بسم الله الرحمن الرحیم
خيلى استفاده كرديم و لذت بردم. شنيدن اين مطالب از دهان شما جوانان عزيز - كه
حقيقتاً مثل فرزندان عزيزى براى اين حقير محسوب ميشويد - واقعاً لذت بخش است. و خدا
را شكر ميكنم كه مى بينم اين خود آگاهى در سطح گسترده ى جوانان اين كشور روزبه روز
رو به رشد است. اين مطالبى كه شما اينجا بيان كرديد، هر يك از اينها - چه در
زمينه ى ارتباط علوم انسانى، چه در زمينه ى تعليم و تربيت اخلاقى، چه در زمينه ى
ارتباط علم و صنعت، چه در زمينه ى امكان دادن به استعدادها و نخبه ها - جزو آرزوهاى
ديرين اين بنده بوده كه در طول سالهاى متوالى اينها را گفته ايم و خواسته ايم و
امروز من مى بينم اينها تبديل شده به يك خواست عمومى.
از شماها تشكر ميكنم؛ از برگزار كنندگان اين همايش ملى تشكر ميكنم و اغلب اين
مطالبى را كه بيان كرديد، قبول دارم؛ به آنها معتقدم و همانطور كه آقاى دكتر واعظ
زاده بيان كردند، اينها و بقيه ى مطالبى كه در خود همايش بيان شده، ثبت شده و يكى
يكى بايد مورد توجه قرار بگيرد و اجرائى بشود؛ و خواهد شد.
ممكن است عوامل گوناگونى ما را در رسيدن به اين آرزوها، اندكى به تأخير بيندازد؛
لكن بدانيد اين حركت علمى، اين جوشش و شكوفائى، بالندگى و بارورى، قابل توقف نيست و
پيش خواهد رفت به توفيق الهى، قائم به شخص هم نيست. اين حركت در كشور آغاز شده؛ اين
خودآگاهى به وجود آمده و ان شاءاللَّه به سرمنزل خود هم خواهد رسيد.
جلسه ى امروز ما از نظر من دو هدف را دنبال ميكند: يكى، هدف نمادين در سطح ملى و
عمومى، كه ما ميخواهيم در كشور ما - در سطح افكار عمومى كشور - اين باور به وجود
بيايد كه نهضت علمى در كشور جدى است. و مسئولان كشور اين را ميخواهند و به طور جدى
به دنبال آن هستند و براى علم و جوينده ى علم و نخبه ى علمى، ارزش قائلند؛ اين،
معناى اين حركت نمادين و اين اجتماع نمادين ما،امروز در اينجاست.
و هدف دوم، تذكر مجدد به مسئولان كشور - مسئولان دولتى، مسئولان بخشهاى گوناگون -
هست كه بدانند اين خواست را بايد دنبال كنند. در سياستهاى كلان و سياستهاى اجرائى
بايد پيشرفت و رشد علمى كشور، برنامه ى قطعى و حتمى به حساب بيايد و ملاحظه شود.
اين دو هدف ان شاءاللَّه حاصل شده است.
من فقط چند نكته را بيان مى كنم؛ خيلى از حرفهاى خوب را شما خودتان گفتيد. يك نكته
كه تازه هم نيست، اين است كه: حركت علمى براى كشور ما يك ضرورت مضاعف است؛ يك نياز
مضاعف و مؤكد است. نياز است؛ چرا؟ چون علم، عامل عزت و قدرت و امنيت يك ملت است -
كه مختصراً توضيح خواهم داد - مضاعف و مؤكد است؛ چرا؟ چون به اين وظيفه، در طول صد
سال از بهترين زمانها عمل نشده؛ از دوران اواسط قاجار كه نهضت علمى و نهضت صنعتى
دنيا اوج گرفته و شكوفا شده بود - از اواسط نيمه ى دوم قرن نوزدهم - و علم در شكل
استعمار خودش را نشان داده بود؛ غرب با دستيابى به ابزار علم، مشغول استعمار دنيا
شده بود. از آن روز - تقريباً صد سال يا بيشتر - كه وقت بيدارى و هوشيارى ما بود،
اين وظيفه ى بزرگ، وظيفه ى رشددادن علمى كشور، به دلائل گوناگون تعطيل و متوقف شد.
عمده دليل هم عبارت بود از: حاكميت استبداد، حاكميت طاغوتها، حاكميت سلاطين دست
نشانده، ضعيف و زبون. ما وارث اين عقب ماندگى هستيم. لذا تلاش ما بايد مضاعف باشد.
پس، يك نياز است و اين نياز مؤكد و مضاعف است.
در اين زمينه كه علم نياز است، شماها مى دانيد، اما خوب است مجدداً من اين را بگويم
كه حقيقتاً كشورى كه دستش از علم تهى است، نميتواند توقع عزت، توقع استقلال و هويت
و شخصيت، توقع امنيت و توقع رفاه داشته باشد. طبيعت زندگى بشر و جريان امور زندگى
اين است. علم، عزت ميبخشد. جمله اى در نهج البلاغه هست كه خيلى جمله ى پرمغزى است.
ميفرمايد: «العلم سلطان»؛ علم اقتدار است. «سلطان» يعنى اقتدار، قدرت. «العلم سلطان
من وجده صال و من لم يجده صيل عليه»؛ علم اقتدار است. هر كس اين قدرت را به چنگ
آورد، ميتواند تحكم كند؛ ميتواند غلبه پيدا كند؛ هر كسى كه اين اقتدار را به دست
نياورد، «صيل عليه»؛ بر او غلبه پيدا خواهد شد؛ ديگران بر او قهر و غلبه پيدا
ميكنند؛ به او تحكم ميكنند.
اين واقعيت را ملت ايران در يك دوره ى طولانى، با پوست و گوشت و استخوان خودش لمس
كرد. به ما تحكم كردند؛ به ما زور گفتند؛ منابع ما را در مشت گرفتند؛ ملت ما را از
رفاه محروم كردند. تاريخچه ى تلخ و محنت بارى اين دوره ى صد ساله ى كشور ما دارد،
كه ما نتايجش را الان داريم ميچشيم؛ با اينكه ما حركت را شروع كرديم؛ انقلاب اوضاع
را دگرگون كرد؛ ورق را برگرداند. امروز كشور ما يك كشورى است كه از لحاظ عزت سياسى
و بين المللى، در دنيا كم نظير است؛ اين را دشمنان ما هم قبول دارند. ملت بيدار شده
است. شجاع است. كشور داراى هويت و شخصيت است؛ اما در عين حال نتايجش را داريم
مى بينيم. يعنى آن كسانى كه علم را صد سال، دويست سال پيش از ما به دست آوردند و
چند ميدان از ما جلوتر حركت كردند و پيش رفتند و به بركات علم دست پيدا كردند، هنوز
هم دارند زور مى گويند. همين مسئله انرژى هسته اى و توانائى علمى و فناورى هسته اى،
يك نمونه اش است. «نداشته باشيد؛ ما به شما اطمينان نداريم»؛ حرف زور. كى ها به ما
ميگويند: اطمينان به شما نداريم؟! آن كسانى كه خودشان در ظرف بيست سال، دو جنگ
جهانى درست كردند و همه ى دنيا را در آتش جنگ مشتعل كردند؛ اروپائيها.
آن كسانى به ما ميگويند به شما اطمينان نداريم، كه هر جا دستشان رسيد، نيروى نظامى
خودشان را وارد كردند. نمونه ى زنده ى موجودش، عراق است كه داريد مى بينيد؛ نمونه ى
قديمى تر و دردناكترش فلسطين است؛ نمونه ى ديگرش افغانستان است؛ نمونه ى ديگرش
كوزوو است؛ نمونه ى ديگرش مناطق گوناگون دنياست؛ يك نمونه اش هيروشيماست.
اينهائى كه شرارتهاى عمده ى دنيا در دوران صنعتى، مال آنها و از ناحيه ى آنهاست، به
ملت ايران كه تاكنون يك بار در اين سالهاى متمادى - از جمله در دوران بعد از انقلاب
- تعرّض از اين كشور به يك همسايه و غير همسايه ديده نشده - ما از دولت
جمهورى اسلامى بحث مى كنيم؛ قبلى ها را كار نداريم. در دوران جمهورى اسلامى يك
گلوله به طور ابتدائى از سوى كشور ما به يك همسايه شليك نشده. اين را همه قبول
دارند - ميگويند: به شما اطمينان نداريم! اين، يعنى زورگويى. حالا كشورى مثل فلان
كشور شمال آفريقا، تا يك چنين اخمى به او ميكنند، دستپاچه ميشود، تمام وسائلش را
جمع ميكند سوار كشتى ميكند و مى گويد ببريد!
ملت ايران ايستاده و خواهد ايستاد؛ نه فقط در اين قضيه، ما در دهها قضيه همينجور
ايستاده ايم؛ حالا اين قضيه در سطح عموم كشانده شده. در دهها قضيه از اول انقلاب تا
امروز، ما در مقابل زورگوئيها، قلدريها، گردن كلفت ها، صدا كلفت كردن،
اخم نشان دادن، بين المللى، ايستاده ايم؛ فهميده اند كه ما زير بار نميرويم. ولى
اين زورگوئيها هست. اين زورگوئيها به خاطر چيست؟ به خاطر اينكه آن طرف مقابل، مسلح
به علم است. ببينيد اين براى شما جوانها خيلى عبرت انگيز است.
يك دولت بيگانه ى از اخلاق، بيگانه ى از معنويت، بى اعتناى به حقوق بين المللى مثل
دولت امريكا، چون داراى علم هست و توانسته اين علم را به فناورى تبديل كند و در
زندگى اش به كار بگيرد، به خودش حق ميدهد كه در سطح بين المللى اينجور زورگويى كند.
«من وجده صال»؛ هر كس علم را داشت، ميتواند به ديگران تحكم كند - «و من لم يجده صيل
عليه» - نداشته باشيد، به شما تحكم ميكنند. ببينيد، ضرورت اينجاست.
وجدان هر انسان، انسانى كه به شخص خود، هويت خود، به خانواده ى خود، به فرزندان
خود، به آينده و نسل خود و به مليت و كشور و هويت ملى و دينى خود علاقه مند است،
نميتواند نسبت به اين قضيه بى اعتنا بماند. اين كه من سالهاست روى مسئله ى نهضت
علمى اصرار ميكنم، پافشارى ميكنم و دنبالگيرى ميكنم، براى اين است.
علم، پيشرفت علمى و فراگيرى، نياز اول كشور ماست؛ البته همه ى علوم - حالا عرض
خواهم كرد - و فقط هم علوم تجربى نيست. همه ى علوم بايد در جاى خود پيگيرى شود و
كشور ما ميتواند. بنابراين، نتيجه ى نكته ى اول اين است كه شما كه مشتى از خرمن
عظيم نخبگان كشور هستيد، ميتوانيد در ايجاد قدرت ملى و در سازندگى و آينده ى كشور
مؤثر باشيد.
نكته ى دوم اين است كه كشور ما از لحاظ استعداد نخبه پرورى و دارا بودن نخبه ها، يك
سطحِ بالاتر از متوسط را دارد. اين در محاسبات بايد بيايد. من يك وقتى در جمع
مسئولان كشور در همين حسينيه - چند سال پيش از اين - گفتم سطح جغرافيائى كشور ما
تقريباً يك صدم سطح آبادِ جغرافيائى دنياست، جمعيت كشور ما هم هفتاد ميليون است كه
تقريباً يك صدم جمعيت بشر است. بنابراين، حق ما به طور متوسط از منابع زيرزمينىِ
دنيا، ميشود يك صدم؛اما ما مهمترين منابع زيرزمينى را بيش از يك صدم داريم: فلزات
اصلى، فولاد، مس، سرب و بسيارى از كانهاى ديگر؛ همه سه درصد، دو درصد، چهار درصدِ
ذخائر دنيا، در كشور ماست. نفت، كه وضعش معلوم است و ما دومين دارنده ى نفت در سطح
منطقه ى نفت خيزِ خليج فارس و خاورميانه هستيم. گاز، ما دومين دارنده ى گاز در سطح
دنيا هستيم. ببينيد چند برابرِ ميانگين سرانه ى افراد بشر، ملت ما و كشور ما داراى
منابع طبيعى است.
من حالا ميخواهم بگويم همين افزايشِ نسبت در مورد نيروى انسانى هم هست. يعنى كشور
ما يك صدم نيروهاى انسانى نخبه ى دنيا را ندارد، بيشتر از يك صدم دارد. نميتوانم
آمار بدهم؛ چون محاسبه نشده است. آن درصدهائى كه در مورد منابع طبيعى گفتيم، محاسبه
شده است. اين را محاسبه نكرده ايم؛ ان شاءاللَّه اميدواريم در آينده به اين چيزها
هم برسيم. اما قرائن اين را نشان ميدهد. چيزهائى كه از افرادِ دنياديده ىِ
بررسى كرده ى دانشگاههاى دنيا ما شنيده ايم، همه همين را تأييد ميكند. من از افراد
متعدد شنيده ام كه در بهترين دانشگاههاى دنيا، تعداد نخبگان ايرانى - وقتى ايرانيها
آنجا هستند - به نسبت، دوبرابر، سه برابرِ كشورهاى ديگر است. مرحوم دكتر چمران حقاً
و انصافاً خودش يك نخبه علمى بود - حالا جنبه ى علمى او تحت الشعاع جنبه ى نظامى و
مجاهدت و فداكارى و شهادت او قرار گرفته - و در بالاترين و پيشرفته ترين دانشگاههاى
امريكا درس خوانده بود. او به من ميگفت در آن مركز، نخبه هائى از كشورهاى ديگر
بودند؛ اما ايرانيها در اغلب بخشهاى دانشگاه و دانشگاههاى ديگر، تعدادشان بيشتر بود
و برجستگى و نمود بيشترى داشتند. البته ايشان يك ناقل بود؛ ولى من از افراد متعدد
اين را شنيده ام و گزارشهاى فراوان و متعدد و غيرواحدى در اين زمينه دارم. خوب، پس
ما در آينده از لحاظ نيروى انسانى دچار كمبود نخواهيم بود.
گذشته ى ما هم همين را نشان ميدهد. ما متأسفانه از گذشته هم منقطعيم. جوانهاى ما
تاريخ علمى ما را نميشناسند. اين يكى از ضعفهاى ماست كه البته سفارش شده، گفته شده
كه در اين زمينه - در زمينه ى تاريخ علم در ايران - كار شود؛ و دارند كار ميكنند و
كارهاى خوبى هم انجام گرفته، كه ان شاءاللَّه بعد از اين بيشتر هم خواهد شد.
در همه ى اين قرنها ما برجستگان علمى در كشورمان داشته ايم كه البته به اين قرون
آخر كه رسيده، ضعيف شده. پادشاهان نالايق، جنگهاى داخلى گوناگون نگذاشته؛ والّا در
دوره هاى مختلف و در زمينه هاى گوناگونِ علوم روزِ دنيا، ما نخبه پرور بوده ايم.
در قرنهاى چهارم و پنجم هجرى - يعنى قرنهاى دهم و يازدهم ميلادى كه دوران قرون
وسطاى اروپاست؛ يعنى دوران جهالت محض - ما ابن سينا را داشتيم، محمدبن زكرياى رازى
را داشتيم. اروپائيها وقتى به گذشته نگاه ميكنند، خيال ميكنند همه ى دنيا در قرون
وسطى بوده! تاريخ را هم آنها نوشته اند! متأسفانه تاريخهاى آنها هم در كشور ما
ترجمه و ترويج شده. دوران قرون وسطاى اروپا، يعنى دوران نهايت ظلمت و تاريكى و
بى خبرى؛ دورانى است كه ما فارابى را داشتيم، ابن سينا را داشتيم، خوارزمى را
داشتيم. ببينيد فاصله چقدر است!
من يك وقتى در جمع جوانها از «تاريخ علم جرج سارتن» يا تاريخ علوم ديگر - الان اسم
مؤلفش يادم نمى آيد. همه ى آنها فرنگى هستند؛ نميخواهم ديگر نام آنها را تكرار كنم
- مطالبى درباره ى وضع پيشرفت مسلمانها در آن دوره گفته ام.
بنابراين، ما از لحاظ نيروى انسانىِ نخبه دچار مشكل و ضعف نيستيم؛ نه امروز، نه
ان شاءاللَّه در آينده. روز به روز هم بايد بيشتر بشود؛ نخبه ها شناسائى بشوند.
نكته ى سوم اين است كه: ببينيد عزيزان من! ما ميخواهيم كشور را علمى كنيم؛ اما هدف
از علمى شدن كشور اين نيست كه كشور را غربى كنيم. اشتباه نشود. غربيها علم را
دارند، اما در كنار علم و آميخته ى با اين علم چيزهائى را هم دارند كه از آنها
ميگريزيم. ما نميخواهيم غربى بشويم؛ ما ميخواهيم عالم بشويم. علمِ امروزِ دنيائى كه
عالم محسوب ميشود، علم خطرناكى براى بشر است. علم را در خدمت جنگ، در خدمت خشونت،
در خدمت فحشا و سكس، در خدمت مواد مخدر، در خدمت تجاوز به ملتها، در خدمت استعمار،
در خدمت خونريزى و جنگ قرار داده اند. چنين علمى را ما نميخواهيم؛ ما اينجور عالم
شدن را نميخواهيم. ما ميخواهيم علم در خدمت انسانيت باشد، در خدمت عدالت باشد، در
خدمت صلح و امنيت باشد. ما اينجور علمى ميخواهيم. اسلام به ما اين علم را توصيه
ميكند.
آن روزى كه كشورهاى اسلامى و بخصوص كشور ايران اسلامى ما از لحاظ علم سرآمد بود، آن
روز ما هيچ كشورى را استعمار نكرديم، تو سر هيچ ملتى نزديم، به هيچ ملتى زور
نگفتيم. اسلام علم را با ايمان، با كتاب و سنت، با تهذيب اخلاقى، با اخلاق و معنويت
ميخواهد. چقدر من از اين جمله ى مناجات شريف شعبانيه كه اين دختر خانم در
سخنرانى شان خواندند، لذت بردم: «الهى هب لى قلبا يدنيه منك شوقه و لسانا يرفع اليك
ذكره» يا «صدقه و نظرا يقرّبه منك حقّه»؛ خدايا دلى به من بده كه شوق و عشق، آن را
به تو نزديك كند. عالم مسلمان اين را ميخواهد؛ نزديكى به خدا، معنويت، اخلاص، صفا.
و اين است كه آن وقت اين علم، اين ذخيره ى عظيم، اين حربه ى بزرگ در خدمت دفاع از
انسانيت به كار مى افتد؛ در خدمت امنيت انسانها، عدالت بين انسانها، صلح و صفاى
انسانها و جوامع بشرى به كار مى افتد. ما اين را ميخواهيم. اين را براى خودتان هدف
قرار بدهيد.
شما امروز لحن كسانى را كه بر كرسيهاى سياسى اى سوارند كه پايه هاى آن بر روى
سرمايه و علم منحرف - سرمايه دارى - قرار گرفته، ببينيد. دولتهاى غربى الان
اينجورى اند. حالا در قله ى قدرتهاى غربى، امريكاست. كرسى قدرت پايه هايش بر روى
كارتلها و تراستهاى سرمايه داران قرار دارد و ابزارش علم است. از سلاح به وسيله ى
علم استفاده ميكنند؛ از جاسوسى و دزدى اطلاعات به وسيله ى علم استفاده ميكنند؛ از
زد و بند در جاهاى مختلف دنيا به وسيله ى علم استفاده ميكنند. ببينيد سران اينجور
كشورها كه اينجور علم منحرف دارند، لحنشان چيست؟ شنيديد اين سخنرانى چند روز قبل
رئيس جمهور امريكا را كه چقدر نفرت انگيز، چقدر خشونت طلبانه و متكبرانه بود. همين
غرور و تكبر روزبه روز هم دارد اينها را در گرداب فرو ميبرد. امروز شما اين را
بدانيد - من حالا دارم به شما ميگويم. شما آن روز را خواهيد ديد؛ آن روز ماها
نيستيم، اما شما جوانها آن روز را خواهيد ديد - كه اين تمدن بناشده ى بر اين پايه ى
غلط، در گرداب دارد فرو ميرود؛ دارد لحظه به لحظه در باتلاق پائين تر ميرود و سقوط
خواهد كرد؛ بدون شك. همين غرور هم، همين تكبر ابلهانه و احمقانه هم يكى از عوامل
همان سقوطى است كه انتظارِ اينها را ميكشد. اينها سقوط ميكنند. يك هارت و هورتى
امروز ميكنند؛ اما در سراشيب دارند حركت ميكنند، خودشان هم ملتفت نيستند؛ البته
هوشيارهاشان چرا. هوشمندان شان سالهاست فرياد ميكشند، هشدار ميدهند؛ زنگ خطر! منتها
كيست كه بشنود؛ مَستند. مست.
سكران سكر هوى سكر مدامة انّا يفيق فتى به سكران
دو مستى در اينهاست؛ مستىِ هواپرستى، مستىِ قدرت. آدمى كه يك مستى داشته باشد،
نميشود چيزى در مغزش فرو كرد؛ وقتى دو مستى به سراغ كسى بيايد، كه واويلاست! هم از
آن زهرماريهاى سگى بخورد مثلاً، هم قرص اكستازى؛ اينها هر دو را خورده اند! حالا
شمشير علم هم دست اينهاست. بايستى با شيوه ى هنرمندانه و با مانور خردمندانه، اينها
را گرداند و به زمين زد؛ و ان شاءاللَّه به زمين ميزنيمشان.
توجه داشته باشيد كه ما دنبال اين علم نيستيم. ما دنبال علمى هستيم كه ما را به
معنويت، به انسانيت، به خدا، به بهشت نزديك كند. و شما جوانها دلهاتان پاك است. من
اين حرفها را دارم ميزنم، اما آن دلى كه بيشتر آماده ى شكل گرفتن از اين حرفهاست،
دل شماست. شما هستيد كه با دلهاى جوان خودتان و با روحيه هاى شاداب و باطراوت
خودتان، ميتوانيد اين مسير را طى كنيد.
نكته ى چهارم اين است: در زمينه ى نخبه ها، يك وظيفه متوجه دولت است، يك وظيفه
متوجه نخبه هاست. وظيفه ى دولت همين چيزهائى است كه آقاى دكتر واعظزاده - معاون
محترم رئيس جمهور عزيزمان - گفتند. اينها وظائف دولت است، بايد هم انجام بگيرد، من
هم تأكيد ميكنم و دنبالگيرى خواهم كرد ان شاءاللَّه. خوشبختانه، جهتگيرى دولت هم
همين هست كه اينها به نتيجه برسد. اينى كه شماها گفتيد كه نخبه ها در بنياد نخبگان
و مراكز گوناگون باشند، اين حتماً بايد تحقق پيدا كند. الان هم ميخواهم بگويم
همينجور است. همين آقايانى كه امروز بنياد نخبگان و اين معاونت علمى را ميچرخانند،
از جوانهاى نخبه ى مايند. اينها با شماها از لحاظ سنى خيلى فاصله ندارند و جزو همين
نخبه هايند كه الحمدللّه حالا آمده اند روى كار و توانسته اند تا معاونت رئيس جمهور
و تشكيل معاونت علمى و بنياد نخبگان بالا بيايند و اين كارهاى عظيم را همين شما
جوانهاى نخبه هستيد كه در واقع داريد انجام ميدهيد. بعد از اين هم همينجور پيش
برود.
و اما خود نخبگان. اين را به شما كه اينجا هستيد، دارم عرض مى كنم؛ اما خطاب به
همه ى نخبگان كشور است. نخبگان ما فقط شما نيستيد. هزاران، صدها هزار، شايد هزارها
هزار نخبه و استعداد در اين كشور وجود دارد كه البته بايستى اينها شناسائى شوند.
اولين حرف اين است كه مواظب باشيد غرور شما را نگيرد. در حرفهاى اين جوانهاى عزيزى
كه اينجا صحبت كردند هم اتفاقاً همين بود. غرور، خودبيش بينى، طلبگارى؛ اينها درست
نيست؛ اين برايتان ضرر دارد. شما فرزندان اين خانه هستيد؛ فرزندان اين آب و خاك
هستيد. پدران و مادران شما در اين كشور كسانى هستند كه جوانى شان را صرف كردند براى
اينكه اين بنا را درست كنند تا شما در اين بنا بتوانيد راحت زندگى كنيد. آنها حق
دارند. مواظب باشيد به پيشكسوتها تحكم نشود، اهانت نشود، بى اعتنائى نشود. از كشور
و از ملت طلبگارى نشود. البته گفتم كه وظائف دولت و وظائف كسانى كه توانائى در
بخشهاى غير دولتى دارند، معلوم است؛ وظيفه ى آنها مشخص است؛ اما شما هم از اين طرف
به اين نكته توجه كنيد.
نصيحت دوم من به شما عزيزان: شما براى خودتان يك نقش تاريخى و ملى تعريف كنيد، نه
يك نقش شخصى. وقتى انسان نقش شخصى براى خودش تعريف مى كند - يك آدم بااستعداد - هدف
او اين ميشود كه به ثروت برسد، به شهرت برسد، همه او را بشناسند، همه او را احترام
كنند؛ اين ميشود هدف. به اين چيزها هم كه رسيد، ديگر كارى ندارد، انگيزه اى برايش
باقى نميماند؛ اما انسان وقتى براى خودش يك نقش ملى، يك نقش تاريخى تعريف كرد، وضع
فرق ميكند. شما بايد آينده و تاريخ كشور را در نظر بگيريد و ببينيد اين ملت به كجا
بايد برسد و شما امروز در كجاى اين چرخ و اين ريل عظيم قرار داريد. امروز شما چه
نقشى را بايد ايفا كنيد تا آن روز، اين ملت بتواند در آنجا باشد. چنين نقشى براى
خودتان تعريف و ترسيم كنيد؛ هدف را بالا بگيريد.
نصيحت سوم هم اينكه، همتتان را بلند بگيريد. من چندبار تا حالا در جمع جوانها و
نخبه ها اين را گفته ام. همت نبايد اين باشد كه ما فلان فناورى را كه ديگران
ساخته اند و ما هميشه از آنها ميخريديم و وارد ميكرديم، حالا فرض كنيد ميتوانيم
خودمان اينجا بسازيم. اينكه چيزى نيست. البته چيزى هست، كم اهميت نيست؛ اما آن چيزى
نيست كه ما دنبالش هستيم. شما هدف را اين قرار بدهيد كه ملت و كشور شما در يك
دوره اى، بتواند مرجع علمى و فناورى در همه ى دنيا باشد. يك وقتى من در جمع جوانهاى
نخبه گفتم: شما كارى كنيد كه در يك دوره اى - حالا اين دوره ممكن است پنجاه سال
ديگر يا چهل سال ديگر باشد - هر دانشمندى اگر بخواهد به آخرين فراورده هاى علمى دست
پيدا كند، ناچار باشد زبان فارسى را كه شما اثرتان را به زبان فارسى نوشته ايد، ياد
بگيرد؛ همچنانى كه امروز شما براى دستيابى به فلان علم، مجبوريد فلان زبان را ياد
بگيريد تا بتوانيد كتاب مرجع را پيدا كنيد و بخوانيد. شما كارى كنيد كه در آينده،
كشور شما يك چنين وضعى پيدا كند؛ و ميتوانيد. يك روز اينجور بوده است؛ كتابهاى
دانشمندان ايرانى را به زبانهاى خودشان ترجمه ميكردند، يا آن زبان را فرا ميگرفتند
براى اينكه بتوانند بفهمند. اين هم بد نيست شما بدانيد كه كتاب «قانون» ابن سينا كه
در پزشكى است، همين ده پانزده سال پيش - زمان رياست جمهورى من - به فارسى ترجمه شد!
بنده دنبال كردم؛ افرادى را مأمور كردم، بعد هم شنيدم يك مترجم خوش قلمِ بسيار خوش
ذوق كُرد، اين را به فارسى ترجمه كرده كه امروز ترجمه ى فارسى اش هست. تا آن وقت،
قانون به زبان عربى نوشته شده بود - ابن سينا كتاب را به زبان عربى نوشته است - و
به فارسى ترجمه نشده بود؛ در حاليكه چند صد سال قبل به زبان فرانسه ترجمه شده! يعنى
آنها كه اين كتاب را لازم داشتند، برده بودند و ترجمه كرده بودند. ببينيد، مرجعيت
علمى اين است؛ مجبورند كتاب شما را ترجمه كنند يا زبان شما را ياد بگيرند. هدفتان
را اين قرار بدهيد. همتتان را اين قرار بدهيد. همتتان را پيشرفت در زمينه ى دانش و
شكستن مرزهاى علم قرار بدهيد، كه البته در اين زمينه، من مطالب ديگرى هم دارم كه
وقت تمام شده و ناچارم آخرين نكته را بگويم.
ما بايد نقشه ى جامع علمى كشور را تنظيم كنيم. اين را من سال گذشته هم به اين
مجموعه علمى گفتم، الان هم در شوراى عالى انقلاب فرهنگى دارد اين كار ميشود، اما
بايد اين كار با جديت هر چه بيشتر بشود. ما بايد بدانيم نقشه ى جامع علمى كشور
چيست. كدام علم، به چه اندازه، در كجاى اين نقشه جا دارد. اينجور نباشد كه مثل يك
ورزشكارى كه فقط روزى بازو كار ميكند و بازوهايش ميشود اينقدر، در حاليكه پا و سينه
و شانه اش مثل يك آدم لاغر است، باشيم! اين، فايده اى ندارد. يك ورزشكار فقط كارِ
سينه بكند، بقيه ى اندامهاى او هيچ قدرتى نداشته باشد، فايده اى ندارد. بايد متناسب
باشد. بعضى از اين جوانان عزيز راجع به علوم انسانى گفتند. ما در بخشى از رشته هاى
علوم انسانى، قرنها جلوتر از دنيا هستيم. خيلى جلوتر از كسانى هستيم كه امروز در
اين رشته در دنيا سرآمد به حساب مى آيند. چرا اينها را دنبال نكنيم؟ در رشته هاى
گوناگون علوم انسانى؛ ادبيات، فلسفه، تاريخ، هنر، ما خيلى سابقه داريم. بعضى از
علوم انسانى ديگر هم هست كه اگرچه از غرب آمده، اما اگر درست دقت كنيم، خميرمايه ى
آن كه عبارت از عقلانيت و تجربه گرائى است، از تفكر و روح ايرانى - اسلامى است.
اروپاى خرافاتى نميتوانست زيست شناسى و اقتصاد و مديريت و روانشناسى و جامعه شناسى
را به اين شكل تنظيم كند. اين، سوغات تفكر علم گرايى و تجربه گرائى شرق و عمدتاً
ايران اسلامى بود كه رفت در آنجا و به اين تحول منتهى شد. به هر حال، در اين
چيزهائى كه عقب هستيم، بايد خودمان را جلو ببريم و خودمان ابداع كنيم؛ ترجمه نكنيم.
ترجمه گرائى زيانهاى بسيار بزرگى براى ما دارد.
بنابراين، نقشه ى جامع علمى، چيزِ لازمى است: جايگاه علوم گوناگون، هركدام؛ مقدار
دانشجو، نوع دانشجو، جنس دانشجويان - دختر، پسر - مناطق گوناگون؛ اينها بايد روشن
بشود؛ ما بدانيم چه كار ميخواهيم بكنيم. اين كارها البته شروع شده، لكن بايد جديت
بكنيد دنبال بشود.
مسئله ى كاربردى كردن تحقيقات و اختراعات - كه اتفاقاً بعضى از جوانها گفتند - جزو
چيزهائى است كه من رويش تكيه دارم. ما ممكن است يك تحقيقاتى بكنيم، در يك پروژه ى
تبليغاتى به جاهاى خوبى هم محققِ ما برسد؛ اما اين در وضع كشور، در جهت رشد و
توسعه ى كشور نقشى نداشته باشد؛ يعنى نتواند به ثروت ملى تبديل شود . ما بايد
علم مان را بتوانيم به ثروت ملى تبديل كنيم . اين، تلاش لازم دارد، برنامه ريزى
لازم دارد. آن وقت يك نكته اى در كنار اين هست - كه باز در همان نقشه ى جامع علمى
قرار مى گيرد - كه ما بايد زنجيره ى علم و فناورى را تكميل كنيم، كه گاهى يك جاهائى
از اين زنجيره قطع شده است، تا يك خط توليد واقعى درست بشود و علم بتواند از همه ى
جهات به اهداف خودش برسد.
و خميرمايه ى همه ى اين چيزها، شوق شما و همت شما و علاقه ى شما و تلاش
دست اندركاران است كه اميدواريم خداوند كمك كند. ان شاءاللَّه اين تلاش را بكنيد و
مى بينيم بحمداللَّه راه هم افتاده؛ اين جريان علمى راه افتاده و ان شاءاللَّه به
نتايج خواهد رسيد.
من خيلى از ديدار امروز خوشبختم و اميدوارم كه ان شاءاللَّه اين ديدار كمك كند به
رسيدن به اهداف عالى اى كه كشور و ملت ما دارد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته