بسماللهالرحمنالرحيم
به برادران عزيز خوشآمد عرض ميكنم و اميدوارم كه اين سمينار، با الهام از خط انقلابي ترسيم شده به وسيلهي امام راحل بزرگوارمان (رضوانالله تعالي عليه) و با مددگيري از روح شهداي بزرگوار اين انقلاب و با تكيه به ايمان و خلوصي كه همواره در شما سراغ داشتيم و داريم و بحمدالله وزارت خارجه و دستگاههاي آن، از روح اخلاص و ارادت به مباني اسلامي برخوردار بوده، در كار خود موفق باشد و با اتكاي به اين روحيه، عملكرد و حركات و تلاش شما همواره مبارك باشد و خداي متعال و خاطر خطير حضرت بقيهالله (ارواحنافداه) را راضي و خشنود كند.
جمع گرامي شما برادران، براي من جمع آشنايي است. هميشه جلسات طولاني زيادي با شما داشتيم و دربارهي مسايل مختلف سياست خارجي و انقلاب، چه بحثها با هم كرديم و چه حرفها شما گفتيد و ما گفتيم و چه تبادل نظرها كرديم. من در زمان حيات مبارك حضرت امام (رضوانالله تعالي عليه)، با هيچ دستگاهي از دستگاههاي دولتي، اين همكاري و انسي را كه با شماها داشتم، نداشتم. علت هم ـ كه بارها به وسيلهي خود من به شما عرض شده ـ اهميت كار سياست خارجي و مسألهي ديپلماسي جمهوري اسلامي است.
من بارها گفتهام كه ادارهي كشور، به دو بخش تقسيم ميشود: بخش داخل كشور و بخش خارج كشور. اين تقسيمبندي، خيلي منطقي است. البته بخش داخل كشور، خصوصيات و پيچيدگيهايي دارد; بخش خارج كشور هم خصوصيات و پيچيدگيهاي ويژهي خود را دارد. اين بخش دوم، در دستان فعال مأموران وزارت خارجه است و بخش اول، دست بقيهي دستگاهها ميباشد. ميبينيد كه انصافا كار وزارت خارجه، خيلي مهم است.
امروز هم حرفهايي كه بخواهم به شما عرض بكنم، همان حرفهايي است كه هميشه عرض كردهام. جز عدهي معدودي از شما برادران كه تازه مأموريتهاي سفارت را گرفتهايد، بقيه بارها در جلسات خصوصي دو نفره يا جلسات عمومي مذكور، عرايضي را در باب مسألهي تلاش ديپلماسي ما در خارج، از من شنيدهايد. الان هم حرفها همان حرفهاست وچيز جديدي نداريم. فقط يكي، دو نكته هست كه آنها را عرض ميكنم:
نكته اول اين است كه اين تحولاتي كه در دنيا وجود دارد و آقاي دكتر ولايتي به آنها اشاره كردند، اگرچه در مناطق ديگري انجام ميگيرد، ليكن به ما مرتبط است. اين تحولات از اروپا شروع شد و امروز هم شايد بارزترين صحنهي اين تحولات، اروپاست. البته از اروپاي شرقي شروع شد، ليكن امروز صحنهي اروپا، كلا به آثار و تبعات و نتايج اين تحولات آغشته است. مسألهي وحدت دو آلمان، مسألهي اروپاي متحد و ابعادي كه با اين وضع پيدا ميكند، مسايل مربوط به كشور شوروي، مسايل عظيمي است. بعد هم سرريزشدهي اين مسايل از اروپا به كشورهاي سوسياليستي دنيا ـ در درجهي اول ـ و به كشورهاي آسيايي و ديگر كشورها ـ در درجهي بعد ـ كه در هرجايي به نحوي آثار خودش را نشان ميدهد.
مهمترين مسأله اين است كه ما بفهميم دركجاي اين تحولات قرار داريم. جواب اين سؤال، يك كلمه نيست، ساده هم نيست. يك وقت است كه در دنيا جنگي مثل جنگ بينالملل دوم پيش ميآيد كه ايران در آن روز مطمئنا نميتوانست از اين جنگ و آثار و تبعاتش بركنار باشد. حق بود كه مسؤولان كشور بنشينند و بگويند حالا جنگي درگرفته است، ببينيم ما در نقشهي جغرافيايي عالم، كجا قرار ميگيريم و بر اساس موضعي كه داريم، تكليفمان چيست. آن، يكطور بود و اين، يكطور ديگر است.اين، از آن قبيل نيست.
اين احتمال وجود دارد كه ما نه به عنوان يك عنصر بيرون از اين تحولات و بيگانهي از آن ـ كه خانوادهي جهاني قهرا تحت تأثير حوادث قرار ميگيرند ـ بلكه به عنوان عنصري كه در ايجاد اين تحولات نقش داشته است و امروز هم نتايج اين تحولات، با توجه به او دستهبندي و برنامهريزي ميشود و به وجود ميآيد، در دنيا مطرح باشيم.
خيلي سادهلوحي است، اگر ما تغيير وضع شوروي از "شوروي برژنف" به "شوروي گورباچف" را فقط نتيجهي مشكلات اقتصادي بدانيم. مشكلات اقتصادي شوروي كه مربوط به اين يك سال و دو سال و پنج سال و ده سال نيست. اين مشكلات، قبل از آنكه برژنف بيايد در رأس حكومت قرار بگيرد، گريبانگير شوروي بوده است. حكومت چندسالهي مطلقهي برژنف با آن خصوصيات، در همين شرايط اقتصادي تحقق پيدا كرد. حكومت جانشينانش هم همينطور بود.
در اين دهه، چه عاملي است كه از جمعبندي آن حقايق اقتصادي و اجتماعي، به اين نتيجه ميرسد؟ اين عامل را احتمالا ميشود در جاي ديگري ـ غير از خود شوروي ـ جستجو كرد. مطرح شدن حضور مردمي و قوت ارادهي ملتها به حد ايجاد يك قطب جديد در معادلات جهاني ـ كاري كه ايران اسلامي كرد ـ از كجا معلوم كه در آن تصميمگيريها مؤثر نبوده است؟ چه كسي ميتواند اين را به آساني نفي كند؟
در اروپاي شرقي، حوادث از يك خاستگاه مذهبي آغاز شد. اصلا شعار جنبش همبستگي در لهستان ـ كه مادر همهي قضاياي اروپاي شرقي است ـ عبارت از درخواست انجام عمليات ديني و تشريفات مذهبي در كليسا بود. در سال دوم انقلاب ما ـ يعني همان سال 58 ـ خبرهايش براي ما ميآمد كه برايمان خيلي جالب بود. آن روز، ما در شوراي انقلاب بوديم. تحليل ما در آن روز، اين بود كه گرايش به مذهب در اين نقطهي از دنيا، با رويكارآمدن يك حكومت مذهبي بر اساس يك انقلاب مذهبي ـ كه دنيا را تكان داد و متوجه به خودش كرد ـ بيارتباط نيست. اينها رانبايد دست كم گرفت. من اينها را به عنوان نظر نميگويم; به عنوان يك احتمال كه در خور پيگيري است، مطرح ميكنم.
امروز، ايران اسلامي نميتواند تحولات را با اين ديد نگاه كند كه در دنيا تحولاتي هست، بالاخره خانوادهي جهاني از مجموعهي تحولات اين خانواده متأثر است، ما هم ايراني هستيم و يك عضو از اين مجموعهايم و بالاخره ما هم متأثر ميشويم، بنابراين فكر خودمان را برداريم. قضيه اين نيست; قضيه بالاتر از اين ميباشد. اي بسا قضيه اين است كه ما ببينيم در آينده، آماج كداميك از استنتاجها و تبعات اين حوادث و اين تحولات قرار خواهيم گرفت. يعني اروپا و غرب و مجموعهي كشورهاي متنفع و متضرر از اين وضع، نسبت به ايران اسلامي و اسلام، چه فكري دارند و چه تصميمي خواهند گرفت. اين، واقعيتي است كه امروز تحليلگران بزرگ غربي و مسؤولان درجهي يك كشورهاي اروپايي تصريح ميكنند.
وزير خارجهي يكي از همين كشورهايي كه من نميخواهم اسم بياورم، مصاحبه كرده بود و البته در مطبوعات ما منتشر نشد و آن مصاحبه را از جايي ديگر براي من آوردند. وي گفته بود: امروز مسأله، ديگر مسألهي شرق و غرب نيست; امروز اقتصاد غربي، تنها با يك نقطه مواجه و روبهروست و آن، دنياي اسلام است. آيا دنياي اسلام، يعني عربستان سعودي؟! كشوري كه زايدهيي از همان اقتصادهاست و كاريكاتور اقتصاد غرب را پياده كرده است. مراد از عالم اسلام، چنين كشوري نيست. معلوم است كه عالم اسلام، يعني چه و در كجا قرار دارد. اينطور دنيا روي ما كه اسلاميم، فكر ميكند. ما بايد ببينيم در كجا قرار داريم. اين، يك نكته است كه مخصوص اين روزهاست. يعني همهي اين حوادث، در اين يك سال اخير اتفاق افتاده است. من اگر پارسال در همين روزها با شما مينشستم صحبت بكنم، اين مسأله وجود نداشت و ما به اين تحولات توجه نداشتيم و هنوز اين تحولات پيش نيامده بود. يك سال نميگذرد كه دنيا شروع به اين تحولات كرده است. خيلي چيز عظيمي است.
نكتهي دوم ـ كه ما از زمان حضرت امام(ره) هم آن را فهميده بوديم و امروز واضحتر ميفهميم ـ اين است كه يكي از مقاصد و اهداف استكبار جهاني در مقابله با جمهوري اسلامي و حكومت انقلابي قرآني ما، عبارت از اين است كه در سطح ملتهاي عالم، بخصوص ملتهاي مسلمان، وانمود كند كه ايران اسلامي، از شعارهاي خودش دست كشيده است! حتي من بسياري از تقربها و عليالظاهر منتكشيهاي غرب و بعضي از اقطاب آنها از خودمان را با اين ديد تحليل ميكنم. ممكن است اين تحليل، صددرصد مورد قبول همه قرار نگيرد، اما بههرحال مسألهيي است. بنابراين، اينطور هم نيست كه در بعضي از موارد فرض كنيم فلان كشور غربي يا فلان قطب غربي، ديگر تشنه و مردهي رابطهي با جمهوري اسلامي است و احتياج مبرمي به آن دارد; براي اينكه اگر نباشد، آسمانش به زمين خواهد آمد! معلوم نيست همه جا اينطوري باشد. در موارد متعدي، اين تقربها و اين نزديكشدنها به جمهوري اسلامي و آنچه كه در اين روال از تبليغاتشان مشاهده ميشود، براي اين است كه اين طرف قضيه را خراب كنند; يعني به دنيا وانمود بشود كه جمهوري اسلامي، ديگر آن جمهوري اسلامي انقلابي پرخاشگر ده سال قبل نيست و همه چيز تمام شد.
استكبار جهاني و جناح دشمن ما در دنيا، از اين قضيه منتفع است. دليلش هم خيلي واضح است. دليلش اين است كه اگر معلوم شد اينجا ـ كه پايگاه و مادر حركتهاي مردمي بر اساس اسلام در سراسر دنيا بوده ـ دچار تجديدنظر در منش و روش انقلابي خود شده، آن حركتها به خودي خود خشك خواهد شد و از بين خواهد رفت. لذا اينها اين موضوع را تبليغ ميكنند. آنچه را كه به اصطلاح آنها و در تعبيراتشان "تندروي" نام دارد، به صورت جرياني منعزل و جدا از روال كلي جامعه در جمهوري اسلامي معرفي ميكنند و سعيشان اين است آن جرياني را كه آنها ميخواهند بگويند بازماندهي دوران امام است، يك جريان كوچك و محدود وانمود كنند.
اينها ترفندهاي عجيبي است و تعجب اين است كه در جمهوري اسلامي هم، بعضي باورشان ميآيد. وقتي كه راديوهاي استكباري، در اظهاراتشان ميگويند و اسم ميآورند كه ميراث و راه امام در ايران، روي دوش چند نفر قرار دارد و دستگاه و روش كلي از اين جدا شده است، خود آن چند نفر ـ اگر چند نفر فرضي نباشند و واقعيتي در جمهوري اسلامي داشته باشند ـ باورشان ميآيد و خيال ميكنند كه اينطوري است. اين، خيلي سادهلوحي است.
آنچه كه امروز متن جامعهي ماست، همان خط و راه امام است. آنچه كه ما آن را به صلاح دين و دنياي خودمان ميدانيم، همان چيزي است كه با انگشت اشارهي امام در مقابل ما باز شده و قدم در آن گذاشتيم و يازده سال باقدرت در آن حركت كرديم و باز هم تا جان در بدن داريم، آن راه را ادامه خواهيم داد. از هيچيك از آرمانهايي كه به وسيلهي امام(رضواناللهتعاليعليه) ترسيم شده، چشم پوشي نخواهيم كرد; چه در زمينهي مسايل داخلي، چه در زمينهي عدالت اجتماعي، چه در زمينهي ترجيح پابرهنگان در نظام اسلامي و در كشور ما و نيز ترجيح منافع و خواستها و انگيزهها و احساسات آنها بر مرفهان ـ و به تعبير امام، مرفهان بيدرد ـ چه در زمينهي حمايت مردم از مسؤولان و آن را فريضه دانستن، چه در زمينهي تكيهي مردم بر نيروهاي خودشان و حركت به سمت جوشاندن سرچشمههاي استعداد در درون كشور و خودكفايي، چه در زمينهي مسايل خارجي، يعني مقابله با استكبار، خط جدايي از ابرقدرتها و قدرتهاي دخالتكننده; آن چيزي كه با عنوان افتخارآميز "نه شرقي، نه غربي" ـ در آن روزي كه دنيا واقعا بلوكبندي شرق و غرب داشت ـ معرفي ميشد، مبارزهي با قدرتهاي ظالم و ستمگر عالم، مقابله و معارضهي حتمي با هر نشانهيي از سلطهگري كه در دنيا مشهود باشد ـ در هرجاي دنيا فرقي نميكند، از نظر ما تسلط چنگالهاي نظام سلطه نسبت به هر ملت و هر كشوري و در هرجايي مردود است ـ و نيز در زمينهي بزرگ واصلي شمردن مسألهي فلسطين و بقيهي خطوط روشني كه امام ترسيم كردند.
پس، خط جمهوري اسلامي اين است. غير از اين، ما راهي نداريم. غير از اين، ما راه نجاتي نميشناسيم. غير از اين، هيچ تكليف شرعييي بر دوش خودمان احساس نميكنيم. تكليف شرعي ما اين است. استكبار و تبليغات و راديوها و مغزهاي فعالش، در درست كردن شكلها و جملههاي تبليغاتي تلاش ميكنند، تا عكس اين را در دنيا معرفي كنند. ميگويند دو جريان وجود دارد: يك جريان اصلي وسيع معتقد به تجديدنظر در مفاهيم زمان حضرت امام، و يك جريان كوچك بيخودي در گوشهيي و متكي به مثلا چند نفر كه به اصول حضرت امام اعتقاد دارد !!چنين چيزي وجود ندارد.
عرض ما اين است كه شما در دنيا بايد اين ترفند را باطل كنيد. نبايد بگذاريد چهرهي انقلابي جمهوري اسلامي، در آن كشوري كه شما هستيد، اندكي مخدوش بشود. انقلاب، يك ارزش است. آن كساني كه تلاش ميكنند انقلاب و انقلابگري را ضد ارزش كنند، همان كساني هستند كه بيشترين ضربه را از انقلاب خوردهاند. ترديد در مفاهيم انقلابي، ضد ارزش است. ترديد در مبارزهي با قدرتهاي ستمگر و سلطهگر و ظالم، ضد ارزش است. راه نجات ملتها، در استقلال آنها از قدرتهاي ستمگر است. هميشه سعي قدرتهاي ستمگر اين بوده كه به ملتها ثابت كنند بيخود تكان ميخورند و اشتباه ميكنند. راه نجاتشان اين است كه زير بال ما بيايند و پلكان ديگري از پلكان عروج در امور مادي و سلطهي نابحق بشوند! اين را تفهيم ميكنند. ما باور نميكنيم و نميخواهيم بگذاريم ملتهاي ديگر هم باور كنند.
اگر كساني خيال ميكنند راه نجات اين كشور و اين ملت در اين است كه ما بالاخره جلوي اين قدرتهاي گردن كلفت عالم، دم از عدم تعرض و پشيماني از بعضي از كارهايي كه آنها اسمش را تندروي گذاشتند، بزنيم، دروغ ميگويند. نخير، اين راه ذلت و اسارت ماست. اسارت جمهوري اسلامي در اين است كه با امريكا بسازد. اسارت جمهوري اسلامي و ملت ايران در اين است كه غرب احساس تسليم و طوع در جمهوري اسلامي بكند. محال است كه جمهوري اسلامي در مقابل دشمنان خدا، چنين حالت طوع و تسليمي پيدا كند; آنگاه ديگر جمهورياسلامي نخواهد بود.
آن نظامي كه به نام اسلام و به نام قرآن است، ولي در مقابل دشمنان خدا تسليم ميشود، ديگر جمهوري اسلامي نيست; جمهوري اسلامي امريكايي است، مكتب قرآن و راه انبيا نيست. آن چيزي كه در راهش، جوانيها از بين رفت، جانهاي طيب و طاهر از تنها خارج گرديد، خونها ريخته شد، برايش زحمتها كشيده شد، اين ديگر آن نخواهد بود. چهرهي جمهورياسلامي نسبت به دشمنان خدا و متعرضان به حريم ملتها و شرف انسانيت و استقلال ملتها، چهرهي متعرض و عدم تسليم است. ما بياعتماد و مخالف و معارض بوديم و هستيم و خواهيم بود. سياست جمهوري اسلامي و ديپلماسي ما، بر اين پايه است.
بارها در جمعي كه شماها با من داشتيد، نشستيم صحبت كرديم. سؤال شده كه آيا دفاع از ملتها و نهضتها، با روابط با دولتها منافاتي ندارد؟ جوابش هم داده شده كه نخير، منافاتي ندارد. ديپلماسي پختهي بهبلوغرسيدهيي وجود دارد كه شعارهاي انقلابيش را در همه جاي دنيا سر دست خود ميگيرد و از موضع عزت، با همهي كشورها هم روابط صحيح و سالمي برقرار ميكند. نمونهاش را هم مشاهده كرديد. بحمدالله ديپلماسي ما در طول اين چند سال اخير، همينطور بوده است; هرچند آن اوايل، ثبات خيلي درستي نداشت.
چرا نميشود روابط برقرار كرد؟ خيلي هم خوب ميشود. البته دشمنان ميخواهند بگويند نميشود، غرب ميخواهد بگويد نميشود، اگر ميخواهيد ارتباطات سالم و همكاري اقتصادي برقرار كنيد، بايد از شعارهاي انقلابي بگذريد. ما هم در چشمشان نگاه ميكنيم و ميگوييم كه اگر نميشود، ما آن را ترجيح ميدهيم. ما شعارها و منش و راه انقلاب را بر هر چيز ديگر ترجيح ميدهيم; اما عقيدهي ما اين است كه در اين دنياي مادي، از اين بالاترش را هم ميشود. در اين دنياي مادي، آن كسي كه فكر و ايدهيي دارد، او برنده است.
ما كشور و ملت بزرگي هستيم. ما در نقطهي مهمي از دنيا قرار داريم. ما روي ملتهاي جهان تأثير داريم. ما ملت كنارافتادهيي ـ مثل بعضي از ملتها كه سرنوشت و خير و شرشان به خودشان وابسته است و بس ـ نيستيم. نخير، امروز، بودنمان و حرف و راه و شعارمان و پرچمي كه به دست ميگيريم، روي بخش عظيمي در خارج از محدودهي مرزهاي خودمان اثر ميگذارد. ما اينطوري هستيم. خيليها دلشان ميخواهد با چنين كشوري ارتباط داشته باشند. خيليها به مصلحتشان است كه با چنين كشوري خوب باشند. ارتباط داشتن با برخي يا بسياري از كشورها، هيچ هم مستلزم اين نيست كه از شعارهاي انقلابمان برگرديم.
آقايان سفرا! توجه داشته باشيد، در كشورهايي كه تشريف داريد، چهرهي شما، چهرهيي انقلابي و يادآور امام ـ با همان خصوصياتي كه دنيا از امام ميشناسد ـ باشد. البته توصيهي برادرانه زياد است. شما هم در طول اين روزهاي سمينار، قاعدتا زياد گفتيد و شنيديد و من هم بارها در جمعهاي شما آقايان تكرار كردهام و شايد ديگر تكرارش لازم نباشد. محيط سفارت، بايد محيط تدين باشد. اين تعبيرات غير متدين را كنار بگذاريد كه بچهها، بچههاي متعهد و خوبي هستند. متعهد، انقلابي، مبارز، در جاي خود محفوظ; اما متدين بايد باشند. متدين، يعني آن كسي كه سعيش بر اين است كه گناه نكند; سعيش بر اين است كه وظايف شرعيش را با دقت و موبهمو انجام بدهد; زن يكطور، مرد يكطور. اين، متدين است; يعني ملاحظهكنندهي جميع وظايف شرعي رسالهيي.
بايد در محيط سفارت رعايت كنيد; يعني سفارت بايد يك محيط كاملا اسلامي، مثل محيط داخل ايران و محيطهاي تدين باشد كه هر كس به آنجا وارد ميشود، بايد آنقدر از نماز و نياز و دعا و ذكر و صدق و خوشاخلاقي و محبت و احترام و همكاري و كارراهاندازي و خوب كار كردن و پر كار كردن و صميمانه كار كردن و با چهرهي بشاش كار كردن و با مردم و مراجعان ـ بخصوص با محتاجان از مراجعان ـ منصفانه برخورد كردن و عادلانه برخورد كردن و مسايل شخصي را مطرح نكردن و دچار هيچ نوع ـ خداي نكرده ـ طمع مادي و پولي نشدن ببيند، كه باور كند شما مسلمانيد.
جاذبهي تدين، بزرگترين جاذبههاست. شما در هر كشوري كه هستيد، همينقدر كه متدين باشيد، اهل آن كشور، ايرانيان ساكن آن كشور، مراجعان به شما، اينهايي كه از اينجا ميآيند، آنهايي كه از آنجا ميخواهند بيايند، دولتيها، مردم، هركدام به شما مراجعه كردند، در دلشان ميگويند: بهبه! آدم حظ ميكند. وقتي در محيط سفارت وارد بشويم، بايد اينگونه باشيد. مردتان بايد اينطوري باشد، زنتان بايد اينطوري باشد، كارمندتان بايد اينطوري باشد، آشپزتان بايد اينطوري باشد، معاونتان بايد اينطوري باشد. محيط، بايد محيط اسلامي باشد. چيزهاي غيراسلامي را از غير مسلمين ياد نگيريم. چيزهايي كه اسلام با آنها مخالف است، يادگرفتني نيست. شما بالاتر از اين هستيد و بايد باشيد كه خداي نكرده تحت تأثير اين چيزها قرار بگيريد.
يك خداقوت درست و حسابي هم بايد به شما عرض كنيم. واقعا وزارت خارجه و شما سفرا و برادراني كه در اينجا هستيد و خود آقاي دكتر ولايتي و كساني كه با ايشان كار ميكنند، حقا و انصافا خداقوتي ـ نه از طرف ما ـ از طرف سكان ملا اعلي و ملائكه و ارواح طيبهي اوليا لازم داريد. خيلي كار ميكنيد. در اين دنياي متلاطم، بعضي از سردمداران دنيا هستند كه بداخلاق و مادي و پست هستند و آن طرف خط انسانيت قرار دارند. البته در بعضي از آنها، چيزكي از معنويت و انسانيت هست; اما اغلبشان واقعا آن طرف خط قرمز انسانيت و آدميتند; مادي، اهل بخور، خوروخواب، لذت، شهوت. اصلا برايشان زندگي اين است. مسؤوليتش را هم كه انجام ميدهد، باز هدف غايي ـ به قول ما طلبهها، داعي بر داعيش ـ آن است كه لذت ببرد و خوش بگذراند; بيهدفها، بيغرضها، بيمقصودهاي معنوي! شما در رابطهي با اينها، واقعا خيلي آقايي و شجاعت و قدرت بخرج ميدهيد كه صبر ميكنيد و كار ميكنيد. حقا و انصافا، بحمدالله روزبهروز ديپلماسي ما در دنيا بهتر شده است. الان از اين ده سالي كه گذشت، اگر هر سالي را نسبت به سال قبلش نگاه كنيد، ميبينيد كه قدمهاي زيادي پيش رفتهايم و كارهاي خوبي انجام گرفته است.
خداوند انشاءالله توفيقتان بدهد. ما هم وظيفه داريم كه شماها را دعا كنيم و كمك به شما و توفيقتان را از خداوند مسألت نماييم.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
به برادران عزيز خوشآمد عرض ميكنم و اميدوارم كه اين سمينار، با الهام از خط انقلابي ترسيم شده به وسيلهي امام راحل بزرگوارمان (رضوانالله تعالي عليه) و با مددگيري از روح شهداي بزرگوار اين انقلاب و با تكيه به ايمان و خلوصي كه همواره در شما سراغ داشتيم و داريم و بحمدالله وزارت خارجه و دستگاههاي آن، از روح اخلاص و ارادت به مباني اسلامي برخوردار بوده، در كار خود موفق باشد و با اتكاي به اين روحيه، عملكرد و حركات و تلاش شما همواره مبارك باشد و خداي متعال و خاطر خطير حضرت بقيهالله (ارواحنافداه) را راضي و خشنود كند.
جمع گرامي شما برادران، براي من جمع آشنايي است. هميشه جلسات طولاني زيادي با شما داشتيم و دربارهي مسايل مختلف سياست خارجي و انقلاب، چه بحثها با هم كرديم و چه حرفها شما گفتيد و ما گفتيم و چه تبادل نظرها كرديم. من در زمان حيات مبارك حضرت امام (رضوانالله تعالي عليه)، با هيچ دستگاهي از دستگاههاي دولتي، اين همكاري و انسي را كه با شماها داشتم، نداشتم. علت هم ـ كه بارها به وسيلهي خود من به شما عرض شده ـ اهميت كار سياست خارجي و مسألهي ديپلماسي جمهوري اسلامي است.
من بارها گفتهام كه ادارهي كشور، به دو بخش تقسيم ميشود: بخش داخل كشور و بخش خارج كشور. اين تقسيمبندي، خيلي منطقي است. البته بخش داخل كشور، خصوصيات و پيچيدگيهايي دارد; بخش خارج كشور هم خصوصيات و پيچيدگيهاي ويژهي خود را دارد. اين بخش دوم، در دستان فعال مأموران وزارت خارجه است و بخش اول، دست بقيهي دستگاهها ميباشد. ميبينيد كه انصافا كار وزارت خارجه، خيلي مهم است.
امروز هم حرفهايي كه بخواهم به شما عرض بكنم، همان حرفهايي است كه هميشه عرض كردهام. جز عدهي معدودي از شما برادران كه تازه مأموريتهاي سفارت را گرفتهايد، بقيه بارها در جلسات خصوصي دو نفره يا جلسات عمومي مذكور، عرايضي را در باب مسألهي تلاش ديپلماسي ما در خارج، از من شنيدهايد. الان هم حرفها همان حرفهاست وچيز جديدي نداريم. فقط يكي، دو نكته هست كه آنها را عرض ميكنم:
نكته اول اين است كه اين تحولاتي كه در دنيا وجود دارد و آقاي دكتر ولايتي به آنها اشاره كردند، اگرچه در مناطق ديگري انجام ميگيرد، ليكن به ما مرتبط است. اين تحولات از اروپا شروع شد و امروز هم شايد بارزترين صحنهي اين تحولات، اروپاست. البته از اروپاي شرقي شروع شد، ليكن امروز صحنهي اروپا، كلا به آثار و تبعات و نتايج اين تحولات آغشته است. مسألهي وحدت دو آلمان، مسألهي اروپاي متحد و ابعادي كه با اين وضع پيدا ميكند، مسايل مربوط به كشور شوروي، مسايل عظيمي است. بعد هم سرريزشدهي اين مسايل از اروپا به كشورهاي سوسياليستي دنيا ـ در درجهي اول ـ و به كشورهاي آسيايي و ديگر كشورها ـ در درجهي بعد ـ كه در هرجايي به نحوي آثار خودش را نشان ميدهد.
مهمترين مسأله اين است كه ما بفهميم دركجاي اين تحولات قرار داريم. جواب اين سؤال، يك كلمه نيست، ساده هم نيست. يك وقت است كه در دنيا جنگي مثل جنگ بينالملل دوم پيش ميآيد كه ايران در آن روز مطمئنا نميتوانست از اين جنگ و آثار و تبعاتش بركنار باشد. حق بود كه مسؤولان كشور بنشينند و بگويند حالا جنگي درگرفته است، ببينيم ما در نقشهي جغرافيايي عالم، كجا قرار ميگيريم و بر اساس موضعي كه داريم، تكليفمان چيست. آن، يكطور بود و اين، يكطور ديگر است.اين، از آن قبيل نيست.
اين احتمال وجود دارد كه ما نه به عنوان يك عنصر بيرون از اين تحولات و بيگانهي از آن ـ كه خانوادهي جهاني قهرا تحت تأثير حوادث قرار ميگيرند ـ بلكه به عنوان عنصري كه در ايجاد اين تحولات نقش داشته است و امروز هم نتايج اين تحولات، با توجه به او دستهبندي و برنامهريزي ميشود و به وجود ميآيد، در دنيا مطرح باشيم.
خيلي سادهلوحي است، اگر ما تغيير وضع شوروي از "شوروي برژنف" به "شوروي گورباچف" را فقط نتيجهي مشكلات اقتصادي بدانيم. مشكلات اقتصادي شوروي كه مربوط به اين يك سال و دو سال و پنج سال و ده سال نيست. اين مشكلات، قبل از آنكه برژنف بيايد در رأس حكومت قرار بگيرد، گريبانگير شوروي بوده است. حكومت چندسالهي مطلقهي برژنف با آن خصوصيات، در همين شرايط اقتصادي تحقق پيدا كرد. حكومت جانشينانش هم همينطور بود.
در اين دهه، چه عاملي است كه از جمعبندي آن حقايق اقتصادي و اجتماعي، به اين نتيجه ميرسد؟ اين عامل را احتمالا ميشود در جاي ديگري ـ غير از خود شوروي ـ جستجو كرد. مطرح شدن حضور مردمي و قوت ارادهي ملتها به حد ايجاد يك قطب جديد در معادلات جهاني ـ كاري كه ايران اسلامي كرد ـ از كجا معلوم كه در آن تصميمگيريها مؤثر نبوده است؟ چه كسي ميتواند اين را به آساني نفي كند؟
در اروپاي شرقي، حوادث از يك خاستگاه مذهبي آغاز شد. اصلا شعار جنبش همبستگي در لهستان ـ كه مادر همهي قضاياي اروپاي شرقي است ـ عبارت از درخواست انجام عمليات ديني و تشريفات مذهبي در كليسا بود. در سال دوم انقلاب ما ـ يعني همان سال 58 ـ خبرهايش براي ما ميآمد كه برايمان خيلي جالب بود. آن روز، ما در شوراي انقلاب بوديم. تحليل ما در آن روز، اين بود كه گرايش به مذهب در اين نقطهي از دنيا، با رويكارآمدن يك حكومت مذهبي بر اساس يك انقلاب مذهبي ـ كه دنيا را تكان داد و متوجه به خودش كرد ـ بيارتباط نيست. اينها رانبايد دست كم گرفت. من اينها را به عنوان نظر نميگويم; به عنوان يك احتمال كه در خور پيگيري است، مطرح ميكنم.
امروز، ايران اسلامي نميتواند تحولات را با اين ديد نگاه كند كه در دنيا تحولاتي هست، بالاخره خانوادهي جهاني از مجموعهي تحولات اين خانواده متأثر است، ما هم ايراني هستيم و يك عضو از اين مجموعهايم و بالاخره ما هم متأثر ميشويم، بنابراين فكر خودمان را برداريم. قضيه اين نيست; قضيه بالاتر از اين ميباشد. اي بسا قضيه اين است كه ما ببينيم در آينده، آماج كداميك از استنتاجها و تبعات اين حوادث و اين تحولات قرار خواهيم گرفت. يعني اروپا و غرب و مجموعهي كشورهاي متنفع و متضرر از اين وضع، نسبت به ايران اسلامي و اسلام، چه فكري دارند و چه تصميمي خواهند گرفت. اين، واقعيتي است كه امروز تحليلگران بزرگ غربي و مسؤولان درجهي يك كشورهاي اروپايي تصريح ميكنند.
وزير خارجهي يكي از همين كشورهايي كه من نميخواهم اسم بياورم، مصاحبه كرده بود و البته در مطبوعات ما منتشر نشد و آن مصاحبه را از جايي ديگر براي من آوردند. وي گفته بود: امروز مسأله، ديگر مسألهي شرق و غرب نيست; امروز اقتصاد غربي، تنها با يك نقطه مواجه و روبهروست و آن، دنياي اسلام است. آيا دنياي اسلام، يعني عربستان سعودي؟! كشوري كه زايدهيي از همان اقتصادهاست و كاريكاتور اقتصاد غرب را پياده كرده است. مراد از عالم اسلام، چنين كشوري نيست. معلوم است كه عالم اسلام، يعني چه و در كجا قرار دارد. اينطور دنيا روي ما كه اسلاميم، فكر ميكند. ما بايد ببينيم در كجا قرار داريم. اين، يك نكته است كه مخصوص اين روزهاست. يعني همهي اين حوادث، در اين يك سال اخير اتفاق افتاده است. من اگر پارسال در همين روزها با شما مينشستم صحبت بكنم، اين مسأله وجود نداشت و ما به اين تحولات توجه نداشتيم و هنوز اين تحولات پيش نيامده بود. يك سال نميگذرد كه دنيا شروع به اين تحولات كرده است. خيلي چيز عظيمي است.
نكتهي دوم ـ كه ما از زمان حضرت امام(ره) هم آن را فهميده بوديم و امروز واضحتر ميفهميم ـ اين است كه يكي از مقاصد و اهداف استكبار جهاني در مقابله با جمهوري اسلامي و حكومت انقلابي قرآني ما، عبارت از اين است كه در سطح ملتهاي عالم، بخصوص ملتهاي مسلمان، وانمود كند كه ايران اسلامي، از شعارهاي خودش دست كشيده است! حتي من بسياري از تقربها و عليالظاهر منتكشيهاي غرب و بعضي از اقطاب آنها از خودمان را با اين ديد تحليل ميكنم. ممكن است اين تحليل، صددرصد مورد قبول همه قرار نگيرد، اما بههرحال مسألهيي است. بنابراين، اينطور هم نيست كه در بعضي از موارد فرض كنيم فلان كشور غربي يا فلان قطب غربي، ديگر تشنه و مردهي رابطهي با جمهوري اسلامي است و احتياج مبرمي به آن دارد; براي اينكه اگر نباشد، آسمانش به زمين خواهد آمد! معلوم نيست همه جا اينطوري باشد. در موارد متعدي، اين تقربها و اين نزديكشدنها به جمهوري اسلامي و آنچه كه در اين روال از تبليغاتشان مشاهده ميشود، براي اين است كه اين طرف قضيه را خراب كنند; يعني به دنيا وانمود بشود كه جمهوري اسلامي، ديگر آن جمهوري اسلامي انقلابي پرخاشگر ده سال قبل نيست و همه چيز تمام شد.
استكبار جهاني و جناح دشمن ما در دنيا، از اين قضيه منتفع است. دليلش هم خيلي واضح است. دليلش اين است كه اگر معلوم شد اينجا ـ كه پايگاه و مادر حركتهاي مردمي بر اساس اسلام در سراسر دنيا بوده ـ دچار تجديدنظر در منش و روش انقلابي خود شده، آن حركتها به خودي خود خشك خواهد شد و از بين خواهد رفت. لذا اينها اين موضوع را تبليغ ميكنند. آنچه را كه به اصطلاح آنها و در تعبيراتشان "تندروي" نام دارد، به صورت جرياني منعزل و جدا از روال كلي جامعه در جمهوري اسلامي معرفي ميكنند و سعيشان اين است آن جرياني را كه آنها ميخواهند بگويند بازماندهي دوران امام است، يك جريان كوچك و محدود وانمود كنند.
اينها ترفندهاي عجيبي است و تعجب اين است كه در جمهوري اسلامي هم، بعضي باورشان ميآيد. وقتي كه راديوهاي استكباري، در اظهاراتشان ميگويند و اسم ميآورند كه ميراث و راه امام در ايران، روي دوش چند نفر قرار دارد و دستگاه و روش كلي از اين جدا شده است، خود آن چند نفر ـ اگر چند نفر فرضي نباشند و واقعيتي در جمهوري اسلامي داشته باشند ـ باورشان ميآيد و خيال ميكنند كه اينطوري است. اين، خيلي سادهلوحي است.
آنچه كه امروز متن جامعهي ماست، همان خط و راه امام است. آنچه كه ما آن را به صلاح دين و دنياي خودمان ميدانيم، همان چيزي است كه با انگشت اشارهي امام در مقابل ما باز شده و قدم در آن گذاشتيم و يازده سال باقدرت در آن حركت كرديم و باز هم تا جان در بدن داريم، آن راه را ادامه خواهيم داد. از هيچيك از آرمانهايي كه به وسيلهي امام(رضواناللهتعاليعليه) ترسيم شده، چشم پوشي نخواهيم كرد; چه در زمينهي مسايل داخلي، چه در زمينهي عدالت اجتماعي، چه در زمينهي ترجيح پابرهنگان در نظام اسلامي و در كشور ما و نيز ترجيح منافع و خواستها و انگيزهها و احساسات آنها بر مرفهان ـ و به تعبير امام، مرفهان بيدرد ـ چه در زمينهي حمايت مردم از مسؤولان و آن را فريضه دانستن، چه در زمينهي تكيهي مردم بر نيروهاي خودشان و حركت به سمت جوشاندن سرچشمههاي استعداد در درون كشور و خودكفايي، چه در زمينهي مسايل خارجي، يعني مقابله با استكبار، خط جدايي از ابرقدرتها و قدرتهاي دخالتكننده; آن چيزي كه با عنوان افتخارآميز "نه شرقي، نه غربي" ـ در آن روزي كه دنيا واقعا بلوكبندي شرق و غرب داشت ـ معرفي ميشد، مبارزهي با قدرتهاي ظالم و ستمگر عالم، مقابله و معارضهي حتمي با هر نشانهيي از سلطهگري كه در دنيا مشهود باشد ـ در هرجاي دنيا فرقي نميكند، از نظر ما تسلط چنگالهاي نظام سلطه نسبت به هر ملت و هر كشوري و در هرجايي مردود است ـ و نيز در زمينهي بزرگ واصلي شمردن مسألهي فلسطين و بقيهي خطوط روشني كه امام ترسيم كردند.
پس، خط جمهوري اسلامي اين است. غير از اين، ما راهي نداريم. غير از اين، ما راه نجاتي نميشناسيم. غير از اين، هيچ تكليف شرعييي بر دوش خودمان احساس نميكنيم. تكليف شرعي ما اين است. استكبار و تبليغات و راديوها و مغزهاي فعالش، در درست كردن شكلها و جملههاي تبليغاتي تلاش ميكنند، تا عكس اين را در دنيا معرفي كنند. ميگويند دو جريان وجود دارد: يك جريان اصلي وسيع معتقد به تجديدنظر در مفاهيم زمان حضرت امام، و يك جريان كوچك بيخودي در گوشهيي و متكي به مثلا چند نفر كه به اصول حضرت امام اعتقاد دارد !!چنين چيزي وجود ندارد.
عرض ما اين است كه شما در دنيا بايد اين ترفند را باطل كنيد. نبايد بگذاريد چهرهي انقلابي جمهوري اسلامي، در آن كشوري كه شما هستيد، اندكي مخدوش بشود. انقلاب، يك ارزش است. آن كساني كه تلاش ميكنند انقلاب و انقلابگري را ضد ارزش كنند، همان كساني هستند كه بيشترين ضربه را از انقلاب خوردهاند. ترديد در مفاهيم انقلابي، ضد ارزش است. ترديد در مبارزهي با قدرتهاي ستمگر و سلطهگر و ظالم، ضد ارزش است. راه نجات ملتها، در استقلال آنها از قدرتهاي ستمگر است. هميشه سعي قدرتهاي ستمگر اين بوده كه به ملتها ثابت كنند بيخود تكان ميخورند و اشتباه ميكنند. راه نجاتشان اين است كه زير بال ما بيايند و پلكان ديگري از پلكان عروج در امور مادي و سلطهي نابحق بشوند! اين را تفهيم ميكنند. ما باور نميكنيم و نميخواهيم بگذاريم ملتهاي ديگر هم باور كنند.
اگر كساني خيال ميكنند راه نجات اين كشور و اين ملت در اين است كه ما بالاخره جلوي اين قدرتهاي گردن كلفت عالم، دم از عدم تعرض و پشيماني از بعضي از كارهايي كه آنها اسمش را تندروي گذاشتند، بزنيم، دروغ ميگويند. نخير، اين راه ذلت و اسارت ماست. اسارت جمهوري اسلامي در اين است كه با امريكا بسازد. اسارت جمهوري اسلامي و ملت ايران در اين است كه غرب احساس تسليم و طوع در جمهوري اسلامي بكند. محال است كه جمهوري اسلامي در مقابل دشمنان خدا، چنين حالت طوع و تسليمي پيدا كند; آنگاه ديگر جمهورياسلامي نخواهد بود.
آن نظامي كه به نام اسلام و به نام قرآن است، ولي در مقابل دشمنان خدا تسليم ميشود، ديگر جمهوري اسلامي نيست; جمهوري اسلامي امريكايي است، مكتب قرآن و راه انبيا نيست. آن چيزي كه در راهش، جوانيها از بين رفت، جانهاي طيب و طاهر از تنها خارج گرديد، خونها ريخته شد، برايش زحمتها كشيده شد، اين ديگر آن نخواهد بود. چهرهي جمهورياسلامي نسبت به دشمنان خدا و متعرضان به حريم ملتها و شرف انسانيت و استقلال ملتها، چهرهي متعرض و عدم تسليم است. ما بياعتماد و مخالف و معارض بوديم و هستيم و خواهيم بود. سياست جمهوري اسلامي و ديپلماسي ما، بر اين پايه است.
بارها در جمعي كه شماها با من داشتيد، نشستيم صحبت كرديم. سؤال شده كه آيا دفاع از ملتها و نهضتها، با روابط با دولتها منافاتي ندارد؟ جوابش هم داده شده كه نخير، منافاتي ندارد. ديپلماسي پختهي بهبلوغرسيدهيي وجود دارد كه شعارهاي انقلابيش را در همه جاي دنيا سر دست خود ميگيرد و از موضع عزت، با همهي كشورها هم روابط صحيح و سالمي برقرار ميكند. نمونهاش را هم مشاهده كرديد. بحمدالله ديپلماسي ما در طول اين چند سال اخير، همينطور بوده است; هرچند آن اوايل، ثبات خيلي درستي نداشت.
چرا نميشود روابط برقرار كرد؟ خيلي هم خوب ميشود. البته دشمنان ميخواهند بگويند نميشود، غرب ميخواهد بگويد نميشود، اگر ميخواهيد ارتباطات سالم و همكاري اقتصادي برقرار كنيد، بايد از شعارهاي انقلابي بگذريد. ما هم در چشمشان نگاه ميكنيم و ميگوييم كه اگر نميشود، ما آن را ترجيح ميدهيم. ما شعارها و منش و راه انقلاب را بر هر چيز ديگر ترجيح ميدهيم; اما عقيدهي ما اين است كه در اين دنياي مادي، از اين بالاترش را هم ميشود. در اين دنياي مادي، آن كسي كه فكر و ايدهيي دارد، او برنده است.
ما كشور و ملت بزرگي هستيم. ما در نقطهي مهمي از دنيا قرار داريم. ما روي ملتهاي جهان تأثير داريم. ما ملت كنارافتادهيي ـ مثل بعضي از ملتها كه سرنوشت و خير و شرشان به خودشان وابسته است و بس ـ نيستيم. نخير، امروز، بودنمان و حرف و راه و شعارمان و پرچمي كه به دست ميگيريم، روي بخش عظيمي در خارج از محدودهي مرزهاي خودمان اثر ميگذارد. ما اينطوري هستيم. خيليها دلشان ميخواهد با چنين كشوري ارتباط داشته باشند. خيليها به مصلحتشان است كه با چنين كشوري خوب باشند. ارتباط داشتن با برخي يا بسياري از كشورها، هيچ هم مستلزم اين نيست كه از شعارهاي انقلابمان برگرديم.
آقايان سفرا! توجه داشته باشيد، در كشورهايي كه تشريف داريد، چهرهي شما، چهرهيي انقلابي و يادآور امام ـ با همان خصوصياتي كه دنيا از امام ميشناسد ـ باشد. البته توصيهي برادرانه زياد است. شما هم در طول اين روزهاي سمينار، قاعدتا زياد گفتيد و شنيديد و من هم بارها در جمعهاي شما آقايان تكرار كردهام و شايد ديگر تكرارش لازم نباشد. محيط سفارت، بايد محيط تدين باشد. اين تعبيرات غير متدين را كنار بگذاريد كه بچهها، بچههاي متعهد و خوبي هستند. متعهد، انقلابي، مبارز، در جاي خود محفوظ; اما متدين بايد باشند. متدين، يعني آن كسي كه سعيش بر اين است كه گناه نكند; سعيش بر اين است كه وظايف شرعيش را با دقت و موبهمو انجام بدهد; زن يكطور، مرد يكطور. اين، متدين است; يعني ملاحظهكنندهي جميع وظايف شرعي رسالهيي.
بايد در محيط سفارت رعايت كنيد; يعني سفارت بايد يك محيط كاملا اسلامي، مثل محيط داخل ايران و محيطهاي تدين باشد كه هر كس به آنجا وارد ميشود، بايد آنقدر از نماز و نياز و دعا و ذكر و صدق و خوشاخلاقي و محبت و احترام و همكاري و كارراهاندازي و خوب كار كردن و پر كار كردن و صميمانه كار كردن و با چهرهي بشاش كار كردن و با مردم و مراجعان ـ بخصوص با محتاجان از مراجعان ـ منصفانه برخورد كردن و عادلانه برخورد كردن و مسايل شخصي را مطرح نكردن و دچار هيچ نوع ـ خداي نكرده ـ طمع مادي و پولي نشدن ببيند، كه باور كند شما مسلمانيد.
جاذبهي تدين، بزرگترين جاذبههاست. شما در هر كشوري كه هستيد، همينقدر كه متدين باشيد، اهل آن كشور، ايرانيان ساكن آن كشور، مراجعان به شما، اينهايي كه از اينجا ميآيند، آنهايي كه از آنجا ميخواهند بيايند، دولتيها، مردم، هركدام به شما مراجعه كردند، در دلشان ميگويند: بهبه! آدم حظ ميكند. وقتي در محيط سفارت وارد بشويم، بايد اينگونه باشيد. مردتان بايد اينطوري باشد، زنتان بايد اينطوري باشد، كارمندتان بايد اينطوري باشد، آشپزتان بايد اينطوري باشد، معاونتان بايد اينطوري باشد. محيط، بايد محيط اسلامي باشد. چيزهاي غيراسلامي را از غير مسلمين ياد نگيريم. چيزهايي كه اسلام با آنها مخالف است، يادگرفتني نيست. شما بالاتر از اين هستيد و بايد باشيد كه خداي نكرده تحت تأثير اين چيزها قرار بگيريد.
يك خداقوت درست و حسابي هم بايد به شما عرض كنيم. واقعا وزارت خارجه و شما سفرا و برادراني كه در اينجا هستيد و خود آقاي دكتر ولايتي و كساني كه با ايشان كار ميكنند، حقا و انصافا خداقوتي ـ نه از طرف ما ـ از طرف سكان ملا اعلي و ملائكه و ارواح طيبهي اوليا لازم داريد. خيلي كار ميكنيد. در اين دنياي متلاطم، بعضي از سردمداران دنيا هستند كه بداخلاق و مادي و پست هستند و آن طرف خط انسانيت قرار دارند. البته در بعضي از آنها، چيزكي از معنويت و انسانيت هست; اما اغلبشان واقعا آن طرف خط قرمز انسانيت و آدميتند; مادي، اهل بخور، خوروخواب، لذت، شهوت. اصلا برايشان زندگي اين است. مسؤوليتش را هم كه انجام ميدهد، باز هدف غايي ـ به قول ما طلبهها، داعي بر داعيش ـ آن است كه لذت ببرد و خوش بگذراند; بيهدفها، بيغرضها، بيمقصودهاي معنوي! شما در رابطهي با اينها، واقعا خيلي آقايي و شجاعت و قدرت بخرج ميدهيد كه صبر ميكنيد و كار ميكنيد. حقا و انصافا، بحمدالله روزبهروز ديپلماسي ما در دنيا بهتر شده است. الان از اين ده سالي كه گذشت، اگر هر سالي را نسبت به سال قبلش نگاه كنيد، ميبينيد كه قدمهاي زيادي پيش رفتهايم و كارهاي خوبي انجام گرفته است.
خداوند انشاءالله توفيقتان بدهد. ما هم وظيفه داريم كه شماها را دعا كنيم و كمك به شما و توفيقتان را از خداوند مسألت نماييم.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته