بسماللهالرحمنالرحيم
وظيفهي من است كه از جمع مؤمن و مخلص و صميمي شما برادران و خواهران و كارواني كه عطر بارگاه مقدس ثامنالائمه (عليه آلاف التحية و الثناء) را ميشود از آن استشمام كرد، مخصوصا خانوادههاي معظم شهيدان و جانبازان عزيز و علماي اعلام و چهرههاي شاخص و برجستهي خراسان، صميمانه تشكر كنم و خيرمقدم بگويم و ديدار و حضورتان را كه پيامآور بركات آن بارگاه مقدس است، شكرگزاري كنم.
اين روزها، نگاه دوبارهيي از سوي آدمهاي تيزبين عالم، به اين انقلاب پرسروصدا و پرحادثه انداخته شد. از روز اول پيروزي انقلاب، در كنار هدفهاي موذيانهيي كه دشمنان نسبت به انقلاب و ملت ايران و رهبر عظيمالشأنش داشتند، براي آنها يك هدف در اولويت قرار داشت و آن هدف اين بود كه نگذارند اين انقلاب، روحيهي مسلمانان را در دنيا تقويت كند. اين، چيز خيلي مهمي است و براي امريكا و ارتجاع و سردمداران سياستهاي خبيث استعماري، خطر بسيار بزرگي ميباشد. يك ملت و يك جمعيت، آن وقتي از ميدان خارج ميشود و شكست ميخورد، كه روحيهي خود را ببازد. رزمندگاني كه در ميدان جنگ بودند، اين مطلب را خوب تجربه كردند. تأثير روحيه در پيروزي و شكست، از بقيهي عوامل بيشتر است.
ملت اسلام، بيش از يك ميليارد نفوس در دنيا دارد. كشورهايي در آسيا، در خاورميانه، در آفريقا، با عنوان اسلامي وجود دارد. شخصيتهاي برجسته، دانشمندان، متفكران و فيلسوفان در ميان مسلمانان همه جاي دنيا هستند. اين جمعيت بيش از يك ميلياردي ـ كه بيش از يكپنجم نفوس دنيا را دارند ـ اگر بخواهند به قدر نفوس خودشان، در حوادث دنيا اثر بگذارند، معنايش اين است كه يكپنجم همهي حوادث عالم، با ارادهي مسلمين انجام بگيرد. چيز خيلي مهم و عظيمي است. دين اسلام هم برخلاف بعضي از اديان ديگر، مردم را به تصميمگيري، حضور در صحنه، كار داشتن به كار سياست و ملكداري و اداره و اينطور امور تشويق ميكند. اين دين، دين زندگي و حكومت و سياست است. مثل اديان ديگر نيست كه دوري از سياست و صحنهي زندگي و فعاليتهاي گوناگون و امثال اينها را، جزو اصول خودشان بدانند.
درست توجه كنيد. جمعيتي با اين عظمت و با اين اعتقاد ديني كه بايد در امور دنيا و امور زندگي دخالت بكنند، اگر يكپارچه و بانشاط باشند، اگر براي خودشان حق قايل باشند، اگر وارد صحنه باشند، چهقدر براي ابرقدرتها سنگين تمام خواهد شد; چهقدر براي نيروهاي استعماري كه در كشور همين مسلمانان، نفت و ثروتهاي طبيعي و پول و بازار و هرچه را كه بوده و نبوده، غارت كردهاند، خسارتبار تمام خواهد شد. درست است؟ براي اينكه چنين روزي پيش نيايد و مسلمانان يك روز به عنوان مزاحمي براي غارتگران عالم به حساب نيايند، حداقل صدوپنجاه سال ـ و شايد بيشتر ـ است كه استعمار كار ميكند و نقشه ميكشد و پول خرج ميكند و كار نظامي و سياسي و فرهنگي ميكند، تا از حادثهي حضور عظيم مسلمين درصحنهي عالم جلوگيري كند.
اينكه شما ميبينيد در ايران مظلوم ما، سلاطين فاسد و نوكران حلقهبهگوش انگليس و امريكا، از طرف قدرتها تأييد شدند و ساليان درازي بر اين مملكت حكومت كردند، علت همين است. چون كسي مثل رضاخان، راحت حاضر بود كه به سهم خودش، همين هدف و برنامه را در ايران اجرا كند. اينكه ميبينيد استعمار ـ يعني انگليس و فرانسه ـ بعد از جنگ بينالملل اول، به جان اين كشورهاي عربي افتادند و مرتب ذرع و پيمانه كردند و بريدند و تقسيم نمودند و گفتند: اين براي تو، اين براي او، و در هرجا هم مهرهي دستنشاندهي تسليمي را از طرف خودشان سر كار گذاشتند و اختيار ملتهاي اين كشورها را به دست آدمهاي فاسد و مفسد دادند، علت همين است. آنها دنبال اين هدف بودند.
وظيفهي بزرگ امثال رضاخان در ايران، و ابنالسعود در عربستان، و فاروق در مصر، و ديگران در جاهاي ديگر، اين بود كه نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت يك نيروي فعال دربيايند و روحيه پيدا كنند و به وسط ميدان سياست عالم بيايند. نقشهي استعمار بر اين اساس بود. حالا شما فكر كنيد ببينيد، عظمت را از اينجا ميشود فهميد. فكر كنيد كه امپراتوري انگليس دهها سال، در كنار او دولتهاي استعماري ديگر، آخر همه امريكا، با پول و اسلحهي فراوان و با ابزار علم و دانشي كه در اختيار داشتند، همه با وجود اختلافاتي كه با هم داشتند، با يكديگر همكاري كردند، تا اين مقصود عملي بشود! كدام مقصود؟ مانع شدن از حضور دستهجمعي مسلمين در صحنهي سياست عالم و اينكه مسلمانان احساس كنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم ميتوانند حرف بزنند.
در جنگ بينالملل، اسم ايران را "چهارراه خاورميانه" گذاشته بودند; چون در برههيي طولاني از زمان، تنها راه ارتباطي بين شرق آسيا و اروپا بود. مزيت ديگر اين كشور آن است كه در كنار خليج فارس، لب درياي عمان و در حساسترين مناطق قرار دارد. در بحبوحهي تلاشهاي استعمار ـ امريكا و غير امريكا ـ و در اوج پيروزي استكبار، ناگهان در يك نقطهي بسيار حساس، يك انقلاب عظيم همراه با رهبري فوقالعاده و بينظير، در ميان احساسات و عواطف و آگاهيها و نيروهاي مخلصانه و صادقانهي يك ملت قهرمان ـ كه اسلام بكلي آنها را منقلب كرده و ترس را از وجودشان ريخته ـ سر ميكشد. تمام نقشههايشان به هم ريخت. اول باور نكردند و نتوانستند بفهمند چه شد. شما مشهديها، خودتان ميتوانيد دقيقا مشخص كنيد كه اوج و سرفرازي انقلاب و تغيير دروني مردم مشهد و يا مردم خراسان، از چه لحظه و زماني بود؟ هيچكس نميتواند معين كند. ناگهان نظر لطف "آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند"، عنايت الهي، توجهات غيبي، فيوضات وليامر و بقيهالله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) ملت را منقلب كرد. انقلاب پشت سر آن رهبري كه بزرگترين عطيهي الهي براي مسلمين بود، با سرعت به حركت درآمد و هر قدمي كه اين ملت پيش رفت، به قدر ده قدم رشد كرد.
آيا ما مردم، همان مردم پانزده سال قبليم؟ پانزده سال قبل، در ايران چه خبر بود؟ در مشهد ما و شما چه خبر بود؟ جوانان چهطوري بودند؟ دانشگاه چهطوري بود؟ حوزهي علميه چهطوري بود؟ حالا چگونه است؟ آيا اين تغيير، تغيير قابل تحقق در ظرف پانزده سال است؟ اين، غير از معجزهي الهي و توجه معنوي و برقي كه از عالم غيب زده شد، چيز ديگري است؟
اين انقلاب سر كشيد و رشد كرد. اولين اثري كه اين انقلاب گذاشت، اين بود كه بناي صدوپنجاهسالهي استعمار در سطح عالم را با خاك يكسان كرد. كدام بنا را؟ استعمار صدوپنجاه سال زحمت كشيده بود، تا روحيهي مسلمانان را خرد كند. مسلمان در دنيا، از قبـل مسلمان بودن خودش، احساس شخصيتي نميكرد. كداميك از شماها ديديد يا شنيديد كه در دوران طاغوت، كسي در نقطهيي از عالم ـ در اروپا، در امريكا، در نقاط دوردست ـ گردنش را بالا بگيرد و با افتخار بگويد: "من مسلمانم"؟ آن روز هم مسلماني افتخار بود، اما كسي اين را احساس نميكرد. روحيهها را خرد كرده بودند. انقلاب آمد، اين واقعيت را دگرگون كرد. مسلمانان در همه جاي دنيا، احساس هويت اسلامي كردند و روحيه گرفتند. براي همين است كه ما ميگوييم اين حركت انقلابي، ضربهي خودش را به ابرقدرتها زده است و كاري از آنها بر نميآيد.
ابرقدرتها، چه كار ميخواهند بكنند؟ اينكه امريكا و همدستانش هر گاهي يك بار، با يك تهديد حقيقتا مضحك و خندهآور سعي ميكنند كه اين كوه استوار ـ يعني ملت ايران ـ را از ميدان خارج كنند، چرا اثر نميكند؟ براي خاطر اينكه هر تهديدي نسبت به جمهوري اسلامي و مسؤولان آن، براي استكبار ديگر فايدهيي نخواهد داشت. چهطور ميتوانند روحيهي مسلمانان را كه با انقلاب ما به آنها برگشته، دوباره از آنها بگيرند؟ صدوپنجاه سال ديگر كار لازم دارند. مسلمانان انگليس، چه موقع به خودشان قدرت و جرأت ميدادند كه هزار هزار به خيابانها بيايند و سخن حق خودشان را با صداي بلند بيان كنند؟ يك دختربچهي مسلمان، چه موقع جرأت ميكرد كه در قلب دنياي كفر و فساد، داعيهي مسلماني و حجاب مسلماني داشته باشد؟
اينها روحيه است كه شما و انقلاب شما و امام شما و اين جنگ پربركت شما، به همهي مسلمانان عالم داد. مقاومت و قيام و روحيهي پولادين و سخن حق و مشت گرهكردهي شما، مسلمانان دنيا را زنده كرد. استكبار نميتواند اين را علاج كند. ما ضربه و شكست را بر امريكا و استكبار وارد كرديم. امام(ره) اين بذر را پاشيد. چه كار ميتوانند بكنند؟ براي همين است كه استكبار، در مقابل ملت ايران، دستپاچه است.
آن روزي كه استكبار، ماجراي سلمان رشدي را علم كرد، براي همين بود كه شايد بتواند از راه آن موجود حقير سيهروز و سيهرو و كتاب شيطاني او، به روحيهي مسلمانان ـ لااقل در بخشي از دنيا ـ لطمه بزند. با دشنام و بدگويي در اين كتاب، شايد بتوانند قدري مسلمانان را تضعيف كنند. همين عمل، وبال جانشان شد. عكسالعمل امام در مقابل اين توطئه، آنچنان قاطع و كوبنده بود كه همهي آنها را غافلگير كرد. آنان خواستند با نشر و بزرگ كردن آن كتاب، روحيهي مسلمانان را تضعيف كنند.
شايد شماها ندانيد، ولي من ديده بودم; چون مجلات را براي من ميآورند. يكي، دو ماه بود كه اين كتاب در مطبوعات دنياي غرب ـ مخصوصا مجلات امريكايي ـ آن چنان تبليغ ميشد كه هر كسي نگاه ميكرد، ميفهميد اين يك توطئه است. لزومي ندارد كه يك كتاب را ـ هرچند هم كه خوب باشد ـ اينقدر بزرگ كنند، در مجلات بنويسند، راجع به آن رپرتاژ بدهند، از فروشش بگويند، از ناشرش بگويند، از مطالبش بگويند، خلاصه كنند و عكس و فيلم بگيرند، اينجا و آنجا پخش كنند و همه به مسلمانان بخندند! هر كسي ميفهميد كه اين كار، عادي نيست. با جنجال، اين كتاب را وسط انداختند، شايد بتوانند با آن، روحيهي مسلمانان را تضعيف كنند و بشكنند.
عكسالعمل و ضربهي متقابل امام، آنقدر قوي بود كه بكلي ورق را دگرگون كرد. حكم اعدام سلمان رشدي كه با اقبال و تصديق و شوق وافر ملتهاي اسلامي در همه جا مواجه شد، كار را دگرگون كرد. حالا روحيهي آنها بود كه تضعيف ميشد. حالا طرفداران آنها بايد در طول اين مدت از خودشان دفاع ميكردند. لذا از آن روز تا حالا، سردمداران غرب و استكبار، در مقابلههايي كه با جمهوري اسلامي كردند، از اولين كلماتشان اين است كه بياييد اين قضيهي سلمان رشدي را يكطور حلش كنيد !هرجا يكي از اين مهرههاي زنجيرهي استكبار جهاني، كسي را پيدا كرد كه فهميد ممكن است حرف او را به گوش مسؤولان جمهوري اسلامي برساند، اولين حرفي كه زد ـ يا جزو اولين حرفها ـ اين بود كه كاري بكنيد اين قضيه حل بشود!
فشار آوردند، هو و جنجال كردند، متهم نمودند، بالا رفتند، پايين آمدند، نوشتند، گفتند، محكوم كردند، نويسندگان و هنرمندان آلت دست را جمع كردند، طومار امضاكردند، تا شايد بتوانند در اين حكم استوار الهي، اندكي خدشه وارد كنند; ولي نتوانستند، بعد از اين هم نميتوانند; چون حكم اعدام سلمان رشدي، متكي به آياتالهي است ومثل آياتالهي، مستحكم و غيرقابل خدشه است.
ميگويند: راه حلش چيست؟ راه حلش خيلي ساده است. مجرمي است كه جرمي مرتكب شده و بايد مثل بقيهي مجرمان عالم، حكم الهي دربارهي او جاري بشود. به دست همان مسلمانان انگليس بدهند ـ نميگوييم به دست ما بدهند ـ تا حكم الهي را دربارهي او جاري كنند. با چنين اقدامي، اين قضيه حل خواهد شد و ديگر تمام ميشود. گرهي نيست كه باز نشود. اين، همان گره است. اين، همان نحوهي باز شدن اين گره است. بايد حكم الهي دربارهي اين موجودي كه بر حسب آيات الهي و احكام قطعي اسلامي، به مجازاتي محكوم شده، اجرا بشود.
حالا وظيفهي ما چيست؟ دلهاي غيور و مؤمن و سرشار از اخلاص، به اين نكته توجه كنند. شما نبايد بگذاريد اين روحيهي قوييي كه مسلمانان عالم، به خاطر انقلاب شما به دست آوردهاند، حتي سر سوزني تضعيف بشود. اين، بزرگترين وظيفهي ملت ايران است. امام ما به كمك شما مردم، توطئهي تضعيف روحيهي مسلمين عالم را ـ كه گفتيم صدوپنجاه سال يا بيشتر برايش كار كرده بودند ـ شكست داد و روحيهي مسلمين عالم را بالا برد. من و شما كه امروز در ادامهي آن راه حركت ميكنيم، بايد مواظب باشيم، كاري نكنيم كه آن روحيهيي كه با انقلاب ما بالا رفته بود، خداي نكرده با عمل و اشتباه ما تنزل كند و ساقط بشود.
دشمن تبليغ ميكند كه با رفتن امام، دوران امام تمام شد! دشمن غلط ميكند. ما هم گفتيم، اعلاميه داديم، حرف زديم، همهي مردم هم اثبات كردند كه نخير، دوران امام، با رفتن جسماني و ظاهري ايشان تمام نشد و نخواهد شد. اين ثابت شد; اما اين دشمن است كه ميگويد. مبادا يك عده دوست نادان در داخل كشور، به عنوان دلسوزي، به عقل ناقص خودشان چيزي را در گوشهيي نشان كنند كه خيال نمايند اين با خط امام و انقلاب نميسازد و شيون سر بدهند كه دوران امام تمام شد. اگر چنين سخني ـ ولو با اشاره ـ از زبان كسي صادر بشود، دشمن شاد خواهد شد; مواظب باشيد.
امروز بحمدالله در رأس دستگاههاي اجرايي كشور، كسي است كه امام در تمام طول دوران انقلاب و قبل از آن و بيشتر از همه بعد از انقلاب تا لحظهي وفاتشان، نهايت اعتماد و اطمينان را به او داشتند; رئيسجمهور ما. ايشان كسي است كه اينقدر مورد اعتماد امام بود، اينقدر به امام نزديك بود، حرفهاي امام را بيشتر از آنها شنيده، درد دلهاي امام را بيشتر از ديگران شنيده و خبر دارد. حالا عدهيي همينطور حرف ميزنند و اصلا نميدانند كه حرف دل امام چه بود!
مؤذن بانگ بيهنگام برداشت
نميداند كه چند از شب گذشته است
چنين آدمي حالا در رأس امور ماست. من هم به امور واقفم و ميبينم كه در مملكت چه كار ميشود. من آدم بيخبري نيستم. همهي اين اوضاع اجرايي كشور را از نزديك، هشت سال تجربه و لمس كردهام. قبل از آن هم، از اول انقلاب در شوراي انقلاب و ديگر جاها بودهام. مگر ممكن است امروز كسي حتي به خاطرش بگذرد ـ چه برسد به عمل ـ كه از آن جهتگيري و چارچوب ترسيمشدهي انقلاب تخطي كند، كه حالا يك عده دايههاي مهربانتر از مادر، مرتب در اينجا و آنجا مينشينند و ذهن مردم را خراب ميكنند؟!
ديروز در كنار قبر مطهر امام گفتم، حالا هم ميگويم كه امروز بيشتر از هر چيز، دو عنصر است كه مهمتر ميباشد:
اول، وحدت است. هرجا هستيد، اگر ديديد كه گويندهيي، سخنراني، روزنامهيي و مقالهنويسي، با حرفهاي خود، با گوشهوكنايههاي خود و با تصريحات خود، ميخواهد مردم را نگران كند و وحدت مردم را به هم بزند، بدانيد كه اشتباه ميكند و خطا ميرود. همينقدر بدانيد، كافي است; لازم نيست كاري انجام بدهيد. بدانيد كساني كه آنطور عمل ميكنند، اشتباه ميكنند و راه خطا ميروند.
دوم، پشت سر اين دولت، اصل مهم سازندگي را دنبال كنيد. مسؤولان ادارات، كاركنان دولت، كشاورزان، كاركنان، كارگران، كساني كه براي انجام كارهاي مربوط به سازندگي و خدمات عمراني كشور، قدرت و تمكن مالي دارند، هر كسي هر كار ميتواند بكند، پشت سر دولت، با رعايت مركزيت اين دولت، به سازندگي كشور كمك كند. ديديد امام نسبت به دولتها، چهقدر مراقبت و دلسوزي و پشتيباني و حمايت ميكردند؟ من به جرأت عرض ميكنم كه از اول انقلاب تا حالا، ما هيچ رئيس دولتي، مثل رئيس دولت امروز نداشتيم. البته رؤسا و اعضاي دولتهاي گذشته، عناصر برجسته و مخلص و ممتاز و خوب و بالا بودند; اما حالا از گذشته هم خوبتر و ممتازتر و بالاتر است. اين حركت و تلاش و قدرت و استقامت و يكپارچگي و پايبندي به اصول انقلاب، روح مقدس امام را شاد ميكند.
از همان چيزهايي كه آن روز ايشان در زندگي دنيوي رنج ميبردند، امروز هم قاعدتا روح مطهر ايشان از آن چيزها آزرده ميشود; ببينيد ايشان از چه چيزهايي رنج ميبردند. امام طرفدار وحدت و طرفدار فقرا و ضعفا و عدالت اجتماعي و مقابله و مبارزه با گردنكلفتهاي استكبار جهاني و وابستگانشان بود، طرفدار فعاليت روزافزون و با كيفيت هرچه بيشتر روحانيت و علماي متعهد و آگاه و وظيفهشناس و عالم و فاضل بود، طرفدار جوانان با اخلاص و پرشور بود، طرفدار مسؤولان علاقهمند بود. امروز هم همان حرفهاست. امروز هم همان خط، همان حدود و مرزها، همان هدفها و همان راههاست. مواظب باشيد كه اين راه، درست پيموده بشود.
امروز، روز پانزدهم خرداد است; اين روز را در خاطرهي ملت نگهداريد. روز پانزدهي خرداد، روز عظيمي در تاريخ ما بود و اولين پايهي مقاومت مردمي ما در سطح وسيع، به خاطر عشق به امام، آن روز گذاشته شد.
امروز، روز ولادت با سعادت سرور دين، ثامنالائمه النجباء (عليه آلاف التحية و الثناء) است. اميدوارم كه خداوند متعال، بركات و رحمت خودش را در اين روز و در همهي ايام و ليالي، بر شما مردم مخلص و مؤمن و انقلابي مشهد و همهي ملت عظيمالقدر ايران و همهي مسلمانان عالم تفضل كند و بيفشاند و انشاءالله ما را در راه اولياي خودش قرار بدهد و مرگ ما را در راه خودش و با شهادت در راه خودش قرار بدهد و قلب مقدس وليعصر را از ما راضي و خشنود كند.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
وظيفهي من است كه از جمع مؤمن و مخلص و صميمي شما برادران و خواهران و كارواني كه عطر بارگاه مقدس ثامنالائمه (عليه آلاف التحية و الثناء) را ميشود از آن استشمام كرد، مخصوصا خانوادههاي معظم شهيدان و جانبازان عزيز و علماي اعلام و چهرههاي شاخص و برجستهي خراسان، صميمانه تشكر كنم و خيرمقدم بگويم و ديدار و حضورتان را كه پيامآور بركات آن بارگاه مقدس است، شكرگزاري كنم.
اين روزها، نگاه دوبارهيي از سوي آدمهاي تيزبين عالم، به اين انقلاب پرسروصدا و پرحادثه انداخته شد. از روز اول پيروزي انقلاب، در كنار هدفهاي موذيانهيي كه دشمنان نسبت به انقلاب و ملت ايران و رهبر عظيمالشأنش داشتند، براي آنها يك هدف در اولويت قرار داشت و آن هدف اين بود كه نگذارند اين انقلاب، روحيهي مسلمانان را در دنيا تقويت كند. اين، چيز خيلي مهمي است و براي امريكا و ارتجاع و سردمداران سياستهاي خبيث استعماري، خطر بسيار بزرگي ميباشد. يك ملت و يك جمعيت، آن وقتي از ميدان خارج ميشود و شكست ميخورد، كه روحيهي خود را ببازد. رزمندگاني كه در ميدان جنگ بودند، اين مطلب را خوب تجربه كردند. تأثير روحيه در پيروزي و شكست، از بقيهي عوامل بيشتر است.
ملت اسلام، بيش از يك ميليارد نفوس در دنيا دارد. كشورهايي در آسيا، در خاورميانه، در آفريقا، با عنوان اسلامي وجود دارد. شخصيتهاي برجسته، دانشمندان، متفكران و فيلسوفان در ميان مسلمانان همه جاي دنيا هستند. اين جمعيت بيش از يك ميلياردي ـ كه بيش از يكپنجم نفوس دنيا را دارند ـ اگر بخواهند به قدر نفوس خودشان، در حوادث دنيا اثر بگذارند، معنايش اين است كه يكپنجم همهي حوادث عالم، با ارادهي مسلمين انجام بگيرد. چيز خيلي مهم و عظيمي است. دين اسلام هم برخلاف بعضي از اديان ديگر، مردم را به تصميمگيري، حضور در صحنه، كار داشتن به كار سياست و ملكداري و اداره و اينطور امور تشويق ميكند. اين دين، دين زندگي و حكومت و سياست است. مثل اديان ديگر نيست كه دوري از سياست و صحنهي زندگي و فعاليتهاي گوناگون و امثال اينها را، جزو اصول خودشان بدانند.
درست توجه كنيد. جمعيتي با اين عظمت و با اين اعتقاد ديني كه بايد در امور دنيا و امور زندگي دخالت بكنند، اگر يكپارچه و بانشاط باشند، اگر براي خودشان حق قايل باشند، اگر وارد صحنه باشند، چهقدر براي ابرقدرتها سنگين تمام خواهد شد; چهقدر براي نيروهاي استعماري كه در كشور همين مسلمانان، نفت و ثروتهاي طبيعي و پول و بازار و هرچه را كه بوده و نبوده، غارت كردهاند، خسارتبار تمام خواهد شد. درست است؟ براي اينكه چنين روزي پيش نيايد و مسلمانان يك روز به عنوان مزاحمي براي غارتگران عالم به حساب نيايند، حداقل صدوپنجاه سال ـ و شايد بيشتر ـ است كه استعمار كار ميكند و نقشه ميكشد و پول خرج ميكند و كار نظامي و سياسي و فرهنگي ميكند، تا از حادثهي حضور عظيم مسلمين درصحنهي عالم جلوگيري كند.
اينكه شما ميبينيد در ايران مظلوم ما، سلاطين فاسد و نوكران حلقهبهگوش انگليس و امريكا، از طرف قدرتها تأييد شدند و ساليان درازي بر اين مملكت حكومت كردند، علت همين است. چون كسي مثل رضاخان، راحت حاضر بود كه به سهم خودش، همين هدف و برنامه را در ايران اجرا كند. اينكه ميبينيد استعمار ـ يعني انگليس و فرانسه ـ بعد از جنگ بينالملل اول، به جان اين كشورهاي عربي افتادند و مرتب ذرع و پيمانه كردند و بريدند و تقسيم نمودند و گفتند: اين براي تو، اين براي او، و در هرجا هم مهرهي دستنشاندهي تسليمي را از طرف خودشان سر كار گذاشتند و اختيار ملتهاي اين كشورها را به دست آدمهاي فاسد و مفسد دادند، علت همين است. آنها دنبال اين هدف بودند.
وظيفهي بزرگ امثال رضاخان در ايران، و ابنالسعود در عربستان، و فاروق در مصر، و ديگران در جاهاي ديگر، اين بود كه نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت يك نيروي فعال دربيايند و روحيه پيدا كنند و به وسط ميدان سياست عالم بيايند. نقشهي استعمار بر اين اساس بود. حالا شما فكر كنيد ببينيد، عظمت را از اينجا ميشود فهميد. فكر كنيد كه امپراتوري انگليس دهها سال، در كنار او دولتهاي استعماري ديگر، آخر همه امريكا، با پول و اسلحهي فراوان و با ابزار علم و دانشي كه در اختيار داشتند، همه با وجود اختلافاتي كه با هم داشتند، با يكديگر همكاري كردند، تا اين مقصود عملي بشود! كدام مقصود؟ مانع شدن از حضور دستهجمعي مسلمين در صحنهي سياست عالم و اينكه مسلمانان احساس كنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم ميتوانند حرف بزنند.
در جنگ بينالملل، اسم ايران را "چهارراه خاورميانه" گذاشته بودند; چون در برههيي طولاني از زمان، تنها راه ارتباطي بين شرق آسيا و اروپا بود. مزيت ديگر اين كشور آن است كه در كنار خليج فارس، لب درياي عمان و در حساسترين مناطق قرار دارد. در بحبوحهي تلاشهاي استعمار ـ امريكا و غير امريكا ـ و در اوج پيروزي استكبار، ناگهان در يك نقطهي بسيار حساس، يك انقلاب عظيم همراه با رهبري فوقالعاده و بينظير، در ميان احساسات و عواطف و آگاهيها و نيروهاي مخلصانه و صادقانهي يك ملت قهرمان ـ كه اسلام بكلي آنها را منقلب كرده و ترس را از وجودشان ريخته ـ سر ميكشد. تمام نقشههايشان به هم ريخت. اول باور نكردند و نتوانستند بفهمند چه شد. شما مشهديها، خودتان ميتوانيد دقيقا مشخص كنيد كه اوج و سرفرازي انقلاب و تغيير دروني مردم مشهد و يا مردم خراسان، از چه لحظه و زماني بود؟ هيچكس نميتواند معين كند. ناگهان نظر لطف "آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند"، عنايت الهي، توجهات غيبي، فيوضات وليامر و بقيهالله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) ملت را منقلب كرد. انقلاب پشت سر آن رهبري كه بزرگترين عطيهي الهي براي مسلمين بود، با سرعت به حركت درآمد و هر قدمي كه اين ملت پيش رفت، به قدر ده قدم رشد كرد.
آيا ما مردم، همان مردم پانزده سال قبليم؟ پانزده سال قبل، در ايران چه خبر بود؟ در مشهد ما و شما چه خبر بود؟ جوانان چهطوري بودند؟ دانشگاه چهطوري بود؟ حوزهي علميه چهطوري بود؟ حالا چگونه است؟ آيا اين تغيير، تغيير قابل تحقق در ظرف پانزده سال است؟ اين، غير از معجزهي الهي و توجه معنوي و برقي كه از عالم غيب زده شد، چيز ديگري است؟
اين انقلاب سر كشيد و رشد كرد. اولين اثري كه اين انقلاب گذاشت، اين بود كه بناي صدوپنجاهسالهي استعمار در سطح عالم را با خاك يكسان كرد. كدام بنا را؟ استعمار صدوپنجاه سال زحمت كشيده بود، تا روحيهي مسلمانان را خرد كند. مسلمان در دنيا، از قبـل مسلمان بودن خودش، احساس شخصيتي نميكرد. كداميك از شماها ديديد يا شنيديد كه در دوران طاغوت، كسي در نقطهيي از عالم ـ در اروپا، در امريكا، در نقاط دوردست ـ گردنش را بالا بگيرد و با افتخار بگويد: "من مسلمانم"؟ آن روز هم مسلماني افتخار بود، اما كسي اين را احساس نميكرد. روحيهها را خرد كرده بودند. انقلاب آمد، اين واقعيت را دگرگون كرد. مسلمانان در همه جاي دنيا، احساس هويت اسلامي كردند و روحيه گرفتند. براي همين است كه ما ميگوييم اين حركت انقلابي، ضربهي خودش را به ابرقدرتها زده است و كاري از آنها بر نميآيد.
ابرقدرتها، چه كار ميخواهند بكنند؟ اينكه امريكا و همدستانش هر گاهي يك بار، با يك تهديد حقيقتا مضحك و خندهآور سعي ميكنند كه اين كوه استوار ـ يعني ملت ايران ـ را از ميدان خارج كنند، چرا اثر نميكند؟ براي خاطر اينكه هر تهديدي نسبت به جمهوري اسلامي و مسؤولان آن، براي استكبار ديگر فايدهيي نخواهد داشت. چهطور ميتوانند روحيهي مسلمانان را كه با انقلاب ما به آنها برگشته، دوباره از آنها بگيرند؟ صدوپنجاه سال ديگر كار لازم دارند. مسلمانان انگليس، چه موقع به خودشان قدرت و جرأت ميدادند كه هزار هزار به خيابانها بيايند و سخن حق خودشان را با صداي بلند بيان كنند؟ يك دختربچهي مسلمان، چه موقع جرأت ميكرد كه در قلب دنياي كفر و فساد، داعيهي مسلماني و حجاب مسلماني داشته باشد؟
اينها روحيه است كه شما و انقلاب شما و امام شما و اين جنگ پربركت شما، به همهي مسلمانان عالم داد. مقاومت و قيام و روحيهي پولادين و سخن حق و مشت گرهكردهي شما، مسلمانان دنيا را زنده كرد. استكبار نميتواند اين را علاج كند. ما ضربه و شكست را بر امريكا و استكبار وارد كرديم. امام(ره) اين بذر را پاشيد. چه كار ميتوانند بكنند؟ براي همين است كه استكبار، در مقابل ملت ايران، دستپاچه است.
آن روزي كه استكبار، ماجراي سلمان رشدي را علم كرد، براي همين بود كه شايد بتواند از راه آن موجود حقير سيهروز و سيهرو و كتاب شيطاني او، به روحيهي مسلمانان ـ لااقل در بخشي از دنيا ـ لطمه بزند. با دشنام و بدگويي در اين كتاب، شايد بتوانند قدري مسلمانان را تضعيف كنند. همين عمل، وبال جانشان شد. عكسالعمل امام در مقابل اين توطئه، آنچنان قاطع و كوبنده بود كه همهي آنها را غافلگير كرد. آنان خواستند با نشر و بزرگ كردن آن كتاب، روحيهي مسلمانان را تضعيف كنند.
شايد شماها ندانيد، ولي من ديده بودم; چون مجلات را براي من ميآورند. يكي، دو ماه بود كه اين كتاب در مطبوعات دنياي غرب ـ مخصوصا مجلات امريكايي ـ آن چنان تبليغ ميشد كه هر كسي نگاه ميكرد، ميفهميد اين يك توطئه است. لزومي ندارد كه يك كتاب را ـ هرچند هم كه خوب باشد ـ اينقدر بزرگ كنند، در مجلات بنويسند، راجع به آن رپرتاژ بدهند، از فروشش بگويند، از ناشرش بگويند، از مطالبش بگويند، خلاصه كنند و عكس و فيلم بگيرند، اينجا و آنجا پخش كنند و همه به مسلمانان بخندند! هر كسي ميفهميد كه اين كار، عادي نيست. با جنجال، اين كتاب را وسط انداختند، شايد بتوانند با آن، روحيهي مسلمانان را تضعيف كنند و بشكنند.
عكسالعمل و ضربهي متقابل امام، آنقدر قوي بود كه بكلي ورق را دگرگون كرد. حكم اعدام سلمان رشدي كه با اقبال و تصديق و شوق وافر ملتهاي اسلامي در همه جا مواجه شد، كار را دگرگون كرد. حالا روحيهي آنها بود كه تضعيف ميشد. حالا طرفداران آنها بايد در طول اين مدت از خودشان دفاع ميكردند. لذا از آن روز تا حالا، سردمداران غرب و استكبار، در مقابلههايي كه با جمهوري اسلامي كردند، از اولين كلماتشان اين است كه بياييد اين قضيهي سلمان رشدي را يكطور حلش كنيد !هرجا يكي از اين مهرههاي زنجيرهي استكبار جهاني، كسي را پيدا كرد كه فهميد ممكن است حرف او را به گوش مسؤولان جمهوري اسلامي برساند، اولين حرفي كه زد ـ يا جزو اولين حرفها ـ اين بود كه كاري بكنيد اين قضيه حل بشود!
فشار آوردند، هو و جنجال كردند، متهم نمودند، بالا رفتند، پايين آمدند، نوشتند، گفتند، محكوم كردند، نويسندگان و هنرمندان آلت دست را جمع كردند، طومار امضاكردند، تا شايد بتوانند در اين حكم استوار الهي، اندكي خدشه وارد كنند; ولي نتوانستند، بعد از اين هم نميتوانند; چون حكم اعدام سلمان رشدي، متكي به آياتالهي است ومثل آياتالهي، مستحكم و غيرقابل خدشه است.
ميگويند: راه حلش چيست؟ راه حلش خيلي ساده است. مجرمي است كه جرمي مرتكب شده و بايد مثل بقيهي مجرمان عالم، حكم الهي دربارهي او جاري بشود. به دست همان مسلمانان انگليس بدهند ـ نميگوييم به دست ما بدهند ـ تا حكم الهي را دربارهي او جاري كنند. با چنين اقدامي، اين قضيه حل خواهد شد و ديگر تمام ميشود. گرهي نيست كه باز نشود. اين، همان گره است. اين، همان نحوهي باز شدن اين گره است. بايد حكم الهي دربارهي اين موجودي كه بر حسب آيات الهي و احكام قطعي اسلامي، به مجازاتي محكوم شده، اجرا بشود.
حالا وظيفهي ما چيست؟ دلهاي غيور و مؤمن و سرشار از اخلاص، به اين نكته توجه كنند. شما نبايد بگذاريد اين روحيهي قوييي كه مسلمانان عالم، به خاطر انقلاب شما به دست آوردهاند، حتي سر سوزني تضعيف بشود. اين، بزرگترين وظيفهي ملت ايران است. امام ما به كمك شما مردم، توطئهي تضعيف روحيهي مسلمين عالم را ـ كه گفتيم صدوپنجاه سال يا بيشتر برايش كار كرده بودند ـ شكست داد و روحيهي مسلمين عالم را بالا برد. من و شما كه امروز در ادامهي آن راه حركت ميكنيم، بايد مواظب باشيم، كاري نكنيم كه آن روحيهيي كه با انقلاب ما بالا رفته بود، خداي نكرده با عمل و اشتباه ما تنزل كند و ساقط بشود.
دشمن تبليغ ميكند كه با رفتن امام، دوران امام تمام شد! دشمن غلط ميكند. ما هم گفتيم، اعلاميه داديم، حرف زديم، همهي مردم هم اثبات كردند كه نخير، دوران امام، با رفتن جسماني و ظاهري ايشان تمام نشد و نخواهد شد. اين ثابت شد; اما اين دشمن است كه ميگويد. مبادا يك عده دوست نادان در داخل كشور، به عنوان دلسوزي، به عقل ناقص خودشان چيزي را در گوشهيي نشان كنند كه خيال نمايند اين با خط امام و انقلاب نميسازد و شيون سر بدهند كه دوران امام تمام شد. اگر چنين سخني ـ ولو با اشاره ـ از زبان كسي صادر بشود، دشمن شاد خواهد شد; مواظب باشيد.
امروز بحمدالله در رأس دستگاههاي اجرايي كشور، كسي است كه امام در تمام طول دوران انقلاب و قبل از آن و بيشتر از همه بعد از انقلاب تا لحظهي وفاتشان، نهايت اعتماد و اطمينان را به او داشتند; رئيسجمهور ما. ايشان كسي است كه اينقدر مورد اعتماد امام بود، اينقدر به امام نزديك بود، حرفهاي امام را بيشتر از آنها شنيده، درد دلهاي امام را بيشتر از ديگران شنيده و خبر دارد. حالا عدهيي همينطور حرف ميزنند و اصلا نميدانند كه حرف دل امام چه بود!
مؤذن بانگ بيهنگام برداشت
نميداند كه چند از شب گذشته است
چنين آدمي حالا در رأس امور ماست. من هم به امور واقفم و ميبينم كه در مملكت چه كار ميشود. من آدم بيخبري نيستم. همهي اين اوضاع اجرايي كشور را از نزديك، هشت سال تجربه و لمس كردهام. قبل از آن هم، از اول انقلاب در شوراي انقلاب و ديگر جاها بودهام. مگر ممكن است امروز كسي حتي به خاطرش بگذرد ـ چه برسد به عمل ـ كه از آن جهتگيري و چارچوب ترسيمشدهي انقلاب تخطي كند، كه حالا يك عده دايههاي مهربانتر از مادر، مرتب در اينجا و آنجا مينشينند و ذهن مردم را خراب ميكنند؟!
ديروز در كنار قبر مطهر امام گفتم، حالا هم ميگويم كه امروز بيشتر از هر چيز، دو عنصر است كه مهمتر ميباشد:
اول، وحدت است. هرجا هستيد، اگر ديديد كه گويندهيي، سخنراني، روزنامهيي و مقالهنويسي، با حرفهاي خود، با گوشهوكنايههاي خود و با تصريحات خود، ميخواهد مردم را نگران كند و وحدت مردم را به هم بزند، بدانيد كه اشتباه ميكند و خطا ميرود. همينقدر بدانيد، كافي است; لازم نيست كاري انجام بدهيد. بدانيد كساني كه آنطور عمل ميكنند، اشتباه ميكنند و راه خطا ميروند.
دوم، پشت سر اين دولت، اصل مهم سازندگي را دنبال كنيد. مسؤولان ادارات، كاركنان دولت، كشاورزان، كاركنان، كارگران، كساني كه براي انجام كارهاي مربوط به سازندگي و خدمات عمراني كشور، قدرت و تمكن مالي دارند، هر كسي هر كار ميتواند بكند، پشت سر دولت، با رعايت مركزيت اين دولت، به سازندگي كشور كمك كند. ديديد امام نسبت به دولتها، چهقدر مراقبت و دلسوزي و پشتيباني و حمايت ميكردند؟ من به جرأت عرض ميكنم كه از اول انقلاب تا حالا، ما هيچ رئيس دولتي، مثل رئيس دولت امروز نداشتيم. البته رؤسا و اعضاي دولتهاي گذشته، عناصر برجسته و مخلص و ممتاز و خوب و بالا بودند; اما حالا از گذشته هم خوبتر و ممتازتر و بالاتر است. اين حركت و تلاش و قدرت و استقامت و يكپارچگي و پايبندي به اصول انقلاب، روح مقدس امام را شاد ميكند.
از همان چيزهايي كه آن روز ايشان در زندگي دنيوي رنج ميبردند، امروز هم قاعدتا روح مطهر ايشان از آن چيزها آزرده ميشود; ببينيد ايشان از چه چيزهايي رنج ميبردند. امام طرفدار وحدت و طرفدار فقرا و ضعفا و عدالت اجتماعي و مقابله و مبارزه با گردنكلفتهاي استكبار جهاني و وابستگانشان بود، طرفدار فعاليت روزافزون و با كيفيت هرچه بيشتر روحانيت و علماي متعهد و آگاه و وظيفهشناس و عالم و فاضل بود، طرفدار جوانان با اخلاص و پرشور بود، طرفدار مسؤولان علاقهمند بود. امروز هم همان حرفهاست. امروز هم همان خط، همان حدود و مرزها، همان هدفها و همان راههاست. مواظب باشيد كه اين راه، درست پيموده بشود.
امروز، روز پانزدهم خرداد است; اين روز را در خاطرهي ملت نگهداريد. روز پانزدهي خرداد، روز عظيمي در تاريخ ما بود و اولين پايهي مقاومت مردمي ما در سطح وسيع، به خاطر عشق به امام، آن روز گذاشته شد.
امروز، روز ولادت با سعادت سرور دين، ثامنالائمه النجباء (عليه آلاف التحية و الثناء) است. اميدوارم كه خداوند متعال، بركات و رحمت خودش را در اين روز و در همهي ايام و ليالي، بر شما مردم مخلص و مؤمن و انقلابي مشهد و همهي ملت عظيمالقدر ايران و همهي مسلمانان عالم تفضل كند و بيفشاند و انشاءالله ما را در راه اولياي خودش قرار بدهد و مرگ ما را در راه خودش و با شهادت در راه خودش قرار بدهد و قلب مقدس وليعصر را از ما راضي و خشنود كند.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته