بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
بسيار جلسه ى شيرين و دلنشينى است؛ مجموعه اى از نخبگان اين استان در كنار
مجموعه اى از مسئولان بخشهاى مختلف آن.
من از همه ى دوستان - كه بياناتى را در اينجا ابراز فرمودند - صميمانه تشكر مى كنم.
حقيقتاً همه ى حرفها براى من و مسئولان مختلف درخورِ استفاده است و اميدواريم كه
همه بتوانيم از اين نظرات و بيانات استفاده كنيم.
البته شخصاً به اين تعداد كمى از دوستان نخبه كه صحبت كردند، قانع نيستيم؛ مايل
بودم جمع بيشترى از نخبگانِ اين استان - كه در اين جمع از بخشهاى مختلف علمى و
فرهنگى و ادبى حضور دارند و بخشهاى مختلف ديگر - به اينجا مى آمدند و هر كدام چند
جمله اى مى گفتند؛ هم ما استفاده مى كرديم، هم انعكاس اين مطلب در رسانه ها بخشى از
چهره ى اين استان را به مجموعه ى ملت عزيزمان نشان مى داد.
من به شما عرض بكنم: با وجود كارهاى خوبى كه در اين دوره (پس از انقلاب اسلامى)
نسبت به نخبگان كشور مى شود كه در گذشته هرگز نمى شد - اين كه يك دانشمندى، يك
فيلسوفى، يك اديبى، يك شاعرى، يك جوانى، يك عنصر قرآنى اى بيايند در تلويزيون،
بنشينند حرف بزنند و مردم اينها را بشناسند، در دوره ى گذشته اين خبرها نبود. بعضى
شخصيتها هستند كه بعد از انقلاب اگر حساب كنيم، شايد هزار مرتبه در تلويزيون راجع
به اينها يا مستقيم با خودشان يا با خانواده شان يا با دوستانشان يا با شاگردانشان
صحبت شده. اين كه مى گويم هزار مرتبه، مبالغه نيست؛ موردى بالخصوص در ذهن دارم. در
رژيم گذشته يك بار هم از اينها اين طور تجليل نمى شد؛ به اينها اين طور احترام
نمى شد كه بيايند جلوى چشم مردم؛ مردم اينها را ببينند؛ بشناسند؛ جوانشان، پيرشان،
اديبشان، عالمشان، استادشان، روحانى شان. ميدان دست افراد ديگرى بود - هنوز چهره ى
نخبه ى كشور و نخبه پرورِ كشور براى اغلب مردم ما روشن نيست. من خودم كه با خيلى از
آدمهاى برجسته ى علمى، ولى غيرمشهور در كشور، از جوانى تا حالا ارتباط داشتم، وقتى
شهرستانها مى روم، افرادى از مجموعه ى نخبگان مى آيند آنجا حرف مى زنند كه چهره ى
آنان براى من تازه است؛ چهره هاى برجسته و ممتاز؛ در كشور ما پُر است. نمى خواهم
بگويم كه به خود بباليم و غرور بيجا پيدا كنيم؛ مى خواهم بگويم تا شناسنامه ى
ملتمان را بشناسيم. اين ملت، يك ملت نخبه پرور است؛ به معناى حقيقى كلمه. زن، مرد،
جوان، پير، بخشهاى مختلف، افرادى كه هرگز هيچ دوربينى يا هيچ ميكروفونى، صدا و
سيماى آنها را پخش نخواهد كرد؛ اما انسان مى بيند كه اينها نخبه اند.
گاهى من با خانواده ى معظم شهدا در خانه هايشان، زير سقفهايشان مى نشينم و مى بينم
گاهى مادرِ يك شهيد، حقيقتاً يك نخبه ى فكرى و روحى است؛ يك انسان برجسته است. همين
جا هم ديديم؛ در جاهاى ديگر هم ديده ام. انسان تحت تأثير قرار مى گيرد. نخبه آن كسى
است كه بتواند برجستگى خودش را بدون ادعا، با شخصيت خود، با هويت خود و با ذات خود،
به ديگران تفهيم كند. من اين را مى بينم. در بين مردم استانها و مردم سراسر كشور،
برجستگانى در همه جا هستند؛ اما ما از هم خبر نداريم. خوب بود اگر فرصت بود و اگر
مى توانستيم، به جاى اين شش نفر از دوستان كه تشريف آوردند - غير از آقاى استاندار
- شصت نفر مى آمدند و صحبت مى كردند. من واقعاً مشترى و طالب هستم. متأسفانه مجال
كم است. توصيه مى كنم جلسات نخبگان و سخن گفتن آنان و سخن شنيدن از آنان، باب بشود.
مسئولان مختلف، در رده هاى مختلف اين كار را بكنند. ما هر جا كه مى رويم، بخشى از
برنامه مان اين است، ليكن مجموعه ى مسئولان استانها، مسئولان كشور و وزرا، به يك
شكل مناسبى اين كار را در برنامه ها بگنجانند، كه من حالا پيشنهادى درباره ى شكلش
ندارم؛ بايد بررسى كنند؛ ببينند چه طور مى شود نخبه ها را وسط ميدان آورد و آنها را
شناساند و شناخت. اول، بايد اينها را شناخت. بنابراين، من خيلى از اين جلسه
خوشحالم. البته من يك قدرى (نيم ساعت) هم تأخير داشتم، از دوستان عذرخواهى مى كنم.
علتش اين بود كه بعد از نماز، آقايانِ مسئولان - وزرا و مسئولانى كه از تهران اينجا
تشريف آوردند - به ما گفتند ده دقيقه بنشينيد براى جمع بندى كارها و بحثهايى كه
براى اقدامات سفر كردند؛ اما ده دقيقه ى آنها شد حدود چهل دقيقه! به هر حال، تا
تجديد وضو كنيم و بياييم اينجا، طول كشيد.
يك جمله به مسئولانى كه در جلسه هستند، بگويم؛ هم به استاندار محترم و عزيز، آقاى
حاج عبدالوهاب كه حقيقتاً استاندار خوب و شخصيت خوبى هستند؛ من سابقه ى ايشان را در
كارهاى مختلف دارم. اين مطلب را در اينجا گفته ام و قبلاً هم كه ايشان در جاى ديگرى
استاندار بودند - سالهاى پيش - گفته ام و به استاندارهاى ديگر هم گفته ام، به
مسئولان مختلف هم مى گويم: آنچه كه روى كاغذ و در عزم و اراده و ذهن ما هست، با
آنچه كه در خارج و واقعيت اتفاق مى افتد، فاصله دارد. هنر ما اين است كه بتوانيم آن
ذهنيتها را عينيت و تحقق خارجى ببخشيم؛ و بشود. درست است كه تا اين نقشِ ذهنى
نباشد، چيزى در خارج اتفاق نخواهد افتاد؛ اما لازم است كه بدانند چه كار مى خواهند
بكنند و تصميم بگيرند كه بكنند؛ اما بين تصميم گرفتن و خواستن و شوق پيدا كردن تا
رسيدن به آن نقطه ى مطلوب، يك فاصله اى وجود دارد كه اين فاصله جز با همت، با تلاش،
با قبول زحمت، با عرق ريختن و كار را دنبال كردن، به دست نمى آيد. مثالِ كوهنوردى
را من ديروز براى جوانهاى دانشجو در دانشگاه گفتم. انسان نگاه مى كند به بالاى كوه؛
آدمهايى رفته اند آن بالاها كه يا به قله رسيده اند يا به نزديك آن. وقتى انسان از
اين پايين نگاه مى كند، دلش پرواز مى كند كه: آه! بعد هم كه همت مى كند كه راه
بيفتد؛ اما دو، سه تا پيچ كه رفت، مى بيند عجب! سخت است! خيلى ها از وسط راه برمى
گردند؛ خيلى ها خسته مى شوند؛ خيلى ها هم آنجا مى مانند. آن آرزو و تصوير ذهنى
مطلوب، در آن نقطه ى بالاست. براى رسيدن و عينيت بخشيدن به آن، كارِ مداوم لازم
است. مسئولان اين كارِ مداوم را بايد انجام بدهند؛ دنبال كنند و بخواهند؛ صادقانه،
با امانت كامل و با همت، تا ان شاءاللَّه بشود.
امروز در اين گزارشها شنيديد؛ هم در گزارش صنعت الان گفتند، هم در گزارشهاى آموزش و
پرورش و آموزش عالى گزارش دادند و آقاى استاندار هم مواردى را امشب مطرح كردند.
امروز با قبل از انقلاب و زمان طاغوت، قابل مقايسه نيست. حجم و كيفيت كارى كه انجام
گرفته، آن روز حتّى به ذهن ما هم خطور نمى كرد كه ممكن است اين كارها بشود؛ اما شده
است. ولى ظرفيت خيلى بيش از اينهاست. نشنيديد در مورد كوير چه گفتند؟ كوير يك نمونه
است. استعدادهاى انسانى، عنصر انسانى و ظرفيت انسانى، خيلى خيلى بالاست. هدف، بايد
همان چيزى باشد كه من بارها گفته ام. كشور بايد در علم، در دانش و به تبع علم و
دانش، در آنچه كه مترتب بر علم است، در رتبه هاى اول جهان قرار بگيرد. نمى گويم پنج
سال ديگر، ده سال ديگر؛ نه، هدف را بگيريد پنجاه سال ديگر؛ اما بايد برويم و برسيم
و اين، به همت احتياج دارد و من به شما عرض بكنم: مطمئن باشيد اين ملت، آن ملتى است
كه اگر اين حركت را بكند، خواهد رسيد. همه ى ملتها اين طور نيستند؛ بعضى ملتها اين
استعداد را ندارند؛ بعضى ملتها اين موقعيتِ جغرافيايى را ندارند؛ بعضى ملتها اين
گذشته ى فرهنگى را ندارند؛ اين ميراث عظيم و غنى را ندارند؛ بعضى ملتها استعداد
انسانى شان اينقدر نيست. ملتها همه يك جور نيستند؛ اما اين ملت از همه ى اين جهات
تواناييهايى دارد كه اگر اين همت را بكند و اين تصميم را بگيرد، خواهد رسيد. اين
ايران نمى تواند ايرانِ دوره ى قاجار و پهلوى بماند. اين ايران، ايرانِ دوره ى
اسلامى است؛ بايد بتوانيم در قله ى تمدن بشرى قرار بگيريم كه حق ماست؛ به خاطر
اسلاممان، به خاطر ايمانمان، به خاطر استعدادمان، به خاطر ايرانى بودنمان. پس، من
به مسئولان دنبال گيرى و جديت در تعقيب كار را توصيه مى كنم.
به نخبگان هم عرض مى كنم: نخبه بودن يك ارزش است حقيقتاً؛ اما «و تمام آنگه شود» -
به قول سعدى - اين ارزش است كه به دنبالِ نخبه بودن، نخبه پرورى بيايد. نخبگان عزيز
ما در هر رشته اى بر پروراندن همت بگمارند. اولاً پروراندن خود؛ انسان حدِّ يقف كه
ندارد؛ معلومات انسان روزبه روز ممكن است بيشتر بشود. همين آقاى دكتر كردوانى كه
الحمدللَّه در كار خودشان متخصصِ درجه ى يك هستند - به قول خودشان هفتاد و هفت سال
هم دارند. البته ماشاءاللَّه پنجاه و پنج ساله بيشتر به نظر نمى آيند! - اگر در
همين رشته ى كوير مطالعه و تحقيق بيشترى بكنند، يقيناً به اطلاعات بيشترى دست پيدا
مى كنند؛ چه برسد به جوانها؛ چه برسد به آن كسانى كه در حال رويشند؛ در حال
گسترشند. پروراندن خود و پروراندن، به نظر من تكليف نخبگان است.
من جلسه را با عذرخواهى و با تشكر تمام مى كنم. بسيار جلسه ى خوبى بود و
ان شاءاللَّه خاطره ى خوبِ امشب در ذهن من و شماها بماند و براى ما منشأ اثر باشد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته