بسماللهالرحمنالرحيم
ديدار برادران عزيز اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، هميشه براي من يك حادثهي شيرين و مطلوب بوده است. حالا هم بخصوص با توجه به اينكه با آن جلسات مستمر هر هفتهيي كه ما با اغلب برادران داشتيم، فاصلهي زيادي شده، طبعا شيرينتر و مطلوبتر است.
شايد در بين شوراها و هيأتهاي كاري و تخصصي ـ كه در كشور ما زياد هم هست ـ اين شوراي عالي خصوصياتي دارد كه خيليها ندارند. اولا، همهي افراد برگزيده و انتخاب شدهاند. ثانيا، همهي افرادي كه در اين شورا شركت دارند، در كاري كه اين شورا متصدي و متكفل آن است، صاحبنظر و فرهنگي و داراي تخصصند و با دانش و فرهنگ و دانشگاه آشنايي دارند. ثالثا، جزو شوراهايي است كه در بحبوحهي كارها و تلاشهاي گذشته، چند سال از عمر آن گذشته و كاملا جا افتاده و پخته است و به مسايل پيرامون خودش كاملا آشنايي دارد. به همين نسبت، انتظارات از اين شورا زياد است. نه اينكه من انتظار خاصي داشته باشم; بلكه كلا نظام از يك مجموعهي اهل فن برگزيدهيي كه به عنوان شوراي عالي انقلاب فرهنگي، زير اين نام جمع شدهاند، انتظارات زيادي دارد; بخصوص با توجه به اينكه بسياري از مشكلاتي كه به نظرمان ميرسد در صحنههاي مختلف اجتماعي و اقتصادي و يا حتي سياسي داريم، اگر كاوش كنيم، به مشكلات فرهنگي برميگردد.
با اينكه نظام جمهوري اسلامي، از آغاز بر يك مبناي فرهنگي بنيان شد و رهبر و پديدآورندهي اين نظام، يك عنصر بيش از همه چيز فرهنگي بود و مسؤولان اين نظام هم در طول اين مدت، تقريبا هميشه همينطور بودهاند، درعينحال بايد اعتراف كنيم كه در زمينههاي فرهنگي، آن كار مطلوب و مورد انتظار را خيلي انجام ندادهايم. نه اينكه كس خاصي يا جمع خاصي مورد سؤال باشد. نه، مجموعا در زمينههاي فرهنگي، ما كم كاري داريم; حقا اين را بايد قبول كنيم. به همين خاطر است كه طبعا از يك مجموعهي اينطوري، همه خيلي انتظارات دارند و شايد بيش از همه، تلاش فرهنگي مورد انتظار است و همانطور كه اسمش "شوراي عالي انقلاب فرهنگي" است، انقلاب فرهنگي مورد انتظار است.
آيا فرهنگ جامعه، بر مبناي تفكر و روحيهي انقلاب، آن تحول لازم را پيدا كرده است؟ اگر بگوييم بله، چنانچه كسي با ژرفنگري به مسأله نگاه كند، بعيد است كه اين را از ما قبول نمايد. البته خيلي تغييرات ايجاد شده; اما نميشود ادعا كرد كه تحول كامل فرهنگي انجام شده است. شايد انتظار هم نباشد كه در طول ده، دوازده سال، تحول كامل فرهنگي انجام شود و مثلا لازم باشد كه در طول سي سال، چهل سال و يا پنجاه سال، اين تحول انجام شود ـ حرفي نيست ـ اما حركت بايد به آن جهت باشد.
بلاشك، ما امروز را كه نگاه ميكنيم، بايد مثل راهروي باشيم كه وقتي در ساعت پنجم حركت خودش نگاه ميكند، بايد از ساعت اول بيشتر رفته باشد; ساعت دهم، از ساعت پنجم بايد بيشتر رفته باشد. اگر ديديد بيشتر نرفته، پس عيبي در كار است. ما بايد روزبهروز به آن فرهنگ انقلابي در همهي شؤون ـ هم در دانشگاهها بهطور اخص، هم در كل جامعه بهطور اعم ـ نزديكتر شده باشيم. اگر ببينيم اين حادثه اتفاق نيفتاده، بايد استنتاج بكنيم كه كار و تلاش فرهنگي در جامعهي انقلابي ما، به خوبي و كمال و سلامت انجام نگرفته است و نقايصي دارد، كه آن نقايص را بايد برطرف كنيد. مثل همهي مردم ديگري كه وقتي نقصي در كارشان باشد، خودنگري و بازنگري ميكنند، راههاي جديد را جستجو مينمايند، عيوب را ميفهمند و علاج ميكنند، بايد ببينيم مشكل چيست. بايد عيوب را پيدا كنيم و آنها را درمان نماييم. بايد راه جديدي پيدا كنيم و اگر ميانبر هست، بزنيم. چنانچه سرعت كم است، بايد بيشترش كنيم.
يك نكتهي ديگر اين است كه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، همانطور كه جناب آقاي هاشمي فرمودند و در زماني هم كه من در شورا بودم، عمدهي همت ما در اين شورا، به مسايل دانشگاهها صرف ميشد و حالا هم همانطور است. البته به نظر ميرسد كه الان شايد يك مقدار بهتر از گذشته باشد. اين چند موردي كه ايشان فرمودند، يا اين كارهايي كه اخيرا تصويب و اعلام شده ـ مثل تشكيل فرهنگستانها ـ واقعا كارهاي خيلي خوبي بود و شايد يك مقدار بهتر از گذشته شده باشد. آنوقت هم ما مجموعهي شورا كه هميشه به خودمان مراجعه ميكرديم، به اين نقص اعتراف ميكرديم و ميگفتيم كه ما از كارهاي وسيعي كه در اينجا لازم است، غافل ميشويم و به مسايل دانشگاهها منحصر ميگرديم; در حالي كه مسايل دانشگاهها، بلكه مسايل آموزشي ـ اعم از دانشگاهها و آموزش و پرورش ـ كار شوراي عالي آموزشي كشور است; كمااينكه آموزش و پرورش خودش شورايي دارد. اين چيزي نيست كه شخصيتهايي مثل حضار، بخصوص با حضور رؤساي محترم سه قوه و اينهمه اشتغالاتي كه مسؤولان و وزراي مختلف در كشور دارند، بخواهند فقط به آن بپردازند. چه بهتر كه وقتي ما به جزييات مسايل آموزشي نگاه ميكنيم، آن را از اين شورا خارج كنيم.
البته مسايل آموزشي بايد در حد سياستگذاريهاي كلي باشد و نگاه وسيعي به جامعه بشود و هم فرهنگ عمومي جامعه و هم مسايلي كه مغفولعنه بوده ـ مثل همين كارهايي كه اخيرا شوراي عالي كرده; تأسيس فرهنگستان علوم و فرهنگستان زبان فارسي و مسألهي تحقيقات ـ مورد توجه قرار بگيرد.
واقعا ما براي كار در زمينهي فرهنگ عمومي، ميدان بازي داريم. اگر ما بخواهيم توسعهي اقتصادي را به معناي صحيح كلمه در جامعه راه بيندازيم، احتياج به تلاش فرهنگي داريم. مادامي كه حتي محقق و جستجوگر علمي ما، آن فرهنگ كار و وجدان كار و عشق به كار را، آنچنانكه در يك فرهنگ سالم مطرح است ـ كه مظهر عاليش هم فرهنگ اسلامي است ـ نداشته باشد، وجود اين محقق، بيفايده خواهد بود. گيريم كه ما محققان بزرگي تربيت كرديم و مثلا آزمايشگاههاي مهمي هم در اختيارشان گذاشتيم; اين به يك كار شخصي تبديل خواهد شد.
اين محققان بزرگي كه ما در دنيا ميبينيم، اعم از آن كساني كه در قرنها پيش، از ميان خود ما برخاستند ـ مثل ابنسيناها، خوارزميها، خيامها و ديگران ـ و چه آن كساني كه در قرون اخير، از بين اروپاييها برخاستند ـ از قبيل همين دانشمندان بزرگ شيمي و طبيعي و فلكيات و غيره ـ وقتي به زندگي اينها نگاه ميكنيم، ميبينيم كه حقيقتا خودشان را در زندگي فراموش كردند و زندگي شخصي و راحتي و پول و نفع براي خودشان را اصلا در درجهي دوم قرار دادند; اقلا محور قرار ندادند، اگر نگوييم فراموش كردند. بعضيشان واقعا آن موارد را فراموش كردند و به نفع تحقيق و علم و كار و پيشرفت، در فقر و مسكنت زندگي ميكردند. بعضي ديگر هم اقلا به تحقيق و علم و كار و پيشرفت اهميت دادند و زندگي شخصي را محور قرار ندادند; بلكه آن را در حاشيه گذاشتند.
ما چگونه ميتوانيم اين روحيه را در بين محققان كشور و يا در محيط كار اداري زنده كنيم؟ كار اداري، ارتباط مستقيم با توسعهي اقتصادي دارد. اگر شما طرحهاي اقتصادي را به دست يك مجموعهي ديوان سالاري غلط و معوج و عاري از وجدان كار و عاري از سواد و آگاهي از كيفيت كار بدهيد، آن را ضايع خواهد كرد و اين طرح را به ثمر نخواهد رساند. ما چگونه ميتوانيم آگاهي و وجدان كار را در اين مجموعهي اداري خودمان ـ كه هيكل حجيم ديواني ما را تشكيل ميدهد ـ تزريق بكنيم؟ يا چگونه ميتوانيم در زمينهي توليد و ساخت و ايجاد محيطهاي كارگاهي پرتلاش در كارخانجات، توصيهي اسلام را كه گفته: "رحمالله من عمل شيئا فاتقنه"، جامهي عمل بپوشانيم و اتقان و سلامت كار و استحكام و سنگ تمام گذاشتن براي توليد را به كارگر تزريق كنيم، كه وقتي اتومبيل ما از كارخانه بيرون ميآيد، بعد از يك ماه مثلا در آن لقلق نكند، يا فلان پيچش باز نشود; در حالي كه توليد فلان نقطهي ديگر دنيا، اينطور نيست؟ يا چه كار كنيم كه اين فرد از كار در نرود; در حالي كه ديگران به كار شوق دارند و بيشتر سعي ميكنند كار كنند؟ ما چگونه ميتوانيم روح كار، جديت در كار، وجدان كار، پيگيري كار و سلامت كار را در طرحهاي توسعهي اقتصادي خودمان در نظر بگيريم; بدون اينكه فرهنگ عمومي جامعه را بالا ببريم و فرهنگ كار و وجدان كار و معلومات مربوط به كار را به آنها تزريق كنيم؟ پس، ميبينيد كه به فرهنگ برگشت.
اگر ما روي فرهنگ عمومي كار نكنيم، در توسعهي اقتصادي هم خواهيم ماند. اين، تازه در صورتي است كه ما محور را توسعهي اقتصادي بگيريم. البته در جامعهي اسلامي، محور اين نيست; توسعهي اقتصادي وسيله است. بههرحال، از هر طرف كه حركت ميكنيم، ميبينيم كه به فرهنگ ميرسيم و راهها واقعا به فرهنگ ختم ميشود. براي فرهنگ بايد كار كرد.
به نظر ميرسد كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، يك نقيصه دارد و آن، اين است كه كار اصلي اكثر اعضاي آن، اين نيست. البته بحمدالله همهي شما آقايان، شايد بدون هيچ استثنايي، اهل فن و اهل فرهنگ و اهل كار هستيد و در بين شما جماعتي هم هستند ـ اگرچه خيلي كم ـ كه بيشتر كارشان، يا يكي از مهمترين كارهايشان، اين كار است. براي بعضيها ـ مثل مسؤولان اجرايي كشور، يا وزرا و يا بعضي از آقايان ديگر ـ اين كار واقعا در حاشيه است و كار اصليشان نيست; اما بعضي از آقايان هم هستند كه يكي از كارهاي اصليشان اين است. حالا آن كس كه تنها كار اصليش اين باشد، من الان در بين جمع آقايان، چنين كسي را نميبينم، شايد هم در يادم نباشد. پس، از اين جهت يك نقيصه وجود دارد. شماها براي اين كار لازميد. گفت:
جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل كار خردمند نيست
خردمند بايستي عمل را به راه بيندازد. شما به بازوهاي زيادي احتياج داريد. يادم ميآيد كه در آنوقت، دو كميسيون بود; كميسيون شمارهي يك و كميسيون شمارهي دو، و بعد هم يك كميسيون مشترك وجود داشت. البته باز وقتي كه به آن كميسيونها ميرويم، مجموعهيي از وزرا و معاونان وزرا را ميبينيم. شايد لازم باشد كه اين شورا در حاشيهي خودش، از صاحبنظراني كه داراي شخصيت فرهنگي و انقلابي هستند، استفاده كند و اين دو را با هم و در كنار يكديگر داشته باشيد.
اينجا، آنجايي است كه نميشود شوخي كرد. اينجا اگر حاشيهي انقلابيگريش، يك ذره ساييده بود و خراش داشت، در عمل اين زاويه باز خواهد شد و مشكلات بزرگي را به وجود خواهد آورد. حتما بايد عنصر فرهنگي باشد و حتما هم بايد انقلابي باشد. اينجا، از آنجاهايي است كه جز به اين نميشود رضايت داد. از اينگونه افراد دعوت كنيد، تا در حواشي اين شورا، به كارهاي اساسي و مهمي كه داريد، برسند.
اين مژدهي فرهنگ عمومي كه جناب آقاي هاشمي فرمودند، واقعا براي من مژده است. البته جناب آقاي خاتمي، شوراي فرهنگ عمومي را از مدتها پيش راه انداختهاند و جلساتش هم بود و كارهايي هم كردهاند. معلوم ميشود كه در آن، تحولي ايجاد شده است. از اين بيان، من فهميدم كه تحولي در آن انجام ميگيرد، يا مثلا اساسنامهاش به شكل بهتري تنظيم ميشود. خيال ميكنم كه انشاءالله كارها رو به هرچه بهتر شدن است; بخصوص كه حضور جناب آقاي هاشمي هم براي اين شورا مغتنم است.
البته ايشان شكسته نفسي ميكنند; اما واقعا اينطور است. همان وقتها هم من هميشه به رفقا ميگفتم كه اگر آقاي هاشمي يك بار در جلسهي ما شركت ميكنند، ما در آن جلسه يك عالم پيشرفت ميكنيم. واقعا آنوقت اينطور بود. ايشان، آنوقتها به اين شورا خيلي كم لطف بودند; ولي من حالا گاهي هم كه ميبينم ايشان بحمدالله مجبورند كه هر هفته شركت كنند، خيلي خوشحال ميشوم كه بالاخره هيچ چارهيي جز اين ندارند! آنوقت، اينطور نبود. گاهي مثلا شش ماه ميشد كه ايشان اصلا هيچ يادي هم از شورا نميكردند! امروز اينطور نيست و حضور ايشان واقعا يك بركت است. من هر وقت اين نكته يادم ميآيد، خيلي خوشحال ميشوم. آقاياني كه در آنوقت تشريف داشتند، لابد يادشان است كه مكرر ميگفتم وقتي ايشان شركت ميكنند، جلسه حركتي پيدا ميكند و يك قدم به جلو برميدارد. واقعا ايشان در جلسه خيلي مؤثر بودند، حالا هم كه بحمدالله مرتب شركت ميكنند.
اميدواريم كه خداوند به بقيهي آقايان هم ـ كه وجودشان در اين جلسات واقعا خيلي مغتنم است ـ كمك كند، تا بتوانيد اين بار بسيار سنگين را انشاءالله به سهولت و سبكي برداريد و پيش ببريد. ما قبلا خيال ميكرديم كه شوراي انقلاب فرهنگي، لابد چند سالي ادامه پيدا ميكند و بعد وجودش شايد ديگر لازم نباشد; اما هرچه ميگذرد، ميبينيم كه اين شورا اصلا وجودش واجبتر و لازمتر ميشود; زيرا مسايل فرهنگي، اهميت بيشتري براي ما پيدا ميكند. خيلي از مسايل ديگري در زمينههاي فرهنگي هست كه ديگر وقت آقايان را نميگيرم. انشاءالله كه موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
ديدار برادران عزيز اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، هميشه براي من يك حادثهي شيرين و مطلوب بوده است. حالا هم بخصوص با توجه به اينكه با آن جلسات مستمر هر هفتهيي كه ما با اغلب برادران داشتيم، فاصلهي زيادي شده، طبعا شيرينتر و مطلوبتر است.
شايد در بين شوراها و هيأتهاي كاري و تخصصي ـ كه در كشور ما زياد هم هست ـ اين شوراي عالي خصوصياتي دارد كه خيليها ندارند. اولا، همهي افراد برگزيده و انتخاب شدهاند. ثانيا، همهي افرادي كه در اين شورا شركت دارند، در كاري كه اين شورا متصدي و متكفل آن است، صاحبنظر و فرهنگي و داراي تخصصند و با دانش و فرهنگ و دانشگاه آشنايي دارند. ثالثا، جزو شوراهايي است كه در بحبوحهي كارها و تلاشهاي گذشته، چند سال از عمر آن گذشته و كاملا جا افتاده و پخته است و به مسايل پيرامون خودش كاملا آشنايي دارد. به همين نسبت، انتظارات از اين شورا زياد است. نه اينكه من انتظار خاصي داشته باشم; بلكه كلا نظام از يك مجموعهي اهل فن برگزيدهيي كه به عنوان شوراي عالي انقلاب فرهنگي، زير اين نام جمع شدهاند، انتظارات زيادي دارد; بخصوص با توجه به اينكه بسياري از مشكلاتي كه به نظرمان ميرسد در صحنههاي مختلف اجتماعي و اقتصادي و يا حتي سياسي داريم، اگر كاوش كنيم، به مشكلات فرهنگي برميگردد.
با اينكه نظام جمهوري اسلامي، از آغاز بر يك مبناي فرهنگي بنيان شد و رهبر و پديدآورندهي اين نظام، يك عنصر بيش از همه چيز فرهنگي بود و مسؤولان اين نظام هم در طول اين مدت، تقريبا هميشه همينطور بودهاند، درعينحال بايد اعتراف كنيم كه در زمينههاي فرهنگي، آن كار مطلوب و مورد انتظار را خيلي انجام ندادهايم. نه اينكه كس خاصي يا جمع خاصي مورد سؤال باشد. نه، مجموعا در زمينههاي فرهنگي، ما كم كاري داريم; حقا اين را بايد قبول كنيم. به همين خاطر است كه طبعا از يك مجموعهي اينطوري، همه خيلي انتظارات دارند و شايد بيش از همه، تلاش فرهنگي مورد انتظار است و همانطور كه اسمش "شوراي عالي انقلاب فرهنگي" است، انقلاب فرهنگي مورد انتظار است.
آيا فرهنگ جامعه، بر مبناي تفكر و روحيهي انقلاب، آن تحول لازم را پيدا كرده است؟ اگر بگوييم بله، چنانچه كسي با ژرفنگري به مسأله نگاه كند، بعيد است كه اين را از ما قبول نمايد. البته خيلي تغييرات ايجاد شده; اما نميشود ادعا كرد كه تحول كامل فرهنگي انجام شده است. شايد انتظار هم نباشد كه در طول ده، دوازده سال، تحول كامل فرهنگي انجام شود و مثلا لازم باشد كه در طول سي سال، چهل سال و يا پنجاه سال، اين تحول انجام شود ـ حرفي نيست ـ اما حركت بايد به آن جهت باشد.
بلاشك، ما امروز را كه نگاه ميكنيم، بايد مثل راهروي باشيم كه وقتي در ساعت پنجم حركت خودش نگاه ميكند، بايد از ساعت اول بيشتر رفته باشد; ساعت دهم، از ساعت پنجم بايد بيشتر رفته باشد. اگر ديديد بيشتر نرفته، پس عيبي در كار است. ما بايد روزبهروز به آن فرهنگ انقلابي در همهي شؤون ـ هم در دانشگاهها بهطور اخص، هم در كل جامعه بهطور اعم ـ نزديكتر شده باشيم. اگر ببينيم اين حادثه اتفاق نيفتاده، بايد استنتاج بكنيم كه كار و تلاش فرهنگي در جامعهي انقلابي ما، به خوبي و كمال و سلامت انجام نگرفته است و نقايصي دارد، كه آن نقايص را بايد برطرف كنيد. مثل همهي مردم ديگري كه وقتي نقصي در كارشان باشد، خودنگري و بازنگري ميكنند، راههاي جديد را جستجو مينمايند، عيوب را ميفهمند و علاج ميكنند، بايد ببينيم مشكل چيست. بايد عيوب را پيدا كنيم و آنها را درمان نماييم. بايد راه جديدي پيدا كنيم و اگر ميانبر هست، بزنيم. چنانچه سرعت كم است، بايد بيشترش كنيم.
يك نكتهي ديگر اين است كه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، همانطور كه جناب آقاي هاشمي فرمودند و در زماني هم كه من در شورا بودم، عمدهي همت ما در اين شورا، به مسايل دانشگاهها صرف ميشد و حالا هم همانطور است. البته به نظر ميرسد كه الان شايد يك مقدار بهتر از گذشته باشد. اين چند موردي كه ايشان فرمودند، يا اين كارهايي كه اخيرا تصويب و اعلام شده ـ مثل تشكيل فرهنگستانها ـ واقعا كارهاي خيلي خوبي بود و شايد يك مقدار بهتر از گذشته شده باشد. آنوقت هم ما مجموعهي شورا كه هميشه به خودمان مراجعه ميكرديم، به اين نقص اعتراف ميكرديم و ميگفتيم كه ما از كارهاي وسيعي كه در اينجا لازم است، غافل ميشويم و به مسايل دانشگاهها منحصر ميگرديم; در حالي كه مسايل دانشگاهها، بلكه مسايل آموزشي ـ اعم از دانشگاهها و آموزش و پرورش ـ كار شوراي عالي آموزشي كشور است; كمااينكه آموزش و پرورش خودش شورايي دارد. اين چيزي نيست كه شخصيتهايي مثل حضار، بخصوص با حضور رؤساي محترم سه قوه و اينهمه اشتغالاتي كه مسؤولان و وزراي مختلف در كشور دارند، بخواهند فقط به آن بپردازند. چه بهتر كه وقتي ما به جزييات مسايل آموزشي نگاه ميكنيم، آن را از اين شورا خارج كنيم.
البته مسايل آموزشي بايد در حد سياستگذاريهاي كلي باشد و نگاه وسيعي به جامعه بشود و هم فرهنگ عمومي جامعه و هم مسايلي كه مغفولعنه بوده ـ مثل همين كارهايي كه اخيرا شوراي عالي كرده; تأسيس فرهنگستان علوم و فرهنگستان زبان فارسي و مسألهي تحقيقات ـ مورد توجه قرار بگيرد.
واقعا ما براي كار در زمينهي فرهنگ عمومي، ميدان بازي داريم. اگر ما بخواهيم توسعهي اقتصادي را به معناي صحيح كلمه در جامعه راه بيندازيم، احتياج به تلاش فرهنگي داريم. مادامي كه حتي محقق و جستجوگر علمي ما، آن فرهنگ كار و وجدان كار و عشق به كار را، آنچنانكه در يك فرهنگ سالم مطرح است ـ كه مظهر عاليش هم فرهنگ اسلامي است ـ نداشته باشد، وجود اين محقق، بيفايده خواهد بود. گيريم كه ما محققان بزرگي تربيت كرديم و مثلا آزمايشگاههاي مهمي هم در اختيارشان گذاشتيم; اين به يك كار شخصي تبديل خواهد شد.
اين محققان بزرگي كه ما در دنيا ميبينيم، اعم از آن كساني كه در قرنها پيش، از ميان خود ما برخاستند ـ مثل ابنسيناها، خوارزميها، خيامها و ديگران ـ و چه آن كساني كه در قرون اخير، از بين اروپاييها برخاستند ـ از قبيل همين دانشمندان بزرگ شيمي و طبيعي و فلكيات و غيره ـ وقتي به زندگي اينها نگاه ميكنيم، ميبينيم كه حقيقتا خودشان را در زندگي فراموش كردند و زندگي شخصي و راحتي و پول و نفع براي خودشان را اصلا در درجهي دوم قرار دادند; اقلا محور قرار ندادند، اگر نگوييم فراموش كردند. بعضيشان واقعا آن موارد را فراموش كردند و به نفع تحقيق و علم و كار و پيشرفت، در فقر و مسكنت زندگي ميكردند. بعضي ديگر هم اقلا به تحقيق و علم و كار و پيشرفت اهميت دادند و زندگي شخصي را محور قرار ندادند; بلكه آن را در حاشيه گذاشتند.
ما چگونه ميتوانيم اين روحيه را در بين محققان كشور و يا در محيط كار اداري زنده كنيم؟ كار اداري، ارتباط مستقيم با توسعهي اقتصادي دارد. اگر شما طرحهاي اقتصادي را به دست يك مجموعهي ديوان سالاري غلط و معوج و عاري از وجدان كار و عاري از سواد و آگاهي از كيفيت كار بدهيد، آن را ضايع خواهد كرد و اين طرح را به ثمر نخواهد رساند. ما چگونه ميتوانيم آگاهي و وجدان كار را در اين مجموعهي اداري خودمان ـ كه هيكل حجيم ديواني ما را تشكيل ميدهد ـ تزريق بكنيم؟ يا چگونه ميتوانيم در زمينهي توليد و ساخت و ايجاد محيطهاي كارگاهي پرتلاش در كارخانجات، توصيهي اسلام را كه گفته: "رحمالله من عمل شيئا فاتقنه"، جامهي عمل بپوشانيم و اتقان و سلامت كار و استحكام و سنگ تمام گذاشتن براي توليد را به كارگر تزريق كنيم، كه وقتي اتومبيل ما از كارخانه بيرون ميآيد، بعد از يك ماه مثلا در آن لقلق نكند، يا فلان پيچش باز نشود; در حالي كه توليد فلان نقطهي ديگر دنيا، اينطور نيست؟ يا چه كار كنيم كه اين فرد از كار در نرود; در حالي كه ديگران به كار شوق دارند و بيشتر سعي ميكنند كار كنند؟ ما چگونه ميتوانيم روح كار، جديت در كار، وجدان كار، پيگيري كار و سلامت كار را در طرحهاي توسعهي اقتصادي خودمان در نظر بگيريم; بدون اينكه فرهنگ عمومي جامعه را بالا ببريم و فرهنگ كار و وجدان كار و معلومات مربوط به كار را به آنها تزريق كنيم؟ پس، ميبينيد كه به فرهنگ برگشت.
اگر ما روي فرهنگ عمومي كار نكنيم، در توسعهي اقتصادي هم خواهيم ماند. اين، تازه در صورتي است كه ما محور را توسعهي اقتصادي بگيريم. البته در جامعهي اسلامي، محور اين نيست; توسعهي اقتصادي وسيله است. بههرحال، از هر طرف كه حركت ميكنيم، ميبينيم كه به فرهنگ ميرسيم و راهها واقعا به فرهنگ ختم ميشود. براي فرهنگ بايد كار كرد.
به نظر ميرسد كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، يك نقيصه دارد و آن، اين است كه كار اصلي اكثر اعضاي آن، اين نيست. البته بحمدالله همهي شما آقايان، شايد بدون هيچ استثنايي، اهل فن و اهل فرهنگ و اهل كار هستيد و در بين شما جماعتي هم هستند ـ اگرچه خيلي كم ـ كه بيشتر كارشان، يا يكي از مهمترين كارهايشان، اين كار است. براي بعضيها ـ مثل مسؤولان اجرايي كشور، يا وزرا و يا بعضي از آقايان ديگر ـ اين كار واقعا در حاشيه است و كار اصليشان نيست; اما بعضي از آقايان هم هستند كه يكي از كارهاي اصليشان اين است. حالا آن كس كه تنها كار اصليش اين باشد، من الان در بين جمع آقايان، چنين كسي را نميبينم، شايد هم در يادم نباشد. پس، از اين جهت يك نقيصه وجود دارد. شماها براي اين كار لازميد. گفت:
جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل كار خردمند نيست
خردمند بايستي عمل را به راه بيندازد. شما به بازوهاي زيادي احتياج داريد. يادم ميآيد كه در آنوقت، دو كميسيون بود; كميسيون شمارهي يك و كميسيون شمارهي دو، و بعد هم يك كميسيون مشترك وجود داشت. البته باز وقتي كه به آن كميسيونها ميرويم، مجموعهيي از وزرا و معاونان وزرا را ميبينيم. شايد لازم باشد كه اين شورا در حاشيهي خودش، از صاحبنظراني كه داراي شخصيت فرهنگي و انقلابي هستند، استفاده كند و اين دو را با هم و در كنار يكديگر داشته باشيد.
اينجا، آنجايي است كه نميشود شوخي كرد. اينجا اگر حاشيهي انقلابيگريش، يك ذره ساييده بود و خراش داشت، در عمل اين زاويه باز خواهد شد و مشكلات بزرگي را به وجود خواهد آورد. حتما بايد عنصر فرهنگي باشد و حتما هم بايد انقلابي باشد. اينجا، از آنجاهايي است كه جز به اين نميشود رضايت داد. از اينگونه افراد دعوت كنيد، تا در حواشي اين شورا، به كارهاي اساسي و مهمي كه داريد، برسند.
اين مژدهي فرهنگ عمومي كه جناب آقاي هاشمي فرمودند، واقعا براي من مژده است. البته جناب آقاي خاتمي، شوراي فرهنگ عمومي را از مدتها پيش راه انداختهاند و جلساتش هم بود و كارهايي هم كردهاند. معلوم ميشود كه در آن، تحولي ايجاد شده است. از اين بيان، من فهميدم كه تحولي در آن انجام ميگيرد، يا مثلا اساسنامهاش به شكل بهتري تنظيم ميشود. خيال ميكنم كه انشاءالله كارها رو به هرچه بهتر شدن است; بخصوص كه حضور جناب آقاي هاشمي هم براي اين شورا مغتنم است.
البته ايشان شكسته نفسي ميكنند; اما واقعا اينطور است. همان وقتها هم من هميشه به رفقا ميگفتم كه اگر آقاي هاشمي يك بار در جلسهي ما شركت ميكنند، ما در آن جلسه يك عالم پيشرفت ميكنيم. واقعا آنوقت اينطور بود. ايشان، آنوقتها به اين شورا خيلي كم لطف بودند; ولي من حالا گاهي هم كه ميبينم ايشان بحمدالله مجبورند كه هر هفته شركت كنند، خيلي خوشحال ميشوم كه بالاخره هيچ چارهيي جز اين ندارند! آنوقت، اينطور نبود. گاهي مثلا شش ماه ميشد كه ايشان اصلا هيچ يادي هم از شورا نميكردند! امروز اينطور نيست و حضور ايشان واقعا يك بركت است. من هر وقت اين نكته يادم ميآيد، خيلي خوشحال ميشوم. آقاياني كه در آنوقت تشريف داشتند، لابد يادشان است كه مكرر ميگفتم وقتي ايشان شركت ميكنند، جلسه حركتي پيدا ميكند و يك قدم به جلو برميدارد. واقعا ايشان در جلسه خيلي مؤثر بودند، حالا هم كه بحمدالله مرتب شركت ميكنند.
اميدواريم كه خداوند به بقيهي آقايان هم ـ كه وجودشان در اين جلسات واقعا خيلي مغتنم است ـ كمك كند، تا بتوانيد اين بار بسيار سنگين را انشاءالله به سهولت و سبكي برداريد و پيش ببريد. ما قبلا خيال ميكرديم كه شوراي انقلاب فرهنگي، لابد چند سالي ادامه پيدا ميكند و بعد وجودش شايد ديگر لازم نباشد; اما هرچه ميگذرد، ميبينيم كه اين شورا اصلا وجودش واجبتر و لازمتر ميشود; زيرا مسايل فرهنگي، اهميت بيشتري براي ما پيدا ميكند. خيلي از مسايل ديگري در زمينههاي فرهنگي هست كه ديگر وقت آقايان را نميگيرم. انشاءالله كه موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته