بسماللهالرحمنالرحيم
انسان از اينكه ميبيند يك جمع متعهد و عاشق و واقعا مخلص انقلاب و دين، در سطح بالاي آموزش عالي كار ميكنند، قلبا و عميقا خوشحال ميشود. خدا انشاءالله آقاي دكتر معين و شما آقايان را حفظ كند و توفيقتان بدهد. از اينكه شماها در رأس كار هستيد و بالاخره سرنوشت اساسيترين نهاد آيندهي ما در دست آدمهاي خودي است، خوشحاليم. اميدواريم كه خداوند كمكتان كند; چون كار سنگيني است.
مسايل بودجه را كه فرموديد، هيچكدام براي من تازگي ندارد. ممكن است بعضي از دولتيها با ما ارتباطي نداشته باشند; اما شماها ـ چه آقاي دكتر معين، چه بعضي از شما آقايان ـ مكرر با من جلسه داشتهايد و همين حرفها و همين تعبير نخود و لوبيايي را كه آقاي سليمي گفتند ـ من حافظهام هم بد نيست ـ در جلسهي آن شب كه جمعي از آقايان هم بودند، مطرح كردهايد. در هر حال، اين مسايل به گوشم آشناست. وقتي مقايسه ميكنم، ميبينم كه توقعات در سابق كمتر بود; ولي حالا بيشتر شده است. اين، بحمدالله نشانهي پيشرفت كار است.
چند سال پيش، قبل از مسؤوليت آقاي افتخار حسيني در دانشگاه تربيت مدرس، براي بازديد به آنجا رفته بودم. در آنجا به من شكايت كردند كه ما براي خريد كتاب، هشتاد هزار دلار پول ميخواهيم; ولي نداريم. من واقعا تا آن ته دلم سوخت. البته هيچ امكاني هم نداشتم كه به آنان بدهم; يعني بودجه و پول و امكانات كه در دست من نبود. آمدم با دولت، با نخست وزير، با هر كس كه ميتوانستم، صحبت كردم و بارها آن را تكرار نمودم. هنگامي كه صحبت ارز و پول و بعضي از بذل و بخششها ميشد، من آن را به ياد ميآوردم و ميگفتم وقتي كه اينطور نيازها وجود داشته باشد، سزاوار نيست كه موارد غير اولويتدار را بر اينها ترجيح بدهيم; علاوه بر اين كه حالا نيازها وسيعتر شده و بالاتر هم رفته است.
همانطور كه گفتم، تا آنجا كه بتوانم، كمك ميكنم و به مجلس هم ميگويم. چنانچه خودم پول ميداشتم، شما بدانيد اندكي ترديد نميكردم كه در اين راههاي خوب مصرف بكنم; منتها شماها ميدانيد كه پولي در اختيارم نيست كه جواب اين چيزها را بدهد. گفت:
به زمين برد فرو خجلت درويشانم
بيزري كرد به من آنچه به قارون زر كرد
قارون به خاطر داشتن، زير زمين رفت; اما در حقيقت ما از نداري!
عليايحال، شماها وضع مملكت را ميدانيد. آقاي دكتر معين، آقاي رهامي و بعضي از آقاياني كه قبلا در مجلس و در دستگاههاي تصميمگيري بودهاند، ميدانند كه وضع كشور چگونه است. البته الان نسبت به گذشته، خيلي بهتر شده است. اگر شما الان را نسبت به سالهاي 64، 65 و 66 ـ اين سالهايي كه واقعا سالهاي تنگدستي كشور بود ـ مقايسه كنيد، ميبينيد كه حالا يك ذره بهتر شده است. البته شما هم راست ميگوييد و من هم قبول دارم كه نگاه به آموزش عالي به عنوان يك نقطهي سرمايهگذاري درازمدت، نگاهي جدي نيست.
ما اگر علم و عالم نداشته باشيم، صنعت هم نداريم. حالا به فرض اين حوض را با آب دستي هم پر كرديم، اما بالاخره اين آب از كجا خواهد جوشيد؟ چيزهاي نقد، غالبا جلوي چشم برنامهريزان كشور را ميگيرد. شايد آنها هم تقصيري ندارند; به خاطر اينكه نيازهاي نقدي واقعا خيلي هم حجيم و مهم است. درعينحال، بايستي اين ديد را هم داشته باشند.
من مطمئنم كه آقاي هاشمي، نسبت به اين قضيه داراي اهتمام هستند. لابد آقاي دكتر معين در شوراي عالي انقلاب فرهنگي ايشان را ميبينند. شما ميبينيد كه ايشان، آن آقاي هاشمييي كه ما در آن وقت، هر چند ماه يك بار ايشان را به اصرار به جلسهي شورا ميكشيديم، نيست. حالا ايشان واقعا نسبت به اين قضيه اهتمام ميورزد و احساس مسؤوليت ميكند. چهقدر خوب است كه آنجا هم گفته بشود. من هم حرفي ندارم كه هر چه لازم باشد، به ايشان و به مجلس ـ كميسيون آموزش عالي و كميسيون برنامه و بودجه ـ بگويم; منتها ميدانم كه امكانات آنها دستور من را برنميتابد. يعني من نميتوانم دستور بدهم كه بايد اين كار را بكنيد; زيرا يقين دارم كه اگر آنها اين دستور را عمل بكنند، كار محاسبه نشدهيي انجام خواهد گرفت; چون دولت و كميسيونهاي گوناگون آن و كميسيون برنامه و بودجه براي همين است كه توازن برقرار بكند.
بالاخره "صاحب الحاجه لايري الاحاجته". شما حاجت خودتان را ميبينيد و حق هم داريد; اما در كنار شما بخش ديگري است كه آن هم حاجتي دارد; آن هم حق دارد. در زماني كه انسان ندارد، بايد نداري را بين دستگاهها تقسيم كند و هر چيزي را كه دارد، به عدالت به آنها بدهد. بنابراين، من دستور نخواهم داد و قاطعا نخواهم گفت; اما توصيهي مؤكد خواهم كرد; حرفي ندارم.
حالا كه امكانات ضعيف است، شما يك بخش از همتتان را اين قرار بدهيد كه با امكانات ضعيف، چه كار ميشود كرد كه بيشترين سود را ببريم. اين، يكي از آن شگردهاي استادانهي كار است. ببينيد، اگر پارچه زياد باشد، بالاخره هر خياط دستوپاچلفتي هم اين قبا را در ميآورد. اگر پارچه كم بود، خياط استاد آن كسي است كه اين قبا را از آن دربياورد. حالا كه پارچهي شما كم است، بايد به گونهيي آن را از آب در بياوريد. استادي را در اينجا به خرج بدهيد.
به نظر من، اين كار، دو راه دارد: يكي راه مادي است; و آن، اين است كه در همين زمينههاي برنامهريزي، آقاي دكتر سياري و بقيهي برادراني كه در اين زمينه فكر ميكنند، ببينند اولويتهاي قطعي در آموزش عالي چيست. حالا همين بودجهيي را كه داريد، ببينيد كجاها واجبتر است هزينه كنيد. يعني واقعا "الاوجب فالاوجب" را مورد ملاحظه قرار بدهيد و اولويتها را رعايت كنيد.
من به وضع دولت و بخشهاي گوناگون دولتي ناآشنا نيستم. در همين چند سالي كه ما در تنگنا بوديم، عليرغم وجود تنگنا، در جاهايي يك گشادهدستيهاي بيجا انجام دادند; درحاليكه يكجاي ديگر گرسنگي ميكشيدند! نميتوانيد بگوييد كه آموزش عالي از اين قضيه مستثناست; يا چون حالا آموزش عالي در دست ماست، ما مستثنا هستيم. نه، بالاخره آنها هم كه بودند، برادران خوب ما بودند. آن كساني هم كه اين كار را كردند، نميخواستند خيانت بكنند; اشتباه كردند. هر انساني هم ميتواند اشتباه بكند. مواظبت كنيد، اولويتها را دقيق درنظر بگيريد و ببينيد كجاها را ميشود به نفع كجاهاي ديگر زد.
راه دوم، راه معنوي است; و آن، اين است كه ما از معنويت در دانشگاهها بايد غفلت نكنيم. هيچ لازم نيست كه من به شماها توصيه كنم. خودتان ميدانيد كه من در همهي زمينهها، چهقدر به شماها اعتماد و اطمينان دارم; منتها خوف من از اين است كه اصول مسلم و روشن ماها مغفولعنه قرار بگيرد.
ببينيد، آن كساني كه زير موشك نشستند و فلان پروژه را براي جنگ يا غير جنگ راه انداختند، براي چه نشستند؟ پول كه آنها را ننشانده بود. مواظب باشيد، آن عامل ديگري كه آنها را نشانده بود، در دانشگاهها تضعيف نشود. واقعا شما بايد به اين نكته هم برسيد. البته من به انجمنهاي اسلامي كه اينجا ميآيند، همين حرفها را ميزنم; به جهاد دانشگاهي كه ميآيند، ميگويم; به آقايان نمايندگان كه ميآيند، ميگويم; شكي نيست. اينها مسؤولان مستقيم اينطور چيزها هستند; اما شما كه مسؤول دانشگاه هستيد، به نظر من نسبت به اين قضيه، از همهي آنها مسؤولتريد. سعي كنيد كه اين ارزشگذاريهاي درون دانشگاه ـ ارزشهاي معنوي ـ حقيقتا به شكل صحيحي انجام بگيرد.
به بركناري دستگاهتان از مسايل خطي و جرياني اشاره كرديد. البته من از شما جز اين هم انتظار نداشتم و از اول هم روحيهي شما را غير از اين نميشناختم; الحمدلله همينطور هم است. اين روحيه را به داخل دانشگاه بكشانيد و نگذاريد دانشجويان مسلمان ما، اينقدر سر مسايل جرياني و خطي دعوا كنند.
من دانشگاه را ميشناسم. مسلمان باانگيزهي ما در دانشگاه، مجموعا اقليت كوچكي هستند. نه اينكه ديگران بيدينند; نه، اكثريت مسلمانند و اقليتي هم هستند كه در بيديني انگيزه دارند; اما آن نيروي پرانگيزهيي كه ما اسمش را حزباللهي ميگذاريم، عدهي معدودي هستند.
يك فرد فقط متدين را حزباللهي نميگويند; حزب اللهي آن كسي است كه براي حركت در جهات ديني انگيزه دارد. اينها مجموعا عدهي معدودي هستند. حتي در دانشگاه تربيت مدرس هم همينطور است. يعني آنجا هم عليرغم سرمايه گذاريهايي كه همهي شماها كردهايد و نظام از اول كرده است، باز طبيعت قضيه اين است. با اينكه اين همه هم گزينش انجام ميشود، ولي باز آن انگيزهداري كه در كنار درس خواندن، ارزش مقدس ديگري برايش وجود داشته باشد، معدود است. با اين وضعيت، حالا همينها هم به جان يكديگر افتادهاند و مثل هميشه با هم دعوا ميكنند !شما نگذاريد، دخالت كنيد، آنان را با هم نزديك نماييد، آشتي بدهيد و بخواهيد كه همه با هم كاركنند. يكي را در كنار ديگري، بيجا تقويت يا تضعيف نكنيد. اين مسألهي مهم را به آنان بفهمانيد.
سعي كنيد در همين مراكز تحقيق و امثال آن، بچههاي مسلمان خوب وارد بشوند. البته من به آن برادران وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي هم ـ كه قدري از آنجاها شكايت ميشود ـ اين تذكرات را دادهام; به شما هم ميگويم. بايد كوشش بشود كه برادران خوب، بچههاي مؤمن، كساني كه حقيقتا انقلاب را از بن دندان پذيرفتهاند، در آن مراكزي كه فردا كار با آنها خواهد بود، بروند و طوري نشود كه حالا كه راه باز است و همه ميتوانند بيايند، خداي نكرده از اين قبل، نظام و اسلام و مسلمين صدمهيي ببينند. اين جنبههاي معنوي را خيلي بايد رعايت بكنيد.
آقاي رهامي، به دانشجويان مستضعف اشاره كردند. اين پولهايي را كه ميخواهيد به عنوان وام بدهيد، لزومي ندارد كه بين همهي آنها تقسيم كنيد. باز در اينجا هم همان اولويتها را رعايت كنيد. اگر واقعا ميبينيد كه هشتصد تومان كم است، مثلا هزار تومان درنظر بگيريد. فرض كنيد كه آن صدهزار نفر، هشتادهزار نفر هستند. يعني اينطور نباشد كه حتما آدم بخواهد بين قشرهاي مختلف دانشجو، توازن يا تساوي برقرار بكند. نه، چون يك عده كه در شهر خودشان زندگي ميكنند، احتياج ندارند; يك عده هم كه از يك شهر به شهر ديگر ميروند و امكانات دارند، احتياج ندارند; عدهيي فقط پول توجيبي ميخواهند و نه چيز ديگر; عدهيي هم واقعا احتياج دارند.
ما نبايد از حال دانشجويان فقير مستضعف غافل بمانيم. البته دستگاههايي هم هستند كه وام ميدهند; مثل آن بنياد امام رضا كه بعضي از دوستان ما در آنجا كار ميكردند و اخيرا هم با من مكاتبه كردهاند كه ميخواهند به بعضيها وام بدهند; من هم تأييد كردهام. ممكن است به بعضي از دانشجويان از جاهاي ديگر هم كمكهايي بشود; مانعي ندارد، بكنند; اما شما هم به عنوان وزارت، اين كار را بكنيد.
مسألهي تبليغات، حق است. من اين را واقعا قبول ميكنم كه در تبليغات، آموزش عالي خيلي منزوي است. حالا شما به راديو و تلويزيون اشاره كرديد; بايد اين را علاج كنيد. در اين زمينه، من به شما كمك جدي خواهم كرد. شما فكري بكنيد كه چه كار بايد كرد. من حرفي ندارم، قطعا به راديو و تلويزيون دستور خواهم داد و آنها را موظف ميكنم كه گزارشهاي شما را بيان كنند. مثلا وقتي در جايي گزارشي داريد كه ميخواهيد ارايه بدهيد ـ از اساتيد، كلاسها، دانشگاه و حركات آموزشي ـ برنامهريزي بكنيد، تا ما بگوييم آنجا بيايند و گزارش بدهند; مردم هم ببينند و خوشحال بشوند و بفهمند كه جوانان آنان چه كار ميكنند و دولت براي آنان چه ميكند.
همين كه خبرهاي خود را بگوييد ـ مثل خبر انتصابات و امثال آن ـ خيلي خوب است. سفير يا استانداري كه به جايي فرستاده ميشود، خبرش گفته ميشود; چرا استاد يا رئيس دانشگاهي كه مثلا به اصفهان يا تبريز ميرود، خبرش گفته نشود؟ بايد گفته بشود. شما به چيزهايي از همين قبيل فكر كنيد; من هم در اين زمينهها، هرجا كه مقتضي باشد، كمك خواهم كرد; حرفي ندارم.
من تصميم دارم كه به قصد تماس مستقيم و نزديك با مردم، سلسله مسافرتهايي را در سرتاسر كشور شروع كنم. قصد ابتدايي من اين است و دلم ميخواهد بروم; چون من هميشه مسافرت ميكردم، با مردم ارتباط نزديك داشتم و خيلي از مسايل مردم را كه نميشود از راه دور و نامه و گزارش و پيغام و عيون و امثال آن مطلع شد، آدم ميتواند در يك نگاه چيزهايي را بفهمد و مطلع بشود. چنانچه بشود از اين مسافرتها، كاري در جهت فعاليتهاي شما انجام داد، من انجام ميدهم.
عليايحال، ما از خداي متعال ميخواهيم كه به شماها كمك كند و توفيق بدهد. ما عقبيم. خدا لعنت كند آن دستهاي خائني را كه از زمان قاجاريه و اوجش در زمان پهلوي، اين استعدادهايي را كه اشاره شد، در اين كشور ضايع و تعطيل كردند. ايران مركز استعداد است; مربوط به حالا هم نيست. اصلا در تاريخ و در همهي تحولات اوضاع و جريانات فلكي، مگر چند نفر آدم مثل ابنسينا ممكن است دربيايد؟ فرض كنيد كه در هر هزار سال، ده نفر از اينها درميآيد. در اين هزار سال آخر، اكثر اين ده نفر ـ امثال ابنسيناها، فارابيها، خوارزميها، محمدبنزكرياي رازيها ـ از ايران هستند. اينها پايهگذاران اساسي دانش بشريند.
من از افراد متعددي شنيدهام كه امروز هم در مراكز تحقيقي عالم، هرجا كه ايرانيها هستند ـ چه دانشجويان و چه محققان ايراني ـ ميدرخشند. اساسا ايرانيها برجستهاند. شايد تعداد خوبهاي بعضي كشورها بيشتر از ماشد; اما برجسته ندارند. از زمان ناصرالدين شاه تا محمدرضا شاه ـ كه خداوند تكتك آنان را لعنت كند ـ استعدادها را كوبيدند. آنها يكي از يكي بدتر بودند. قبل از آنها هم همينگونه بودند; اما فعلا به قبليها كاري نداريم. آنهايي را كه ميدانيم ضربهشان مستقيم به همهي وجود ما ميخورد و آن را لمس ميكنيم، همينها هستند. آنها روزبهروز بدتر كردند و ما را تا حضيض بدبختي عقب كشاندند.
آن رژيم منحوس نكبت واقعا پليد، معنويت و ماديت و عزت و استعداد و همه چيز را از اين مردم گرفت. حالا شما ميخواهيد بر ويرانههاي آنها بنا كنيد; زحمت دارد و خيلي بايد تلاش كنيد. بايد روح تحقيق پارسايانهي بيعوض را تزريق كنيم، تا براي تحقيق، دنبال پاداش نباشند; چون اصلا تحقيق، پاداش واقعي ندارد. مثلا اگر آدم بخواهد به پاستور، به خاطر كشف ميكرب پول بدهد، به نظرتان چهقدر بايد بدهد؟ آيا اصلا ميشود براي او پولي معين كرد؟ آيا قابل مقايسه است؟ بنابراين، امثال پاستور هم هيچوقت براي پول تحقيق نكردند. اگر براي پول تحقيق ميكردند، حقيقتا به اينجا نميرسيدند. اروپاييها اين حسن را داشتند; كمااينكه دانشمندان قديمي ما هم همينطور بودند. شما ببينيد، امثال محمدبنزكريايرازي ـ آن عالم آنچناني ـ در فقر و تنگدستي ميميرند; ولي ماها تا يك كار ميكنيم، فورا ميگوييم پولش چهقدر شد؟! معلوم است كه به جايي نميرسد!
انشاءالله آن پروژهي "يامهدي" شما، اگر اين خصوصيات باشد، خيلي زودتر و بهتر از اين تمام خواهد شد و به جايي خواهد رسيد. انشاءالله موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
انسان از اينكه ميبيند يك جمع متعهد و عاشق و واقعا مخلص انقلاب و دين، در سطح بالاي آموزش عالي كار ميكنند، قلبا و عميقا خوشحال ميشود. خدا انشاءالله آقاي دكتر معين و شما آقايان را حفظ كند و توفيقتان بدهد. از اينكه شماها در رأس كار هستيد و بالاخره سرنوشت اساسيترين نهاد آيندهي ما در دست آدمهاي خودي است، خوشحاليم. اميدواريم كه خداوند كمكتان كند; چون كار سنگيني است.
مسايل بودجه را كه فرموديد، هيچكدام براي من تازگي ندارد. ممكن است بعضي از دولتيها با ما ارتباطي نداشته باشند; اما شماها ـ چه آقاي دكتر معين، چه بعضي از شما آقايان ـ مكرر با من جلسه داشتهايد و همين حرفها و همين تعبير نخود و لوبيايي را كه آقاي سليمي گفتند ـ من حافظهام هم بد نيست ـ در جلسهي آن شب كه جمعي از آقايان هم بودند، مطرح كردهايد. در هر حال، اين مسايل به گوشم آشناست. وقتي مقايسه ميكنم، ميبينم كه توقعات در سابق كمتر بود; ولي حالا بيشتر شده است. اين، بحمدالله نشانهي پيشرفت كار است.
چند سال پيش، قبل از مسؤوليت آقاي افتخار حسيني در دانشگاه تربيت مدرس، براي بازديد به آنجا رفته بودم. در آنجا به من شكايت كردند كه ما براي خريد كتاب، هشتاد هزار دلار پول ميخواهيم; ولي نداريم. من واقعا تا آن ته دلم سوخت. البته هيچ امكاني هم نداشتم كه به آنان بدهم; يعني بودجه و پول و امكانات كه در دست من نبود. آمدم با دولت، با نخست وزير، با هر كس كه ميتوانستم، صحبت كردم و بارها آن را تكرار نمودم. هنگامي كه صحبت ارز و پول و بعضي از بذل و بخششها ميشد، من آن را به ياد ميآوردم و ميگفتم وقتي كه اينطور نيازها وجود داشته باشد، سزاوار نيست كه موارد غير اولويتدار را بر اينها ترجيح بدهيم; علاوه بر اين كه حالا نيازها وسيعتر شده و بالاتر هم رفته است.
همانطور كه گفتم، تا آنجا كه بتوانم، كمك ميكنم و به مجلس هم ميگويم. چنانچه خودم پول ميداشتم، شما بدانيد اندكي ترديد نميكردم كه در اين راههاي خوب مصرف بكنم; منتها شماها ميدانيد كه پولي در اختيارم نيست كه جواب اين چيزها را بدهد. گفت:
به زمين برد فرو خجلت درويشانم
بيزري كرد به من آنچه به قارون زر كرد
قارون به خاطر داشتن، زير زمين رفت; اما در حقيقت ما از نداري!
عليايحال، شماها وضع مملكت را ميدانيد. آقاي دكتر معين، آقاي رهامي و بعضي از آقاياني كه قبلا در مجلس و در دستگاههاي تصميمگيري بودهاند، ميدانند كه وضع كشور چگونه است. البته الان نسبت به گذشته، خيلي بهتر شده است. اگر شما الان را نسبت به سالهاي 64، 65 و 66 ـ اين سالهايي كه واقعا سالهاي تنگدستي كشور بود ـ مقايسه كنيد، ميبينيد كه حالا يك ذره بهتر شده است. البته شما هم راست ميگوييد و من هم قبول دارم كه نگاه به آموزش عالي به عنوان يك نقطهي سرمايهگذاري درازمدت، نگاهي جدي نيست.
ما اگر علم و عالم نداشته باشيم، صنعت هم نداريم. حالا به فرض اين حوض را با آب دستي هم پر كرديم، اما بالاخره اين آب از كجا خواهد جوشيد؟ چيزهاي نقد، غالبا جلوي چشم برنامهريزان كشور را ميگيرد. شايد آنها هم تقصيري ندارند; به خاطر اينكه نيازهاي نقدي واقعا خيلي هم حجيم و مهم است. درعينحال، بايستي اين ديد را هم داشته باشند.
من مطمئنم كه آقاي هاشمي، نسبت به اين قضيه داراي اهتمام هستند. لابد آقاي دكتر معين در شوراي عالي انقلاب فرهنگي ايشان را ميبينند. شما ميبينيد كه ايشان، آن آقاي هاشمييي كه ما در آن وقت، هر چند ماه يك بار ايشان را به اصرار به جلسهي شورا ميكشيديم، نيست. حالا ايشان واقعا نسبت به اين قضيه اهتمام ميورزد و احساس مسؤوليت ميكند. چهقدر خوب است كه آنجا هم گفته بشود. من هم حرفي ندارم كه هر چه لازم باشد، به ايشان و به مجلس ـ كميسيون آموزش عالي و كميسيون برنامه و بودجه ـ بگويم; منتها ميدانم كه امكانات آنها دستور من را برنميتابد. يعني من نميتوانم دستور بدهم كه بايد اين كار را بكنيد; زيرا يقين دارم كه اگر آنها اين دستور را عمل بكنند، كار محاسبه نشدهيي انجام خواهد گرفت; چون دولت و كميسيونهاي گوناگون آن و كميسيون برنامه و بودجه براي همين است كه توازن برقرار بكند.
بالاخره "صاحب الحاجه لايري الاحاجته". شما حاجت خودتان را ميبينيد و حق هم داريد; اما در كنار شما بخش ديگري است كه آن هم حاجتي دارد; آن هم حق دارد. در زماني كه انسان ندارد، بايد نداري را بين دستگاهها تقسيم كند و هر چيزي را كه دارد، به عدالت به آنها بدهد. بنابراين، من دستور نخواهم داد و قاطعا نخواهم گفت; اما توصيهي مؤكد خواهم كرد; حرفي ندارم.
حالا كه امكانات ضعيف است، شما يك بخش از همتتان را اين قرار بدهيد كه با امكانات ضعيف، چه كار ميشود كرد كه بيشترين سود را ببريم. اين، يكي از آن شگردهاي استادانهي كار است. ببينيد، اگر پارچه زياد باشد، بالاخره هر خياط دستوپاچلفتي هم اين قبا را در ميآورد. اگر پارچه كم بود، خياط استاد آن كسي است كه اين قبا را از آن دربياورد. حالا كه پارچهي شما كم است، بايد به گونهيي آن را از آب در بياوريد. استادي را در اينجا به خرج بدهيد.
به نظر من، اين كار، دو راه دارد: يكي راه مادي است; و آن، اين است كه در همين زمينههاي برنامهريزي، آقاي دكتر سياري و بقيهي برادراني كه در اين زمينه فكر ميكنند، ببينند اولويتهاي قطعي در آموزش عالي چيست. حالا همين بودجهيي را كه داريد، ببينيد كجاها واجبتر است هزينه كنيد. يعني واقعا "الاوجب فالاوجب" را مورد ملاحظه قرار بدهيد و اولويتها را رعايت كنيد.
من به وضع دولت و بخشهاي گوناگون دولتي ناآشنا نيستم. در همين چند سالي كه ما در تنگنا بوديم، عليرغم وجود تنگنا، در جاهايي يك گشادهدستيهاي بيجا انجام دادند; درحاليكه يكجاي ديگر گرسنگي ميكشيدند! نميتوانيد بگوييد كه آموزش عالي از اين قضيه مستثناست; يا چون حالا آموزش عالي در دست ماست، ما مستثنا هستيم. نه، بالاخره آنها هم كه بودند، برادران خوب ما بودند. آن كساني هم كه اين كار را كردند، نميخواستند خيانت بكنند; اشتباه كردند. هر انساني هم ميتواند اشتباه بكند. مواظبت كنيد، اولويتها را دقيق درنظر بگيريد و ببينيد كجاها را ميشود به نفع كجاهاي ديگر زد.
راه دوم، راه معنوي است; و آن، اين است كه ما از معنويت در دانشگاهها بايد غفلت نكنيم. هيچ لازم نيست كه من به شماها توصيه كنم. خودتان ميدانيد كه من در همهي زمينهها، چهقدر به شماها اعتماد و اطمينان دارم; منتها خوف من از اين است كه اصول مسلم و روشن ماها مغفولعنه قرار بگيرد.
ببينيد، آن كساني كه زير موشك نشستند و فلان پروژه را براي جنگ يا غير جنگ راه انداختند، براي چه نشستند؟ پول كه آنها را ننشانده بود. مواظب باشيد، آن عامل ديگري كه آنها را نشانده بود، در دانشگاهها تضعيف نشود. واقعا شما بايد به اين نكته هم برسيد. البته من به انجمنهاي اسلامي كه اينجا ميآيند، همين حرفها را ميزنم; به جهاد دانشگاهي كه ميآيند، ميگويم; به آقايان نمايندگان كه ميآيند، ميگويم; شكي نيست. اينها مسؤولان مستقيم اينطور چيزها هستند; اما شما كه مسؤول دانشگاه هستيد، به نظر من نسبت به اين قضيه، از همهي آنها مسؤولتريد. سعي كنيد كه اين ارزشگذاريهاي درون دانشگاه ـ ارزشهاي معنوي ـ حقيقتا به شكل صحيحي انجام بگيرد.
به بركناري دستگاهتان از مسايل خطي و جرياني اشاره كرديد. البته من از شما جز اين هم انتظار نداشتم و از اول هم روحيهي شما را غير از اين نميشناختم; الحمدلله همينطور هم است. اين روحيه را به داخل دانشگاه بكشانيد و نگذاريد دانشجويان مسلمان ما، اينقدر سر مسايل جرياني و خطي دعوا كنند.
من دانشگاه را ميشناسم. مسلمان باانگيزهي ما در دانشگاه، مجموعا اقليت كوچكي هستند. نه اينكه ديگران بيدينند; نه، اكثريت مسلمانند و اقليتي هم هستند كه در بيديني انگيزه دارند; اما آن نيروي پرانگيزهيي كه ما اسمش را حزباللهي ميگذاريم، عدهي معدودي هستند.
يك فرد فقط متدين را حزباللهي نميگويند; حزب اللهي آن كسي است كه براي حركت در جهات ديني انگيزه دارد. اينها مجموعا عدهي معدودي هستند. حتي در دانشگاه تربيت مدرس هم همينطور است. يعني آنجا هم عليرغم سرمايه گذاريهايي كه همهي شماها كردهايد و نظام از اول كرده است، باز طبيعت قضيه اين است. با اينكه اين همه هم گزينش انجام ميشود، ولي باز آن انگيزهداري كه در كنار درس خواندن، ارزش مقدس ديگري برايش وجود داشته باشد، معدود است. با اين وضعيت، حالا همينها هم به جان يكديگر افتادهاند و مثل هميشه با هم دعوا ميكنند !شما نگذاريد، دخالت كنيد، آنان را با هم نزديك نماييد، آشتي بدهيد و بخواهيد كه همه با هم كاركنند. يكي را در كنار ديگري، بيجا تقويت يا تضعيف نكنيد. اين مسألهي مهم را به آنان بفهمانيد.
سعي كنيد در همين مراكز تحقيق و امثال آن، بچههاي مسلمان خوب وارد بشوند. البته من به آن برادران وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي هم ـ كه قدري از آنجاها شكايت ميشود ـ اين تذكرات را دادهام; به شما هم ميگويم. بايد كوشش بشود كه برادران خوب، بچههاي مؤمن، كساني كه حقيقتا انقلاب را از بن دندان پذيرفتهاند، در آن مراكزي كه فردا كار با آنها خواهد بود، بروند و طوري نشود كه حالا كه راه باز است و همه ميتوانند بيايند، خداي نكرده از اين قبل، نظام و اسلام و مسلمين صدمهيي ببينند. اين جنبههاي معنوي را خيلي بايد رعايت بكنيد.
آقاي رهامي، به دانشجويان مستضعف اشاره كردند. اين پولهايي را كه ميخواهيد به عنوان وام بدهيد، لزومي ندارد كه بين همهي آنها تقسيم كنيد. باز در اينجا هم همان اولويتها را رعايت كنيد. اگر واقعا ميبينيد كه هشتصد تومان كم است، مثلا هزار تومان درنظر بگيريد. فرض كنيد كه آن صدهزار نفر، هشتادهزار نفر هستند. يعني اينطور نباشد كه حتما آدم بخواهد بين قشرهاي مختلف دانشجو، توازن يا تساوي برقرار بكند. نه، چون يك عده كه در شهر خودشان زندگي ميكنند، احتياج ندارند; يك عده هم كه از يك شهر به شهر ديگر ميروند و امكانات دارند، احتياج ندارند; عدهيي فقط پول توجيبي ميخواهند و نه چيز ديگر; عدهيي هم واقعا احتياج دارند.
ما نبايد از حال دانشجويان فقير مستضعف غافل بمانيم. البته دستگاههايي هم هستند كه وام ميدهند; مثل آن بنياد امام رضا كه بعضي از دوستان ما در آنجا كار ميكردند و اخيرا هم با من مكاتبه كردهاند كه ميخواهند به بعضيها وام بدهند; من هم تأييد كردهام. ممكن است به بعضي از دانشجويان از جاهاي ديگر هم كمكهايي بشود; مانعي ندارد، بكنند; اما شما هم به عنوان وزارت، اين كار را بكنيد.
مسألهي تبليغات، حق است. من اين را واقعا قبول ميكنم كه در تبليغات، آموزش عالي خيلي منزوي است. حالا شما به راديو و تلويزيون اشاره كرديد; بايد اين را علاج كنيد. در اين زمينه، من به شما كمك جدي خواهم كرد. شما فكري بكنيد كه چه كار بايد كرد. من حرفي ندارم، قطعا به راديو و تلويزيون دستور خواهم داد و آنها را موظف ميكنم كه گزارشهاي شما را بيان كنند. مثلا وقتي در جايي گزارشي داريد كه ميخواهيد ارايه بدهيد ـ از اساتيد، كلاسها، دانشگاه و حركات آموزشي ـ برنامهريزي بكنيد، تا ما بگوييم آنجا بيايند و گزارش بدهند; مردم هم ببينند و خوشحال بشوند و بفهمند كه جوانان آنان چه كار ميكنند و دولت براي آنان چه ميكند.
همين كه خبرهاي خود را بگوييد ـ مثل خبر انتصابات و امثال آن ـ خيلي خوب است. سفير يا استانداري كه به جايي فرستاده ميشود، خبرش گفته ميشود; چرا استاد يا رئيس دانشگاهي كه مثلا به اصفهان يا تبريز ميرود، خبرش گفته نشود؟ بايد گفته بشود. شما به چيزهايي از همين قبيل فكر كنيد; من هم در اين زمينهها، هرجا كه مقتضي باشد، كمك خواهم كرد; حرفي ندارم.
من تصميم دارم كه به قصد تماس مستقيم و نزديك با مردم، سلسله مسافرتهايي را در سرتاسر كشور شروع كنم. قصد ابتدايي من اين است و دلم ميخواهد بروم; چون من هميشه مسافرت ميكردم، با مردم ارتباط نزديك داشتم و خيلي از مسايل مردم را كه نميشود از راه دور و نامه و گزارش و پيغام و عيون و امثال آن مطلع شد، آدم ميتواند در يك نگاه چيزهايي را بفهمد و مطلع بشود. چنانچه بشود از اين مسافرتها، كاري در جهت فعاليتهاي شما انجام داد، من انجام ميدهم.
عليايحال، ما از خداي متعال ميخواهيم كه به شماها كمك كند و توفيق بدهد. ما عقبيم. خدا لعنت كند آن دستهاي خائني را كه از زمان قاجاريه و اوجش در زمان پهلوي، اين استعدادهايي را كه اشاره شد، در اين كشور ضايع و تعطيل كردند. ايران مركز استعداد است; مربوط به حالا هم نيست. اصلا در تاريخ و در همهي تحولات اوضاع و جريانات فلكي، مگر چند نفر آدم مثل ابنسينا ممكن است دربيايد؟ فرض كنيد كه در هر هزار سال، ده نفر از اينها درميآيد. در اين هزار سال آخر، اكثر اين ده نفر ـ امثال ابنسيناها، فارابيها، خوارزميها، محمدبنزكرياي رازيها ـ از ايران هستند. اينها پايهگذاران اساسي دانش بشريند.
من از افراد متعددي شنيدهام كه امروز هم در مراكز تحقيقي عالم، هرجا كه ايرانيها هستند ـ چه دانشجويان و چه محققان ايراني ـ ميدرخشند. اساسا ايرانيها برجستهاند. شايد تعداد خوبهاي بعضي كشورها بيشتر از ماشد; اما برجسته ندارند. از زمان ناصرالدين شاه تا محمدرضا شاه ـ كه خداوند تكتك آنان را لعنت كند ـ استعدادها را كوبيدند. آنها يكي از يكي بدتر بودند. قبل از آنها هم همينگونه بودند; اما فعلا به قبليها كاري نداريم. آنهايي را كه ميدانيم ضربهشان مستقيم به همهي وجود ما ميخورد و آن را لمس ميكنيم، همينها هستند. آنها روزبهروز بدتر كردند و ما را تا حضيض بدبختي عقب كشاندند.
آن رژيم منحوس نكبت واقعا پليد، معنويت و ماديت و عزت و استعداد و همه چيز را از اين مردم گرفت. حالا شما ميخواهيد بر ويرانههاي آنها بنا كنيد; زحمت دارد و خيلي بايد تلاش كنيد. بايد روح تحقيق پارسايانهي بيعوض را تزريق كنيم، تا براي تحقيق، دنبال پاداش نباشند; چون اصلا تحقيق، پاداش واقعي ندارد. مثلا اگر آدم بخواهد به پاستور، به خاطر كشف ميكرب پول بدهد، به نظرتان چهقدر بايد بدهد؟ آيا اصلا ميشود براي او پولي معين كرد؟ آيا قابل مقايسه است؟ بنابراين، امثال پاستور هم هيچوقت براي پول تحقيق نكردند. اگر براي پول تحقيق ميكردند، حقيقتا به اينجا نميرسيدند. اروپاييها اين حسن را داشتند; كمااينكه دانشمندان قديمي ما هم همينطور بودند. شما ببينيد، امثال محمدبنزكريايرازي ـ آن عالم آنچناني ـ در فقر و تنگدستي ميميرند; ولي ماها تا يك كار ميكنيم، فورا ميگوييم پولش چهقدر شد؟! معلوم است كه به جايي نميرسد!
انشاءالله آن پروژهي "يامهدي" شما، اگر اين خصوصيات باشد، خيلي زودتر و بهتر از اين تمام خواهد شد و به جايي خواهد رسيد. انشاءالله موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته