پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات‌ در ديدار وزير بهداشت‌ و رؤساي‌ دانشگاههاي‌ علوم‌ پزشكي‌ سراسر كشور

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌
در ابتدا بايستي‌ به‌ برادران‌ عزيز خوش‌آمد عرض‌ بكنم‌ و به‌ خاطر اين‌ اجتماع‌ و ديداري‌ كه‌ امروز ترتيب‌ داده‌ايد، از شما تشكر كنم‌. شماها كه‌ اهل‌ علم‌ و معرفت‌ و جزو زبدگان‌ فعلي‌ كشور هستيد، وقتي‌ جمع‌ مي‌شويد، ديدارتان‌ به‌ انسان‌ نشاط مي‌بخشد. البته‌ در صورتي‌ كه‌ همه‌ي‌ بحث‌، به‌ آن‌ جنبه‌هاي‌ مادي‌ دانشگاهها كشانده‌ نشود. نه‌ اين‌كه‌ گفته‌ نشود ـ آن‌ هم‌ بايد گفته‌ بشود، من‌ اعتراضي‌ ندارم‌ ـ ليكن‌ قدري‌ به‌ آن‌ روح‌ مسأله‌ در دانشگاهها كه‌ شماها متكفلش‌ هستيد، بپردازيم‌ و ان‌شاءالله‌ به‌ جلسه‌ رنگ‌وبوي‌ علم‌ و علمجويي‌ و دانشجويي‌ بدهيم‌. ان‌شاءالله‌ موفق‌ باشيد. مسؤوليت‌ سنگيني‌ برعهده‌ گرفته‌ايد و خدا بايد به‌ شما كمك‌ كند و ان‌شاءالله‌ كمك‌ هم‌ خواهد كرد.
فرصتها، انصافا فرصتهاي‌ ارزشمندي‌ است‌. امروز در نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌، شما كه‌ رئيس‌ يك‌ دانشگاه‌ هستيد، مي‌توانيد از بن‌ دندان‌ و با اعتقاد راسخ‌ احساس‌ كنيد و باور نماييد كه‌ براي‌ مردمتان‌، به‌ پيشرفت‌ علمي‌ كشورتان‌ كمك‌ مي‌كنيد. اين‌ خصوصيت‌، متأسفانه‌ جز در دوره‌هاي‌ بسيار معدودي‌، در محيط علمي‌ كشور ما وجود نداشته‌ است‌. آن‌ وقتي‌ كه‌ بر كل‌ حيات‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ يك‌ كشور، حاكميت‌ بيگانه‌ مسلط باشد، فكر مي‌كنيد دانش‌ در آن‌ كشور چه‌ نقشي‌ ايفا خواهد كرد؟ آن‌ هم‌ دانش‌ پزشكي‌ كه‌ قهرا كاري‌ به‌ مسايل‌ سياسي‌ نخواهد داشت‌. فردي‌ كه‌ پزشك‌ خواهد شد و خدمات‌ ارايه‌ خواهد كرد، غير از آن‌ است‌ كه‌ يك‌ نفر برود فرضا روزنامه‌نگار بشود، كه‌ ممكن‌ است‌ بگويد مي‌روم‌ تا مبارزه‌ كنم‌. اما پزشك‌، طبيب‌ و دردشناس‌ و درمان‌شناس‌ و عطوف‌ و حنين‌ نسبت‌ به‌ انسانهاست‌. او درد انسانها را مي‌جويد، تا درمان‌ كند. او خدمات‌ ارايه‌ خواهد داد. آن‌وقت‌ در جامعه‌يي‌ كه‌ كل‌ جريان‌ سياست‌ كشور در اختيار كانونهايي‌ است‌ كه‌ به‌ نفع‌ ملت‌ فكر و كار نمي‌كنند، هر دانشجويي‌ كه‌ درس‌ مي‌خواند، نمي‌تواند مطمئن‌ باشد به‌ نفع‌ مردم‌ كار خواهد كرد. نه‌ اين‌كه‌ هيچ‌كس‌ به‌ نفع‌ مردم‌ كار نمي‌كند ـ اشتباه‌ نشود ـ خير، كساني‌ با مجاهدت‌ درمي‌آيند و به‌ نفع‌ مردم‌ هم‌ كار مي‌كنند; اما روال‌ كلي‌ اين‌ نيست‌. روال‌ كلي‌، نفي‌ سلامت‌ زندگي‌ در يك‌ جامعه‌ است‌.
بعد از همان‌ چند صباح‌ دوران‌ اميركبير كه‌ بساط كوچكي‌ را شروع‌ به‌ درست‌ كردن‌ نمود و با ايده‌ و انگيزه‌ي‌ خوبي‌ اين‌ كار انجام‌ گرفت‌، متأسفانه‌ بعدها در محيط تحصيلات‌ عاليه‌ي‌ جديد كشورما، اين‌ فرصت‌ به‌طور مستمر پيش‌ نيامده‌ است‌. آن‌ نكته‌يي‌ كه‌ من‌ مي‌توانم‌ قاطع‌ بگويم‌، اين‌ است‌. اين‌كه‌ مي‌گويم‌ به‌طور مستمر پيش‌ نيامده‌، به‌ اين‌ خاطر است‌ كه‌ گاهي‌ رجال‌ علمي‌ مسلط بر كار دانش‌ در كشور، افرادي‌ بودند كه‌ خواستند كاري‌ بكنند، حركت‌ و تلاشي‌ هم‌ كردند، ولي‌ فورا مثل‌ يك‌ جرقه‌ خاموش‌ شده‌ و اجازه‌ داده‌ نشده‌ كه‌ ادامه‌ بدهند.
امروز، اين‌طور نيست‌. امروز ممكن‌ است‌ شما بودجه‌ كم‌ داشته‌ باشيد. بله‌، آقاي‌ دكتر فاضل‌ اشاره‌ كردند و همين‌طور است‌ كه‌ ايشان‌ مي‌گويند. من‌ مي‌دانم‌ كمبودها و كسريها زياد است‌: دانشجو زياد گرفتيد ـ كه‌ مملكت‌ احتياج‌ هم‌ دارد ـ ولي‌ دانشگاه‌ نداريم‌; استاد جذب‌ كرديد و آورديد، ولي‌ نمي‌توانيد او را پشتيباني‌ بكنيد كه‌ دلش‌ خوش‌ باشد كه‌ مي‌آيد براي‌ شما در دانشگاههايتان‌ درس‌ مي‌دهد; رتبه‌ي‌ علمي‌ را بالا مي‌بريد، اما آزمايشگاه‌ مناسب‌ نداريد; كتاب‌ ـ همان‌طور كه‌ اشاره‌ كردند ـ لازم‌ است‌، ولي‌ نداريد; نشريه‌ي‌ علمي‌ روزبه‌روز لازم‌ داريد كه‌ از مسايل‌ علمي‌ دنيا مطلع‌ بشويد، ولي‌ نداريد. همه‌اش‌ هم‌ به‌ پول‌ برمي‌گردد; وگرنه‌ در اين‌ قضيه‌، هيچ‌چيز ديگر كم‌ نداريد. واقعا اگر پول‌ داشته‌ باشيد، همه‌ي‌ اين‌ چيزها حل‌ خواهد شد. اين‌ كمبودها هست‌. اينها هم‌ حل‌ مي‌شود و همچنان‌كه‌ ما امروز مجموعا وضع‌ مالي‌ دولت‌ را بهتر از مثلا دو يا سه‌ سال‌ قبل‌ مي‌بينيم‌، مطمئنا دو يا سه‌ سال‌ ديگر، از امروز بهتر خواهد بود. روال‌ كار كشور اين‌ را نشان‌ مي‌دهد و بهتر هم‌ خواهد شد و اين‌ مشكلات‌ برطرف‌ مي‌گردد.
در محيط دانش‌ كشور، آن‌ هم‌ دانشي‌ به‌ اين‌ حساسيت‌ كه‌ شماها دنبالش‌ هستيد ـ يعني‌ پزشكي‌ و بعد منشعبات‌ و توابعش‌ ـ اينها مشكل‌ واقعي‌ و اساسي‌ و ساختاري‌ نيست‌. مشكل‌ اساسي‌ اين‌ است‌ كه‌ در يك‌ محيط دانشگاهي‌، ايمان‌ به‌ آن‌ كار وجود نداشته‌ باشد، مسؤولان‌ براي‌ كشور نسوزند، احساس‌ درد نكنند، آقايي‌ را بياورند در رأس‌ دانشگاهي‌ يا دانشگاه‌ تهران‌ بگذارند و او هم‌ به‌ فكر شغل‌ و موقعيت‌ و منش‌ سياسي‌ و نزديكي‌ به‌ دربار آن‌ روز و پركردن‌ كيسه‌ي‌ خودش‌ باشد و چيزي‌ كه‌ برايش‌ در درجه‌ي‌ اول‌ نباشد، عبارت‌ از محيط زيركليد و نگين‌ او باشد. ديديد كه‌ چه‌ كساني‌ در دانشگاه‌ تهران‌ رئيس‌ بودند. غالبا مسأله‌ي‌ سياسي‌ بود. دانشگاههاي‌ ديگر، بخصوص‌ دانشگاههاي‌ بزرگ‌ و مهم‌، كم‌ و بيش‌ همين‌طور بود. اشكال‌ اساسي‌ و ساختاري‌ اين‌ است‌ كه‌ بحمدالله‌ امروز نيست‌. در گذشته‌، وزارتها را چه‌طوري‌ تقسيم‌ مي‌كردند؟ چه‌ كساني‌ وزير مي‌شدند؟ به‌ چه‌ اعتباري‌ وزير مي‌شدند؟ چه‌قدر صلاحيتهاي‌ واقعي‌ در نظر گرفته‌ مي‌شد؟ در انتخاب‌ و گزينش‌ افراد، چه‌قدر دلسوزي‌ به‌ حال‌ مردم‌، به‌ حال‌ كشور، به‌ حال‌ آينده‌ي‌ اين‌ ملت‌ رعايت‌ مي‌شد؟ آنهايي‌ كه‌ سركار بودند، چه‌قدر براي‌ كارشان‌ مي‌جوشيدند؟
شما اگر امروز را با آن‌ روز مقايسه‌ كنيد، خواهيد ديد كه‌ امروز بنيان‌ كار، بنيان‌ مستحكم‌ و طيب‌ و طاهر و پاكيزه‌يي‌ است‌. وقتي‌ انسان‌ واقعا نگاه‌ مي‌كند، مي‌بيند كه‌ اين‌ آقاي‌ دكتر فاضل‌، حقا يك‌ عنصر شايسته‌ و برجسته‌ است‌. من‌ حقيقتا اين‌ را اعتقاد دارم‌ و از اين‌كه‌ ايشان‌ اين‌ مسؤوليت‌ را دارند، خوشحالم‌. در آزمايشهاي‌ گوناگون‌ اين‌ كشور، ايشان‌ امتحان‌ خوبي‌ داده‌اند. اينها خيلي‌ مهم‌ است‌. "في‌ تقلب‌ الاحوال‌ علم‌ جواهر الرجال‌". آن‌ روزي‌ كه‌ با يك‌ تلفن‌ يك‌ مركز، ايشان‌ بلند مي‌شود با يك‌ كيف‌ به‌ هشت‌ كيلومتري‌ خط تماس‌ در جبهه‌ي‌ جنگ‌ مي‌رود و در آن‌جا اتاق‌ عمل‌ راه‌ مي‌اندازد و مدتها در آن‌جا مي‌ماند و مرتبا عمل‌ مي‌كند، نه‌ منتظر يك‌ بارك‌الله‌ از كسي‌ است‌، نه‌ منتظر دانستن‌ اين‌ و آن‌ است‌، نه‌ منتظر اين‌ است‌ كه‌ اسمش‌ در عداد كساني‌ كه‌ براي‌ انقلاب‌ و جبهه‌ خدمتي‌ كرده‌اند، بيايد و اين‌ و آن‌ بگويند، هيچ‌كس‌ هم‌ نمي‌گويد، هيچ‌كس‌ هم‌ نمي‌داند، هيچ‌كس‌ هم‌ نمي‌فهمد، اينها مهم‌ است‌ و خيلي‌ ارزش‌ دارد. كسي‌ كه‌ قدر انقلاب‌ را مي‌داند، از انقلاب‌ استقبال‌ مي‌كند; يعني‌ مثل‌ يك‌ ماهي‌ كه‌ در آب‌ بيايد. اين‌، ارزش‌ دارد. اين‌، غير از غريبه‌ها و بيگانه‌ها و كساني‌ است‌ كه‌ از روي‌ مصلحت‌، با دستگاهي‌ كار مي‌كنند. با اين‌ رتبه‌ي‌ علمي‌ هم‌ كه‌ بحمدالله‌ ايشان‌ برخوردار هستند و دوست‌ و دشمن‌ در اين‌ جهت‌ اختلافي‌ ندارند و متفقند و با آن‌ سوابق‌ انقلابي‌ ـ كه‌ واقعا سابقه‌ي‌ انقلابي‌ يعني‌ همين‌ ـ و بدون‌ يك‌ ذره‌ انگيزه‌ي‌ مادي‌، خدمت‌ خود را انجام‌ مي‌دهند. اگر واقعا مسأله‌ي‌ انگيزه‌ي‌ مادي‌ باشد، جراح‌ و طبيب‌ برجسته‌يي‌ مثل‌ ايشان‌ و خيلي‌ از شماها، مثلا چند درصد آن‌ درآمدهايي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ در شغل‌ معمولي‌ به‌ دست‌ آوريد، در شغل‌ دولتي‌ گيرتان‌ مي‌آيد؟ اين‌ كجا، و آن‌ كساني‌ كه‌ براي‌ وزارت‌ كيسه‌ مي‌دوزند و مي‌روند و در كار دولتي‌ مي‌افتند، كجا؟ حالا وزارت‌ كه‌ در آن‌ زمانها بالاتر از اين‌ حرفها بود كه‌ بشود اين‌طوري‌ حرفش‌ را زد. نخير، مديركل‌ جايي‌ كه‌ بودند، ديگر يك‌ فاميل‌ ـ كه‌ بچاپند و بدزدند و ببرند و خودشان‌ را از خاك‌ سياه‌، به‌ عرش‌ اعلاي‌ مادي‌ برسانند ـ تأمين‌ شده‌ بود.
امروز اين‌ بنيان‌، همان‌ بنيان‌ صحيحي‌ است‌ كه‌ وجود دارد. چيزي‌ كه‌ مي‌خواهم‌ به‌ شما برادران‌ عزيزي‌ كه‌ چه‌ در وزارتخانه‌ با آقاي‌ دكتر فاضل‌ هستيد و چه‌ در دانشگاهها مشغول‌ مي‌باشيد، بگويم‌، اين‌ است‌: شماها بايد قدر اين‌ بنيان‌ صحيح‌ اسلامي‌ را بيش‌ از همه‌ كس‌ بدانيد. اين‌ هم‌ از اسلام‌ است‌. بايد در محيط دانشگاهي‌ خودتان‌، اسلام‌ را به‌ حد اعلي‌ پاس‌ بداريد. كاري‌ كنيد غريبه‌ها ـ آنهايي‌ كه‌ از انقلاب‌ و اسلام‌ غريبه‌اند ـ احساس‌ نكنند كه‌ كار زير نگين‌ آنهاست‌; حرف‌ من‌، اين‌ است‌. البته‌ با آقاي‌ دكتر فاضل‌ مكرر خصوصي‌ صحبت‌ كرده‌ايم‌. اين‌ نكته‌ را من‌ به‌ ايشان‌ گفتم‌، حالا هم‌ به‌ همه‌ي‌ شماها عرض‌ مي‌كنم‌. محيط را محيطي‌ بكنيد كه‌ حزب‌اللهي‌ در آن‌ محيط رشد كند. دشمنان‌ ما در تبليغات‌ دنيايي‌، سعي‌ مي‌كنند حزب‌اللهي‌ را چهره‌ي‌ بدي‌ نشان‌ بدهند. حزب‌اللهي‌ را عباره‌اخراي‌ يك‌ آدم‌ بي‌همه‌چيز و يك‌ لات‌ تصور مي‌كنند! نخير، خود اين‌ آقاي‌ دكتر فاضل‌، يك‌ حزب‌اللهي‌ است‌. حزب‌اللهي‌، يعني‌ اين‌. حزب‌اللهي‌، يعني‌ آن‌كه‌ در خدمت‌ خداست‌ و هيچ‌ وابستگي‌ تشكيلاتي‌ سياسي‌، جز وابستگي‌ به‌ انقلاب‌ و اساس‌ انقلاب‌ ـ كه‌ اراده‌ي‌ الهي‌ است‌ ـ ندارد. اوايل‌ هم‌ آن‌ ليبرالها خيلي‌ تلاش‌ مي‌كردند اين‌ عنوان‌ را خراب‌ كنند. من‌ يادم‌ مي‌آيد همان‌ وقت‌ هم‌ اتفاقا يك‌ پزشك‌ در هيأت‌ دولت‌، اول‌ كسي‌ بود كه‌ من‌ ديدم‌ با افتخار گفت‌: اين‌قدر مي‌گويند حزب‌اللهي‌، من‌ خودم‌ يك‌ حزب‌اللهي‌ام‌. آن‌ هم‌ يك‌ پزشك‌ بود كه‌ در يك‌ رتبه‌ي‌ بالاي‌ دولتي‌ بود.
بايد كوشش‌ بكنيد كه‌ جناح‌ حزب‌اللهي‌ كشور، دانشگاه‌، مديريت‌، يعني‌ آن‌كه‌ خودش‌ را متعلق‌ به‌ اين‌ انقلاب‌ مي‌داند، براي‌ انقلاب‌ و اين‌ ملت‌ دل‌ مي‌سوزاند، هيچ‌ وظيفه‌يي‌ هم‌ براي‌ خودش‌، جز خدمت‌ به‌ اين‌ كشور و اين‌ انقلاب‌ قايل‌ نيست‌، احساس‌ كند كه‌ در اين‌جا خودي‌ است‌. متأسفانه‌، يا به‌ يك‌ معنا شايد بشود گفت‌ خوشبختانه‌، غريبه‌ها چهره‌ي‌ خودشان‌ را در طول‌ اين‌ امتحانهاي‌ گوناگون‌ نشان‌ دادند. سر همين‌ قضاياي‌ سه‌، چهار سال‌ قبل‌ از اين‌، چند نفر كارگرداني‌ كردند و يك‌ مشت‌ پزشك‌ را تحت‌ عنوان‌ آن‌ نظام‌ پزشكي‌ و غيره‌، در مقابل‌ نظام‌ ايستاندند. اين‌كه‌ يادمان‌ نرفته‌ است‌. من‌ كه‌ با خيلي‌ از جزيياتش‌، خوب‌ يادم‌ است‌. همان‌ وقت‌ هم‌ دكترهاي‌ مؤمن‌ و حزب‌اللهي‌، همان‌ وزير حزب‌اللهي‌ آن‌ روز كه‌ از برادران‌ خيلي‌ خوبمان‌ است‌ ـ آقاي‌ دكتر مرندي‌ ـ و امثال‌ اينها بودند كه‌ در مقابل‌ آن‌ موج‌ باطل‌ ايستادند. البته‌ حق‌ با اينها بود، امكانات‌ هم‌ با اينها بود و خوشبختانه‌ جامعه‌ي‌ پزشكي‌ هم‌ با اينها بود; منتها آنها با ادعا و سخنان‌ دهن‌ پركن‌ و اين‌كه‌ ما چنين‌ و چنان‌ هستيم‌، مي‌خواستند امور را قبضه‌ كنند.
ما كساني‌ از مدعيان‌ علم‌ را در اين‌ دوران‌ انقلاب‌ يافتيم‌ كه‌ شرف‌ علم‌ را نگه‌ نداشتند. من‌ خيلي‌ از كساني‌ را كه‌ مدعي‌ علم‌ بودند و شرف‌ علم‌ را نگه‌ نداشتند، در طول‌ زندگيم‌ ديده‌ام‌. عالم‌ بودن‌ مهم‌ نيست‌; شرف‌ علم‌ و عالم‌ بودن‌ را نگهداشتن‌ مهم‌ است‌. من‌ در دوران‌ اختناق‌، استاد معروف‌ عالي‌مقامي‌ را مي‌شناختم‌ كه‌ روي‌ كفش‌ شاه‌ آن‌وقت‌ ـ محمدرضا ـ افتاد! اساتيد در صفي‌ ايستاده‌ بودند و محمدرضا از برابر آنها عبور مي‌كرد و اين‌ شخص‌ روي‌ پاي‌ او افتاد! از اين‌ كارها مي‌كردند، اما چه‌ كساني‌؟ تيمسارها. اما يك‌ عالم‌، يك‌ دانشمند، يك‌ محقق‌ ـ كه‌ واقعا هم‌ اين‌ آدم‌ محقق‌ است‌. در رشته‌ي‌ شما نيست‌، در رشته‌يي‌ است‌ كه‌ به‌ ما بيشتر مي‌خورد ـ فاضل‌، نام‌آور، نامدار، چه‌قدر تحقيقات‌، چه‌قدر كتاب‌، روي‌ پاي‌ او افتاد !شاگردهايش‌ ملامت‌ كردند: استاد شما؟! آخر آن‌ شخص‌ كه‌ بي‌سواد است‌. عالم‌جماعت‌ كسي‌ را قبول‌ ندارد، سياست‌ برايش‌ مسأله‌يي‌ نيست‌، نگاه‌ مي‌كند ببيند چه‌ كسي‌ عالم‌ است‌. اصلا براي‌ عالم‌، جاذبه‌ و ارزشي‌ بالاتر از علم‌ نيست‌. بدترين‌ فحش‌ در محيط اهل‌ علم‌، لقب‌ "بي‌سوادي‌" است‌. هيچ‌ فحشي‌ از اين‌ بالاتر نيست‌. در همه‌ي‌ محيطهاي‌ علمي‌ همين‌گونه‌ است‌. آن‌وقت‌، آن‌ عالم‌ روي‌ پاي‌ يك‌ جاهل‌ و قلدر افتاد! شاگردان‌ و رفقايش‌ ملامت‌ كردند و اين‌ هم‌ جوابي‌ نداشت‌. گفت‌: هيبت‌ سلطاني‌ من‌ را گرفت‌(!) اين‌ عبارت‌، همان‌ وقتها در محيطهاي‌ دانشگاه‌ كه‌ دوستان‌ ما مي‌رفتند و مي‌آمدند، معروف‌ شد و علما و دانشمندان‌ آن‌وقت‌، به‌ كساني‌ كه‌ هيبت‌ سلطاني‌ آنها را مي‌گيرد و كساني‌ كه‌ جز هيبت‌ علم‌ چيزي‌ آنها را نمي‌گيرد، تقسيم‌ مي‌شدند! البته‌ همان‌ وقت‌ هم‌ دانشمنداني‌ مثل‌ همان‌ آدم‌ داشتيم‌ كه‌ حتي‌ با فقر مي‌ساختند، براي‌ اين‌كه‌ به‌ سمت‌ آنها نگاه‌ نكنند، نه‌ اين‌كه‌ روي‌ پايشان‌ نيفتند، يا دستشان‌ را نبوسند، يا تواضعشان‌ نكنند; نه‌، اصلا خودشان‌ را بالاتر از اين‌ مي‌دانستند كه‌ به‌ فكر آن‌ دستگاههاي‌ جاهل‌ و دور از معرفت‌ بيفتند. زندگي‌ پولي‌ و مادي‌ را اصلا كم‌ ارزش‌تر از اين‌ مي‌دانستند كه‌ خودشان‌ را به‌ آن‌ آلوده‌ كنند.
كساني‌ كه‌ اين‌طور زندگيشان‌ را در ذلت‌ در مقابل‌ قدرتها گذراندند، حالا كه‌ نوبت‌ جمهوري‌ اسلامي‌ مي‌رسد، گردنكشي‌ مي‌كنند! اين‌ گردن‌، ارزش‌ ندارد. اين‌، گردن‌فرازي‌ نيست‌. برافراشتن‌ آن‌ گردني‌ خوب‌ است‌ و افتخار دارد كه‌ نشان‌ داده‌ باشد گردن‌ افراز است‌. كساني‌ كه‌ حتي‌ عزت‌ علم‌ را نگه‌ نداشتند، حالا وقتي‌ نوبت‌ به‌ يك‌ نظام‌ مردمي‌ رسيد كه‌ هيچ‌ ادعايي‌ ندارد جز اين‌كه‌ از مردم‌ و براي‌ مردم‌ و در خدمت‌ مردم‌ است‌ و با هدايت‌ دين‌ عمل‌ مي‌كند و نوكر بيگانگان‌ و امريكا و ديگران‌ نيست‌، يك‌مرتبه‌ نوبت‌ سرفرازي‌ و گردن‌فرازي‌ اينها رسيد و در مقابل‌ اين‌ نظام‌ ايستادند. بايد توي‌ سر اينها زد. اين‌ بي‌احترامي‌ به‌ علم‌ است‌ كه‌ ما اينها را در عداد علما راه‌ و جايشان‌ بدهيم‌. آن‌ كسي‌ كه‌ احترام‌ نظامي‌ را كه‌ مبتني‌ بر معرفت‌ و علم‌ است‌، نگه‌ نمي‌دارد; احترام‌ ملتي‌ را كه‌ در اين‌ نظام‌، مندمج‌ و مندرج‌ است‌، نگه‌ نمي‌دارد، اينها را واقعا بشناسيد.
من‌ يك‌ وقت‌ در چند سال‌ قبل‌ از اين‌ حرفي‌ زدم‌ كه‌ بعضيها هم‌ جنجال‌ كردند. گفتم‌ كه‌ رياست‌ دانشگاهها بايد رياست‌ علمي‌ باشد ـ الان‌ هم‌ اعتقادم‌ همين‌ است‌ ـ يعني‌ آن‌ كسي‌ كه‌ در رأس‌ دانشگاههاست‌، بايد از لحاظ علمي‌ هم‌ طوري‌ باشد كه‌ كساني‌ كه‌ آن‌جا هستند، اين‌ فرد را به‌ عنوان‌ رئيس‌ قبول‌ داشته‌ باشند; اما علم‌ با عمل‌، علم‌ با اعتقاد. طوري‌ نباشد كه‌ آدم‌ بي‌اعتقادي‌ كه‌ مي‌خواهد سربه‌ تن‌ اين‌ نظام‌ نباشد، اصلا اعتقادي‌ به‌ اسلام‌ ندارد، يا اسلام‌ را مسخره‌ مي‌كند، يا حزب‌اللهي‌ها را مسخره‌ مي‌كند، يا دانشجوي‌ مؤمن‌ را مسخره‌ مي‌كند، اين‌ شخص‌ در رأس‌ كارها بيايد. نه‌، دستش‌ را بگيريد، كنار بگذاريد. مي‌خواهد بيايد سر كلاسهاي‌ ما درس‌ بدهد، حرفي‌ نداريم‌. هر معلمي‌ بيايد درس‌ بدهد، ما قبول‌ داريم‌. ما از علم‌ همه‌ كس‌ استفاده‌ مي‌كنيم‌; ولو كسي‌ كه‌ ما را قبول‌ نداشته‌ باشد. علمش‌ را بگويد، ما با كمال‌ تواضع‌ مي‌نشينيم‌ و از علم‌ او استفاده‌ مي‌كنيم‌، نظام‌ از علم‌ او استفاده‌ مي‌كند; اما آن‌جايي‌ كه‌ بناست‌ در اداره‌ي‌ امور دانشگاه‌ تعيين‌كننده‌ باشد، ابدا. اگر كسي‌ به‌ يك‌ دختر چادري‌ يا باحجاب‌، با نظر تحقير نگاه‌ مي‌كند، تحقيرش‌ كنيد; ملاحظه‌ نكنيد. اگر كسي‌ به‌ جوان‌ حزب‌اللهي‌ كه‌ ريش‌ دارد، با نظر تحقير نگاه‌ مي‌كند و دورش‌ مي‌كند (حالا اگر اين‌ گزارشهايي‌ كه‌ گاهي‌ از گوشه‌ و كنار به‌ ما رسيده‌، راست‌ باشد. اگر راست‌ نيست‌، كه‌ هيچ‌) اين‌ را تحقيرش‌ كنيد.
ارزش‌، در اطاعت‌ از خدا و ايمان‌ و دلسوزي‌ براي‌ كشور و جامعه‌ است‌. ارزش‌، در شيك‌وپيك‌ بودن‌ و آن‌ وضعيت‌ نيست‌. كسي‌ كه‌ از لذات‌ شهواني‌ و خوردوخوراكش‌ نگذشته‌ و اصلا به‌ تكليف‌ سنگين‌ نگاه‌ نكرده‌، چه‌ حق‌ دارد كه‌ بگويد من‌ در اين‌ نظام‌ كاره‌يي‌ هستم‌؟ علمش‌ هم‌ در خدمت‌ شكم‌ و زندگي‌ شخصي‌ خودش‌ است‌. علمش‌ هم‌ براي‌ خاطر مردم‌ نيست‌. علمش‌ هم‌ ارزش‌ ندارد. آن‌كه‌ با جهت‌گيري‌ انقلابي‌ در وزارتخانه‌ و محيط دانشگاه‌ شما حركت‌ نمي‌كند، علمش‌ هم‌ ارزش‌ ندارد. بله‌، اگر بيايد علمش‌ را در كلاس‌ به‌ دانشجويان‌ ما بگويد و دانشجويان‌ ما از او استفاده‌ كنند، حرفي‌ نداريم‌; به‌ شرطي‌ كه‌ بگويد. من‌ شنيده‌ام‌ بعضيها حتي‌ از علمشان‌ هم‌ دريغ‌ مي‌كنند! من‌ نمي‌دانم‌، حالا اين‌ به‌ عهده‌ي‌ شماهاست‌ كه‌ ببينيد واقعا همين‌طور است‌ يا نه‌. يعني‌ سركلاس‌، چيزي‌ هم‌ ياد نمي‌دهند و يا دانشجو را پرورش‌ نمي‌دهند. چنين‌ شخصي‌ اصلا هيچ‌ به‌ درد نمي‌خورد; اما آن‌ كسي‌ كه‌ حاضر است‌ علمش‌ را ارايه‌ بدهد، بروند علمش‌ را بگيرند; حرفي‌ نيست‌. سركلاس‌ درس‌ بدهد; ليكن‌ تا مادامي‌ كه‌ اعتقادي‌ به‌ اين‌ نظام‌ و اين‌ جريان‌ و اين‌ حركت‌ اسلامي‌ و اين‌ انقلاب‌ نداشته‌ باشد، نبايست‌ به‌ او خيلي‌ ميدان‌ بدهيم‌. اگر آن‌ استاد، يا آن‌ مسؤولي‌ كه‌ با اين‌ معيارها تطبيق‌ مي‌كند، مي‌گذاريد، اين‌ را بايد ديگر همه‌ احترامش‌ كنند و واقعا روي‌ چشم‌ بگذارند. دانشجو هم‌ بايد او را احترام‌ كند.
بعد از فوت‌ مرحوم‌ آيه‌الله‌ بروجردي‌(رضوان‌الله‌عليه‌) كه‌ همه‌ جا تا سطح‌ كشور به‌ هم‌ خورد و چند هزار طلبه‌ي‌ قم‌ زارزار گريه‌ مي‌كردند، مسأله‌ي‌ استادي‌ در حوزه‌ها و استادي‌ در دانشگاهها، در محيطهاي‌ دانشگاهي‌ مطرح‌ شد. من‌ آن‌وقت‌ به‌ مناسبت‌ همين‌ قضيه‌، يك‌ سخنراني‌ از مرحوم‌ "جلال‌ همايي‌" كه‌ در همين‌ دارالفنون‌ در خيابان‌ ناصرخسرو ايراد كرد، شنيدم‌. دوستاني‌ داشتيم‌ كه‌ در آن‌جا از اين‌ حرفها زياد مي‌گفتند. ما در آن‌وقت‌، طلبه‌ي‌ خيلي‌ جواني‌ بوديم‌ و همان‌ محيط روحاني‌ را ديده‌ بوديم‌ و درست‌ نمي‌دانستيم‌ كه‌ تفاوت‌ اين‌ محيطهاي‌ روحاني‌،علمي‌ ما و ديگران‌ چگونه‌ است‌. من‌ در آن‌ وقتها از آن‌ حرفها خيلي‌ نكات‌ فهميدم‌. يكي‌ از حرفهايي‌ كه‌ در آن‌ وقتها گفته‌ مي‌شد، اين‌ بود كه‌ علم‌ و دين‌ چندين‌ قرن‌ با هم‌ توأم‌ بودند; يعني‌ علما غالبا كساني‌ بودند كه‌ اهل‌ دين‌ بودند و علم‌ دين‌ و علم‌ غير علوم‌ ديني‌، با هم‌ مخلوط بود و دست‌ يكدسته‌ از افراد بود. محمدبن‌زكرياي‌ رازي‌ يا ابن‌ سينا، يك‌ فقيه‌ هم‌ بودند، ضمن‌ اين‌كه‌ مثلا يك‌ دانشمند بزرگ‌ هم‌ بودند. ديگران‌ هم‌ همين‌طور.
در آداب‌ المتعلمين‌ ـ يعني‌ آداب‌ احترام‌ شاگرد به‌ استاد ـ كتابها نوشته‌ شد. شهيد ثاني‌، كتابي‌ تحت‌ عنوان‌ "منيه‌المريد في‌ اداب‌ المفيد والمستفيد" دارد; يعني‌ استاد و مستفيد (شاگرد) آدابشان‌ در مقابل‌ هم‌ چيست‌. شاگرد بايستي‌ مثل‌ نوكر استاد باشد. واقعا هم‌ ماها در حوزه‌هاي‌ علميه‌ همين‌گونه‌ بوديم‌. حقيقتا اگر استادي‌ اجازه‌ مي‌داد كه‌ شاگرد دنبال‌ سرش‌ تا خانه‌ او را بدرقه‌ كند، اين‌ شاگرد خوشحال‌ بود. اصلا شاگرد، استاد را انتخاب‌ مي‌كند. حوزه‌، براي‌ انتخاب‌ استاد، اجباري‌ نيست‌. هنوز هم‌ همين‌طور است‌. طلبه‌، اين‌ درس‌ و آن‌ درس‌ مي‌رود و بالاخره‌ يكي‌ را انتخاب‌ مي‌كند. بعد سر درس‌ اشكال‌ مي‌كند و هيچ‌ حرفي‌ را از استاد تعبدي‌ قبول‌ نمي‌كند. الان‌ هم‌ همين‌طور است‌. الان‌ هم‌ هركس‌ باشد، فرقي‌ نمي‌كند. من‌ وقتي‌ در اين‌جا درس‌ مي‌دهم‌، طلبه‌ها مي‌آيند اشكال‌ مي‌كنند و تا وقتي‌ كه‌ باور و قبول‌ نكنند، ساكت‌ هم‌ نمي‌شوند. اگر هم‌ ساكت‌ بشوند، مي‌گويند اشتباه‌ كرديم‌. يعني‌ در محيطهاي‌ علمي‌ ما، نسبت‌ به‌ حرف‌ استاد هيچ‌ تعبدي‌ نيست‌ و شاگرد اين‌طور با استاد جري‌ برخورد مي‌كند. اما همين‌ شاگرد با آن‌ استادي‌ كه‌ اين‌گونه‌ جري‌ برخورد مي‌كند، مثل‌ نوكر اوست‌. حالا البته‌ به‌ آن‌ شدت‌ سابق‌ نيست‌. تا زمانهاي‌ ما واقعا بود، ولي‌ هنوز هم‌ با محيط دانشگاه‌ خيلي‌ فرق‌ دارد. يعني‌ شاگردي‌ رد بشود و به‌ استادش‌ احترام‌ نكند، اصلا چنين‌ چيزي‌ معقول‌ نيست‌; چه‌ رسد به‌ اين‌كه‌ به‌ استادش‌ اهانت‌ كند. اگر اهانت‌ كند، مي‌گويند چرا اهانت‌ مي‌كني‌، به‌ درسش‌ نيا، چه‌ اجباري‌ داري‌؟
غرضم‌ حرف‌ آن‌ آقاست‌ كه‌ مي‌گفت‌: چندين‌ قرن‌ ـ مثلا دوازده‌ يا سيزده‌ قرن‌ ـ علم‌ و دين‌ همراه‌ بود. شاگرد در تاريكي‌ بايد جلوتر از استاد برود كه‌ اگر چاله‌يي‌ هست‌، او بيفتد، استادش‌ نيفتد. بايد مثل‌ نوكر استادش‌ باشد. آن‌ روز مي‌گفتند كه‌ پنجاه‌ سال‌ است‌ علم‌ و دين‌ از هم‌ جدا شده‌ است‌. ...
اگر دانشگاه‌ ما دانشگاه‌ اسلامي‌ است‌، يكي‌ از بزرگترين‌ مظاهرش‌ بايستي‌ احترام‌ بيش‌ از حد معمول‌ دنيا به‌ اساتيد باشد; مخصوصا از طرف‌ شاگردان‌. شاگرد بايد به‌ استاد، بي‌قيد و شرط احترام‌ كند. اگر آن‌ استاد بد هم‌ است‌، بايد او را احترام‌ كنند. فرض‌ كنيد استاد كافري‌ را آوردند و در يك‌ كلاس‌ پرحزب‌اللهي‌ گذاشتند. آيا اين‌ حزب‌اللهي‌ها بايد به‌ اين‌ كافر احترام‌ كنند، يا بايد اهانت‌ نمايند؟ نخير، بايد احترامش‌ كنند، از او تجليل‌ نمايند، او را بر خودشان‌ مقدم‌ بدارند; چون‌ استاد آنهاست‌، هيچ‌ دليل‌ ديگر نمي‌خواهد. اين‌ درحالي‌ است‌ كه‌ گفتيم‌ اين‌ شخص‌ اصلا معتقد به‌ اعتقاد اينها نيست‌; چه‌ رسد كه‌ استادي‌ مؤمن‌ و مسلمان‌ باشد. به‌هرحال‌، احترام‌ استاد در محيط دانشجويي‌ و دانشگاهي‌ بايستي‌ خيلي‌ محفوظ باشد.
اين‌ مشكلاتي‌ هم‌ كه‌ ذكر شد، بايد برطرف‌ بشود. من‌ كه‌ معتقدم‌ برطرف‌ خواهد شد. حالا اگر شما خيلي‌ هم‌ اين‌ را قبول‌ نداشته‌ باشيد و به‌ اين‌ قضيه‌ خوش‌بين‌ هم‌ نباشيد، حرفي‌ نداريم‌، مي‌گوييم‌ بايد تلاش‌ كنيد، تا ان‌شاءالله‌ برطرف‌ بشود. ما هم‌ حاضريم‌ كه‌ تلاش‌ كنيم‌، شما هم‌ ان‌شاءالله‌ همكاري‌ مي‌كنيد. نظرات‌ كارشناسيتان‌ را بفرماييد، ما هم‌ به‌ مسؤولان‌ و غيرمسؤولان‌ ـ يعني‌ دولتي‌ و غيردولتي‌ ـ هر وقت‌ لازم‌ باشد، سفارش‌ مي‌كنيم‌، تا ان‌شاءالله‌ هر كاري‌ كه‌ بايد بشود، انجام‌ بگيرد. البته‌ صرفه‌جويي‌ هم‌ يكي‌ از مهمترين‌ كارهاست‌. هرچه‌ ممكن‌ بشود، در غير كارهاي‌ لازم‌ صرفه‌جويي‌ خوب‌ است‌، تا در وقتي‌ كه‌ امكانات‌ و پول‌ كم‌ است‌، ان‌شاءالله‌ به‌ كارهاي‌ اساسي‌ و واجب‌ بيشتر كمك‌ بشود.
خداوند ان‌شاءالله‌ شماها را حفظ كند. آقاي‌ دكتر فاضل‌، وزير محترم‌ و برادر عزيزمان‌ را خداوند محفوظ بدارد و كمك‌ كند، تا ان‌شاءالله‌ بتوانيد اين‌ بار سنگين‌ را به‌ بهترين‌ وجهي‌ به‌ منزل‌ برسانيد.

والسلام‌ عليكم‌ و رحمه‌الله‌ و بركاته‌