بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
به همه ى ميهمانان عزيزمان خوش آمد عرض مى كنم؛ چه آنهايى كه از خارج كشور آمده اند و چه ميهمانان ايرانى اى كه از نقاط مختلف در اينجا اجتماع كرده اند. اجتماع مباركى است و چشم ما هميشه دنبال همدليهايى است كه از اين اجتماعات بايستى به وجود آيد.
يك جمله درباره ى علامه ابن ميثم بحرانى عرض بكنيم؛ اين شخصيت بزرگ علمى قرن هفتم؛ هم فقيه است، هم متكلم است و مسلط به مفاهيم عاليه اى است كه در نهج البلاغه ى اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) به صورت متراكم گنجانيده شده است. سالها قبل - در پيش از انقلاب - من نهج البلاغه را در بين جوانها و طلاب علوم دينى و دانشگاهيها تدريس مى كردم؛ به شروح نهج البلاغه مراجعه مى كردم. آن وقت به نظرم اينطور مى رسيد كه در بين همه ى شرحهايى كه بر نهج البلاغه نوشته شده است، «شرح ابن ميثم» از جهت تبيين مراد اميرالمؤمنين و كلمات آن بزرگوار بهترين است. جا دارد كه اين شخصيت عظيم القدر علمى از طرف همه ى مسلمانها تجليل شود؛ چون نهج البلاغه كتاب همه ى مسلمين است؛ لذا شما ملاحظه مى كنيد كه از علماى شيعه و سنى در طول قرنهاى متمادى، افراد بزرگ و نامدارى اين كتاب را شرح كرده اند - چه از علماى اهل سنت، چه از علماى شيعه - در همين دورانهاى اخير شيخ محمد عبده اين كتاب را شرح كرده و از اين كتاب تجليل كرده است. نهج البلاغه متعلق به همه ى مسلمين است.
نكته ى دوم كه مسئله ى «همدلى امت اسلامى در زمان ما»ست، نكته ى مهمترى است. ما نه فقط بعد از دوران انقلاب، بلكه از سالها پيش از انقلاب براى اينكه دلهاى شيعه و سنى به هم نزديك شود و اهميت اين وحدت براى همه معلوم شود، تلاش مى كرديم. من در بلوچستان - سالهاى قبل از انقلاب هنگامى كه آنجا تبعيد بودم - به مرحوم مولوى شهداد (از علماى معروف بلوچستان بود كه آقايان بلوچ ايشان را مى شناسند؛ مرد فاضلى بود. آن زمان ايشان در سراوان بود و ما در ايرانشهر بوديم) پيغام فرستادم كه بياييد فرصتى است بنشينيم و مبانى يك اتحاد عملى، حقيقى و واقعى قلبى بين اهل سنت و شيعه به وجود آوريم. ايشان هم متقابلاً از اين قضيه استقبال كرد؛ منتها بعد به مسائل انقلاب رسيد؛ بعد از انقلاب در اولين كنگره ى نماز جمعه اى كه ما تشكيل داديم، عده اى از علماى اهل سنت حضور داشتند؛ از جمله ايشان هم بود؛ بحثهايى شد و در همين زمينه ها صحبت كرديم.
اختلاف بين طرفداران دو عقيده بر اثر تعصبات، يك امرى است كه هست و طبيعى است، و مخصوص شيعه و سنى هم نيست. بين فِرَق شيعه، خودشان؛ بين فِرَق سنى، خودشان؛ در طول زمان از اين اختلافات وجود داشته است. تاريخ را نگاه كنيد، مى بينيد هم بين فرق فقهى و اصولى اهل تسنن - مثل اشاعره و معتزله، مثل حنابله و احناف و شافعيه و اينها - هم بين فرق مختلف شيعه، بين خودشان، اختلافاتى وجود داشته است. اين اختلافات وقتى به سطوح پايين - مردم عامى - مى رسد، به جاهاى تند و خطرناكى هم مى رسد؛ دست به گريبان مى شوند. علما مى نشينند با هم حرف مى زنند و بحث مى كنند؛ ليكن وقتى نوبت به كسانى رسيد كه سلاح علمى ندارند، از سلاح احساسات و مشت و سلاح مادى استفاده مى كنند كه اين خطرناك است. در دنيا اين هميشه بوده؛ هميشه هم مؤمنين و خيرخواهان سعى مى كردند كه مانع بشوند؛ علما و زبدگان، تلاششان اين بوده است كه نگذارند سطوح غيرعلمى كارشان به درگيرى برسد؛ ليكن از يك دوره اى به اين طرف، يك عامل ديگرى هم وارد ماجرا شد و آن «استعمار» بود. نمى خواهيم بگوييم اختلاف شيعه و سنى هميشه مربوط به استعمار بوده؛ نه، احساساتِ خودشان هم دخيل بوده؛ بعضى از جهالتها، بعضى از تعصبها، بعضى از احساسات، بعضى از كج فهميها دخالت داشته؛ ليكن وقتى استعمار وارد شد، از اين سلاح حداكثر استفاده را كرد.
لذا شما مى بينيد برجستگان مبارزه ى با استعمار و استكبار، روى مسئله ى «وحدت امت اسلامى» تكيه ى مضاعف كرده اند. شما ببينيد سيدجمال الدين اسدآبادى (رضوان اللَّه تعالى عليه) معروف به افغانى و شاگرد او شيخ محمد عبده و ديگران و ديگران، و از علماى شيعه مرحوم شرف الدين عاملى و بزرگان ديگرى، چه تلاشى كردند براى اينكه در مقابله ى با استعمار نگذارند اين وسيله ى راحتِ در دست استعمار، به يك حربه ى عليه دنياى اسلام تبديل شود. امام بزرگوار ما از اول بر قضيه ى وحدت اسلامى اصرار مى كرد. استعمار، به اين نقطه چشم دوخت و از آن حداكثر استفاده را كرد.
من مى خواهم اين را بگويم: در اين كار، انگليسيها از بقيه ى دشمنان استعمارى، متبحرترند؛ در ايران، تركيه و كشورهاى عربى، و در شبه قاره ى هند، اينها سالها زندگى كرده اند، و با رموز كار آشنا هستند كه چگونه مى شود سنى را عليه شيعه تحريك كرد و چگونه مى شود شيعه را عليه سنى تحريك كرد؛ اينها خوب بلدند. و كرده اند. از بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، اين حركت استعمارى شدت گرفت؛ ما اين را شاهد بوديم، از اول انقلاب نشانه هايش را مى ديديم و هشدار مى داديم؛ و اين روزهاى اخير، يا سالهاى اخير به خاطر اينكه جمهورى اسلامى توانست يك هدف بزرگى را به دست آورد و به يك قله ى بزرگى برسد و آن قله عبارت بود از «بيدارى دنياى اسلام»، انگيزه و داعى اختلاف افكنان و جبهه ى استكبار براى ايجاد اختلاف، شديدتر و قويتر شد. لذا همه كارى مى كنند.
امروز در عراق، مى خواهند شيعه و سنى را به جان هم بيندازند؛ در پاكستان، اين كار را مى خواهند بكنند؛ در افغانستان اين كار را اگر بتوانند، مى كنند؛ در اينجا اگر بتوانند، مى كنند. هر جا بتوانند، مى كنند؛ ما اطلاع پيدا كرديم حتّى ايادى آنها به لبنان رفتند براى اينكه بتوانند بين شيعه و سنى اختلاف بيندازند؛ مشغول تلاشند.
اين عواملى كه اختلاف افكنى مى كنند، نه شيعه اند، نه سنى؛ نه به شيعه علاقه دارند، نه به تسنن؛ نه مقدسات شيعه را قبول دارند، نه مقدسات سنى را. چند روز پيش از اين، بوش - رئيس جمهور امريكا - در سخنرانى اش به منفجر كردن حرم عسگريين (عليهماالسّلام) در عراق اشاره كرد؛ كه منفجر كردند و اينها را تندروان سلفى كردند و شيعه را تحريك كردند و موفق شدند. اين كار جلو چشم خود امريكاييها انجام گرفته! حرم عسگريين را در همان شهرى انجام دادند كه مسلط بر امور امنيتى آن شهر و نيروهاى مسلحِ در حال تردد در آن شهر، امريكايى بودند؛ جلو چشم امريكاييها! مگر مى شد بدون اطلاع آنها، بدون اجازه ى آنها و بدون تدبير آنها اين كار انجام بگيرد؟ خودشان اين كار را كردند.
اسم مى آورند از تروريستهاى عراق به عنوان القاعده و سلفى، در حالى كه خودشان تحريك كننده هستند. عناصر بعثى قديمى در عراق را خود سرويسهاى امريكايى و اسرائيلى دارند تحريك مى كنند براى ايجاد انفجار در هر نقطه اى كه بتوانند انجام بدهند. ناامن ترين شهرهاى عراق - يعنى همين منطقه ى بغداد و بعضى شهرهاى ديگر - همان شهرهايى است كه دستگاه امنيتى امريكا، همه ى امور آنجا را به عهده دارد، والّا در بسيارى از مناطق عراق كه امريكاييها آنجا كمتر حضور دارند و نيروهاى عراقى هستند، امنيت بيشتر است؛ ناامنى، مالِ خود اينهاست، اينها انگيزه دارند.
با پيروزى انقلاب در ايران، اينها برنامه هاى جديدى طراحى كردند براى اينكه اينطور وانمود كنند كه اين انقلاب، انقلاب شيعه است؛ در حالى كه انقلاب اسلامى، انقلاب اسلام است، انقلاب قرآن است، برافراشتن پرچم اسلام است. انقلاب اسلامى افتخارش اين است كه ارزشهاى اسلامى را، توحيد را، احكام الهى را و ارزش معنويت اسلام را، دارد به دنيا معرفى مى كند و موفق شد. على رغم همه ى دشمنيها ما موفق شديم. انقلاب اسلامى روحِ غرور اسلامى را، روح افتخار و تفاخر به اسلام را در مسلمانها زنده كرد. آنها با اين دشمنند، با اين مخالفند؛ والّا اگر ما انقلابمان يك انقلاب شيعى بود كه از دنياى اسلام جدا مى شديم و ما به دنياى اسلام كارى نداشتيم، آنها هم به ما كارى نداشتند، آنها با انقلاب دشمنى نمى كردند. آنها ديدند اين انقلاب، انقلاب اسلامى است.
جدى ترين دفاع را از فلسطين، انقلاب اسلامى كرد. هيچ كس، هيچ كشورى، هيچ دولتى و هيچ مردمى، از فلسطين و مبارزات فلسطينيها و انتفاضه ى فلسطين، مثل ملت ايران و دولت ايران و نظام اسلامى دفاع نكردند. كمك معنوى، كمك مادى؛ ما هر چه توانستيم، كرده ايم. آن وقتى كه شورويها آمدند و وارد افغانستان شدند، همه ى اين دولتهاى مسلمانى كه در اين منطقه بودند، با ملاحظات گوناگون سكوت كردند. امام (رضوان اللَّه عليه) صريح پيغام داد به شوروى ها كه: بايد شما از افغانستان خارج شويد. من خودم در يك مجمع بين المللى بزرگ حضور داشتم - كه آنجا غيرمتعهدها و تعداد زيادى از كشورهاى اسلامى هم بودند - شاهد بودم كه هيچ كدام از آنها اسمى از ورود شوروى به افغانستان نياوردند و فقط من آنجا در نطقم شديداً حمله كردم؛ چون در آنجا يك عده اى چپها و دولتهاى سوسياليست و طرفدار شوروى بودند، به ملاحظه ى آنها هيچ كدام از كشورهاى اسلامى، كلمه اى حرف نزدند؛ فقط ما گفتيم؛ ما آنجا هم به امريكا حمله كرديم، هم به شوروى حمله كرديم؛ بدون تفاوت؛ آنها از اين ناراحتند. چون اين انقلاب، انقلاب اسلامى است؛ نگاه نمى كند كه ملت فلسطين شيعه اند يا سنى؛ از آنها دفاع مى كند. از حركت عظيم لبنانيها دفاع مى كند، از هر جمع مسلمانى در هر نقطه ى از عالم كه براى اسلام حركت كنند و كار كنند، دفاع مى كند؛ آنها از اين ناراحتند. چون انقلاب، اسلامى است ناراحتند. والّا اگر ما مرزها را مى بستيم و مى گفتيم ما به كشورهاى سنى كارى نداريم، به گروه هاى سنى كارى نداريم، با ما هيچ كارى نداشتند؛ نه امريكا، نه اسرائيل، نه انگليس. آنها عليه جمهورى اسلامى اند، چون جمهورى اسلامى براى اسلام است، براى امت اسلامى است. از وقتى جمهورى اسلامى تشكيل شد، اين مسئله ى ايجاد اختلاف بين شيعه و سنى از سوى استكبار روزبه روز تشديد شد و فعاليت آنها هم تشديد شد.
ما بايد بيدار باشيم؛ هم شيعه، هم سنى بايد بيدار باشند؛ بخصوص علما. مردمِ دور از محيط علمايى، ممكن است دچار توهماتى بشوند، دچار اشتباهاتى بشوند؛ اما علما نمى توانند در اين قضيه بى تفاوت بمانند؛ بگويند خوب، اينها عوامند، ما كه نمى كنيم؛ نه، علما بايستى خود را مسئول بدانند و تلاش كنند. امروز بيدارى اسلامى شروع شده، عزت اسلامى آشكار شده، هزيمت دشمن در ميدانهاى مختلف - كه آقايان اسم آوردند - روزبه روز بيشتر آشكار شده است. استكبار در فلسطين شكست خورد، در لبنان شكست خورد، در عراق شكست خورد، در افغانستان شكست خورد؛ و در هيچ كدام از اينها به مقاصد و اهداف خودش نرسيد.
جمهورى اسلامى هم روزبه روز در حال پيشرفت است؛ ما از لحاظ علمى، از لحاظ صنعتى، از لحاظ اجتماعى، از لحاظ قوت مديريت در اين بيست و هفت سال، روزبه روز جلوتر رفته ايم. مردم با نظام، پيوندشان روزبه روز مستحكمتر شده است. اين، دشمن را ناراحت و عصبانى مى كند و به عكس العمل وادار مى كند.
ما امروز بايد خيلى مراقب باشيم كه دشمن از اين نقطه ى حساس - در واقع بايد گفت از اين نقطه ى ضعفى كه در دنياى اسلام وجود دارد - نتواند استفاده كند.
دوستان ما درست گفتند؛ مسئله، مسئله ى اين نيست كه شيعه يا سنى، عقايد يكديگر را قبول كنند؛ نه، هر كسى عقيده ى خودش را دارد، هر كسى تابع استدلال است و به هر عقيده اى رسيد، درست است. مسئله اين است كه اصحابِ عقايد مختلف، بايستى به وسوسه ى دشمن گوش نكنند، به جان هم نيفتند، با هم دشمنى نكنند و نسبت به هم كارشكنى نكنند. دشمنان ما هر كدام هر چه بلدند «يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا» به همديگر ياد مى دهند؛ انگليسيها به امريكاييها ياد مى دهند، اسرائيليها به آنها ياد مى دهند.
ما بايستى مردم خودمان را هشيار و بيدار كنيم و خودمان مراقب باشيم. آن كسانى كه بدون فهم، فهم حقيقت، بدون تقوا، جمعيت عظيمى از مسلمانان را از دين خارج مى دانند، خارج مى كنند، تكفير مى كنند اين گروه هاى تكفيرىِ نادان - حقيقتاً مناسب ترين صفت براى اينها نادانى است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترين خصوصيت اينهاست - اينها را بايستى ما تا آنجايى كه مى توانيم، ارشاد كنيم؛ مردم را از اينها بترسانيم كه مردمِ ما «و لتصغى اليه افئدة الذين لايؤمنون بالأخرة و ليرضوه و ليقترفوا ما هم مقترفون» بعضى ها به خاطر ضعف ايمان، به خاطر ضعف معرفت، مجذوب اين حرفهاى دشمنان مى شوند. ما بايد مراقبت كنيم. وظيفه ى علما، وظيفه ى سنگينى است. امروز وحدت دنياى اسلام، يك هدف اعلاست كه اگر اين وحدت حاصل شد، آن وقت دنياى اسلام حقيقتاً مى تواند به عزت كامل و عمل به احكام اسلامى دست پيدا كند؛ مى تواند اين كار را هم بكند. هم دولتها بايد كمك كنند، هم ملتها بايد كمك كنند.
دولتها هم بايد نهايت كمك را به همين اتحاد و يگانگى و همدلى بكنند. اين امت اسلامى، اگر وزن واقعى خود را پيدا بكند، آن وقت پشتيبان اين دولتها خواهد بود و دولتهاى اسلامى ديگر مجبور نخواهند شد به خاطر ضعف و ترسشان به دامن امريكا يا انگليس پناه ببرند؛ چون امت اسلامى پشتِ سر آنهاست.
اميدواريم خداوند متعال همه ى ما را كمك كند، هدايت كند، دستگيرى كند و بتوانيم ان شاءاللَّه آنچه را كه وظيفه ى خطير و حساس ما در اين دوران هست، آن را به بهترين وجهى انجام بدهيم.
و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
به همه ى ميهمانان عزيزمان خوش آمد عرض مى كنم؛ چه آنهايى كه از خارج كشور آمده اند و چه ميهمانان ايرانى اى كه از نقاط مختلف در اينجا اجتماع كرده اند. اجتماع مباركى است و چشم ما هميشه دنبال همدليهايى است كه از اين اجتماعات بايستى به وجود آيد.
يك جمله درباره ى علامه ابن ميثم بحرانى عرض بكنيم؛ اين شخصيت بزرگ علمى قرن هفتم؛ هم فقيه است، هم متكلم است و مسلط به مفاهيم عاليه اى است كه در نهج البلاغه ى اميرالمؤمنين (عليه الصّلاةوالسّلام) به صورت متراكم گنجانيده شده است. سالها قبل - در پيش از انقلاب - من نهج البلاغه را در بين جوانها و طلاب علوم دينى و دانشگاهيها تدريس مى كردم؛ به شروح نهج البلاغه مراجعه مى كردم. آن وقت به نظرم اينطور مى رسيد كه در بين همه ى شرحهايى كه بر نهج البلاغه نوشته شده است، «شرح ابن ميثم» از جهت تبيين مراد اميرالمؤمنين و كلمات آن بزرگوار بهترين است. جا دارد كه اين شخصيت عظيم القدر علمى از طرف همه ى مسلمانها تجليل شود؛ چون نهج البلاغه كتاب همه ى مسلمين است؛ لذا شما ملاحظه مى كنيد كه از علماى شيعه و سنى در طول قرنهاى متمادى، افراد بزرگ و نامدارى اين كتاب را شرح كرده اند - چه از علماى اهل سنت، چه از علماى شيعه - در همين دورانهاى اخير شيخ محمد عبده اين كتاب را شرح كرده و از اين كتاب تجليل كرده است. نهج البلاغه متعلق به همه ى مسلمين است.
نكته ى دوم كه مسئله ى «همدلى امت اسلامى در زمان ما»ست، نكته ى مهمترى است. ما نه فقط بعد از دوران انقلاب، بلكه از سالها پيش از انقلاب براى اينكه دلهاى شيعه و سنى به هم نزديك شود و اهميت اين وحدت براى همه معلوم شود، تلاش مى كرديم. من در بلوچستان - سالهاى قبل از انقلاب هنگامى كه آنجا تبعيد بودم - به مرحوم مولوى شهداد (از علماى معروف بلوچستان بود كه آقايان بلوچ ايشان را مى شناسند؛ مرد فاضلى بود. آن زمان ايشان در سراوان بود و ما در ايرانشهر بوديم) پيغام فرستادم كه بياييد فرصتى است بنشينيم و مبانى يك اتحاد عملى، حقيقى و واقعى قلبى بين اهل سنت و شيعه به وجود آوريم. ايشان هم متقابلاً از اين قضيه استقبال كرد؛ منتها بعد به مسائل انقلاب رسيد؛ بعد از انقلاب در اولين كنگره ى نماز جمعه اى كه ما تشكيل داديم، عده اى از علماى اهل سنت حضور داشتند؛ از جمله ايشان هم بود؛ بحثهايى شد و در همين زمينه ها صحبت كرديم.
اختلاف بين طرفداران دو عقيده بر اثر تعصبات، يك امرى است كه هست و طبيعى است، و مخصوص شيعه و سنى هم نيست. بين فِرَق شيعه، خودشان؛ بين فِرَق سنى، خودشان؛ در طول زمان از اين اختلافات وجود داشته است. تاريخ را نگاه كنيد، مى بينيد هم بين فرق فقهى و اصولى اهل تسنن - مثل اشاعره و معتزله، مثل حنابله و احناف و شافعيه و اينها - هم بين فرق مختلف شيعه، بين خودشان، اختلافاتى وجود داشته است. اين اختلافات وقتى به سطوح پايين - مردم عامى - مى رسد، به جاهاى تند و خطرناكى هم مى رسد؛ دست به گريبان مى شوند. علما مى نشينند با هم حرف مى زنند و بحث مى كنند؛ ليكن وقتى نوبت به كسانى رسيد كه سلاح علمى ندارند، از سلاح احساسات و مشت و سلاح مادى استفاده مى كنند كه اين خطرناك است. در دنيا اين هميشه بوده؛ هميشه هم مؤمنين و خيرخواهان سعى مى كردند كه مانع بشوند؛ علما و زبدگان، تلاششان اين بوده است كه نگذارند سطوح غيرعلمى كارشان به درگيرى برسد؛ ليكن از يك دوره اى به اين طرف، يك عامل ديگرى هم وارد ماجرا شد و آن «استعمار» بود. نمى خواهيم بگوييم اختلاف شيعه و سنى هميشه مربوط به استعمار بوده؛ نه، احساساتِ خودشان هم دخيل بوده؛ بعضى از جهالتها، بعضى از تعصبها، بعضى از احساسات، بعضى از كج فهميها دخالت داشته؛ ليكن وقتى استعمار وارد شد، از اين سلاح حداكثر استفاده را كرد.
لذا شما مى بينيد برجستگان مبارزه ى با استعمار و استكبار، روى مسئله ى «وحدت امت اسلامى» تكيه ى مضاعف كرده اند. شما ببينيد سيدجمال الدين اسدآبادى (رضوان اللَّه تعالى عليه) معروف به افغانى و شاگرد او شيخ محمد عبده و ديگران و ديگران، و از علماى شيعه مرحوم شرف الدين عاملى و بزرگان ديگرى، چه تلاشى كردند براى اينكه در مقابله ى با استعمار نگذارند اين وسيله ى راحتِ در دست استعمار، به يك حربه ى عليه دنياى اسلام تبديل شود. امام بزرگوار ما از اول بر قضيه ى وحدت اسلامى اصرار مى كرد. استعمار، به اين نقطه چشم دوخت و از آن حداكثر استفاده را كرد.
من مى خواهم اين را بگويم: در اين كار، انگليسيها از بقيه ى دشمنان استعمارى، متبحرترند؛ در ايران، تركيه و كشورهاى عربى، و در شبه قاره ى هند، اينها سالها زندگى كرده اند، و با رموز كار آشنا هستند كه چگونه مى شود سنى را عليه شيعه تحريك كرد و چگونه مى شود شيعه را عليه سنى تحريك كرد؛ اينها خوب بلدند. و كرده اند. از بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، اين حركت استعمارى شدت گرفت؛ ما اين را شاهد بوديم، از اول انقلاب نشانه هايش را مى ديديم و هشدار مى داديم؛ و اين روزهاى اخير، يا سالهاى اخير به خاطر اينكه جمهورى اسلامى توانست يك هدف بزرگى را به دست آورد و به يك قله ى بزرگى برسد و آن قله عبارت بود از «بيدارى دنياى اسلام»، انگيزه و داعى اختلاف افكنان و جبهه ى استكبار براى ايجاد اختلاف، شديدتر و قويتر شد. لذا همه كارى مى كنند.
امروز در عراق، مى خواهند شيعه و سنى را به جان هم بيندازند؛ در پاكستان، اين كار را مى خواهند بكنند؛ در افغانستان اين كار را اگر بتوانند، مى كنند؛ در اينجا اگر بتوانند، مى كنند. هر جا بتوانند، مى كنند؛ ما اطلاع پيدا كرديم حتّى ايادى آنها به لبنان رفتند براى اينكه بتوانند بين شيعه و سنى اختلاف بيندازند؛ مشغول تلاشند.
اين عواملى كه اختلاف افكنى مى كنند، نه شيعه اند، نه سنى؛ نه به شيعه علاقه دارند، نه به تسنن؛ نه مقدسات شيعه را قبول دارند، نه مقدسات سنى را. چند روز پيش از اين، بوش - رئيس جمهور امريكا - در سخنرانى اش به منفجر كردن حرم عسگريين (عليهماالسّلام) در عراق اشاره كرد؛ كه منفجر كردند و اينها را تندروان سلفى كردند و شيعه را تحريك كردند و موفق شدند. اين كار جلو چشم خود امريكاييها انجام گرفته! حرم عسگريين را در همان شهرى انجام دادند كه مسلط بر امور امنيتى آن شهر و نيروهاى مسلحِ در حال تردد در آن شهر، امريكايى بودند؛ جلو چشم امريكاييها! مگر مى شد بدون اطلاع آنها، بدون اجازه ى آنها و بدون تدبير آنها اين كار انجام بگيرد؟ خودشان اين كار را كردند.
اسم مى آورند از تروريستهاى عراق به عنوان القاعده و سلفى، در حالى كه خودشان تحريك كننده هستند. عناصر بعثى قديمى در عراق را خود سرويسهاى امريكايى و اسرائيلى دارند تحريك مى كنند براى ايجاد انفجار در هر نقطه اى كه بتوانند انجام بدهند. ناامن ترين شهرهاى عراق - يعنى همين منطقه ى بغداد و بعضى شهرهاى ديگر - همان شهرهايى است كه دستگاه امنيتى امريكا، همه ى امور آنجا را به عهده دارد، والّا در بسيارى از مناطق عراق كه امريكاييها آنجا كمتر حضور دارند و نيروهاى عراقى هستند، امنيت بيشتر است؛ ناامنى، مالِ خود اينهاست، اينها انگيزه دارند.
با پيروزى انقلاب در ايران، اينها برنامه هاى جديدى طراحى كردند براى اينكه اينطور وانمود كنند كه اين انقلاب، انقلاب شيعه است؛ در حالى كه انقلاب اسلامى، انقلاب اسلام است، انقلاب قرآن است، برافراشتن پرچم اسلام است. انقلاب اسلامى افتخارش اين است كه ارزشهاى اسلامى را، توحيد را، احكام الهى را و ارزش معنويت اسلام را، دارد به دنيا معرفى مى كند و موفق شد. على رغم همه ى دشمنيها ما موفق شديم. انقلاب اسلامى روحِ غرور اسلامى را، روح افتخار و تفاخر به اسلام را در مسلمانها زنده كرد. آنها با اين دشمنند، با اين مخالفند؛ والّا اگر ما انقلابمان يك انقلاب شيعى بود كه از دنياى اسلام جدا مى شديم و ما به دنياى اسلام كارى نداشتيم، آنها هم به ما كارى نداشتند، آنها با انقلاب دشمنى نمى كردند. آنها ديدند اين انقلاب، انقلاب اسلامى است.
جدى ترين دفاع را از فلسطين، انقلاب اسلامى كرد. هيچ كس، هيچ كشورى، هيچ دولتى و هيچ مردمى، از فلسطين و مبارزات فلسطينيها و انتفاضه ى فلسطين، مثل ملت ايران و دولت ايران و نظام اسلامى دفاع نكردند. كمك معنوى، كمك مادى؛ ما هر چه توانستيم، كرده ايم. آن وقتى كه شورويها آمدند و وارد افغانستان شدند، همه ى اين دولتهاى مسلمانى كه در اين منطقه بودند، با ملاحظات گوناگون سكوت كردند. امام (رضوان اللَّه عليه) صريح پيغام داد به شوروى ها كه: بايد شما از افغانستان خارج شويد. من خودم در يك مجمع بين المللى بزرگ حضور داشتم - كه آنجا غيرمتعهدها و تعداد زيادى از كشورهاى اسلامى هم بودند - شاهد بودم كه هيچ كدام از آنها اسمى از ورود شوروى به افغانستان نياوردند و فقط من آنجا در نطقم شديداً حمله كردم؛ چون در آنجا يك عده اى چپها و دولتهاى سوسياليست و طرفدار شوروى بودند، به ملاحظه ى آنها هيچ كدام از كشورهاى اسلامى، كلمه اى حرف نزدند؛ فقط ما گفتيم؛ ما آنجا هم به امريكا حمله كرديم، هم به شوروى حمله كرديم؛ بدون تفاوت؛ آنها از اين ناراحتند. چون اين انقلاب، انقلاب اسلامى است؛ نگاه نمى كند كه ملت فلسطين شيعه اند يا سنى؛ از آنها دفاع مى كند. از حركت عظيم لبنانيها دفاع مى كند، از هر جمع مسلمانى در هر نقطه ى از عالم كه براى اسلام حركت كنند و كار كنند، دفاع مى كند؛ آنها از اين ناراحتند. چون انقلاب، اسلامى است ناراحتند. والّا اگر ما مرزها را مى بستيم و مى گفتيم ما به كشورهاى سنى كارى نداريم، به گروه هاى سنى كارى نداريم، با ما هيچ كارى نداشتند؛ نه امريكا، نه اسرائيل، نه انگليس. آنها عليه جمهورى اسلامى اند، چون جمهورى اسلامى براى اسلام است، براى امت اسلامى است. از وقتى جمهورى اسلامى تشكيل شد، اين مسئله ى ايجاد اختلاف بين شيعه و سنى از سوى استكبار روزبه روز تشديد شد و فعاليت آنها هم تشديد شد.
ما بايد بيدار باشيم؛ هم شيعه، هم سنى بايد بيدار باشند؛ بخصوص علما. مردمِ دور از محيط علمايى، ممكن است دچار توهماتى بشوند، دچار اشتباهاتى بشوند؛ اما علما نمى توانند در اين قضيه بى تفاوت بمانند؛ بگويند خوب، اينها عوامند، ما كه نمى كنيم؛ نه، علما بايستى خود را مسئول بدانند و تلاش كنند. امروز بيدارى اسلامى شروع شده، عزت اسلامى آشكار شده، هزيمت دشمن در ميدانهاى مختلف - كه آقايان اسم آوردند - روزبه روز بيشتر آشكار شده است. استكبار در فلسطين شكست خورد، در لبنان شكست خورد، در عراق شكست خورد، در افغانستان شكست خورد؛ و در هيچ كدام از اينها به مقاصد و اهداف خودش نرسيد.
جمهورى اسلامى هم روزبه روز در حال پيشرفت است؛ ما از لحاظ علمى، از لحاظ صنعتى، از لحاظ اجتماعى، از لحاظ قوت مديريت در اين بيست و هفت سال، روزبه روز جلوتر رفته ايم. مردم با نظام، پيوندشان روزبه روز مستحكمتر شده است. اين، دشمن را ناراحت و عصبانى مى كند و به عكس العمل وادار مى كند.
ما امروز بايد خيلى مراقب باشيم كه دشمن از اين نقطه ى حساس - در واقع بايد گفت از اين نقطه ى ضعفى كه در دنياى اسلام وجود دارد - نتواند استفاده كند.
دوستان ما درست گفتند؛ مسئله، مسئله ى اين نيست كه شيعه يا سنى، عقايد يكديگر را قبول كنند؛ نه، هر كسى عقيده ى خودش را دارد، هر كسى تابع استدلال است و به هر عقيده اى رسيد، درست است. مسئله اين است كه اصحابِ عقايد مختلف، بايستى به وسوسه ى دشمن گوش نكنند، به جان هم نيفتند، با هم دشمنى نكنند و نسبت به هم كارشكنى نكنند. دشمنان ما هر كدام هر چه بلدند «يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا» به همديگر ياد مى دهند؛ انگليسيها به امريكاييها ياد مى دهند، اسرائيليها به آنها ياد مى دهند.
ما بايستى مردم خودمان را هشيار و بيدار كنيم و خودمان مراقب باشيم. آن كسانى كه بدون فهم، فهم حقيقت، بدون تقوا، جمعيت عظيمى از مسلمانان را از دين خارج مى دانند، خارج مى كنند، تكفير مى كنند اين گروه هاى تكفيرىِ نادان - حقيقتاً مناسب ترين صفت براى اينها نادانى است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترين خصوصيت اينهاست - اينها را بايستى ما تا آنجايى كه مى توانيم، ارشاد كنيم؛ مردم را از اينها بترسانيم كه مردمِ ما «و لتصغى اليه افئدة الذين لايؤمنون بالأخرة و ليرضوه و ليقترفوا ما هم مقترفون» بعضى ها به خاطر ضعف ايمان، به خاطر ضعف معرفت، مجذوب اين حرفهاى دشمنان مى شوند. ما بايد مراقبت كنيم. وظيفه ى علما، وظيفه ى سنگينى است. امروز وحدت دنياى اسلام، يك هدف اعلاست كه اگر اين وحدت حاصل شد، آن وقت دنياى اسلام حقيقتاً مى تواند به عزت كامل و عمل به احكام اسلامى دست پيدا كند؛ مى تواند اين كار را هم بكند. هم دولتها بايد كمك كنند، هم ملتها بايد كمك كنند.
دولتها هم بايد نهايت كمك را به همين اتحاد و يگانگى و همدلى بكنند. اين امت اسلامى، اگر وزن واقعى خود را پيدا بكند، آن وقت پشتيبان اين دولتها خواهد بود و دولتهاى اسلامى ديگر مجبور نخواهند شد به خاطر ضعف و ترسشان به دامن امريكا يا انگليس پناه ببرند؛ چون امت اسلامى پشتِ سر آنهاست.
اميدواريم خداوند متعال همه ى ما را كمك كند، هدايت كند، دستگيرى كند و بتوانيم ان شاءاللَّه آنچه را كه وظيفه ى خطير و حساس ما در اين دوران هست، آن را به بهترين وجهى انجام بدهيم.
و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته