بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
والحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا أبى القاسم
المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيةاللَّه فى الأرضين.
از اعماق دل به همه ى شما عزيزان سلام عرض مى كنم: جوانان عزيز، پدران و مادران،
فرزندان شهدا، همسران عزيز شهيدان و مادران صبور شهداى عزيزمان.
اين جلسه و جلسات مشابه اين در همه ى سفرها، براى من يكى از شورانگيزترين جلسات
است. يادگاران ايثار و شهادت؛ آن كسانى كه شربت صبر در راه خدا را چشيدند؛ «و بشّر
الصّابرين الّذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انّا للَّه و انّا اليه راجعون اولئك
عليهم صلوات من ربّهم و رحمة».
در قرآن يكى از كم نظيرترين تعبيرات، اين تعبير است. صلوات و رحمت خدا بر آن صابران
كه مصيبت و حادثه ى گزنده را تحمل مى كنند و با روى باز با آن مواجه مى شوند. مادرى
كه دسته گلِ عزيز خود را در طول ساليان دراز بزرگ كرده و به برگ و بار رسانده؛ پدرى
كه آرزوىِ جوانى فرزند را در طول ساليان دشوارِ تربيت همواره در دل پرورانده،
ناگهان خبر مى شود كه اين جوان در جبهه ى جنگ به شهادت رسيد؛ صبر مى كند. خبر شهادت
به همسر محبوب او مى رسد؛ يارِ دورانهاى تلخ و شيرين زندگى و دلِ پيوند خورده ى با
دلِ اين زن؛ خيلى اينها سخت است؛ خيلى سخت است؛ اما مردم ما با بازترين چهره و
شيرين ترين برخورد، اين سختيها را تحمل كردند. اين گزافه نيست اگر بگوييم در هيچ
ملتى و در هيچ جنگى، آزمايشى كه ملت ما دادند، پيش نيامده است. خود جنگ يك داستان
است، دنباله هاى جنگ - يعنى خانه هاى رزمندگان، خانه هاى شهيدان، خانه هاى
جانبازان، خودِ آن جانبازان - يك داستان ديگرى است؛ اين داستان دوم گاهى از آن
داستان اول گزنده تر است. صبرِ پدر و مادر و همسر و فرزند در فقدان عزيزشان در
جبهه، گاهى دشوارتر از صبر خود آن رزمنده است در زير گلوله هاى آتش بار دشمن. اين
صبر را مردم نشان دادند. من با پدران شهدا، مادران شهدا و همسران شهدا زياد نشست و
برخاست كرده ام و مى كنم؛ داستانها و ماجراها در اين ديدارها از زبان آنها شنيده ام
كه حيرت آور است. شماها هم مى دانيد.
در همين استان مؤمن و غيور و شجاع شما - اين استان از لحاظ تعداد نسبى رزمندگان،
جزو استانهاى درجه ى يك كشور محسوب مى شود. اين سه هزار شهيد نسبت به جمعيت استان و
آن تعدادى كه از اين استان براى شركت در دفاع مقدس يك يا چند بار به جبهه رفته اند،
يكى از رتبه هاى بالا بين استانهاى كشور است - ماجراهاى عجيب در اين زمينه وجود
دارد كه شماها بيش از من مى دانيد:
آن پدرى كه با دو فرزندش در جبهه است و هر دو فرزند در يك روز شهيد مى شوند، از
مسئولان سپاه آمار و اسم شهدا را مى پرسد؛ وقتى آنها اسم شهدا را به آن پدر
مى دهند، مى گويد اين دو، پسران من هستند؛ خم به ابرو نمى آورد. فقط مى گويد
مى خواهم با پيكر پاك آنها حرف بزنم؛ و او را بالاى سر دو شهيدش مى برند. اين، شبيه
افسانه هاست؛ اما واقعيت است.
آن سه نوجوانى كه از مهدى شهر با هم پيمان مى بندند كه هر كدام شهيد شدند، آن دو
نفر ديگر را در روز قيامت پيش خداوند شفاعت كنند؛ سه تا نوجوان و هر سه شهيد
مى شوند؛ نام اينها را شماها مى دانيد؛ داستان اينها را شماها مى دانيد. اينها جزو
ماجراهاى فراموش نشدنىِ تاريخ است. اينها چيزهايى نيست كه از خاطره يك ملت برود.
آن جوان دلاورى كه در جبهه جانباز مى شود؛ بعد از جانبازى، شركت و فعاليت او در
جبهه آنچنان است كه او را گاهى روى دوش مى گيرند و براى شناسايى مى برند؛ بارها
جانباز مى شود. دو نفر از اين شهدا را ما داريم؛ همين شهيد محمود اخلاقى كه اينجا
عكسش هست؛ يكى هم شهيد شوكت پور. اينها اول جانباز شدند؛ در حال جانبازى به جبهه
رفتند و بعد هم در نهايت، شهيد شدند. خانواده هاى سه شهيد، خانواده هاى دو شهيد؛
اينها خيلى مايه ى افتخار است.
ما اگر اين دستاوردها را هم نداشتيم - همه ى اين دستاوردها متعلق به خون اين عزيزان
شماهاست: اين عزت ملى، اين پيشرفت علمى، اين استقلال سياسى، اين زنده ماندن
آرمانهاى انقلابى و سخنان امام، كه همه ى اينها چيزهايى است كه براى يك ملت آسان به
دست نمى آيد، اين ايستادگى در اين راه، اين روزبه روز مدارج ترقى را در بخشهاى
گوناگون طى كردن و پيش رفتن، از يك ملت ضعيف و عقب مانده و فراموش شده به يك ملت
مطرح در سطح بين المللى تبديل شدن - باز اين يادگارها و خاندانهاى شهدا و اين
شجاعتها و عظمتهايى كه اينها آفريدند، در تاريخ ماندنى بود و افتخار كردنى.
همين تيپ مستقلِ قائم كه از سال 65 تشكيل شده است، تا آخر جنگ - تقريباً در طول دو
سال و نيم - در بيست و پنج عمليات آفندى و پدافندى شركت كرده است. اين شوخى است؟!
بيست و پنج عمليات! رزمندگان اين استان، تيپ قائم را سال 65 تشكيل دادند و قبلش هم
در قالب لشگر هفده على بن ابى طالب و تيپ امام رضا (عليهماالسّلام) از سمنان و
شاهرود و دامغان و گرمسار و سراسر اين استان به جبهه ها مى رفتند و فعاليت
مى كردند. آنها به جاى خود محفوظ؛ اما از وقتى اين تيپ تشكيل شد، در طول تقريباً دو
سال و نيم، در بيست و پنج عمليات آفندى و پدافندى شركت كردند؛ اين ارزش يك مجموعه ى
مردمى را نشان مى دهد؛ قدرتِ اراده ها را نشان مى دهد؛ صبر خانواده ها را نشان
مى دهد. همين تيپ قائم در عمليات مرصاد مهمترين نقش را ايفا كرد. شنيدم كه نقش تيپ
قائم در عمليات مرصاد آنچنان بود كه اگر نبود، دشمن ممكن بود تا كرمانشاه پيش
بيايد. آن كه ايستاد، تيپ قائم بود. اينها در تاريخ مى ماند.
ستادهاى پشتيبانى جنگ اين استان - كه من ديروز هم در سخنرانى عمومى اشاره كردم كه
مربوط به جهاد سازندگى بود - در مجموعه هاى مهندسى - رزمى كارهاى برجسته اى انجام
دادند. آنچه كه به من گزارش كردند اينها بيست و پنج هزار كيلومتر در جبهه
جاده ساخته اند؛ چهارهزار كيلومتر خاكريز زدند! رقم را ببينيد! نقل مى كنند پسر
بچه ى چهارده، پانزده ساله پشت فرمان بولدوزر نشسته بود و خاكريز مى زد؛ از بس كوچك
بود، پشت فرمان ديده نمى شد! گاهى مى خواست جلوش را ببيند، مجبور بود از روى
صندلى اش بلند شود و ببيند؛ اين بچه تا صبح خاكريز زد. اين جوانها كجايند؟ در بين
شماهايند؛ در ميان اين ملتند. اين اراده ها كجايند؟ اينها تشكيل دهنده ى اراده ى
عمومى ملت ايران هستند و از بين نمى روند.
بعضى دل خوش كردند و گفتند هر چه از انقلاب دورتر بشويد، انقلاب كمرنگتر خواهد شد.
مى بينند كه نشد. آن اراده هايى كه مى ايستد و اعلام مى كند كه در مقابل تهديد
ابرقدرتِ زياده طلبِ جهانى از چيزى نمى ترسد، همين اراده هاست؛ همين هايند؛ و
جوانهايى كه پشت سرِ اينها آمده اند.
امروز نسل جوان ما در برابر هر امتحانى مثل همان نسل جوان دوران جبهه است. بعضى با
ديدن يك ناهنجارى در يك دختر يا پسرى در خيابانى يا در محيطى، فوراً قضاوت مى كنند
كه نسل جوان ما از بين رفت؛ نه آقا! آن وقت هم داشتيم. نسل جوان، نسل جوانِ مؤمنى
است. در آزمونهاى دشوار است كه يك ملت را مى توان شناخت؛ يك ملت در آزمونهاى دشوار
خودش را نشان مى دهد. نخبگان يك ملت تأثير خودشان را در سرنوشت كشورشان آن وقتى
مى توانند نشان دهند كه آزمايشهاى دشوار پيش بيايد.
يك روز - در شهريور 1320 - چند لشگر از شرق و چند لشگر از غرب وارد كشور شدند و چند
تا هواپيما در آسمانها پيدا شدند؛ نيروهاى نظامى آن روزِ كشور از پادگانها هم
گريختند! نه فقط در جبهه ها نماندند، بلكه آنهايى هم كه در پادگان بودند، خزيدند تو
خانه ها و خود را مخفى كردند! يك روز هم همين ملت ساعت 2 بعد از ظهر امام اعلام كرد
كه مردم بروند پاوه را از دست دشمنان خارج كنند؛ مرحوم شهيد چمران به خود من گفت:
به مجرد اينكه پيام امام از ديوار پخش شد، ما كه آنجا در محاصره ى دشمن بوديم،
احساس كرديم كه دشمن دارد شكست مى خورد. بعد از چند ساعت هم سيل جمعيت به سمت پاوه
راه افتاد. من ساعت چهار و پنج همان روز در خيابان به طرف منزل امام مى رفتم؛ ديدم
اصلاً اوضاع دگرگونه است. همين طور مردم در خيابانها سوار ماشينها مى شوند و از
مراكز سپاه و مراكز مربوط به اعزام جبهه، به جبهه ها مى روند. اين همان مردمند؛ اما
فكر و محتواى ذهن تغيير پيدا كرده است؛ آرمان پيدا كردند؛ به هويت خودشان واقف
شدند؛ خود را شناخته اند. همين طور بايد پيش برود.
شهداى برجسته ى اين استان زيادند. عكس بعضى از اينها را اينجا نصب كرده اند. شهيد
شاهچراغى، شهيد سيد كاظم موسوى - كه از شهداى هفتم تير است - شهيد سيد كاظم كاظمى،
شهيد حسن شوكت پور، شهيد محمود اخلاقى، شهيد همتى - كه فرمانده ى ناوچه ى پيكان بود
- شهيد سيد احمد نبوى، شهيد حسن عرب عامرى، شهيد مرتضى شادلو و شهداى فراوان ديگر؛
فرزندانِ برجستگانِ اين حوزه و اين مجموعه: فرزند حضرت آقاى اخترى، فرزند حضرت آقاى
نصيرى؛ اينها خيلى ارزش و اهميت دارند. استان شما از اين جهت استان پُرافتخارى است
و اين را قدر بدانيد.
جوانهاى عزيز بدانند كه شناسنامه ى يك ملت و يك قوم با اين چيزها تعيين مى شود؛
اينهاست كه تعيين كننده است؛ اينهاست كه اگر امروز شما آن را ساختيد، فرداى خوبى در
اختيار شماست. كسانى كه در دنيا به جايى رسيدند و ملتهايى كه عظمتى كسب كردند،
اين طورى كسب كردند. البته اكثر آن ملتها اميدى به سرنوشت شخصى خودشان بعد از پايان
اين دوران حيات ظاهرى نداشتند؛ خيلى هايشان هم اميد به آينده نداشتند؛ اما شما
داريد. «انّ اللَّه اشترى من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة»؛ اين جان
را خداى متعال با بهشت معامله مى كند. «هى فلا تبيعوها بغيرها»، مبادا اين جان با
ارزشِ انسانى را به غير بهشت بفروشيد. ارزش جان شما بهشت است. جان شما ارزشى به قدر
بهشت دارد.
آنچه كه براى يك انسان اهميت دارد، اين است؛ موفقيت در اين دنيا، چشم انداز خوب و
در نهايت چشم انداز رضوان الهى و بهشت الهى است. اين با مجاهدت به دست مى آيد، با
صبر به دست مى آيد، با پرهيزگارى و پاكدامنى به دست مى آيد و با تلاش خستگى ناپذير
به دست مى آيد. در مقابل چالشهايى كه دشمن آفريده، انسان سختى هايى را تحمل مى كند؛
اما قرآن به ما مى گويد از اين سختيها نترسيد: «ان تكونوا تألمون فإنّهم يألمون كما
تألمون»؛ اگر شما از ناحيه ى آسيب دشمن رنجى را تحمل مى كنيد، دشمن هم از ناحيه ى
مقاومت، صبر و رشادت شما رنجهايى را تحمل مى كند؛ اما با اين فرق: «و ترجون من
اللَّه ما لا يرجون»؛ چشم انداز براى شما چشم اندازِ روشن است، اما براى دشمن نه.
مسئله ى شهادت و مسئله ى جهاد در اسلام اين است: تلاشِ از همه سو سود، بدون زيان؛
تلاشِ صادقانه اى كه به زندگى انسان معنا مى دهد؛ جهت حركت انسان رامعين مى كند؛
چشم انداز آينده ى زندگى را به عنوان يك ملت، چشم انداز روشن و تابناكى مى كند و
چشم انداز سرنوشت نهايى انسان را به عنوان يك فرد، رضوان الهى قرار مى دهد؛ اين
جهاد و شهادت اسلام است؛ هيچ چيز جاى اين را نمى گيرد.
پروردگارا! رحمت و رضوان خود را بر ارواح طيبه ى شهيدان ما نازل كن. پروردگارا! صبر
كامل و اجر فراوان به خانواده هاى عزيز شهدا مرحمت كن. پروردگارا! مرگ ما را جز به
شهادت در راه خودت قرارمده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته