى تان را نگيريد؛ و همين طور بقيه ى كارهاى احرام؛ حرام كردن بر خود چيزهائى را كه مايه ى راحت و مايه ى شهوت نفس، شهوات جنسى محرَّم، در اين مدت است؛ چه مايه ى تفاخر است، چه مايه ى تبعيض است. اينها همه برداشته میشود.
بعد وارد فضاى بيت اللَّه و مسجدالحرام شدن و آن شكوه و عظمتى را كه در عين سادگى و بى پيرايگى وجود دارد، با چشم، با دست، با همه ى وجود لمس كردن. عظمت، شكوه، منتها نه از نوع شكوه مادى و زر و زيورهاى مادى؛ از نوع ديگرى كه براى انسانهاى معمولى قابل توصيف هم حتّى نيست. بعد وارد شدن در اين سيل خروشان دوار، بر گرد يك مركز حركت كردن، آن هم با ذكر، با دعا، با گريه، با خشوع، با تكلم با خداى متعال. بعد سعى صفا و مروه همين جور است، وقوف عرفات و مشعر همين جور است، فرائض روزهاى منا همين جور است. اين حج است.
دوستان اشاره كردند به اينكه من براى آسايش حجاج سفارش كرده ام. بله، معلوم است؛ اما اين آسايش به معناى تن پرورى نيست. اين را هم من هميشه به دوستان برگزاركننده ى حج در طول سالها گفته ام كه اين آسايش، فراغت است براى همين دلباختگى و دل سپردگى و انقطاع الى اللَّه. كارى كنيد كه مردم فراغت پيدا كنند، دغدغه اى نداشته باشند، بتوانند اين فريضه را به بهترين وجهى انجام بدهند؛ مراد اين است. والّا آسايش حيوانى و خور و خواب و بيشتر خوردن و بهتر خوردن، نه؛ اينها سليقه ى بنده نيست، كه ما در حج دنبال اين چيزها برويم.
حج يك سفر تفريحى نيست، حج يك سفر معنوى است. سفر الى اللَّه است با جسم و جان؛ هر دو. سفر الى اللَّه براى اهل سلوك سفر جسمانى نيست، سفر قلبى و روحى است. اينجا براى همه ى ما مردم اين سفر الى اللَّه با جسم و جان هر دو هست. حالا جسم را آنجا ببريم، دل را نبريم؛ اين كه نشد. يا خداى نكرده كسانى بر اثر تكرر اين نعمت - كه مكرر توفيق پيدا كردند حج مشرف بشوند، خانه ى خدا را ببينند، زيارت كنند - بتدريج حج براى اينها حالت بى تفاوتى و كم اهميتى پيدا كند و ديگر آن انقلاب درون را نتوانند به خودشان تلقين كنند و در خودشان بيابند. اين، چيز خوبى نيست.
رحمت خدا بر مرحوم شيخ محمد بهارى - در همين ايام ظاهراً بناست سالگرد تعظيمى، گردهمائى تجليلى از ايشان تشكيل شود - كه در يكى از نوشته هايشان میگويند كه دعا و ذكر و شايد نماز، وقتى بى توجه تكرار میشود، قساوت مى آورد! نماز میخوانيم، نمازِ مايه ى قساوت. چرا؟ چون در حال نماز حضور قلب نداريم، توجه نداريم. پس اين نماز يا با توجه است، كه مايه ى رقت و قرب و لطافت و صفاست؛ يا نمازِ بى توجه است، كه آن وقت به گفته ى ايشان مايه ى قساوت قلب است.
حج هم همين جور است. اين اعمال را با توجه، با حضور بايد انجام داد. «ايّاما معدودات»،(1) «معلومات»(2) - مجموع ايام حج و عمره - چند روز بيشتر كه نيست. اين فرصت چند روزه ى حج، يك تمرين و آموزش تجربى است؛ يعنى انسان مى بيند كه اين جورى هم میشود زندگى كرد. بى تفاخر و بى اعتناى به لذائذ مادى هم میشود زندگى كرد. نه اينكه حالا بيائيم همه ى زندگى را در حال احرام زندگى كنيم؛ اين مراد نيست؛ نه، از طيبات رزق كه خداى متعال براى شما حلال كرده، بايد استفاده كنيد؛ اما دل بستن، بى تاب شدن، زندگى را همين دانستن - كه ما دچارش هستيم كه زندگى را همين لذائذ و شهوات مادى و همين هوسهاى بى مورد و بى جا گمان میبريم - بايد در هم بشكند تا بفهميم نه، ميشود فصلى از زندگى، بخشى از شبانه روز، ساعاتى از نيمه ى شب را اختصاص داد به همين حالت انقطاع الى اللَّه و به اين حالت صفا. اين را آنجا تمرين میكنيد، ياد میگيريد؛ حاجى ياد میگيرد كه اين كار را میشود انجام داد. ببينيد، چه فرصت عظيمى است.
شما دست اندركاران حج بايد كارى كنيد كه اين خيل عظيم مردمى كه با شما حج مى آيند، يا آنجا هستند - از كشورهاى ديگر مى آيند - به اين نكته ى حج واقف شوند، اين فرصت را بشناسند و تحريض شوند بر اينكه اين فرصت را به چنگ بياورند. يكى از مهمترين كارهاى دست اندركار حج - چه رئيس كاروان، چه روحانى حج، چه مديريتهاى بخشهاى گوناگون؛ فرهنگى، غير فرهنگى - اين است. اين احساس كه يك فرصت است، در اختيار قرار داده شده، و هميشه هم به دست نمى آيد، براى همه هم به دست نمى آيد. چقدر افرادى هستند كه آرزوى يك روز از آن روزهاى شما را در آنجا دارند؛ اما امكان برايشان پيدا نمیشود. در دنيا افرادى كه مشتاق حج باشند، فراوانند. حالا كه براى شما فراهم شده، اين فرصت را مغتنم بشماريد. اين فرصت فرد است و بر اساس او، وظيفه ى مسئول حج و كارگزار حج مشخص میشود. اين، فرصت اول.
فرصت دوم، فرصت براى امت اسلامى است؛ براى اينكه امت اسلامى با تكثر قوميتها و نژادها، مناطق عالم و فرهنگها و عادتها و سليقه ها، به طور طبيعى در معرض شكافها و جدائى هائى هست. چون خداوند متعال اسلام را براى يك نژاد خاص، براى يك فرهنگ خاص، براى يك منطقه ى خاص از دنيا كه نياورد، براى همه ى بشريت آورد. همه ى بشريت از لحاظ رنگ، از لحاظ زبان، از لحاظ عادات، از لحاظ سلائق، از لحاظ محيطهاى تاريخى و جغرافيائى با هم متفاوتند. پس زمينه ى اختلاف در امت اسلامى وجود دارد. اين اختلاف بايستى بروز نكند، بايستى تحقق و فعليت پيدا نكند. حج آن فرصت بزرگى است براى امت اسلامى كه التيام خود را پس از جدائى هاى طبيعى و احياناً جدائى هاى مصنوعى و تحميلى، بار ديگر براى خودش تأمين كند.
حج براى امت اسلامى يك فرصت است. در اين خيل عظيمى كه در حج هر سال شركت میكنند، شما يك مقطع ده ساله را در نظر بگيريد، ببينيد در اين ده سال چند ميليون انسان از آفريقا، از آسيا، از اروپا، از همه ى مناطق عالم - زن، مرد، باسواد، كم سواد، داراى سلائق مختلف - شركت میكنند. اگر نداى اتحاد اسلامى، «و لاتفرقوا»(3)ى اسلامى بر اين مجموعه حاكم باشد، شما ببينيد چه اتفاق عظيمى مى افتد. ديگر همه ى اين مايه هاى اختلاف كمرنگ میشود. يكى سنى است، يكى شيعه است؛ در بين شيعه فِرق مختلف، در بين سنى فِرق مختلف؛ فقه هاى مختلف، مذهبهاى مختلف، عادتهاى مختلف است كه به طور طبيعى به جدائى مى انجامد. همه ى اينها را اين دست مهربان حج جمع میكند، به هم نزديك میكند، درهم فشرده میكند.
حالا اينجا من حاشيه اى بزنم. چقدر جفاست كه كسى از اين وسيله ى وحدت، ابزارى درست كند براى اختلاف و شكاف. اين، خطاب به همه است. اين فقط خطاب به آن فرد تكفيرىِ سلفىِ متعصب كه در مدينه بايستد و مقدسات شما را دشنام بدهد، نيست؛ خطاب به همه است. مسئولين حج - مسئولين كاروانها، روحانيون حج - مراقب باشند كه از اين وسيله ى وحدت، ابزارى براى تفرقه درست نكنند و دلها را از يكديگر پر از كينه و درد نكنند. من چيزهائى را كه میتواند وسيله ى جدائى شود، نمیشمرم؛ خودتان فكر كنيد، ببينيد چه چيزى است كه دل شيعه را نسبت به برادر مسلمان غير شيعه ى خود پر از كينه ميكند؛ دل سنى را نسبت به برادر مسلمان شيعه ى خود پر از بغض میكند؛ ببينيد اينها چى است، اينها را بيرون بكشيد، بيندازيد كنار و حج را كه وسيله ى التيام، وسيله ى وحدت، وسيله ى يكسان سازى دلها و نيتها و عزمها در دنياى اسلام است، بعكس، وسيله ى جدا كردن، وسيله ى بغض ايجاد كردن نبايد قرار داد. شناختن اين مسئله و مصاديق اين مسئله خيلى هوشيارى و خيلى دقت میطلبد. اينها شوخى نيست.
فرصت سوم، فرصت براى جمهورى اسلامى است. جمهورى اسلامى مظلوم است. من به شما عرض بكنم - من سالهاست اين را گفته ام - جمهورى اسلامى نظامى است كه تمام اركان اقتدار معنوى در او جمع است؛ مقتدر است، اما مقتدرِ مظلوم. اينها با هم منافات ندارد. مظلوم است به خاطر چى؟ به دلائل مختلف؛ يكى اش اين است كه دشمنان جمهورى اسلامى براى اينكه فكر و آرمان جمهورى اسلامى در بين جامعه ى عظيم مسلمانها گسترش پيدا نكند، انواع و اقسام دروغها را به جمهورى اسلامى بسته اند؛ از دروغهاى اعتقادى و فكرى بگيريد تا دروغهاى فرقه اى و سياسى و اجرائى. اين كار را میكنند، آن كار را میكنند، اينجور ميگويند، آنجور ميگويند، اينجور فكر ميكنند، آنجور عمل ميكنند. سى سال است كه دارند عليه ما دروغ ميبافند. شما كه كارگزار حج ايد، شما كه دلتان لبالب از اعتقاد و ايمان به نظام جمهورى اسلامى است، در حج در كنار اين برادر مسلمانى كه در معرض اين تبليغات قرار گرفته است، تكليف اولتان چيست؟ تبيين. معارف اسلامى و معارف نظام اسلامى را تبيين كنيد. جمهورى اسلامى، جمهورى «اسلامى» است. ما اكثريت مردم ايران شيعه هستيم، اما نظام ما نظامى است كه شامل شيعه و سنى میشود. دليلش هم اين است كه هم در انقلاب، هم بعد از پيروزى انقلاب، هم در جنگ تحميلى، هم برادران سنىِ ما در داخل، هم يك كثرت عظيمى از مسلمانان عالم كه سنى هستند، از ما حمايت كردند، از ما دفاع كردند، براى خاطر جمهورى اسلامى ايستادند و عده اى كشته شدند. جمهورى اسلامى اين است.
در كشورهاى اسلامى، چه در آفريقا، چه در آسيا، چه در همه ى مناطق دنيا، حتّى در قلب آن كشورى كه بيشترين دشمنى را با ما كرده است - يعنى ايالات متحده ى آمريكا - مسلمانانى هستند كه شيعه نيستند، اما دلشان لبريز از محبت جمهورى اسلامى و محبت امام و محبت اين ملت بزرگِ باعزم و اراده است؛ چون جمهورى، جمهورى اسلامى بود. اينها اين را تحريف ميكنند؛ تبديل ميكنند و ميخواهند به دروغ مارك دشمنى با فِرق اسلامى را به سينه ى جمهورى اسلامى بزنند. برويد اينها را تبيين كنيد. برادران مسلمان ما، خواهران مسلمان ما در سراسر دنيا بدانند كه اينجا مال آنهاست؛ بدانند اينجا همان كارى انجام گرفته است كه دل هر مسلمانى در آرزوى انجام گرفتن آن هست. كدام مسلمان است كه در دنيا نخواهد كه قرآن حاكميت پيدا كند. اينجا قرآن حاكميت پيدا كرده؛ اينجا شريعت حاكميت پيدا كرده.
امروز در دنياى اسلام كيست كه از تسلط و نفوذ بيگانگان و كفار در كشورهاى اسلامى دلش خون نباشد؟ دلهايشان خون است و نمیتوانند حرف بزنند؛ به آنها اجازه نمیدهند حرف بزنند. جمهورى اسلامى همان منبر بزرگ و عظيم و جهانى و آزادى است كه همان حرفِ در دل آنها و فرياد شكسته ى در گلوى آنها را در اينجا با صداى رسا بلند میكند.
مستكبرين هم به همين جهت با او مخالفند. دشمنىِ آمريكا با ما به خاطر همين است. ما حرف دل ملتهاى مسلمان را داريم میزنيم. ملتهاى مسلمان كه همين چند تا حكومت فاسد نيستند. ملتهاى مسلمان از نفوذ آمريكا، از دخالت آمريكا، از تكبر آمريكا، از تكبر استكبار - اعم از آمريكا و غير آمريكا - دلهايشان پر است؛ دلهايشان خون است؛ منتها دستشان نمیرسد. اين حرفها در اينجا در همه ى سطوح حكومت از بالا تا پائين، با صراحت دارد بيان میشود. اينها حقائق خيلى شيوا و زيبائى از جمهورى اسلامى است؛ اينها را بگوئيد تا اينها را دنياى اسلام و ملتهاى اسلام بفهمند؛ بدانند. البته اين تبيين فقط مخصوص يك عده از خواص، مثلاً دانشجوها كه در كشورهاى اسلامى و در دانشگاه ها به خاطر ارتباطات گوناگون عمومىِ بين المللى به اين چيزها دست پيدا ميكنند، نباشد؛ بلكه آحاد مردم بدانند؛ بفهمند. اينها فرصتهاى تبيين براى نظام جمهورى اسلامى است.
البته بنده عقيده ندارم كه ما بايد بيرونمان را درست كنيم، درونمان هرچه بود، بود؛ نه. من بِجد اعتقاد دارم كه اولين وظيفه و دستور ما اين است كه خودمان را اصلاح كنيم؛ چه داخل قلب خودمان و درون خودمان را، چه داخل كشور خودمان را.
داخل كشور خودمان را هم بايد خودمان اصلاح كنيم. ملت ما ملت مؤمن و باعزم و اراده اى است، ملت آماده اى است، ملت صادقى است؛ اما در گوشه و كنار افرادى، جريانهائى، مجموعه هائى به اسمهاى مختلفِ نخبگان سياسى و غير اينها، فضاى جامعه را مشوش میكنند، فضاى جامعه را از صفا و صداقت تهى میكنند، مردم را دچار اغتشاش ذهنى، دچار ترديد میكنند.
اين ملت همان ملتى است كه اين انقلاب عظيم را به پيروزى رسانده، اين نظام مستحكم و باعظمت را شالوده ريزى كرده و سى سال با قدرت، او را حفظ كرده. اين آنچنان ملتى است، اين آنچنان ايمانى است، اين آنچنان عزم راسخى است. ا
ين دستاوردها كه مفت به دست نمى آيد. تا ملتى فداكار نباشد، تا ملتى بااراده و مصمم نباشد، كه اين چيزها به دست نمى آيد. ما بيائيم به خاطر دشمنى با زيد و عمرو و اين دولت و آن دولت و مسئولين اجرائى يا مسئولين كذا و كذا، اصل نظام را زير سؤال ببريم؛ سياه نمائى كنيم! كارى كه متأسفانه بعضى از نخبگان سياسى ميكنند.
فضاى تبليغاتى كشور، فضاى مطبوعاتى كشور، فضاى تبليغات سياسى كشور به هيچ وجه فضاى خرسندكننده اى نيست. ما بايستى از اسلام براى عمل خودمان، براى رفتارهاى خودمان، براى موضعگيرى هاى خودمان درس بگيريم و بدانيم بقاى نظام اسلامى، بركات الهى، تفضلات و رحمت الهى تا وقتى است كه ما پايبند و مقيد باشيم. خدا كه با ما قوم و خويشى ندارد. بارها من عرض كرده ام بنى اسرائيل همان كسانى هستند كه خداى متعال در قرآن مكرر ميفرمايد: «اذكروا نعمتى الّتى انعمت عليكم و انّى فضّلتكم على العالمين».(4) خدا بنى اسرائيل را بر عالمين تفضيل داد؛ اما همين بنى اسرائيل به خاطر اينكه لوس شدند، قدر نعمت خدا را ندانستند و كفران كردند، «كونوا قردة خاسئين»،(5) «ضربت عليهم الذّلّة و المسكنة»؛(6) تبديل شدند به اين.
وقتى رحمت الهى براى ما پيش خواهد آمد كه مواظب و مراقب خودمان باشيم؛ مراقب حرف زدنمان، مراقب اقدام كردنمان، مراقب تبليغاتمان. اين فضاى بى بند و بارى در حرف زدن، در اظهارات عليه دولت، عليه كى به خاطر اغراض، اينها چيزهائى نيست كه خداى متعال از اينها به آسانى بگذرد. آن وقت كسانى خطا ميكنند، خداى متعال «و اتّقوا فتنة لا تصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة»؛(7) بله اينجورى است. بعضى از ظلمها، بعضى از كارها هست كه نتيجه و اثر آن دامن همه، نه فقط دامن آن ظالم را ميگيرد؛ بر اثر رفتار يك عده اى كه در گفتار خودشان، در عمل خودشان، در قضاوت خودشان ظلم ميكنند. بايد مراقب اين چيزها بود.
حج براى ما بايد درس باشد؛ هم براى حاجى كه به حج ميرود، هم براى ما كه نگاه ميكنيم و دعا ميكنيم و آرزو ميكنيم كه حج مقبول و كاملى ان شاءاللَّه انجام بدهند. خداوند ان شاءاللَّه همه ى ما را توفيق بدهد كه بتوانيم از درسهاى حج حداكثر استفاده را بكنيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) بقره: 184
2) حج: 28
3) آل عمران: 103
4) بقره: 47
5) بقره: 65
6) بقره: 61
7) انفال: 25
از خداوند متعال صميمانه مسئلت میكنيم كه همت و تلاش شما را مشمول بركات خود قرار دهد و اين تلاش كه ان شاءاللَّه با نيت خالص و قربة الى اللَّه انجام میگيرد، به همان نتائجى منتهى بشود كه در دل شما و آرزوى شما وجود دارد؛ يعنى تحقق يك حج اسلامىِ حقيقىِ مرضىِ روح مطهر حضرت خاتم الانبياء (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم).
فريضه ى حج يك فرصت است كه خداى متعال در اختيار ما قرار داده است. هم يك فرصت براى شخص مسلمان است، هم يك فرصت براى امت بزرگ اسلامى است، هم امروز يك فرصت براى نظام جمهورى اسلامى است كه پرچم حاكميت اسلام و شريعت اسلامى را برافراشته است. بايد همه از اين فرصت استفاده كنيم.
براى فردِ انسان، فرصت حج، فرصت ورود يك انسان در فضاى بيكرانه ى معنويت است؛ از لابه لاى زندگى معمولى خودمان با همه ى آلودگى هايش، با همه ى اشكالاتش، خودمان را بيرون میكشيم و به فضاى صفا و معنويت و تقرب الىاللَّه و رياضت اختيارى میرويم. از اولى كه وارد اين مراسم میشويد، چيزهائى را كه در زندگى متعارف معمولى مباح است، بر خودتان حرام میكنيد؛ احرام. احرام، حرام كردن چيزهائى است بر خود كه در زندگى متعارفِ معمولى رائج و مباح است، جائز است؛ و بسيارى از آنها هم مايه ى غفلت است، بعضى هم مايه ى انحطاط است.
همه ى وسائل تفاخر ظاهرى و مادى از ما گرفته میشود؛ اولش لباس. درجه و مقام و رتبه و لباس و لباس فاخر و همه ى اينها كنار میرود و همه در يك لباس قرار میگيرند. به آينه نگاه نكنيد كه يك جلوه اى از خودخواهى و خودشيفتگى است. بوى خوش استعمال نكنيد كه وسيله اى براى جلوه گرى است. از زير آفتاب يا زير باران نگريزيد، زير سقف نرويد - در حال حركت - كه مظهر راحت طلبى و آسايش طلبى است. اگر از جائى عبور میكنيد كه بوى متعفنى دارد، بينى تان را نگيريد؛ و همين طور بقيه ى كارهاى احرام؛ حرام كردن بر خود چيزهائى را كه مايه ى راحت و مايه ى شهوت نفس، شهوات جنسى محرَّم، در اين مدت است؛ چه مايه ى تفاخر است، چه مايه ى تبعيض است. اينها همه برداشته میشود.
بعد وارد فضاى بيت اللَّه و مسجدالحرام شدن و آن شكوه و عظمتى را كه در عين سادگى و بى پيرايگى وجود دارد، با چشم، با دست، با همه ى وجود لمس كردن. عظمت، شكوه، منتها نه از نوع شكوه مادى و زر و زيورهاى مادى؛ از نوع ديگرى كه براى انسانهاى معمولى قابل توصيف هم حتّى نيست. بعد وارد شدن در اين سيل خروشان دوار، بر گرد يك مركز حركت كردن، آن هم با ذكر، با دعا، با گريه، با خشوع، با تكلم با خداى متعال. بعد سعى صفا و مروه همين جور است، وقوف عرفات و مشعر همين جور است، فرائض روزهاى منا همين جور است. اين حج است.
دوستان اشاره كردند به اينكه من براى آسايش حجاج سفارش كرده ام. بله، معلوم است؛ اما اين آسايش به معناى تن پرورى نيست. اين را هم من هميشه به دوستان برگزاركننده ى حج در طول سالها گفته ام كه اين آسايش، فراغت است براى همين دلباختگى و دل سپردگى و انقطاع الى اللَّه. كارى كنيد كه مردم فراغت پيدا كنند، دغدغه اى نداشته باشند، بتوانند اين فريضه را به بهترين وجهى انجام بدهند؛ مراد اين است. والّا آسايش حيوانى و خور و خواب و بيشتر خوردن و بهتر خوردن، نه؛ اينها سليقه ى بنده نيست، كه ما در حج دنبال اين چيزها برويم.
حج يك سفر تفريحى نيست، حج يك سفر معنوى است. سفر الى اللَّه است با جسم و جان؛ هر دو. سفر الى اللَّه براى اهل سلوك سفر جسمانى نيست، سفر قلبى و روحى است. اينجا براى همه ى ما مردم اين سفر الى اللَّه با جسم و جان هر دو هست. حالا جسم را آنجا ببريم، دل را نبريم؛ اين كه نشد. يا خداى نكرده كسانى بر اثر تكرر اين نعمت - كه مكرر توفيق پيدا كردند حج مشرف بشوند، خانه ى خدا را ببينند، زيارت كنند - بتدريج حج براى اينها حالت بى تفاوتى و كم اهميتى پيدا كند و ديگر آن انقلاب درون را نتوانند به خودشان تلقين كنند و در خودشان بيابند. اين، چيز خوبى نيست.
رحمت خدا بر مرحوم شيخ محمد بهارى - در همين ايام ظاهراً بناست سالگرد تعظيمى، گردهمائى تجليلى از ايشان تشكيل شود - كه در يكى از نوشته هايشان میگويند كه دعا و ذكر و شايد نماز، وقتى بى توجه تكرار میشود، قساوت مى آورد! نماز میخوانيم، نمازِ مايه ى قساوت. چرا؟ چون در حال نماز حضور قلب نداريم، توجه نداريم. پس اين نماز يا با توجه است، كه مايه ى رقت و قرب و لطافت و صفاست؛ يا نمازِ بى توجه است، كه آن وقت به گفته ى ايشان مايه ى قساوت قلب است.
حج هم همين جور است. اين اعمال را با توجه، با حضور بايد انجام داد. «ايّاما معدودات»،(1) «معلومات»(2) - مجموع ايام حج و عمره - چند روز بيشتر كه نيست. اين فرصت چند روزه ى حج، يك تمرين و آموزش تجربى است؛ يعنى انسان مى بيند كه اين جورى هم میشود زندگى كرد. بى تفاخر و بى اعتناى به لذائذ مادى هم میشود زندگى كرد. نه اينكه حالا بيائيم همه ى زندگى را در حال احرام زندگى كنيم؛ اين مراد نيست؛ نه، از طيبات رزق كه خداى متعال براى شما حلال كرده، بايد استفاده كنيد؛ اما دل بستن، بى تاب شدن، زندگى را همين دانستن - كه ما دچارش هستيم كه زندگى را همين لذائذ و شهوات مادى و همين هوسهاى بى مورد و بى جا گمان میبريم - بايد در هم بشكند تا بفهميم نه، ميشود فصلى از زندگى، بخشى از شبانه روز، ساعاتى از نيمه ى شب را اختصاص داد به همين حالت انقطاع الى اللَّه و به اين حالت صفا. اين را آنجا تمرين میكنيد، ياد میگيريد؛ حاجى ياد میگيرد كه اين كار را میشود انجام داد. ببينيد، چه فرصت عظيمى است.
شما دست اندركاران حج بايد كارى كنيد كه اين خيل عظيم مردمى كه با شما حج مى آيند، يا آنجا هستند - از كشورهاى ديگر مى آيند - به اين نكته ى حج واقف شوند، اين فرصت را بشناسند و تحريض شوند بر اينكه اين فرصت را به چنگ بياورند. يكى از مهمترين كارهاى دست اندركار حج - چه رئيس كاروان، چه روحانى حج، چه مديريتهاى بخشهاى گوناگون؛ فرهنگى، غير فرهنگى - اين است. اين احساس كه يك فرصت است، در اختيار قرار داده شده، و هميشه هم به دست نمى آيد، براى همه هم به دست نمى آيد. چقدر افرادى هستند كه آرزوى يك روز از آن روزهاى شما را در آنجا دارند؛ اما امكان برايشان پيدا نمیشود. در دنيا افرادى كه مشتاق حج باشند، فراوانند. حالا كه براى شما فراهم شده، اين فرصت را مغتنم بشماريد. اين فرصت فرد است و بر اساس او، وظيفه ى مسئول حج و كارگزار حج مشخص میشود. اين، فرصت اول.
فرصت دوم، فرصت براى امت اسلامى است؛ براى اينكه امت اسلامى با تكثر قوميتها و نژادها، مناطق عالم و فرهنگها و عادتها و سليقه ها، به طور طبيعى در معرض شكافها و جدائى هائى هست. چون خداوند متعال اسلام را براى يك نژاد خاص، براى يك فرهنگ خاص، براى يك منطقه ى خاص از دنيا كه نياورد، براى همه ى بشريت آورد. همه ى بشريت از لحاظ رنگ، از لحاظ زبان، از لحاظ عادات، از لحاظ سلائق، از لحاظ محيطهاى تاريخى و جغرافيائى با هم متفاوتند. پس زمينه ى اختلاف در امت اسلامى وجود دارد. اين اختلاف بايستى بروز نكند، بايستى تحقق و فعليت پيدا نكند. حج آن فرصت بزرگى است براى امت اسلامى كه التيام خود را پس از جدائى هاى طبيعى و احياناً جدائى هاى مصنوعى و تحميلى، بار ديگر براى خودش تأمين كند.
حج براى امت اسلامى يك فرصت است. در اين خيل عظيمى كه در حج هر سال شركت میكنند، شما يك مقطع ده ساله را در نظر بگيريد، ببينيد در اين ده سال چند ميليون انسان از آفريقا، از آسيا، از اروپا، از همه ى مناطق عالم - زن، مرد، باسواد، كم سواد، داراى سلائق مختلف - شركت میكنند. اگر نداى اتحاد اسلامى، «و لاتفرقوا»(3)ى اسلامى بر اين مجموعه حاكم باشد، شما ببينيد چه اتفاق عظيمى مى افتد. ديگر همه ى اين مايه هاى اختلاف كمرنگ میشود. يكى سنى است، يكى شيعه است؛ در بين شيعه فِرق مختلف، در بين سنى فِرق مختلف؛ فقه هاى مختلف، مذهبهاى مختلف، عادتهاى مختلف است كه به طور طبيعى به جدائى مى انجامد. همه ى اينها را اين دست مهربان حج جمع میكند، به هم نزديك میكند، درهم فشرده میكند.
حالا اينجا من حاشيه اى بزنم. چقدر جفاست كه كسى از اين وسيله ى وحدت، ابزارى درست كند براى اختلاف و شكاف. اين، خطاب به همه است. اين فقط خطاب به آن فرد تكفيرىِ سلفىِ متعصب كه در مدينه بايستد و مقدسات شما را دشنام بدهد، نيست؛ خطاب به همه است. مسئولين حج - مسئولين كاروانها، روحانيون حج - مراقب باشند كه از اين وسيله ى وحدت، ابزارى براى تفرقه درست نكنند و دلها را از يكديگر پر از كينه و درد نكنند. من چيزهائى را كه میتواند وسيله ى جدائى شود، نمیشمرم؛ خودتان فكر كنيد، ببينيد چه چيزى است كه دل شيعه را نسبت به برادر مسلمان غير شيعه ى خود پر از كينه ميكند؛ دل سنى را نسبت به برادر مسلمان شيعه ى خود پر از بغض میكند؛ ببينيد اينها چى است، اينها را بيرون بكشيد، بيندازيد كنار و حج را كه وسيله ى التيام، وسيله ى وحدت، وسيله ى يكسان سازى دلها و نيتها و عزمها در دنياى اسلام است، بعكس، وسيله ى جدا كردن، وسيله ى بغض ايجاد كردن نبايد قرار داد. شناختن اين مسئله و مصاديق اين مسئله خيلى هوشيارى و خيلى دقت میطلبد. اينها شوخى نيست.
فرصت سوم، فرصت براى جمهورى اسلامى است. جمهورى اسلامى مظلوم است. من به شما عرض بكنم - من سالهاست اين را گفته ام - جمهورى اسلامى نظامى است كه تمام اركان اقتدار معنوى در او جمع است؛ مقتدر است، اما مقتدرِ مظلوم. اينها با هم منافات ندارد. مظلوم است به خاطر چى؟ به دلائل مختلف؛ يكى اش اين است كه دشمنان جمهورى اسلامى براى اينكه فكر و آرمان جمهورى اسلامى در بين جامعه ى عظيم مسلمانها گسترش پيدا نكند، انواع و اقسام دروغها را به جمهورى اسلامى بسته اند؛ از دروغهاى اعتقادى و فكرى بگيريد تا دروغهاى فرقه اى و سياسى و اجرائى. اين كار را میكنند، آن كار را میكنند، اينجور ميگويند، آنجور ميگويند، اينجور فكر ميكنند، آنجور عمل ميكنند. سى سال است كه دارند عليه ما دروغ ميبافند. شما كه كارگزار حج ايد، شما كه دلتان لبالب از اعتقاد و ايمان به نظام جمهورى اسلامى است، در حج در كنار اين برادر مسلمانى كه در معرض اين تبليغات قرار گرفته است، تكليف اولتان چيست؟ تبيين. معارف اسلامى و معارف نظام اسلامى را تبيين كنيد. جمهورى اسلامى، جمهورى «اسلامى» است. ما اكثريت مردم ايران شيعه هستيم، اما نظام ما نظامى است كه شامل شيعه و سنى میشود. دليلش هم اين است كه هم در انقلاب، هم بعد از پيروزى انقلاب، هم در جنگ تحميلى، هم برادران سنىِ ما در داخل، هم يك كثرت عظيمى از مسلمانان عالم كه سنى هستند، از ما حمايت كردند، از ما دفاع كردند، براى خاطر جمهورى اسلامى ايستادند و عده اى كشته شدند. جمهورى اسلامى اين است.
در كشورهاى اسلامى، چه در آفريقا، چه در آسيا، چه در همه ى مناطق دنيا، حتّى در قلب آن كشورى كه بيشترين دشمنى را با ما كرده است - يعنى ايالات متحده ى آمريكا - مسلمانانى هستند كه شيعه نيستند، اما دلشان لبريز از محبت جمهورى اسلامى و محبت امام و محبت اين ملت بزرگِ باعزم و اراده است؛ چون جمهورى، جمهورى اسلامى بود. اينها اين را تحريف ميكنند؛ تبديل ميكنند و ميخواهند به دروغ مارك دشمنى با فِرق اسلامى را به سينه ى جمهورى اسلامى بزنند. برويد اينها را تبيين كنيد. برادران مسلمان ما، خواهران مسلمان ما در سراسر دنيا بدانند كه اينجا مال آنهاست؛ بدانند اينجا همان كارى انجام گرفته است كه دل هر مسلمانى در آرزوى انجام گرفتن آن هست. كدام مسلمان است كه در دنيا نخواهد كه قرآن حاكميت پيدا كند. اينجا قرآن حاكميت پيدا كرده؛ اينجا شريعت حاكميت پيدا كرده.
امروز در دنياى اسلام كيست كه از تسلط و نفوذ بيگانگان و كفار در كشورهاى اسلامى دلش خون نباشد؟ دلهايشان خون است و نمیتوانند حرف بزنند؛ به آنها اجازه نمیدهند حرف بزنند. جمهورى اسلامى همان منبر بزرگ و عظيم و جهانى و آزادى است كه همان حرفِ در دل آنها و فرياد شكسته ى در گلوى آنها را در اينجا با صداى رسا بلند میكند.
مستكبرين هم به همين جهت با او مخالفند. دشمنىِ آمريكا با ما به خاطر همين است. ما حرف دل ملتهاى مسلمان را داريم میزنيم. ملتهاى مسلمان كه همين چند تا حكومت فاسد نيستند. ملتهاى مسلمان از نفوذ آمريكا، از دخالت آمريكا، از تكبر آمريكا، از تكبر استكبار - اعم از آمريكا و غير آمريكا - دلهايشان پر است؛ دلهايشان خون است؛ منتها دستشان نمیرسد. اين حرفها در اينجا در همه ى سطوح حكومت از بالا تا پائين، با صراحت دارد بيان میشود. اينها حقائق خيلى شيوا و زيبائى از جمهورى اسلامى است؛ اينها را بگوئيد تا اينها را دنياى اسلام و ملتهاى اسلام بفهمند؛ بدانند. البته اين تبيين فقط مخصوص يك عده از خواص، مثلاً دانشجوها كه در كشورهاى اسلامى و در دانشگاه ها به خاطر ارتباطات گوناگون عمومىِ بين المللى به اين چيزها دست پيدا ميكنند، نباشد؛ بلكه آحاد مردم بدانند؛ بفهمند. اينها فرصتهاى تبيين براى نظام جمهورى اسلامى است.
البته بنده عقيده ندارم كه ما بايد بيرونمان را درست كنيم، درونمان هرچه بود، بود؛ نه. من بِجد اعتقاد دارم كه اولين وظيفه و دستور ما اين است كه خودمان را اصلاح كنيم؛ چه داخل قلب خودمان و درون خودمان را، چه داخل كشور خودمان را.
داخل كشور خودمان را هم بايد خودمان اصلاح كنيم. ملت ما ملت مؤمن و باعزم و اراده اى است، ملت آماده اى است، ملت صادقى است؛ اما در گوشه و كنار افرادى، جريانهائى، مجموعه هائى به اسمهاى مختلفِ نخبگان سياسى و غير اينها، فضاى جامعه را مشوش میكنند، فضاى جامعه را از صفا و صداقت تهى میكنند، مردم را دچار اغتشاش ذهنى، دچار ترديد میكنند.
اين ملت همان ملتى است كه اين انقلاب عظيم را به پيروزى رسانده، اين نظام مستحكم و باعظمت را شالوده ريزى كرده و سى سال با قدرت، او را حفظ كرده. اين آنچنان ملتى است، اين آنچنان ايمانى است، اين آنچنان عزم راسخى است. ا
ين دستاوردها كه مفت به دست نمى آيد. تا ملتى فداكار نباشد، تا ملتى بااراده و مصمم نباشد، كه اين چيزها به دست نمى آيد. ما بيائيم به خاطر دشمنى با زيد و عمرو و اين دولت و آن دولت و مسئولين اجرائى يا مسئولين كذا و كذا، اصل نظام را زير سؤال ببريم؛ سياه نمائى كنيم! كارى كه متأسفانه بعضى از نخبگان سياسى ميكنند.
فضاى تبليغاتى كشور، فضاى مطبوعاتى كشور، فضاى تبليغات سياسى كشور به هيچ وجه فضاى خرسندكننده اى نيست. ما بايستى از اسلام براى عمل خودمان، براى رفتارهاى خودمان، براى موضعگيرى هاى خودمان درس بگيريم و بدانيم بقاى نظام اسلامى، بركات الهى، تفضلات و رحمت الهى تا وقتى است كه ما پايبند و مقيد باشيم. خدا كه با ما قوم و خويشى ندارد. بارها من عرض كرده ام بنى اسرائيل همان كسانى هستند كه خداى متعال در قرآن مكرر ميفرمايد: «اذكروا نعمتى الّتى انعمت عليكم و انّى فضّلتكم على العالمين».(4) خدا بنى اسرائيل را بر عالمين تفضيل داد؛ اما همين بنى اسرائيل به خاطر اينكه لوس شدند، قدر نعمت خدا را ندانستند و كفران كردند، «كونوا قردة خاسئين»،(5) «ضربت عليهم الذّلّة و المسكنة»؛(6) تبديل شدند به اين.
وقتى رحمت الهى براى ما پيش خواهد آمد كه مواظب و مراقب خودمان باشيم؛ مراقب حرف زدنمان، مراقب اقدام كردنمان، مراقب تبليغاتمان. اين فضاى بى بند و بارى در حرف زدن، در اظهارات عليه دولت، عليه كى به خاطر اغراض، اينها چيزهائى نيست كه خداى متعال از اينها به آسانى بگذرد. آن وقت كسانى خطا ميكنند، خداى متعال «و اتّقوا فتنة لا تصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة»؛(7) بله اينجورى است. بعضى از ظلمها، بعضى از كارها هست كه نتيجه و اثر آن دامن همه، نه فقط دامن آن ظالم را ميگيرد؛ بر اثر رفتار يك عده اى كه در گفتار خودشان، در عمل خودشان، در قضاوت خودشان ظلم ميكنند. بايد مراقب اين چيزها بود.
حج براى ما بايد درس باشد؛ هم براى حاجى كه به حج ميرود، هم براى ما كه نگاه ميكنيم و دعا ميكنيم و آرزو ميكنيم كه حج مقبول و كاملى ان شاءاللَّه انجام بدهند. خداوند ان شاءاللَّه همه ى ما را توفيق بدهد كه بتوانيم از درسهاى حج حداكثر استفاده را بكنيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) بقره: 184
2) حج: 28
3) آل عمران: 103
4) بقره: 47
5) بقره: 65
6) بقره: 61
7) انفال: 25