بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
خوش آمد عرض مى كنم به برادران و خواهران بسيار عزيز كه مسافت طولانى تبريز و
شهرهاى آذربايجان را طى كرديد و به اين حسينيه تشريف آورديد. اميدوارم توفيق الهى و
تفضل الهى مثل هميشه شامل حال شما مردم غيور، مؤمن، شجاع و باهمت بوده باشد.
هميشه در طول اين سالهاى طولانى هر وقت با مردم آذربايجان ديدارى داشته ايم - چه در
اينجا، چه در تبريز و ساير شهرها - نشانه ى زنده بودن و طراوت و نشاط و ابتكار در
رفتار مردم و در شعارهاى مردم ديده مى شد؛ امروز هم همين طور است، در تاريخ كشور ما
هم همين طور است، گذشته ها هم همين طور بوده است؛ ولى تاريخ دوران نزديك به زمان ما
وقتى مورد كاوش قرار بگيرد، انسان مى بيند در صف مقدم غالباً مردم آذربايجان و مردم
تبريز حضور و جايگاه خودشان را تثبيت كرده اند؛ مخصوصاً آنجايى كه مصالح عظيم
تاريخى كشور درميان بوده است. مثلاً در قضيه ى تنباكو كه مقطع بسيار مهمى بود و
دشمنان استقلال كشور قصد داشتند كشور را يكجا ببلعند، يكى از نقاط حساسى كه مردم و
روحانيتِ آنجا ايستادگى كردند و اثرگذارى كردند، تبريز بود؛ مرحوم آميرزا جواد
مجتهد - عالم معروف تبريزى - و توده هاى عظيم مردم، دنبال او. در قضيه ى مشروطيت،
قضاياى تبريز شگفت آور است. در مورد نقش آذربايجان در مشروطيت و جهتگيرى مردم
آذربايجان خيلى كتاب نوشته اند؛ اما به نظر من هنوز هم حرف هاى نگفته اى وجود دارد
كه مى شود نوشت و بايد نوشت.
پدرم در قضاياى مشروطه ى تبريز جوانى بوده است در اين شهر. خود او شاهد قضايا بوده
است. مرحوم باقرخان، هم محله ى آنها بوده است در كوچه ى قره باغى ها. ايشان از
نزديك مسائل را ديده بود و نقل مى كرد. مى دانيم كه جهتگيرى ستارخان و باقرخان در
مشروطيت، درست نقطه ى مقابل جهتگيرى كسانى بود كه مشروطيت انگليسى و مشروطيتِ زير
پرچم بيگانه را مى خواستند. ستارخان در سخنرانى و اعلاميه اش مى گفت: «من مى خواهم
زير پرچم اباالفضل العباس حركت كنم». بودند كسانى كه مى خواستند نهضت را بكشانند به
سمت حركت انگليسى، اما ستارخان ايستادگى كرد. بعد هم همانها بودند كه مرحوم ستارخان
و مردم باقرخان را كشاندند تهران و در باغ اتابك، آنها را از بين بردند؛ هر كدام را
به نحوى.
جهت حركت مردم آذربايجان و مردم تبريز در مشروطيت، چنين جهتى بود: ايستادگى،
اقتدار، حضور عظيم مردمى، و در خط درست دين و استقلال كشور.
در قضاياى بعد هم همين طور بود. در قضيه ى مرحوم شيخ محمد خيابانى - كه تبريز يك
تنه ايستاد - مسأله، مسأله ى قرارداد وثوق الدوله بود. در تهران، عمال حكومت ضعيف
با يك قرارداد، امور مالى و امور نظامى كشور را دودستى تقديم كردند به انگليسى ها.
تبريزى ها ايستادند. مرحوم خيابانى و ديگران در مقابل اين قضيه بود كه ايستادند و
آن حوادث عجيب تبريز پيشآمد كرد. تبريز هميشه اين طور بود.
29 بهمنِ تبريز هم از همين قبيل قضاياست كه سرنوشت ساز بود؛ والّا اگر مردم تبريز
قيام 29 بهمن را نكرده بودند، اين حركت عظيم اتفاق نمى افتاد. در قضيه ى قم يك عده
شهيد شدند - مثل بقيه ى شهادتها - كه ممكن بود مدتى سر زبانها باشد، بعد بتدريج
كمرنگ شود؛ اما تبريزى ها و آذربايجانى ها نگذاشتند اين قضيه گم و فراموش شود. 29
بهمن را به عنوان چهلم شهداى قم برپا كردند. در واقع با اقامه ى عزا در چهلم
شهيدان، حوادث انقلاب را به مردم ديگر ايران ياد دادند. اين يك ابتكار بود، منشأ
ساير حركات بود، بابركت بود. بعد مردم مناطق ديگر، چهلم شهداى تبريز را گرفتند و
منتهى شد به حركتهاى عظيمى كه به پيروزى انقلاب رسيد.
اينكه من بارها گفته ام كه طراحان سياست هاى امريكايى و انگليسى در ايران،
آذربايجان را نشناخته اند، به خاطر اين است؛ اينكه من مى گويم مردم تبريز را
نشناخته اند، به خاطر اين است. اينها مى خواهند با توهمات، ملت ايران را تكه تكه
كنند؛ بى عقلى مى كنند مى آيند سراغ آذربايجان. آذربايجان نقطه ى ثقل ملت ايران
است؛ يكى از عمده ترين مراكز حيات ملت ايران است. اين ايران نشناسها،
آذربايجان نشناسها براى مقاصد ابلهانه ى خودشان مى آيند سراغ تبريز و سراغ
آذربايجان و يك مشت مزدور نادان از اينها پول مى گيرند، آنها را فريب مى دهند،
طراحان سياستهاى خارجى هم فريب اين چهار تا مزدور را مى خورند. تا حالا هر حادثه اى
از سوى ضدانقلاب در تبريز يا در آذربايجان اتفاق افتاده است، خود آذربايجانيها جواب
داده اند. شما يادتان هست - حالا شايد خيلى از جوانها يادشان نباشد، اما اغلب
يادشان است - كه اول انقلاب، عده اى را از خارج تبريز به اسم مبارز و به اسم
اپوزيسيون آوردند كه مرحوم شهيد مدنى را محاصره كردند. از بيرون كه كسى نيامد براى
دفاع از انقلاب، خود مردم تبريز وقتى صحنه را ديدند، آمدند بيرون. تبريز، خودكفاست؛
آذربايجان، از لحاظ غيرت انقلابى و دفاع از انقلاب خودكفاست. اين چيزهاست كه انسان
مى فهمد اينها آذربايجان را نمى شناسند، ايران را نمى شناسند، مردم ايران را
نمى شناسند. طراحان سياستهاى ضدانقلاب در دنيا - چه در سرويسهاى اطلاعاتى امريكا،
چه در سرويسهاى اطلاعاتى انگليس و ديگران - كه براى ملت ايران و براى سرنوشت
انقلاب، به خيال خودشان دارند طراحى مى كنند، مردم ايران و اين حقايق ماندگار در
ميان ملت ما را نمى شناسند.
شما همين راهپيمائى بيست ودوى بهمن را نگاه كنيد؛ امسال همه گفتند و محسوس بود، به
چشم مشاهده مى شد، كسانى كه اهل محاسبه هستند، با محاسبه اين را بيان كردند كه
تعداد و كميت شركت كنندگان در راهپيمائى امسال، چه در تهران، چه در شهرستانها، از
سالهاى قبل بيشتر بود. چرا؟ بعد از بيست وهفت سال، چرا مردم امسال بيشتر شركت
كردند؟ چون احساس كردند دشمن با چشمِ تهديد دارد نگاه مى كند، آمدند به صحنه. قوت
انقلاب اين است. انقلاب نيرومندى كه مى تواند از خودش دفاع كند، يعنى اين. تا احساس
تهديد مى كند، واقعيت انسانى او مى آيد به صحنه.
وقتى جنگ تحميلى شروع شد، مردمِ ما مشغول كارهايشان بودند. تا احساس تهديد شد، جوان
از دانشگاه، از بازار، از كارخانه، از روستا، از شهر، از داخلِ زندگيهاى راحت،
بيرون آمد و به استقبال خطر رفت، براى دفاع از هويت خود؛ «فمنهم من قضى نحبه و منهم
من ينتظر»؛ عده اى شهيد شدند، عده اى جانباز شدند، اكثريت عظيمى هم هنوز هستند -
توى صحنه اند - و روزبه روز بيشتر مى شوند.
من گفته ام، تأكيد مى كنم بر اين معنا و با يقين اين را عرض مى كنم كه: جوانِ امروز
- جوانِ نسل سوم - در آمادگى خود و شجاعت خود و غيرت خود براى دفاع از هويت دينى و
انقلابى خود، از جوانِ نسل اول - كه در دوره ى جنگ تحميلى و دفاع مقدس حضور داشت -
هيچ كمتر نيست، شايد هم جلوتر است. اين است حقيقت آن انقلابى كه جوشيده ى از
ايمانهاى مردم و اعتقاد مردم و خواست حقيقى مردم است. حالا چهار نفر آدمِ دلداده ى
به بيگانه يا پول گرفته ى از بيگانه - همه شان يكجور نيستند - بيايند يك چيزى
بگويند، اما واقعيت قضيه اين است. واقعيت قضيه اين است كه انقلاب، مال مردم است،
مردم انقلاب را مال خودشان مى دانند، از انقلابشان خشنودند، چون مى بينند كه راهِ
رسيدن به سعادت، به نيكبختى، به درجاتِ عالىِ انسانى - از لحاظ مادى و معنوى - راهى
است كه انقلاب به آنها نشان مى دهد، كه راهِ اسلام است؛ راه تعاليمِ نجات بخشِ
اسلام است.
لازم است من در همينجا، صميمانه از ملت ايران به خاطر اين حركت عظيمى كه در
بيست ودوى بهمنِ امسال انجام دادند، تشكر كنم. اينطور حركتها، اينطور حضور، اين
غيرت و حميت الهى، موجب مى شود كه قدرت جمهورى اسلامى و نظام اسلامى جلوِ چشم
دشمنان نمود پيدا كند. تهديدهاى آنها را كم مى كند و كم كرد.
هر چه دشمن در يك ملتى احساس ضعف كند، جرى تر مى شود. اشتباه مى كنند آن كسانى كه
حرفهايى مى زنند كه دشمن را جرى مى كند. گاهى مى گويند در كشور بحران هست، گاهى يك
نقاط ضعفى را كه وجود دارد، اما اينقدر اهميت ندارد، ده برابر در اظهارات خودشان
درشت مى كنند؛ در مطبوعات خودشان منعكس مى كنند. اينها اشتباه مى كنند.
دشمن هر جا احساس ضعف بكند - دشمن جهانخوار، دشمن قدرت طلب، دشمنى كه مى خواهد
كدخداى دهكده ى جهانى باشد - جرى تر مى شود. آنها دنيا را تشبيه كرده اند به يك
دهكده، مى گويند دهكده ى جهانى. امريكا هم كدخداى اين دهكده است و هر كارى
مى خواهد، بايد بتواند انجام دهد. اگر يك ملتى، يك جمعيتى، يك شخصيت سياسى اى بر
خلاف نظر آنها و خواست آنها حرف بزند، او را متهم مى كنند به انواع اتهامات. دشمن
اين جور است. در مقابل اين دشمن، اظهار ضعف نبايد كرد. اگر ضعفى هم بود، نبايد در
مقابل او بيان كرد، چه برسد به اينكه ضعفى نيست؛ بحران در كشور نيست. چرا دروغ
مى گويند؟ چرا طبق ميل دشمن رفتار مى كنند؟ بحمداللَّه كشور با يك ملت قوى، منسجم،
باهوش، بيدار، و با مسؤولان دلسوز، فعال و كارآمد، مشكلاتشان را يكى پس از ديگرى حل
مى كنند و حركت مى كنند. زندگى ملتها همين جور است. چه بحرانى؟ چه وضعيت
فوق العاده اى در كشور هست؟ اصرار دارند ثابت كنند در كشور وضعيت فوق العاده است؛
با نيش قلم هاى زهرآلود، به خاطر انگيزه هاى گوناگون: يكى با دولت بد است، يكى با
اصل مفاهيم انقلاب بد است، يكى با اصل انقلاب بد است، يكى دنبال قدرت طلبى است، يكى
بر اثر كج فهمى است. نه، واقعيت قضيه اين جورى نيست كه اينها تصوير مى كنند؛ واقعيت
قضيه اين است كه ما بحمداللَّه يك ملت منسجم داريم؛ هم منسجم است ملت ما، هم باهوش
و بيدار است. ببينيد، تا احساس تهديد مى كند، اين بيست ودوى بهمنِ باعظمت را به راه
مى اندازد. هر چه دشمن بر روى يك نقطه اى متمركز بشود، بيشتر اصرار كند، ملت ما روى
آن نقطه حساس تر مى شود.
دشمنان سعى كردند مسئله ى هسته اى را در كشور ما از چشم مردم بيندازند، يك عده هم
شروع كردند به اينها كمك كردن. عرض مى كنم همين آدم هاى كوته فكر و سطحى نگر،
احياناً هم بعضى شان دلداده ى به آن سوى مرزها، مى گويند: انرژى هسته اى را
مى خواهيم چه كار كنيم؟! با اين خرج زياد، با اين زحمت زياد، با اين همه دردسر. اما
ملت تسليم نشد. مردم ما بيدار بودند، فهميدند كه مسئله ى هسته اى، فقط مسئله ى
امروزِ كشور ما نيست؛ مسئله ى فرداهاى كشور و آينده ى كشور است؛ مسئله ى سرنوشت
كشور است. اين حق مسلّم خيلى از كشورها و ملتهاست، اما مثل شما نمى آيند توى ميدان
تا اين حق را مطالبه كنند. نتيجه چه مى شود؟ نتيجه اين مى شود كه آن كسانى كه
توانسته اند انرژى هسته اى را به دست بياورند، در آينده ى نه چندان دورى خواهند
توانست سرنوشتِ انرژى دنيا را در دست داشته باشند. حالا آنها نفت را ندارند، ولى
اگر همين نفت - فعلاً انرژى كنونى ما نفت و گاز است - كه در اختيار كشور ما و
كشورهاى اين منطقه ى خليج فارس هست، در دست ديگران بود و بنا بود آنها به ما بدهند،
من بارها گفته ام كه نه بشكه اى، هر بطرى اش را گرانتر از قيمتى كه ما امروز به
آنها يك بشكه را مى فروشيم، به ما مى فروختند؛ با هزار تحميل. آنها مى خواهند فردا
كه نفتى وجود نداشت در دنيا - نفت كه تا ابد نمى ماند، تمام مى شود - اختيار انرژى
در دست آنها باشد. ملتهايى كه مى توانند خودشان توليدِ انرژى كنند، نكنند؛ اين را
مى خواهند، دنبال اينند. ملت ما اين را فهميد، ايستاد. خوشبختانه مسؤولان ما
آگاهانه دنبال اين قضيه رفتند و تصميمشان هم جدى است، به جاهاى بسيار خوبى
رسيده اند؛ ان شاءاللَّه به جاهاى بهترى هم خواهند رسيد.
خدا را شكر مى كنيم كه خون شهداى 29 بهمنِ 56 تبريز و خون شهداى عزيز ما در قضاياى
گوناگون و در جنگ تحميلى هدر نرفت. خدا را شكر مى كنيم. خونها داده شد؛ خانواده ها
عزيز خودشان را دادند، اما در مقابل، هويت ملى خودشان را گرفتند، استقلال خودشان را
گرفتند، عزت خودشان را گرفتند. كشور ما از يك كشورِ دست نشانده ىِ وابسته به امريكا
يك روز، وابسته ى به انگليس يك روز، در مشت و چنگ يك عده انسانهاى مادىِ دنياپرستِ
فاسدِ مفسدِ عيّاشِ بى بندوبار خارج شد، به يك كشور مستقل، يك كشور آزاد، يك كشورى
كه دشمنانش هم امروز قبول دارند و مى گويند كه به ملت ايران و كشور ايران، زور
نمى شود گفت، تبديل شد.
در رأس كشور هم، مسؤولان كشور بحمداللَّه از خود مردم و علاقه مند به مردم و داراى
اخلاص هستند و دارند براى مردم كار مى كنند و زحمت مى كشند و خودشان را حقيقتاً
خدمتگذار و خدمتگار مردم مى دانند. اين دستاورد كمى است؟
جوانهاى ما ارزش ذاتى خودشان را واقف شده اند، دنبال علمند، دنبال كشفند، دنبال
پيمودن راههاى پرپيچ و خمِ قله هاى بلند هستند، اين دستاورد كمى است؟
امروز اين نيروى انسانى بااستعداد عظيمى كه ما داريم، در هر بخشى از بخشها كه
مسؤولان همت بگمارند و نيروهايى را به كار بگذارند، نيروها توانايى پيشرفت دارند.
در بخش مهمى البته اين كار انجام گرفته است، اما در بخشهاى زيادى بايد انجام بگيرد.
من همينجا از اين فرصت استفاده مى كنم و به مسؤولان توصيه مى كنم قدر اين استعدادها
و قدر اين شوق و همت را بدانند.
با اين همه جوان، با اين همه انسان پرشور، با اين همتهاى بلند، با اين شجاعتها،
كارهاى بسيار بزرگى مى شود انجام داد. مسؤولان از پيشرفت نترسند، از حركت به سمت
قله هاى بزرگ نترسند؛ واهمه نكنند. از دشمن هم واهمه نكنند. نمى گوييم احتياط
نكنند، چرا، احتياط در همه حال لازم است، اما احتياط كردن غير از ترسيدن است. اگر
كسى از دشمن ترسيد، مرعوب دشمن شد، ديگر حركت نمى تواند بكند. نخير، از دشمن
نترسند. البته مواظب باشند، مراقب باشند، جوانب كارهاشان را بسنجند، احتياط هم
بكنند، ليكن عزم جلو رفتن را هرگز از دل خودشان و دل اين ملت خارج نكنند. توقف جايز
نيست؛ چه در دانشگاه، چه در محيطهاى علمى ديگر، چه در محيطهاى صنعتى، چه در
كارخانه، چه در محيط تجارت و دادوستد، چه در محيطهاى علمىِ دينى. در همه ى محيطها
توقف جايز نيست. بايد جلو رفت. ما حالا كه گرمِ حركت شديم، ملت ما گرم حركت شده
است، بيشتر از گذشته مى فهميم كه توانايى حركت اين ملت خيلى زياد است و ما
مى توانيم ان شاءاللَّه به بركت اين آزادى و همت و اعتماد به نفسى كه انقلاب به اين
ملت داده است، راههاى خيلى دشوارى را بپيماييم.
من مجدداً از يكايك شما برادران عزيز، خواهران عزيز تشكر مى كنم و عذرخواهى مى كنم
از اينكه زحمت كشيديد اين راه طولانى را تشريف آورديد. و سلام ما را به همه ى
برادران و خواهران عزيزمان - چه در تبريز و چه در ساير شهرهاى آذربايجان - ابلاغ
كنيد و اميدواريم خداوند تفضلات خود و الطاف خود را روزبه روز بر شما بيش از گذشته
نازل كند و ارواح طيبه ى شهدا و روح مبارك امام عزيزمان از شما راضى باشند و قلب
مقدس ولى عصر (ارواحنافداه) از همه ى شماها راضى و خرسند باشد.
و السّلام عليكم و رحمةاللَّه