بسماللهالرحمنالرحيم
رجال لاتلهيهم تجاره ولا بيع عن ذكرالله و اقام الصلوه و ايتاء الزكوه يخافون يوما تتقلب فيه القلوب والابصار. ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله و الله يرزق من يشاء بغير حساب
در تاريخ پرماجراي انقلاب، هيچ روزي مانند دوازدهم بهمن نبود كه در آن، مردي از دودمان پيامبران و بر شيوهي آنان، با دستي پرمعجزه و دلي به عمق و وسعت دريا، در ميان مردمي شايسته و چشم به راه، چون آيهي رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانيد و تا عرش عزت و عظمت بركشيد. و هيچ روزي چون چهاردهم خرداد نبود كه در آن، طوفان مصيبت و عزا، بر اين مردم تازيانهي غم و اندوه فرود آورد. ايران يك دل شد و آن دل در حسرتي گدازنده سوخت، و يك چشم شد و آن چشم در مصيبتي عظيم گريست. در آن روز، خورشيدي غروب كرد كه با طلوع آن، هزار چشمهي نور در زندگي ملت ايران جوشيده بود; روحي عروج كرد كه با نفس روحاللهياش، پيكر ملت را جان بخشيده بود; حنجرهيي خاموش شد كه نفس گرمش، سردي و افسردگي از جهان اسلام زدوده بود; لباني بسته شد كه آيات الهي عزت و كرامت را بر مسلمين فروخوانده و افسون يأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
آن روز، روز عزاي بزرگ عالم اسلام شد. سوزش آن غم، به ملت ايران منحصر نماند. در سراسر جهان، هرجا دل روشن و جان بيداري بود، مصيبتزده شد. هرجا مسلماني آگاه از انقلاب و مسايل آن بود، خود را صاحب عزا شمرد. پس، در روي زمين جايي نماند كه در آن، دلهايي از اين حادثهي عظيم، از اندوه لبريز نشود و انسانهايي از اين فقدان بيجبران،به عزا ننشينند.
و اما ايران، يكسر عزاخانهيي شد كه در هر شهر و روستايش، شيون حسرتبار از يكايك خانهها سرريز شد و كوي و ميدان و خيابان را پر كرد. هيچكس نتوانست اين جرعهي درد را خاموش فرو برد; از دلاوران ميدانهاي نبرد، تا مادران و پدراني كه غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گرهي عجز و اندوه بر جبينشان بيفكند، تا بزرگمردان عرصهي علم و عرفان و سياست و تا يكايك آحاد اين ملت عظيم القدر، همه و همه در اين مصيبت عظمي زار زار گريستند، يا صدا به فغان بلند كردند، يا بيصبرانه بر سروسينه زدند. مصيبت فقدان امام، همان به بزرگي امام بود و جز خدا و اوليايش كيست كه حد و مرز اين عظمت را بشناسد؟ آنجا كه دلهاي بزرگ بيتاب ميشوند، آنجا كه انسانهاي بزرگ دستوپا گم ميكنند، آنجا كه صحنه، از بيقراري ميليونها و ميليونها انسان پر است، كدام زبان و قلم انساني است كه بتواند نمايشگر و صحنهپرداز گردد؟ من كه خود قطرهي بيتابي در اقيانوس متلاطم آن روز ـ و آن روزها ـ بودهام، چگونه خواهم توانست آن را شرح كنم؟!
و اما روي ديگر صحنه، يعني فضاي ملكوت جهان در آن روز، تنها براي اصحاب بصيرت و معرفت مشهود بوده است. شايد چشمهاي نافذي كه حجاب ملك را ميگشايند و مرغ نگاه را تا ملكوت پرواز ميدهند، شگفتيهاي بيشتر و صحنههاي تماشاييتري را آن روز در آن عاشوراي خميني ديده باشند: عروج نفس مطمئنهيي را به قرارگاه لطف و رحمت خدا، صعود كلمهي طيبهيي و نفس راضيه و مرضيهيي را به سوي حق، رجوع جويباري را به دريا و وصال عاشقي را به معشوق، استقبال خيل عظيم شهدا را از آن روح مطهر و خيرمقدم ارواح طيبهي اوليا را به آن ميهمان تازه وارد، فوز و فلاح جان مزكايي را كه بر بال ملايك رحمت نشسته و شميم حسنات بيشمارش، مشام فرشتگان و خزنهي بهشت نعيم حق را معطر ساخته، عمل صالحي را كه ردايي از نور گشته و بر پيكر ملكوتي آن روح مجرد پوشانيده شده و باران غفران و فضل خداوندي گشته و بر سراپاي آن عبد صالح فروريخته و دارالسلام ابدي شده و آن مشتاق رضوان حق را در خود جاي داده است.
افسوس كه براي ما خاكيان، از آن آيينهبندان جشن ملكوتي، بارقهي تسلايي نميدرخشيد و جز اشك ديدگان، نمي بر آتش هجران آن قبلهي دلها افشانده نميشد. شور عزا در غم پدر مهربان، معلم دلسوز و مرشد حكيم و ديدبان هميشه بيدار و طبيب درد و درمانشناس و سروش رحمت خدا بر امت و يادگار انبيا و اوليا در زمين، اهل زمين را ميگداخت و غمي بيتسلا بر آنان فرو ميريخت. زمان، يگانهي خود را از دست داد و زمين، گوهري يكدانه را در خود گرفت. پرچمدار بزرگ اسلام، پس از عمري مبارك كه در راه اعتلاي اسلام سپري شده بود، دنيا را وداع كرد و قطب عالم امكان و ولياللهالاعظم(ارواحنافداه) در مصيبت خليفهي خود سوگوار شد.
اكنون، يك سال از آن روزهاي مالامال درد و رنج ميگذرد. سالي كه در آن، ياد و حضور امام، لحظهيي ملت ما را ترك نگفته و زنده و برجسته و درخشان در ذهن و زندگي آنان و ديگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان برجا مانده است. آنچه پس از حيات پربركت امام و در اين يك سال، براي ما و همهي دلسوزان امت اسلام بيشترين اهميت را داشته، ميراث عظيم و تاريخي و بينظير او ـ جمهوري اسلامي و سلامت و توان و شتاب و جهتگيري صحيح آن در راه و خط امام ـ بوده است. اين، همان چيزي است كه در دوران زندگي آن بزرگوار نيز مسألهي اول براي ملت ايران و دوستان آن در سراسر جهان، بلكه براي هر مسلماني به حساب ميآمده كه به مجد و عظمت اسلام دل بسته بوده است. و حق نيز همين است.
جمهوري اسلامي كه با پيدايش خود، راه نويني در مقابله با زورگويان طراز اول عالم باز كرد و به ملتهاي مستضعف ـ مخصوصا مسلمانان ـ اميدي تازه بخشيده و در مدت دهسالواندي رهبري امام راحل عظيم، بارها قلدران زمان را عملا تحقير كرده و دروغ شكستناپذيري آنان را باطل ساخته است، بايد هم بيشترين اهتمام امت اسلام و ملت ستمكشيدهي ما را به خود جلب كند; همچنانكه آن پيشواي صالحان نيز هميشه بيشترين همت خود را به همين دو مسأله ميگماشت: پاسداري از جمهوري اسلامي و مراقبت از جهتگيري راست و درست آن. و آن فقيه عظيمالقدر و اسلامشناس بيبديل، حفظ جمهوري اسلامي را برتر و با اهميتتر از هر واجبي ميدانست.
با رحلت امام خميني(ره)، طيف وسيع دشمنان اسلام كه در صفوف مقدم معارضه با جمهوري اسلامي بودند، اين اميد را پنهان نكردند كه جمهوري اسلامي در غياب پديدآورنده و پرورانندهي خود، نيروي دفاع و رشد را از دست بدهد و چون كودك بيصاحبي، احساس ضعف و درماندگي كند، يا بكلي از پاي درآيد و يا بهناچار به زير دامان اين و آن پناه گيرد! در محاسبات تنگنظرانهي دشمنان كه همه بياستثنا اسير محاسبات صددرصد مادي و از فهم روابط معنوي و بركات ايمان و تقوا بينصيبند، نميگنجيد كه معجزهي الهي در طليعهي قرن پانزدهم هجري ـ يعني حكومت صلاح و دين و حيات دوبارهي ارزشهاي اسلامي ـ آن قلهي مرتفعي باشد كه دست آلودهي بندگان هوي و هوس به آن نرسد و ديپلماسي زر و زور از به دام افكندن آن عاجز بماند!
اما ارادهي الهي اين بود، و همان شد كه ارادهي الهي بود. نظام اسلامي، رشد و كارايي خود را در اين مصيبت و ابتلاي عظيم الهي نشان داد و ملت عاليقدر و مسؤولان دلسوز و اهل حل و عقد، به پاداش صبر بر اين مصيبت عظمي، استحقاق درود و رحمت حق را يافتند و به كمك خداوند و توجهات حضرت ولياللهاعظم (ارواحنافداه) توانستند با گشودن گرههايي كه بهطور طبيعي در صورت ارتحال امام پديد ميآمد، از امتحاني بزرگ سربلند بيرون آيند. نظام اسلامي كه قلب تپندهي خود را از دست داده بود، به بركت ايمان و توكلش و به بركت درسهاي جاوداني كه مردمش از آن استاد و مرشد خود آموخته بودند، نه فقط از حركت و حيات و نشاط بازنماند، بلكه با نشان دادن كارآزمودگي و حكمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساخت.
ابراز وفاداري ملت در آن عزاداري بينظير كه در مقياس جهان و تاريخ فوقالعاده بود، حل مسألهي رهبري، اعلام حضور عاشقانهي همهجايي و همگاني مردم در دفاع از راه امام و از ميراث معنوي امام در برابر رهزنان كمينگرفته و رستاخيز شگفتانگيز و بهيادماندني چهل روزهي ايران و آنگاه تصويب ملي اصلاحات قانون اساسي و شركت در انتخاب رئيس جمهور گزيده و تشكيل دولت و جريان يافتن همهي امور كشور در عين تازگي و جاودانگي داغ رحلت امام و ياد ماندگار او، همه و همه اعتباري افزونتر از پيش به ايران و ايراني و انقلاب و نظام اسلامي بخشيد.
درست در آن هنگام كه از حادثهي ارتحال امام، نفس دنيا در سينهاش حبس شده و خواب از چشم دوست و دشمن در سطح جهان گرفته شده بود، ايران اسلامي نمايشي قهرمانانه داد و با عنايات خداوندي، سنگينترين آزمون خود را به سرافرازي طي كرد و كشتي انقلاب از گردابي خطير، با آرامش و اطمينان عبور كرد. و اين خود آيت ديگري از شمول الطاف الهي بر ملتي شد كه قدم در راه خدا نهاده و به نصرت او قيام كرده است. دوستان، يعني تودههاي مسلمان و مستضعفان بسياري از مناطق عالم، جاني و اميدي دوباره گرفتند و به پايههاي نظام سلطهي جهاني، ضربهيي دوباره ـ پس از ضربهي آغاز پيروزي انقلاب ـ وارد آمد. يعني حادثهيي كه ميپنداشتند انقلاب را درهم خواهد پيچيد، به انقلاب اوج و حيات بخشيد و امام ما ـ آن برافروزندهي مشعل انقلاب ـ با رحلت خود، يك بار ديگر شعلهي انقلاب را برافروخته كرد. "فرحمهالله حيا و ميتا والسلام عليه يوم ولد و يوم قادالامه و يوم ارتحل و يوم يبعث حيا".
در همهي اين حوادث، و با نگاهي وسيعتر در سرگذشت يازدهسالهي نظام اسلامي و اساسا در پيدايش اين نظام و مقدمات آن و مبارزاتي كه به آن منتهي شد، صحنهپرداز اصلي و عامل حقيقي، همانا اسلام و عقيده و ايمان و تربيت اسلامي است. هم ملت ايران كه با قيام شجاعانهاش در برابر نظام سلطهي جهاني و برضد ابرقدرتهاي شرق و غرب، كاري عظيم و بيسابقه انجام داد; هم رهبر و قائد عظيمالشأن اين انقلاب كه مثل كوه در برابر همهي بادهاي مخالف ايستاد و هجوم طوفانها را شكست، اما خود كمترين تكاني نخورد; هم نظام نوين اسلامي كه توانست كشور را بدون اندك تكيهيي به بيگانگان اداره كند و جنگي را كه محل تلاقي نيروهاي شرق و غرب بر ضد او بود و نزديك به سهچهارم ساليان پس از پيروزي را فرا گرفت، بدون گرايش به هيچ طرف و فقط با تكيه برخود، شرافتمندانه و با عزت و پيروزي به پايان برد، همه و همه توان خود را از اسلام گرفتهاند و اسلام جوهراصلي اين حوادث شگفتآور و مايهي حقيقي قدرت و صلابت و عزتي است كه ايران و ايراني و ملت و رهبر و انقلاب و نظام ما، در تاريخ معاصر از خود بروز دادهاند.
اسلام، دين توحيد است و توحيد يعني رهايي انسان از عبوديت و اطاعت و تسليم در برابر هر چيز و هركس به جز خدا; يعني گسستن بندهاي سلطهي نظامهاي بشري; يعني شكستن طلسم ترس از قدرتهاي شيطاني و مادي; يعني تكيه بر اقتدارات بينهايتي كه خداوند در نهاد انسان قرارداده و از او بكارگيري آنها را همچون فريضهيي تخلفناپذير، طلب كرده است; يعني اعتماد به وعدهي الهي در پيروزي مستضعفين بر ستمگران و مستكبرين به شرط قيام و مبارزه و استقامت; يعني دلبستن به رحمت خدا و نهراسيدن از احتمال شكست; يعني استقبال از زحمات و خطراتي كه در راه تحقق وعدهي الهي، آدمي را تهديد ميكند; يعني مشكلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پيروزي حتمي و نهايي اميدوار داشتن; يعني در مبارزه، چشم به هدف عالي ـ كه نجات جامعه از هرگونه ستم و تبعيض و جهل و شرك است ـ دوختن و عوض ناكاميهاي شخصي و ميان راهي را نزد خدا جستن; و خلاصه يعني خود را مرتبط و متصل به اقيانوس لايزال قدرت و حكمت الهي ديدن و به سمت هدف اعلي، با اميد و بيتشويش شتافتن. همهي عزت و اعتلايي كه به مسلمين وعده داده شده، در سايهي چنين ايمان و درك روشن و عميقي از توحيد است. بدون فهم درست و پايبندي عقيدتي و عملي به توحيد، هيچكدام از وعدههاي الهي دربارهي مسلمانان عملي نخواهد شد.
در دوران سلطهي استكبار، غفلت از توحيد ناب اسلامي و مفهوم زندگي شمول آن بود كه صحنه را براي بتهاي استعمار باز گذارد و به خداوندان زر و زور، فرصت تاختوتاز داد. دشمنان با نقشههاي از پيش آماده شده، دين را در كشورهاي اسلامي از صحنهي زندگي راندند و شعار جدايي دين از سياست را در اين كشورها تحقق بخشيدند. نتيجه اين شد كه پيشرفت علمي غرب بتواند اين كشورها را يكباره به صورت تابعي از كشورهاي صنعتي درآورد و سرنوشت سياسي و اقتصادي آن را براي مدتهاي طولاني و جبرانناپذير، به دست غارتگران غربي بدهد.
امروزه غالب كشورهاي اسلامي، پس از دهسال كه جيب كمپانيها و دولتهاي غربي از منابع آنها پرشده، هنوز در وادي عقبماندگي سرگردانند و هنوز محتاج صنعت و علم و كالاي غربي و هنوز در عالم سياست، طفيلي و پيرو ناگزير آنان. اين، همان خسران عظيمي است كه از روز اول بر اثر عدم توجه به اصل بنيادين اسلام ـ يعني توحيد اسلامي ـ پيش آمده و هرچه زمان پيشتر رفته و علم كاملتر شده و دولتها و كشورهايي را مجهزتر كرده، كشورهاي اسلامي ناتوانتر، وابستهتر، كمجرأتتر و بيابتكارتر شدهاند.
راه علاج آن است كه مسلمانان به اسلام ناب ـ كه در آن، توحيد و نفي عبوديت غيرخدا، از هر چيز برجستهتر و درخشندهتر است ـ برگردند و عزت و قدرت خود را در اسلام بجويند. و اين چيزي است كه طراحان توطئههاي ضد اسلامي، هميشه از آن بيمناك بوده و در راه پيدايش آن، موانع جدي مينهادهاند. هنگامي كه انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد، از آنجا كه پيشبيني ميشد كه جاذبه و محبوبيت انقلاب، ملتهاي مسلمان و حتي بعضي غيرمسلمانها را شيفتهي اسلام كند، همهي دستهاي استعماري به كار افتاد، تا از نفوذ معنوي اسلام جلوگيري كند. تلاش وسيع و همهجانبهي استكبار در برابر نفوذ اسلام، هيچ موجبي جز اين ندارد كه گسترش اسلام و مفاهيم اسلامي در هر نقطهي جهان، به معناي جمع شدن بساط استكبار و ايادي آن در آن نقطه است.
همانطور كه همه ميدانند، بلافاصله پس از پيروزي انقلاب ـ كه معناي درست توحيد و نفي عبوديت غيرخدا و عزت در برابر هركس و هرچيز غيرخدا را در عمل و واقعيت به همه نشان داد ـ مسلمانان در نقاط بسياري از جهان، احساس شخصيت و عزت نموده، در مقابل قدرتمندان و زورگويان ايستادند و سرفصل جديدي در مبارزات ملل مسلمان به وجود آمد; از جمله حركت عظيم مردم مسلمان در افغانستان و شروع مبارزات مردمي در سرزمين فلسطين و ايستادن مردم مسلمان و مبارز فلسطين در برابر احزاب معاملهگر و شروع نهضتهاي اسلامي زيادي در كشورهاي مسلمان آفريقايي و آسيايي و حتي در اروپا كه همه براساس جاذبهي اسلام و شوق به تحقق احكام الهي به وجود آمده و اسلام را رهاييبخش و عزتبخش خود ميداند.
تا پيش از پيدايش جمهوري اسلامي، به تودههاي عظيم مسلمان عالم تفهيم شده بود كه اسلام قادر نيست براي آنان عزت و عظمت بيافريند و آنان در جستجوي سعادت بايد يا به دنبال الگوي غربي و فرهنگ اروپا و امريكا بروند و يا به سمت تئوريهاي خيالي و پوچ ماركسيسم گرايش يابند; اما پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي در ايران و عزت و عظمتي كه تحقق اسلام به ملت ايران بخشيد، همهي بافتههاي ديرينهي استعمارگران غربي را باطل كرد و در عمل نشان داد كه اسلام ميتواند ملتي را از ضعف و بيحالي و انظلام نجات بدهد و به اوج عزت و شجاعت و اعتماد به نفس برساند و هم ميتواند نظامي استوار و قادر بر زورآزمايي با قدرتهاي مادي جهان بر آنان ببخشد و دست قدرتهاي ظالمانه و تحقيركنندهي استعمار و استكبار را از سر آنان كوتاه كند. و چنين بود كه جمهوري اسلامي به بركت اسلام، از پشتوانهي مردمي نيرومندي در مقياس جهاني برخوردار گشت و اين به نوبهي خود، بر توانايي و آسيبناپذيري جمهوري اسلامي ـ كه همهي سلطههاي بزرگ جهاني، با آن سرناسازگاري دارند ـ افزوده است.
آثار پيروزي ملت ايران در زورآزمايي قدرتهاي جهاني با آن، به جهان اسلام منحصر نماند; بلكه در كشورهاي غيرمسلمان و در نظامهايي كه قفس آهنين استبداد حزبي يا ستم قومي اجازه نداده بود كه مسلمانان آن كشورها حتي مسلماني خود را احساس كنند، نسيم هويت اسلامي وزيدن گرفت و ايمانهاي خفته به جوش آمد و گلبانگ مسلماني، خواب اهريمنان را برآشفت: "وتريا الارض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت و انبتت من كل زوج بهيج". پس، در ماجراي عظيم اين دهسال گذشته، قهرمان اصلي اسلام است. و اين رستاخيزي اسلامي است كه جانهاي مرده را بيدار كرده و زمينه را براي روزي آماده ميسازد كه در پاسخ به سئوال "لمن الملك"، در بسيط زمين از چهارگوشهي عالم گفته شود: "لله الواحد القهار".
امروزه گرچه مغزهاي عليل تحليلگران مادي، هنوز عاجز از فهم و تحليل حوادث اسلامي در دهسال اخير است و آنان بدرستي نميتوانند بفهمند، كه چه شد كه پس از تلاش دويستسالهي استعمار در كشورهاي اسلامي و پس از هزاران شيوهي موفق براي راندن اسلام از صحنهي زندگي و حتي از صفحهي ذهن و دل مردم در اين كشورها و مهمتر از آن، پس از قرنها بدآموزي قدرتهاي استبدادي و ايادي آنان و پس از تحريفهاي بيشماري كه به وسيلهي وعاظ السلاطين و آخوندهاي درباري در دين پديد آمده و صفا و خلوص آن را مخدوش ساخته و به دارويي بياثر و جسمي بيجان بدل كرده بود، امروز دوباره اسلام در قلب ميهن اسلامي پروبال گشوده و سايهي رحمت خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترده و چون خورشيدي روشنگر در دل همهي مسلمين تافته و به آنان روح و نشاط و اميد بخشيده است؟ و چگونه اسلام كه بتدريج به دست فراموشي سپرده ميشد و هرگز هيچ اميدي را در دل جستجوگر انسانهاي دردمند و بيتاب بر نميانگيخت، اكنون به يگانه اميد روشن ملتهاي مسلمان، مخصوصا جوانان و بيداردلان و دردمندان تبديل يافته است؟ آري، فهم و تحليل درست اين حوادث شگفتآور، اگرچه براي مغزها و ذهنهاي بيگانه از حقيقت اسلام و بيخبر از سرگذشت واقعي اسلام ناممكن است، ليكن براي صاحبان بصيرت،پاسخ در يك كلمه است: معجزهي انقلاب.
نهضت اسلامي در ايران به رهبري منجي بزرگ دوران، حضرت امام خميني (رضواناللهعليه)، به پيروي از شيوهي نبي اعظم و رسول خاتم و قلهي آفرينش عالم و آدم، حضرت محمد مصطفي(صلياللهعليهوالهوسلم)، در قالب يك انقلاب تمامعيار ظاهر شد و اين طبيعت انقلاب است كه اگر بر پايهيي درست و منطقي استوار باشد، همچون آتشفشان، زلزله در تمام اركان محيط پديد ميآورد و همه چيز و همهجا و همهكس را از گرمي و اشتعال خود متأثر ميسازد.
مصلحان اسلامي و متفكراني كه در يكصدوپنجاه سال گذشته، تحت تأثير عوامل گوناگون قيام كرده و پرچم دعوت اسلامي و احيا و تفكر اسلامي را بردوش گرفتند ـ از قبيل سيد جمالالدين و محمد اقبال و ديگران ـ با همهي خدمات ارجمند و گرانبهايشان، همگي اين نقص بزرگ را در كار خود داشتند كه بهجاي برپا كردن يك انقلاب اسلامي، به يك دعوت اسلامي اكتفا كردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوت و قدرت انقلاب، كه با تلاش روشنفكرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جستجو كردند. اين شيوه، البته ممدوح و مأجور بوده و هست; اما هرگز از آن، توقع نتايجي همچون نتيجهي عمل پيامبران اولوالعزم را ـ كه سازندگان مقاطع اصلي تاريخ بودهاند ـ نبايد داشت. كار آنان، در صورت صحت و مبرا ماندن از عيوب سياسي و نفساني، تنها ميتوانست زمينهساز يك حركت انقلابي باشد و نه بيشتر. ولذا مشاهده ميشود كه سعي و تلاش بيحدوحصر مخلصان اين گروه، هرگز نتوانسته حركت معكوس و روبه انحطاط ملل مسلمان را متوقف كند، يا عزت و عظمتي را كه آنان از آن نام ميآورده و در آرزويش آه و اشك ميافشاندهاند، به مسلمانان برگرداند و يا حتي اعتقاد و باور اسلامي را در تودههاي مردم مسلمان تقويت كرده و نيروي آنان را در خدمت آن بهكار گيرد و يا دامنهي جغرافيايي اسلام را گسترش دهد. و اين، بكلي از روش پيامبر عظيمالشأن اسلام(صلياللهعليهوالهوسلم) جدا است و اين بر هر كس كه اندكي تاريخ بعثت و هجرت رسول معظم(ص) را بداند، آشكار است.
امام ما براي حيات دوبارهي اسلام، درست همان راهي را پيمود كه رسول معظم(صلياللهعليهوالهوسلم) پيموده بود; يعني راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حركت است; حركتي هدفدار، سنجيده، پيوسته، خستگيناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبيين اكتفا نميشود; بلكه پيمودن و سنگربهسنگر پيش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار ميگيرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همين حركت درميآيد و تا رسيدن به هدف ـ يعني حاكميت بخشيدن به دين خدا و متلاشي ساختن قدرت شيطاني طاغوت ـ ادامه مييابد: "هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دينالحق ليظهره عليالدين كله ولو كره المشركون".
در انقلاب اسلامي ايران، چند خصوصيت مهم وجود داشت كه همه منطبق بر حركت اسلامي صدر اول بود:
نخست، هدفگيري سياسي; يعني ارادهي قاطع بر حاكميت دين خدا و اينكه قدرت از دست شيطانهاي ظالم و فاسد گرفته شود و حاكميت و قدرت سياسي جامعه بر اساس ارزشهاي اسلامي شكل گيرد.
دوم آنكه براي تحقق اين هدف، از تودههاي مؤمن و آگاه و دردمند و فداكار ـ و نه از احزاب و گروهها و سازمانهاي سياسي ـ نيروي انساني لازم گرفته شد و رهبر حكيم، نصرت را پس از توكل به خدا، از نيروي لايزال مردم جستجو كرد و در سايهي مجاهدت پانزده ساله، جنود رحمان را از بندگان خدا به وجود آورد و در راه خدا به حركت درآورد: "هوالذي ايدك بنصره وبالمؤمنين".
سوم آنكه خطوط اصلي جامعهي مطلوب، يعني استقرار شريعت اسلامي كه متضمن عدل اجتماعي و استقلال سياسي و استغناي اقتصادي و رشد علمي و اخلاقي است، در منظر همگان قرار گرفت و شعار "نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي" كه به معناي تبديل واقعي و همهجانبهي بنيانهاي زندگي جاهلي به بنيانهاي اسلامي است، مطرح گرديد.
چهارم آنكه رهبر حكيم و فقيه كه عبد صالح و الگوي مسلماني بود، خود پيشاهنگ اين حركت در ايمان و عمل شد و اين ايمان، جان او را چنان لبريز كرده بود كه توانست دلهاي بيايمان و ظرفهاي تهي را از فيضان ايمان خود در صحنهي عمل، لبريز و سيراب كند و فروغ ايمان و اميد او، ديوارهاي قطور يأس و بيايماني را بشكافد و فضاي مبارزه و عمل را پركند: "امنالرسول بما انزل اليه من ربه".
پنجم آنكه صدق و صفا و هوشياري رهبر، هرگونه كجروي و سازش و معامله با دشمن را و خلاصه هر آن چيزي را كه موجب انحراف از هدف شود، ناممكن ساخت و صراط مستقيم انقلاب به سمت هدفها، استوار و بياعوجاج باقي ماند.
اين، آن چيزي بود كه در ايران اتفاق افتاد و رهبري كه با تقوا و صدق عمل، توانسته بود تأييد و هدايت الهي را جلب كند، حركت خود را شروع كرد و در ظرف پانزده سال مجاهدت و تلاش مستمر، توانست تودههاي عظيم مردم را بتدريج در خدمت هدف ـ كه همان حكومت اسلامي، تشكيل نظام اسلامي و اجراي احكام اسلامي بود ـ به حركت درآورد و حكومت طاغوتي و فاسد و وابستهي حاكم بر ايران را كه از سوي قدرتهاي استكباري و غارتگر ثروتهاي كشور ما حمايت هم ميشد، ساقط كرد و در ظرف يازده سال پس از پيروزي، با مجموعهي پيچيده و بينظيري از توطئه و خصومت و خيانت و تهاجم و تحريم و حملهي نظامي و غوغاي تبليغاتي و غيره دستوپنجه نرم كرد و از اين مصاف تاريخي، مظفر و منصور بيرون آمد و اكنون نظام جمهوري اسلامي كه محصول تلاش عظيم امام و امت است، در اوج اقتداري كه ناشي از مقاومت و سرسختي در برابر زورگويان و استغنا از غارتگران است، چشم دوست و دشمن را به خود جلب و دلهاي مستضعفان و زجرديدگان همهي مناطق عالم را مجذوب كرده است.
آري، راز بزرگ در اعتلاي امروزين اسلام و بيداري عمومي مسلمين، اين بود كه در كانون اين حركت ـ يعني ايران اسلامي ـ مولود مبارك انقلاب بارديگر از شجرهي طيبهي اسلام به وجود آمد و محصول آن ـ يعني جمهوري اسلامي ـ با بنيهي مستحكمي كه از ايمان اسلامي رهبر و ملت يافته بود، در راه و جهت درست پايدار ماند و وسوسهي شيطانها و تيغ خشم و كين آنان بر او كارگر نشد و با مظلوميتي قدرتمندانه و سرافراز، چهرهي منور خود را در برابر چشم جهانيان قرارداد و با وجود و بقا و استقامت و صلابت خود، مبلغ اسلام شد.
طبيعت اسلام ناب، طبيعتي پرجاذبه است و دلهايي را كه آلودهي غرضورزي و كينهتوزي نباشد، به خود جلب ميكند و اين همان است كه انقلاب ما و امام ما، دوباره در جهان مطرح كردند و بر دلها و چشمهاي نيازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسهي انقلاب كه امام ما بنيان گذارد، بساط اسلام سفياني و مرواني، اسلام مراسم و مناسك ميانتهي، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرتها و آفت جان ملتها برچيده شده و اسلام قرآني و محمدي(صليالله عليهوالهوسلم)، اسلام عقيده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام ستيزنده با فرعونها و قارونها و خلاصه، اسلام كوبندهي جباران و برپاكنندهي حكومت مستضعفان، سربركشيده است.
در انقلاب اسلامي، اسلام كتاب و سنت، جايگزين اسلام خرافه و بدعت; اسلام جهاد و شهادت، جايگزين اسلام قعود و اسارت و ذلت; اسلام تعبد و تعقل، جايگزين اسلام التقاط و جهالت; اسلام دنيا و آخرت، جايگزين اسلام دنياپرستي يا رهبانيت; اسلام علم و معرفت، جايگزين اسلام تحجر و غفلت; اسلام ديانت و سياست، جايگزين اسلام بيبندوباري و بيتفاوتي; اسلام قيام و عمل، جايگزين اسلام بيحالي و افسردگي; اسلام فرد و جامعه، جايگزين اسلام تشريفاتي و بيخاصيت; اسلام نجاتبخش محرومين، جايگزين اسلام بازيچهي دست قدرتها; و خلاصه اسلام ناب محمدي(صلياللهعليهوالهوسلم)، جايگزين اسلام امريكايي گرديد. و مطرح شدن اسلام بدين صورت و با اين واقعيت و جديت است كه موجب خشم سراسيمه و ديوانهوار كساني شده است كه دل به زوال اسلام در ايران و در همهي كشورهاي اسلامي بسته بودند و يا از اسلام، فقط نامي بيمحتوا و وسيلهيي براي تحميق و اغفال مردم را ميپسنديدند. ولذا از روز اول پيروزي انقلاب تا امروز، هيچ فرصتي را براي تهاجم و ضربه زدن و توطئه و بدخواهي نسبت به جمهوري اسلامي و كانون حركت جهاني اسلام ـ يعني ايران ـ از دست ندادهاند.
ملت ايران بخوبي دانسته است كه نقطهي قوت و پايداري او، درست همان است كه دشمن همهي نيروي خود را در مقابله با آن مصروف ميكند; يعني توكل به خدا و تمسك به اصول اساسي انقلاب كه همه از مباني اسلام سرچشمه گرفته و در كلمات رهبر كبير انقلاب(رضواناللهعليه) بر آن تأكيد شده است. خشم و غيظ عنادآميزي كه در بهكاربردن واژهي "بنيادگرايي" در اظهارات خصمانهي رسانههاي دشمن، از اول انقلاب تا امروز محسوس است، ناشي از درماندگي و سراسيمگي آنان در برابر پايبندي رهبر و ملت و نظام ما به اصول اساسي انقلاب است.
چهقدر سادهلوح و سطحيند كساني كه گمان ميكنند دشمني امريكا و جبههي استكبار و دارودستهي وسيع صهيونيستي كه اكثر خبرگزاريها و رسانههاي خبري و تبليغي جهان را در اختيار دارند، ناشي از آن است كه جمهوري اسلامي، بموقع تلاش لازم را براي كسب دوستان انجام نداده و يا در مسايل جهاني دچار تندروي شده است. اين گمان، حاكي از عدم تعمق در حوادث و جريانات داخلي و جهاني و عدم بصيرت در دشمنشناسي است.
ابرقدرتها كه دشمنان سوگندخوردهي انقلاب اسلاميند، هرگز علت دشمني خود با جمهوري اسلامي را به صراحت بيان نكردهاند و نخواهند كرد. اگر امريكا اعتراف كند كه انگيزهي دشمني او با ايران، دشمني با اسلام است، يك ميليارد مسلمان جهان را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف كند كه انگيزهي او از اين دشمني آن است كه ايران اسلامي خواسته است مستقل و آزاد و به دور از دخالت امريكا زندگي كند، همهي آزادگان و آزاديخواهان عالم را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف كند كه دليل خصومت خباثتآميزش با ايران و مسدود كردن اموال ايران و توطئهي دايميش نسبت به جمهوري اسلامي آن است كه انقلاب ايران، دست او را از منابع غني اين كشور قطع كرده و جلو ادامهي غارت اقتصادي ملت را كه از سوي رژيم خائن پهلوي، سخاوتمندانه به امريكاييها واگذار شده بود، گرفته است، همهي ملتهاي مظلوم جهان و ستمديدگان غارتهاي استعماري، در كنار ملت ايران قرار گرفته و به مبارزهي با امريكا خواهند پيوست.
بنابراين، بسيار طبيعي و بديهي است كه امريكا و ديگر دولتهاي جبههي استكبار و همهي دارودستهي خبري و تبليغي و رسانههاي دستنشاندهي آنان ناگزير باشند كه تمام هم خود را به تحريف حقايق ايران و انحراف افكار عمومي جهان مصروف بكنند، و گاه به نام حقوق بشر و گاه با تهمت نقض آزادي و گاه به دشنام ارتجاع و واپسگرايي و امثال آن، ملت شجاع و آگاه و آزادهي ايران و نظام مترقي و انقلابي جمهوري اسلامي و مسؤولان صالح و لايق آن را مورد اتهام قرار دهند و نفرت عمومي ملت ايران از سلطهگران مستكبر و خبيث، مخصوصا شيطان بزرگ را بدينگونه تلافي كنند.
اگرچه تجربهي يازده سالهي جمهوري اسلامي ثابت كرده است كه استكبار و ارتجاع و ايادي آنان، در اين ترفند نيز موفقيتي كسب نكرده و نتوانستهاند نام نيك و چهرهي روشن ملت بزرگوار ما را با اينگونه تلاشها در جهان و بخصوص در ميان تودههاي مستضعف عالم مخدوش سازند و سرمايهگذاري گزاف آنان در استخدام قلمها و زبانهاي مزدور و بهكارافكندن صدها رسانهي صوتي و تصويري و مطبوعاتي براي منزوي يا منفعل يا بد نام كردن انقلاب اسلامي، دچار خسران شده است و هماكنون عليرغم خواست آنان در بسياري از مناطق عالم، ملتها با الگو ساختن حركت نجاتبخش ملت ايران، به مبارزات مردمي با سلطههاي شيطاني روي آورده و خواب از چشم ستمگران ربودهاند و قشرهاي بيدار مسلمان در همهجا بخوبي تشخيص دادهاند كه علت دشمني رأس استكبار ـ يعني امريكا ـ و ايادي آن با ملت ايران، دشمني آنان با اسلام است: "و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد".
ولي ملت ايران بايد بدانند كه حفظ انقلاب و برپانگاهداشتن پرچم عزت و شرف و ادامهي راه پرافتخاري كه مجاهدات اين ملت شريف در برابر ملتهاي جهان، مخصوصا مسلمانان گشود و به عنوان تنها راه غلبه بر فشار و ظلم قلدران شناخته شد، و تنها باطلالسحر توطئههاي دشمنان برعليه انقلاب و جمهوري اسلامي، همانا حراست از اصول بنياني انقلاب و پاسداري از ارزشهاي انقلاب است. اين، آن نقطهي روشني است كه شعار ضديت با سلطهي جهاني استكبار را عالمگير ساخته و اركان نظام سلطهي جهاني را متزلزل كرده است و همين است كه از اين پس نيز ملت ايران را بر همهي توطئههاي دشمنان فايق خواهد ساخت. و اين همان وصيت جاوداني است كه امام راحل عظيمالقدر(اعليالله كلمته) در بيانيهها و اخيرا در وصيتنامهي خود، همهي ما را بدان توصيه فرموده است.
اكنون، يك سال پس از رحلت آن پدر دلسوز و مرشد و معلم آگاه و حكيم، اينجانب لازم ميدانم اساسيترين معارف انقلاب را كه همه در شمار بينات مكتب انقلاب و برخاسته از اصول و احكام اسلام است، يكبار ديگر به برادران و خواهران خود تذكر داده، همهي ملت انقلابي و شجاعمان را به توجه و اهتمام روزافزون نسبت به آنها دعوت كنم:
1) پيش از هر چيز، زنده داشتن ياد و راه و درس جاودانهي امام خميني (اعلياللهكلمته) است، كه مشعل راه و ترسيمكنندهي خط اساسي حركت و تعيينكنندهي شاخصهاي اصلي و حياتي اين جادهي مبارك و فرجام تابناك آن است. حيات و شخصيت خميني كبير، تجسم اسلام ناب محمدي(صلياللهعليهوالهوسلم) و تبلور انقلاب اسلامي بوده و او خود و سخنش و انگشت اشارهاش، خضر راه اين حركت الهي و روشنگر نقاط مبهم و برطرفكنندهي همهي ترديدها بوده و همچنان خواهد بود. ملت ايران و از همه بيشتر مسؤولان كشور، بايد اين درس بزرگ را هرگز از ياد نبرند.
2) اين نهضت مردمي و انقلاب بينظيري كه در منتهاي مبارزات پانزدهسالهي آن پديد آمد و حماسهي عظيمي كه در عمر يازده سالهي اين نظام به ظهور رسيد و شهادت نفوس طيبه و تحمل آن همه دشواريها و شكنجهها و مصيبتها از سوي ملت مؤمن و مبارز ما، همه و همه به خاطر اسلام بود. اين ملت بزرگ و امام بزرگوارش، سعادت را در پيروي حقيقي از اسلام دانستند و حاكميت اسلام را وسيلهي نجات از سلطهي شيطانها و طاغوتها و ستمگران ديدند و رضاي خدا را در پيگيري از حاكميت اسلام جستجو كردند. ملتهاي مسلمان و مخلصان دلسوز در سراسر جهان اسلام نيز به خاطر اسلام بوده و هست كه اين انقلاب و اين نظام را متعلق به خود دانسته و از آن حمايت و دفاع كردند و ميكنند. ازاينرو، جمهوري اسلامي بزرگترين وظيفهاش آن است كه اسلام را در زندگي مردم تحقق بخشد و جامعه را به صورت يك جامعهي نمونهي اسلامي درآورد.
براي عملي شدن اين هدف ـ كه گامهاي اساسي و بلند آن، از آغاز پيروزي به وسيلهي همهي دستاندركاران و با اشراف و اهتمام شديد امام(رضوانالله عليه) برداشته شده ـ بايد قواي سهگانهي كشور هماهنگ و پيگير عمل كنند و حوزههاي علميه و مراكز فرهنگي و پژوهشي اسلامي، به تلاش وسيع دست زنند و سرچشمهي پايانناپذير تفقه و اجتهاد آگاهانه و بصير را در خدمت عمق و گسترش معارف اسلامي به كار گيرند و دستگاه فكري و عملي نظام جمهوري اسلامي، با هم و در كنار هم، جامعه را در راه اسلامي شدن روزافزون و به سمت هدفهاي اسلامي پيش ببرند.
تمامي آحاد ملت مسلمان، در حفظ و حراست از احكام نوراني آن و سعي در گسترش و تعميق آن در جامعه، داراي وظيفهيي بزرگند. امر به معروف و نهي از منكر كه يكي از اركان اساسي اسلام و ضامن برپاداشتن همهي فرايض اسلامي است، بايد در جامعهي ما احيا شود و هر فردي از آحاد مردم، خود را در گسترش نيكي و صلاح و برچيده شدن زشتي و گمراهي و فساد، مسؤول احساس كند.
ما هنوز تا يك جامعهي كاملا اسلامي كه نيكبختي دنيا و آخرت مردم را بهطور كامل تأمين كند و تباهي و كجروي و ظلم و انحطاط را ريشهكن سازد، فاصلهي زيادي داريم. اين فاصله، بايد با همت مردم و تلاش مسؤولان طي شود و پيمودن آن، با همگاني شدن امر به معروف و نهي از منكر آسان گردد. مساجد به عنوان پايگاههاي معنويت و تزكيه و هدايت، روزبهروز گرمتر و پررونقتر شود و نشان ايمان و عمل و اخلاق اسلامي، در گوشه و كنار جامعه، از جمله در مراكز دولتي و ادارات و دانشگاهها، همه را به پيروي از تعاليم نوراني قرآن تشويق نمايد. كتاب خدا در ميان مردم حضور واقعي بيابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، براي همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امري رايج و داير گردد. در اين مورد، مسؤوليت علما و آگاهان و نويسندگان و گويندگان و رسانههاي عمومي، بسي مهم و خطير است.
3) فوريترين هدف تشكيل نظام اسلامي، استقرار عدالت اجتماعي و قسط اسلامي است. قيام پيامبران خدا و نزول كتاب و ميزان الهي، براي همين بود كه مردم از فشار ظلم و تبعيض و تحميل نجات يافته، در سايهي قسط و عدل زندگي كنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به كمالات انساني نايل آيند. دعوت به نظام اسلامي، منهاي اعتقادي راسخ و عملي پيگير در راه عدالت اجتماعي، دعوتي ناقص، بلكه غلط و دروغ است و هر نظامي هرچند با آرايش اسلامي، اگر تأمين قسط و عدل و نجات ضعفا، و محرومين، در سرلوحهي برنامههاي آن نباشد، غيراسلامي و منافقانه است. و از همينجاست كه ادعاي سلاطين و حكامي كه با وجود داعيهي مسلماني و شعار پيروي از قرآن، راه ديگر جباران را پيموده و فاصلهي فقير و غني را بيشتر كرده و خود در صف اغنيا قرار گرفته و از درد فقرا و پابرهنگان غافل ماندهاند، چه در تاريخ و چه در زمان حاضر، همواره از سوي هوشمندان آشنا به معارف قرآن و اسلام، مردود دانسته شده است.
در نظام اسلامي بايد همهي افراد جامعه، در برابر قانون و در استفاده از امكانات خداداد ميهن اسلامي، يكسان و در بهرهمندي از مواهب حيات، متعادل باشند. هيچ صاحب قدرتي قادر به زورگويي نباشد و هيچكس نتواند برخلاف قانون، ميل و ارادهي خود را به ديگران تحميل كند. طبقات محروم و پابرهنگان جامعه، مورد عنايت خاص حكومت باشند و رفع محروميت و دفاع از آنان در برابر قدرتمندان، وظيفهي بزرگ دولت و دستگاه قضايي محسوب شود. هيچكس به خاطر تمكن مالي، قدرت آن را نيابد كه در امور سياسي كشور و در مديريت جامعه دخالت و نفوذ كند و هيچ تدبير و حركتي در جامعه، به افزايش شكاف ميان فقرا و اغنيا نينجامد. پابرهنگان، حكومت اسلامي را پشتيبان و حامي خود حس كنند و برنامههاي آن را در جهت رفاه و رفع محروميت خود بيابند.
امام بزرگوار ما، اين را يكي از اساسيترين مسايل جمهوري اسلامي دانسته و قويترين بيانات را در اينباره ايراد نمودهاند و اين، خصوصيت غيرقابل تفكيك جمهوري اسلامي است. هيچ حايلي نبايد بتواند مسؤولين نظام و مديران بخشهاي مختلف آن را از اين هدف اساسي غافل كند. پابرهنگان و كوخنشينان و اكثريت مردم ما كه بر اثر سياستهاي خائنانه و خانهبرانداز رژيم ستمشاهي، در فقر و محروميت بسر ميبرند، همواره صادقترين و با اخلاصترين ياوران اين انقلاب و اين نظام بودهاند و هستند و نظام اسلامي بايد رفع محروميت از آنان را در صدر برنامههاي سازندهي خود قرار دهد.
4) وحدت كلمه، رمز پيروزي ملت ايران در مراحل مختلف بوده و امروزه نيز مهمترين وسيلهي ملت ما براي مقابله با تحريكها و توطئههاست. باتوجه به سرگذشت دوران دهساله و تأمل در حوادث آن، كه حاكي از آسيبناپذيري جمهوري اسلامي در برابر انواع توطئههاي دشمنان داخلي و خارجي است، اهميت وحدت و يكپارچگي ملت و مسؤولان بيشتر آشكار ميشود.
ملت ايران و مديران و گردانندگان كشور، بايد بر گرد اصول اساسي نظام جمهوري اسلامي مجتمع گشته و همهي توان و نيروي خود را براي تحقق و حراست از آن متمركز كنند وهيچ خواسته و شعار و هيچ انگيزهي فردي و گروهي و قومي و فرقهيي نتواند فرد و يا جمعي را از تلاش براي آن اصول و رسيدن به هدفهاي نظام جمهوري اسلامي باز دارد.
همهي ملت رشيد ايران، مخصوصا آنان كه سخن و عملشان در معرض قضاوت و توجه ديگران است، بايد صفوف خود را متحد و مرصوص ساخته، با وحدت و همكاري و با گامهاي استوار، به سوي اهداف عاليهي اسلام، قدرتمندانه حركت كنند و دشمنان كمينگرفته را كه مترصد فرصتند، مأيوس سازند.
رسانههاي خبري بيگانه كه مظهر تمايلات و سياستها و نيات خصمانه و اغراض خبيث سردمداران سياستهاي جهانيند، برروي هر كلمه و هر اشارهيي كه از آن، بوي اختلاف و دودستگي استشمام شود و يا بتوان چنين وانمود كرد، شديدا حساسيت نشان داده و با بزرگ كردن نكتههاي ريز و مطرح ساختن استنباطهاي دروغين از گفتهها و نوشتهها در ايران، بهطور دايم در تلاشند كه شايد بتوانند تصويري مشوش و آلوده به اختلافات و زدوخورد داخلي از ايران اسلامي ـ كه بحمدالله برخوردار از وحدت و يكپارچگي كم نظيري است ـ به مردم ايران و جهان ارايه دهند و زمينهي دودستگي و نفاق را با اين وسوسهها به وجود آورند. اينها همه نشانهي آن است كه امروزه دشمن از همهي راهها براي تضعيف جمهوري اسلامي عاجر مانده و بدخواهانه در كمين اختلافات داخلي و شكست وحدت عمومي نشسته است.
ملت رشيد ايران و مسؤولان و متصديان امور كشور و نمايندگان محترم مجلس، گويندگان و نويسندگان، بايد مانند هميشه به اين طمع خام دشمن پاسخ مناسب را بدهند و وحدتي را كه صنع الهي و رحمت شاملهي حق بر ملت ايران است، با همهي وجود پاسداري كنند.
5) حفظ عزت و كرامت انقلابي جمهوري اسلامي و ملت ايران در مناسبات بينالمللي، يكي ديگر از نقاط اصلي است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تحولي ژرف در ارتباطات بينالمللي از دو نظر بهوجود آورد:
اول اينكه هيمنهي دو ابرقدرت آن روز دنيا را در رابطهشان با دولتهاي ضعيف جهان، شكستي سخت داد و ابهتي را كه بهمرور در چشم ملتها و دولتها به دست آورده بودند، بشدت تضعيف كرد.
دوم آنكه به ملتها دلگرمي و شجاعت بخشيد و جرأت و گستاخي در مقابله با دولتهاي دستنشانده را به آنان تزريق كرد. گرچه اين تأثيرات عميق، بتدريج در جهان ظاهر شد و امروز پس از يازده سال، چهرهي سياسي عالم را دگرگون كرده است، اما همهي چشمهاي تيزبين، از همان آغاز تشخيص دادند كه با پيروزي اين انقلاب عظيم، عصر جديدي در مناسبات عالم پديد آمده است. اين عصر را بايد "عصر امام خميني" ناميد و ويژگي آن، عبارت است از بيداري و جرأت و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگويي ابرقدرتها و شكستن بتهاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسانها و سربرآوردن ارزشهاي معنوي و الهي.
امروز كه با دفن ماركسيسم و تلاشي بلوك شرق و قيامهاي مردمي برضد حكومتهاي استبدادي كمونيست، پيشبينيهاي امام بزرگوار تحقق يافت و يكي از دو ابرقدرت از صحنهي سياست عالم حذف و به قدرت درجهي دوم تبديل گرديده و ابرقدرت ديگر هم از سويي با اوجگيري مقاومتهاي مردمي در بسياري از نقاط عالم، از جنوب و شمال آفريقا و فلسطين اشغالي تا اقصا نقاط شرق آسيا و از سوي ديگر، با گسترش روزافزون فساد و بيايماني و بيبندوباري، خلا معنويت و تفكر مكتبي در داخل جامعهي امريكايي و گسسته شدن رشتهي "مبارزه با كمونيسم "كه همواره سردمداران امريكا ميخواستند با آن، خلا يك عقيدهي وحدتبخش را در ميان ملت خود پر كنند و نيز از سوي ديگر، برهمريختن محاسباتي كه بر روابط اروپا و امريكا حاكم بود، موجب نفوذ دولت امريكا حتي بر كشورهاي اروپايي ميشد، بشدت احساس خطر ميكند و موقعيت خود را در جهان متزلزل ميبيند.
براي حفظ اين روند روبه اشتعال و تقويت روحيهي ملتهاي اصيل و مظلوم، جمهوري اسلامي موظف است كوچكترين تغييري در چهرهي باصلابت و موضع باعزت خود در مناسبات بينالمللي ايجاد نكند; با قلدران، از موضع قدرت و با دولتهاي ضعيف، از موضع حمايت و با ملتهاي بپاخاسته، از موضع رعايت و هدايت سخن بگويد و عمل كند; دولت امريكا را به مثابهي رأس فتنه و استكبار و رمز غداري و شيطنت و به خاطر ستمش به كشورهاي ضعيف و حمايتش از صهيونيسم غاصب و دشمنيش با بيداري و آزادي ملتها و خصومت عميق و جنايتبارش با ملت ايران، محكوم و منفور و مطرود دانسته، هيچ فرصتي را براي افشاي چهرهي تزويرآلود و رسوا كردن آن مدعيان آزادي و غيره و بيان اين حقايق از دست ندهد.
مسألهي فلسطين، مسألهي اول بينالملل اسلامي است. امروز كه مبارزات ملت فلسطين در زير پرچم اسلام، خواب از چشم دولت غاصب صهيونيست و حاميانش ربوده است، بزرگترين وظيفهي ملت و دولت ما و همهي ملتها و دولتهاي مسلمان، حمايت از اين مبارزات است. غدهي سرطاني اسرائيل را تنها از طريق همين مبارزات ميتوان ريشهكن ساخت و جهان اسلام را از خطرات مهلك آن نجات داد. سكوت و سازش خيانتآلود بسياري از دولتهاي عربي و حتي تظاهر بعضي از آنان به بيتفاوتي و عدم حساسيت نسبت به سرنوشت فلسطين، كار را به جايي رسانده است كه دولت غاصب صهيونيست، پس از سالها كتمان و حتي انكار، اكنون دوباره داعيهي اسرائيل بزرگ را علنا بر زبان ميآورد و با بيشرمي و وقاحت، نيت پليد غصب سرزمينهاي جديدي از ميهن اسلامي را تكرار ميكند.
بعضي از پادشاهان و رؤساي عرب، به خاطر جلب نظر معبودشان امريكا، حتي انگيزههاي عربي و عرق قوميت را كه دايما از آن دم ميزنند، در برابر اسرائيل به فراموشي ميسپارند و به جاي آن، ميدان مسابقه با اسرائيل در گرفتن كمك از امريكا را هرچه بيشتر گرم ميكنند. اين داغ ننگ را چه كسي از پيشاني ملت عرب خواهد زدود؟ و آيا جوانان مسلمان بيدار در كشورهاي عربي، اين خيانت را بر خودفروختگان خواهند بخشيد؟!
در نظر اين زمامداران خائن، قوميت و وحدت عربي، فقط هنگامي بايد مورد استفاده قرار گيرد كه امريكا بخواهد از آن در برابر ايران اسلامي و اسلام ناب محمدي(صلياللهعليهواله) بهرهبرداري كند. اف بر وجدانهاي خفته و دلهاي ناپاكي كه لطف و عنايت امريكا را به قيمت ازدستدادن همه چيز، هم ثروتهاي خداداد طبيعي، هم شأن و كرامت انساني و ايمان اسلامي و آبرو و اعتبار و تشخص ملت خود طلب كردند و با كفران نعمتهاي خدا، خود و ملتهايشان را در سراشيب انحطاط و ابتلا به غضب الهي دچار ساختند. "الم تر الي الذين بدلوا نعمتالله كفرا واحلوا قومهم دارالبوار جهنم يصلونها و بئس القرار".
چه شد آن شور و هيجاني كه در برابر اسرائيل غاصب ابراز ميشد؟ و چه شد تعهدي كه رؤساي عرب با ملتهاي خود دربارهي مبارزه با اسرائيل بستند؟ لعنت خدا و بندگان صالحش بر آن دستي كه اولين معاهدهي سازش با اسرائيل را امضاء كرد و زندگي سياه دنيوي و سرنوشت اخروي خود را با فرعون قرين ساخت. و نفرين بندگان صالح و فرشتگان و انبيا و اوليا بر آنان كه آن راه را ادامه دادهاند و ميدهند; مخصوصا آنان كه اميد كاذبي به ملت مظلوم فلسطين داده و آنگاه به بهاي سيهروزي آنان، عيش ناپايداري براي خود فراهم كردند.
ملت فلسطين نبايد و نميتواند آزادي و حقوق حقهي خود را در كنفرانس و گردهماييهاي سران عرب جستجو كند. اين نشست و برخاستها، اگر براي فلسطينيهاي مظلوم، شوم و بدفرجام نباشد، حداقل بيفايده و بيخاصيت است. رؤسايي كه در اين ايام به عنوان فلسطين گردهم آمدند، اگر صادقانه در انديشهي نجات فلسطين بودند، بايد دربرابر پيشنهاد مزورانهي رئيسجمهوري امريكا، موضعي سخت و قاطع گرفته، براي كمك مالي و تسليحاتي و سياسي به مبارزان داخل فلسطين اشغالي، تصميمهاي عاجل و واقعي ميگرفتند و به شعارهاي پوچ اكتفا نميكردند و اگر چنين نشود ـ كه نشده است و با وضع فعلي جهان عرب و حكام آن، نخواهد هم شد ـ مبارزان داخل بايد به خدا و به نيروي مردمي و اسلامي تكيه كنند و بدانند: "كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره باذنالله والله معالصابرين".
6) تكيه بر مردم و حاكميت اراده و خواست و تشخيص آنان، ركن مهم ديگري است كه روزبهروز بايد تحكيم و تقويت شود. مردم آزادهي ما، با ارادهي قاطع خود كه از ايمان عميق آنان به اسلام ناشي ميشود، مبارزات را تا پيروزي ادامه داده و جمهوري اسلامي را به وجود آورده و با فداكاري و ايثاري بينظير، از آن حراست نمودهاند و از اين پس هم در همه حال، نظام اسلامي متكي به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود. مجلس شوراي اسلامي كه در آزادي و استقلال رأي در جهان بينظير است، مظهر ارادهي مردم و رئيسجمهور، وكيل و برگزيدهي مردم و مديران كشور، آحادي از مردمند و مردم داراي حق رأي و بيان و تصميم در كليهي امور سياسي، اقتصادي و اجتماعيند. و اين، يكي از بركات بزرگ اسلام و طرح منحصربهفردي است كه نظامهاي شرق و غرب، از ارايهي آن ناتوان بودهاند و در هيچيك از سيستمهاي حكومتي عالم، نميتوان نظير آن را يافت.
علاوه بر نظامهاي ورشكسته و متلاشيشدهي كمونيستي كه در آن، حزب منحصربهفرد كمونيست، به جاي مردم تصميم ميگرفت و علاوه بر نظامهاي ارتجاعي مستبدانه كه در آن، سلطنتهاي موروثي و رياستهاي ناشي از كودتاي نظامي، با آن زندگيهاي قاروني و ديكتاتوريهاي فرعوني، وبال جان و زندگي مردم محسوب ميشوند، در كشورهايي هم كه اسما داراي نظام دمكراسيند و حكومتها عليالظاهر با رأي و انتخاب مردم بر سر كار ميآيند، باطن كار چيز ديگري است و زمام همهي كار، در دست كمپانيها و سرمايهداران استثمارگر است و اين قدرت پول و سرمايه است كه با در دست داشتن رسانهها و قدرت تبليغات، امر را بر خود مردم هم مشتبه ميكند.
در همه جاي عالم، فاصلهي ميان زندگي رؤساي كشور با مردم كوچه و بازار، فاصلهي شاه و گداست و حتي حكومتهايي هم كه داعيهي تودهيي داشتند، نتوانستند از زندگي مسرفانهي شاهان براي خود صرفنظر كنند. افتخار نظام اسلامي آن است كه امام عظيمالشأنش تا پايان عمر در زي طلبگي زندگي كرد و مسؤولان كشور بدون استثنا، دامان خود را از طرز زندگيهاي رايج مسؤولان در ساير كشورها پاكيزه نگهداشتند و مانند قشرهاي متوسط مردم خود زندگي كردهاند. مردم ميان خود و مسؤولان، آن فاصلهي عميقي را كه در همه جاي دنيا ميان مردم و مسؤولان هست، مشاهده نكردند; حرف خود را بيمحابا زده و اگر انتقادي داشتهاند، براحتي مطرح ساختهاند و مطبوعات، حتي راديو و تلويزيون، همواره نظرات گوناگون را در مسايل كشور منعكس كرده و مردم را در معرض افكار و سليقههاي گوناگون قرار دادهاند و اين، موضوعي روشن و مشهود است. حتي ورشكستگان سياسي و دستهجاتي كه در امتحانات متعددي از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم سرافكنده و به وسيلهي آنان مطرود شدهاند نيز هنگامي كه به تحريك اجانب، مقالات زهرآگين و كينهتوزانه برعليه نظام اسلامي و مسؤولان كشور مينويسند، انواع اتهام را به آنان ميزنند، اين نوشته را بدون هيچ مانع و رادعي به چاپ رسانده، تا هرجا كه خوانندهيي بيابند، منتشر ميكنند و عليرغم ميل خود، عملا وجود آزادي را اثبات ميكنند.
بعضي از اين نويسندگان و گويندگان كه عمر باطل خود را غرقه در فساد و آلودگيهاي اخلاقي و سياسي و انواع هرزگيها گذرانيدهاند، با حكومت اسلامي كه راه را بر اين تباهيها و هرزگيها بسته است و اربابان خارجي آنها را بيرون رانده، مخالفند و آنگاه اين مخالفت و عناد را كه مخالفت با اسلام و استقلال و آزادگي ملي و طهارت اخلاقي است، به حساب خردهگيري و انتقاد از اوضاع سياسي و اقتصادي ميگذارند و درحاليكه آزادانه هرچه خواستهاند، گفتهاند، با وقاحت و بيشرمي، مطالبهي آزادي ميكنند! خواست حقيقي اينها، بازشدن پاي امريكا و فروختن كشور به دشمنان است و خصم آنان، ملت رشيد و آگاه است. ملت ما، حسرت بازگشت به دوران بردگي امريكا را بر دل آنان خواهد گذاشت و با همهي وجود، دستاورد بزرگ خود ـ يعني نظام اسلامي و حاكميت اراده و ايمان انسانها ـ را حراست خواهد كرد.
نظام اسلامي، هرگز نخواسته آزادي را كه پرچمدار آن اسلام و قرآن است، از مدعيان دروغگوي آزادي در نظامهاي غربي بياموزد. ما آزادي فساد و بيبندوباري و هرزگي و آزادي دروغ و تزوير و فريب و آزادي ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملتها را كه غرب پرچمدار و مرتكب آن بوده است، صريحا و قاطعا رد ميكنيم. ما آن آزادي را كه به سلمان رشدي مرتد نابكار، اجازهي اهانت به مقدسات يك ميليارد انسان را ميدهد، اما به مسلمانان انگليس حتي حق شكايت از او را هم نميدهد; به دولت امريكا حق تحريك و سردستگي اوباش مخالف با يك حكومت مردمي را ميدهد، اما به آن حكومت مردمي، حق مقابله با آن اوباش را نميدهد; به سرمايهداران غارتگر، حق ورود نامشروع به كشورهاي ضعيف و چپاول هست و نيست آن ملتها را ميدهد، و به آن ملتها حق مبارزهي با آنان را نميدهد، مردود و منفور ميشماريم و آن را ننگ بشريت ميدانيم.
آزادي در منطق ما، آزادييي است كه اسلام به ملتها ميبخشد و آنان را به كوه استواري در برابر سلطهگران ظالم و غاصب تبديل ميكند; همانطور كه در مورد ملت ايران اتفاق افتاد و اين معجزه پديد آمد. و اين آزادي در كشور ما همواره هست و خواهد بود و همهي آحاد ملت بايد آن را حفظ كنند. مسؤولان كشور بايد مانند هميشه، پاس حضور مردمي و تأثير تعيينكنندهي آن در استقلال كشور را بدارند و بهطور روزافزون، مردم را به حضور و فعاليت در صحنههاي سياسي و اقتصادي، فرهنگي و دفاعي و امنيتي تشويق نمايند.
7) همكاري دولت و ملت و پيوند عاطفي و عقيدتي مردم با مسؤولان كشور، يكي از مظاهر اساسي حكومت مردمي است و تاكنون گرهگشاي مسايل بسيار مهمي بوده است و بايد هميشه با همان قوت و استحكام باقي بماند. امام بزرگوار ما (رضواناللهعليه) در دورههاي مختلف و نسبت به دولتهاي همهي دوران دهساله، همواره مردم را توصيه به همكاري و كمك نمودهاند و امروز كه دولت جمهوري اسلامي، با مديريت يكي از چهرههاي شاخص انقلاب و يكي از شاگردان و ياران ديرين امام امت، با مجموعهيي از كارهاي بزرگ براي پيشرفت كشور و رشد و توسعهي ملي و دفاع از ارزشهاي انقلاب در سطح جهان روبهرو است، اين پيوند و صميميت، از هميشه بايد مستحكمتر باشد و بحمدالله همينطور نيز هست.
وقتي مديران اصلي كشور مورد اعتماد مردمند و مردم در كار آنان، نشانههاي لياقت و صداقت را ميبينند، همهي كارها آسانتر و روانتر انجام ميگيرد و وسوسهها موجب كارشكني و عدم همكاري نميشود. ممكن است بدخواهاني براي جلوگيري از پيشرفت كارها، دست به شايعهپراكني زده و دولت يا دستگاه قضايي را زير سؤال ببرند. ملت عزيز بايد بدانند اينگونه تلاشها، ناشي از حسن نيت نيست و انتقاد نابجا از مسؤولان زحمتكش و مخلص و ناسپاسي در برابر تلاشهاي توانفرساي آنان، هرگز كمكي به پيشرفت امور كشور نكرده و نخواهد كرد.
دولت و دستگاه قضايي نيز بايد خود را به تمام معنا خدمتگزار مردم دانسته، هدفي جز كسب رضاي خدا از راه خدمت به ملت، مخصوصا قشرهاي محروم و زحمتكش و احقاق حق آنان و رفع ظلم از آنان و بريدن دست متجاوزان به حقوق عمومي و سوء استفادهكنندگان و زراندوزان از خدا بيخبر نداشته باشند. ملت وفادار ما در راه اسلام و انقلاب، از هيچگونه فداكاري دريغ نكرده است و جا دارد كه هركس در هر مسؤوليتي، همهي همت خود را به گشودن گرهها و رفع مشكلاتي كه از سوي دشمنان كشور تحميل شده است، بگمارد.
8) سازندگي كشور و آبادسازي اين سرزمين پربركت و مستعد و جبران عقبماندگيهاي تأسفباري كه در دوران حكومت طواغيت، بر اين ملت بااستعداد تحميل شده است، يكي از هدفهاي اصلي جمهوري اسلامي است. ملت ما در بهترين فرصتهاي تاريخي، يعني در دوراني كه جهان، تازه به جادهي دانش و صنعت قدم نهاده بود و ايران ميتوانست با بيداري و تحرك مناسب، سهم خود را در پيشرفت علمي و صنعتي بشريت ايفا كند و از نتايج آن بهرهمند شود، در اسارت حكام ظالم و مستبد و بيخبر و وابسته، از قافله عقب ماند. پادشاهان پهلوي و قاجار، به جاي سازندگي كشور و زنده كردن استعدادهاي خدادادي بشري و طبيعي آن، ايران را به خارجيان سوداگر و چپاولگر فروختند و منابع را به غارت بيگانگان دادند و يا راكد و معطل گذاردند و استعدادهاي انساني را به هدر دادند و به جاي مصلحت ملت، مصالح دولتها و كمپانيهاي خارجي را مقصد خود ساختند; بهطوريكه خط آهن وقتي با صدسال تأخير به كشور ما وارد شد، در تعيين مسير آن، به جاي رعايت مصالح ملت و نيازهاي بازرگاني، مصلحت نظامي دشمنان در نظر گرفته شد.
سياست وابسته و سوء تدبير و ضعف نفس و استبداد در رژيم پهلوي و قاجار، در ظرف دويست سال، ايران را كه روزي به بركت اسلام پرچمدار دانش جهان بود، به ويرانهيي محتاج بيگانگان و تحت سلطهي آنان بدل ساخت. روستاها متروك، شهرها مصرفزده، مزارع بيثمر، صنعت مونتاژ و مغزها معطل شدند.
پس از پيروزي اسلام و تشكيل نظام مردمي و انقلابي جمهوري اسلامي، دشمنان خارجي بخوبي تشخيص دادند كه اين نظام انقلابي، با پشتوانهي مردمي نيرومند خود و با اعتقاد راسخي كه به نيروي ملي و مردمي خود دارد، خواهد توانست كشور را در جادهي رشد و پيشرفت مادي بيندازد و عقبماندگيها را با برنامهريزي جبران نمايد و دست بيگانگان سودجو و بد نيت را براي هميشه كوتاه كند. لذا از هر وسيلهيي براي جلوگيري از سازندگي كشور استفاده كردند كه يكي از آنها، جنگ ويرانگري بود كه بر مردم ما تحميل نموده و موجب شدند كه همت مردم و مسؤولان، به جاي سازندگي و پيشرفت علمي و عملي، صرف دفاع از تماميت و استقلال كشور شود.
امروز كه آتش جنگ فرونشسته و برنامهي سازندگي به وسيلهي دولت و مجلس تنظيم شده و نيروهاي مخلص، آستين همت بالا زدهاند، بر همگان واجب است كه سازندگي كشور را بسيار جدي بدانند و موانع را از سر راه آن بردارند. امروز، آبروي اسلام در گرو آن است كه ايران اسلامي به كشوري آباد تبديل شود، كار و ابتكار در آن همهگير شود، زندگي مردم سروسامان يابد، فقر و محروميت ريشهكن شود، توليد داخلي با نيازهاي مردم متعادل گردد، كشور در صنعت و كشاورزي به خودكفايي برسد، دشمن از طريق احتياجات زندگي مردم، راهي به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در كنار معنويت، زندگي مادي مردم را نيز سامان بخشد.
بعضي از رسانههاي مغرض خارجي اصرار دارند وانمود كنند كه پايبندي به اصول انقلاب، به معناي دوري از رفاه عمومي و علاج نكردن مشكلات طبقات ضعيف و مستمند است. اين حرف از كساني صادر ميشود كه دهها سال جوامع خود را در سايهي سنگين تفكر كمونيستي، به راهي بدبختيزا سوق دادهاند. درحاليكه سران آن كشورها مانند كشورهاي سرمايهداري، غرق در زندگي اشرافي بودند، طبقات پايين جامعه در انواع سختيهاي مادي و معنوي بسر ميبردند. در نظام اسلامي، رفع فقر و محروميت، در شمار هدفهاي طراز اول است و پايبندي به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان و محرومان، سخني بيمعني و ادعايي پوچ است.
دولت و ملت، بايد سازندگي كشور را وظيفهيي انقلابي بدانند; با همكاري و با بسيج همهي نيروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد و پيشرفته بسازند كه اميد را در دل ملتهاي مظلوم زنده كند و راه آسايش مادي و تعالي معنوي را به آنان ارايه نمايد.
9) گسترش دانش و تحقيق و رشد علمي و شكوفايي استعدادهاي انساني و گسترش آگاهي و معرفت عمومي، يكي ديگر از نقاط اساسي انقلاب است. جامعهي مطلوب اسلام، جامعهيي است كه در آن، گنجينههاي فكر و ذهن انسانها ـ كه گرانبهاترين ثروت ملي هرجامعهيي است ـ استخراج و به كار گرفته شود; بيسوادي ريشهكن گردد; مدارس، دربرگيرندهي همهي كودكان و نونهالان; دانشگاهها و حوزههاي علميه، پررونق; مراكز تحقيق، فعال و پيشرو; كتاب، همه جا و نزد همه كس رايج; مطبوعات، پرمغز و آگاهيبخش; دانشمندان و اساتيد، بانشاط و پرانگيزه; مبتكران و نوآوران و نويسندگان و هنرمندان، دلگرم و فيضبخش باشند.
فاصلهي امروزين ما با وضعي كه مطلوب و مقبول اسلام ميباشد، فاصلهيي زياد، اما پيمودني است. ايران اسلامي بايد ثابت كند كه امروز هم پرورشگاه نبوغها و استعدادهاي علمي منحصربهفرد است و دو قرن سلطهي استبداد و استعمار، نتوانسته است جوهر ذاتي اين ملت را نابود كند. اگر در دو قرن گذشته، تسلط استعمار و استبداد، مانع شكوفايي استعدادها شده، امروز در دوران آزادي و بيداري ملت و به بركت انقلاب اسلامي، بايد عقبماندگي جبران شود.
دانشگاهها بايد تلاش علمي و تحقيقي خود را با روحيهي انقلابي و نشاط اسلامي دنبال كنند; وگرنه سرنوشت آنها بهتر از دانشگاههاي دوران طاغوت نخواهد بود كه در آن، خودباختگي علمي در برابر بيگانگان و تحقير ارزشهاي خودي، راه را بر جوشش استعدادها ميبست و مغزهاي مستعد را هم به گريز از مرز و بوم خود تشويق ميكرد. اساتيد عاليقدر و دلسوز، بايد فضاي انقلابي را براي تربيت نيروهاي مستعد مغتنم بشمارند و دانشجويان ضمن تكريم و احترام به اساتيد ـ كه فريضهيي اسلامي است ـ نبايد اجازه دهند احيانا كسي بدخواهانه، از علم و تخصص، وسيلهيي براي هموار كردن راه فرهنگ استعماري در دانشگاهها درست كند و مانند دوران سلطهي بيگانگان، دانشگاه را پرورشگاه مغزهاي از خود بيگانه و بيگانهپرست سازد. روشنفكران دلسوز و صادق بدانند كه امروز، روز آزمايشي بزرگ است و تاريخ دربارهي آنان و رفتار امروزيشان، قضاوتي دقيق و افشاگر خواهد داشت.
اگر كساني از وابستگان به قشر روشنفكر كشور، در دوران سلطهي بيگانگان و حكومت خودفروختگان، توفيق آن را نيافتهاند كه به اقتضاي مسؤوليت روشنفكران، در صفوف ملت قرار گرفته و در جايگاه خود در جبههي مبارزه با امريكا و رژيم دستنشاندهاش قرار گيرند، امروز كه روز حكومت مردم و حاكميت ارزشهاي اسلامي و انساني و روز مبارزه با بيگانگان كينهورز و خدعهگر است، بايد گذشته را جبران و صفوف مبارزهي ملت ايران را با امريكا و استكبار و امپراتوري خبيث زر و زور جهاني، به سهم خود و به قدر نيرو و توان خود مدد برسانند و زبان و قلم و هنر را در خدمت جهاد عظيم اسلامي اين ملت قرار دهند.
زندگي در نظامي كه برپايهي معرفت و فرهنگ و ارزشهاي الهي بنيان نهاده شده، براي همه افتخارانگيز است; نظامي كه در رأس آن امام خميني است; آن عظيمالقدري كه حتي دشمنانش او را بزرگ و خارقالعاده ميشمارند و به عظمتش كينه ميورزند. هيچكس اعتلاي معنوي او و زهد و پارسايي او و دانش و معرفت او و صفاي روح بزرگ او را انكار نميكند. هيچكس در او، كمترين شايبهيي از ضعف و تسليم در برابر دشمنان ملت نميشناسد و قلهيي برتر از او در عظمت روحي، گمان نميبرد.
چهقدر كوچك و زبون و بيمقدارند كساني كه خود را دلبسته به نظامي بدانند كه در رأس آن، مردمي فاسد و فاسق و خائن، مانند پادشاهان صدسال اخير قرار داشته باشند و گردانندگان آن، امثال رضاخان و محمدرضا وعلم و اقبال و هويدا و زاهدي و منصور و وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و امريكا و انگليس، ارباب اينهمه و صاحباختيار ملك و ملت باشند.
آيا روشنفكرنماياني كه در سايهي آزادي اسلامي، فرصت و امكان آن را يافتهاند كه صفحاتي را به داعيهي روشنفكري، از سخناني خوشايند بيگانگان مطرود پر و منتشر كنند، شهامت آن را دارند كه به صراحت اقرار كنند كه داغ و غصهي آنان، نه براي علم يا آزادي، بلكه به خاطر جمع شدن سفرهي ننگين فسق و فساد و كوتاه شدن دست مروجان فرهنگ تباهگر غربي است؟ و دشمني آنان با نظام، نه به دليل وجود عيب و نقيصهيي در آن، بلكه به انگيزهي بازگشت به همان دنياي شرمآوري است كه بيگانگان براي آنان به وجود آورده و از خود آنان در راه آن كمك گرفته بودند؟! از مسخ شدگان فرهنگ استعماري غرب، هيچ انتظاري نيست; اميد و انتظار از روشنفكران صادق و دلسوزي است كه تعالي و عزت و پيشرفت معنوي و مادي ملت و كشور خود را ميجويند و سلطهي بيگانه را در همهي اشكالش مردود ميشمارند. شايسته است كه اينان نظام اسلامي را ـ كه مايهي عزت ايران و حيات دوبارهي ملت است ـ قدر بدانند و مسؤوليت خود را در آن بشناسند.
10) روحانيت، عنصر اصلي در مبارزات پانزدهسالهي منتهي به پيروزي انقلاب و سپس در تشكيل نظام مقدس اسلامي و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور ملت ايران در برابر تهاجمهاي گوناگون دشمنان و پيش از اينها و در طول قرنهاي متمادي، عامل اصلي حفظ معارف اسلامي و ايمان عميق و صادقانهي ملت ايران به مكتب حياتبخش اسلام و رشد تفكرات ديني در همهجا بوده است. حضور روحانيون متعهد و مبارز در مركز مبارزه با رژيم دستنشاندهي امريكا بود كه قشرهاي گوناگون مردم را به صحنهي مبارزه كشانيد و مبارزه را شكل عمومي و مردمي بخشيد. در همهي حوادث بزرگي كه ملت ايران يكپارچه در آن شركت جستهاند ـ مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباكو ـ نيز حضور علماي دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومي بوده است. استعمارگران انگليسي، با درك همين حقيقت بود كه انهدام جامعهي روحانيت را مقدمهي لازم براي ادامهي حضور استعماري خود در ايران دانستند و به وسيلهي عامل دستنشاندهشان ـ رضاخان ـ در سالهاي 1313 به بعد، نقشهي محو روحانيت را شروع كردند و در آن سالها دست به فجايعي نسبت به علماي عاليمقام و حوزههاي علميه زدند كه در تاريخ ايران، پيش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراي مقاومت مظلومانهي علما و طلاب در آخرين سالهاي حكومت رضاخان قلدر، بهطور كامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عيني ـ كه بحمدالله هنوز تعداد آنان كم نيست ـ به وسيلهي افراد و مؤسسات مسؤول، با همتي مردانه گردآوري شود.
آزادگي روحانيون و علماي دين و عدم نفوذ قدرتهاي داخلي و جهاني در آنان، موجب آن بوده است كه قلدران و حكمرانان خودسر، هيچگاه نتوانند اين مجموعهي رباني را از سر راه مفسدهجوييها و خيانتهاي خود بردارند و اگر جمعي از معممين سرسپرده و آخوندهاي درباري، به طمع حطام ناپايدار دنيا، بر سرسفرهي ستمگران نشسته و قولا و عملا آنان را تأييد كردند، اكثريت علما و روحانيون و فضلا و طلاب جوان، در حصار مناعت و پرهيزگاري و پاكدامني باقي مانده و اراده و توان مبارزهي صادقانه و قدرتمندانه را حفظ كردند و اعتقاد راسخ به روحانيت شيعه را در دل آحاد مردم، زوالناپذير ساختند.
جامعهي روحانيت به همين دليل، همواره آماج تيرهاي زهرآلود خصومت و غرضورزي دشمنان گوناگون و استعمارگران و بيگانگان و بيگانهپرستان بوده و به مثابهي دشمن درجهي يك آنان تلقي شده است. تبليغات خصمانه و برنامهريزيشدهي حكومت پهلوي و سياستهاي ذينفوذ در ايران در طول پنجاه سال برضد قشر روحاني كه ماهيتي صددرصد استعماري داشت، در دوران رضاخان و نيمهي اول دوران محمدرضا، آزمايش سختي براي علماي دين بود و جامعهي روحانيت بحمدالله از اين آزمايش سربلند بيرون آمد.
در دوران مبارزات پانزدهساله نيز حوزههاي علميهي قم و ديگر حوزههاي علميه و چهرههاي سرشناس روحانيت، كانونهاي اصلي مبارزه و بالطبع هدفهاي اصلي حملات وحشيانهي دشمن بودند; ليكن اين شدتعملهاي بيحد و حساب، به ارادهي الهي موجب آن نشد كه روحانيت از راه پرافتخار خود ـ كه پيمودن آن، وظيفهي تخلفناپذير اسلامي او بود ـ قدم باز پس نهد; بلكه در اين دوران، فكر اسلامي شكوفاتر، صيقلخوردهتر و فقه قرآن، پربارتر و شخصيت روحانيون مبارز، آبديدهتر شد و زمينه براي تشكيل حكومت اسلامي فراهم آمد.
پس از انقلاب تاكنون نيز روحانيت، بخصوص عناصر برجستهي آن ـ كه مستقيما در خدمت نظام جمهوري اسلامي بودهاند ـ بيوقفه آماج حملات مسموم دشمن بودهاند; چه در عرصهي تبليغات و چه در عرصهي تروريزم خائنانه و آلت دست دشمن. و شهداي گرانقدري، هم در جبههي جنگ تحميلي و هم در جبهههاي فعاليتهاي جهادي خود تقديم داشتهاند و محراب نماز جمعه و عرصهي علم و سياست و تبليغ دين را با خون مطهر خود رنگين ساختهاند.
ملت عزيز ما ميدانند كه انگيزهي دشمن از اين حملات همهجانبه به علماي دين، جز اين نيست كه بوضوح ميدانند روحانيت نقش تعيينكننده و بيبديلي داشته و دارند و آنان حمله به روحانيت را با هدف تضعيف و محو انقلاب انجام ميدهند.
امروزه قلمهاي مزدور و دستهاي فروخته شده به دشمن، در كار آنند كه اين پشتوانهي معنوي انقلاب را در چشم مردم تضعيف كنند. دشمن انقلاب، جامعهي روحانيت را در صورتي تحمل ميكند كه روحانيون از دخالت در امور سياست و حضور در صحنههاي انقلاب كنار بكشند و مانند جمعي از روحانيون بيخبر و متحجر گذشته و حال، به كنج مدارس و مساجد اكتفا كنند و كشور و زندگي مردم را به آنان بسپارند و از جملهي پديدههاي پرمعني آن است كه در تمام مدت مبارزات و نيز سالهاي پس از پيروزي، علماي متحجر و بيخبر از حوادث كشور و دور از جريانهاي سياسي، هيچگاه در معرض تهاجم دشمنان قرار نگرفتند; بلكه حتي گاه مورد ستايش و تمجيد نيز واقع شدند و حملات جسمي و تبليغي و حتي تهمت ارتجاع و واپسگرايي از سوي روشنفكرنمايان عامل بيگانه، تنها متوجه علما و روحانيوني شد كه از لحاظ انديشهي سياسي و نوآوريهاي عرصهي علم و عمل، درخشيده و به عنوان قشري پيشرو و مترقي و آگاه، شناخته شدهاند.
موضعگيريهاي دشمنان، بدرستي همان حقيقتي را براي مردم آگاه و جامعهي روحانيت متعهد و انقلابي آشكار ميسازد كه امام حكيم و روشنبين ما بارها آن را بيان كردهاند. يعني اولا اينكه قدرشناسي از روحانيون بزرگوار و تبعيت از آنان، وظيفهيي ديني و ملي و انقلابي است كه هيچگونه غفلت از آن جايز نيست. ثانيا اينكه تحجر و واپسگرايي در ميان روحانيون و يا خداي نخواسته توجه به منافع شخصي و دنياطلبي و روي آوردن به زيورهاي مادي و سوء استفاده از مكانت اجتماعي، خطرش براي روحانيت، كمتر از حملات دشمن نيست; بلكه به مراتب از آن بيشتر است. و ثالثا وضعيت دوران انقلاب و توجه روزافزون به اسلام در خارج از مرزهاي كشور اسلامي، ايجاب ميكند كه علماي دين، با بينشي كاملا نو و با استفاده از ذخيرهي بيپايان معارف دين و با اسلوب فقاهت سنتي و اجتهاد زنده و پويا، راه جامعهي اسلامي را هموار نمايند و حوزههاي علميه با تحولي اساسي، خود را با نيازهاي امروز جهان تطبيق دهند و نوآوري را جهت و سمت برنامههاي خود قرار دهند و البته با اعمال دقت لازم و برجسته كردن اصول و مباني فقاهت، راه را بر التقاط و كجروي ببندند. رابعا انزوا و دوري از فعاليت سياسي را ـ كه خواست دشمنان و خلاف وظيفهي اسلامي است ـ بههيچوجه در زندگي خود و حوزههاي علميه راه ندهند و همواره مخصوصا در مواقع خطر، پيشاپيش صفوف مردم، به تلاشي مخلصانه و خستگيناپذير مشغول باشند و علم را با عمل و تفقه را با جهاد و معرفت را با تبليغ قولي و عملي همراه سازند و هر سه سنگر: مدرسه، مسجد و جبهه را پركنند.
11) در اين مقال، لازم است بزرگداشت وفاداران فداكار نيز به عنوان يكي از نقاط عمدهي معارف انقلاب ذكر شود. مقصود از وفاداران انقلاب، آنهايند كه با نثار جان خود يا عزيزان خود يا سلامتي خود، پايههاي انقلاب را استحكام بخشيدند و دست دشمنان را از كشور و نظام اسلامي كوتاه كردند: خانوادههاي مكرم شهيدان، دليرمردان جانباز و اسير و مفقود و خانوادههاي بزرگوار آنان، رزمندگان نيروهاي مسلح و عناصر پاكباز بسيج كه عمر خود را در جبههها گذرانيدهاند، جهادگراني كه نيروي خود را در دو جبههي جنگ و سازندگي صرف كردند... و همهي كساني كه در اين امتحان الهي، با سختيها و ابتلائات بزرگش دست و پنجه نرم كردند، بايد مورد تكريم و قدرشناسي هميشگي ملت باشند.
12) ختام سخن آن است كه دوران دهسالهي حيات مبارك امام خميني (رضوان اللهتعاليعليه)، الگو و نمونهي حيات جامعهي انقلابي ماست و خطوط اصلي انقلاب، همان است كه امام ترسيم فرموده است. دشمنان خامطمع و كوردل كه گمان كردند با فقدان امام خميني، دوران جديد با مشخصاتي متمايز از دوران امام خميني (قدسسره) آغاز شده است، سخت در اشتباهند. امام خميني، يك حقيقت هميشه زنده است. نام او پرچم اين انقلاب، و راه او راه اين انقلاب، و اهداف او اهداف اين انقلاب است. امت امام و شاگردان او كه از سرچشمهي فياض آن موجود ملكوتي سيراب شده و عزت و كرامت اسلامي و انساني خود را در آن جستهاند، اكنون شاهد آنند كه ملتهاي ديگر، حتي ملتهاي غيرمسلمان، نسخهي تعاليم انقلابي آن قائد عظيم را مايهي نجات خود دانسته و آزادي و عزت خويش را در آن يافتهاند. امروز به بركت نهضت آن يگانهي دوران، مسلمانان در همهجا بيدار شدهاند و كاخ امپراتوريهاي سلطهي ظالمانه، رو به ويراني نهاده است. ملتها ارزش قيام ملي را دريافته و غلبهي خون بر شمشير را تجربه ميكنند و همه در همهجا، چشم به ملت مقاوم ونستوه ايران دوختهاند.
بديهي است كه براي امريكا وديگر سردمداران استكبار، چيزي مهمتر از اين نيست كه ملت ايران از راه دهسالهي خود برگردد، يا در آن ترديد كند; زيرا در اين صورت، نقطهي درخشان اميد ملتها كور خواهد شد و غلبهي خون بر شمشير، مورد ترديد قرار خواهد گرفت. ما صريحا به همهي ملتهاي جهان اعلام ميكنيم كه تفكر "خاتمه يافتن دوران امام خميني" كه دشمن با صد زبان سعي در القاي آن دارد، خدعه و نيرنگي استكباري بيش نيست و عليرغم امريكا و همكارانش، امام خميني در ميان ملت خود و جامعهي خود حاضر است و دوران امام خميني ادامه دارد و خواهد داشت. راه او راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزندهي ماست.
همهي ملت و مخصوصا جوانان عزيز و نوجوانان، خود را سربازان امام محبوبشان بدانند و با اتكال به خدا و استمداد از حضرت ولياللهالاعظم(ارواحنا فداه) با قوت و قدرت به سمت هدفهاي عالي امامشان حركت كنند و بدانند كه پيروزي نهايي از آن ماست. "كتب الله لاغلبن انا و رسلي".
دهم خرداد 1369 برابر با ششم ذيالقعده 1410
علي الحسيني الخامنهئي
رجال لاتلهيهم تجاره ولا بيع عن ذكرالله و اقام الصلوه و ايتاء الزكوه يخافون يوما تتقلب فيه القلوب والابصار. ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله و الله يرزق من يشاء بغير حساب
در تاريخ پرماجراي انقلاب، هيچ روزي مانند دوازدهم بهمن نبود كه در آن، مردي از دودمان پيامبران و بر شيوهي آنان، با دستي پرمعجزه و دلي به عمق و وسعت دريا، در ميان مردمي شايسته و چشم به راه، چون آيهي رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانيد و تا عرش عزت و عظمت بركشيد. و هيچ روزي چون چهاردهم خرداد نبود كه در آن، طوفان مصيبت و عزا، بر اين مردم تازيانهي غم و اندوه فرود آورد. ايران يك دل شد و آن دل در حسرتي گدازنده سوخت، و يك چشم شد و آن چشم در مصيبتي عظيم گريست. در آن روز، خورشيدي غروب كرد كه با طلوع آن، هزار چشمهي نور در زندگي ملت ايران جوشيده بود; روحي عروج كرد كه با نفس روحاللهياش، پيكر ملت را جان بخشيده بود; حنجرهيي خاموش شد كه نفس گرمش، سردي و افسردگي از جهان اسلام زدوده بود; لباني بسته شد كه آيات الهي عزت و كرامت را بر مسلمين فروخوانده و افسون يأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
آن روز، روز عزاي بزرگ عالم اسلام شد. سوزش آن غم، به ملت ايران منحصر نماند. در سراسر جهان، هرجا دل روشن و جان بيداري بود، مصيبتزده شد. هرجا مسلماني آگاه از انقلاب و مسايل آن بود، خود را صاحب عزا شمرد. پس، در روي زمين جايي نماند كه در آن، دلهايي از اين حادثهي عظيم، از اندوه لبريز نشود و انسانهايي از اين فقدان بيجبران،به عزا ننشينند.
و اما ايران، يكسر عزاخانهيي شد كه در هر شهر و روستايش، شيون حسرتبار از يكايك خانهها سرريز شد و كوي و ميدان و خيابان را پر كرد. هيچكس نتوانست اين جرعهي درد را خاموش فرو برد; از دلاوران ميدانهاي نبرد، تا مادران و پدراني كه غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گرهي عجز و اندوه بر جبينشان بيفكند، تا بزرگمردان عرصهي علم و عرفان و سياست و تا يكايك آحاد اين ملت عظيم القدر، همه و همه در اين مصيبت عظمي زار زار گريستند، يا صدا به فغان بلند كردند، يا بيصبرانه بر سروسينه زدند. مصيبت فقدان امام، همان به بزرگي امام بود و جز خدا و اوليايش كيست كه حد و مرز اين عظمت را بشناسد؟ آنجا كه دلهاي بزرگ بيتاب ميشوند، آنجا كه انسانهاي بزرگ دستوپا گم ميكنند، آنجا كه صحنه، از بيقراري ميليونها و ميليونها انسان پر است، كدام زبان و قلم انساني است كه بتواند نمايشگر و صحنهپرداز گردد؟ من كه خود قطرهي بيتابي در اقيانوس متلاطم آن روز ـ و آن روزها ـ بودهام، چگونه خواهم توانست آن را شرح كنم؟!
و اما روي ديگر صحنه، يعني فضاي ملكوت جهان در آن روز، تنها براي اصحاب بصيرت و معرفت مشهود بوده است. شايد چشمهاي نافذي كه حجاب ملك را ميگشايند و مرغ نگاه را تا ملكوت پرواز ميدهند، شگفتيهاي بيشتر و صحنههاي تماشاييتري را آن روز در آن عاشوراي خميني ديده باشند: عروج نفس مطمئنهيي را به قرارگاه لطف و رحمت خدا، صعود كلمهي طيبهيي و نفس راضيه و مرضيهيي را به سوي حق، رجوع جويباري را به دريا و وصال عاشقي را به معشوق، استقبال خيل عظيم شهدا را از آن روح مطهر و خيرمقدم ارواح طيبهي اوليا را به آن ميهمان تازه وارد، فوز و فلاح جان مزكايي را كه بر بال ملايك رحمت نشسته و شميم حسنات بيشمارش، مشام فرشتگان و خزنهي بهشت نعيم حق را معطر ساخته، عمل صالحي را كه ردايي از نور گشته و بر پيكر ملكوتي آن روح مجرد پوشانيده شده و باران غفران و فضل خداوندي گشته و بر سراپاي آن عبد صالح فروريخته و دارالسلام ابدي شده و آن مشتاق رضوان حق را در خود جاي داده است.
افسوس كه براي ما خاكيان، از آن آيينهبندان جشن ملكوتي، بارقهي تسلايي نميدرخشيد و جز اشك ديدگان، نمي بر آتش هجران آن قبلهي دلها افشانده نميشد. شور عزا در غم پدر مهربان، معلم دلسوز و مرشد حكيم و ديدبان هميشه بيدار و طبيب درد و درمانشناس و سروش رحمت خدا بر امت و يادگار انبيا و اوليا در زمين، اهل زمين را ميگداخت و غمي بيتسلا بر آنان فرو ميريخت. زمان، يگانهي خود را از دست داد و زمين، گوهري يكدانه را در خود گرفت. پرچمدار بزرگ اسلام، پس از عمري مبارك كه در راه اعتلاي اسلام سپري شده بود، دنيا را وداع كرد و قطب عالم امكان و ولياللهالاعظم(ارواحنافداه) در مصيبت خليفهي خود سوگوار شد.
اكنون، يك سال از آن روزهاي مالامال درد و رنج ميگذرد. سالي كه در آن، ياد و حضور امام، لحظهيي ملت ما را ترك نگفته و زنده و برجسته و درخشان در ذهن و زندگي آنان و ديگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان برجا مانده است. آنچه پس از حيات پربركت امام و در اين يك سال، براي ما و همهي دلسوزان امت اسلام بيشترين اهميت را داشته، ميراث عظيم و تاريخي و بينظير او ـ جمهوري اسلامي و سلامت و توان و شتاب و جهتگيري صحيح آن در راه و خط امام ـ بوده است. اين، همان چيزي است كه در دوران زندگي آن بزرگوار نيز مسألهي اول براي ملت ايران و دوستان آن در سراسر جهان، بلكه براي هر مسلماني به حساب ميآمده كه به مجد و عظمت اسلام دل بسته بوده است. و حق نيز همين است.
جمهوري اسلامي كه با پيدايش خود، راه نويني در مقابله با زورگويان طراز اول عالم باز كرد و به ملتهاي مستضعف ـ مخصوصا مسلمانان ـ اميدي تازه بخشيده و در مدت دهسالواندي رهبري امام راحل عظيم، بارها قلدران زمان را عملا تحقير كرده و دروغ شكستناپذيري آنان را باطل ساخته است، بايد هم بيشترين اهتمام امت اسلام و ملت ستمكشيدهي ما را به خود جلب كند; همچنانكه آن پيشواي صالحان نيز هميشه بيشترين همت خود را به همين دو مسأله ميگماشت: پاسداري از جمهوري اسلامي و مراقبت از جهتگيري راست و درست آن. و آن فقيه عظيمالقدر و اسلامشناس بيبديل، حفظ جمهوري اسلامي را برتر و با اهميتتر از هر واجبي ميدانست.
با رحلت امام خميني(ره)، طيف وسيع دشمنان اسلام كه در صفوف مقدم معارضه با جمهوري اسلامي بودند، اين اميد را پنهان نكردند كه جمهوري اسلامي در غياب پديدآورنده و پرورانندهي خود، نيروي دفاع و رشد را از دست بدهد و چون كودك بيصاحبي، احساس ضعف و درماندگي كند، يا بكلي از پاي درآيد و يا بهناچار به زير دامان اين و آن پناه گيرد! در محاسبات تنگنظرانهي دشمنان كه همه بياستثنا اسير محاسبات صددرصد مادي و از فهم روابط معنوي و بركات ايمان و تقوا بينصيبند، نميگنجيد كه معجزهي الهي در طليعهي قرن پانزدهم هجري ـ يعني حكومت صلاح و دين و حيات دوبارهي ارزشهاي اسلامي ـ آن قلهي مرتفعي باشد كه دست آلودهي بندگان هوي و هوس به آن نرسد و ديپلماسي زر و زور از به دام افكندن آن عاجز بماند!
اما ارادهي الهي اين بود، و همان شد كه ارادهي الهي بود. نظام اسلامي، رشد و كارايي خود را در اين مصيبت و ابتلاي عظيم الهي نشان داد و ملت عاليقدر و مسؤولان دلسوز و اهل حل و عقد، به پاداش صبر بر اين مصيبت عظمي، استحقاق درود و رحمت حق را يافتند و به كمك خداوند و توجهات حضرت ولياللهاعظم (ارواحنافداه) توانستند با گشودن گرههايي كه بهطور طبيعي در صورت ارتحال امام پديد ميآمد، از امتحاني بزرگ سربلند بيرون آيند. نظام اسلامي كه قلب تپندهي خود را از دست داده بود، به بركت ايمان و توكلش و به بركت درسهاي جاوداني كه مردمش از آن استاد و مرشد خود آموخته بودند، نه فقط از حركت و حيات و نشاط بازنماند، بلكه با نشان دادن كارآزمودگي و حكمت و سرعت عمل، اعتبار خود را مضاعف ساخت.
ابراز وفاداري ملت در آن عزاداري بينظير كه در مقياس جهان و تاريخ فوقالعاده بود، حل مسألهي رهبري، اعلام حضور عاشقانهي همهجايي و همگاني مردم در دفاع از راه امام و از ميراث معنوي امام در برابر رهزنان كمينگرفته و رستاخيز شگفتانگيز و بهيادماندني چهل روزهي ايران و آنگاه تصويب ملي اصلاحات قانون اساسي و شركت در انتخاب رئيس جمهور گزيده و تشكيل دولت و جريان يافتن همهي امور كشور در عين تازگي و جاودانگي داغ رحلت امام و ياد ماندگار او، همه و همه اعتباري افزونتر از پيش به ايران و ايراني و انقلاب و نظام اسلامي بخشيد.
درست در آن هنگام كه از حادثهي ارتحال امام، نفس دنيا در سينهاش حبس شده و خواب از چشم دوست و دشمن در سطح جهان گرفته شده بود، ايران اسلامي نمايشي قهرمانانه داد و با عنايات خداوندي، سنگينترين آزمون خود را به سرافرازي طي كرد و كشتي انقلاب از گردابي خطير، با آرامش و اطمينان عبور كرد. و اين خود آيت ديگري از شمول الطاف الهي بر ملتي شد كه قدم در راه خدا نهاده و به نصرت او قيام كرده است. دوستان، يعني تودههاي مسلمان و مستضعفان بسياري از مناطق عالم، جاني و اميدي دوباره گرفتند و به پايههاي نظام سلطهي جهاني، ضربهيي دوباره ـ پس از ضربهي آغاز پيروزي انقلاب ـ وارد آمد. يعني حادثهيي كه ميپنداشتند انقلاب را درهم خواهد پيچيد، به انقلاب اوج و حيات بخشيد و امام ما ـ آن برافروزندهي مشعل انقلاب ـ با رحلت خود، يك بار ديگر شعلهي انقلاب را برافروخته كرد. "فرحمهالله حيا و ميتا والسلام عليه يوم ولد و يوم قادالامه و يوم ارتحل و يوم يبعث حيا".
در همهي اين حوادث، و با نگاهي وسيعتر در سرگذشت يازدهسالهي نظام اسلامي و اساسا در پيدايش اين نظام و مقدمات آن و مبارزاتي كه به آن منتهي شد، صحنهپرداز اصلي و عامل حقيقي، همانا اسلام و عقيده و ايمان و تربيت اسلامي است. هم ملت ايران كه با قيام شجاعانهاش در برابر نظام سلطهي جهاني و برضد ابرقدرتهاي شرق و غرب، كاري عظيم و بيسابقه انجام داد; هم رهبر و قائد عظيمالشأن اين انقلاب كه مثل كوه در برابر همهي بادهاي مخالف ايستاد و هجوم طوفانها را شكست، اما خود كمترين تكاني نخورد; هم نظام نوين اسلامي كه توانست كشور را بدون اندك تكيهيي به بيگانگان اداره كند و جنگي را كه محل تلاقي نيروهاي شرق و غرب بر ضد او بود و نزديك به سهچهارم ساليان پس از پيروزي را فرا گرفت، بدون گرايش به هيچ طرف و فقط با تكيه برخود، شرافتمندانه و با عزت و پيروزي به پايان برد، همه و همه توان خود را از اسلام گرفتهاند و اسلام جوهراصلي اين حوادث شگفتآور و مايهي حقيقي قدرت و صلابت و عزتي است كه ايران و ايراني و ملت و رهبر و انقلاب و نظام ما، در تاريخ معاصر از خود بروز دادهاند.
اسلام، دين توحيد است و توحيد يعني رهايي انسان از عبوديت و اطاعت و تسليم در برابر هر چيز و هركس به جز خدا; يعني گسستن بندهاي سلطهي نظامهاي بشري; يعني شكستن طلسم ترس از قدرتهاي شيطاني و مادي; يعني تكيه بر اقتدارات بينهايتي كه خداوند در نهاد انسان قرارداده و از او بكارگيري آنها را همچون فريضهيي تخلفناپذير، طلب كرده است; يعني اعتماد به وعدهي الهي در پيروزي مستضعفين بر ستمگران و مستكبرين به شرط قيام و مبارزه و استقامت; يعني دلبستن به رحمت خدا و نهراسيدن از احتمال شكست; يعني استقبال از زحمات و خطراتي كه در راه تحقق وعدهي الهي، آدمي را تهديد ميكند; يعني مشكلات راه را به حساب خدا گذاشتن و خود را به پيروزي حتمي و نهايي اميدوار داشتن; يعني در مبارزه، چشم به هدف عالي ـ كه نجات جامعه از هرگونه ستم و تبعيض و جهل و شرك است ـ دوختن و عوض ناكاميهاي شخصي و ميان راهي را نزد خدا جستن; و خلاصه يعني خود را مرتبط و متصل به اقيانوس لايزال قدرت و حكمت الهي ديدن و به سمت هدف اعلي، با اميد و بيتشويش شتافتن. همهي عزت و اعتلايي كه به مسلمين وعده داده شده، در سايهي چنين ايمان و درك روشن و عميقي از توحيد است. بدون فهم درست و پايبندي عقيدتي و عملي به توحيد، هيچكدام از وعدههاي الهي دربارهي مسلمانان عملي نخواهد شد.
در دوران سلطهي استكبار، غفلت از توحيد ناب اسلامي و مفهوم زندگي شمول آن بود كه صحنه را براي بتهاي استعمار باز گذارد و به خداوندان زر و زور، فرصت تاختوتاز داد. دشمنان با نقشههاي از پيش آماده شده، دين را در كشورهاي اسلامي از صحنهي زندگي راندند و شعار جدايي دين از سياست را در اين كشورها تحقق بخشيدند. نتيجه اين شد كه پيشرفت علمي غرب بتواند اين كشورها را يكباره به صورت تابعي از كشورهاي صنعتي درآورد و سرنوشت سياسي و اقتصادي آن را براي مدتهاي طولاني و جبرانناپذير، به دست غارتگران غربي بدهد.
امروزه غالب كشورهاي اسلامي، پس از دهسال كه جيب كمپانيها و دولتهاي غربي از منابع آنها پرشده، هنوز در وادي عقبماندگي سرگردانند و هنوز محتاج صنعت و علم و كالاي غربي و هنوز در عالم سياست، طفيلي و پيرو ناگزير آنان. اين، همان خسران عظيمي است كه از روز اول بر اثر عدم توجه به اصل بنيادين اسلام ـ يعني توحيد اسلامي ـ پيش آمده و هرچه زمان پيشتر رفته و علم كاملتر شده و دولتها و كشورهايي را مجهزتر كرده، كشورهاي اسلامي ناتوانتر، وابستهتر، كمجرأتتر و بيابتكارتر شدهاند.
راه علاج آن است كه مسلمانان به اسلام ناب ـ كه در آن، توحيد و نفي عبوديت غيرخدا، از هر چيز برجستهتر و درخشندهتر است ـ برگردند و عزت و قدرت خود را در اسلام بجويند. و اين چيزي است كه طراحان توطئههاي ضد اسلامي، هميشه از آن بيمناك بوده و در راه پيدايش آن، موانع جدي مينهادهاند. هنگامي كه انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد، از آنجا كه پيشبيني ميشد كه جاذبه و محبوبيت انقلاب، ملتهاي مسلمان و حتي بعضي غيرمسلمانها را شيفتهي اسلام كند، همهي دستهاي استعماري به كار افتاد، تا از نفوذ معنوي اسلام جلوگيري كند. تلاش وسيع و همهجانبهي استكبار در برابر نفوذ اسلام، هيچ موجبي جز اين ندارد كه گسترش اسلام و مفاهيم اسلامي در هر نقطهي جهان، به معناي جمع شدن بساط استكبار و ايادي آن در آن نقطه است.
همانطور كه همه ميدانند، بلافاصله پس از پيروزي انقلاب ـ كه معناي درست توحيد و نفي عبوديت غيرخدا و عزت در برابر هركس و هرچيز غيرخدا را در عمل و واقعيت به همه نشان داد ـ مسلمانان در نقاط بسياري از جهان، احساس شخصيت و عزت نموده، در مقابل قدرتمندان و زورگويان ايستادند و سرفصل جديدي در مبارزات ملل مسلمان به وجود آمد; از جمله حركت عظيم مردم مسلمان در افغانستان و شروع مبارزات مردمي در سرزمين فلسطين و ايستادن مردم مسلمان و مبارز فلسطين در برابر احزاب معاملهگر و شروع نهضتهاي اسلامي زيادي در كشورهاي مسلمان آفريقايي و آسيايي و حتي در اروپا كه همه براساس جاذبهي اسلام و شوق به تحقق احكام الهي به وجود آمده و اسلام را رهاييبخش و عزتبخش خود ميداند.
تا پيش از پيدايش جمهوري اسلامي، به تودههاي عظيم مسلمان عالم تفهيم شده بود كه اسلام قادر نيست براي آنان عزت و عظمت بيافريند و آنان در جستجوي سعادت بايد يا به دنبال الگوي غربي و فرهنگ اروپا و امريكا بروند و يا به سمت تئوريهاي خيالي و پوچ ماركسيسم گرايش يابند; اما پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي در ايران و عزت و عظمتي كه تحقق اسلام به ملت ايران بخشيد، همهي بافتههاي ديرينهي استعمارگران غربي را باطل كرد و در عمل نشان داد كه اسلام ميتواند ملتي را از ضعف و بيحالي و انظلام نجات بدهد و به اوج عزت و شجاعت و اعتماد به نفس برساند و هم ميتواند نظامي استوار و قادر بر زورآزمايي با قدرتهاي مادي جهان بر آنان ببخشد و دست قدرتهاي ظالمانه و تحقيركنندهي استعمار و استكبار را از سر آنان كوتاه كند. و چنين بود كه جمهوري اسلامي به بركت اسلام، از پشتوانهي مردمي نيرومندي در مقياس جهاني برخوردار گشت و اين به نوبهي خود، بر توانايي و آسيبناپذيري جمهوري اسلامي ـ كه همهي سلطههاي بزرگ جهاني، با آن سرناسازگاري دارند ـ افزوده است.
آثار پيروزي ملت ايران در زورآزمايي قدرتهاي جهاني با آن، به جهان اسلام منحصر نماند; بلكه در كشورهاي غيرمسلمان و در نظامهايي كه قفس آهنين استبداد حزبي يا ستم قومي اجازه نداده بود كه مسلمانان آن كشورها حتي مسلماني خود را احساس كنند، نسيم هويت اسلامي وزيدن گرفت و ايمانهاي خفته به جوش آمد و گلبانگ مسلماني، خواب اهريمنان را برآشفت: "وتريا الارض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت و انبتت من كل زوج بهيج". پس، در ماجراي عظيم اين دهسال گذشته، قهرمان اصلي اسلام است. و اين رستاخيزي اسلامي است كه جانهاي مرده را بيدار كرده و زمينه را براي روزي آماده ميسازد كه در پاسخ به سئوال "لمن الملك"، در بسيط زمين از چهارگوشهي عالم گفته شود: "لله الواحد القهار".
امروزه گرچه مغزهاي عليل تحليلگران مادي، هنوز عاجز از فهم و تحليل حوادث اسلامي در دهسال اخير است و آنان بدرستي نميتوانند بفهمند، كه چه شد كه پس از تلاش دويستسالهي استعمار در كشورهاي اسلامي و پس از هزاران شيوهي موفق براي راندن اسلام از صحنهي زندگي و حتي از صفحهي ذهن و دل مردم در اين كشورها و مهمتر از آن، پس از قرنها بدآموزي قدرتهاي استبدادي و ايادي آنان و پس از تحريفهاي بيشماري كه به وسيلهي وعاظ السلاطين و آخوندهاي درباري در دين پديد آمده و صفا و خلوص آن را مخدوش ساخته و به دارويي بياثر و جسمي بيجان بدل كرده بود، امروز دوباره اسلام در قلب ميهن اسلامي پروبال گشوده و سايهي رحمت خود را بر سرتاسر جهان اسلام گسترده و چون خورشيدي روشنگر در دل همهي مسلمين تافته و به آنان روح و نشاط و اميد بخشيده است؟ و چگونه اسلام كه بتدريج به دست فراموشي سپرده ميشد و هرگز هيچ اميدي را در دل جستجوگر انسانهاي دردمند و بيتاب بر نميانگيخت، اكنون به يگانه اميد روشن ملتهاي مسلمان، مخصوصا جوانان و بيداردلان و دردمندان تبديل يافته است؟ آري، فهم و تحليل درست اين حوادث شگفتآور، اگرچه براي مغزها و ذهنهاي بيگانه از حقيقت اسلام و بيخبر از سرگذشت واقعي اسلام ناممكن است، ليكن براي صاحبان بصيرت،پاسخ در يك كلمه است: معجزهي انقلاب.
نهضت اسلامي در ايران به رهبري منجي بزرگ دوران، حضرت امام خميني (رضواناللهعليه)، به پيروي از شيوهي نبي اعظم و رسول خاتم و قلهي آفرينش عالم و آدم، حضرت محمد مصطفي(صلياللهعليهوالهوسلم)، در قالب يك انقلاب تمامعيار ظاهر شد و اين طبيعت انقلاب است كه اگر بر پايهيي درست و منطقي استوار باشد، همچون آتشفشان، زلزله در تمام اركان محيط پديد ميآورد و همه چيز و همهجا و همهكس را از گرمي و اشتعال خود متأثر ميسازد.
مصلحان اسلامي و متفكراني كه در يكصدوپنجاه سال گذشته، تحت تأثير عوامل گوناگون قيام كرده و پرچم دعوت اسلامي و احيا و تفكر اسلامي را بردوش گرفتند ـ از قبيل سيد جمالالدين و محمد اقبال و ديگران ـ با همهي خدمات ارجمند و گرانبهايشان، همگي اين نقص بزرگ را در كار خود داشتند كه بهجاي برپا كردن يك انقلاب اسلامي، به يك دعوت اسلامي اكتفا كردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوت و قدرت انقلاب، كه با تلاش روشنفكرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جستجو كردند. اين شيوه، البته ممدوح و مأجور بوده و هست; اما هرگز از آن، توقع نتايجي همچون نتيجهي عمل پيامبران اولوالعزم را ـ كه سازندگان مقاطع اصلي تاريخ بودهاند ـ نبايد داشت. كار آنان، در صورت صحت و مبرا ماندن از عيوب سياسي و نفساني، تنها ميتوانست زمينهساز يك حركت انقلابي باشد و نه بيشتر. ولذا مشاهده ميشود كه سعي و تلاش بيحدوحصر مخلصان اين گروه، هرگز نتوانسته حركت معكوس و روبه انحطاط ملل مسلمان را متوقف كند، يا عزت و عظمتي را كه آنان از آن نام ميآورده و در آرزويش آه و اشك ميافشاندهاند، به مسلمانان برگرداند و يا حتي اعتقاد و باور اسلامي را در تودههاي مردم مسلمان تقويت كرده و نيروي آنان را در خدمت آن بهكار گيرد و يا دامنهي جغرافيايي اسلام را گسترش دهد. و اين، بكلي از روش پيامبر عظيمالشأن اسلام(صلياللهعليهوالهوسلم) جدا است و اين بر هر كس كه اندكي تاريخ بعثت و هجرت رسول معظم(ص) را بداند، آشكار است.
امام ما براي حيات دوبارهي اسلام، درست همان راهي را پيمود كه رسول معظم(صلياللهعليهوالهوسلم) پيموده بود; يعني راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حركت است; حركتي هدفدار، سنجيده، پيوسته، خستگيناپذير و سرشار از ايمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبيين اكتفا نميشود; بلكه پيمودن و سنگربهسنگر پيش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار ميگيرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همين حركت درميآيد و تا رسيدن به هدف ـ يعني حاكميت بخشيدن به دين خدا و متلاشي ساختن قدرت شيطاني طاغوت ـ ادامه مييابد: "هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دينالحق ليظهره عليالدين كله ولو كره المشركون".
در انقلاب اسلامي ايران، چند خصوصيت مهم وجود داشت كه همه منطبق بر حركت اسلامي صدر اول بود:
نخست، هدفگيري سياسي; يعني ارادهي قاطع بر حاكميت دين خدا و اينكه قدرت از دست شيطانهاي ظالم و فاسد گرفته شود و حاكميت و قدرت سياسي جامعه بر اساس ارزشهاي اسلامي شكل گيرد.
دوم آنكه براي تحقق اين هدف، از تودههاي مؤمن و آگاه و دردمند و فداكار ـ و نه از احزاب و گروهها و سازمانهاي سياسي ـ نيروي انساني لازم گرفته شد و رهبر حكيم، نصرت را پس از توكل به خدا، از نيروي لايزال مردم جستجو كرد و در سايهي مجاهدت پانزده ساله، جنود رحمان را از بندگان خدا به وجود آورد و در راه خدا به حركت درآورد: "هوالذي ايدك بنصره وبالمؤمنين".
سوم آنكه خطوط اصلي جامعهي مطلوب، يعني استقرار شريعت اسلامي كه متضمن عدل اجتماعي و استقلال سياسي و استغناي اقتصادي و رشد علمي و اخلاقي است، در منظر همگان قرار گرفت و شعار "نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي" كه به معناي تبديل واقعي و همهجانبهي بنيانهاي زندگي جاهلي به بنيانهاي اسلامي است، مطرح گرديد.
چهارم آنكه رهبر حكيم و فقيه كه عبد صالح و الگوي مسلماني بود، خود پيشاهنگ اين حركت در ايمان و عمل شد و اين ايمان، جان او را چنان لبريز كرده بود كه توانست دلهاي بيايمان و ظرفهاي تهي را از فيضان ايمان خود در صحنهي عمل، لبريز و سيراب كند و فروغ ايمان و اميد او، ديوارهاي قطور يأس و بيايماني را بشكافد و فضاي مبارزه و عمل را پركند: "امنالرسول بما انزل اليه من ربه".
پنجم آنكه صدق و صفا و هوشياري رهبر، هرگونه كجروي و سازش و معامله با دشمن را و خلاصه هر آن چيزي را كه موجب انحراف از هدف شود، ناممكن ساخت و صراط مستقيم انقلاب به سمت هدفها، استوار و بياعوجاج باقي ماند.
اين، آن چيزي بود كه در ايران اتفاق افتاد و رهبري كه با تقوا و صدق عمل، توانسته بود تأييد و هدايت الهي را جلب كند، حركت خود را شروع كرد و در ظرف پانزده سال مجاهدت و تلاش مستمر، توانست تودههاي عظيم مردم را بتدريج در خدمت هدف ـ كه همان حكومت اسلامي، تشكيل نظام اسلامي و اجراي احكام اسلامي بود ـ به حركت درآورد و حكومت طاغوتي و فاسد و وابستهي حاكم بر ايران را كه از سوي قدرتهاي استكباري و غارتگر ثروتهاي كشور ما حمايت هم ميشد، ساقط كرد و در ظرف يازده سال پس از پيروزي، با مجموعهي پيچيده و بينظيري از توطئه و خصومت و خيانت و تهاجم و تحريم و حملهي نظامي و غوغاي تبليغاتي و غيره دستوپنجه نرم كرد و از اين مصاف تاريخي، مظفر و منصور بيرون آمد و اكنون نظام جمهوري اسلامي كه محصول تلاش عظيم امام و امت است، در اوج اقتداري كه ناشي از مقاومت و سرسختي در برابر زورگويان و استغنا از غارتگران است، چشم دوست و دشمن را به خود جلب و دلهاي مستضعفان و زجرديدگان همهي مناطق عالم را مجذوب كرده است.
آري، راز بزرگ در اعتلاي امروزين اسلام و بيداري عمومي مسلمين، اين بود كه در كانون اين حركت ـ يعني ايران اسلامي ـ مولود مبارك انقلاب بارديگر از شجرهي طيبهي اسلام به وجود آمد و محصول آن ـ يعني جمهوري اسلامي ـ با بنيهي مستحكمي كه از ايمان اسلامي رهبر و ملت يافته بود، در راه و جهت درست پايدار ماند و وسوسهي شيطانها و تيغ خشم و كين آنان بر او كارگر نشد و با مظلوميتي قدرتمندانه و سرافراز، چهرهي منور خود را در برابر چشم جهانيان قرارداد و با وجود و بقا و استقامت و صلابت خود، مبلغ اسلام شد.
طبيعت اسلام ناب، طبيعتي پرجاذبه است و دلهايي را كه آلودهي غرضورزي و كينهتوزي نباشد، به خود جلب ميكند و اين همان است كه انقلاب ما و امام ما، دوباره در جهان مطرح كردند و بر دلها و چشمهاي نيازمند و جستجوگر عرضه داشتند. در مدرسهي انقلاب كه امام ما بنيان گذارد، بساط اسلام سفياني و مرواني، اسلام مراسم و مناسك ميانتهي، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرتها و آفت جان ملتها برچيده شده و اسلام قرآني و محمدي(صليالله عليهوالهوسلم)، اسلام عقيده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام ستيزنده با فرعونها و قارونها و خلاصه، اسلام كوبندهي جباران و برپاكنندهي حكومت مستضعفان، سربركشيده است.
در انقلاب اسلامي، اسلام كتاب و سنت، جايگزين اسلام خرافه و بدعت; اسلام جهاد و شهادت، جايگزين اسلام قعود و اسارت و ذلت; اسلام تعبد و تعقل، جايگزين اسلام التقاط و جهالت; اسلام دنيا و آخرت، جايگزين اسلام دنياپرستي يا رهبانيت; اسلام علم و معرفت، جايگزين اسلام تحجر و غفلت; اسلام ديانت و سياست، جايگزين اسلام بيبندوباري و بيتفاوتي; اسلام قيام و عمل، جايگزين اسلام بيحالي و افسردگي; اسلام فرد و جامعه، جايگزين اسلام تشريفاتي و بيخاصيت; اسلام نجاتبخش محرومين، جايگزين اسلام بازيچهي دست قدرتها; و خلاصه اسلام ناب محمدي(صلياللهعليهوالهوسلم)، جايگزين اسلام امريكايي گرديد. و مطرح شدن اسلام بدين صورت و با اين واقعيت و جديت است كه موجب خشم سراسيمه و ديوانهوار كساني شده است كه دل به زوال اسلام در ايران و در همهي كشورهاي اسلامي بسته بودند و يا از اسلام، فقط نامي بيمحتوا و وسيلهيي براي تحميق و اغفال مردم را ميپسنديدند. ولذا از روز اول پيروزي انقلاب تا امروز، هيچ فرصتي را براي تهاجم و ضربه زدن و توطئه و بدخواهي نسبت به جمهوري اسلامي و كانون حركت جهاني اسلام ـ يعني ايران ـ از دست ندادهاند.
ملت ايران بخوبي دانسته است كه نقطهي قوت و پايداري او، درست همان است كه دشمن همهي نيروي خود را در مقابله با آن مصروف ميكند; يعني توكل به خدا و تمسك به اصول اساسي انقلاب كه همه از مباني اسلام سرچشمه گرفته و در كلمات رهبر كبير انقلاب(رضواناللهعليه) بر آن تأكيد شده است. خشم و غيظ عنادآميزي كه در بهكاربردن واژهي "بنيادگرايي" در اظهارات خصمانهي رسانههاي دشمن، از اول انقلاب تا امروز محسوس است، ناشي از درماندگي و سراسيمگي آنان در برابر پايبندي رهبر و ملت و نظام ما به اصول اساسي انقلاب است.
چهقدر سادهلوح و سطحيند كساني كه گمان ميكنند دشمني امريكا و جبههي استكبار و دارودستهي وسيع صهيونيستي كه اكثر خبرگزاريها و رسانههاي خبري و تبليغي جهان را در اختيار دارند، ناشي از آن است كه جمهوري اسلامي، بموقع تلاش لازم را براي كسب دوستان انجام نداده و يا در مسايل جهاني دچار تندروي شده است. اين گمان، حاكي از عدم تعمق در حوادث و جريانات داخلي و جهاني و عدم بصيرت در دشمنشناسي است.
ابرقدرتها كه دشمنان سوگندخوردهي انقلاب اسلاميند، هرگز علت دشمني خود با جمهوري اسلامي را به صراحت بيان نكردهاند و نخواهند كرد. اگر امريكا اعتراف كند كه انگيزهي دشمني او با ايران، دشمني با اسلام است، يك ميليارد مسلمان جهان را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف كند كه انگيزهي او از اين دشمني آن است كه ايران اسلامي خواسته است مستقل و آزاد و به دور از دخالت امريكا زندگي كند، همهي آزادگان و آزاديخواهان عالم را در برابر خود قرار خواهد داد و اگر اعتراف كند كه دليل خصومت خباثتآميزش با ايران و مسدود كردن اموال ايران و توطئهي دايميش نسبت به جمهوري اسلامي آن است كه انقلاب ايران، دست او را از منابع غني اين كشور قطع كرده و جلو ادامهي غارت اقتصادي ملت را كه از سوي رژيم خائن پهلوي، سخاوتمندانه به امريكاييها واگذار شده بود، گرفته است، همهي ملتهاي مظلوم جهان و ستمديدگان غارتهاي استعماري، در كنار ملت ايران قرار گرفته و به مبارزهي با امريكا خواهند پيوست.
بنابراين، بسيار طبيعي و بديهي است كه امريكا و ديگر دولتهاي جبههي استكبار و همهي دارودستهي خبري و تبليغي و رسانههاي دستنشاندهي آنان ناگزير باشند كه تمام هم خود را به تحريف حقايق ايران و انحراف افكار عمومي جهان مصروف بكنند، و گاه به نام حقوق بشر و گاه با تهمت نقض آزادي و گاه به دشنام ارتجاع و واپسگرايي و امثال آن، ملت شجاع و آگاه و آزادهي ايران و نظام مترقي و انقلابي جمهوري اسلامي و مسؤولان صالح و لايق آن را مورد اتهام قرار دهند و نفرت عمومي ملت ايران از سلطهگران مستكبر و خبيث، مخصوصا شيطان بزرگ را بدينگونه تلافي كنند.
اگرچه تجربهي يازده سالهي جمهوري اسلامي ثابت كرده است كه استكبار و ارتجاع و ايادي آنان، در اين ترفند نيز موفقيتي كسب نكرده و نتوانستهاند نام نيك و چهرهي روشن ملت بزرگوار ما را با اينگونه تلاشها در جهان و بخصوص در ميان تودههاي مستضعف عالم مخدوش سازند و سرمايهگذاري گزاف آنان در استخدام قلمها و زبانهاي مزدور و بهكارافكندن صدها رسانهي صوتي و تصويري و مطبوعاتي براي منزوي يا منفعل يا بد نام كردن انقلاب اسلامي، دچار خسران شده است و هماكنون عليرغم خواست آنان در بسياري از مناطق عالم، ملتها با الگو ساختن حركت نجاتبخش ملت ايران، به مبارزات مردمي با سلطههاي شيطاني روي آورده و خواب از چشم ستمگران ربودهاند و قشرهاي بيدار مسلمان در همهجا بخوبي تشخيص دادهاند كه علت دشمني رأس استكبار ـ يعني امريكا ـ و ايادي آن با ملت ايران، دشمني آنان با اسلام است: "و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد".
ولي ملت ايران بايد بدانند كه حفظ انقلاب و برپانگاهداشتن پرچم عزت و شرف و ادامهي راه پرافتخاري كه مجاهدات اين ملت شريف در برابر ملتهاي جهان، مخصوصا مسلمانان گشود و به عنوان تنها راه غلبه بر فشار و ظلم قلدران شناخته شد، و تنها باطلالسحر توطئههاي دشمنان برعليه انقلاب و جمهوري اسلامي، همانا حراست از اصول بنياني انقلاب و پاسداري از ارزشهاي انقلاب است. اين، آن نقطهي روشني است كه شعار ضديت با سلطهي جهاني استكبار را عالمگير ساخته و اركان نظام سلطهي جهاني را متزلزل كرده است و همين است كه از اين پس نيز ملت ايران را بر همهي توطئههاي دشمنان فايق خواهد ساخت. و اين همان وصيت جاوداني است كه امام راحل عظيمالقدر(اعليالله كلمته) در بيانيهها و اخيرا در وصيتنامهي خود، همهي ما را بدان توصيه فرموده است.
اكنون، يك سال پس از رحلت آن پدر دلسوز و مرشد و معلم آگاه و حكيم، اينجانب لازم ميدانم اساسيترين معارف انقلاب را كه همه در شمار بينات مكتب انقلاب و برخاسته از اصول و احكام اسلام است، يكبار ديگر به برادران و خواهران خود تذكر داده، همهي ملت انقلابي و شجاعمان را به توجه و اهتمام روزافزون نسبت به آنها دعوت كنم:
1) پيش از هر چيز، زنده داشتن ياد و راه و درس جاودانهي امام خميني (اعلياللهكلمته) است، كه مشعل راه و ترسيمكنندهي خط اساسي حركت و تعيينكنندهي شاخصهاي اصلي و حياتي اين جادهي مبارك و فرجام تابناك آن است. حيات و شخصيت خميني كبير، تجسم اسلام ناب محمدي(صلياللهعليهوالهوسلم) و تبلور انقلاب اسلامي بوده و او خود و سخنش و انگشت اشارهاش، خضر راه اين حركت الهي و روشنگر نقاط مبهم و برطرفكنندهي همهي ترديدها بوده و همچنان خواهد بود. ملت ايران و از همه بيشتر مسؤولان كشور، بايد اين درس بزرگ را هرگز از ياد نبرند.
2) اين نهضت مردمي و انقلاب بينظيري كه در منتهاي مبارزات پانزدهسالهي آن پديد آمد و حماسهي عظيمي كه در عمر يازده سالهي اين نظام به ظهور رسيد و شهادت نفوس طيبه و تحمل آن همه دشواريها و شكنجهها و مصيبتها از سوي ملت مؤمن و مبارز ما، همه و همه به خاطر اسلام بود. اين ملت بزرگ و امام بزرگوارش، سعادت را در پيروي حقيقي از اسلام دانستند و حاكميت اسلام را وسيلهي نجات از سلطهي شيطانها و طاغوتها و ستمگران ديدند و رضاي خدا را در پيگيري از حاكميت اسلام جستجو كردند. ملتهاي مسلمان و مخلصان دلسوز در سراسر جهان اسلام نيز به خاطر اسلام بوده و هست كه اين انقلاب و اين نظام را متعلق به خود دانسته و از آن حمايت و دفاع كردند و ميكنند. ازاينرو، جمهوري اسلامي بزرگترين وظيفهاش آن است كه اسلام را در زندگي مردم تحقق بخشد و جامعه را به صورت يك جامعهي نمونهي اسلامي درآورد.
براي عملي شدن اين هدف ـ كه گامهاي اساسي و بلند آن، از آغاز پيروزي به وسيلهي همهي دستاندركاران و با اشراف و اهتمام شديد امام(رضوانالله عليه) برداشته شده ـ بايد قواي سهگانهي كشور هماهنگ و پيگير عمل كنند و حوزههاي علميه و مراكز فرهنگي و پژوهشي اسلامي، به تلاش وسيع دست زنند و سرچشمهي پايانناپذير تفقه و اجتهاد آگاهانه و بصير را در خدمت عمق و گسترش معارف اسلامي به كار گيرند و دستگاه فكري و عملي نظام جمهوري اسلامي، با هم و در كنار هم، جامعه را در راه اسلامي شدن روزافزون و به سمت هدفهاي اسلامي پيش ببرند.
تمامي آحاد ملت مسلمان، در حفظ و حراست از احكام نوراني آن و سعي در گسترش و تعميق آن در جامعه، داراي وظيفهيي بزرگند. امر به معروف و نهي از منكر كه يكي از اركان اساسي اسلام و ضامن برپاداشتن همهي فرايض اسلامي است، بايد در جامعهي ما احيا شود و هر فردي از آحاد مردم، خود را در گسترش نيكي و صلاح و برچيده شدن زشتي و گمراهي و فساد، مسؤول احساس كند.
ما هنوز تا يك جامعهي كاملا اسلامي كه نيكبختي دنيا و آخرت مردم را بهطور كامل تأمين كند و تباهي و كجروي و ظلم و انحطاط را ريشهكن سازد، فاصلهي زيادي داريم. اين فاصله، بايد با همت مردم و تلاش مسؤولان طي شود و پيمودن آن، با همگاني شدن امر به معروف و نهي از منكر آسان گردد. مساجد به عنوان پايگاههاي معنويت و تزكيه و هدايت، روزبهروز گرمتر و پررونقتر شود و نشان ايمان و عمل و اخلاق اسلامي، در گوشه و كنار جامعه، از جمله در مراكز دولتي و ادارات و دانشگاهها، همه را به پيروي از تعاليم نوراني قرآن تشويق نمايد. كتاب خدا در ميان مردم حضور واقعي بيابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، براي همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امري رايج و داير گردد. در اين مورد، مسؤوليت علما و آگاهان و نويسندگان و گويندگان و رسانههاي عمومي، بسي مهم و خطير است.
3) فوريترين هدف تشكيل نظام اسلامي، استقرار عدالت اجتماعي و قسط اسلامي است. قيام پيامبران خدا و نزول كتاب و ميزان الهي، براي همين بود كه مردم از فشار ظلم و تبعيض و تحميل نجات يافته، در سايهي قسط و عدل زندگي كنند و در پرتو آن نظام عادلانه، به كمالات انساني نايل آيند. دعوت به نظام اسلامي، منهاي اعتقادي راسخ و عملي پيگير در راه عدالت اجتماعي، دعوتي ناقص، بلكه غلط و دروغ است و هر نظامي هرچند با آرايش اسلامي، اگر تأمين قسط و عدل و نجات ضعفا، و محرومين، در سرلوحهي برنامههاي آن نباشد، غيراسلامي و منافقانه است. و از همينجاست كه ادعاي سلاطين و حكامي كه با وجود داعيهي مسلماني و شعار پيروي از قرآن، راه ديگر جباران را پيموده و فاصلهي فقير و غني را بيشتر كرده و خود در صف اغنيا قرار گرفته و از درد فقرا و پابرهنگان غافل ماندهاند، چه در تاريخ و چه در زمان حاضر، همواره از سوي هوشمندان آشنا به معارف قرآن و اسلام، مردود دانسته شده است.
در نظام اسلامي بايد همهي افراد جامعه، در برابر قانون و در استفاده از امكانات خداداد ميهن اسلامي، يكسان و در بهرهمندي از مواهب حيات، متعادل باشند. هيچ صاحب قدرتي قادر به زورگويي نباشد و هيچكس نتواند برخلاف قانون، ميل و ارادهي خود را به ديگران تحميل كند. طبقات محروم و پابرهنگان جامعه، مورد عنايت خاص حكومت باشند و رفع محروميت و دفاع از آنان در برابر قدرتمندان، وظيفهي بزرگ دولت و دستگاه قضايي محسوب شود. هيچكس به خاطر تمكن مالي، قدرت آن را نيابد كه در امور سياسي كشور و در مديريت جامعه دخالت و نفوذ كند و هيچ تدبير و حركتي در جامعه، به افزايش شكاف ميان فقرا و اغنيا نينجامد. پابرهنگان، حكومت اسلامي را پشتيبان و حامي خود حس كنند و برنامههاي آن را در جهت رفاه و رفع محروميت خود بيابند.
امام بزرگوار ما، اين را يكي از اساسيترين مسايل جمهوري اسلامي دانسته و قويترين بيانات را در اينباره ايراد نمودهاند و اين، خصوصيت غيرقابل تفكيك جمهوري اسلامي است. هيچ حايلي نبايد بتواند مسؤولين نظام و مديران بخشهاي مختلف آن را از اين هدف اساسي غافل كند. پابرهنگان و كوخنشينان و اكثريت مردم ما كه بر اثر سياستهاي خائنانه و خانهبرانداز رژيم ستمشاهي، در فقر و محروميت بسر ميبرند، همواره صادقترين و با اخلاصترين ياوران اين انقلاب و اين نظام بودهاند و هستند و نظام اسلامي بايد رفع محروميت از آنان را در صدر برنامههاي سازندهي خود قرار دهد.
4) وحدت كلمه، رمز پيروزي ملت ايران در مراحل مختلف بوده و امروزه نيز مهمترين وسيلهي ملت ما براي مقابله با تحريكها و توطئههاست. باتوجه به سرگذشت دوران دهساله و تأمل در حوادث آن، كه حاكي از آسيبناپذيري جمهوري اسلامي در برابر انواع توطئههاي دشمنان داخلي و خارجي است، اهميت وحدت و يكپارچگي ملت و مسؤولان بيشتر آشكار ميشود.
ملت ايران و مديران و گردانندگان كشور، بايد بر گرد اصول اساسي نظام جمهوري اسلامي مجتمع گشته و همهي توان و نيروي خود را براي تحقق و حراست از آن متمركز كنند وهيچ خواسته و شعار و هيچ انگيزهي فردي و گروهي و قومي و فرقهيي نتواند فرد و يا جمعي را از تلاش براي آن اصول و رسيدن به هدفهاي نظام جمهوري اسلامي باز دارد.
همهي ملت رشيد ايران، مخصوصا آنان كه سخن و عملشان در معرض قضاوت و توجه ديگران است، بايد صفوف خود را متحد و مرصوص ساخته، با وحدت و همكاري و با گامهاي استوار، به سوي اهداف عاليهي اسلام، قدرتمندانه حركت كنند و دشمنان كمينگرفته را كه مترصد فرصتند، مأيوس سازند.
رسانههاي خبري بيگانه كه مظهر تمايلات و سياستها و نيات خصمانه و اغراض خبيث سردمداران سياستهاي جهانيند، برروي هر كلمه و هر اشارهيي كه از آن، بوي اختلاف و دودستگي استشمام شود و يا بتوان چنين وانمود كرد، شديدا حساسيت نشان داده و با بزرگ كردن نكتههاي ريز و مطرح ساختن استنباطهاي دروغين از گفتهها و نوشتهها در ايران، بهطور دايم در تلاشند كه شايد بتوانند تصويري مشوش و آلوده به اختلافات و زدوخورد داخلي از ايران اسلامي ـ كه بحمدالله برخوردار از وحدت و يكپارچگي كم نظيري است ـ به مردم ايران و جهان ارايه دهند و زمينهي دودستگي و نفاق را با اين وسوسهها به وجود آورند. اينها همه نشانهي آن است كه امروزه دشمن از همهي راهها براي تضعيف جمهوري اسلامي عاجر مانده و بدخواهانه در كمين اختلافات داخلي و شكست وحدت عمومي نشسته است.
ملت رشيد ايران و مسؤولان و متصديان امور كشور و نمايندگان محترم مجلس، گويندگان و نويسندگان، بايد مانند هميشه به اين طمع خام دشمن پاسخ مناسب را بدهند و وحدتي را كه صنع الهي و رحمت شاملهي حق بر ملت ايران است، با همهي وجود پاسداري كنند.
5) حفظ عزت و كرامت انقلابي جمهوري اسلامي و ملت ايران در مناسبات بينالمللي، يكي ديگر از نقاط اصلي است. پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، تحولي ژرف در ارتباطات بينالمللي از دو نظر بهوجود آورد:
اول اينكه هيمنهي دو ابرقدرت آن روز دنيا را در رابطهشان با دولتهاي ضعيف جهان، شكستي سخت داد و ابهتي را كه بهمرور در چشم ملتها و دولتها به دست آورده بودند، بشدت تضعيف كرد.
دوم آنكه به ملتها دلگرمي و شجاعت بخشيد و جرأت و گستاخي در مقابله با دولتهاي دستنشانده را به آنان تزريق كرد. گرچه اين تأثيرات عميق، بتدريج در جهان ظاهر شد و امروز پس از يازده سال، چهرهي سياسي عالم را دگرگون كرده است، اما همهي چشمهاي تيزبين، از همان آغاز تشخيص دادند كه با پيروزي اين انقلاب عظيم، عصر جديدي در مناسبات عالم پديد آمده است. اين عصر را بايد "عصر امام خميني" ناميد و ويژگي آن، عبارت است از بيداري و جرأت و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگويي ابرقدرتها و شكستن بتهاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسانها و سربرآوردن ارزشهاي معنوي و الهي.
امروز كه با دفن ماركسيسم و تلاشي بلوك شرق و قيامهاي مردمي برضد حكومتهاي استبدادي كمونيست، پيشبينيهاي امام بزرگوار تحقق يافت و يكي از دو ابرقدرت از صحنهي سياست عالم حذف و به قدرت درجهي دوم تبديل گرديده و ابرقدرت ديگر هم از سويي با اوجگيري مقاومتهاي مردمي در بسياري از نقاط عالم، از جنوب و شمال آفريقا و فلسطين اشغالي تا اقصا نقاط شرق آسيا و از سوي ديگر، با گسترش روزافزون فساد و بيايماني و بيبندوباري، خلا معنويت و تفكر مكتبي در داخل جامعهي امريكايي و گسسته شدن رشتهي "مبارزه با كمونيسم "كه همواره سردمداران امريكا ميخواستند با آن، خلا يك عقيدهي وحدتبخش را در ميان ملت خود پر كنند و نيز از سوي ديگر، برهمريختن محاسباتي كه بر روابط اروپا و امريكا حاكم بود، موجب نفوذ دولت امريكا حتي بر كشورهاي اروپايي ميشد، بشدت احساس خطر ميكند و موقعيت خود را در جهان متزلزل ميبيند.
براي حفظ اين روند روبه اشتعال و تقويت روحيهي ملتهاي اصيل و مظلوم، جمهوري اسلامي موظف است كوچكترين تغييري در چهرهي باصلابت و موضع باعزت خود در مناسبات بينالمللي ايجاد نكند; با قلدران، از موضع قدرت و با دولتهاي ضعيف، از موضع حمايت و با ملتهاي بپاخاسته، از موضع رعايت و هدايت سخن بگويد و عمل كند; دولت امريكا را به مثابهي رأس فتنه و استكبار و رمز غداري و شيطنت و به خاطر ستمش به كشورهاي ضعيف و حمايتش از صهيونيسم غاصب و دشمنيش با بيداري و آزادي ملتها و خصومت عميق و جنايتبارش با ملت ايران، محكوم و منفور و مطرود دانسته، هيچ فرصتي را براي افشاي چهرهي تزويرآلود و رسوا كردن آن مدعيان آزادي و غيره و بيان اين حقايق از دست ندهد.
مسألهي فلسطين، مسألهي اول بينالملل اسلامي است. امروز كه مبارزات ملت فلسطين در زير پرچم اسلام، خواب از چشم دولت غاصب صهيونيست و حاميانش ربوده است، بزرگترين وظيفهي ملت و دولت ما و همهي ملتها و دولتهاي مسلمان، حمايت از اين مبارزات است. غدهي سرطاني اسرائيل را تنها از طريق همين مبارزات ميتوان ريشهكن ساخت و جهان اسلام را از خطرات مهلك آن نجات داد. سكوت و سازش خيانتآلود بسياري از دولتهاي عربي و حتي تظاهر بعضي از آنان به بيتفاوتي و عدم حساسيت نسبت به سرنوشت فلسطين، كار را به جايي رسانده است كه دولت غاصب صهيونيست، پس از سالها كتمان و حتي انكار، اكنون دوباره داعيهي اسرائيل بزرگ را علنا بر زبان ميآورد و با بيشرمي و وقاحت، نيت پليد غصب سرزمينهاي جديدي از ميهن اسلامي را تكرار ميكند.
بعضي از پادشاهان و رؤساي عرب، به خاطر جلب نظر معبودشان امريكا، حتي انگيزههاي عربي و عرق قوميت را كه دايما از آن دم ميزنند، در برابر اسرائيل به فراموشي ميسپارند و به جاي آن، ميدان مسابقه با اسرائيل در گرفتن كمك از امريكا را هرچه بيشتر گرم ميكنند. اين داغ ننگ را چه كسي از پيشاني ملت عرب خواهد زدود؟ و آيا جوانان مسلمان بيدار در كشورهاي عربي، اين خيانت را بر خودفروختگان خواهند بخشيد؟!
در نظر اين زمامداران خائن، قوميت و وحدت عربي، فقط هنگامي بايد مورد استفاده قرار گيرد كه امريكا بخواهد از آن در برابر ايران اسلامي و اسلام ناب محمدي(صلياللهعليهواله) بهرهبرداري كند. اف بر وجدانهاي خفته و دلهاي ناپاكي كه لطف و عنايت امريكا را به قيمت ازدستدادن همه چيز، هم ثروتهاي خداداد طبيعي، هم شأن و كرامت انساني و ايمان اسلامي و آبرو و اعتبار و تشخص ملت خود طلب كردند و با كفران نعمتهاي خدا، خود و ملتهايشان را در سراشيب انحطاط و ابتلا به غضب الهي دچار ساختند. "الم تر الي الذين بدلوا نعمتالله كفرا واحلوا قومهم دارالبوار جهنم يصلونها و بئس القرار".
چه شد آن شور و هيجاني كه در برابر اسرائيل غاصب ابراز ميشد؟ و چه شد تعهدي كه رؤساي عرب با ملتهاي خود دربارهي مبارزه با اسرائيل بستند؟ لعنت خدا و بندگان صالحش بر آن دستي كه اولين معاهدهي سازش با اسرائيل را امضاء كرد و زندگي سياه دنيوي و سرنوشت اخروي خود را با فرعون قرين ساخت. و نفرين بندگان صالح و فرشتگان و انبيا و اوليا بر آنان كه آن راه را ادامه دادهاند و ميدهند; مخصوصا آنان كه اميد كاذبي به ملت مظلوم فلسطين داده و آنگاه به بهاي سيهروزي آنان، عيش ناپايداري براي خود فراهم كردند.
ملت فلسطين نبايد و نميتواند آزادي و حقوق حقهي خود را در كنفرانس و گردهماييهاي سران عرب جستجو كند. اين نشست و برخاستها، اگر براي فلسطينيهاي مظلوم، شوم و بدفرجام نباشد، حداقل بيفايده و بيخاصيت است. رؤسايي كه در اين ايام به عنوان فلسطين گردهم آمدند، اگر صادقانه در انديشهي نجات فلسطين بودند، بايد دربرابر پيشنهاد مزورانهي رئيسجمهوري امريكا، موضعي سخت و قاطع گرفته، براي كمك مالي و تسليحاتي و سياسي به مبارزان داخل فلسطين اشغالي، تصميمهاي عاجل و واقعي ميگرفتند و به شعارهاي پوچ اكتفا نميكردند و اگر چنين نشود ـ كه نشده است و با وضع فعلي جهان عرب و حكام آن، نخواهد هم شد ـ مبارزان داخل بايد به خدا و به نيروي مردمي و اسلامي تكيه كنند و بدانند: "كم من فئه قليله غلبت فئه كثيره باذنالله والله معالصابرين".
6) تكيه بر مردم و حاكميت اراده و خواست و تشخيص آنان، ركن مهم ديگري است كه روزبهروز بايد تحكيم و تقويت شود. مردم آزادهي ما، با ارادهي قاطع خود كه از ايمان عميق آنان به اسلام ناشي ميشود، مبارزات را تا پيروزي ادامه داده و جمهوري اسلامي را به وجود آورده و با فداكاري و ايثاري بينظير، از آن حراست نمودهاند و از اين پس هم در همه حال، نظام اسلامي متكي به مردم و متعلق به مردم و در اختيار مردم خواهد بود. مجلس شوراي اسلامي كه در آزادي و استقلال رأي در جهان بينظير است، مظهر ارادهي مردم و رئيسجمهور، وكيل و برگزيدهي مردم و مديران كشور، آحادي از مردمند و مردم داراي حق رأي و بيان و تصميم در كليهي امور سياسي، اقتصادي و اجتماعيند. و اين، يكي از بركات بزرگ اسلام و طرح منحصربهفردي است كه نظامهاي شرق و غرب، از ارايهي آن ناتوان بودهاند و در هيچيك از سيستمهاي حكومتي عالم، نميتوان نظير آن را يافت.
علاوه بر نظامهاي ورشكسته و متلاشيشدهي كمونيستي كه در آن، حزب منحصربهفرد كمونيست، به جاي مردم تصميم ميگرفت و علاوه بر نظامهاي ارتجاعي مستبدانه كه در آن، سلطنتهاي موروثي و رياستهاي ناشي از كودتاي نظامي، با آن زندگيهاي قاروني و ديكتاتوريهاي فرعوني، وبال جان و زندگي مردم محسوب ميشوند، در كشورهايي هم كه اسما داراي نظام دمكراسيند و حكومتها عليالظاهر با رأي و انتخاب مردم بر سر كار ميآيند، باطن كار چيز ديگري است و زمام همهي كار، در دست كمپانيها و سرمايهداران استثمارگر است و اين قدرت پول و سرمايه است كه با در دست داشتن رسانهها و قدرت تبليغات، امر را بر خود مردم هم مشتبه ميكند.
در همه جاي عالم، فاصلهي ميان زندگي رؤساي كشور با مردم كوچه و بازار، فاصلهي شاه و گداست و حتي حكومتهايي هم كه داعيهي تودهيي داشتند، نتوانستند از زندگي مسرفانهي شاهان براي خود صرفنظر كنند. افتخار نظام اسلامي آن است كه امام عظيمالشأنش تا پايان عمر در زي طلبگي زندگي كرد و مسؤولان كشور بدون استثنا، دامان خود را از طرز زندگيهاي رايج مسؤولان در ساير كشورها پاكيزه نگهداشتند و مانند قشرهاي متوسط مردم خود زندگي كردهاند. مردم ميان خود و مسؤولان، آن فاصلهي عميقي را كه در همه جاي دنيا ميان مردم و مسؤولان هست، مشاهده نكردند; حرف خود را بيمحابا زده و اگر انتقادي داشتهاند، براحتي مطرح ساختهاند و مطبوعات، حتي راديو و تلويزيون، همواره نظرات گوناگون را در مسايل كشور منعكس كرده و مردم را در معرض افكار و سليقههاي گوناگون قرار دادهاند و اين، موضوعي روشن و مشهود است. حتي ورشكستگان سياسي و دستهجاتي كه در امتحانات متعددي از آغاز انقلاب، مردود و در نزد مردم سرافكنده و به وسيلهي آنان مطرود شدهاند نيز هنگامي كه به تحريك اجانب، مقالات زهرآگين و كينهتوزانه برعليه نظام اسلامي و مسؤولان كشور مينويسند، انواع اتهام را به آنان ميزنند، اين نوشته را بدون هيچ مانع و رادعي به چاپ رسانده، تا هرجا كه خوانندهيي بيابند، منتشر ميكنند و عليرغم ميل خود، عملا وجود آزادي را اثبات ميكنند.
بعضي از اين نويسندگان و گويندگان كه عمر باطل خود را غرقه در فساد و آلودگيهاي اخلاقي و سياسي و انواع هرزگيها گذرانيدهاند، با حكومت اسلامي كه راه را بر اين تباهيها و هرزگيها بسته است و اربابان خارجي آنها را بيرون رانده، مخالفند و آنگاه اين مخالفت و عناد را كه مخالفت با اسلام و استقلال و آزادگي ملي و طهارت اخلاقي است، به حساب خردهگيري و انتقاد از اوضاع سياسي و اقتصادي ميگذارند و درحاليكه آزادانه هرچه خواستهاند، گفتهاند، با وقاحت و بيشرمي، مطالبهي آزادي ميكنند! خواست حقيقي اينها، بازشدن پاي امريكا و فروختن كشور به دشمنان است و خصم آنان، ملت رشيد و آگاه است. ملت ما، حسرت بازگشت به دوران بردگي امريكا را بر دل آنان خواهد گذاشت و با همهي وجود، دستاورد بزرگ خود ـ يعني نظام اسلامي و حاكميت اراده و ايمان انسانها ـ را حراست خواهد كرد.
نظام اسلامي، هرگز نخواسته آزادي را كه پرچمدار آن اسلام و قرآن است، از مدعيان دروغگوي آزادي در نظامهاي غربي بياموزد. ما آزادي فساد و بيبندوباري و هرزگي و آزادي دروغ و تزوير و فريب و آزادي ظلم و استثمار و تجاوز به حقوق ملتها را كه غرب پرچمدار و مرتكب آن بوده است، صريحا و قاطعا رد ميكنيم. ما آن آزادي را كه به سلمان رشدي مرتد نابكار، اجازهي اهانت به مقدسات يك ميليارد انسان را ميدهد، اما به مسلمانان انگليس حتي حق شكايت از او را هم نميدهد; به دولت امريكا حق تحريك و سردستگي اوباش مخالف با يك حكومت مردمي را ميدهد، اما به آن حكومت مردمي، حق مقابله با آن اوباش را نميدهد; به سرمايهداران غارتگر، حق ورود نامشروع به كشورهاي ضعيف و چپاول هست و نيست آن ملتها را ميدهد، و به آن ملتها حق مبارزهي با آنان را نميدهد، مردود و منفور ميشماريم و آن را ننگ بشريت ميدانيم.
آزادي در منطق ما، آزادييي است كه اسلام به ملتها ميبخشد و آنان را به كوه استواري در برابر سلطهگران ظالم و غاصب تبديل ميكند; همانطور كه در مورد ملت ايران اتفاق افتاد و اين معجزه پديد آمد. و اين آزادي در كشور ما همواره هست و خواهد بود و همهي آحاد ملت بايد آن را حفظ كنند. مسؤولان كشور بايد مانند هميشه، پاس حضور مردمي و تأثير تعيينكنندهي آن در استقلال كشور را بدارند و بهطور روزافزون، مردم را به حضور و فعاليت در صحنههاي سياسي و اقتصادي، فرهنگي و دفاعي و امنيتي تشويق نمايند.
7) همكاري دولت و ملت و پيوند عاطفي و عقيدتي مردم با مسؤولان كشور، يكي از مظاهر اساسي حكومت مردمي است و تاكنون گرهگشاي مسايل بسيار مهمي بوده است و بايد هميشه با همان قوت و استحكام باقي بماند. امام بزرگوار ما (رضواناللهعليه) در دورههاي مختلف و نسبت به دولتهاي همهي دوران دهساله، همواره مردم را توصيه به همكاري و كمك نمودهاند و امروز كه دولت جمهوري اسلامي، با مديريت يكي از چهرههاي شاخص انقلاب و يكي از شاگردان و ياران ديرين امام امت، با مجموعهيي از كارهاي بزرگ براي پيشرفت كشور و رشد و توسعهي ملي و دفاع از ارزشهاي انقلاب در سطح جهان روبهرو است، اين پيوند و صميميت، از هميشه بايد مستحكمتر باشد و بحمدالله همينطور نيز هست.
وقتي مديران اصلي كشور مورد اعتماد مردمند و مردم در كار آنان، نشانههاي لياقت و صداقت را ميبينند، همهي كارها آسانتر و روانتر انجام ميگيرد و وسوسهها موجب كارشكني و عدم همكاري نميشود. ممكن است بدخواهاني براي جلوگيري از پيشرفت كارها، دست به شايعهپراكني زده و دولت يا دستگاه قضايي را زير سؤال ببرند. ملت عزيز بايد بدانند اينگونه تلاشها، ناشي از حسن نيت نيست و انتقاد نابجا از مسؤولان زحمتكش و مخلص و ناسپاسي در برابر تلاشهاي توانفرساي آنان، هرگز كمكي به پيشرفت امور كشور نكرده و نخواهد كرد.
دولت و دستگاه قضايي نيز بايد خود را به تمام معنا خدمتگزار مردم دانسته، هدفي جز كسب رضاي خدا از راه خدمت به ملت، مخصوصا قشرهاي محروم و زحمتكش و احقاق حق آنان و رفع ظلم از آنان و بريدن دست متجاوزان به حقوق عمومي و سوء استفادهكنندگان و زراندوزان از خدا بيخبر نداشته باشند. ملت وفادار ما در راه اسلام و انقلاب، از هيچگونه فداكاري دريغ نكرده است و جا دارد كه هركس در هر مسؤوليتي، همهي همت خود را به گشودن گرهها و رفع مشكلاتي كه از سوي دشمنان كشور تحميل شده است، بگمارد.
8) سازندگي كشور و آبادسازي اين سرزمين پربركت و مستعد و جبران عقبماندگيهاي تأسفباري كه در دوران حكومت طواغيت، بر اين ملت بااستعداد تحميل شده است، يكي از هدفهاي اصلي جمهوري اسلامي است. ملت ما در بهترين فرصتهاي تاريخي، يعني در دوراني كه جهان، تازه به جادهي دانش و صنعت قدم نهاده بود و ايران ميتوانست با بيداري و تحرك مناسب، سهم خود را در پيشرفت علمي و صنعتي بشريت ايفا كند و از نتايج آن بهرهمند شود، در اسارت حكام ظالم و مستبد و بيخبر و وابسته، از قافله عقب ماند. پادشاهان پهلوي و قاجار، به جاي سازندگي كشور و زنده كردن استعدادهاي خدادادي بشري و طبيعي آن، ايران را به خارجيان سوداگر و چپاولگر فروختند و منابع را به غارت بيگانگان دادند و يا راكد و معطل گذاردند و استعدادهاي انساني را به هدر دادند و به جاي مصلحت ملت، مصالح دولتها و كمپانيهاي خارجي را مقصد خود ساختند; بهطوريكه خط آهن وقتي با صدسال تأخير به كشور ما وارد شد، در تعيين مسير آن، به جاي رعايت مصالح ملت و نيازهاي بازرگاني، مصلحت نظامي دشمنان در نظر گرفته شد.
سياست وابسته و سوء تدبير و ضعف نفس و استبداد در رژيم پهلوي و قاجار، در ظرف دويست سال، ايران را كه روزي به بركت اسلام پرچمدار دانش جهان بود، به ويرانهيي محتاج بيگانگان و تحت سلطهي آنان بدل ساخت. روستاها متروك، شهرها مصرفزده، مزارع بيثمر، صنعت مونتاژ و مغزها معطل شدند.
پس از پيروزي اسلام و تشكيل نظام مردمي و انقلابي جمهوري اسلامي، دشمنان خارجي بخوبي تشخيص دادند كه اين نظام انقلابي، با پشتوانهي مردمي نيرومند خود و با اعتقاد راسخي كه به نيروي ملي و مردمي خود دارد، خواهد توانست كشور را در جادهي رشد و پيشرفت مادي بيندازد و عقبماندگيها را با برنامهريزي جبران نمايد و دست بيگانگان سودجو و بد نيت را براي هميشه كوتاه كند. لذا از هر وسيلهيي براي جلوگيري از سازندگي كشور استفاده كردند كه يكي از آنها، جنگ ويرانگري بود كه بر مردم ما تحميل نموده و موجب شدند كه همت مردم و مسؤولان، به جاي سازندگي و پيشرفت علمي و عملي، صرف دفاع از تماميت و استقلال كشور شود.
امروز كه آتش جنگ فرونشسته و برنامهي سازندگي به وسيلهي دولت و مجلس تنظيم شده و نيروهاي مخلص، آستين همت بالا زدهاند، بر همگان واجب است كه سازندگي كشور را بسيار جدي بدانند و موانع را از سر راه آن بردارند. امروز، آبروي اسلام در گرو آن است كه ايران اسلامي به كشوري آباد تبديل شود، كار و ابتكار در آن همهگير شود، زندگي مردم سروسامان يابد، فقر و محروميت ريشهكن شود، توليد داخلي با نيازهاي مردم متعادل گردد، كشور در صنعت و كشاورزي به خودكفايي برسد، دشمن از طريق احتياجات زندگي مردم، راهي به اعمال فشار نداشته باشد و خلاصه دين در كنار معنويت، زندگي مادي مردم را نيز سامان بخشد.
بعضي از رسانههاي مغرض خارجي اصرار دارند وانمود كنند كه پايبندي به اصول انقلاب، به معناي دوري از رفاه عمومي و علاج نكردن مشكلات طبقات ضعيف و مستمند است. اين حرف از كساني صادر ميشود كه دهها سال جوامع خود را در سايهي سنگين تفكر كمونيستي، به راهي بدبختيزا سوق دادهاند. درحاليكه سران آن كشورها مانند كشورهاي سرمايهداري، غرق در زندگي اشرافي بودند، طبقات پايين جامعه در انواع سختيهاي مادي و معنوي بسر ميبردند. در نظام اسلامي، رفع فقر و محروميت، در شمار هدفهاي طراز اول است و پايبندي به اصول انقلاب، بدون مجاهدت در راه نجات مستضعفان و محرومان، سخني بيمعني و ادعايي پوچ است.
دولت و ملت، بايد سازندگي كشور را وظيفهيي انقلابي بدانند; با همكاري و با بسيج همهي نيروها و استعدادها و مغزها و بازوها، ايران را چنان آباد و پيشرفته بسازند كه اميد را در دل ملتهاي مظلوم زنده كند و راه آسايش مادي و تعالي معنوي را به آنان ارايه نمايد.
9) گسترش دانش و تحقيق و رشد علمي و شكوفايي استعدادهاي انساني و گسترش آگاهي و معرفت عمومي، يكي ديگر از نقاط اساسي انقلاب است. جامعهي مطلوب اسلام، جامعهيي است كه در آن، گنجينههاي فكر و ذهن انسانها ـ كه گرانبهاترين ثروت ملي هرجامعهيي است ـ استخراج و به كار گرفته شود; بيسوادي ريشهكن گردد; مدارس، دربرگيرندهي همهي كودكان و نونهالان; دانشگاهها و حوزههاي علميه، پررونق; مراكز تحقيق، فعال و پيشرو; كتاب، همه جا و نزد همه كس رايج; مطبوعات، پرمغز و آگاهيبخش; دانشمندان و اساتيد، بانشاط و پرانگيزه; مبتكران و نوآوران و نويسندگان و هنرمندان، دلگرم و فيضبخش باشند.
فاصلهي امروزين ما با وضعي كه مطلوب و مقبول اسلام ميباشد، فاصلهيي زياد، اما پيمودني است. ايران اسلامي بايد ثابت كند كه امروز هم پرورشگاه نبوغها و استعدادهاي علمي منحصربهفرد است و دو قرن سلطهي استبداد و استعمار، نتوانسته است جوهر ذاتي اين ملت را نابود كند. اگر در دو قرن گذشته، تسلط استعمار و استبداد، مانع شكوفايي استعدادها شده، امروز در دوران آزادي و بيداري ملت و به بركت انقلاب اسلامي، بايد عقبماندگي جبران شود.
دانشگاهها بايد تلاش علمي و تحقيقي خود را با روحيهي انقلابي و نشاط اسلامي دنبال كنند; وگرنه سرنوشت آنها بهتر از دانشگاههاي دوران طاغوت نخواهد بود كه در آن، خودباختگي علمي در برابر بيگانگان و تحقير ارزشهاي خودي، راه را بر جوشش استعدادها ميبست و مغزهاي مستعد را هم به گريز از مرز و بوم خود تشويق ميكرد. اساتيد عاليقدر و دلسوز، بايد فضاي انقلابي را براي تربيت نيروهاي مستعد مغتنم بشمارند و دانشجويان ضمن تكريم و احترام به اساتيد ـ كه فريضهيي اسلامي است ـ نبايد اجازه دهند احيانا كسي بدخواهانه، از علم و تخصص، وسيلهيي براي هموار كردن راه فرهنگ استعماري در دانشگاهها درست كند و مانند دوران سلطهي بيگانگان، دانشگاه را پرورشگاه مغزهاي از خود بيگانه و بيگانهپرست سازد. روشنفكران دلسوز و صادق بدانند كه امروز، روز آزمايشي بزرگ است و تاريخ دربارهي آنان و رفتار امروزيشان، قضاوتي دقيق و افشاگر خواهد داشت.
اگر كساني از وابستگان به قشر روشنفكر كشور، در دوران سلطهي بيگانگان و حكومت خودفروختگان، توفيق آن را نيافتهاند كه به اقتضاي مسؤوليت روشنفكران، در صفوف ملت قرار گرفته و در جايگاه خود در جبههي مبارزه با امريكا و رژيم دستنشاندهاش قرار گيرند، امروز كه روز حكومت مردم و حاكميت ارزشهاي اسلامي و انساني و روز مبارزه با بيگانگان كينهورز و خدعهگر است، بايد گذشته را جبران و صفوف مبارزهي ملت ايران را با امريكا و استكبار و امپراتوري خبيث زر و زور جهاني، به سهم خود و به قدر نيرو و توان خود مدد برسانند و زبان و قلم و هنر را در خدمت جهاد عظيم اسلامي اين ملت قرار دهند.
زندگي در نظامي كه برپايهي معرفت و فرهنگ و ارزشهاي الهي بنيان نهاده شده، براي همه افتخارانگيز است; نظامي كه در رأس آن امام خميني است; آن عظيمالقدري كه حتي دشمنانش او را بزرگ و خارقالعاده ميشمارند و به عظمتش كينه ميورزند. هيچكس اعتلاي معنوي او و زهد و پارسايي او و دانش و معرفت او و صفاي روح بزرگ او را انكار نميكند. هيچكس در او، كمترين شايبهيي از ضعف و تسليم در برابر دشمنان ملت نميشناسد و قلهيي برتر از او در عظمت روحي، گمان نميبرد.
چهقدر كوچك و زبون و بيمقدارند كساني كه خود را دلبسته به نظامي بدانند كه در رأس آن، مردمي فاسد و فاسق و خائن، مانند پادشاهان صدسال اخير قرار داشته باشند و گردانندگان آن، امثال رضاخان و محمدرضا وعلم و اقبال و هويدا و زاهدي و منصور و وابستگان بدنام و مجرمشان باشند و امريكا و انگليس، ارباب اينهمه و صاحباختيار ملك و ملت باشند.
آيا روشنفكرنماياني كه در سايهي آزادي اسلامي، فرصت و امكان آن را يافتهاند كه صفحاتي را به داعيهي روشنفكري، از سخناني خوشايند بيگانگان مطرود پر و منتشر كنند، شهامت آن را دارند كه به صراحت اقرار كنند كه داغ و غصهي آنان، نه براي علم يا آزادي، بلكه به خاطر جمع شدن سفرهي ننگين فسق و فساد و كوتاه شدن دست مروجان فرهنگ تباهگر غربي است؟ و دشمني آنان با نظام، نه به دليل وجود عيب و نقيصهيي در آن، بلكه به انگيزهي بازگشت به همان دنياي شرمآوري است كه بيگانگان براي آنان به وجود آورده و از خود آنان در راه آن كمك گرفته بودند؟! از مسخ شدگان فرهنگ استعماري غرب، هيچ انتظاري نيست; اميد و انتظار از روشنفكران صادق و دلسوزي است كه تعالي و عزت و پيشرفت معنوي و مادي ملت و كشور خود را ميجويند و سلطهي بيگانه را در همهي اشكالش مردود ميشمارند. شايسته است كه اينان نظام اسلامي را ـ كه مايهي عزت ايران و حيات دوبارهي ملت است ـ قدر بدانند و مسؤوليت خود را در آن بشناسند.
10) روحانيت، عنصر اصلي در مبارزات پانزدهسالهي منتهي به پيروزي انقلاب و سپس در تشكيل نظام مقدس اسلامي و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور ملت ايران در برابر تهاجمهاي گوناگون دشمنان و پيش از اينها و در طول قرنهاي متمادي، عامل اصلي حفظ معارف اسلامي و ايمان عميق و صادقانهي ملت ايران به مكتب حياتبخش اسلام و رشد تفكرات ديني در همهجا بوده است. حضور روحانيون متعهد و مبارز در مركز مبارزه با رژيم دستنشاندهي امريكا بود كه قشرهاي گوناگون مردم را به صحنهي مبارزه كشانيد و مبارزه را شكل عمومي و مردمي بخشيد. در همهي حوادث بزرگي كه ملت ايران يكپارچه در آن شركت جستهاند ـ مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباكو ـ نيز حضور علماي دين در پيشاپيش صفوف، تنها عامل اين حضور عمومي بوده است. استعمارگران انگليسي، با درك همين حقيقت بود كه انهدام جامعهي روحانيت را مقدمهي لازم براي ادامهي حضور استعماري خود در ايران دانستند و به وسيلهي عامل دستنشاندهشان ـ رضاخان ـ در سالهاي 1313 به بعد، نقشهي محو روحانيت را شروع كردند و در آن سالها دست به فجايعي نسبت به علماي عاليمقام و حوزههاي علميه زدند كه در تاريخ ايران، پيش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح اين فجايع و ماجراي مقاومت مظلومانهي علما و طلاب در آخرين سالهاي حكومت رضاخان قلدر، بهطور كامل تدوين نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عيني ـ كه بحمدالله هنوز تعداد آنان كم نيست ـ به وسيلهي افراد و مؤسسات مسؤول، با همتي مردانه گردآوري شود.
آزادگي روحانيون و علماي دين و عدم نفوذ قدرتهاي داخلي و جهاني در آنان، موجب آن بوده است كه قلدران و حكمرانان خودسر، هيچگاه نتوانند اين مجموعهي رباني را از سر راه مفسدهجوييها و خيانتهاي خود بردارند و اگر جمعي از معممين سرسپرده و آخوندهاي درباري، به طمع حطام ناپايدار دنيا، بر سرسفرهي ستمگران نشسته و قولا و عملا آنان را تأييد كردند، اكثريت علما و روحانيون و فضلا و طلاب جوان، در حصار مناعت و پرهيزگاري و پاكدامني باقي مانده و اراده و توان مبارزهي صادقانه و قدرتمندانه را حفظ كردند و اعتقاد راسخ به روحانيت شيعه را در دل آحاد مردم، زوالناپذير ساختند.
جامعهي روحانيت به همين دليل، همواره آماج تيرهاي زهرآلود خصومت و غرضورزي دشمنان گوناگون و استعمارگران و بيگانگان و بيگانهپرستان بوده و به مثابهي دشمن درجهي يك آنان تلقي شده است. تبليغات خصمانه و برنامهريزيشدهي حكومت پهلوي و سياستهاي ذينفوذ در ايران در طول پنجاه سال برضد قشر روحاني كه ماهيتي صددرصد استعماري داشت، در دوران رضاخان و نيمهي اول دوران محمدرضا، آزمايش سختي براي علماي دين بود و جامعهي روحانيت بحمدالله از اين آزمايش سربلند بيرون آمد.
در دوران مبارزات پانزدهساله نيز حوزههاي علميهي قم و ديگر حوزههاي علميه و چهرههاي سرشناس روحانيت، كانونهاي اصلي مبارزه و بالطبع هدفهاي اصلي حملات وحشيانهي دشمن بودند; ليكن اين شدتعملهاي بيحد و حساب، به ارادهي الهي موجب آن نشد كه روحانيت از راه پرافتخار خود ـ كه پيمودن آن، وظيفهي تخلفناپذير اسلامي او بود ـ قدم باز پس نهد; بلكه در اين دوران، فكر اسلامي شكوفاتر، صيقلخوردهتر و فقه قرآن، پربارتر و شخصيت روحانيون مبارز، آبديدهتر شد و زمينه براي تشكيل حكومت اسلامي فراهم آمد.
پس از انقلاب تاكنون نيز روحانيت، بخصوص عناصر برجستهي آن ـ كه مستقيما در خدمت نظام جمهوري اسلامي بودهاند ـ بيوقفه آماج حملات مسموم دشمن بودهاند; چه در عرصهي تبليغات و چه در عرصهي تروريزم خائنانه و آلت دست دشمن. و شهداي گرانقدري، هم در جبههي جنگ تحميلي و هم در جبهههاي فعاليتهاي جهادي خود تقديم داشتهاند و محراب نماز جمعه و عرصهي علم و سياست و تبليغ دين را با خون مطهر خود رنگين ساختهاند.
ملت عزيز ما ميدانند كه انگيزهي دشمن از اين حملات همهجانبه به علماي دين، جز اين نيست كه بوضوح ميدانند روحانيت نقش تعيينكننده و بيبديلي داشته و دارند و آنان حمله به روحانيت را با هدف تضعيف و محو انقلاب انجام ميدهند.
امروزه قلمهاي مزدور و دستهاي فروخته شده به دشمن، در كار آنند كه اين پشتوانهي معنوي انقلاب را در چشم مردم تضعيف كنند. دشمن انقلاب، جامعهي روحانيت را در صورتي تحمل ميكند كه روحانيون از دخالت در امور سياست و حضور در صحنههاي انقلاب كنار بكشند و مانند جمعي از روحانيون بيخبر و متحجر گذشته و حال، به كنج مدارس و مساجد اكتفا كنند و كشور و زندگي مردم را به آنان بسپارند و از جملهي پديدههاي پرمعني آن است كه در تمام مدت مبارزات و نيز سالهاي پس از پيروزي، علماي متحجر و بيخبر از حوادث كشور و دور از جريانهاي سياسي، هيچگاه در معرض تهاجم دشمنان قرار نگرفتند; بلكه حتي گاه مورد ستايش و تمجيد نيز واقع شدند و حملات جسمي و تبليغي و حتي تهمت ارتجاع و واپسگرايي از سوي روشنفكرنمايان عامل بيگانه، تنها متوجه علما و روحانيوني شد كه از لحاظ انديشهي سياسي و نوآوريهاي عرصهي علم و عمل، درخشيده و به عنوان قشري پيشرو و مترقي و آگاه، شناخته شدهاند.
موضعگيريهاي دشمنان، بدرستي همان حقيقتي را براي مردم آگاه و جامعهي روحانيت متعهد و انقلابي آشكار ميسازد كه امام حكيم و روشنبين ما بارها آن را بيان كردهاند. يعني اولا اينكه قدرشناسي از روحانيون بزرگوار و تبعيت از آنان، وظيفهيي ديني و ملي و انقلابي است كه هيچگونه غفلت از آن جايز نيست. ثانيا اينكه تحجر و واپسگرايي در ميان روحانيون و يا خداي نخواسته توجه به منافع شخصي و دنياطلبي و روي آوردن به زيورهاي مادي و سوء استفاده از مكانت اجتماعي، خطرش براي روحانيت، كمتر از حملات دشمن نيست; بلكه به مراتب از آن بيشتر است. و ثالثا وضعيت دوران انقلاب و توجه روزافزون به اسلام در خارج از مرزهاي كشور اسلامي، ايجاب ميكند كه علماي دين، با بينشي كاملا نو و با استفاده از ذخيرهي بيپايان معارف دين و با اسلوب فقاهت سنتي و اجتهاد زنده و پويا، راه جامعهي اسلامي را هموار نمايند و حوزههاي علميه با تحولي اساسي، خود را با نيازهاي امروز جهان تطبيق دهند و نوآوري را جهت و سمت برنامههاي خود قرار دهند و البته با اعمال دقت لازم و برجسته كردن اصول و مباني فقاهت، راه را بر التقاط و كجروي ببندند. رابعا انزوا و دوري از فعاليت سياسي را ـ كه خواست دشمنان و خلاف وظيفهي اسلامي است ـ بههيچوجه در زندگي خود و حوزههاي علميه راه ندهند و همواره مخصوصا در مواقع خطر، پيشاپيش صفوف مردم، به تلاشي مخلصانه و خستگيناپذير مشغول باشند و علم را با عمل و تفقه را با جهاد و معرفت را با تبليغ قولي و عملي همراه سازند و هر سه سنگر: مدرسه، مسجد و جبهه را پركنند.
11) در اين مقال، لازم است بزرگداشت وفاداران فداكار نيز به عنوان يكي از نقاط عمدهي معارف انقلاب ذكر شود. مقصود از وفاداران انقلاب، آنهايند كه با نثار جان خود يا عزيزان خود يا سلامتي خود، پايههاي انقلاب را استحكام بخشيدند و دست دشمنان را از كشور و نظام اسلامي كوتاه كردند: خانوادههاي مكرم شهيدان، دليرمردان جانباز و اسير و مفقود و خانوادههاي بزرگوار آنان، رزمندگان نيروهاي مسلح و عناصر پاكباز بسيج كه عمر خود را در جبههها گذرانيدهاند، جهادگراني كه نيروي خود را در دو جبههي جنگ و سازندگي صرف كردند... و همهي كساني كه در اين امتحان الهي، با سختيها و ابتلائات بزرگش دست و پنجه نرم كردند، بايد مورد تكريم و قدرشناسي هميشگي ملت باشند.
12) ختام سخن آن است كه دوران دهسالهي حيات مبارك امام خميني (رضوان اللهتعاليعليه)، الگو و نمونهي حيات جامعهي انقلابي ماست و خطوط اصلي انقلاب، همان است كه امام ترسيم فرموده است. دشمنان خامطمع و كوردل كه گمان كردند با فقدان امام خميني، دوران جديد با مشخصاتي متمايز از دوران امام خميني (قدسسره) آغاز شده است، سخت در اشتباهند. امام خميني، يك حقيقت هميشه زنده است. نام او پرچم اين انقلاب، و راه او راه اين انقلاب، و اهداف او اهداف اين انقلاب است. امت امام و شاگردان او كه از سرچشمهي فياض آن موجود ملكوتي سيراب شده و عزت و كرامت اسلامي و انساني خود را در آن جستهاند، اكنون شاهد آنند كه ملتهاي ديگر، حتي ملتهاي غيرمسلمان، نسخهي تعاليم انقلابي آن قائد عظيم را مايهي نجات خود دانسته و آزادي و عزت خويش را در آن يافتهاند. امروز به بركت نهضت آن يگانهي دوران، مسلمانان در همهجا بيدار شدهاند و كاخ امپراتوريهاي سلطهي ظالمانه، رو به ويراني نهاده است. ملتها ارزش قيام ملي را دريافته و غلبهي خون بر شمشير را تجربه ميكنند و همه در همهجا، چشم به ملت مقاوم ونستوه ايران دوختهاند.
بديهي است كه براي امريكا وديگر سردمداران استكبار، چيزي مهمتر از اين نيست كه ملت ايران از راه دهسالهي خود برگردد، يا در آن ترديد كند; زيرا در اين صورت، نقطهي درخشان اميد ملتها كور خواهد شد و غلبهي خون بر شمشير، مورد ترديد قرار خواهد گرفت. ما صريحا به همهي ملتهاي جهان اعلام ميكنيم كه تفكر "خاتمه يافتن دوران امام خميني" كه دشمن با صد زبان سعي در القاي آن دارد، خدعه و نيرنگي استكباري بيش نيست و عليرغم امريكا و همكارانش، امام خميني در ميان ملت خود و جامعهي خود حاضر است و دوران امام خميني ادامه دارد و خواهد داشت. راه او راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزندهي ماست.
همهي ملت و مخصوصا جوانان عزيز و نوجوانان، خود را سربازان امام محبوبشان بدانند و با اتكال به خدا و استمداد از حضرت ولياللهالاعظم(ارواحنا فداه) با قوت و قدرت به سمت هدفهاي عالي امامشان حركت كنند و بدانند كه پيروزي نهايي از آن ماست. "كتب الله لاغلبن انا و رسلي".
دهم خرداد 1369 برابر با ششم ذيالقعده 1410
علي الحسيني الخامنهئي