بسماللهالرحمنالرحيم
به نظر ميرسد آنچه را كه انشاءالله به پيشرفت كار صدا و سيما و رسيدن به همان نقطهيي كه برادر عزيزمان مكرر در صحبتشان اشاره كردند، كمك خواهد كرد، در ميان بگذاريم و بگوييم. البته اين را بدانيد كه ميل و شوق من به اين بود كه بتوانيم قدري از شما بشنويم. درست است كه راديو و تلويزيون كه كار شماست، دايم ميگويد; اما مناسب است كه قدري هم نظر و ديدتان را نسبت به مسايل مختلف و نسبت به پيشرفت اين كار مهم، از خودتان بشنويم، كه متأسفانه چنين كاري دست نداده است. حالا ديگر در اين جلسه نميشود; مگر باز جلسهي محدودتري باشد كه برادران بتوانند درآن چيزي بگويند و قضيه به صورت يك سخنراني من براي مسؤولان، تمام نشود.
رسانههاي جمعي در همه جاي دنيا، يكي از حساسترين مراكز است; مخصوص ايران نيست. دليل آن هم واضح است; زيرا همه چيز يك دستگاه تبليغاتي و يك وسيلهي عمومي مثل صدا وسيما ـ خوبي و بدي آن، كاري كه در آن انجام گرفته باشد و تلاشي كه شما انجام ميدهيد ـ هر لحظه جلوي چشم مردم است. اينطور نيست كه شما امروز كاري را در صدا و سيما انجام بدهيد و اثرش مشهود نباشد. نه، هر كاري كه در صدا و سيما انجام بگيرد، آثارش خيلي زود مشاهده ميشود. البته برنامههاي بلندمدت هم هست; مثل همين تربيت عناصر كارآمد كه نتايج آن را بعدها انسان ميبيند; ليكن آن خارج از ادارهي روزمرهي اين تشكيلات است.
طبيعت ادارهي روزمرهي اين تشكيلات آن است كه انعكاسش و تلقي و فهم مردم از آن، تقريبا بلافاصله است. شما امروز برنامه ميسازيد و اين برنامه را حداكثر يك هفته، دو هفته، يا يك ماه ديگر اجرا خواهيد كرد; يعني خيلي زود ديده ميشود. دستگاهي كه اثرش اينطور سريع و عمومي است، انتظارات مختلفي در قبال آن هست. اينجا انصافا جاي خيلي حساسي است; گيرم كه نظامي پشت سر اين رسانه نباشد كه مكتب و خط مشي و راهي دارد. اگراين گونه باشد ـ كه هست ـ طبعا حساسيت اين تشكيلات خيلي بيشتر خواهد شد. لذا در زندگي مردم، اين تشكيلات، تشكيلات فوقالعاده حساس، مهم و تعيينكنندهيي است. كار خوب و بد و خدمت و خداي نكرده سوءعمل در اين تشكيلات، با جاهاي ديگر فرق ميكند; چون تأثيرش عمومي و سريع است و سطح كارش خيلي وسيع و محسوس و مشهود ميباشد. لذا من اين را واقعا از صميم قلب ميگويم.
اولين حرفي كه بايد به مسؤولان اين تشكيلات زد، خداقوتي و تشكر است. اين واقعيت است كه شما كار خيلي مهم و كوبندهي اعصاب و پردغدغهيي را انتخاب كردهايد. هر نمونهي خوب و هر اثر مطلوبي كه در كار شما مشاهده گردد، واقعا جاي آن دارد كه عميقا و صميمانه از شما تشكر بشود. من هم اين تشكر را از شما دارم و اميدوارم كه خداوند به شماها كمك كند، تا بتوانيد اين كار را خوب و كامل و متكامل ادامه بدهيد. بايد به اين فكر باشيد كه كار را متكامل كنيد; يعني بايد روزبهروز بهتر بشود.
درست است، من هم اين معنا را تصديق ميكنم كه بين صدا و سيماي كنوني جمهوري اسلامي، و آنچه كه مورد توقع است، فاصله است. اين فاصله را چه كسي بايد پر كند؟ هيچكس نميتواند پر كند، مگر شما مسؤولان و دستاندركاران. بدون اطلاع و آشنايي با مشكلات، از بيرون نميشود اين كار را كرد.اين كار از درون، با مديران دلسوز، با كارگزاران علاقهمند، با ابتكارهايي كه در كارها اعمال خواهد شد و با شدت احساس مسؤوليت عملي است، و مابايد اين كار را بكنيم.
نكتهي خوبي در صحبت برادر عزيزمان، جناب آقاي هاشمي بود. ايشان گفتند بعضي جاها به ما ميگويند كه شما با راديو چه كار ميكنيد، تا ما هم آن كار را بكنيم. اين، نكتهي خيلي مهمي است. لزوما به اين معنا هم نيست كه همهي آنها آمدهاند و راديوي ما را ديدهاند و چون ملاحظه كردهاند كه خيلي سطح بالاست، گفتهاند كه شما چهكار ميكنيد. نه، آنها غالبا راديو و تلويزيون ما را نديدهاند. اين به معني انتظارات آنهاست. يعني الان در كشورهاي اسلامي و انقلابي و نيز در بسياري از كشورهايي كه نه اسلاميند و نه انقلابي، و ميخواهند كشورشان را خوب اداره كنند، اين فكر وجود دارد كه نظام جمهوري اسلامي، با اينكه اعلام ميكند صدا و سيمايش دانشگاه است، چهكار ميكند. ميخواهند از تجربيات ما سر دربياورند و استفاده كنند. من خوف اين را دارم كه اگر آنچه را در اختيار است، به آنان بدهيم، توقع آنها برآورده نشود. بههرحال، اين توقع و انتظار از ما وجود دارد; ما بايد اين را بدانيم.
صدا و سيما را واقعا بايد در جهت يك دانشگاه پيش ببريم. البته اينجا حرفهاي زيادي هست و ميدانيد كه من هم اهل حرف و بحثم. در اين زمينههاي فرهنگي، خيلي حرف گفتني و شنيدني وجود دارد. من نميخواهم وارد آن مقولات بشوم كه كسي مثلا بگويد صدا و سيما يك كانال است و اگر فقط يك فكر و ايدهي خاص را به مردم بدهند، آيا منافي با اصول دمكراسي است يا نه. به نظر ما، اين حرفها، حرفهاي تمامشده و حلشدهيي است.
يك نظام، با يك انقلاب و با يك مكتب مترقي و پيشرفته و با يك حالت بسيار ممتاز سياسي در دنيا اداره ميشود و سخن گفتني دارد و ميخواهد آن را به مخاطبان خودش ـ چه در داخل و چه در خارج ـ بگويد. اين سخن، بايد از رسانهها گفته بشود و نه چيز ديگر. از سابق هم در ميان بعضي از هنرمندان، بحث وقت پركن باب اوقات بيكاري، هنر موظف، هنر غيرموظف، هنر فرمايشي، اينكه آيا به هنرمند ميشود گفت اين كار را بكن، يا نميشود گفت، مطرح بوده است كه به نظر من اينها حرفهاي خيلي كهنهيي است.
دنياي امروز، يك دنياي سرشار از فساد و غرقهي در فساد است; اينكه اصلا منكر ندارد. لازم نيست كه آدم آخوند و مقدسماب باشد، تا بگويد اين دنيا، دنياي فاسدي است. دنيا، دنيايي است كه در آن، سياست در خدمت دوشيدن و داغ كردن انسانهاست; دنيايي است كه در آن، پول براي قشر عظيمي ـ كه قدرت هم در دست آنهاست ـ معبود و مطلوب نهايي است و هيچكدام از ايدهآلهاي بشري براي آنها مطرح نيست. اين كمپانيداران و اين ادارهكنندگان سياست و اقتصاد دنيا را نگاه كنيد; اينها چه كساني هستند؟ آيا براي اينها، آرمانهاي بشري يك ذره مطرح است؟
دنيايي كه در آن، سياست و روابط بينالمللي و حتي روابط دولتها و مردم، بر مبناي دروغ و فريب و رياكاري استواراست; دنيايي كه يك دولت خجالت نميكشد كه به كشتار عظيم هزاران انساني كه با او هيچ دشمني ندارند و نداشتند، اعتراف كند !اعتراف كه نه، به حادثهي هيروشيما افتخار كند! همين دو سال قبل از اين، امريكا اعلام كرد كه ما از حادثهي هيروشيما احساس خجلت نميكنيم !اين، انحطاط دنياست. در چنين دنيايي، يك كشور و يك ملت، بعد از چند قرن قرباني سياستهاي مداخلهگر وسودجو شدن، حالا به خود آمده، احساس شخصيت و قدرت كرده، حرفي داشته، ايماني داشته، ايمانش را در يك چارچوب قابل ارايه در دنيا ارايه كرده، انقلابي به وجود آورده، نظام وابستهي فاسد بدبختي را بيرون كرده، خودش نظامي را ايجاد نموده و با معارضهطلبيها و شاخ و شانه كشيدنهاي قدرتهاي دنيا هم دارد مقابله ميكند. چنين نظامي حرف دارد.
اسلام امروز چيز كمي نيست. اسلام امروز زيباترين و پرمعناترين و پرفايدهترين پيامها را براي انسان دارد. اين، يك واقعيت است. حالا در اين شرايط و موقعيت كه اسلامي آمده، حكومتي تشكيل داده، نظام و انقلابي را با اين عظمت راه انداخته و همهي گرگهاي دنيا هم در مقابل اين نظام دندان تيز كردهاند، ما بياييم و در داخل راديو و تلويزيون و يا خارج آن بحث كنيم كه آيا حتما راديو و تلويزيون بايستي مفاهيم پذيرفته شدهي دولت يا نظام را به عنوان نظرات اصلي مطرح كند; يا نه، آن هم يك نظر مثل نظرات ديگر است! اين، اصلا قابل بحث و قابل طرح نيست. من از اين قضيه گذشتم، نميخواستم آن را مطرح بكنم; ولي پيش آمد.
بنابراين، صدا و سيما را دانشگاهي براي تدريس اصول اسلام انقلابيبدانيد. برداشت ما از صدا و سيما اين است. امام كه فرمودند "دانشگاه"، در دانشگاه چيزي تدريس ميشود; در اين دانشگاه چه چيزي ميخواهد تدريس بشود؟ آنچه كه در اين دانشگاه تدريس ميشود، عبارت از پيامها، پايهها، مفاهيم و درسهاي اسلام ناب و اسلام انقلابي و اسلام واقعي است. اين، آن چيزي است كه در صدا و سيما ايدهآل است.
ما ميخواهيم به اين نقطه برسيم; ولي فاصله داريم. شما بيش از من هم اين را ميدانيد. من عيوب صدا و سيما را خيلي ميدانم; اما مطمئنا هر كدام از شما در بخش خودتان، بيش از من معايب را ميدانيد. البته بيش از من هم تلاشها و اخلاصهايي را كه در آنجا خرج شده و ميشود، ميدانيد; در اين هم بحثي نيست.
من وقتي كه براي اين ديدار فكر ميكردم، هيچ به فكراين نبودم كه اين ديدار به صورت يك ديدار تبليغاتي مطرح بشود; فقط ميخواستم با شما برادران كارگزار صحبت بكنم. البته خوشبختانه ما از اينگونه صحبتها با مسؤولان صدا و سيما داريم; با آقاي هاشمي مكرر و تقريبا مرتب، با بعضي از مسؤولان ديگر هم كم و بيش تبادل نظر هست; اما در مجموع ميخواهم اينها را با شما صحبت كنم.
راديو و تلويزيون ما بايد گرايشهاي اصولي نظام را با تمام قوت و قدرت و هنرش از آب در بياورد و ارايه كند. در همهي بحثها و تمام آنچه كه شما از اين رسانه و از اين قوطي خارج ميكنيد و به گوش و قلب مستمعتان ميرسانيد، بايد اين نكته رعايت بشود. گرايشهاي اصولي نظام را پيدا كنيد و آنها را منعكس نماييد.
البته قبل از اين جلسه، با آقايان راجع به مسايل اسلامي و گروه معارف صحبت داشتيم و خاطرهيي را براي آنان نقل كردم. اينطور نباشد كه به نام اسلام چيزي را بگوييم كه سست باشد، يا چيزي را ببافيم كه فقط شكل، شكل اسلامي باشد; مثل اين نماهاي تلويزيوني ـ عكس گنبد و بارگاه و مانند آن ـ كه شماها براي فيلمها درست ميكنيد و چيزي را از دور نشان ميدهيد. ارايهي چنين چيزهايي از اسلام، يك چيز پوك پوچ كممايه است كه فقط يك زر و زيور دروغي، آن هم ظاهري و سطحي را نشان ميدهد.
حقيقتا بايستي مفاهيم و معارف اسلامي پخش و منعكس بشود. علاوهي بر اين، صدا و سيما كوشش كند كه مردم متدين بشوند. يكي از وظايفي كه واقعا بايد آقايان به آن توجه كنند، متدينسازي است. كاري كنيد كه مستمعتان بر اثر صحبت شما، حقيقتا به صورت عميق متدين بشود.
يكي ديگر از اين گرايشهاي اصولي، ضديت با سلطههاي استكباري است. امروز ديگر شايد نشود مثل سابق، خيلي "شرق و غرب" گفت. شرق وغربي به اين معنا و تقسيمبندييي به اين شكل، خيلي معنا ندارد; اما ضديت با دشمنان نظام جمهوري اسلامي و مقابله با دخالت اين سلطههايي كه هستند، بايد در تمام برنامههاي صدا و سيما محسوس باشد.
در نظام جمهوري اسلامي، تكريم شأن انسان ـ كه يكي از ويژگيهاي اسلام است ـ ارزش دادن به انسان، رشد دادن انسان، انسان را در كار شايستهي خودش به كار گرفتن و نيروهاي او را در خدمت اهداف متعالي جوشاندن، يكي ديگر از گرايشهاي اصولي است.
طرفداري سياسي از دولتي كه امروز بر سر كار است، يك گرايش اصولي است. بايد اين در تمام برنامههاي شما محسوس باشد; از خبرتان گرفته، تا برنامههاي اقتصادي و سياسي. ملاحظه كنيد، در طول اين ده سالي كه حيات بابركت امام ادامه داشت، هر دولتي سر كار بود، امام مقيد به دفاع از آن بودند. با اينكه شما ميدانيد، دولتهايي سر كار بودند كه بعضي از آنها وقتي كنار رفتند، مغضوب امام و امت بودند; اما تا وقتي كه سر كار بودند، امام از آنها حمايت ميكرد. حمايتهايي كه ايشان از بعضي از رؤساي جمهور و نخستوزيران در اوايل انقلاب كردند، هنوز يادمان است. چرا؟ چون دولتي سركار بود كه مسؤول بود.
اين صدا و سيمايي كه متعلق به اين ملت است ـ دولت هم كه متعلق به ملت و با پول جيب اين ملت اداره ميشود ـ نميتواند بزرگترين مصلحت ملت را نديده بگيرد و فدا كند. مثلا در برنامههاي معمولي، قصايد غرايي در مدح دولت و رئيس دولت بخوانند; اما در يك برنامهي طنز، يا در يك برنامهي سياسي و اقتصادي، زيرآب همه چيز را بزنند! متأسفانه گاهي اين چيزها ديده ميشود.
همين اواخر، برنامهيي بود كه متأسفانه به شكلي ظالمانه يكي از سياستهاي دولت را با صورت حقبهجانبي كوبيد; آن هم رسانهي متعلق به دولت و نظام! اين، هيچ به مصلحت نيست. واقعا يكي از گرايشهاي اصولي ما اين است.
بد نيست من اين را به شما بگويم كه گاهي بعضيها ايراد ميگيرند، و آن وقت هم به حضرت امام(رضواناللهعليه) ايراد ميگرفتند كه چرا شما اينقدر با مراقبت و دقت و وسواس، از دولت پشتيباني ميكنيد. من واقعا از اين حرف تعجب ميكنم. من گاهي براي بعضي از نزديكان و دوستان مثال زدهام و گفتهام كه اتومبيلي است كه تمام دار و ندار من ـ فرزندان، عزيزان، ثروت و موجوديم ـ در آن است و رانندهي ماهري هم پيدا كردهام كه از راه بسيار خطرناكي اين اتومبيل را ميبرد. من همه چيزم به اين اتومبيل بسته است. اگر يك وقت چيزي هم ببينم كه به نظرم ناخوشايند بيايد، كلمهيي كه يك ذره حواس آن راننده را پرت كند و او را مشغول نمايد و نتواند اين راه پرپيچوخم و خطرناك را به سلامت طي كند و با عافيت به سرمنزل برساند، من مطلقا آن كلمه را نخواهم گفت، تا خدشهيي به اين اتومبيل وارد نشود. حالا شما ميگوييد كه مثلا چرا ما يك دفعه از اين طرف، وزنهيي را محكم به اين ماشين نميكوبيم و نميگوييم كه آقاي راننده! اين چه نوع رانندگي است؟ يا چرا در فلان نقطه آنطور شد؟ يعني بهدست خودمان، همه چيز نظام را در خطر بيندازيم؟! اين خيانت است. آن كسي كه از پشت گردنه، يكدفعه جلوي اتومبيل ميپرد و يك فرياد بيخود ميكشد، دارد خيانت ميكند; خيال ميكند كه خدمت ميكند. حالا در اين وضع حساس بعد از انقلاب، وقتش نيست.
واقعا دوازده سال است كه ما در نهايت حساسيت حركت ميكنيم. من كمتر ملتي را ميشناسم ـ حتي ملتهاي انقلابي ـ كه بعد از دوران انقلاب، وضعشان مثل ما حساس بوده باشد. شما به اين انقلابهايي كه در زمان ما اتفاق افتاده و ما از آنها خبر داريم، و نيز به آنهايي هم كه قبلا اتفاق افتاده و خواندهايد، نگاه كنيد. مثلا ده سال اول بعد از انقلاب اين كشور همسايهي ما ـ شوروي ـ را با ده سال اول انقلاب ما مقايسه كنيد. يا مثلا ده سال اول اين همه انقلابهايي كه در آفريقا و امريكاي لاتين، در طول اين چند ده ساله اتفاق افتاده است، مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه اوضاع هيچكدامشان ـ هر كدام به دليلي: اوضاع جهاني، سرگرمي قدرتها و مسايل گوناگون داخلي و خارجي ـ به حساسيت و خطورت و اهميت وضع ما نبوده است.
در چنين وضع حساسي، ما چهطور ميتوانيم رها كنيم و اجازه بدهيم كه كساني همينطور بيمسؤوليت نقطهيي را بگيرند ـ كه به نظر آنها نقطهي ضعف است ـ و به دولت و مسؤولان حمله كنند؟ غرض، در اين شرايط، من هرگونه تضعيفي كه نسبت به مسؤولان نظام، بخصوص نسبت به دولت انجام بگيرد، خيانت ميدانم.
من ميگويم كه صدا و سيما بايد در مقابل تبليغات دشمن نسبت به انقلاب، سينه سپر كند. الان رسانههاي زيادي در دنيا هستند كه با تبليغات خود، كار براندازي را به شكل سنتي انجام ميدهند! اين كار، خيلي هم عملي است. يعني اگر واقعا نظامي روي پاي خود محكم نباشد، راحت ميشود آن را با يك راديوي برون مرزي از صحنه خارج نمود و نابود كرد; همين كاري كه الان ابرقدرتها نسبت به انقلابهاي گوناگون و بيش از همه نسبت به ما ميكنند. منتها آنها كور خواندهاند; چون نظام ما پايهي محكمي دارد و روي دوش مردم و در دل آنهاست.
شما بايد در مقابل اين حركت موذيانهي رسانهها، واقعا سينه سپر كنيد. هرجا رسانهها روي نقطهيي تكيه ميكنند، شما اگر قبلا پادزهرش را ندادهايد، بعدا بدهيد. تبليغات دروغي كه آنها الان ميكنند، رسانههاي ما بايد در مقابلش خيلي قوي بايستند. شما بايستي ابتكار هم بكنيد. اين ابتكار برنامهي "بررسي راديوهاي بيگانه "كه صبحهاي جمعه پخش ميشود، يك زمان خيلي خوب حركت ميكرد; اما حالا قدري يكنواخت و دور از انتظار شده است و به آن شكل سابق نيست; كه بايد در آن باز هم ابتكار انجام بگيرد. يعني بايد بهطور همه جانبه، آن سخن درست و آن نكتهي بجا را ببينند و مطالعه كنند و در مقابل، آنچه را كه دشمن ميگويد، بيرون بياورند و نقاط زيباي نظام را به چشم مردم بكشانند.
گاهي چيزهايي مشاهده ميشود كه انصافا سزاوار نيست. مدتي پيش، به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب، تلويزيون را نگاه ميكردم. برنامهيي بود كه از پيشرفتهاي انقلاب تعريف ميكرد. ديدم فيلمي كه نشان داده ميشود، به هيچوجه پيشرفت و سازندگي را ترسيم نميكند. مثل اين است كه فرض كنيد سرپرست بچهي يتيمي، در مقابل كساني كه اعتراض ميكنند، بگويد من واقعا به اين بچه خيلي كمك ميكنم; اما در همان حالي كه اين حرفها را ميزند، گوش اين بچه را هم همينطور بپيچاند! به او متذكر ميشويد، درست است كه ميگوييد من حمايت و كمك ميكنم، اما عملت خلاف گفتهي تو را ثابت ميكند; يعني آنچه كه در واقع وجود دارد و چشم ميبيند، با زبان تطبيق نميكند. من ديدم كه اين تلويزيون، همين كار را كرده است; يعني از چيزهاي بيربطي فيلمبرداري كرده، آنها را نشان ميدهد، و درعينحال از پيشرفتهاي انقلاب هم ميگويد! آيا واقعا پيشرفتهاي انقلاب همين موارد است؟ اين همه كار در طول دوران انقلاب شده است.
اين نكتهيي كه ايشان گفتند، خيلي مهم است. ايشان ميگويند سرمايه گذاريهايي كه ما بعد از انقلاب كردهايم، دو برابر همهي سرمايهگذاريهايي است كه در گذشته شده است. اين، يك قلم است; در حالي كه ما در آموزش و پرورش، در كارهاي جادهسازي، در مدرسهسازي، در عمران روستاها و در شهرهاي مختلف، اليماشاءالله از اين قبيل داريم; اينها را نشان بدهند. به نظر من، آنطور كارها موذيانه است. بايد نقاط زيباي نظام را، چه در راديو و چه در تلويزيون، روشن كنند و نشان بدهند.
آنچه در مورد اين رسانهي مهم، مطلوب و ايدهآل است، عبارت از اين است كه دانشگاهي باشد كه در آن، عاليترين و زيباترين مفاهيم انقلاب، به شكل هنرمندانه ارايه بشود و جاذبه داشته باشد; نه اينكه فقط چيزي را بگويند، بدون اينكه فكر جاذبه و تأثير آن باشند.
از هنر استفاده بشود و حركتبخش باشد و تكليف مردم و قشرهاي مختلف را معلوم كند. يعني زن انقلابي و مسلمان، جوان انقلابي و مسلمان، روستايي و شهري، باسواد و كمسواد، متخصص و معمولي، هر كدام وقتي پاي راديو يا تلويزيون مينشينند، در برنامههايي كه شما به اينها ميدهيد، تكليف خودشان را بفهمند كه بايد چهكار بكنند; راهشان روشن بشود.
فيلم خنثاي بياثر بيمحتواي بدون پيام، مطلقا پخش نكنيد. برنامهي بيفايدهي بيمحتوايي كه فقط يك وقت و يك فاصلهي زماني را پر ميكند، مطلقا پخش نكنيد. بعضي از برنامهها اينگونه است. چند سال قبل از اين، من يك برنامهي مذهبي را از راديو گوش ميكردم. الفاظ عليالظاهر مذهبي و باطنا پوك، سجعها بيخودي، و عبارتها قديمي بودند. يك نثر زيباي قديمي نبود; بلكه عبارت مندرآوردي ساختني چرندي را به شكل عبارات مذهبي درآورده بودند و گوينده هم همينطور پشت سرهم ميگفت. من كه آخوند و اهل دين و اهل اين فنم، هرچه گوش كردم كه ببينم در اين بحث نيم ساعتي كه مرتب هم حرف ميزد، چه ميخواهد بگويد ـ ميخواهد توحيد را ثابت كند؟ ميخواهد نبوت يا قيامت را ثابت و يا رد كند؟ ـ ديدم كه اصلا هيچ مفهومي ندارد. اين، يك بحث خنثي است.
من ميگويم اگر شما اين برنامه را براي اين آورديد كه اينجا خالي است، از شنوندگان عذرخواهي كنيد و بگوييد: شنوندگان! متأسفانه به قدر اين يك ساعت، برنامهي مناسب شما پيدا نكردهايم; اين يك ساعت تعطيل. اين، خيلي بهتر و پرجاذبهتر و منصفانهتر است.
بعضي از فيلمها ساخته و نشان داده ميشود كه بيمحتواست. البته من چون اهل فن نيستم، متأسفانه نميتوانم در باب ساخت و پرداخت و كارهاي هنري آن نظري بدهم ـ اي كاش ميتوانستم در آن زمينهها هم نظر بدهم ـ اما به عنوان بينندهيي كه پاي تلويزيون مينشيند و خيلي هم از معارف زمان بيگانه نيست، ميتوانم نظر بدهم: انصافا بيجاذبه و بيمحتوا بود. ميترسم به آن فيلمي كه مورد نظر است، اشاره كنم و كارگردان و هنرمندش بيخود مورد طعن قرار بگيرند; اما واقعا الان مواردي كه بتوانم اشاره كنم و اسم فيلمها را بگويم جلوي چشم من است. اينها را پخش نكنيد; حتي توليد نكنيد.
من همينجا استفاده كنم و نكتهيي را بگويم. از توليد ـ بخصوص در سيما ـ بايد مراقبت بشود. آقاياني كه مسؤول اين كار هستند، به اين اكتفا نكنند كه به يك تهيهكننده بگويند مثلا فيلم بيست دقيقهيي، يكساعتي، يا دهساعتي در اين موضوع تهيه كن. نه، بايد در تمام طول مدت كار، ابزارها و چشمها و بينشهاي سرشار از بصيرتي مراقبت داشته باشند، ببينند چه چيزي از آب درميآيد. اگر خداي نكرده يك تهيهكننده، مسؤوليتش يك ذره ضعيف باشد، كار خراب خواهد شد. اگر شما مراقبت نكرديد، ممكن است در فيلمنامه چيزي گنجانده بشود كه آن كارگردان و آن بازيكن بيچاره هم همان را اجرا بكند. چيز بدي از آب درميآيد; كمااينكه گاهي چنين چيزي هم مشاهده ميشود. اينهايي كه مطرح ميكنم، از بر نيست; از روست; يعني چيزهايي است كه ديده و مشاهده شده است و ميشود نمونههايي را ذكر كرد.
فرض بفرماييد نسبت به يك داستان تاريخي فيلمي بسازيم كه نتيجه و مفهوم آن، چيزي خلاف واقعيت و دروغ باشد. آيا اين، درست است؟ بايد شما بالايسر فيلمنامهنويس باشيد و مراقبت كنيد. حالا اگر فيلمنامه خوب از آب درآمد، آن كارگردان، يا حتي يك نفر از هنرمندان، چنانچه بخواهند يكجا حركتي انجام بدهند، يا كلمهيي را اضافه بكنند ـ كه بهطور معمول اين كار انجام ميگيرد ـ ميتوانند اين كار را بكنند. در غير اين صورت، شما بايد بياييد و بگوييد حالا كه فيلم ساخته شده است، آن را چهكار كنيم؟ يا بايد آن را پخش كنيد، يا فيلمي كه اين همه پول برايش خرج شده است، پاره كنيد و دور بريزيد.
مراقبت، چيز خيلي مهمي است. مديران بخشهاي مختلف، بايد به مراقبت نسبت به محوطهي كارخودشان و تشويق و تنبيه، خيلي اهميت بدهند. منظورمان از تنبيه، تنبيه قضايي و نوع كار قضايي نيست; بالاخره ترتيب اثر داده بشود. اگر كسي خوب و صحيح و مطابق برنامه كار ميكند، بايد تشويق شود. كسي هم كه تخطي ميكند، كار بد انجام ميدهد، رعايت مصلحت نظام و مفاهيم مطلوب براي نظام را نميكند و برخلاف اسلام و مفاهيم انقلاب چيزي را ميگنجاند، بايد با او برخورد شود.
من براي همين برنامههاي اول فروردين امسال، چند تذكر دادهام; ولي هنوز فرصت نكردهام از آقاي هاشمي بپرسم كه چه شد؟ رسيدگي شد، يا نشد؟ نميشود كه يك ملت منتظر بنشينند، بعد يك نفر برخلاف ميل آنها و عليرغم خواست يك انقلاب، بيايد و برنامهيي را بين برنامهها بپيچد و آنجا بگذارد; اينكه نميشود.
نكتهي خيلي مهم ديگر، راجع به زبان فارسي است. يك بار ديگر هم چند سال قبل از اين، در همان محل خودتان كه آمده بودم، اين بحث را كردم. از غلطگويي، واقعا انسان خيلي جوش ميخورد. وقتي كه غلطي گفته ميشود ـ بخصوص در بخشهاي پرشنونده، مثل خبر و امثال آن ـ واقعا مثل اين است كه كسي يك سيلي به من ميزند! غلطهايي كه گفته ميشود، ممكن است غلط عبارتي، غلط ناشي از بيتوجهي، يا ناشي از اينكه از كتاب درست منتقل نشده است، باشد. فرض كنيد در برنامهي خوبي كه راديو پيش از ساعت 2 بعد از ظهر دارد و چيز پرجاذبهيي هم است، يكدفعه يك غلط گفته شود. من يك روز بعدازظهر ميخواستم اين برنامه را گوش كنم و بعد هم اخبار را بشنوم و قدري بخوابم. گوينده چيزي را غلط خواند ـ غلط ادبي و عبارتي ـ و من هم در آن روز واقعا چند ساعت خواب از سرم رفت! اينكه ميگويم مثل آن است كه يك سيلي ميزنند، مبالغه نيست. تازه اين كم است; گاهي بعضي از غلطها، مثل يك سيلي ويك مشت است! بعضي از غلطها هم مثل يك سيلي و يك مشت و يك لگد است!
اتفاقا يادم است كه او ميخواست راجع به "جاحظ" صحبت كند. اسم جاحظ، "عمرو بنبحربن محبوب" است; ولي او "عمر بن بحرين محبوب" خواند! وقتي آدم جاحظ به اين معروفي را اينطوري بشنود، واقعا خيلي جوش ميخورد. اي كاش آن وقتي كه غلطي گفته ميشود، كسي غير از من شنونده نباشد. ممكن است شنوندهتان، يك اديب، يك فاضل، يك منتقد نظام، يا يك دشمن شما باشد. من خوفم از دشمنان شماست كه نگويند ببينيد اينها با زبان فارسي چه ميكنند. بنابراين، زبان فارسي واقعا خيلي مهم است. بايد مراقبت و دقت گردد و براي كساني كه خوبند، جايزه گذاشته بشود.
مسألهي موسيقي هم يك مسألهي ديگر است. آقاي هاشمي راست ميگويند، واقعا يكي از مشكلات، اين مسألهي موسيقي است. خيلي سخت است كه ما بتوانيم خطي بكشيم و بگوييم اينجا مرز است; اما من ميخواهم بگويم كه مصداقهاي واضح دارد. بين آن ساز و آواز حلال و طيب و طاهر، با آن ساز و آوازي كه مكروه و يا حرام است، خط دقيقي نكشيدهايم كه مثلا بگوييم اين يكي، اين مقدارش كه بالا رفت، يا اين ساز كه اضافه شد، خراب گرديد. به اين دقت نميتوانيم; اما بالاخره در اين طيف وسيع، دو نقطه وجود دارد كه يكي قطعا حلال و يكي قطعا حرام است. قطعا حرامي وجود دارد كه آن را نبايد مصرف كنيم.
اگر موسيقييي ـ حالا اسمش را موسيقي سنتي بگذاريد، يا موسيقي غيرسنتي ـ كه يكي از دستگاههاي معمولي موسيقي خودمان را هم با ساز سادهيي ميزند، اما شعر، يك شعر برانگيزانندهي مهيج شهوت باشد، حرام است; خواننده هر كس ميخواهد باشد. آن صداي خوش و سازي كه با هم به كار بيفتد، تا جواني را فرضا به عمل حرام شرعي تحريك كند، كار حرامي است.
سعدي و حافظ هم شعر عشقي محض دارند. اينطور نيست كه همهي اشعار آنها عرفاني باشد. بعضيها به مسايل ديني و عرفاني، از خود ما واردتر شدهاند! ما ميگوييم كه اين شعر اشكال دارد; ولي آنها ميگويند نه، اين مفاهيم عرفاني دارد! اين مفاهيم عرفاني كه من نفهمم، چه مفاهيم عرفاني است؟! مفاهيم عرفاني، آن وقتي مفاهيم عرفاني است و قابل استناد و قابل تكيه ميباشد، كه فهميده بشود عرفاني است. آنكه هيچ فهميده نميشود عرفاني است، چهكسي ميگويد عرفاني است؟! اگر مهيج شهوت و گناهان جنسي و بيبندوباري بود، اشكال دارد.
موسيقيهاي تند و محرك خارجي، اشكال دارد. البته موسيقيهايي هم هست كه اشكال ندارد; ولي حالا من نميتوانم نمونههاي آنها را مشخصا ذكر بكنم. اگر بخواهيد و بنايش باشد، ميشود قدري هم محدودتر و محصورترش كرد; اما من آن موارد اشكالدار را عرض ميكنم.
توسعهي فني صدا و سيما هم مهم است. متأسفانه ما از لحاظ فني هم تا آن حد مطلوب فاصله داريم. من با آقاي رئيسجمهور صحبت كردم، ديدم كه دولت براي توسعهي فني صدا و سيما كاملا آمادگي دارد. من واقعا در اين قضيه استدلال دارم، كه حالا جاي بحث آن نيست. معتقدم كه اگر ما تا حدي از هر جاي كشور بزنيم و از لحاظ مالي به صدا و سيما بپردازيم، جا دارد و سرمان كلاه نرفته است. البته معتقد به بلندپروازيهاي غيرعاقلانه هم نيستيم.
آن استدلال را براي آقاي رئيسجمهور و برادران عزيزمان در دولت گفتم، كه براي آنان كاملا قابل قبول بود. گفتند اگر شما بگوييد، ما حرفي نداريم كه براي صدا و سيما مصرف كنيم. من حالا هم به آقاي محمد هاشمي ميگويم، واقعا بنشينيد و توسعهي فني مناسبي را، نه چندان بلندپروازانه، بلكه به قدر نياز، يا لااقل بخش قابل توجهي از نياز و منطبق با امكانات دولت، فراهم بكنيد. اگر ما بخواهيم افرادي كمك كنند، تا بخش فني را توسعه بدهيد، بحمدالله لابد افراد خوبي هستند; من كه نميشناسم. بايد افراد لايق، قابل، متدين و متعهد، در بخش فني به كار گماشته شوند و مشغول گردند.
حوزهي فعاليت صدا و سيما انصافا محدود است. من يك وقت در ايام فروردين، با ماشين به قسمتي از كوههاي شمال ميرفتم. چون من عادت دارم كه هر وقت در ماشين مينشينم، بايد راديو را روشن كنند، تا بشنوم، گفتم كه راديو را روشن كنيد. شايد ده ايستگاه بيگانه در اين راديوي ما آمد ـ اين جعبهي نابفرمان سر به هوا ـ ولي راديوي تهران نيامد! من پيش آن راننده و بعضي از برادران محافظ كه با ما بودند، واقعا خجالت كشيدم كه آخر چرا؟! اتفاقا صداي بعضي از راديوهاي ضد انقلاب كه به ايرانيها پيام تبريك ميدادند، مرتب چندبار آمد; ولي صداي راديوي تهران نيامد!
البته الان خيلي فرق كرده است. آن روزها را كه ميگويم، شايد مربوط به سه سال قبل از اين است. الان بحمدالله بهتر است; ليكن درعينحال باز هم شهرها و استانهايي هستند كه شكايت دارند. من در دورهي رياست جمهوري كه به استانها زياد سفر ميكردم، غالب جاهايي كه ميرفتم، شكايت راديو داشتند. ما به ايلام رفتيم، تلويزيون را كه روشن كرديم، ديديم تلويزيون عراق را بهتر از تلويزيون ما ميگيرد! تلويزيون را كه باز كردند، ديديم بله، تلويزيون عراق است; منتها چون بد و فاسد بود، آن را بستيم. تلويزيون خودمان كه خوب و صالح بود و ميخواستيم آن را تماشا كنيم، به زحمت و با مشكلات توانستيم تصويرش را ببينيم. اين، واقعا چيز خيلي مهمي است. شما حرف حسابي داريد و ميخواهيد به دنيا بگوييد; اما چهطور ميشود با بلندگوي ضعيف اين حرفها را گفت؟ بايد بلندگويتان قوي باشد.
موارد ديگري را هم يادداشت كرده بودم، تا در اينجا مطرح كنم; ولي وقت گذشته است. درعينحال قبل از پايان صحبتم، لازم ميدانم كه به نكتهيي اشاره كنم. من يك وقت با آقاي هاشمي، راجع به بعضي از همين اشكالات صحبت ميكردم. در ضمن صحبتهايشان متوجه شدم كه فلان مدير در فلان بخش صدا و سيما، شنيده است كه فلاني به كارش معترض بوده است; لذا ديگر روحيهي كار كردن ندارد و معترض و ناراحت است. برادران! من اين را به شما بگويم كه از تذكر، بيتوقعيتان نشود. آن وقتي كار بااهميت شما آن ارزش والا را خواهد داشت، كه از عيوب اساسي خالي باشد. چنانچه كسي عيوب اساسي را يادآوري كرد، شما بايد از او تشكر كنيد.
آن دستگاهي كه در دستان هنرمند و باقدرت شماست و زير نظر مسؤول و صاحبتان قرار دارد ـ يعني دستگاه صدا و سيما ـ دستگاه بسيار حساسي است; شوخي نيست. اين چيزي نيست كه اگر مثلا آدم مشاهده كرد كه فلان گوشهي آن هم اشكالي دارد، بگويد اين اشكال به خوبيهايش در. نه، فقط خوبيها بايد گسترش پيدا كنند و زياد بشوند.
اعتقادم اين است كه شما مسؤولان مؤمن و علاقهمند و كارآمد ميتوانيد; ما ابزارش را داريم. به اندازهيي كه بتوانيم همين حرفها را بهقدر كافي با مايههاي هنر بياميزيم و هنرمندانه ارايه بدهيم، ابزار خوب داريم. هنرمند زياد داريم; منتها بايد به حيطهبنديهاي نظام توجه كنيد و هيچگونه تخطي و تخلفي را از اصول اساسي نظام و انقلاب اسلامي تحمل و اغماض نكنيد. وقتي اغماض نكرديد، وقتي رسيدگي كرديد، همه چيز درست خواهد شد.
اين تذكرات، دوستانه و برادرانه و از روي دلسوزي و علاقهي به شما و نيز علاقهي به ملتي است كه بايستي پاي اين تلويزيون و راديو بنشينند و آن را داشته باشند. اگر خداي نكرده به گونهيي باشد كه عدهيي به يك دليل، و عدهيي به دليل ديگر پاي تلويزيون شما ننشينند، خسارت خيلي بزرگي است. اگر خرج كنيد، ولي مستمع نداشته باشيد، فايدهيي ندارد. چنانچه يك عده از مؤمنين به يك دليل ننشينند، يك عده آدمهاي باذوق و بامعرفت و سطح انديشهي بالا هم به يك دليل ننشينند، يك عده عناصر انقلابي دلسوز هم به يك دليل ننشينند، آن وقت چه كسي پاي اين دستگاه مينشيند؟! آنگاه اين همه خرج، اين همه نيروي انساني، اين همه تلاش مخلصانه ـ كه من بخشي از آن را در بازديدي كه چند سال پيش داشتم، از نزديك شاهد بودم ـ هدر خواهد رفت; حيف است. اين تذكرات، از اين جهت است.
و اما سخن آخر اين است كه اين كار را يك مجاهدت فيسبيلالله، و اينجا را يك سنگر اساسي بدانيد. من از اوضاع كشور در طول اين ده سال، هيچوقت بيخبر نبودهام. من به شما عرض ميكنم، مواردي اتفاق افتاد كه سهم شما ـ يعني راديو و تلويزيون ـ در يك پيروزي نظامي، حتي بيش از سهم عمليات جنگي بود كه در خود منطقه انجام ميگرفت. يعني كسي عمليات جنگي را طراحي ميكرد، كسي تاكتيك را تعيين ميكرد، كسي فرماندهي و اداره ميكرد، اما عامل ديگري پيروزي را بهدست ميآورد; شما آن عامل را داده بوديد. در دوران جنگ، واقعا صدا و سيما مؤثر بود.
من به جنگ نظامي مثال زدم; اما در ميدانهاي سياسي و تبليغاتي، اين معنا خيلي واضحتر و قابل فهم است و به خودي خود، روشن و واضح ميشود. شما واقعا سرباز مجاهد فيسبيلالله هستيد. كارتان مهم و تعيينكننده و ـ همانطور كه گفتند ـ خيلي بينام و نشان است. واقعا لازم است كه يك روز، روز راديو و تلويزيون معرفي بشود; اگرچه در گوشه و كنار كشور، حضورتان ملموس و هميشگي است. گفت:
پريرو تاب مستوري ندارد
چو در بندي سر از روزن برآرد
مردم صدا و سيما و عاملان آن را دوست ميدارند; طبيعت كار اين است. ما ميخواهيم كه اين دوست داشتن، روزبهروز بيشتر بشود. لذا واقعا عيبي ندارد كه به فكر باشيد روز مناسبي را، روز صدا و سيما بگذاريد، تا در آن روز همهي مردم به شماها اظهار محبت كنند و مثلا كادو بدهند و شما هم خودتان را معرفي كنيد.
انشاءالله موفق و مؤيد باشيد. جلسه، جلسهي خوبي بود; ليكن جاي آن جلسهيي را كه من اشاره كردم، پر نميكند. من خيلي دوست ميدارم كه مقداري حرف و سخن از شماها صادر بشود و ما بعضي از مطالب را از شما بشنويم. انشاءالله اگر در آينده فرصتي شد، آن را هم قرار بگذاريم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
به نظر ميرسد آنچه را كه انشاءالله به پيشرفت كار صدا و سيما و رسيدن به همان نقطهيي كه برادر عزيزمان مكرر در صحبتشان اشاره كردند، كمك خواهد كرد، در ميان بگذاريم و بگوييم. البته اين را بدانيد كه ميل و شوق من به اين بود كه بتوانيم قدري از شما بشنويم. درست است كه راديو و تلويزيون كه كار شماست، دايم ميگويد; اما مناسب است كه قدري هم نظر و ديدتان را نسبت به مسايل مختلف و نسبت به پيشرفت اين كار مهم، از خودتان بشنويم، كه متأسفانه چنين كاري دست نداده است. حالا ديگر در اين جلسه نميشود; مگر باز جلسهي محدودتري باشد كه برادران بتوانند درآن چيزي بگويند و قضيه به صورت يك سخنراني من براي مسؤولان، تمام نشود.
رسانههاي جمعي در همه جاي دنيا، يكي از حساسترين مراكز است; مخصوص ايران نيست. دليل آن هم واضح است; زيرا همه چيز يك دستگاه تبليغاتي و يك وسيلهي عمومي مثل صدا وسيما ـ خوبي و بدي آن، كاري كه در آن انجام گرفته باشد و تلاشي كه شما انجام ميدهيد ـ هر لحظه جلوي چشم مردم است. اينطور نيست كه شما امروز كاري را در صدا و سيما انجام بدهيد و اثرش مشهود نباشد. نه، هر كاري كه در صدا و سيما انجام بگيرد، آثارش خيلي زود مشاهده ميشود. البته برنامههاي بلندمدت هم هست; مثل همين تربيت عناصر كارآمد كه نتايج آن را بعدها انسان ميبيند; ليكن آن خارج از ادارهي روزمرهي اين تشكيلات است.
طبيعت ادارهي روزمرهي اين تشكيلات آن است كه انعكاسش و تلقي و فهم مردم از آن، تقريبا بلافاصله است. شما امروز برنامه ميسازيد و اين برنامه را حداكثر يك هفته، دو هفته، يا يك ماه ديگر اجرا خواهيد كرد; يعني خيلي زود ديده ميشود. دستگاهي كه اثرش اينطور سريع و عمومي است، انتظارات مختلفي در قبال آن هست. اينجا انصافا جاي خيلي حساسي است; گيرم كه نظامي پشت سر اين رسانه نباشد كه مكتب و خط مشي و راهي دارد. اگراين گونه باشد ـ كه هست ـ طبعا حساسيت اين تشكيلات خيلي بيشتر خواهد شد. لذا در زندگي مردم، اين تشكيلات، تشكيلات فوقالعاده حساس، مهم و تعيينكنندهيي است. كار خوب و بد و خدمت و خداي نكرده سوءعمل در اين تشكيلات، با جاهاي ديگر فرق ميكند; چون تأثيرش عمومي و سريع است و سطح كارش خيلي وسيع و محسوس و مشهود ميباشد. لذا من اين را واقعا از صميم قلب ميگويم.
اولين حرفي كه بايد به مسؤولان اين تشكيلات زد، خداقوتي و تشكر است. اين واقعيت است كه شما كار خيلي مهم و كوبندهي اعصاب و پردغدغهيي را انتخاب كردهايد. هر نمونهي خوب و هر اثر مطلوبي كه در كار شما مشاهده گردد، واقعا جاي آن دارد كه عميقا و صميمانه از شما تشكر بشود. من هم اين تشكر را از شما دارم و اميدوارم كه خداوند به شماها كمك كند، تا بتوانيد اين كار را خوب و كامل و متكامل ادامه بدهيد. بايد به اين فكر باشيد كه كار را متكامل كنيد; يعني بايد روزبهروز بهتر بشود.
درست است، من هم اين معنا را تصديق ميكنم كه بين صدا و سيماي كنوني جمهوري اسلامي، و آنچه كه مورد توقع است، فاصله است. اين فاصله را چه كسي بايد پر كند؟ هيچكس نميتواند پر كند، مگر شما مسؤولان و دستاندركاران. بدون اطلاع و آشنايي با مشكلات، از بيرون نميشود اين كار را كرد.اين كار از درون، با مديران دلسوز، با كارگزاران علاقهمند، با ابتكارهايي كه در كارها اعمال خواهد شد و با شدت احساس مسؤوليت عملي است، و مابايد اين كار را بكنيم.
نكتهي خوبي در صحبت برادر عزيزمان، جناب آقاي هاشمي بود. ايشان گفتند بعضي جاها به ما ميگويند كه شما با راديو چه كار ميكنيد، تا ما هم آن كار را بكنيم. اين، نكتهي خيلي مهمي است. لزوما به اين معنا هم نيست كه همهي آنها آمدهاند و راديوي ما را ديدهاند و چون ملاحظه كردهاند كه خيلي سطح بالاست، گفتهاند كه شما چهكار ميكنيد. نه، آنها غالبا راديو و تلويزيون ما را نديدهاند. اين به معني انتظارات آنهاست. يعني الان در كشورهاي اسلامي و انقلابي و نيز در بسياري از كشورهايي كه نه اسلاميند و نه انقلابي، و ميخواهند كشورشان را خوب اداره كنند، اين فكر وجود دارد كه نظام جمهوري اسلامي، با اينكه اعلام ميكند صدا و سيمايش دانشگاه است، چهكار ميكند. ميخواهند از تجربيات ما سر دربياورند و استفاده كنند. من خوف اين را دارم كه اگر آنچه را در اختيار است، به آنان بدهيم، توقع آنها برآورده نشود. بههرحال، اين توقع و انتظار از ما وجود دارد; ما بايد اين را بدانيم.
صدا و سيما را واقعا بايد در جهت يك دانشگاه پيش ببريم. البته اينجا حرفهاي زيادي هست و ميدانيد كه من هم اهل حرف و بحثم. در اين زمينههاي فرهنگي، خيلي حرف گفتني و شنيدني وجود دارد. من نميخواهم وارد آن مقولات بشوم كه كسي مثلا بگويد صدا و سيما يك كانال است و اگر فقط يك فكر و ايدهي خاص را به مردم بدهند، آيا منافي با اصول دمكراسي است يا نه. به نظر ما، اين حرفها، حرفهاي تمامشده و حلشدهيي است.
يك نظام، با يك انقلاب و با يك مكتب مترقي و پيشرفته و با يك حالت بسيار ممتاز سياسي در دنيا اداره ميشود و سخن گفتني دارد و ميخواهد آن را به مخاطبان خودش ـ چه در داخل و چه در خارج ـ بگويد. اين سخن، بايد از رسانهها گفته بشود و نه چيز ديگر. از سابق هم در ميان بعضي از هنرمندان، بحث وقت پركن باب اوقات بيكاري، هنر موظف، هنر غيرموظف، هنر فرمايشي، اينكه آيا به هنرمند ميشود گفت اين كار را بكن، يا نميشود گفت، مطرح بوده است كه به نظر من اينها حرفهاي خيلي كهنهيي است.
دنياي امروز، يك دنياي سرشار از فساد و غرقهي در فساد است; اينكه اصلا منكر ندارد. لازم نيست كه آدم آخوند و مقدسماب باشد، تا بگويد اين دنيا، دنياي فاسدي است. دنيا، دنيايي است كه در آن، سياست در خدمت دوشيدن و داغ كردن انسانهاست; دنيايي است كه در آن، پول براي قشر عظيمي ـ كه قدرت هم در دست آنهاست ـ معبود و مطلوب نهايي است و هيچكدام از ايدهآلهاي بشري براي آنها مطرح نيست. اين كمپانيداران و اين ادارهكنندگان سياست و اقتصاد دنيا را نگاه كنيد; اينها چه كساني هستند؟ آيا براي اينها، آرمانهاي بشري يك ذره مطرح است؟
دنيايي كه در آن، سياست و روابط بينالمللي و حتي روابط دولتها و مردم، بر مبناي دروغ و فريب و رياكاري استواراست; دنيايي كه يك دولت خجالت نميكشد كه به كشتار عظيم هزاران انساني كه با او هيچ دشمني ندارند و نداشتند، اعتراف كند !اعتراف كه نه، به حادثهي هيروشيما افتخار كند! همين دو سال قبل از اين، امريكا اعلام كرد كه ما از حادثهي هيروشيما احساس خجلت نميكنيم !اين، انحطاط دنياست. در چنين دنيايي، يك كشور و يك ملت، بعد از چند قرن قرباني سياستهاي مداخلهگر وسودجو شدن، حالا به خود آمده، احساس شخصيت و قدرت كرده، حرفي داشته، ايماني داشته، ايمانش را در يك چارچوب قابل ارايه در دنيا ارايه كرده، انقلابي به وجود آورده، نظام وابستهي فاسد بدبختي را بيرون كرده، خودش نظامي را ايجاد نموده و با معارضهطلبيها و شاخ و شانه كشيدنهاي قدرتهاي دنيا هم دارد مقابله ميكند. چنين نظامي حرف دارد.
اسلام امروز چيز كمي نيست. اسلام امروز زيباترين و پرمعناترين و پرفايدهترين پيامها را براي انسان دارد. اين، يك واقعيت است. حالا در اين شرايط و موقعيت كه اسلامي آمده، حكومتي تشكيل داده، نظام و انقلابي را با اين عظمت راه انداخته و همهي گرگهاي دنيا هم در مقابل اين نظام دندان تيز كردهاند، ما بياييم و در داخل راديو و تلويزيون و يا خارج آن بحث كنيم كه آيا حتما راديو و تلويزيون بايستي مفاهيم پذيرفته شدهي دولت يا نظام را به عنوان نظرات اصلي مطرح كند; يا نه، آن هم يك نظر مثل نظرات ديگر است! اين، اصلا قابل بحث و قابل طرح نيست. من از اين قضيه گذشتم، نميخواستم آن را مطرح بكنم; ولي پيش آمد.
بنابراين، صدا و سيما را دانشگاهي براي تدريس اصول اسلام انقلابيبدانيد. برداشت ما از صدا و سيما اين است. امام كه فرمودند "دانشگاه"، در دانشگاه چيزي تدريس ميشود; در اين دانشگاه چه چيزي ميخواهد تدريس بشود؟ آنچه كه در اين دانشگاه تدريس ميشود، عبارت از پيامها، پايهها، مفاهيم و درسهاي اسلام ناب و اسلام انقلابي و اسلام واقعي است. اين، آن چيزي است كه در صدا و سيما ايدهآل است.
ما ميخواهيم به اين نقطه برسيم; ولي فاصله داريم. شما بيش از من هم اين را ميدانيد. من عيوب صدا و سيما را خيلي ميدانم; اما مطمئنا هر كدام از شما در بخش خودتان، بيش از من معايب را ميدانيد. البته بيش از من هم تلاشها و اخلاصهايي را كه در آنجا خرج شده و ميشود، ميدانيد; در اين هم بحثي نيست.
من وقتي كه براي اين ديدار فكر ميكردم، هيچ به فكراين نبودم كه اين ديدار به صورت يك ديدار تبليغاتي مطرح بشود; فقط ميخواستم با شما برادران كارگزار صحبت بكنم. البته خوشبختانه ما از اينگونه صحبتها با مسؤولان صدا و سيما داريم; با آقاي هاشمي مكرر و تقريبا مرتب، با بعضي از مسؤولان ديگر هم كم و بيش تبادل نظر هست; اما در مجموع ميخواهم اينها را با شما صحبت كنم.
راديو و تلويزيون ما بايد گرايشهاي اصولي نظام را با تمام قوت و قدرت و هنرش از آب در بياورد و ارايه كند. در همهي بحثها و تمام آنچه كه شما از اين رسانه و از اين قوطي خارج ميكنيد و به گوش و قلب مستمعتان ميرسانيد، بايد اين نكته رعايت بشود. گرايشهاي اصولي نظام را پيدا كنيد و آنها را منعكس نماييد.
البته قبل از اين جلسه، با آقايان راجع به مسايل اسلامي و گروه معارف صحبت داشتيم و خاطرهيي را براي آنان نقل كردم. اينطور نباشد كه به نام اسلام چيزي را بگوييم كه سست باشد، يا چيزي را ببافيم كه فقط شكل، شكل اسلامي باشد; مثل اين نماهاي تلويزيوني ـ عكس گنبد و بارگاه و مانند آن ـ كه شماها براي فيلمها درست ميكنيد و چيزي را از دور نشان ميدهيد. ارايهي چنين چيزهايي از اسلام، يك چيز پوك پوچ كممايه است كه فقط يك زر و زيور دروغي، آن هم ظاهري و سطحي را نشان ميدهد.
حقيقتا بايستي مفاهيم و معارف اسلامي پخش و منعكس بشود. علاوهي بر اين، صدا و سيما كوشش كند كه مردم متدين بشوند. يكي از وظايفي كه واقعا بايد آقايان به آن توجه كنند، متدينسازي است. كاري كنيد كه مستمعتان بر اثر صحبت شما، حقيقتا به صورت عميق متدين بشود.
يكي ديگر از اين گرايشهاي اصولي، ضديت با سلطههاي استكباري است. امروز ديگر شايد نشود مثل سابق، خيلي "شرق و غرب" گفت. شرق وغربي به اين معنا و تقسيمبندييي به اين شكل، خيلي معنا ندارد; اما ضديت با دشمنان نظام جمهوري اسلامي و مقابله با دخالت اين سلطههايي كه هستند، بايد در تمام برنامههاي صدا و سيما محسوس باشد.
در نظام جمهوري اسلامي، تكريم شأن انسان ـ كه يكي از ويژگيهاي اسلام است ـ ارزش دادن به انسان، رشد دادن انسان، انسان را در كار شايستهي خودش به كار گرفتن و نيروهاي او را در خدمت اهداف متعالي جوشاندن، يكي ديگر از گرايشهاي اصولي است.
طرفداري سياسي از دولتي كه امروز بر سر كار است، يك گرايش اصولي است. بايد اين در تمام برنامههاي شما محسوس باشد; از خبرتان گرفته، تا برنامههاي اقتصادي و سياسي. ملاحظه كنيد، در طول اين ده سالي كه حيات بابركت امام ادامه داشت، هر دولتي سر كار بود، امام مقيد به دفاع از آن بودند. با اينكه شما ميدانيد، دولتهايي سر كار بودند كه بعضي از آنها وقتي كنار رفتند، مغضوب امام و امت بودند; اما تا وقتي كه سر كار بودند، امام از آنها حمايت ميكرد. حمايتهايي كه ايشان از بعضي از رؤساي جمهور و نخستوزيران در اوايل انقلاب كردند، هنوز يادمان است. چرا؟ چون دولتي سركار بود كه مسؤول بود.
اين صدا و سيمايي كه متعلق به اين ملت است ـ دولت هم كه متعلق به ملت و با پول جيب اين ملت اداره ميشود ـ نميتواند بزرگترين مصلحت ملت را نديده بگيرد و فدا كند. مثلا در برنامههاي معمولي، قصايد غرايي در مدح دولت و رئيس دولت بخوانند; اما در يك برنامهي طنز، يا در يك برنامهي سياسي و اقتصادي، زيرآب همه چيز را بزنند! متأسفانه گاهي اين چيزها ديده ميشود.
همين اواخر، برنامهيي بود كه متأسفانه به شكلي ظالمانه يكي از سياستهاي دولت را با صورت حقبهجانبي كوبيد; آن هم رسانهي متعلق به دولت و نظام! اين، هيچ به مصلحت نيست. واقعا يكي از گرايشهاي اصولي ما اين است.
بد نيست من اين را به شما بگويم كه گاهي بعضيها ايراد ميگيرند، و آن وقت هم به حضرت امام(رضواناللهعليه) ايراد ميگرفتند كه چرا شما اينقدر با مراقبت و دقت و وسواس، از دولت پشتيباني ميكنيد. من واقعا از اين حرف تعجب ميكنم. من گاهي براي بعضي از نزديكان و دوستان مثال زدهام و گفتهام كه اتومبيلي است كه تمام دار و ندار من ـ فرزندان، عزيزان، ثروت و موجوديم ـ در آن است و رانندهي ماهري هم پيدا كردهام كه از راه بسيار خطرناكي اين اتومبيل را ميبرد. من همه چيزم به اين اتومبيل بسته است. اگر يك وقت چيزي هم ببينم كه به نظرم ناخوشايند بيايد، كلمهيي كه يك ذره حواس آن راننده را پرت كند و او را مشغول نمايد و نتواند اين راه پرپيچوخم و خطرناك را به سلامت طي كند و با عافيت به سرمنزل برساند، من مطلقا آن كلمه را نخواهم گفت، تا خدشهيي به اين اتومبيل وارد نشود. حالا شما ميگوييد كه مثلا چرا ما يك دفعه از اين طرف، وزنهيي را محكم به اين ماشين نميكوبيم و نميگوييم كه آقاي راننده! اين چه نوع رانندگي است؟ يا چرا در فلان نقطه آنطور شد؟ يعني بهدست خودمان، همه چيز نظام را در خطر بيندازيم؟! اين خيانت است. آن كسي كه از پشت گردنه، يكدفعه جلوي اتومبيل ميپرد و يك فرياد بيخود ميكشد، دارد خيانت ميكند; خيال ميكند كه خدمت ميكند. حالا در اين وضع حساس بعد از انقلاب، وقتش نيست.
واقعا دوازده سال است كه ما در نهايت حساسيت حركت ميكنيم. من كمتر ملتي را ميشناسم ـ حتي ملتهاي انقلابي ـ كه بعد از دوران انقلاب، وضعشان مثل ما حساس بوده باشد. شما به اين انقلابهايي كه در زمان ما اتفاق افتاده و ما از آنها خبر داريم، و نيز به آنهايي هم كه قبلا اتفاق افتاده و خواندهايد، نگاه كنيد. مثلا ده سال اول بعد از انقلاب اين كشور همسايهي ما ـ شوروي ـ را با ده سال اول انقلاب ما مقايسه كنيد. يا مثلا ده سال اول اين همه انقلابهايي كه در آفريقا و امريكاي لاتين، در طول اين چند ده ساله اتفاق افتاده است، مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه اوضاع هيچكدامشان ـ هر كدام به دليلي: اوضاع جهاني، سرگرمي قدرتها و مسايل گوناگون داخلي و خارجي ـ به حساسيت و خطورت و اهميت وضع ما نبوده است.
در چنين وضع حساسي، ما چهطور ميتوانيم رها كنيم و اجازه بدهيم كه كساني همينطور بيمسؤوليت نقطهيي را بگيرند ـ كه به نظر آنها نقطهي ضعف است ـ و به دولت و مسؤولان حمله كنند؟ غرض، در اين شرايط، من هرگونه تضعيفي كه نسبت به مسؤولان نظام، بخصوص نسبت به دولت انجام بگيرد، خيانت ميدانم.
من ميگويم كه صدا و سيما بايد در مقابل تبليغات دشمن نسبت به انقلاب، سينه سپر كند. الان رسانههاي زيادي در دنيا هستند كه با تبليغات خود، كار براندازي را به شكل سنتي انجام ميدهند! اين كار، خيلي هم عملي است. يعني اگر واقعا نظامي روي پاي خود محكم نباشد، راحت ميشود آن را با يك راديوي برون مرزي از صحنه خارج نمود و نابود كرد; همين كاري كه الان ابرقدرتها نسبت به انقلابهاي گوناگون و بيش از همه نسبت به ما ميكنند. منتها آنها كور خواندهاند; چون نظام ما پايهي محكمي دارد و روي دوش مردم و در دل آنهاست.
شما بايد در مقابل اين حركت موذيانهي رسانهها، واقعا سينه سپر كنيد. هرجا رسانهها روي نقطهيي تكيه ميكنند، شما اگر قبلا پادزهرش را ندادهايد، بعدا بدهيد. تبليغات دروغي كه آنها الان ميكنند، رسانههاي ما بايد در مقابلش خيلي قوي بايستند. شما بايستي ابتكار هم بكنيد. اين ابتكار برنامهي "بررسي راديوهاي بيگانه "كه صبحهاي جمعه پخش ميشود، يك زمان خيلي خوب حركت ميكرد; اما حالا قدري يكنواخت و دور از انتظار شده است و به آن شكل سابق نيست; كه بايد در آن باز هم ابتكار انجام بگيرد. يعني بايد بهطور همه جانبه، آن سخن درست و آن نكتهي بجا را ببينند و مطالعه كنند و در مقابل، آنچه را كه دشمن ميگويد، بيرون بياورند و نقاط زيباي نظام را به چشم مردم بكشانند.
گاهي چيزهايي مشاهده ميشود كه انصافا سزاوار نيست. مدتي پيش، به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب، تلويزيون را نگاه ميكردم. برنامهيي بود كه از پيشرفتهاي انقلاب تعريف ميكرد. ديدم فيلمي كه نشان داده ميشود، به هيچوجه پيشرفت و سازندگي را ترسيم نميكند. مثل اين است كه فرض كنيد سرپرست بچهي يتيمي، در مقابل كساني كه اعتراض ميكنند، بگويد من واقعا به اين بچه خيلي كمك ميكنم; اما در همان حالي كه اين حرفها را ميزند، گوش اين بچه را هم همينطور بپيچاند! به او متذكر ميشويد، درست است كه ميگوييد من حمايت و كمك ميكنم، اما عملت خلاف گفتهي تو را ثابت ميكند; يعني آنچه كه در واقع وجود دارد و چشم ميبيند، با زبان تطبيق نميكند. من ديدم كه اين تلويزيون، همين كار را كرده است; يعني از چيزهاي بيربطي فيلمبرداري كرده، آنها را نشان ميدهد، و درعينحال از پيشرفتهاي انقلاب هم ميگويد! آيا واقعا پيشرفتهاي انقلاب همين موارد است؟ اين همه كار در طول دوران انقلاب شده است.
اين نكتهيي كه ايشان گفتند، خيلي مهم است. ايشان ميگويند سرمايه گذاريهايي كه ما بعد از انقلاب كردهايم، دو برابر همهي سرمايهگذاريهايي است كه در گذشته شده است. اين، يك قلم است; در حالي كه ما در آموزش و پرورش، در كارهاي جادهسازي، در مدرسهسازي، در عمران روستاها و در شهرهاي مختلف، اليماشاءالله از اين قبيل داريم; اينها را نشان بدهند. به نظر من، آنطور كارها موذيانه است. بايد نقاط زيباي نظام را، چه در راديو و چه در تلويزيون، روشن كنند و نشان بدهند.
آنچه در مورد اين رسانهي مهم، مطلوب و ايدهآل است، عبارت از اين است كه دانشگاهي باشد كه در آن، عاليترين و زيباترين مفاهيم انقلاب، به شكل هنرمندانه ارايه بشود و جاذبه داشته باشد; نه اينكه فقط چيزي را بگويند، بدون اينكه فكر جاذبه و تأثير آن باشند.
از هنر استفاده بشود و حركتبخش باشد و تكليف مردم و قشرهاي مختلف را معلوم كند. يعني زن انقلابي و مسلمان، جوان انقلابي و مسلمان، روستايي و شهري، باسواد و كمسواد، متخصص و معمولي، هر كدام وقتي پاي راديو يا تلويزيون مينشينند، در برنامههايي كه شما به اينها ميدهيد، تكليف خودشان را بفهمند كه بايد چهكار بكنند; راهشان روشن بشود.
فيلم خنثاي بياثر بيمحتواي بدون پيام، مطلقا پخش نكنيد. برنامهي بيفايدهي بيمحتوايي كه فقط يك وقت و يك فاصلهي زماني را پر ميكند، مطلقا پخش نكنيد. بعضي از برنامهها اينگونه است. چند سال قبل از اين، من يك برنامهي مذهبي را از راديو گوش ميكردم. الفاظ عليالظاهر مذهبي و باطنا پوك، سجعها بيخودي، و عبارتها قديمي بودند. يك نثر زيباي قديمي نبود; بلكه عبارت مندرآوردي ساختني چرندي را به شكل عبارات مذهبي درآورده بودند و گوينده هم همينطور پشت سرهم ميگفت. من كه آخوند و اهل دين و اهل اين فنم، هرچه گوش كردم كه ببينم در اين بحث نيم ساعتي كه مرتب هم حرف ميزد، چه ميخواهد بگويد ـ ميخواهد توحيد را ثابت كند؟ ميخواهد نبوت يا قيامت را ثابت و يا رد كند؟ ـ ديدم كه اصلا هيچ مفهومي ندارد. اين، يك بحث خنثي است.
من ميگويم اگر شما اين برنامه را براي اين آورديد كه اينجا خالي است، از شنوندگان عذرخواهي كنيد و بگوييد: شنوندگان! متأسفانه به قدر اين يك ساعت، برنامهي مناسب شما پيدا نكردهايم; اين يك ساعت تعطيل. اين، خيلي بهتر و پرجاذبهتر و منصفانهتر است.
بعضي از فيلمها ساخته و نشان داده ميشود كه بيمحتواست. البته من چون اهل فن نيستم، متأسفانه نميتوانم در باب ساخت و پرداخت و كارهاي هنري آن نظري بدهم ـ اي كاش ميتوانستم در آن زمينهها هم نظر بدهم ـ اما به عنوان بينندهيي كه پاي تلويزيون مينشيند و خيلي هم از معارف زمان بيگانه نيست، ميتوانم نظر بدهم: انصافا بيجاذبه و بيمحتوا بود. ميترسم به آن فيلمي كه مورد نظر است، اشاره كنم و كارگردان و هنرمندش بيخود مورد طعن قرار بگيرند; اما واقعا الان مواردي كه بتوانم اشاره كنم و اسم فيلمها را بگويم جلوي چشم من است. اينها را پخش نكنيد; حتي توليد نكنيد.
من همينجا استفاده كنم و نكتهيي را بگويم. از توليد ـ بخصوص در سيما ـ بايد مراقبت بشود. آقاياني كه مسؤول اين كار هستند، به اين اكتفا نكنند كه به يك تهيهكننده بگويند مثلا فيلم بيست دقيقهيي، يكساعتي، يا دهساعتي در اين موضوع تهيه كن. نه، بايد در تمام طول مدت كار، ابزارها و چشمها و بينشهاي سرشار از بصيرتي مراقبت داشته باشند، ببينند چه چيزي از آب درميآيد. اگر خداي نكرده يك تهيهكننده، مسؤوليتش يك ذره ضعيف باشد، كار خراب خواهد شد. اگر شما مراقبت نكرديد، ممكن است در فيلمنامه چيزي گنجانده بشود كه آن كارگردان و آن بازيكن بيچاره هم همان را اجرا بكند. چيز بدي از آب درميآيد; كمااينكه گاهي چنين چيزي هم مشاهده ميشود. اينهايي كه مطرح ميكنم، از بر نيست; از روست; يعني چيزهايي است كه ديده و مشاهده شده است و ميشود نمونههايي را ذكر كرد.
فرض بفرماييد نسبت به يك داستان تاريخي فيلمي بسازيم كه نتيجه و مفهوم آن، چيزي خلاف واقعيت و دروغ باشد. آيا اين، درست است؟ بايد شما بالايسر فيلمنامهنويس باشيد و مراقبت كنيد. حالا اگر فيلمنامه خوب از آب درآمد، آن كارگردان، يا حتي يك نفر از هنرمندان، چنانچه بخواهند يكجا حركتي انجام بدهند، يا كلمهيي را اضافه بكنند ـ كه بهطور معمول اين كار انجام ميگيرد ـ ميتوانند اين كار را بكنند. در غير اين صورت، شما بايد بياييد و بگوييد حالا كه فيلم ساخته شده است، آن را چهكار كنيم؟ يا بايد آن را پخش كنيد، يا فيلمي كه اين همه پول برايش خرج شده است، پاره كنيد و دور بريزيد.
مراقبت، چيز خيلي مهمي است. مديران بخشهاي مختلف، بايد به مراقبت نسبت به محوطهي كارخودشان و تشويق و تنبيه، خيلي اهميت بدهند. منظورمان از تنبيه، تنبيه قضايي و نوع كار قضايي نيست; بالاخره ترتيب اثر داده بشود. اگر كسي خوب و صحيح و مطابق برنامه كار ميكند، بايد تشويق شود. كسي هم كه تخطي ميكند، كار بد انجام ميدهد، رعايت مصلحت نظام و مفاهيم مطلوب براي نظام را نميكند و برخلاف اسلام و مفاهيم انقلاب چيزي را ميگنجاند، بايد با او برخورد شود.
من براي همين برنامههاي اول فروردين امسال، چند تذكر دادهام; ولي هنوز فرصت نكردهام از آقاي هاشمي بپرسم كه چه شد؟ رسيدگي شد، يا نشد؟ نميشود كه يك ملت منتظر بنشينند، بعد يك نفر برخلاف ميل آنها و عليرغم خواست يك انقلاب، بيايد و برنامهيي را بين برنامهها بپيچد و آنجا بگذارد; اينكه نميشود.
نكتهي خيلي مهم ديگر، راجع به زبان فارسي است. يك بار ديگر هم چند سال قبل از اين، در همان محل خودتان كه آمده بودم، اين بحث را كردم. از غلطگويي، واقعا انسان خيلي جوش ميخورد. وقتي كه غلطي گفته ميشود ـ بخصوص در بخشهاي پرشنونده، مثل خبر و امثال آن ـ واقعا مثل اين است كه كسي يك سيلي به من ميزند! غلطهايي كه گفته ميشود، ممكن است غلط عبارتي، غلط ناشي از بيتوجهي، يا ناشي از اينكه از كتاب درست منتقل نشده است، باشد. فرض كنيد در برنامهي خوبي كه راديو پيش از ساعت 2 بعد از ظهر دارد و چيز پرجاذبهيي هم است، يكدفعه يك غلط گفته شود. من يك روز بعدازظهر ميخواستم اين برنامه را گوش كنم و بعد هم اخبار را بشنوم و قدري بخوابم. گوينده چيزي را غلط خواند ـ غلط ادبي و عبارتي ـ و من هم در آن روز واقعا چند ساعت خواب از سرم رفت! اينكه ميگويم مثل آن است كه يك سيلي ميزنند، مبالغه نيست. تازه اين كم است; گاهي بعضي از غلطها، مثل يك سيلي ويك مشت است! بعضي از غلطها هم مثل يك سيلي و يك مشت و يك لگد است!
اتفاقا يادم است كه او ميخواست راجع به "جاحظ" صحبت كند. اسم جاحظ، "عمرو بنبحربن محبوب" است; ولي او "عمر بن بحرين محبوب" خواند! وقتي آدم جاحظ به اين معروفي را اينطوري بشنود، واقعا خيلي جوش ميخورد. اي كاش آن وقتي كه غلطي گفته ميشود، كسي غير از من شنونده نباشد. ممكن است شنوندهتان، يك اديب، يك فاضل، يك منتقد نظام، يا يك دشمن شما باشد. من خوفم از دشمنان شماست كه نگويند ببينيد اينها با زبان فارسي چه ميكنند. بنابراين، زبان فارسي واقعا خيلي مهم است. بايد مراقبت و دقت گردد و براي كساني كه خوبند، جايزه گذاشته بشود.
مسألهي موسيقي هم يك مسألهي ديگر است. آقاي هاشمي راست ميگويند، واقعا يكي از مشكلات، اين مسألهي موسيقي است. خيلي سخت است كه ما بتوانيم خطي بكشيم و بگوييم اينجا مرز است; اما من ميخواهم بگويم كه مصداقهاي واضح دارد. بين آن ساز و آواز حلال و طيب و طاهر، با آن ساز و آوازي كه مكروه و يا حرام است، خط دقيقي نكشيدهايم كه مثلا بگوييم اين يكي، اين مقدارش كه بالا رفت، يا اين ساز كه اضافه شد، خراب گرديد. به اين دقت نميتوانيم; اما بالاخره در اين طيف وسيع، دو نقطه وجود دارد كه يكي قطعا حلال و يكي قطعا حرام است. قطعا حرامي وجود دارد كه آن را نبايد مصرف كنيم.
اگر موسيقييي ـ حالا اسمش را موسيقي سنتي بگذاريد، يا موسيقي غيرسنتي ـ كه يكي از دستگاههاي معمولي موسيقي خودمان را هم با ساز سادهيي ميزند، اما شعر، يك شعر برانگيزانندهي مهيج شهوت باشد، حرام است; خواننده هر كس ميخواهد باشد. آن صداي خوش و سازي كه با هم به كار بيفتد، تا جواني را فرضا به عمل حرام شرعي تحريك كند، كار حرامي است.
سعدي و حافظ هم شعر عشقي محض دارند. اينطور نيست كه همهي اشعار آنها عرفاني باشد. بعضيها به مسايل ديني و عرفاني، از خود ما واردتر شدهاند! ما ميگوييم كه اين شعر اشكال دارد; ولي آنها ميگويند نه، اين مفاهيم عرفاني دارد! اين مفاهيم عرفاني كه من نفهمم، چه مفاهيم عرفاني است؟! مفاهيم عرفاني، آن وقتي مفاهيم عرفاني است و قابل استناد و قابل تكيه ميباشد، كه فهميده بشود عرفاني است. آنكه هيچ فهميده نميشود عرفاني است، چهكسي ميگويد عرفاني است؟! اگر مهيج شهوت و گناهان جنسي و بيبندوباري بود، اشكال دارد.
موسيقيهاي تند و محرك خارجي، اشكال دارد. البته موسيقيهايي هم هست كه اشكال ندارد; ولي حالا من نميتوانم نمونههاي آنها را مشخصا ذكر بكنم. اگر بخواهيد و بنايش باشد، ميشود قدري هم محدودتر و محصورترش كرد; اما من آن موارد اشكالدار را عرض ميكنم.
توسعهي فني صدا و سيما هم مهم است. متأسفانه ما از لحاظ فني هم تا آن حد مطلوب فاصله داريم. من با آقاي رئيسجمهور صحبت كردم، ديدم كه دولت براي توسعهي فني صدا و سيما كاملا آمادگي دارد. من واقعا در اين قضيه استدلال دارم، كه حالا جاي بحث آن نيست. معتقدم كه اگر ما تا حدي از هر جاي كشور بزنيم و از لحاظ مالي به صدا و سيما بپردازيم، جا دارد و سرمان كلاه نرفته است. البته معتقد به بلندپروازيهاي غيرعاقلانه هم نيستيم.
آن استدلال را براي آقاي رئيسجمهور و برادران عزيزمان در دولت گفتم، كه براي آنان كاملا قابل قبول بود. گفتند اگر شما بگوييد، ما حرفي نداريم كه براي صدا و سيما مصرف كنيم. من حالا هم به آقاي محمد هاشمي ميگويم، واقعا بنشينيد و توسعهي فني مناسبي را، نه چندان بلندپروازانه، بلكه به قدر نياز، يا لااقل بخش قابل توجهي از نياز و منطبق با امكانات دولت، فراهم بكنيد. اگر ما بخواهيم افرادي كمك كنند، تا بخش فني را توسعه بدهيد، بحمدالله لابد افراد خوبي هستند; من كه نميشناسم. بايد افراد لايق، قابل، متدين و متعهد، در بخش فني به كار گماشته شوند و مشغول گردند.
حوزهي فعاليت صدا و سيما انصافا محدود است. من يك وقت در ايام فروردين، با ماشين به قسمتي از كوههاي شمال ميرفتم. چون من عادت دارم كه هر وقت در ماشين مينشينم، بايد راديو را روشن كنند، تا بشنوم، گفتم كه راديو را روشن كنيد. شايد ده ايستگاه بيگانه در اين راديوي ما آمد ـ اين جعبهي نابفرمان سر به هوا ـ ولي راديوي تهران نيامد! من پيش آن راننده و بعضي از برادران محافظ كه با ما بودند، واقعا خجالت كشيدم كه آخر چرا؟! اتفاقا صداي بعضي از راديوهاي ضد انقلاب كه به ايرانيها پيام تبريك ميدادند، مرتب چندبار آمد; ولي صداي راديوي تهران نيامد!
البته الان خيلي فرق كرده است. آن روزها را كه ميگويم، شايد مربوط به سه سال قبل از اين است. الان بحمدالله بهتر است; ليكن درعينحال باز هم شهرها و استانهايي هستند كه شكايت دارند. من در دورهي رياست جمهوري كه به استانها زياد سفر ميكردم، غالب جاهايي كه ميرفتم، شكايت راديو داشتند. ما به ايلام رفتيم، تلويزيون را كه روشن كرديم، ديديم تلويزيون عراق را بهتر از تلويزيون ما ميگيرد! تلويزيون را كه باز كردند، ديديم بله، تلويزيون عراق است; منتها چون بد و فاسد بود، آن را بستيم. تلويزيون خودمان كه خوب و صالح بود و ميخواستيم آن را تماشا كنيم، به زحمت و با مشكلات توانستيم تصويرش را ببينيم. اين، واقعا چيز خيلي مهمي است. شما حرف حسابي داريد و ميخواهيد به دنيا بگوييد; اما چهطور ميشود با بلندگوي ضعيف اين حرفها را گفت؟ بايد بلندگويتان قوي باشد.
موارد ديگري را هم يادداشت كرده بودم، تا در اينجا مطرح كنم; ولي وقت گذشته است. درعينحال قبل از پايان صحبتم، لازم ميدانم كه به نكتهيي اشاره كنم. من يك وقت با آقاي هاشمي، راجع به بعضي از همين اشكالات صحبت ميكردم. در ضمن صحبتهايشان متوجه شدم كه فلان مدير در فلان بخش صدا و سيما، شنيده است كه فلاني به كارش معترض بوده است; لذا ديگر روحيهي كار كردن ندارد و معترض و ناراحت است. برادران! من اين را به شما بگويم كه از تذكر، بيتوقعيتان نشود. آن وقتي كار بااهميت شما آن ارزش والا را خواهد داشت، كه از عيوب اساسي خالي باشد. چنانچه كسي عيوب اساسي را يادآوري كرد، شما بايد از او تشكر كنيد.
آن دستگاهي كه در دستان هنرمند و باقدرت شماست و زير نظر مسؤول و صاحبتان قرار دارد ـ يعني دستگاه صدا و سيما ـ دستگاه بسيار حساسي است; شوخي نيست. اين چيزي نيست كه اگر مثلا آدم مشاهده كرد كه فلان گوشهي آن هم اشكالي دارد، بگويد اين اشكال به خوبيهايش در. نه، فقط خوبيها بايد گسترش پيدا كنند و زياد بشوند.
اعتقادم اين است كه شما مسؤولان مؤمن و علاقهمند و كارآمد ميتوانيد; ما ابزارش را داريم. به اندازهيي كه بتوانيم همين حرفها را بهقدر كافي با مايههاي هنر بياميزيم و هنرمندانه ارايه بدهيم، ابزار خوب داريم. هنرمند زياد داريم; منتها بايد به حيطهبنديهاي نظام توجه كنيد و هيچگونه تخطي و تخلفي را از اصول اساسي نظام و انقلاب اسلامي تحمل و اغماض نكنيد. وقتي اغماض نكرديد، وقتي رسيدگي كرديد، همه چيز درست خواهد شد.
اين تذكرات، دوستانه و برادرانه و از روي دلسوزي و علاقهي به شما و نيز علاقهي به ملتي است كه بايستي پاي اين تلويزيون و راديو بنشينند و آن را داشته باشند. اگر خداي نكرده به گونهيي باشد كه عدهيي به يك دليل، و عدهيي به دليل ديگر پاي تلويزيون شما ننشينند، خسارت خيلي بزرگي است. اگر خرج كنيد، ولي مستمع نداشته باشيد، فايدهيي ندارد. چنانچه يك عده از مؤمنين به يك دليل ننشينند، يك عده آدمهاي باذوق و بامعرفت و سطح انديشهي بالا هم به يك دليل ننشينند، يك عده عناصر انقلابي دلسوز هم به يك دليل ننشينند، آن وقت چه كسي پاي اين دستگاه مينشيند؟! آنگاه اين همه خرج، اين همه نيروي انساني، اين همه تلاش مخلصانه ـ كه من بخشي از آن را در بازديدي كه چند سال پيش داشتم، از نزديك شاهد بودم ـ هدر خواهد رفت; حيف است. اين تذكرات، از اين جهت است.
و اما سخن آخر اين است كه اين كار را يك مجاهدت فيسبيلالله، و اينجا را يك سنگر اساسي بدانيد. من از اوضاع كشور در طول اين ده سال، هيچوقت بيخبر نبودهام. من به شما عرض ميكنم، مواردي اتفاق افتاد كه سهم شما ـ يعني راديو و تلويزيون ـ در يك پيروزي نظامي، حتي بيش از سهم عمليات جنگي بود كه در خود منطقه انجام ميگرفت. يعني كسي عمليات جنگي را طراحي ميكرد، كسي تاكتيك را تعيين ميكرد، كسي فرماندهي و اداره ميكرد، اما عامل ديگري پيروزي را بهدست ميآورد; شما آن عامل را داده بوديد. در دوران جنگ، واقعا صدا و سيما مؤثر بود.
من به جنگ نظامي مثال زدم; اما در ميدانهاي سياسي و تبليغاتي، اين معنا خيلي واضحتر و قابل فهم است و به خودي خود، روشن و واضح ميشود. شما واقعا سرباز مجاهد فيسبيلالله هستيد. كارتان مهم و تعيينكننده و ـ همانطور كه گفتند ـ خيلي بينام و نشان است. واقعا لازم است كه يك روز، روز راديو و تلويزيون معرفي بشود; اگرچه در گوشه و كنار كشور، حضورتان ملموس و هميشگي است. گفت:
پريرو تاب مستوري ندارد
چو در بندي سر از روزن برآرد
مردم صدا و سيما و عاملان آن را دوست ميدارند; طبيعت كار اين است. ما ميخواهيم كه اين دوست داشتن، روزبهروز بيشتر بشود. لذا واقعا عيبي ندارد كه به فكر باشيد روز مناسبي را، روز صدا و سيما بگذاريد، تا در آن روز همهي مردم به شماها اظهار محبت كنند و مثلا كادو بدهند و شما هم خودتان را معرفي كنيد.
انشاءالله موفق و مؤيد باشيد. جلسه، جلسهي خوبي بود; ليكن جاي آن جلسهيي را كه من اشاره كردم، پر نميكند. من خيلي دوست ميدارم كه مقداري حرف و سخن از شماها صادر بشود و ما بعضي از مطالب را از شما بشنويم. انشاءالله اگر در آينده فرصتي شد، آن را هم قرار بگذاريم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته