بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
خيلى خوشوقت و خوشحالم از ديدار شما جوانان عزيز كه جلوه هاى صفا و پاكيزگى و نورانيت دلهاى شما را انسان در هر ديدارى به چشم مشاهده مى كند.
هميشه اينجور است كه جوانها براى يك ملت و يك كشور داراى اهميتند. اما گاه در شرايطى اين اهميت مضاعف مى شود. مثلاً از باب مثال اگر بخواهيم عرض كنيم، وقتى يك كشورى، يك ملتى درگير يك مبارزه و چالش نظامى با دشمنان خود هست، نقش جوان در آنجا بارزتر مى شود؛ يا وقتى يك كشور در حال خيزش به سمت قله هاى علمى و عملى و تجربى و سياسى و اجتماعى است، نقش جوانها از اوقات ديگر در تاريخ آن ملت بارزتر مى شود.
حقيقت اين است كه كشور و جامعه ى ما بعد از انقلاب، در تمام طول اين دوران، لحظات حساسى را گذرانده است كه نقش جوانها و تأثير حالت جوانى و استعدادهاى جوانى در آن، يك نقش برجسته است. با اينكه ما ملت با استعدادى هستيم و بوديم، بر اثر تسلط سياستهاى استعمارى و استبدادى و سلطنتهاى موروثىِ خاندانى و حكومتهاى غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافله ى علم جهانى عقب مانديم.
عقب ماندگى علمى همراهِ خود عقب ماندگى اقتصادى و فرهنگى و نظامى و بقيه ى عقب ماندگى ها را هم به بار مى آورد. يك كشورى كه با توجه به استعداد خود، با توجه به زمينه هاى طبيعى و انسانى خود، با توجه به جايگاه جغرافيايى خود - كه اگر به نقشه ى جهان نگاه كنيد، توجه مى كنيد كه ايران در چه نقطه ى حساسى قرار دارد - با توجه به ذخائر زيرزمينى خود، بايد يكى از پيشرفته ترين و يكى از ثروتمندترين كشورهاى دنيا باشد، در دوره ى حكومتهاى قاجارى و بعد پهلوى، تبديل شد به حكومت عقب افتاده ىِ دست نشانده ىِ فقيرِ ضعيفِ توسرى خور. اين، در تاريخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن كيست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بى كفايت است، كه وابسته هم شدند؛ وقتى سياستهاى استعمارى غرب وارد ميدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حميّت نداشتند؛ فقط به فكر زندگى و آقايى خودشان و حفظ قدرت حكومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اينهاست؛ حالا حد اقل اين دو سلسله ى سلاطين قاجارى و سلاطين پهلوى.
ملت ايران حق دارد كه در روز قيامت و در پيش خداى متعال گريبان اين ستمگران را بگيرد و ادعانامه ى عظيم و وحشتناكى را عليه اينها در دست بگيرد، بگويد اينها كسانى بودند كه يك كشورِ با استعداد، غنى، بزرگ، داراى آن سابقه ى فرهنگى بى نظير را - كه چنين كشورى لااقل بايد در عِداد كشورهاى درجه ى يك جهان باشد؛ والّا اصلاً درجه ى يك است؛ و در بالاى ستون كشورها بايد قرار داشته باشد - تبديل كردند به يك كشور درجه ى چندم؛ هم فقير، هم ضعيف، هم تحقير شده، هم توسرى خور، هم نا اميد.
بعد چه اتفاقى افتاد؟ در خلال اين صد، صد و بيست سالى كه بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهاى بيدار و شخصيتهاى بزرگى پيدا شدند كه هشدارهايى دادند؛ برقهايى در آسمان تاريك و ظلمانىِ زندگىِ اين كشور جهاندند كه روشنى هايى به وجود آمد؛ بيدارى هايى به وجود آمد كه يك نمونه اش مخالفت ميرزاى شيرازى با كمپانى رژىِ معروف بود كه در واقع همه ى كشور را بتدريج مى بلعيد و مى خواست سرنوشتى مثل سرنوشت استعمارى هندوستان براى ايران رقم بزند؛ يا فريادهاى مرحوم آيت اللَّه مدرس در صحن مجلس ملى آن روز در مقابله ى با رضاخان و ديگران و ديگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانه اى كه آن روز داشتند مى بستند كه همه ى كشور را تحويل انگليسها بدهند. اينها برقهااى در اين فضا روشن كرد؛ دلها را روشن كرد، عزم ها را محكم كرد. نهضت به وسيله ى پيشروان اين فكر شروع شد، رهبرى الهى و با عزم و ارده اى مثل امام، خداى متعال در اختيار ملت گذاشت؛ باز هم همين جوانها، حركت خودشان را كردند، يك تحول عظيم و بنيادى به وجود آمد؛ ميله هاى زندانى كه ملت ايران در آن گرفتار بود، شكسته شد، لكن از اينجااى كه انقلاب شروع كرد، تا آنجااى كه بايد ملت ايران برسد، راهِ طولانى است. اين راه طولانى پر از چالشهاى گوناگون است؛ همت مى خواهد، نيرو مى خواهد، نشاط مى خواهد، ابتكار مى خواهد، تراكم عظيم نيروها را مى طلبد. اينها بايد به وسيله ى جوانها، روحيه جوان، نشاط جوانى تأمين شود.
معمولاً دوران دفاع مقدس را به ياد مى آورند كه درست هم هست؛ انسان در دوران دفاع مقدس، گاهى آنقدر داوطلبان جوان را مى ديد كه چشم انسان از كثرت جمعيت، سياهى مى رفت و از شور و شوقى كه اينها داشتند براى اينكه به خطوط مقدم دفاعى بروند و از استقلال كشور در مقابل تهاجم نظامى دفاع كنند.
اما من مى خواهم عرض كنم كه قضاياى ديگر ما و چالشهاى فراوان ظريف ديگرى كه داشتيم، كمتر از دوران دفاع مقدس نيست. ملت ايران پرچم حاكميتِ معنويت و دين را بر زندگى بشرى برافراشته و در دست گرفته. اين، خيلى مهم است. درست است كه امروز انسانها در همه نقاط دنيا تقريباً، بخصوص در همين كشورهاى غربى و مادى، از ماديت دلزده شده اند؛ دلشان براى يك معنويتى - كه درست هم آن معنويت را نمى شناسند - پر مى زند و جوانها سر در گم دنبال چيزى وراى اين ظواهر مادى و اين لذات مادى هستند كه براى آنها عادى شده ؛ دنبال معنويتند؛ اما قدرتهاى اداره كننده ى عالم، مديريتهاى اقتصادى دنيا؛ يعنى همين غارتگران، چپاولگران، يعنى همين كه شما به آن استكبار جهانى مى گوئيد، نمى گذارند ملتها به سمت معنويت راه پيدا كنند. شوق هست؛ اما مانع هم هست. در يك چنين دنيااى، جمهورى اسلامى؛ يعنى يك ملت، يك كشور بزرگ در يك نقطه ى حساس با اين همه جوان، با اين ثروتهاى مادى و معنوى كه درس هست و همه هم ميدانند، پرچم معنويت را در دست گرفته، مى گويد من مى خواهم انسانها را در سايه معنويت به سعادت، به خوشبختى، به رفاه، به امنيت، به پيشرفت علمى و به استقلال برسانم؛ و ثابت كرده كه اين، شدنى است. اين يك هماوردطلبى بزرگ نسبت به استكبار جهانى است و فلسفه هاى آنها را باطل مى كند؛ روشهاى آنها را يكسره زير سؤال مى برد.
اگر اين ملت بتواند خودش را به قله هاى پيشرفت و علم و ترقى برساند، يك دروازه ى عظيمى جلوى راه ملتها براى رفتن به سمت معنويت باز مى شود. لذا كارشكنى مى كنند؛ مخالفت مى كنند؛ تبليغات سوء مى كنند؛ تحقير مى كنند؛ از فشارهاى سياسى و اقتصادى استفاده مى كنند، براى اينكه اين ملت نتواند به اين مقصود برسد؛ اما عزم ما و عزم اين ملت، عزم راسخى است و راه را ادامه ميدهد؛ اينجاست كه نقش نيروى جوان خودش را نشان مى دهد.
جوان مؤمن، جوان لبريز از اميد، جوان داراى اعتماد به نفس، جوانى كه به ابتكارات و استعدادها و خلاقيت خود اعتقاد دارد، با نشاط جوانى و نيروى جوانى، مى تواند در بلند كردن اين بار عظيم و پيش بردن اين گردونه ى عظيم نقش ايفا كند.
همه ى سعى دشمنان ما اين است كه اين عناصرِ زنده كننده و پيش برنده را از جوانهاى ما بگيرند؛ ايمانش را بگيرند، اعتماد به نفسش را بگيرند؛ كما اينكه در دوره طاغوت موفق شده بودند. جوان ما آن روز اعتماد به نفس نداشت، خودش را به طور غريزى و شبه غريزى، كوچك تر و حقيرتر از يك جوان اروپااى مى دانست! مگر جوان اروپااى چيست؟ كيست؟ يك موجود سر تا پا عقده ى روحى و مشكلات روانى و گرفتارى هاى گوناگون مادى و معنوى؛ اما تبليغات رنگين، تصويرى از جوان ما درست كرده بود كه اين جوان ما به اين تصوير كه نگاه مى كرد، هميشه احساس مى كرد كه كوچك تر است؛ حقيرتر است؛ يك چنين اشتباهى را در ذهن جوانهاى ما كاشته بودند. الان هم جوانهاى آن دوران كه پير مردهاى امروزند، آنهايى كه تحت تأثير انقلاب قرار نگرفتند، اگر مراجعه كنيد، همان روحيه و احساس را در اينها مى بينيد؛ تربيت غلط دوران جوانى آن روز. آنها اعتماد به نفس نداشتند.
مى خواهند از جوانِ امروز، اعتماد به نفسش را بگيرند، ايمانش را بگيرند، روحيه ى ابتكارش را بگيرند، روحيه ى خلاقيتش را بگيرند، شوق او به پيشرفت و كار را بگيرند و او را با گرفتاريهاى گوناگون سرگرم و مشغول كنند. حالا يكى را به شهوات، يكى را به كارهاى لغو، يكى را به هرزه گردى و بيهوده اين ور و آن ور رفتن، يكى را به يقه ى اين و آن را گرفتن.
شما كه انجمنهاى اسلامى هستيد، مسئوليت مضاعفى داريد؛ يعنى مسئوليت جوان اين روزگار - كه خود، مسئوليت بسيار بزرگ و بسيار پر افتخارى است، كه شايد اين قطعه اى كه شما داريد در آن زندگى مى كنيد، از لحاظ حساسيت در طول تاريخ ما، كمتر در گذشته تكرار شده و كمتر هم در آينده تكرار شود؛ قطعه اى كه بناست يك ملت عقب مانده را به پيشرفته ترين ملت دنيا تبديل كند - و يك مسئوليت ديگر شما، مسئوليت انجمن اسلامى است؛ يعنى آن جوانى كه براى خود در بين جوانهاى ديگر رسالت و مسئوليت قائل است.
ممكن است جوانها اشتباه كنند؛ ممكن است تحت تأثير احساسات غلط يا فهم غلط يا آدرسهاى غلط يا جاذبه هاى خطرناك قرار بگيرند. بايد آنها را نجات داد. شما آن نقش نجات دهنده را مى خواهيد ايفا كنيد، بالاخره در اين درياى عظيم جوانى، يكى هم ممكن است غرق شود، كه نجات غريق لازم است. انجمن اسلامى بدون اينكه پرچم اين ادعا را بلند كند و به رخ اين و آن بكشاند - كه اين به رخ كشيدن چيز خوبى نيست - بايد براى خود، نقش نجات غريق قائل باشد.
گفت آن گليم خويش به در مى برد ز موج
وين سعى مى كند كه بگيرد غريق را
شما مجموعه اى هستيد كه سعى مى كنيد نگذاريد كسى غرق بشود؛ نگذاريد كسى اشتباه كند؛ نگذاريد كسى متوقف بماند. همه ى بديها در كج رفتن و افتادن نيست؛ نرفتن و متوقف شدن هم بدى است. محيط انجمن اسلامى، يك چنين محيطى است؛ انگيزه ى انجمن اسلامى يك چنين انگيزه اى است. معلوم است كه عنصر نجات غريق شنايش بايد از شناى ديگران خيلى بهتر باشد؛ والّا نه فقط غريق را نمى تواند نجات بدهد، كه خودش هم غرق خواهد شد. پس بايد خودتان را قوى كنيد؛ بنيه ى اعتقادى و بنيه ى اخلاقى را بايد قوى كنيد.
من دو سه سال پيش به جوانها - ظاهراً در جمع شما بود يا يك جمع ديگرى - گفتم من به جوانها مى گويم: تحصيل، تهذيب، ورزش. تحصيل كنيد؛ يعنى نيروى خرد، فكر، مغز، علم در شما تقويت شود. الحمدللَّه گزارشى كه من دارم، اين است كه بچه هاى انجمن اسلامى دانش آموزى در دبيرستانهااى كه حضور دارند، معمولاً درسشان هم بهتر از درس همكلاسى ها و هم دوره اى هايشان هست - حالا ممكن است همه جا اينجور نباشد - اين، خيلى چيز خوبى است، بايد اينطور باشد. از لحاظ علمى خودتان را تقويت كنيد، پيش ببريد؛ نه فقط براى اينكه حرف شما در ديگرى اثر كند، براى اينكه شما مى خواهيد يك ستونى باشيد كه اين بناى عظيم، اين كاخ مجلل - كاخ مدنيت و پيشرفت ملت ايران - بر روى اين ستونها بر سرِپا بايستد و بنا شود.
در كنار تحصيل، تهذيب باشد. دلهاى شما جوانها نورانى است؛ فطرت الهى در شماها زنده و درخشان است. امروز شما خودتان را به كارهاى نيك، خلق نيك، رفتارنيك اگر وادار كنيد و عادت بدهيد، هويت انسانى شما همين جور شكل مى گيرد و تا آخر عمر اين دستاورد با شما خواهد ماند. بخصوص در اين مقطع سنى شماها، كه يك مقطع زرين است؛ يك مقطع طلايى است.
در اين مقطع خيلى كارهاى بزرگ مى شود بر روى شخصيت خود انجام داد؛ خودسازى. ارتباطتان را با خدا قوى كنيد. در مسائل دينى بر نقاط عقلانى و ظريف بپردازيد و آنها را از استادان ماهرش فرا بگيريد. دين، عواطف هم دارد؛ لكن اين عواطف به معنويات عميق، به فكر عميق تكيه دارد؛ اين فكر را بايد آموخت و با مبانى دينى آشنا شد و بر اساس آن، روى شخصيت خود، روى دل خود اثر گذاشت. روى دل خودتان بايد اثر بگذاريد. ما بايد دل خودمان را خيلى اوقات مخاطب قرار بدهيم.
يكى از اهلِ معنا گفته بود من روزى چند هزار مرتبه فلان ذكر را بر اين دل خفته ى غافل خودم خواندم؛ چه تعبير خوبى است. نماز همان ذكرى است، همان آب حياتى است كه انسان به دل خود مى بخشد؛ نمازِ با توجه؛ توجه به معنا، توجه به اينكه در مقابل خدا قرار داريم. نماز را اين طورى بخوانيد. وقتى به نماز مى ايستيد، به ياد بياوريد كه در مقابل خداوند متعال ايستاده ايد و داريد با او حرف مى زنيد. در سرتاسر نماز سعى كنيد اين حالت حفظ بشود، آنوقت اين نماز اثر مى گذارد و دل انسان را مثل اكسير عوض مى كند. اكسير ماده ى كيميايى است كه مى گويند مس را طلا مى كند. دل ما از مس هم كه باشد، اكسير ذكر آن را به طلا تبديل مى كند. اين، خيلى مهم است.
تهذيب شامل رفتارها هم مى شود؛ رفتار با پدر و مادر. پدر و مادرهايتان را هم دوست بداريد و هم اين دوستى را به آنها ابراز كنيد؛ هم احترامشان كنيد. هم اطاعتشان كنيد؛ در داخل محيط خانه، اخلاق شما، رفتار شما مى تواند يك خانواده را بسازد. يك جوان گاهى در يك خانواده، پدر، مادر، برادران، خواهران را تحت تأثير قرار مى دهد. من گاهى به خانواده ى شهدا كه سر مى زنم، پدرها، مادرها - اين را من شنيده ام - مى گويند اين جوان، جوان شهيدشان، در داخل خانه با رفتار خود، معلم ما بود؛ نماز خواندنش، نماز خواندن را به ما ياد مى داد؛ قرآن خواندنش، قرآن خواندن را به ما ياد مى داد؛ وظيفه شناسى، نشاطش براى كار، نشاط و وظيفه شناسى را به ماها تعليم مى داد. يك جوان مؤمن و مهذب در داخل خانواده، مثل يك چراغ محيط خانواده را روشن مى كند و برادرها، خواهرها از او فرامى گيرند؛ در داخل محله، در داخل محيط زندگى، در داخل محيط كار.
حالا تابستان در پيش است. ان شاءاللَّه بعد از امتحانات، جوانان انجمنهاى اسلامى بيش از ديگران به فكر باشند كه از اين فراغت تابستان و از اين فرصت براى مطالعه، براى فراگيرى، براى شركت در كارهاى بدنى كه در خدمت مردم هست - گاهى بسيج و ديگران، كارهايى را در اختيار جوانها مى گذارند؛ فعاليتهاى بدنى، خدمات، سازندگى - و كمك به پدر و مادر، كمك به خانواده، تهذيب و ورزش استفاده كنند. ورزش هم يك كار لازم است. من به همه ى جوان ها، دخترها، پسرها، توصيه ى دائمى ام اين است كه ورزش بكنند.
اين سه عنصر اصلى را شما جوانهاى انجمن اسلامى با كيفيت بهتر و با كيفيت بالاتر در رفتار خودتان و در تأثيرى كه بر روى ديگر جوانها مى گذاريد، انجام دهيد.
جوانى يك نعمت بزرگى است كه يك بار به هر انسانى داده مى شود؛ يك دوره ى معينى هم دارد. از آن دوره كه گذشتيد، از بركات آن دوره مى توانيد استفاده كنيد. پيرمردهاى داراى آرامش روحى و فكر روشن و رفتار منظم و برنامه ريزى شده، كسانى هستند كه جوانى را با اين خصوصيات گذرانده اند. پيرمردهاى كسل، آشفته، بى حوصله، سير از زندگى، كسانى هستند كه در جوانى اين ذخيره را فراهم نكرده اند.
پيرمردها و پيرزن هااى كه در كهولت راحت با خدا انس پيدا مى كنند، كسانى هستند كه اين انس را در جوانى به دل خودشان ياد داده اند. اشتباه است اگر خيال كنيم مى شود جوانى را كلاً به غفلت گذراند. اما در پيرى يك انسان ذاكر و شاكر خدا بود؛ نخير، نمى شود. سعى مى كنند گاهى، اما نمى توانند. اين ذخيره اى كه شما در جوانى فراهم مى كنيد، اين ذخيره ى همه ى عمر شماست تا آخر، چه ذخيره ى جسمى، چه ذخيره ى فكرى، چه ذخيره ى قلبى و روحى. اين ذخيره ى شماست تا آخر عمر و ذخيره ى ابدى شماست براى زندگى ابدى، كه حيات واقعى آنجاست.
قدر اين دوران را بدانيد؛ قدر عضويت در انجمن اسلامى را هم بدانيد. فرداى اين كشور براى شماست؛ ساختن اين كشور با دستهاى تواناى شما امكان پذير است. جامعه ى جوان كشور ما، جامعه ى بسيار خوبى است. استعداد، طبيعى است؛ فضا، فضاى حركت و نشاط و تلاش است. البته دشمن خيلى دارد خودكُشون مى كند براى اينكه جامعه ى جوان ما را از كار بيندازد؛ ريزشهايى هم يك گوشه هايى داريم، از آنها هم بنده بى خبر نيستم؛ اما رويشها بمراتب بيشتر از ريزشهاست. جوانهاى ما خوبند، دارند خوبتر هم مى شوند، ان شاءاللَّه پيش هم مى روند. و من مطمئنم آن روزى كه بنده و امثال بنده - طبقات سنى ما - در دنيا نيستيم، آن روز شما دنياى عالى را كه محصول تلاش امروزتان هست، خواهيد ديد و تجربه خواهيد كرد. و ان شاءاللَّه باز براى آينده هاى بهتر و برتر از آن برنامه ريزى خواهيد كرد.
اميدواريم خداوند متعال، دلهاى نورانى شما و جانهاى پاكيزه ى شما را هميشه نورانى و پاكيزه نگه دارد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
خيلى خوشوقت و خوشحالم از ديدار شما جوانان عزيز كه جلوه هاى صفا و پاكيزگى و نورانيت دلهاى شما را انسان در هر ديدارى به چشم مشاهده مى كند.
هميشه اينجور است كه جوانها براى يك ملت و يك كشور داراى اهميتند. اما گاه در شرايطى اين اهميت مضاعف مى شود. مثلاً از باب مثال اگر بخواهيم عرض كنيم، وقتى يك كشورى، يك ملتى درگير يك مبارزه و چالش نظامى با دشمنان خود هست، نقش جوان در آنجا بارزتر مى شود؛ يا وقتى يك كشور در حال خيزش به سمت قله هاى علمى و عملى و تجربى و سياسى و اجتماعى است، نقش جوانها از اوقات ديگر در تاريخ آن ملت بارزتر مى شود.
حقيقت اين است كه كشور و جامعه ى ما بعد از انقلاب، در تمام طول اين دوران، لحظات حساسى را گذرانده است كه نقش جوانها و تأثير حالت جوانى و استعدادهاى جوانى در آن، يك نقش برجسته است. با اينكه ما ملت با استعدادى هستيم و بوديم، بر اثر تسلط سياستهاى استعمارى و استبدادى و سلطنتهاى موروثىِ خاندانى و حكومتهاى غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافله ى علم جهانى عقب مانديم.
عقب ماندگى علمى همراهِ خود عقب ماندگى اقتصادى و فرهنگى و نظامى و بقيه ى عقب ماندگى ها را هم به بار مى آورد. يك كشورى كه با توجه به استعداد خود، با توجه به زمينه هاى طبيعى و انسانى خود، با توجه به جايگاه جغرافيايى خود - كه اگر به نقشه ى جهان نگاه كنيد، توجه مى كنيد كه ايران در چه نقطه ى حساسى قرار دارد - با توجه به ذخائر زيرزمينى خود، بايد يكى از پيشرفته ترين و يكى از ثروتمندترين كشورهاى دنيا باشد، در دوره ى حكومتهاى قاجارى و بعد پهلوى، تبديل شد به حكومت عقب افتاده ىِ دست نشانده ىِ فقيرِ ضعيفِ توسرى خور. اين، در تاريخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن كيست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بى كفايت است، كه وابسته هم شدند؛ وقتى سياستهاى استعمارى غرب وارد ميدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حميّت نداشتند؛ فقط به فكر زندگى و آقايى خودشان و حفظ قدرت حكومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اينهاست؛ حالا حد اقل اين دو سلسله ى سلاطين قاجارى و سلاطين پهلوى.
ملت ايران حق دارد كه در روز قيامت و در پيش خداى متعال گريبان اين ستمگران را بگيرد و ادعانامه ى عظيم و وحشتناكى را عليه اينها در دست بگيرد، بگويد اينها كسانى بودند كه يك كشورِ با استعداد، غنى، بزرگ، داراى آن سابقه ى فرهنگى بى نظير را - كه چنين كشورى لااقل بايد در عِداد كشورهاى درجه ى يك جهان باشد؛ والّا اصلاً درجه ى يك است؛ و در بالاى ستون كشورها بايد قرار داشته باشد - تبديل كردند به يك كشور درجه ى چندم؛ هم فقير، هم ضعيف، هم تحقير شده، هم توسرى خور، هم نا اميد.
بعد چه اتفاقى افتاد؟ در خلال اين صد، صد و بيست سالى كه بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهاى بيدار و شخصيتهاى بزرگى پيدا شدند كه هشدارهايى دادند؛ برقهايى در آسمان تاريك و ظلمانىِ زندگىِ اين كشور جهاندند كه روشنى هايى به وجود آمد؛ بيدارى هايى به وجود آمد كه يك نمونه اش مخالفت ميرزاى شيرازى با كمپانى رژىِ معروف بود كه در واقع همه ى كشور را بتدريج مى بلعيد و مى خواست سرنوشتى مثل سرنوشت استعمارى هندوستان براى ايران رقم بزند؛ يا فريادهاى مرحوم آيت اللَّه مدرس در صحن مجلس ملى آن روز در مقابله ى با رضاخان و ديگران و ديگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانه اى كه آن روز داشتند مى بستند كه همه ى كشور را تحويل انگليسها بدهند. اينها برقهااى در اين فضا روشن كرد؛ دلها را روشن كرد، عزم ها را محكم كرد. نهضت به وسيله ى پيشروان اين فكر شروع شد، رهبرى الهى و با عزم و ارده اى مثل امام، خداى متعال در اختيار ملت گذاشت؛ باز هم همين جوانها، حركت خودشان را كردند، يك تحول عظيم و بنيادى به وجود آمد؛ ميله هاى زندانى كه ملت ايران در آن گرفتار بود، شكسته شد، لكن از اينجااى كه انقلاب شروع كرد، تا آنجااى كه بايد ملت ايران برسد، راهِ طولانى است. اين راه طولانى پر از چالشهاى گوناگون است؛ همت مى خواهد، نيرو مى خواهد، نشاط مى خواهد، ابتكار مى خواهد، تراكم عظيم نيروها را مى طلبد. اينها بايد به وسيله ى جوانها، روحيه جوان، نشاط جوانى تأمين شود.
معمولاً دوران دفاع مقدس را به ياد مى آورند كه درست هم هست؛ انسان در دوران دفاع مقدس، گاهى آنقدر داوطلبان جوان را مى ديد كه چشم انسان از كثرت جمعيت، سياهى مى رفت و از شور و شوقى كه اينها داشتند براى اينكه به خطوط مقدم دفاعى بروند و از استقلال كشور در مقابل تهاجم نظامى دفاع كنند.
اما من مى خواهم عرض كنم كه قضاياى ديگر ما و چالشهاى فراوان ظريف ديگرى كه داشتيم، كمتر از دوران دفاع مقدس نيست. ملت ايران پرچم حاكميتِ معنويت و دين را بر زندگى بشرى برافراشته و در دست گرفته. اين، خيلى مهم است. درست است كه امروز انسانها در همه نقاط دنيا تقريباً، بخصوص در همين كشورهاى غربى و مادى، از ماديت دلزده شده اند؛ دلشان براى يك معنويتى - كه درست هم آن معنويت را نمى شناسند - پر مى زند و جوانها سر در گم دنبال چيزى وراى اين ظواهر مادى و اين لذات مادى هستند كه براى آنها عادى شده ؛ دنبال معنويتند؛ اما قدرتهاى اداره كننده ى عالم، مديريتهاى اقتصادى دنيا؛ يعنى همين غارتگران، چپاولگران، يعنى همين كه شما به آن استكبار جهانى مى گوئيد، نمى گذارند ملتها به سمت معنويت راه پيدا كنند. شوق هست؛ اما مانع هم هست. در يك چنين دنيااى، جمهورى اسلامى؛ يعنى يك ملت، يك كشور بزرگ در يك نقطه ى حساس با اين همه جوان، با اين ثروتهاى مادى و معنوى كه درس هست و همه هم ميدانند، پرچم معنويت را در دست گرفته، مى گويد من مى خواهم انسانها را در سايه معنويت به سعادت، به خوشبختى، به رفاه، به امنيت، به پيشرفت علمى و به استقلال برسانم؛ و ثابت كرده كه اين، شدنى است. اين يك هماوردطلبى بزرگ نسبت به استكبار جهانى است و فلسفه هاى آنها را باطل مى كند؛ روشهاى آنها را يكسره زير سؤال مى برد.
اگر اين ملت بتواند خودش را به قله هاى پيشرفت و علم و ترقى برساند، يك دروازه ى عظيمى جلوى راه ملتها براى رفتن به سمت معنويت باز مى شود. لذا كارشكنى مى كنند؛ مخالفت مى كنند؛ تبليغات سوء مى كنند؛ تحقير مى كنند؛ از فشارهاى سياسى و اقتصادى استفاده مى كنند، براى اينكه اين ملت نتواند به اين مقصود برسد؛ اما عزم ما و عزم اين ملت، عزم راسخى است و راه را ادامه ميدهد؛ اينجاست كه نقش نيروى جوان خودش را نشان مى دهد.
جوان مؤمن، جوان لبريز از اميد، جوان داراى اعتماد به نفس، جوانى كه به ابتكارات و استعدادها و خلاقيت خود اعتقاد دارد، با نشاط جوانى و نيروى جوانى، مى تواند در بلند كردن اين بار عظيم و پيش بردن اين گردونه ى عظيم نقش ايفا كند.
همه ى سعى دشمنان ما اين است كه اين عناصرِ زنده كننده و پيش برنده را از جوانهاى ما بگيرند؛ ايمانش را بگيرند، اعتماد به نفسش را بگيرند؛ كما اينكه در دوره طاغوت موفق شده بودند. جوان ما آن روز اعتماد به نفس نداشت، خودش را به طور غريزى و شبه غريزى، كوچك تر و حقيرتر از يك جوان اروپااى مى دانست! مگر جوان اروپااى چيست؟ كيست؟ يك موجود سر تا پا عقده ى روحى و مشكلات روانى و گرفتارى هاى گوناگون مادى و معنوى؛ اما تبليغات رنگين، تصويرى از جوان ما درست كرده بود كه اين جوان ما به اين تصوير كه نگاه مى كرد، هميشه احساس مى كرد كه كوچك تر است؛ حقيرتر است؛ يك چنين اشتباهى را در ذهن جوانهاى ما كاشته بودند. الان هم جوانهاى آن دوران كه پير مردهاى امروزند، آنهايى كه تحت تأثير انقلاب قرار نگرفتند، اگر مراجعه كنيد، همان روحيه و احساس را در اينها مى بينيد؛ تربيت غلط دوران جوانى آن روز. آنها اعتماد به نفس نداشتند.
مى خواهند از جوانِ امروز، اعتماد به نفسش را بگيرند، ايمانش را بگيرند، روحيه ى ابتكارش را بگيرند، روحيه ى خلاقيتش را بگيرند، شوق او به پيشرفت و كار را بگيرند و او را با گرفتاريهاى گوناگون سرگرم و مشغول كنند. حالا يكى را به شهوات، يكى را به كارهاى لغو، يكى را به هرزه گردى و بيهوده اين ور و آن ور رفتن، يكى را به يقه ى اين و آن را گرفتن.
شما كه انجمنهاى اسلامى هستيد، مسئوليت مضاعفى داريد؛ يعنى مسئوليت جوان اين روزگار - كه خود، مسئوليت بسيار بزرگ و بسيار پر افتخارى است، كه شايد اين قطعه اى كه شما داريد در آن زندگى مى كنيد، از لحاظ حساسيت در طول تاريخ ما، كمتر در گذشته تكرار شده و كمتر هم در آينده تكرار شود؛ قطعه اى كه بناست يك ملت عقب مانده را به پيشرفته ترين ملت دنيا تبديل كند - و يك مسئوليت ديگر شما، مسئوليت انجمن اسلامى است؛ يعنى آن جوانى كه براى خود در بين جوانهاى ديگر رسالت و مسئوليت قائل است.
ممكن است جوانها اشتباه كنند؛ ممكن است تحت تأثير احساسات غلط يا فهم غلط يا آدرسهاى غلط يا جاذبه هاى خطرناك قرار بگيرند. بايد آنها را نجات داد. شما آن نقش نجات دهنده را مى خواهيد ايفا كنيد، بالاخره در اين درياى عظيم جوانى، يكى هم ممكن است غرق شود، كه نجات غريق لازم است. انجمن اسلامى بدون اينكه پرچم اين ادعا را بلند كند و به رخ اين و آن بكشاند - كه اين به رخ كشيدن چيز خوبى نيست - بايد براى خود، نقش نجات غريق قائل باشد.
گفت آن گليم خويش به در مى برد ز موج
وين سعى مى كند كه بگيرد غريق را
شما مجموعه اى هستيد كه سعى مى كنيد نگذاريد كسى غرق بشود؛ نگذاريد كسى اشتباه كند؛ نگذاريد كسى متوقف بماند. همه ى بديها در كج رفتن و افتادن نيست؛ نرفتن و متوقف شدن هم بدى است. محيط انجمن اسلامى، يك چنين محيطى است؛ انگيزه ى انجمن اسلامى يك چنين انگيزه اى است. معلوم است كه عنصر نجات غريق شنايش بايد از شناى ديگران خيلى بهتر باشد؛ والّا نه فقط غريق را نمى تواند نجات بدهد، كه خودش هم غرق خواهد شد. پس بايد خودتان را قوى كنيد؛ بنيه ى اعتقادى و بنيه ى اخلاقى را بايد قوى كنيد.
من دو سه سال پيش به جوانها - ظاهراً در جمع شما بود يا يك جمع ديگرى - گفتم من به جوانها مى گويم: تحصيل، تهذيب، ورزش. تحصيل كنيد؛ يعنى نيروى خرد، فكر، مغز، علم در شما تقويت شود. الحمدللَّه گزارشى كه من دارم، اين است كه بچه هاى انجمن اسلامى دانش آموزى در دبيرستانهااى كه حضور دارند، معمولاً درسشان هم بهتر از درس همكلاسى ها و هم دوره اى هايشان هست - حالا ممكن است همه جا اينجور نباشد - اين، خيلى چيز خوبى است، بايد اينطور باشد. از لحاظ علمى خودتان را تقويت كنيد، پيش ببريد؛ نه فقط براى اينكه حرف شما در ديگرى اثر كند، براى اينكه شما مى خواهيد يك ستونى باشيد كه اين بناى عظيم، اين كاخ مجلل - كاخ مدنيت و پيشرفت ملت ايران - بر روى اين ستونها بر سرِپا بايستد و بنا شود.
در كنار تحصيل، تهذيب باشد. دلهاى شما جوانها نورانى است؛ فطرت الهى در شماها زنده و درخشان است. امروز شما خودتان را به كارهاى نيك، خلق نيك، رفتارنيك اگر وادار كنيد و عادت بدهيد، هويت انسانى شما همين جور شكل مى گيرد و تا آخر عمر اين دستاورد با شما خواهد ماند. بخصوص در اين مقطع سنى شماها، كه يك مقطع زرين است؛ يك مقطع طلايى است.
در اين مقطع خيلى كارهاى بزرگ مى شود بر روى شخصيت خود انجام داد؛ خودسازى. ارتباطتان را با خدا قوى كنيد. در مسائل دينى بر نقاط عقلانى و ظريف بپردازيد و آنها را از استادان ماهرش فرا بگيريد. دين، عواطف هم دارد؛ لكن اين عواطف به معنويات عميق، به فكر عميق تكيه دارد؛ اين فكر را بايد آموخت و با مبانى دينى آشنا شد و بر اساس آن، روى شخصيت خود، روى دل خود اثر گذاشت. روى دل خودتان بايد اثر بگذاريد. ما بايد دل خودمان را خيلى اوقات مخاطب قرار بدهيم.
يكى از اهلِ معنا گفته بود من روزى چند هزار مرتبه فلان ذكر را بر اين دل خفته ى غافل خودم خواندم؛ چه تعبير خوبى است. نماز همان ذكرى است، همان آب حياتى است كه انسان به دل خود مى بخشد؛ نمازِ با توجه؛ توجه به معنا، توجه به اينكه در مقابل خدا قرار داريم. نماز را اين طورى بخوانيد. وقتى به نماز مى ايستيد، به ياد بياوريد كه در مقابل خداوند متعال ايستاده ايد و داريد با او حرف مى زنيد. در سرتاسر نماز سعى كنيد اين حالت حفظ بشود، آنوقت اين نماز اثر مى گذارد و دل انسان را مثل اكسير عوض مى كند. اكسير ماده ى كيميايى است كه مى گويند مس را طلا مى كند. دل ما از مس هم كه باشد، اكسير ذكر آن را به طلا تبديل مى كند. اين، خيلى مهم است.
تهذيب شامل رفتارها هم مى شود؛ رفتار با پدر و مادر. پدر و مادرهايتان را هم دوست بداريد و هم اين دوستى را به آنها ابراز كنيد؛ هم احترامشان كنيد. هم اطاعتشان كنيد؛ در داخل محيط خانه، اخلاق شما، رفتار شما مى تواند يك خانواده را بسازد. يك جوان گاهى در يك خانواده، پدر، مادر، برادران، خواهران را تحت تأثير قرار مى دهد. من گاهى به خانواده ى شهدا كه سر مى زنم، پدرها، مادرها - اين را من شنيده ام - مى گويند اين جوان، جوان شهيدشان، در داخل خانه با رفتار خود، معلم ما بود؛ نماز خواندنش، نماز خواندن را به ما ياد مى داد؛ قرآن خواندنش، قرآن خواندن را به ما ياد مى داد؛ وظيفه شناسى، نشاطش براى كار، نشاط و وظيفه شناسى را به ماها تعليم مى داد. يك جوان مؤمن و مهذب در داخل خانواده، مثل يك چراغ محيط خانواده را روشن مى كند و برادرها، خواهرها از او فرامى گيرند؛ در داخل محله، در داخل محيط زندگى، در داخل محيط كار.
حالا تابستان در پيش است. ان شاءاللَّه بعد از امتحانات، جوانان انجمنهاى اسلامى بيش از ديگران به فكر باشند كه از اين فراغت تابستان و از اين فرصت براى مطالعه، براى فراگيرى، براى شركت در كارهاى بدنى كه در خدمت مردم هست - گاهى بسيج و ديگران، كارهايى را در اختيار جوانها مى گذارند؛ فعاليتهاى بدنى، خدمات، سازندگى - و كمك به پدر و مادر، كمك به خانواده، تهذيب و ورزش استفاده كنند. ورزش هم يك كار لازم است. من به همه ى جوان ها، دخترها، پسرها، توصيه ى دائمى ام اين است كه ورزش بكنند.
اين سه عنصر اصلى را شما جوانهاى انجمن اسلامى با كيفيت بهتر و با كيفيت بالاتر در رفتار خودتان و در تأثيرى كه بر روى ديگر جوانها مى گذاريد، انجام دهيد.
جوانى يك نعمت بزرگى است كه يك بار به هر انسانى داده مى شود؛ يك دوره ى معينى هم دارد. از آن دوره كه گذشتيد، از بركات آن دوره مى توانيد استفاده كنيد. پيرمردهاى داراى آرامش روحى و فكر روشن و رفتار منظم و برنامه ريزى شده، كسانى هستند كه جوانى را با اين خصوصيات گذرانده اند. پيرمردهاى كسل، آشفته، بى حوصله، سير از زندگى، كسانى هستند كه در جوانى اين ذخيره را فراهم نكرده اند.
پيرمردها و پيرزن هااى كه در كهولت راحت با خدا انس پيدا مى كنند، كسانى هستند كه اين انس را در جوانى به دل خودشان ياد داده اند. اشتباه است اگر خيال كنيم مى شود جوانى را كلاً به غفلت گذراند. اما در پيرى يك انسان ذاكر و شاكر خدا بود؛ نخير، نمى شود. سعى مى كنند گاهى، اما نمى توانند. اين ذخيره اى كه شما در جوانى فراهم مى كنيد، اين ذخيره ى همه ى عمر شماست تا آخر، چه ذخيره ى جسمى، چه ذخيره ى فكرى، چه ذخيره ى قلبى و روحى. اين ذخيره ى شماست تا آخر عمر و ذخيره ى ابدى شماست براى زندگى ابدى، كه حيات واقعى آنجاست.
قدر اين دوران را بدانيد؛ قدر عضويت در انجمن اسلامى را هم بدانيد. فرداى اين كشور براى شماست؛ ساختن اين كشور با دستهاى تواناى شما امكان پذير است. جامعه ى جوان كشور ما، جامعه ى بسيار خوبى است. استعداد، طبيعى است؛ فضا، فضاى حركت و نشاط و تلاش است. البته دشمن خيلى دارد خودكُشون مى كند براى اينكه جامعه ى جوان ما را از كار بيندازد؛ ريزشهايى هم يك گوشه هايى داريم، از آنها هم بنده بى خبر نيستم؛ اما رويشها بمراتب بيشتر از ريزشهاست. جوانهاى ما خوبند، دارند خوبتر هم مى شوند، ان شاءاللَّه پيش هم مى روند. و من مطمئنم آن روزى كه بنده و امثال بنده - طبقات سنى ما - در دنيا نيستيم، آن روز شما دنياى عالى را كه محصول تلاش امروزتان هست، خواهيد ديد و تجربه خواهيد كرد. و ان شاءاللَّه باز براى آينده هاى بهتر و برتر از آن برنامه ريزى خواهيد كرد.
اميدواريم خداوند متعال، دلهاى نورانى شما و جانهاى پاكيزه ى شما را هميشه نورانى و پاكيزه نگه دارد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته