بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
اولاً اين جلسه بيش از همه چيز يك جنبه ى نمادين خواستيم داشته باشد. من ميخواهم احترامى كه براى استاد و براى عالم قلباً و روحاً قائلم، در سطح جامعه منعكس بشود. ما نياز داريم به اينكه دانشمندان ما، اساتيد ما در جامعه احساس كرامت كنند. بهترين مشوق براى گسترش علم، تكريم دارنده ى علم است. و اساتيد دانشگاه هاى ما، برجستگان و نخبگان مراكز پژوهش ما، در زمره ى كسانى هستند كه برجستگان علمى و نخبگان علمى به حساب مى آيند. بنابراين، اين جلسه در درجه ى اول براى اين است و اين مقصود با اين نشست و برخاست ما بحمداللَّه حاصل ميشود. شما دوستان عزيز، برادران و خواهران بدانيد، بنده نسبت به عالم و نسبت به علم، احساس احترام و تكريم و تواضع در قلب خودم دارم و مايلم كه در كل كشور، همه ى ما - از مسئولين و آحاد مردم و رده هاى مختلف مديريتهاى جامعه - اين احساس را هم داشته باشند، هم در عمل آن را بروز بدهند، كه البته بروز هم ميكند. ليكن در كنار اين، اين مقصود هم وجود دارد از اين جلسه، كه نكات مورد نظرِ برجستگان و نخبگان ما در زمينه ى مسائل علم و تعليم و تربيت در بخشهاى مختلف، در يك فضاى عمومى مطرح بشود؛ اين چيز بسيار لازم و مهمى است. اگر ممكن و مناسب بود، من لازم ميدانستم كه نه فقط آن جمعى كه از پيش خودشان را براى صحبت كردن آماده كرده اند، بلكه جمع بيشترى از شما حضار، اينجا حرف ميزديد و مطالب را بيان ميكرديد. متأسفانه در اين جلسه امكانپذير نيست. البته امروز آنچه كه گفته شد، براى من بسيار مفيد و قابل استفاده بود؛ بخصوص بعضى از دوستان و سخنرانان مطالب بسيار مهمى را بيان كردند كه رعايت آنها لازم است. اين مطالب در يك فضاى باز و در معرض نگاه و قضاوت خودِ اهل علم و همچنين مديران و مسئولان دستگاه هاى ستادى و اجرائىِ علمى و تحقيقى و همچنين - بعد كه پخش خواهد شد - در سطح مردم و براى اذهانى كه نسبت به مسائل مربوط به علم حساسيتى دارند، قابل استفاده خواهد بود.
من حالا اينجا به ذهنم رسيد - بايد دوستان بررسى بكنند - كه اگر ما بتوانيم گردهمائى هاى عمومى از اساتيد دانشگاه و محققين و پژوهشگران در طول سال داشته باشيم و كسانى از خودِ اين جمع به عنوان سخنران دعوت بشوند و در آن گردهمائى ها مسائل مورد نظرشان را بيان كنند. اين، كمك ميكند به تصميم سازى؛ هم در دولت، هم در مجلس شوراى اسلامى، هم در مجمع تشخيص، هم در مراتب تصميم گيرى در دستگاه هاى اجرائىِ دولتى مثل وزارتخانه ها و غيره.
خوب، آنچه من در نظر داشتم عرض بكنم، نكاتى است كه البته بعضى از آنها را بايد عرض بكنيم؛ چون وقت نيست.
يك نكته اين است كه ما هر چه كه عرض ميكنيم، با اين پيش فرضها بايستى ملاحظه بشود. ما چند پيش فرض داريم. يكى اين است كه پيشرفت علمى، ضرورت حياتى كشور در علوم مختلف است؛ البته رتبه بندى علوم را بعد عرض ميكنيم، كه يكى از كارهاى مهم است.
پيش فرض دوم اين است كه اين پيشرفت علمى، اگرچه كه با فراگيرى علم از كشورها و مراكز پيشرفته ترِ علمى حاصل خواهد شد - بخشى از آن بلاشك اين است - اما فراگيرى علم يك مسئله است، توليد علم يك مسئله ى ديگر است. نبايد ما در مسئله ى علم، واگن خودمان را به لوكوموتيو غرب ببنديم. البته اگر اين وابستگى ايجاد بشود، يك پيشرفتهائى پيدا خواهد شد؛ در اين شكى نيست؛ ليكن دنباله روى، نداشتن ابتكار، زيرِ دست بودنِ معنوى، لازمه ى قطعىِ اين چنين پيشروى اى است؛ و اين جايز نيست. بنابراين، ما بايد علم را خودمان توليد كنيم و آن را بجوشانيم. هر پله اى از پله ها كه انسان در مدارج علم بالا برود، او را آماده ميكند براى برداشتن گام بعدى و رفتن به يك پله ى بالاتر. اين حركت را بايستى ما از خودمان، در درون خودمان، با استفاده ى از منابع فكرى و ذخائر ميراث فرهنگى خودمان ادامه بدهيم و داشته باشيم.
سوم اينكه اين پيشرفت علمى بايستى با خودباورى اولاً؛ اميد به موفقيت ثانياً؛ حركت جهادگونه ثالثاً؛ همراه باشد. چون ما فرض را بر اين گذاشتيم كه پيشرفت علمى، بايستى با نگاه بومى و با تكيه ى به فرهنگ خودمان باشد - فرهنگ ما يعنى اسلام و مواريث ملىِ پسنديده ى ما - و نيز ناظر به نيازهاى كشور. اين، بايستى مجموعه ى حركت علمى ما را تشكيل بدهد. ممكن است بعضى خدشه كنند كه آقا مگر ميشود؟ ما بايد اين باور را پيدا كنيم - همين طور كه حالا بعضى از آقايان فرمودند - كه ميتوانيم. بدانيم كه وقتى حركت انجام گرفت، اميد رسيدن به موفقيت وجود دارد.
و چهارم اينكه در اين حركت، تنبلى و تن آسائى و محول كردن كار به يكديگر جايز نيست؛ حركتِ جهادگونه بايد كرد. جهاد فقط در ميدان جنگ نيست، در ميدان علم هم مثل بقيه ى ميادين زندگى، جهاد لازم است. جهاد يعنى تلاش بى وقفه، همراه با خطرپذيرى - در حد معقول البته - و پيشرفت و اميد به آينده.
اينها پيش فرضهاى ماست كه روى اينها چون زياد بحث كرده ايم، بارها گفته ايم، تلقى به قبول شده از طرف دانشمندان و اساتيد - امروز هم ملاحظه كرديد كه بعضى از دوستانى كه اينجا بياناتى كردند، به آنچه كه مطالبات اين سالهاى اخير بوده، اشاره كردند - نشان دهنده ى اين است كه به عنوان يك تفكر، اين پيشرفت علم، فتح قله هاى تازه در علم، نگاه نوآورى در مرزهاى دانش و پيشرفت در مرزها، جزو تفكرات جامعه ى علمى امروز ماست، كه در او بحثى نيست.
حالا بر اين اساس، نقش استاد چيست؟ اين، بايستى مورد ملاحظه قرار بگيرد. استاد نقش دارد. در دانشگاه ها و همچنين در مراكز پژوهشى - يعنى پژوهشكده ها و پژوهشگاه ها - استاد داراى نقش زيادى است. همچنان كه دستگاه هاى اجرائى و دولتى هم نقش دارند. ما نميتوانيم نه فقط دستگاه هاى دولتى را مخاطب قرار بدهيم، از نقش استاد كه نيروى مياندارِ حاضر در صحنه است، غافل باشيم، نميتوانيم هم به استاد يا مدير آموزشى يا مدير گروه آموزشى خطاب بكنيم و از نقش دستگاه هاى اجرائىِ دولتى كه در واقع پيمانكار آن پروژه ى عظيم علم و پيشرفت علم هستند، غافل بشويم. يك پروژه ى عظيمى بناست در كشور اجراء شود و او عبارت است از پيشرفت علمى، تعالى در ميدان علم؛ پيمانكارش، دستگاه هاى دولتى اند؛ وزارت آموزش عالى است، وزارت بهداشت و امور پزشكى است و دستگاه هاى ذى ربط علمى. اينها بايستى كار را تحويل بگيرند، برايش برنامه ريزى كنند، زمينه هاى كار را فراهم بكنند؛ كه حالا آنچه را كه دوستان به عنوان مطالبات ذكر كردند كه من يادداشت كردم بعضى از آنها را، بخشى از كارهائى است كه دستگاه هاى دولتى بايد انجام بدهند؛ وظائف ديگر هم دارند. بنابراين، هر كدام يك نقشى دارند. من نميخواهم حالا نقش استاد را تشريح كنم يا نقش دستگاه هاى اجرائى را؛ چون طولانى خواهد - البته يادداشتهائى در اينجا هست - ليكن در اين زمينه توصيه هائى ميخواهم عرض بكنم.
يك توصيه اين است كه هم دستگاه هاى مديريتى، هم اساتيد، در داخل دانشگاه ها خودباورى را ترويج كنيد. جوانى كه تحت تربيت و تحت آموزش و تعليم شماست، بايد به خود اعتماد داشته باشد - آن اعتماد به نفس ملى كه عرض كرديم. بحثِ اين نيست كه شخصى به خودش اعتماد دارد، بحثِ اين است كه ما به خصال ملى خودمان، به امكانات ملى خودمان، به ذخائر فرهنگى خودمان، يك اعتماد به نفس عمومى داشته باشيم كه به آن گفتيم اعتماد به نفس ملى - اين حالت بايست در يكايك جوانهاى ما بروز پيدا كند؛ يعنى جوان ما وقتى كه مى ايستد اينجا حرف ميزند، بايد اعتماد به نفس ملى خود داشته باشد؛ چون جوان، مظهر اميد است. من حالا با دانشجوها هم چند روز ديگر ملاقات دارم؛ جوانها مى آيند اينجا مى ايستند و حرف ميزنند. بايد هيچ نشانه اى از يأس و ترديد در دستيابى به اهداف در اين حرف محسوس نباشد؛ بايد سرشار از اميد باشد. كما اينكه واقعيتها هم همين را تأييد ميكند. شما در قبال اين، مسئوليد. البته عوامل اجتماعى گوناگونى دارد: عوامل سياسى، اجتماعى، غيره؛ اما استاد در كلاس يا در آزمايشگاه يا در كارگاه آموزشى تأثير خيلى زيادى دارد. باور به خود و اميد به آينده را بايستى در جوان تزريق كنيد.
دوم، از چيزهائى كه من به عنوان توصيه عرض ميكنم - چون مسئولين هم اينجا تشريف دارند - نيازها و اولويتهاى علمى را ما تشخيص بدهيم و اين را در برنامه ريزى هاى آموزشى مان دخالت بدهيم. حالا درباره ى علوم انسانى، درباره ى علوم پايه، درباره ى بخشهاى مختلفى از علوم تجربى يا سطوح مختلفى از تحقيق ممكن است يك اولويتهائى در مطالعه و بررسى كامل آشكار بشود؛ اينها بايد ملاحظه بشود و در برنامه ريزى ها دخالت داده بشود. ما با امكانات محدود و با نيازهاى فراوان، نبايد به خودمان اجازه بدهيم كه در كارى كه از اولويت برخوردار نيست، سرمايه گذارى فكرى و پولى و وقتى و انسانى بكنيم. اين هم يك مسئله است.
يك مسئله، مسئله ى تقويت روحيه ى پژوهش و جويندگى در دانشجوست. حالا بحث تحول در نظام آموزشى كشور و نظام آموزش عالى، يك بحث خيلى مهم و طولانى اى است كه بايد هم تو اين جلسات مطرح بشود، كه الان مجال نيست. من ميخواهم عرض بكنم كه در همين زمينه ى تحول نظام آموزشى، از جمله ى كارهائى كه بايد انجام بگيرد، اين است كه جورى نظام آموزشى بايد طراحى بشود كه جوان ما به تحقيق، طلبگارى در تعميق علم و دانش علاقه مند بشود. حفظمحورى، غلط است. ما هنوز در دانشگاه هايمان متأسفانه - مى بيند انسان، من گاهى با بعضى از جوانهائى كه با ما مرتبطند، برخورد ميكنم - مى بينيم كه معلم چند صد صفحه كتاب را براى يك واحد درسى داده كه اين دانشجو بخواند. چرا؟ حفظ كردن حرفها و گفته ها و نوشته هائى كه معلوم نيست همه اش چقدر فايده داشته باشد و درگير كردن ذهن جوان به چيزى كه غير لازم است. بايد فكر كرد؛ بايد افراد برگزيده و شاخص بنشينند نظامى را طراحى كنند كه جوان ما ميل به پژوهش، تعمق و تحقيق پيدا كند؛ با اين استعدادى كه جوانهاى ما دارند. انصافاً استعداد جوانهاى ما، استعداد برجسته اى است. استعداد متوسط كشور، استعداد بسيار بالائى است.
حالا به نظرم ديگر وقت هم تمام شد. يكى از بحثهاى رائج ما، بحث استاد پيشكسوت و استاد تازه نفس است. نگذاريم اين به يك مسئله ى مورد اختلاف تبديل شود. اگر از من سؤال شود، من ميگويم ما به استاد پيشكسوت و سابقه دار نياز داريم؛ به استاد جوان و تازه نفسِ بانشاط هم نياز داريم؛ به همه ى اينها نياز داريم. البته من طرفدار اين نيستم كه در عالم تدريس، حلقه هاى بسته اى درست شود كه جوانهائى كه فرزندان آن اساتيد هستند و ميخواهند وارد ميدان شوند، راهى به آنها داده نشود؛ نه، بايستى از تشكيل حلقه هاى بسته در سطوح هيئت علمى و آموزشى مانع شد؛ بايد اجازه داد جوانها بيايند. اما اساتيد پيشكسوت، اساتيد باتجربه، سابقه دار در رشته هاى مختلف، از ذخائر نظام هستند؛ از اينها بايد حداكثرِ استفاده بشود. طراحىِ اينكه ما چگونه جمع كنيم بين استاد مجربى كه سالهاى متمادى در اين رشته كار كرده و پخته شده و تجربه پيدا كرده و يك ذخيره اى است براى كشور و آن جوان تازه نفسى كه تازه دوره ى دكترى خودش را در يك دانشگاه برجسته اى گذرانده و الان حاضر و آماده است كه با نشاط و گرماگرم در همان رشته تدريس كند - از هيچ كدام نميشود گذشت. به آن پيرِ مجربِ سابقه دار و پيشكسوت هم نياز داريم، به اين جوانِ تازه از راه رسيده ى گرمِ متلألئ از تحرك علمى و نشاط علمى و مايل به اينكه كار كند و تلاش كند هم احتياج داريم - بايد جورى انجام بگيرد كه از هر دو استفاده كنيم. ما به نيروى انسانى نياز داريم و به نظر من اگر ما توسعه ى مراكز آموزشى و پژوهشى را در دستور كار قرار بدهيم، ميتوان از هر دو مجموعه استفاده كرد و به علاوه ميتوان براى دانشجويانِ آماده ى كار، اشتغال علمى فراهم كرد و نخبگان را جذب كرد. اين هم يكى از كارهاست.
به نظرم ميرسد كه قاعدتاً بايد صداى اذان بلند شده باشد؛ من نشنفتم؛ اما حتماً اذان گذشته، ديگر نميشود بيشتر از اين ادامه داد.
خيلى متشكريم از دوستان عزيز، برادران و خواهرانى كه امروز اينجا تشريف آوردند و اين جلسه ى خوب را برگزار كردند. ان شاءاللَّه مجموعه ى نظرات آقايان را بايستى اينجا در دفتر ما استخراج كنند؛ آنچه را كه مربوط به ماست كه ما بايد دنبال كنيم، آن را ما تحويل بگيريم؛ آنچه كه مربوط به دستگاه هاى اجرائى است، به آنها داده بشود كه ان شاءاللَّه دستگاه هاى اجرائى دنبال كنند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
اولاً اين جلسه بيش از همه چيز يك جنبه ى نمادين خواستيم داشته باشد. من ميخواهم احترامى كه براى استاد و براى عالم قلباً و روحاً قائلم، در سطح جامعه منعكس بشود. ما نياز داريم به اينكه دانشمندان ما، اساتيد ما در جامعه احساس كرامت كنند. بهترين مشوق براى گسترش علم، تكريم دارنده ى علم است. و اساتيد دانشگاه هاى ما، برجستگان و نخبگان مراكز پژوهش ما، در زمره ى كسانى هستند كه برجستگان علمى و نخبگان علمى به حساب مى آيند. بنابراين، اين جلسه در درجه ى اول براى اين است و اين مقصود با اين نشست و برخاست ما بحمداللَّه حاصل ميشود. شما دوستان عزيز، برادران و خواهران بدانيد، بنده نسبت به عالم و نسبت به علم، احساس احترام و تكريم و تواضع در قلب خودم دارم و مايلم كه در كل كشور، همه ى ما - از مسئولين و آحاد مردم و رده هاى مختلف مديريتهاى جامعه - اين احساس را هم داشته باشند، هم در عمل آن را بروز بدهند، كه البته بروز هم ميكند. ليكن در كنار اين، اين مقصود هم وجود دارد از اين جلسه، كه نكات مورد نظرِ برجستگان و نخبگان ما در زمينه ى مسائل علم و تعليم و تربيت در بخشهاى مختلف، در يك فضاى عمومى مطرح بشود؛ اين چيز بسيار لازم و مهمى است. اگر ممكن و مناسب بود، من لازم ميدانستم كه نه فقط آن جمعى كه از پيش خودشان را براى صحبت كردن آماده كرده اند، بلكه جمع بيشترى از شما حضار، اينجا حرف ميزديد و مطالب را بيان ميكرديد. متأسفانه در اين جلسه امكانپذير نيست. البته امروز آنچه كه گفته شد، براى من بسيار مفيد و قابل استفاده بود؛ بخصوص بعضى از دوستان و سخنرانان مطالب بسيار مهمى را بيان كردند كه رعايت آنها لازم است. اين مطالب در يك فضاى باز و در معرض نگاه و قضاوت خودِ اهل علم و همچنين مديران و مسئولان دستگاه هاى ستادى و اجرائىِ علمى و تحقيقى و همچنين - بعد كه پخش خواهد شد - در سطح مردم و براى اذهانى كه نسبت به مسائل مربوط به علم حساسيتى دارند، قابل استفاده خواهد بود.
من حالا اينجا به ذهنم رسيد - بايد دوستان بررسى بكنند - كه اگر ما بتوانيم گردهمائى هاى عمومى از اساتيد دانشگاه و محققين و پژوهشگران در طول سال داشته باشيم و كسانى از خودِ اين جمع به عنوان سخنران دعوت بشوند و در آن گردهمائى ها مسائل مورد نظرشان را بيان كنند. اين، كمك ميكند به تصميم سازى؛ هم در دولت، هم در مجلس شوراى اسلامى، هم در مجمع تشخيص، هم در مراتب تصميم گيرى در دستگاه هاى اجرائىِ دولتى مثل وزارتخانه ها و غيره.
خوب، آنچه من در نظر داشتم عرض بكنم، نكاتى است كه البته بعضى از آنها را بايد عرض بكنيم؛ چون وقت نيست.
يك نكته اين است كه ما هر چه كه عرض ميكنيم، با اين پيش فرضها بايستى ملاحظه بشود. ما چند پيش فرض داريم. يكى اين است كه پيشرفت علمى، ضرورت حياتى كشور در علوم مختلف است؛ البته رتبه بندى علوم را بعد عرض ميكنيم، كه يكى از كارهاى مهم است.
پيش فرض دوم اين است كه اين پيشرفت علمى، اگرچه كه با فراگيرى علم از كشورها و مراكز پيشرفته ترِ علمى حاصل خواهد شد - بخشى از آن بلاشك اين است - اما فراگيرى علم يك مسئله است، توليد علم يك مسئله ى ديگر است. نبايد ما در مسئله ى علم، واگن خودمان را به لوكوموتيو غرب ببنديم. البته اگر اين وابستگى ايجاد بشود، يك پيشرفتهائى پيدا خواهد شد؛ در اين شكى نيست؛ ليكن دنباله روى، نداشتن ابتكار، زيرِ دست بودنِ معنوى، لازمه ى قطعىِ اين چنين پيشروى اى است؛ و اين جايز نيست. بنابراين، ما بايد علم را خودمان توليد كنيم و آن را بجوشانيم. هر پله اى از پله ها كه انسان در مدارج علم بالا برود، او را آماده ميكند براى برداشتن گام بعدى و رفتن به يك پله ى بالاتر. اين حركت را بايستى ما از خودمان، در درون خودمان، با استفاده ى از منابع فكرى و ذخائر ميراث فرهنگى خودمان ادامه بدهيم و داشته باشيم.
سوم اينكه اين پيشرفت علمى بايستى با خودباورى اولاً؛ اميد به موفقيت ثانياً؛ حركت جهادگونه ثالثاً؛ همراه باشد. چون ما فرض را بر اين گذاشتيم كه پيشرفت علمى، بايستى با نگاه بومى و با تكيه ى به فرهنگ خودمان باشد - فرهنگ ما يعنى اسلام و مواريث ملىِ پسنديده ى ما - و نيز ناظر به نيازهاى كشور. اين، بايستى مجموعه ى حركت علمى ما را تشكيل بدهد. ممكن است بعضى خدشه كنند كه آقا مگر ميشود؟ ما بايد اين باور را پيدا كنيم - همين طور كه حالا بعضى از آقايان فرمودند - كه ميتوانيم. بدانيم كه وقتى حركت انجام گرفت، اميد رسيدن به موفقيت وجود دارد.
و چهارم اينكه در اين حركت، تنبلى و تن آسائى و محول كردن كار به يكديگر جايز نيست؛ حركتِ جهادگونه بايد كرد. جهاد فقط در ميدان جنگ نيست، در ميدان علم هم مثل بقيه ى ميادين زندگى، جهاد لازم است. جهاد يعنى تلاش بى وقفه، همراه با خطرپذيرى - در حد معقول البته - و پيشرفت و اميد به آينده.
اينها پيش فرضهاى ماست كه روى اينها چون زياد بحث كرده ايم، بارها گفته ايم، تلقى به قبول شده از طرف دانشمندان و اساتيد - امروز هم ملاحظه كرديد كه بعضى از دوستانى كه اينجا بياناتى كردند، به آنچه كه مطالبات اين سالهاى اخير بوده، اشاره كردند - نشان دهنده ى اين است كه به عنوان يك تفكر، اين پيشرفت علم، فتح قله هاى تازه در علم، نگاه نوآورى در مرزهاى دانش و پيشرفت در مرزها، جزو تفكرات جامعه ى علمى امروز ماست، كه در او بحثى نيست.
حالا بر اين اساس، نقش استاد چيست؟ اين، بايستى مورد ملاحظه قرار بگيرد. استاد نقش دارد. در دانشگاه ها و همچنين در مراكز پژوهشى - يعنى پژوهشكده ها و پژوهشگاه ها - استاد داراى نقش زيادى است. همچنان كه دستگاه هاى اجرائى و دولتى هم نقش دارند. ما نميتوانيم نه فقط دستگاه هاى دولتى را مخاطب قرار بدهيم، از نقش استاد كه نيروى مياندارِ حاضر در صحنه است، غافل باشيم، نميتوانيم هم به استاد يا مدير آموزشى يا مدير گروه آموزشى خطاب بكنيم و از نقش دستگاه هاى اجرائىِ دولتى كه در واقع پيمانكار آن پروژه ى عظيم علم و پيشرفت علم هستند، غافل بشويم. يك پروژه ى عظيمى بناست در كشور اجراء شود و او عبارت است از پيشرفت علمى، تعالى در ميدان علم؛ پيمانكارش، دستگاه هاى دولتى اند؛ وزارت آموزش عالى است، وزارت بهداشت و امور پزشكى است و دستگاه هاى ذى ربط علمى. اينها بايستى كار را تحويل بگيرند، برايش برنامه ريزى كنند، زمينه هاى كار را فراهم بكنند؛ كه حالا آنچه را كه دوستان به عنوان مطالبات ذكر كردند كه من يادداشت كردم بعضى از آنها را، بخشى از كارهائى است كه دستگاه هاى دولتى بايد انجام بدهند؛ وظائف ديگر هم دارند. بنابراين، هر كدام يك نقشى دارند. من نميخواهم حالا نقش استاد را تشريح كنم يا نقش دستگاه هاى اجرائى را؛ چون طولانى خواهد - البته يادداشتهائى در اينجا هست - ليكن در اين زمينه توصيه هائى ميخواهم عرض بكنم.
يك توصيه اين است كه هم دستگاه هاى مديريتى، هم اساتيد، در داخل دانشگاه ها خودباورى را ترويج كنيد. جوانى كه تحت تربيت و تحت آموزش و تعليم شماست، بايد به خود اعتماد داشته باشد - آن اعتماد به نفس ملى كه عرض كرديم. بحثِ اين نيست كه شخصى به خودش اعتماد دارد، بحثِ اين است كه ما به خصال ملى خودمان، به امكانات ملى خودمان، به ذخائر فرهنگى خودمان، يك اعتماد به نفس عمومى داشته باشيم كه به آن گفتيم اعتماد به نفس ملى - اين حالت بايست در يكايك جوانهاى ما بروز پيدا كند؛ يعنى جوان ما وقتى كه مى ايستد اينجا حرف ميزند، بايد اعتماد به نفس ملى خود داشته باشد؛ چون جوان، مظهر اميد است. من حالا با دانشجوها هم چند روز ديگر ملاقات دارم؛ جوانها مى آيند اينجا مى ايستند و حرف ميزنند. بايد هيچ نشانه اى از يأس و ترديد در دستيابى به اهداف در اين حرف محسوس نباشد؛ بايد سرشار از اميد باشد. كما اينكه واقعيتها هم همين را تأييد ميكند. شما در قبال اين، مسئوليد. البته عوامل اجتماعى گوناگونى دارد: عوامل سياسى، اجتماعى، غيره؛ اما استاد در كلاس يا در آزمايشگاه يا در كارگاه آموزشى تأثير خيلى زيادى دارد. باور به خود و اميد به آينده را بايستى در جوان تزريق كنيد.
دوم، از چيزهائى كه من به عنوان توصيه عرض ميكنم - چون مسئولين هم اينجا تشريف دارند - نيازها و اولويتهاى علمى را ما تشخيص بدهيم و اين را در برنامه ريزى هاى آموزشى مان دخالت بدهيم. حالا درباره ى علوم انسانى، درباره ى علوم پايه، درباره ى بخشهاى مختلفى از علوم تجربى يا سطوح مختلفى از تحقيق ممكن است يك اولويتهائى در مطالعه و بررسى كامل آشكار بشود؛ اينها بايد ملاحظه بشود و در برنامه ريزى ها دخالت داده بشود. ما با امكانات محدود و با نيازهاى فراوان، نبايد به خودمان اجازه بدهيم كه در كارى كه از اولويت برخوردار نيست، سرمايه گذارى فكرى و پولى و وقتى و انسانى بكنيم. اين هم يك مسئله است.
يك مسئله، مسئله ى تقويت روحيه ى پژوهش و جويندگى در دانشجوست. حالا بحث تحول در نظام آموزشى كشور و نظام آموزش عالى، يك بحث خيلى مهم و طولانى اى است كه بايد هم تو اين جلسات مطرح بشود، كه الان مجال نيست. من ميخواهم عرض بكنم كه در همين زمينه ى تحول نظام آموزشى، از جمله ى كارهائى كه بايد انجام بگيرد، اين است كه جورى نظام آموزشى بايد طراحى بشود كه جوان ما به تحقيق، طلبگارى در تعميق علم و دانش علاقه مند بشود. حفظمحورى، غلط است. ما هنوز در دانشگاه هايمان متأسفانه - مى بيند انسان، من گاهى با بعضى از جوانهائى كه با ما مرتبطند، برخورد ميكنم - مى بينيم كه معلم چند صد صفحه كتاب را براى يك واحد درسى داده كه اين دانشجو بخواند. چرا؟ حفظ كردن حرفها و گفته ها و نوشته هائى كه معلوم نيست همه اش چقدر فايده داشته باشد و درگير كردن ذهن جوان به چيزى كه غير لازم است. بايد فكر كرد؛ بايد افراد برگزيده و شاخص بنشينند نظامى را طراحى كنند كه جوان ما ميل به پژوهش، تعمق و تحقيق پيدا كند؛ با اين استعدادى كه جوانهاى ما دارند. انصافاً استعداد جوانهاى ما، استعداد برجسته اى است. استعداد متوسط كشور، استعداد بسيار بالائى است.
حالا به نظرم ديگر وقت هم تمام شد. يكى از بحثهاى رائج ما، بحث استاد پيشكسوت و استاد تازه نفس است. نگذاريم اين به يك مسئله ى مورد اختلاف تبديل شود. اگر از من سؤال شود، من ميگويم ما به استاد پيشكسوت و سابقه دار نياز داريم؛ به استاد جوان و تازه نفسِ بانشاط هم نياز داريم؛ به همه ى اينها نياز داريم. البته من طرفدار اين نيستم كه در عالم تدريس، حلقه هاى بسته اى درست شود كه جوانهائى كه فرزندان آن اساتيد هستند و ميخواهند وارد ميدان شوند، راهى به آنها داده نشود؛ نه، بايستى از تشكيل حلقه هاى بسته در سطوح هيئت علمى و آموزشى مانع شد؛ بايد اجازه داد جوانها بيايند. اما اساتيد پيشكسوت، اساتيد باتجربه، سابقه دار در رشته هاى مختلف، از ذخائر نظام هستند؛ از اينها بايد حداكثرِ استفاده بشود. طراحىِ اينكه ما چگونه جمع كنيم بين استاد مجربى كه سالهاى متمادى در اين رشته كار كرده و پخته شده و تجربه پيدا كرده و يك ذخيره اى است براى كشور و آن جوان تازه نفسى كه تازه دوره ى دكترى خودش را در يك دانشگاه برجسته اى گذرانده و الان حاضر و آماده است كه با نشاط و گرماگرم در همان رشته تدريس كند - از هيچ كدام نميشود گذشت. به آن پيرِ مجربِ سابقه دار و پيشكسوت هم نياز داريم، به اين جوانِ تازه از راه رسيده ى گرمِ متلألئ از تحرك علمى و نشاط علمى و مايل به اينكه كار كند و تلاش كند هم احتياج داريم - بايد جورى انجام بگيرد كه از هر دو استفاده كنيم. ما به نيروى انسانى نياز داريم و به نظر من اگر ما توسعه ى مراكز آموزشى و پژوهشى را در دستور كار قرار بدهيم، ميتوان از هر دو مجموعه استفاده كرد و به علاوه ميتوان براى دانشجويانِ آماده ى كار، اشتغال علمى فراهم كرد و نخبگان را جذب كرد. اين هم يكى از كارهاست.
به نظرم ميرسد كه قاعدتاً بايد صداى اذان بلند شده باشد؛ من نشنفتم؛ اما حتماً اذان گذشته، ديگر نميشود بيشتر از اين ادامه داد.
خيلى متشكريم از دوستان عزيز، برادران و خواهرانى كه امروز اينجا تشريف آوردند و اين جلسه ى خوب را برگزار كردند. ان شاءاللَّه مجموعه ى نظرات آقايان را بايستى اينجا در دفتر ما استخراج كنند؛ آنچه را كه مربوط به ماست كه ما بايد دنبال كنيم، آن را ما تحويل بگيريم؛ آنچه كه مربوط به دستگاه هاى اجرائى است، به آنها داده بشود كه ان شاءاللَّه دستگاه هاى اجرائى دنبال كنند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته