بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
اولاً خوش آمد عرض مى كنيم به همه ى برادران و خواهران عزيزِ معلم كه لطف كرديد و اين ديدار صميمى و شيرين را ترتيب داديد.
در بين نامگذاريهاى نمادينى كه در طول سال، روزهايى به نامهاى گوناگونى ناميده مى شوند، به اعتقاد من روز معلم يك امتياز و اهميت ويژه اى دارد؛ و اين اهميت ناشى از اهميت مقام معلم است. هنگامى كه درباره ى معلم صحبت مى كنيم، يك وقت معناى عام معلم را در نظر مى گيريم كه بسيار معناى با عظمت و با اهميتى است. معلم يعنى كسى كه در دل انسان يك چراغى را روشن مى كند و او را از جهالتى به دانايى و معرفتى رهنمون مى شود؛ اين معناى معلم است. اين بزرگترين چيزى است كه در حيات انسان قابل تصور است.
نمونه آن، معلمِ شهيدِ عزيزِ امروز ما، يعنى شهيد مطهرى است كه با دانش خود، با فكر عميق و نيرومند خود، ابعادى از مسائل اسلامى را در بخشهاى مختلف حلاجى كرد، بررسى كرد، روشن كرد و در خلال دهها كتاب با ارزش، اينها را در اختيار ما قرار داد. وقتى محاسبه مى كنيم، هر كدام از اين بخشهايى را كه شهيد مطهرى به آن وارد شده است و بررسى عميق و عالمانه كرده است و در اختيار ما گذاشته است، چراغى است كه اين مرد بزرگ در ذهن ما و در دل ما روشن كرده است. چه چيزى با اين قابل مقايسه است؟ اين يك نگاه به معناى معلم.
همان طور كه امام بزرگوار ما فرمودند و مكرر همه گفته ايم و شنيده ايم، تعليم، نقش انبياء است - «يعلّمهم الكتاب والحكمة» - بلكه نقش خود وجود مقدس بارى تعالى است - «علّم الانسان ما لم يعلم» - و در مرتبه ى نازلتر، افراد بشر هستند كه به يكديگر تعليم مى دهند: يكى معلم است، يكى متعلم است. شما و هركسى در هر نقطه اى - چه در آموزش و پرورش، چه در دانشگاهها، چه در حوزه ها، چه در محافل تعليمىِ گوناگون - كارش اين باشد كه به مردم چيزى ياد بدهد، حقيقت باارزشى را براى آنها روشن كند يا معرفتى بر معرفتهاى مردم بيفزايد، او داراى همين شأن معلمى است؛ اين خيلى محترم و معتبر و ارزشمند است.
نگاه دوم كه در اين ديدار، من درباره ى آن مى خواهم عرايضى را به شما عزيزان عرض كنم، نگاه به معلم به معناى معلمِ آموزش و پرورش است؛ اين معلم با معلمهاى ديگر فرق دارد. همه ى معلمها عزيزند، اما معلم آموزش و پرورش، يك نقش استثنائى دارد كه هيچكدام از معلمان ديگر - چه پدر و مادر كه معلم فرزندشان در خانه اند، چه اساتيد بزرگ و دانشمندى كه در مراحل علمى انسانها را ارتقاء مى دهند - با اين مجموعه ى معلمان آموزش و پرورش، از اين جهت نمى توانند همدوشى كنند؛ معلم آموزش و پرورش، يك اهميت ويژه دارد.
اين اهميت ويژه از كجاست؟ از اينجاست كه آموزش و پرورش و مدارس - دوازده سالِ از پيش دبستانى تا انتهاى دبيرستان - يك كارگاه عمومىِ آموزشى است براى همه ى افراد يك جامعه؛ مثل يك قرنطينه است كه همه ى افراد جامعه از يك نقطه اى وارد اين مجموعه و اين كارگاه مى شوند و از يك نقطه اى خارج مى شوند. آن هم در چه دورانى؟ در دورانى كه در عمر هفتاد ساله و هشتاد ساله و صد ساله ى يك انسان، هيچ دورانى از لحاظ فراگيرى، به اهميت اين دوران نيست؛ دوران طلايى فراگيرى، يعنى از شش سالگى تا هجده سالگى. آموزش و پرورش و معلم را با اين نگاه ببينيد. سلسله ى عظيمِ ميليونىِ آحاد يك ملت، در بهترين دوره هاى زندگى براى فراگيرى - يعنى در همان دوازده سال - وارد كارگاه عظيمى مى شوند كه اسمش آموزش و پرورش است. سرو كار اينها با كيست؟ با معلم. بنابراين معلم، نقش آفرينِ اين كارگاه عظيم و دوازده ساله است.
حالا شما نگاه كنيد به يك كشور. شما به عنوان يك انسان، به عنوان يك مدير، به عنوان يك رئيس و به عنوان يك دلسوز، مى خواهيد كشورى داشته باشيد كه افراد آن از لحاظ استعداد، برجسته باشند؛ از لحاظ اخلاق، پاكيزه باشند؛ از لحاظ اقدام، شجاع باشند؛ از لحاظ فكر، داراى تدبير باشند؛ افراد اين كشور مردمانى مستقل، داراى فكر، داراى ابتكار، داراى روح خلاقيت، پرهيزگار، پاكدامن، نظم پذير، قانون پذير، اهلِ اقدامهاى بزرگ و آرمان طلب باشند؛ مى خواهيد يك چنين كشور و جامعه اى بسازيد. كيست كه در دنيا آرزويش اين نباشد كه كشور و جامعه اش از مردان و زنانى تشكيل شده باشد كه داراى اين روحيات و خصوصيات باشند؟ يعنى ظرفيتهاى استعدادى را به كار ببندند، شجاعت در اقدام داشته باشند، آرمانهاى بلند را دنبال كنند، خسته نشوند، شوق و نشاط داشته باشند، نظم و انضباط داشته باشند، در آنها ولنگارى و بى انضباطى و تن پرورى وجود نداشته باشد.
حالا مى خواهيم كشورى با اين خصوصيات درست كنيم. شما نگاه كنيد و ببينيد جاى تربيت انسانها كجاست؟ از اول ولادت تا وقت مرگ، كدام نقطه و كدام منطقه و محيط، براى تربيت چنين انسانهايى مناسب تر از آموزش و پرورش است؟ همين قرنطينه ى دوازده ساله مى تواند انسانها را با همين خصوصياتِ مثبت تربيت كند. يعنى اگر كارخانه ى آموزش و پرورش خوب كار بكند، در جهت درست كار بكند، همه ى اجزائش كار بكند، طراحى و مدلسازى و مديريتش خوب كار بكند، بدون ترديد يك كشور در هر نقطه اى كه قرار داشته باشد، بعد از بيست سال، بيست و پنج سال به نقطه اى مى رسد كه مردمش داراى اين خصوصيات برجسته اند. اين نقش آموزش و پرورش است؛ اين نقش معلم آموزش و پرورش است؛ اين را دستِ كم نمى شود گرفت. كدام بخش از مجموعه ى ادارى و آموزشى كشور غير از آموزش و پرورش، اين اهميت عظيم را دارند كه اين حجم وسيع از انسانها در بهترين اوقات عمرشان، به صورت مستمر - دوازده سال - زير دست آنها باشند؟ اهميت آموزش و پرورش اين است. اين كه ما براى معلم احترام قائليم و بنده به معناى حقيقى كلمه معلم را تجليل و تكريم مى كنم، تعارف نيست؛ اين براى خوشايند زيد و عمرو نيست؛ اين واقعيت است و مبتنى بر اين فلسفه است. معلم - چه بخواهند، چه نخواهند - رتبه ى بالا و عالى اى دارد و در حساس ترين نقطه ايستاده است.
اهميت آموزش و پرورش را عرض كرديم. در مجموعه ى آموزش و پرورش، البته نيروهاى ستادى هستند، طراحان هستند، فكرسازان هستند، كتاب نويسان هستند و همه ى آنها در اين اهميت و ارزش سهيمند؛ اما ميداندار، معلم است. همه ى طراحى ها و مدلسازى ها براى اين است كه معلم بتواند كارش را خوب انجام بدهد. وسط ميدان، معلم است؛ صف مقدم، معلم است؛ بقيه كمك كننده و پشتيبانى كننده و تدارك كننده ى به او هستند تا او بتواند اين عنصر و اين ماده ى طبيعى را كه در اختيار او قرار داده اند - يعنى كودك و نوجوان - با هنرمندى خود، با جهاد خود، با دلسوزى و كاردانى خود به يك ماده ى با ارزش تبديل كند و ارزش افزوده ى او را بالا ببرد. اين ارزش افزوده، ديگر قابل مقايسه با ارزش افزوده ى توليد هيچ مصنوع و هيچ شى ء ديگرى نيست؛ حتى اگر ما از خاك طلا بسازيم، ارزش اين از آن بالاتر است؛ اگر با استخراج معدن، انرژى هسته اى به وجود بياوريم، اين از آن بالاتر است. شما انسان تربيت مى كنيد و انسان توليد مى كنيد؛ آن هم انسانى با آن خصوصيات.
حالا اگر معلمين يك كشورى تصميم بگيرند كه نقطه ى مقابل اين عمل كنند؛ يعنى به جاى انسان شجاع، انسان ترسو بسازند؛ به جاى انسان مستقل، انسان توسرى خور و ضعيف بسازند؛ به جاى انسان عاشق ميهن خود و مفاخر ملى خود، انسانِ دلبسته ى به بيگانگان بسازند؛ به جاى انسان پاكدامن و پرهيزگار و مؤمن، انسان لاابالى و بى ايمان و بى دين بسازند؛ به جاى انسانهاى با استعداد و داراى اعتماد به نفس و خودباور، انسانهاى بهت زده و دلباخته ى قدرتهاى علمى و غير علمىِ ديگران بسازند، شما ببينيد چه فاجعه اى در كشور رخ خواهد داد. طراحى نظام آموزشى كشور در دوران حاكميت طواغيت - يعنى از دوران ايجاد آموزش و پرورش جديد در زمان رضاخان - اين نوع دوم بود. ممكن بود مديرانِ مستقيم، خودشان هم ندانند چه كار مى كنند؛ اما هدف اين بود؛ طراحى اين بود، تربيت شده هاى آنها هم كم و بيش همين جور شدند. البته در بين معلمين و كارمندان آموزش و پرورش، آدمهاى متدين و مستقل و مؤمن و پاكدامنى وجود داشتند - كم هم نبودند - آنها كار خودشان را كردند؛ اما نقشه، اين بود.
در نظام اسلامى، نقشه بعكس است؛ نقشه اين است كه در اين كارگاه عظيم، انسانهايى با آن خصوصياتى كه گفتم، تربيت شوند. جوان، دوران بلوغش در اختيار شماست. دوران بلوغ يك انسان، دوران تحول و شكل يابى شخصيت ماندگار و طولانى اوست؛ جوان در اين دوران در اختيار معلم است. معلم نه فقط با درس خود، بلكه با شخصيت خود روى دانش آموز اثر مى گذارد. يك معلم عاقل، عالم، خويشتندار، نافذ، خوشبين، با اميد به آينده و اهل كار جمعى، دانش آموزِ خود را هم اين گونه بار مى آورد؛ اما معلم خشن و بى حوصله، جور ديگرى دانش آموز را بار مى آورد؛ درس هر چه باشد. لذا پرداختن به آموزش و پرورش و اهميت دادن به معلم، يك اصل مهم و درجه ى اول در نظام اسلامى است.
آنچه كه ما در باب معلم ما عرض كرديم و عرض مى كنيم، مخاطب آن عموم مردم كشورند؛ هم دانش آموزها بايد قدر معلمشان را بدانند، هم خانواده ها بايد قدر معلم فرزندشان را بدانند، هم دستگاههاى دولتى و مسؤولين بايد اهميت معلم را درك كنند. پس مخاطب اول، مخاطب عمومى است؛ يعنى همه ى مردم بايد بدانند معلم يك چنين شرافتى دارد؛ يك چنين اهميتى دارد. در درجه ى اول، تكريم معلم برعهده ى همه است - يعنى مردم، خانواده ها، اولياء و مسؤولين - ليكن مخاطب ويژه ى اين حرف، خود معلمينند.
معلمين در واقع بايد توجه كنند كه در چه جايگاه حساسى ايستاده اند. شما يك صنفى مثل بقيه ى اصناف نيستيد. نبايد با اين چشم به اين شغل نگاه كنيد كه يك شغلى انسان به دست آورده و نانى از اين راه به دست مى آيد. بله، نان هم به دست مى آيد، يك راه اعاشه اى هم محسوب مى شود؛ ليكن مسأله ى معلم، براى خودِ معلم بايد آن رسالت و مسؤوليت عظيمى باشد كه به اجمال، آن را شرح دادم. معلم توجه كند كه كجا ايستاده است و در چه جايگاه حساسى است. اگر بخواهيم يك تشبيه معقول به محسوسى بكنيم، ممكن است نقش يك سوزنبان در مسير يك قطار، كم اهميت به نظر برسد، ليكن مرگ و زندگىِ كاروانى كه در اين قطار نشسته اند، به كار اين سوزنبان و دقت او بستگى دارد؛ اگر غفلت كند، فقط در حرفه و شغلش غفلت نكرده است؛ مسأله ى جان و سرنوشت يك مجموعه ى مردمى به او وابسته است. نقش معلم هم چنين نقشى است، كه خود معلمين بايد به آن توجه كنند.
البته واقعيت جامعه ى معلمين ما يك واقعيت دلپذيرى است؛ اين را من از روى اطلاع عرض مى كنم. در سرتاسر كشور، جامعه ى معلمين، يك جامعه ى پاكيزه، پاكدامن، متعهد، كوشا، صبور و غالباً علاقه مند و معتقد به كار خود است. علامتش هم همين است كه ما در همه ى دورانهاى حساس كشور - از جمله دوران دفاع مقدس و جنگ تحميلى - ايفاى نقش معلمين را در جهت دهى به دانش آموزان، ديده ايم.
در طول اين سالها و از بيست و پنج سال پيش به اين طرف، از همان زمانى كه بنده مسؤوليت رياست جمهورى داشتم و در شوراى عالى انقلاب فرهنگى مشغول خدمت بودم و از نزديك شاهد جريانات بودم، يكى از آماج هاى توطئه هاى دشمن، جامعه ى معلمين بودند. من اول امسال عرض كردم كه دشمن، سه هدفِ عقب ماندگى علمى، عقب ماندگى اقتصادى و شكستن يكپارچگى ملى را بجد تعقيب مى كند؛ دلار خرج مى كند؛ مزدور مى گيرد و ورزيده ترين كارشناسهاى سرويس هاى امنيتى را به كار مى اندازد تا اين سه كار در كشور انجام بگيرد؛ يعنى از لحاظ اقتصادى عقب بمانيم و شكست بخوريم؛ از لحاظ علمى، پيشرفتى را كه شروع شد است متوقف كنيم؛ از لحاظ يكپارچگى ملى هم اين وحدتى را كه وجود دارد بشكنيم و به جان هم بيفتيم. دشمن دارد اين سه هدف را دنبال مى كند. در دو بخش از اين سه هدف، يكى از آماج هاى مهم، معلمينند؛ هم در بخش پيشرفت علمى، هم در بخش وحدت اجتماعى. البته امروز اوج فعاليتهاى دشمن است؛ اما از همين بيست سال، بيست و پنج سال قبل هم اين توطئه ها وجود داشته است كه بنده از نزديك شاهدش بوده ام. در مقابل اين موج توطئه و فشار توطئه، جامعه ى معلمين مثل كوه ايستاده اند. اين كه عرض مى كنم جامعه ى معلمين ما پاكيزه اند، يك شاهد بزرگش همين است. خيلى سعى كردند و تلاش كردند از طريق معلمين يك اختلاف و دلخورى بزرگى بين آحاد مردم به وجود بياورند، اما نتوانستند؛ باز هم نمى توانند و باز هم معلمين ايستاده اند.
برادران و خواهران عزيز! كشور در حال يك تحرك جدى به سمت جلوست؛ هم از لحاظ علمى، هم از لحاظ سياسى، هم از لحاظ نظامى و هم از لحاظ استحكام بنيه هاى اقتصادى. نظام اسلامى در عمل دارد نشان مى دهد كه يك نظام ريشه دار، اثرگذار و داراى اقتدار درون زاست؛ نه اقتدارى كه بعضى از كشورهاى بيچاره و سياستمداران نگون بخت دارند، كه ناشى از حمايت فلان قدرت و بهمان قدرت است؛ نه، اقتدار نظام سياسى جمهورى اسلامى، اقتدار درون زاست؛ مثل يك كوه كه بيش از آن مقدارى كه از كوه ديده مى شود و در زيرِ زمين، ريشه هاى آن كوه است؛ نظام اسلامى دارد نشان مى دهد كه اين گونه است و روز به روز هم در اين جهت جلو رفته است. ما داريم به سمت جلو حركت مى كنيم و حركت هم حركت آرامى نيست؛ حركت سريعى است.
اين ايستادگى را مستبدين عالم نمى پسندند. فلان پادشاهِ دورافتاده ى فلان كشور، در رديف اين مستبدين محسوب نمى شود. مستبدترين مستبدان عالم، آن كسانى اند كه در رأس نظام استكبار جهانى نشسته اند. ظاهر قضيه در كشور آنها، ظاهرِ دموكراسى است - كه آن هم باطناً دموكراسى نيست - اما رفتار آنها در سطح بين المللى، رفتار ديكتاتورمآبانه ى يك ديكتاتور خشن است. اينها نمى پسندند كه يك ملتى، نظام سياسى اى را بر سر كار بياورد كه اينجور در مقابل مطامع آنها و در مقابل دست اندازى هاى آنها بايستد؛ ولى مى بينند كه ملتهاى مسلمانِ ديگر، تحت تأثير اين حركت عظيم و نيرومند اسلامى در ايران قرار گرفته اند.
شما ببينيد، امروز رئيس جمهور اسلامى ايران و مقامات درجه ى اول كشور به هر كشور اسلامى بروند و به آنها اين فرصت داده شود كه به ميان مردم بروند، احساسات مردم، احساسات پُرجوش و خروش طرفدارانه است! علت چيست؟ چرا وقتى رؤساى جمهور ما به هر كشورى رفته اند و به آنها فرصت داده شده كه به ميان مردم بروند، مردم چندين برابرِ رؤسا و شخصيتهاى محبوب خودشان به آنها عشق مى ورزند و اظهار علاقه مى كنند؟ چرا؟ اين به خاطر آن است كه حركت عظيم ملت ايران كار خودش را، تأثير خودش را، نفوذ خودش را در سطح افكار عمومى دنياى اسلام نشان داده و به مرحله ى بُروز رسانده. شجاعت، ايستادگى، فداكارى و صداقت در قول و عمل، اثر مى گذارد و آثار طبيعى دارد. ممكن است رؤسا و مسئولين سياسىِ خيلى از كشورها بخواهند سر به تن جمهورى اسلامى نباشد؛ اما مردمشان صددرصد در نقطه ى مقابل آنها، عاشق و دلبسته ى به نظام جمهورى اسلامى اند. ما از اين قبيل كشورها در اطراف خودمان و در همين منطقه ى عظيم و حساسى كه در آن قرار داريم، مى شناسيم. استكبار جهانى اين را مى بيند. ما اين گونه داريم پيشرفت مى كنيم؛ اين توسعه ى نفوذ معنوى را هم داريم؛ اما اگر اين حركت را با عقل، با شجاعت، با توكل به خدا و با احساس مسؤوليت جمعى ادامه ندهيم، ضرر خواهيم كرد؛ هم در آموزش و پرورش، هم در همه جاى ديگر.
آموزش و پرورش بايد روزبه روز با هدفهاى كلان و بسيار مهمى كه براى او وجود دارد و من به بعضى از آنها اشاره كردم، خود را بيشتر تطبيق دهد. نظام آموزش و پرورش بايد در همين جهت، يك تحول اساسى پيدا كند. الان دارند خوب كار مى كنند و ما از مجموعه ى شما آموزش و پرورشى ها شِكوه اى نداريم؛ اما معتقديم احتياج به يك حركت تحول گونه اى وجود دارد. طراحان فكور و انديشمند، در زمينه هاى سازماندهى و شكل دادن به محيطهاى درسى و كلاسهاى درسى و محتواى آنها و تربيت معلمين و ترسيم خطوط مهم و روشن در مجموعه ى آموزش و پرورش، بايد كارهاى تحول آميز و مهم بكنند؛ اين البته به همكارى خود بدنه ى آموزش و پرورش احتياج دارد؛ بيرون از آموزش و پرورش، كار زيادى براى آموزش و پرورش نمى شود كرد. در خود مجموعه ى آموزش و پرورش، افراد فرزانه، برجسته، باهوش و بااستعداد فراوانند كه مى شود از استعداد آنها براى پيشبرد آموزش و پرورش و رفع خلأها و كمبودها استفاده كرد.
بنده آينده ى اين نظام آموزشى را آينده ى روشنى مى بينم. نقطه ى اساسى و قابل اتكاء، همين دلسوزى و تدين و علاقه مندى و دلبستگى شماها به منافع كشور است؛ اين، آن نقطه ى اساسى است. از اين روحيه، خيرات و بركات زيادى برمى خيزد و دشمن هم كارى نمى تواند بكند. ان شاءاللَّه به لطف الهى و به مدد دعاى ولى عصر (ارواحنافداه) و به بركت ارواح طيبه ى شهداى عزيزما و روح مطهر امام بزرگوار، آموزش و پرورش در جهت تعالى و تكاملِ هرچه بيشتر خود، پيش خواهد رفت. اميدواريم كه در آينده ى نه چندان دورى، شاهد همان وضعى باشيم كه حقيقتاً متناسب با پيشرفت زمانه و نياز نظام جمهورى اسلامى است.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
اولاً خوش آمد عرض مى كنيم به همه ى برادران و خواهران عزيزِ معلم كه لطف كرديد و اين ديدار صميمى و شيرين را ترتيب داديد.
در بين نامگذاريهاى نمادينى كه در طول سال، روزهايى به نامهاى گوناگونى ناميده مى شوند، به اعتقاد من روز معلم يك امتياز و اهميت ويژه اى دارد؛ و اين اهميت ناشى از اهميت مقام معلم است. هنگامى كه درباره ى معلم صحبت مى كنيم، يك وقت معناى عام معلم را در نظر مى گيريم كه بسيار معناى با عظمت و با اهميتى است. معلم يعنى كسى كه در دل انسان يك چراغى را روشن مى كند و او را از جهالتى به دانايى و معرفتى رهنمون مى شود؛ اين معناى معلم است. اين بزرگترين چيزى است كه در حيات انسان قابل تصور است.
نمونه آن، معلمِ شهيدِ عزيزِ امروز ما، يعنى شهيد مطهرى است كه با دانش خود، با فكر عميق و نيرومند خود، ابعادى از مسائل اسلامى را در بخشهاى مختلف حلاجى كرد، بررسى كرد، روشن كرد و در خلال دهها كتاب با ارزش، اينها را در اختيار ما قرار داد. وقتى محاسبه مى كنيم، هر كدام از اين بخشهايى را كه شهيد مطهرى به آن وارد شده است و بررسى عميق و عالمانه كرده است و در اختيار ما گذاشته است، چراغى است كه اين مرد بزرگ در ذهن ما و در دل ما روشن كرده است. چه چيزى با اين قابل مقايسه است؟ اين يك نگاه به معناى معلم.
همان طور كه امام بزرگوار ما فرمودند و مكرر همه گفته ايم و شنيده ايم، تعليم، نقش انبياء است - «يعلّمهم الكتاب والحكمة» - بلكه نقش خود وجود مقدس بارى تعالى است - «علّم الانسان ما لم يعلم» - و در مرتبه ى نازلتر، افراد بشر هستند كه به يكديگر تعليم مى دهند: يكى معلم است، يكى متعلم است. شما و هركسى در هر نقطه اى - چه در آموزش و پرورش، چه در دانشگاهها، چه در حوزه ها، چه در محافل تعليمىِ گوناگون - كارش اين باشد كه به مردم چيزى ياد بدهد، حقيقت باارزشى را براى آنها روشن كند يا معرفتى بر معرفتهاى مردم بيفزايد، او داراى همين شأن معلمى است؛ اين خيلى محترم و معتبر و ارزشمند است.
نگاه دوم كه در اين ديدار، من درباره ى آن مى خواهم عرايضى را به شما عزيزان عرض كنم، نگاه به معلم به معناى معلمِ آموزش و پرورش است؛ اين معلم با معلمهاى ديگر فرق دارد. همه ى معلمها عزيزند، اما معلم آموزش و پرورش، يك نقش استثنائى دارد كه هيچكدام از معلمان ديگر - چه پدر و مادر كه معلم فرزندشان در خانه اند، چه اساتيد بزرگ و دانشمندى كه در مراحل علمى انسانها را ارتقاء مى دهند - با اين مجموعه ى معلمان آموزش و پرورش، از اين جهت نمى توانند همدوشى كنند؛ معلم آموزش و پرورش، يك اهميت ويژه دارد.
اين اهميت ويژه از كجاست؟ از اينجاست كه آموزش و پرورش و مدارس - دوازده سالِ از پيش دبستانى تا انتهاى دبيرستان - يك كارگاه عمومىِ آموزشى است براى همه ى افراد يك جامعه؛ مثل يك قرنطينه است كه همه ى افراد جامعه از يك نقطه اى وارد اين مجموعه و اين كارگاه مى شوند و از يك نقطه اى خارج مى شوند. آن هم در چه دورانى؟ در دورانى كه در عمر هفتاد ساله و هشتاد ساله و صد ساله ى يك انسان، هيچ دورانى از لحاظ فراگيرى، به اهميت اين دوران نيست؛ دوران طلايى فراگيرى، يعنى از شش سالگى تا هجده سالگى. آموزش و پرورش و معلم را با اين نگاه ببينيد. سلسله ى عظيمِ ميليونىِ آحاد يك ملت، در بهترين دوره هاى زندگى براى فراگيرى - يعنى در همان دوازده سال - وارد كارگاه عظيمى مى شوند كه اسمش آموزش و پرورش است. سرو كار اينها با كيست؟ با معلم. بنابراين معلم، نقش آفرينِ اين كارگاه عظيم و دوازده ساله است.
حالا شما نگاه كنيد به يك كشور. شما به عنوان يك انسان، به عنوان يك مدير، به عنوان يك رئيس و به عنوان يك دلسوز، مى خواهيد كشورى داشته باشيد كه افراد آن از لحاظ استعداد، برجسته باشند؛ از لحاظ اخلاق، پاكيزه باشند؛ از لحاظ اقدام، شجاع باشند؛ از لحاظ فكر، داراى تدبير باشند؛ افراد اين كشور مردمانى مستقل، داراى فكر، داراى ابتكار، داراى روح خلاقيت، پرهيزگار، پاكدامن، نظم پذير، قانون پذير، اهلِ اقدامهاى بزرگ و آرمان طلب باشند؛ مى خواهيد يك چنين كشور و جامعه اى بسازيد. كيست كه در دنيا آرزويش اين نباشد كه كشور و جامعه اش از مردان و زنانى تشكيل شده باشد كه داراى اين روحيات و خصوصيات باشند؟ يعنى ظرفيتهاى استعدادى را به كار ببندند، شجاعت در اقدام داشته باشند، آرمانهاى بلند را دنبال كنند، خسته نشوند، شوق و نشاط داشته باشند، نظم و انضباط داشته باشند، در آنها ولنگارى و بى انضباطى و تن پرورى وجود نداشته باشد.
حالا مى خواهيم كشورى با اين خصوصيات درست كنيم. شما نگاه كنيد و ببينيد جاى تربيت انسانها كجاست؟ از اول ولادت تا وقت مرگ، كدام نقطه و كدام منطقه و محيط، براى تربيت چنين انسانهايى مناسب تر از آموزش و پرورش است؟ همين قرنطينه ى دوازده ساله مى تواند انسانها را با همين خصوصياتِ مثبت تربيت كند. يعنى اگر كارخانه ى آموزش و پرورش خوب كار بكند، در جهت درست كار بكند، همه ى اجزائش كار بكند، طراحى و مدلسازى و مديريتش خوب كار بكند، بدون ترديد يك كشور در هر نقطه اى كه قرار داشته باشد، بعد از بيست سال، بيست و پنج سال به نقطه اى مى رسد كه مردمش داراى اين خصوصيات برجسته اند. اين نقش آموزش و پرورش است؛ اين نقش معلم آموزش و پرورش است؛ اين را دستِ كم نمى شود گرفت. كدام بخش از مجموعه ى ادارى و آموزشى كشور غير از آموزش و پرورش، اين اهميت عظيم را دارند كه اين حجم وسيع از انسانها در بهترين اوقات عمرشان، به صورت مستمر - دوازده سال - زير دست آنها باشند؟ اهميت آموزش و پرورش اين است. اين كه ما براى معلم احترام قائليم و بنده به معناى حقيقى كلمه معلم را تجليل و تكريم مى كنم، تعارف نيست؛ اين براى خوشايند زيد و عمرو نيست؛ اين واقعيت است و مبتنى بر اين فلسفه است. معلم - چه بخواهند، چه نخواهند - رتبه ى بالا و عالى اى دارد و در حساس ترين نقطه ايستاده است.
اهميت آموزش و پرورش را عرض كرديم. در مجموعه ى آموزش و پرورش، البته نيروهاى ستادى هستند، طراحان هستند، فكرسازان هستند، كتاب نويسان هستند و همه ى آنها در اين اهميت و ارزش سهيمند؛ اما ميداندار، معلم است. همه ى طراحى ها و مدلسازى ها براى اين است كه معلم بتواند كارش را خوب انجام بدهد. وسط ميدان، معلم است؛ صف مقدم، معلم است؛ بقيه كمك كننده و پشتيبانى كننده و تدارك كننده ى به او هستند تا او بتواند اين عنصر و اين ماده ى طبيعى را كه در اختيار او قرار داده اند - يعنى كودك و نوجوان - با هنرمندى خود، با جهاد خود، با دلسوزى و كاردانى خود به يك ماده ى با ارزش تبديل كند و ارزش افزوده ى او را بالا ببرد. اين ارزش افزوده، ديگر قابل مقايسه با ارزش افزوده ى توليد هيچ مصنوع و هيچ شى ء ديگرى نيست؛ حتى اگر ما از خاك طلا بسازيم، ارزش اين از آن بالاتر است؛ اگر با استخراج معدن، انرژى هسته اى به وجود بياوريم، اين از آن بالاتر است. شما انسان تربيت مى كنيد و انسان توليد مى كنيد؛ آن هم انسانى با آن خصوصيات.
حالا اگر معلمين يك كشورى تصميم بگيرند كه نقطه ى مقابل اين عمل كنند؛ يعنى به جاى انسان شجاع، انسان ترسو بسازند؛ به جاى انسان مستقل، انسان توسرى خور و ضعيف بسازند؛ به جاى انسان عاشق ميهن خود و مفاخر ملى خود، انسانِ دلبسته ى به بيگانگان بسازند؛ به جاى انسان پاكدامن و پرهيزگار و مؤمن، انسان لاابالى و بى ايمان و بى دين بسازند؛ به جاى انسانهاى با استعداد و داراى اعتماد به نفس و خودباور، انسانهاى بهت زده و دلباخته ى قدرتهاى علمى و غير علمىِ ديگران بسازند، شما ببينيد چه فاجعه اى در كشور رخ خواهد داد. طراحى نظام آموزشى كشور در دوران حاكميت طواغيت - يعنى از دوران ايجاد آموزش و پرورش جديد در زمان رضاخان - اين نوع دوم بود. ممكن بود مديرانِ مستقيم، خودشان هم ندانند چه كار مى كنند؛ اما هدف اين بود؛ طراحى اين بود، تربيت شده هاى آنها هم كم و بيش همين جور شدند. البته در بين معلمين و كارمندان آموزش و پرورش، آدمهاى متدين و مستقل و مؤمن و پاكدامنى وجود داشتند - كم هم نبودند - آنها كار خودشان را كردند؛ اما نقشه، اين بود.
در نظام اسلامى، نقشه بعكس است؛ نقشه اين است كه در اين كارگاه عظيم، انسانهايى با آن خصوصياتى كه گفتم، تربيت شوند. جوان، دوران بلوغش در اختيار شماست. دوران بلوغ يك انسان، دوران تحول و شكل يابى شخصيت ماندگار و طولانى اوست؛ جوان در اين دوران در اختيار معلم است. معلم نه فقط با درس خود، بلكه با شخصيت خود روى دانش آموز اثر مى گذارد. يك معلم عاقل، عالم، خويشتندار، نافذ، خوشبين، با اميد به آينده و اهل كار جمعى، دانش آموزِ خود را هم اين گونه بار مى آورد؛ اما معلم خشن و بى حوصله، جور ديگرى دانش آموز را بار مى آورد؛ درس هر چه باشد. لذا پرداختن به آموزش و پرورش و اهميت دادن به معلم، يك اصل مهم و درجه ى اول در نظام اسلامى است.
آنچه كه ما در باب معلم ما عرض كرديم و عرض مى كنيم، مخاطب آن عموم مردم كشورند؛ هم دانش آموزها بايد قدر معلمشان را بدانند، هم خانواده ها بايد قدر معلم فرزندشان را بدانند، هم دستگاههاى دولتى و مسؤولين بايد اهميت معلم را درك كنند. پس مخاطب اول، مخاطب عمومى است؛ يعنى همه ى مردم بايد بدانند معلم يك چنين شرافتى دارد؛ يك چنين اهميتى دارد. در درجه ى اول، تكريم معلم برعهده ى همه است - يعنى مردم، خانواده ها، اولياء و مسؤولين - ليكن مخاطب ويژه ى اين حرف، خود معلمينند.
معلمين در واقع بايد توجه كنند كه در چه جايگاه حساسى ايستاده اند. شما يك صنفى مثل بقيه ى اصناف نيستيد. نبايد با اين چشم به اين شغل نگاه كنيد كه يك شغلى انسان به دست آورده و نانى از اين راه به دست مى آيد. بله، نان هم به دست مى آيد، يك راه اعاشه اى هم محسوب مى شود؛ ليكن مسأله ى معلم، براى خودِ معلم بايد آن رسالت و مسؤوليت عظيمى باشد كه به اجمال، آن را شرح دادم. معلم توجه كند كه كجا ايستاده است و در چه جايگاه حساسى است. اگر بخواهيم يك تشبيه معقول به محسوسى بكنيم، ممكن است نقش يك سوزنبان در مسير يك قطار، كم اهميت به نظر برسد، ليكن مرگ و زندگىِ كاروانى كه در اين قطار نشسته اند، به كار اين سوزنبان و دقت او بستگى دارد؛ اگر غفلت كند، فقط در حرفه و شغلش غفلت نكرده است؛ مسأله ى جان و سرنوشت يك مجموعه ى مردمى به او وابسته است. نقش معلم هم چنين نقشى است، كه خود معلمين بايد به آن توجه كنند.
البته واقعيت جامعه ى معلمين ما يك واقعيت دلپذيرى است؛ اين را من از روى اطلاع عرض مى كنم. در سرتاسر كشور، جامعه ى معلمين، يك جامعه ى پاكيزه، پاكدامن، متعهد، كوشا، صبور و غالباً علاقه مند و معتقد به كار خود است. علامتش هم همين است كه ما در همه ى دورانهاى حساس كشور - از جمله دوران دفاع مقدس و جنگ تحميلى - ايفاى نقش معلمين را در جهت دهى به دانش آموزان، ديده ايم.
در طول اين سالها و از بيست و پنج سال پيش به اين طرف، از همان زمانى كه بنده مسؤوليت رياست جمهورى داشتم و در شوراى عالى انقلاب فرهنگى مشغول خدمت بودم و از نزديك شاهد جريانات بودم، يكى از آماج هاى توطئه هاى دشمن، جامعه ى معلمين بودند. من اول امسال عرض كردم كه دشمن، سه هدفِ عقب ماندگى علمى، عقب ماندگى اقتصادى و شكستن يكپارچگى ملى را بجد تعقيب مى كند؛ دلار خرج مى كند؛ مزدور مى گيرد و ورزيده ترين كارشناسهاى سرويس هاى امنيتى را به كار مى اندازد تا اين سه كار در كشور انجام بگيرد؛ يعنى از لحاظ اقتصادى عقب بمانيم و شكست بخوريم؛ از لحاظ علمى، پيشرفتى را كه شروع شد است متوقف كنيم؛ از لحاظ يكپارچگى ملى هم اين وحدتى را كه وجود دارد بشكنيم و به جان هم بيفتيم. دشمن دارد اين سه هدف را دنبال مى كند. در دو بخش از اين سه هدف، يكى از آماج هاى مهم، معلمينند؛ هم در بخش پيشرفت علمى، هم در بخش وحدت اجتماعى. البته امروز اوج فعاليتهاى دشمن است؛ اما از همين بيست سال، بيست و پنج سال قبل هم اين توطئه ها وجود داشته است كه بنده از نزديك شاهدش بوده ام. در مقابل اين موج توطئه و فشار توطئه، جامعه ى معلمين مثل كوه ايستاده اند. اين كه عرض مى كنم جامعه ى معلمين ما پاكيزه اند، يك شاهد بزرگش همين است. خيلى سعى كردند و تلاش كردند از طريق معلمين يك اختلاف و دلخورى بزرگى بين آحاد مردم به وجود بياورند، اما نتوانستند؛ باز هم نمى توانند و باز هم معلمين ايستاده اند.
برادران و خواهران عزيز! كشور در حال يك تحرك جدى به سمت جلوست؛ هم از لحاظ علمى، هم از لحاظ سياسى، هم از لحاظ نظامى و هم از لحاظ استحكام بنيه هاى اقتصادى. نظام اسلامى در عمل دارد نشان مى دهد كه يك نظام ريشه دار، اثرگذار و داراى اقتدار درون زاست؛ نه اقتدارى كه بعضى از كشورهاى بيچاره و سياستمداران نگون بخت دارند، كه ناشى از حمايت فلان قدرت و بهمان قدرت است؛ نه، اقتدار نظام سياسى جمهورى اسلامى، اقتدار درون زاست؛ مثل يك كوه كه بيش از آن مقدارى كه از كوه ديده مى شود و در زيرِ زمين، ريشه هاى آن كوه است؛ نظام اسلامى دارد نشان مى دهد كه اين گونه است و روز به روز هم در اين جهت جلو رفته است. ما داريم به سمت جلو حركت مى كنيم و حركت هم حركت آرامى نيست؛ حركت سريعى است.
اين ايستادگى را مستبدين عالم نمى پسندند. فلان پادشاهِ دورافتاده ى فلان كشور، در رديف اين مستبدين محسوب نمى شود. مستبدترين مستبدان عالم، آن كسانى اند كه در رأس نظام استكبار جهانى نشسته اند. ظاهر قضيه در كشور آنها، ظاهرِ دموكراسى است - كه آن هم باطناً دموكراسى نيست - اما رفتار آنها در سطح بين المللى، رفتار ديكتاتورمآبانه ى يك ديكتاتور خشن است. اينها نمى پسندند كه يك ملتى، نظام سياسى اى را بر سر كار بياورد كه اينجور در مقابل مطامع آنها و در مقابل دست اندازى هاى آنها بايستد؛ ولى مى بينند كه ملتهاى مسلمانِ ديگر، تحت تأثير اين حركت عظيم و نيرومند اسلامى در ايران قرار گرفته اند.
شما ببينيد، امروز رئيس جمهور اسلامى ايران و مقامات درجه ى اول كشور به هر كشور اسلامى بروند و به آنها اين فرصت داده شود كه به ميان مردم بروند، احساسات مردم، احساسات پُرجوش و خروش طرفدارانه است! علت چيست؟ چرا وقتى رؤساى جمهور ما به هر كشورى رفته اند و به آنها فرصت داده شده كه به ميان مردم بروند، مردم چندين برابرِ رؤسا و شخصيتهاى محبوب خودشان به آنها عشق مى ورزند و اظهار علاقه مى كنند؟ چرا؟ اين به خاطر آن است كه حركت عظيم ملت ايران كار خودش را، تأثير خودش را، نفوذ خودش را در سطح افكار عمومى دنياى اسلام نشان داده و به مرحله ى بُروز رسانده. شجاعت، ايستادگى، فداكارى و صداقت در قول و عمل، اثر مى گذارد و آثار طبيعى دارد. ممكن است رؤسا و مسئولين سياسىِ خيلى از كشورها بخواهند سر به تن جمهورى اسلامى نباشد؛ اما مردمشان صددرصد در نقطه ى مقابل آنها، عاشق و دلبسته ى به نظام جمهورى اسلامى اند. ما از اين قبيل كشورها در اطراف خودمان و در همين منطقه ى عظيم و حساسى كه در آن قرار داريم، مى شناسيم. استكبار جهانى اين را مى بيند. ما اين گونه داريم پيشرفت مى كنيم؛ اين توسعه ى نفوذ معنوى را هم داريم؛ اما اگر اين حركت را با عقل، با شجاعت، با توكل به خدا و با احساس مسؤوليت جمعى ادامه ندهيم، ضرر خواهيم كرد؛ هم در آموزش و پرورش، هم در همه جاى ديگر.
آموزش و پرورش بايد روزبه روز با هدفهاى كلان و بسيار مهمى كه براى او وجود دارد و من به بعضى از آنها اشاره كردم، خود را بيشتر تطبيق دهد. نظام آموزش و پرورش بايد در همين جهت، يك تحول اساسى پيدا كند. الان دارند خوب كار مى كنند و ما از مجموعه ى شما آموزش و پرورشى ها شِكوه اى نداريم؛ اما معتقديم احتياج به يك حركت تحول گونه اى وجود دارد. طراحان فكور و انديشمند، در زمينه هاى سازماندهى و شكل دادن به محيطهاى درسى و كلاسهاى درسى و محتواى آنها و تربيت معلمين و ترسيم خطوط مهم و روشن در مجموعه ى آموزش و پرورش، بايد كارهاى تحول آميز و مهم بكنند؛ اين البته به همكارى خود بدنه ى آموزش و پرورش احتياج دارد؛ بيرون از آموزش و پرورش، كار زيادى براى آموزش و پرورش نمى شود كرد. در خود مجموعه ى آموزش و پرورش، افراد فرزانه، برجسته، باهوش و بااستعداد فراوانند كه مى شود از استعداد آنها براى پيشبرد آموزش و پرورش و رفع خلأها و كمبودها استفاده كرد.
بنده آينده ى اين نظام آموزشى را آينده ى روشنى مى بينم. نقطه ى اساسى و قابل اتكاء، همين دلسوزى و تدين و علاقه مندى و دلبستگى شماها به منافع كشور است؛ اين، آن نقطه ى اساسى است. از اين روحيه، خيرات و بركات زيادى برمى خيزد و دشمن هم كارى نمى تواند بكند. ان شاءاللَّه به لطف الهى و به مدد دعاى ولى عصر (ارواحنافداه) و به بركت ارواح طيبه ى شهداى عزيزما و روح مطهر امام بزرگوار، آموزش و پرورش در جهت تعالى و تكاملِ هرچه بيشتر خود، پيش خواهد رفت. اميدواريم كه در آينده ى نه چندان دورى، شاهد همان وضعى باشيم كه حقيقتاً متناسب با پيشرفت زمانه و نياز نظام جمهورى اسلامى است.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته