بسماللهالرحمنالرحيم
در ابتدا، به همهي شما برادران و خواهران عزيز، خانوادههاي معظم و عاليقدر شهيدانمان كه از نقاط مختلف كشور تشريف آوردهايد، دانشجويان عزيز و اميدهاي آيندهي كشور و ذخيرههاي حياتي انقلاب و بقيهي برادران و خواهراني كه در اين جمع تشريف دارند، سلام و اخلاص خودم را عرض ميكنم.
اين روزها از چند جهت، روزهاي مهمي است. يكي از علامتهاي بيداري يك ملت اين است كه لحظهها را بشناسد و بفهمد كه حالا چه موقعي است و اهميت اين لحظه چهقدر است. ما در دوران طاغوت، لحظههايي را پيدرپي ميگذرانديم; بدون اينكه بفهميم چه شد، چه اتفاق افتاد، چه بر سر ما آمد و چه وظيفهيي به ما متوجه شد. شايد خيلي زمان گذشت و ما اينطور بوديم. يكي از بركات اين نهضت و از خصوصيات آن رهبر استثنايي بينظير، همين بود. او لحظهها را به حساب آورد و سرانگشت ذهن ما را حساس كرد. سرانگشتهاي حساس، كوچكترين ذرهيي كه با آنها تماس پيدا كند، آن را حس ميكنند. برخلاف آن، سرانگشتي كه بيحس و كرخ شده باشد، هيچچيز را حس نميكند. ما آنطوري بوديم و امام ما را حساس كرد، تا بفهميم كه در زمانه چه ميگذرد.
سالگرد امام نزديك است. اين، يكي از موجبات اهميت اين روزهاست و من قاصر و عاجزم از اينكه در باب اهميت اين سالگرد، از ابعاد مختلف حرف بزنم. براي همان روزها ميگذاريم كه بخصوص دربارهي اين مسأله صحبت بشود. همچنين اين روزها، به خاطر توجه استفهامآميز بسيار دقيق دنيا نسبت به ما، حساس است. نه اينكه اين حساسيت، همين روزها به وجود آمده باشد; خير، بعد از رحلت امام، اين توجه و استفهام بوده و قطع نشده است و ما دايم زير دوربين قوي جستجوگر و استفهامگر دستگاههاي مختلف و جهات گوناگون بودهايم.
از يكطرف، قدرتهاي عالم ـ گرگها ـ نگاه ميكردند ببينند، آيا اين، شكاري خواهد شد؟ آيا ميشود باز اميدي به اين ملت و اين كشور بست؟ از يكطرف هم مظلومان عالم به ما توجه داشتند. مظلومان هم كه عرض ميكنيم، فقط ملتها را نميگوييم; بلكه گاهي بعضي از دولتهاي عالم هم نگاه ميكنند كه ما چه ميكنيم و چه موضعي ميگيريم. خودشان جرأت نميكنند; اما از جرأت ديگري لذت ميبرند.
دولتهايي هستند كه شيفتهي شجاعتند. شيفتگي آنها نسبت به امام، به همين جهت بود. شما خيال نكنيد كساني كه در سطح جهان شيفتهي امام بودند، همه دوستان ايشان بودند. نه، حتي دشمنان او هم شيفتهاش بودند. دشمنان كه ميگويم، نه دشمنان عاطفي; بلكه حتي خيلي از دشمنان خطي و سياسي و دشمنان در صحنهي زورآزمايي جهاني هم، شيفتهي آن شجاعت و قدرت و عظمت بودند.
عظمت امام، همان عظمت شما ملت است. عظمت شما، به ميزان زيادي در امام منعكس ميشد; همچنانكه عظمت امام، موجب شجاعت و عظمت ملت ميشد. اينها روي هم اثر ميگذاشتند. پس، اين توجه چشمهاي جستجوگر در سطح عالم روي ما بود و روزبهروز بيشتر شده و حالا هم به دلايل گوناگون، اين توجه روي ما زياد است و شايد بشود گفت كه بيش از هميشه است.
ما بايد حرفمان را بگوييم. يعني ملت ايران و انقلاب، بايد آن حرف قاطع خودش را بگويد; چهكاره است، كدام طرفي است و كجا ميخواهد برود. اين، مسألهي بسيار مهمي است. البته ملت حرفشان را گفتهاند و ما در اين زمينه، هيچچيز كم نداريم. من چندي پيش گفتم كه اگر كسي ميخواهد بداند در ايران چه خبر است، به راهپيمايي روز قدس و بيستودوم بهمن و مراسم سالگرد امام نگاه كند، تا بفهمد در ايران چه خبر است. ملت ايران حرف خودش را بهطور قاطع گفته، ليكن اينطور نيست كه در مسايل جهاني، يك نفر يكبار چيزي را بگويد و تمام بشود. نه، بايد اين استمرار حفظ بشود.
نسبت به مسلمانان عالم و احساسات اسلامي، حساسيتها روزبهروز بيشتر شده است. اين هم يكي ديگر از ابعاد حركت عظيم اسلامي ملت ايران است. وقتي ما ميشنويم كه در فلسطين اشغالي، مردم را به رگبار ميبندند، مسأله، مسألهي باطوم و چوب و اين حرفها نيست; مسألهي كشتار است. معناي اين حرف، آن است كه فشار بر دشمن صهيونيست در داخل سرزمينهاي اشغالي، از هميشه بيشتر شده است.
ما احساس ميكنيم كه فشار روي مسلمانان در سرتاسر عالم زياد شده است. امروز در كشورهاي ماركسيستي كه عمر و نسلي را با دوري از مذهب و بيگانگي از خدا گذراندهاند، بازگشت به مذهب احساس ميشود. در همان كشورها و در كشورهاي ديگر، نسبت به مسلمانان حساسيتي وجود دارد. حرف خيلي عجيبي است. كليساها در كشورهايي رونق پيدا كردند كه پنجاه سال ـ بيشتر يا كمتر ـ در اين كشورها يا لااقل در بعضي از نقاط آنها، زنگ كليساها به صدا در نيامده بود; يعني گرايش به مذهب پديدار شد. اما در همين كشورها و در قلب اروپا و در كشورهاي مدعي آزادي و دمكراسي و در هند و در نقاط ديگر عالم، بخصوص روي مسلمانان فشار فوقالعادهيي هست. علت چيست؟ اين مسأله را تحليل كنيد.
آيا علت اين نيست كه دستگاههاي جبار قدرت در همه جاي دنيا، احساس حيات نويني نسبت به اسلام ميكنند؟ آيا به خاطر اين نيست كه ميبينند هويت اسلامي، بار ديگر در ميان جوامع مسلمان، نيرو و جان گرفته است؟ اگر در فلسطين اشغالي، روي مسلمانان رگبار گلوله را ميگشايند، آيا بدين علت نيست كه امروز در سرزمينهاي اشغالي، وجود اسلامي جدي شده است؟ آيا به خاطر اين نيست كه در كشورهاي عرب ـ چه آنها كه همسايهي فلسطين اشغالي هستند و چه غير آنها ـ احساسات و حركت و بينش اسلامي ريشهدار شده، طرفدار پيدا كرده و صاحبان انديشه و احساس و فطرتهاي پاك، به اسلام مبارزه گرويدهاند؟ شكي نميشود كرد كه قضيه اين است.
اگر ميبينيم كه دستگاههاي به اصطلاح طرفدار حقوق بشر، در مقابل چشم خودشان مشاهده ميكنند كه در كشمير، دهها مسلمان مورد كشتار بيرحمانه قرار ميگيرند و دم نميزنند، به خاطر اين است كه مردم آنجا مسلمانند. حقوق بشر معتبر است، مگر در مورد مسلمانان! سازمان ملل و كميتهي حقوق بشر و سازمانهاي مختلف گوشه و كنار عالم منتظرند ببينند امريكا با چه كسي بد است، تا به بهانهي حقوق بشر، روي او فشار بياورند! اينها در مقابل حوادث كشمير و فلسطين، لب از لب باز نميكنند; انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است!
يك گله گوسفند كه حركت ميكند، اگر يك نفر با گلوله بزند و سي، چهل رأس گوسفند را بيندازد، از انسانهايي كه ميبينند و ميفهمند، آه و افسوس بلند ميشود كه اين حيوانها چه كرده بودند؟! از مسلمانان كشمير در يك تظاهرات، دهها نفر انسان را ميزنند و ميكشند; ولي تمام داعيههاي طرفداري از حقوق بشر در دنيا فراموش ميشود و انگار چنين چيزي اتفاق نيفتاده است!
اين سگهاي دستآموز امريكا، اين اسرائيليهاي بدتر از حيوان، آن همه فاجعهي فضاحتبار را در فلسطين اشغالي انجام ميدهند، ولي در دنيا هيچ انعكاسي پيدا نميكند; چون طرفها مسلمانند. اين، همان دنيايي است كه سي يا چهل سال بعد از سقوط آلمان هيتلري، تعقيب كساني را شروع كرد كه گفته شده بود تعدادي يهودي را كشته يا شكنجه كردهاند! شايد حتي آنچه كه واقع شده بود، خيلي كمتر از آن چيزي بود كه گفته هم ميشد.
از مجموع اينها، يك حقيقت واضح آشكار ميشود. من تعجب ميكنم، اگر كسي اين حقيقت را امروز درك نكند. براي من، اين حقيقت مثل روز روشن است كه قدرتهاي استكباري عالم و در رأس قلهي فساد، امريكا، و طرفين امريكا ـ قدرتهايي كه در غارت ملتهاي ضعيف و فشار به انسانها در سرتاسر دنيا، با او همدست و همكارند ـ و نيز همهي دولتهايي كه در ميان تودههاي مردمشان پايگاهي ندارند و براي ماندن، محتاجند كه به يك قدرت ـ و امروز به امريكا ـ متكي باشند (مثل همين دولتهاي ارتجاعي كه متأسفانه در منطقهي ما از آنها هست)، احساس ميكنند كه اين حركت اسلامي ـ آن چيزي كه امروز در دنياي اسلام، محسوس و مشهود است ـ بزرگترين خطرها براي آنهاست. اين را استشمام و حس كردهاند. ميفهمند كه اين مسأله ديگر از قبيل رواج تفكر ماركسيسم و سوسياليسم و امثال اينها نيست.
ما در زندگي خودمان، تفكر ماركسيستي و داعيان و مبلغان آن را ديده بوديم. در همه جا هم مشاهده ميشد كه با زحمت و اصرار و استدلال مجبور بودند يكيك انسانها را به چيزي كه سعي ميكردند رنگ و لعاب ايمان به آن بدهند، معتقد كنند. مذهب كه اينطور نيست. مذهب در دلها به صورت عميق و راسخ هست; كافي است كه به آن جهت بدهند، غبار را از روي آن بردارند و اشتباه در برداشتها نسبت به آن را توجه و تذكر بدهند. لذا از اين ميترسند و ميدانند كه اين چيزي است كه به زندگي فساد و قدرت مطلقه و تسلط طاغوتي ـ كه امروز امريكا و اذناب و ايادي و پيروانش به آن مبتلا هستند ـ آسيب سختي خواهد زد.
فهميدهاند و احساس كردهاند كه كانون اين اشعاع و حركت، ايران اسلامي است. همه، مخصوصا شما جوانان عزيز و دانشجويان بدانيد كه آنها تمام قدرت خودشان را امروز به كار ميبرند، تا جمهوري اسلامي را شكست بدهند. هيچ كاري نيست كه اينها بتوانند بكنند و نكنند. كساني كه صحنه را ميشناسند، وقتي نگاه ميكنند، از آشفتگي و سردرگمي امريكا ـ كه محور حركت هم امريكاست ـ براي پيدا كردن راههاي ضربه زدن به ايران، تعجب ميكنند. اين آشفتگي و سردرگمي، گاهي براي كساني كه صحنه را درست مشاهده ميكنند، موجب تفريح ميشود; ولي دستشان به جايي نميرسد.
براي استكبار جهاني و زشتترين فصل آن ـ يعني حكومت ظالم امريكا ـ مسأله فقط اين نيست كه بازارش را در ايران از دست داده، يا ديگر به منابع كشور ما دسترسي ندارد. البته اين هم هست; زيرا براي دستگاههاي سرمايهداري عالم، پول و سرمايه و استفادهي مادي، همه چيز است; اما مسأله اين نيست، اين بخشي از مسأله است. مسأله اين است كه دستگاه استكباري ميبيند، آيندهنگري دارد، ميفهمد و ميداند كه اگر اين حركت ـ يعني حركت اسلامي استوار و مؤمن و متكي به ايمانها و عواطف مردم ـ به همين ترتيب پيش برود، ادامهي قدرت استكباري امريكا و دستياران و دستنشاندگانش مشكل، بلكه محال خواهد شد. حق هم با آنهاست، ما هم اين را پوشيده نميداريم.
البته ما در شكلدهي و راهاندازي حركت اسلامي در جهان، هيچ نقش مستقيم و غيرمستقيمي كه از روي برنامهريزي و طراحي ما باشد، نداريم; از اول هم نداشتيم. نقش، از آن اسلام است; يعني همين كه ملت ايران توانستهاند پرچم اسلام زندگي و زندگيساز و اسلام مبارز، نه اسلام تسليم در مقابل دشمنان خدا، نه اسلام طاغوت و نه اسلام امريكايي ـ همانطوري كه امام عزيزمان تعبير كردند ـ بلكه اسلام ناب محمدي(ص) را بلند كنند، در دست محكم نگهدارند و متزلزل نشوند. نفس همين، براي ملتهاي مسلمان دنيا اميدبخش است.
ما در اينجا وظيفهي سنگيني پيدا ميكنيم. آنچه تا حالا عرض كردم، وضعيت دنيا و حساسيت زمانه است; اما با شناختن اين حساسيت، وظيفهي ما و بيش از همه وظيفهي شما جوانان، مضاعف ميشود. ما بايد ايران اسلامي را آنچنان آراسته كنيم و بسازيم كه براي اسلام موجب آبرو بشود. يك ايران بيسواد و بيبهداشت و بيرشد; ايراني كه آحاد مردم در آن، اتحاد و اتفاقي نداشته باشند، براي اسلام و انقلاب و نهضت اسلامي، هيچ افتخاري درست نميكند; بلكه بهعكس، موجب سرشكستگي هم خواهد شد.
اينجا در حاشيه، اين مطلب را هم عرض كنم كه انسان گاهي در راديوها يا در اطلاعيههايي كه مخالفان انقلاب مينويسند، چيزهايي ميشنود و يا ميخواند كه تعجب ميكند اينها را از كجا ميآورند. علت اينكه تبليغات جهاني سعي ميكنند مشكلاتي را كه در ايران نيست، به ايران نسبت بدهند; آنچه را كه كوچك است، ده برابر و صدبرابر بزرگتر كنند، اين است كه ميخواهند مردم دنيا را نسبت به مسايل ايران، دچار يأس و نااميدي كنند. ميخواهند بگويند كه اسلام و انقلاب اين است و انقلاب و اسلام نميتوانند يك كشور و ملت را اداره كنند و سعادتمند نمايند. عزت و بيداري و شجاعت و تسليمناپذيري ملت ايران، بانشاط شدن اين نسل انقلابي، ابتكار و فعاليت و حركت به سمت خودكفايي در ايران را نديده ميگيرند; اما فرضا اگر سيب زميني يكچندروزي كم است، تمام راديوهاي دنيا ميگويند كه در ايران مسألهي سيب زميني وجود دارد! نه براي خاطر اينكه سيب زميني مهم است; بلكه به اين دليل كه نشان دادن حتي يك نقطه ضعف كوچك در ايران اسلامي، براي آنها خيلي مهم است. اگر يك نقطه ضعف كوچك پيدا كردند، براي آنها فوزي است و خوشحال ميشوند. شما بايد سعي كنيد ايران را آنچنان بسازيد كه براي اسلام و مسلمين، مايهي افتخار باشد.
دو چيز بايستي در كنار هم، روزبهروز قويتر در كشور تحقق پيدا كند:
اول، حفظ آثار و شعاير و ظواهر و نماي اسلامي جامعه است. اين، خيلي مهم است. دشمنان سعي ميكنند كه اين حرفها را بمباردمان تبليغاتي كنند; ليكن گوش به حرف دشمن ندهيد. دشمن، دشمن است. ظواهر اسلامي جامعه بايد حفظ بشود. اين جامعه، جامعهي اسلامي نمونه است. زنان بايد مواظب باشند. مردان بايد مواظب باشند. كساني كه مأموريت دارند، بيشتر بايد مواظب باشند. كساني كه در لباس انقلابند ـ مثل روحانيون و ديگر كساني كه لباسهاي وابسته به انقلاب را دارند ـ بيشتر از ديگران بايد مواظب باشند. همهي آحاد جامعه بايد سعي كنند كه صورت جامعه را يك صورت اسلامي قرار بدهند.
من همينجا، خلا اذان در جامعهمان را يادآور بشوم. در اين تهران، صداي اذان به گوش انسان نميرسد. چرا؟ اذان، يك شعار اسلامي است. ما با اينكه پشت بلندگو، تا دير وقتي از شب، شعر يا قرآن يا نوحه بخوانند و مزاحم همسايهها بشوند، مخالفيم. با چنين چيزي، مقابله هم ميكنيم; اما با اينكه صداي اذان، اول ظهر و مغرب و صبح، بخصوص از حنجرهها خارج بشود، صددرصد موافقيم.
اذان، چيز خيلي خوبي است; "حي علي الصلوه"، "حي علي الفلاح"، "اللهاكبر". چرا در جامعه اذان نيست؟ اذان با توجه، به دلها اميد ميدهد. بانگ اذان، دلهاي افسرده را روشن ميكند. البته در سحرها، براي اذان صبح، از بلندگو استفاده نكنند; با حنجره اشكالي ندارد. هرچند وقت بيداري است، اما بلندگو ممكن است اسباب زحمت بشود. همهي ظواهر جامعه، اينطور باشد. مسجدها در وقت نماز، سرشار و مالامال از انسانهاي ذاكر و ساجد و راكع باشد.
چشمها، ظواهر را ميبينند و پشت چشمها، دلها قرار دارند. خيال نكنيد چشمها، شيشهيي هستند كه در اينجا گذاشتهاند. نخير، پشت چشم، دل و جان و ذهن انساني است. اين چشمها و نيز دلهايي كه پشت آنهاست، بايد از نشانههاي اسلام پر بشوند.
دوم، اين است كه به موازات آن بايد محتواهاي اسلامي ـ يعني علم ـ جدي گرفته شود. شما كه دانشجو هستيد و ديگر كساني كه مشغول تحصيلند، به درس خواندن در محيط دانشگاه، كار عملي و تحقيقي و شكوفا كردن و رشد دادن استعدادها اهميت بدهيد. هرجا كه كار و تلاش و اشتغال و بخصوص سازندگي هست ـ اعم از كارخانه، مزرعه، اداره، بازار و ساير جاهاي ديگر ـ پايهها و بنيهها محكم ميشود. اين، از لحاظ حركت مردم در جهت روشن كردن چراغ اسلام در اين ملك.
شما اگر بتوانيد اين چراغ را هرچه روشنتر و پرفروغتر بكنيد ـ البته بحمدالله روشن هست، نورش هم دنيا را گرفته، اما پرفروغترش بايد بكنيم ـ اين حركت عظيم اسلامي در دنيا بيشتر خواهد شد. البته نارضايي شيطانها و طاغوتها هم از شما بيشتر خواهد شد; بهتر. هرچه از ما ناراضيتر باشند، خدا از ما راضيتر است. هرچه شيطانها از ما دورتر بشوند، فرشتگان به ما نزديكتر ميشوند. هرچه خدا با انسان بيشتر باشد و از انسان راضيتر باشد، موفقيت در كارش بيشتر خواهد شد.
شما خيال ميكنيد آن سادهلوحهاي كمعقل و پرمدعايي كه اول انقلاب، با نام اسلام، با نام اينكه بياييم بهوسيلهي امريكاييها خودمان را قوي كنيم، ميخواستند انقلاب ما را دودستي و با احترام، تحويل امريكا بدهند، اگر ـ العياذبالله موفق شده بودند و مستشار نظامي امريكايي را در پادگانهاي ما حفظ كرده بودند ـ كه داشتند ميكردند و اگر ماها نرسيده بوديم، خيلي از اين كارها ميشد ـ اگر ارتباط با امريكا را برقرار كرده بودند و ايران را با كمال تواضع و فروتني، در خدمت امريكا قرار داده بودند، آيا ممكن بود كه امروز كشور و انقلاب ما، اينهمه موفقيت را كسب كند؟ حاشا و كلا.
والله، هرجايي كه نشان پاي ابرقدرتها و قدرتها باشد، آنجا نشان سيهروزي و بدبختي آن ملت است. شرف ملي و پيشرفت ما و اين حركت عظيم و اين نشاط مردمي و اين توفيقهاي بيشماري كه ملت ايران و دولتهاي ما بحمدالله تا امروز داشتهاند، بر اثر جدايي و بياعتنايي و اعراض از قدرتهاي شيطاني و نزديك شدن به خداست و همين، كليد حل مشكلات ماست.
خدا را بايد از خودمان راضي كنيم. همهمان هم بايد اين كار را بكنيم. هيچكس نگويد كه اول، فلان كسان خدا را از خودشان راضي كنند! اول و دوم ندارد; همه بايد در راه كسب و تحصيل رضاي الهي تلاش كنيم. رضاي خدا، با تقواي من و شماست.
علايم ايمان، گناه نكردن، از خدا ترسيدن، با بندگان خدا خوب بودن، با دشمنان خدا خصم و سرسخت بودن، از اختلافهاي كوچك برادران راحت صرفنظر كردن، و با دشمنان ذرهذره را به حساب آوردن است. در مقابل مؤمنين، فروتن باشيد و خودتان را ذليل بگيريد; "اذلة علي المؤمنين". اين، با شاخوشانهكشيدن با همديگر، نميسازد. اين، با محبت و گذشت و مدارا ايجاد ميشود. تقوا، اينهاست. تقوا در مسايل مالي، تقوا در مسايل ناموسي، تقوا در مسايل شخصي، تقوا در مسايل سياسي، بخصوص تقوا در مسايل كاري را مهم بينگاريد. بدانيد كه در حركت تقوايي اين كشور و اين ملت، آنچنان اوج و رونقي به حركت اين ملت داده خواهد شد كه چشم دنيا را خيره خواهد كرد.
هرجايي كه ما نمايشي از تقوا ديديم، همين اثر را هم ديديم. فتوحات ميدان جنگ، همينطور بود. خرمشهر، با تقوا به دست آمد. به وسيلهي تقوا و اتكال به خدا بود كه دشمن در جنگ هشتساله شكست خورد. هيچ شكستي، فضاحتبارتر از شكستي كه دشمن در جنگ هشتساله خورد، نيست. اينها، مبالغه نيست.
بارها اين نكته را عرض كردهايم كه اگر شرق و غرب، اروپا و ناتو و ورشو، ارتجاع منطقه و همه و همه، پول و سلاح و تبليغات بريزند، براي اينكه يك قسمت از كشور را جدا كنند، يا دولت را ساقط نمايند، يا جمهوري اسلامي را از بين ببرند و بعد از هشت سال نتوانند، اين بزرگترين شكست آنهاست. ما با تقوا توانستيم اين پيروزي را به دست بياوريم; بعد از اين هم همينطور است. امام (رضوان الله تعالي عليه)، براي ما آيت تقوا بود. هرچه موفقيت در كار اين انقلاب بود، در درجهي اول، ناشي از تقواي قلبي آن رهبر و پيشوا و مجسمهي تقوا بود.
اميدواريم كه خداي متعال، روح عزيز آن بزرگوار را از ما خشنود كند. قلب مقدس وليعصر (ارواحنا فداه و عجل الله فرجه) را نسبت به ما نرم كند و مورد توجه آن حضرت قرار بگيريم. انشاءالله توفيق پيدا كنيم، راهي را كه خدا از ما خواسته است، بپيماييم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
در ابتدا، به همهي شما برادران و خواهران عزيز، خانوادههاي معظم و عاليقدر شهيدانمان كه از نقاط مختلف كشور تشريف آوردهايد، دانشجويان عزيز و اميدهاي آيندهي كشور و ذخيرههاي حياتي انقلاب و بقيهي برادران و خواهراني كه در اين جمع تشريف دارند، سلام و اخلاص خودم را عرض ميكنم.
اين روزها از چند جهت، روزهاي مهمي است. يكي از علامتهاي بيداري يك ملت اين است كه لحظهها را بشناسد و بفهمد كه حالا چه موقعي است و اهميت اين لحظه چهقدر است. ما در دوران طاغوت، لحظههايي را پيدرپي ميگذرانديم; بدون اينكه بفهميم چه شد، چه اتفاق افتاد، چه بر سر ما آمد و چه وظيفهيي به ما متوجه شد. شايد خيلي زمان گذشت و ما اينطور بوديم. يكي از بركات اين نهضت و از خصوصيات آن رهبر استثنايي بينظير، همين بود. او لحظهها را به حساب آورد و سرانگشت ذهن ما را حساس كرد. سرانگشتهاي حساس، كوچكترين ذرهيي كه با آنها تماس پيدا كند، آن را حس ميكنند. برخلاف آن، سرانگشتي كه بيحس و كرخ شده باشد، هيچچيز را حس نميكند. ما آنطوري بوديم و امام ما را حساس كرد، تا بفهميم كه در زمانه چه ميگذرد.
سالگرد امام نزديك است. اين، يكي از موجبات اهميت اين روزهاست و من قاصر و عاجزم از اينكه در باب اهميت اين سالگرد، از ابعاد مختلف حرف بزنم. براي همان روزها ميگذاريم كه بخصوص دربارهي اين مسأله صحبت بشود. همچنين اين روزها، به خاطر توجه استفهامآميز بسيار دقيق دنيا نسبت به ما، حساس است. نه اينكه اين حساسيت، همين روزها به وجود آمده باشد; خير، بعد از رحلت امام، اين توجه و استفهام بوده و قطع نشده است و ما دايم زير دوربين قوي جستجوگر و استفهامگر دستگاههاي مختلف و جهات گوناگون بودهايم.
از يكطرف، قدرتهاي عالم ـ گرگها ـ نگاه ميكردند ببينند، آيا اين، شكاري خواهد شد؟ آيا ميشود باز اميدي به اين ملت و اين كشور بست؟ از يكطرف هم مظلومان عالم به ما توجه داشتند. مظلومان هم كه عرض ميكنيم، فقط ملتها را نميگوييم; بلكه گاهي بعضي از دولتهاي عالم هم نگاه ميكنند كه ما چه ميكنيم و چه موضعي ميگيريم. خودشان جرأت نميكنند; اما از جرأت ديگري لذت ميبرند.
دولتهايي هستند كه شيفتهي شجاعتند. شيفتگي آنها نسبت به امام، به همين جهت بود. شما خيال نكنيد كساني كه در سطح جهان شيفتهي امام بودند، همه دوستان ايشان بودند. نه، حتي دشمنان او هم شيفتهاش بودند. دشمنان كه ميگويم، نه دشمنان عاطفي; بلكه حتي خيلي از دشمنان خطي و سياسي و دشمنان در صحنهي زورآزمايي جهاني هم، شيفتهي آن شجاعت و قدرت و عظمت بودند.
عظمت امام، همان عظمت شما ملت است. عظمت شما، به ميزان زيادي در امام منعكس ميشد; همچنانكه عظمت امام، موجب شجاعت و عظمت ملت ميشد. اينها روي هم اثر ميگذاشتند. پس، اين توجه چشمهاي جستجوگر در سطح عالم روي ما بود و روزبهروز بيشتر شده و حالا هم به دلايل گوناگون، اين توجه روي ما زياد است و شايد بشود گفت كه بيش از هميشه است.
ما بايد حرفمان را بگوييم. يعني ملت ايران و انقلاب، بايد آن حرف قاطع خودش را بگويد; چهكاره است، كدام طرفي است و كجا ميخواهد برود. اين، مسألهي بسيار مهمي است. البته ملت حرفشان را گفتهاند و ما در اين زمينه، هيچچيز كم نداريم. من چندي پيش گفتم كه اگر كسي ميخواهد بداند در ايران چه خبر است، به راهپيمايي روز قدس و بيستودوم بهمن و مراسم سالگرد امام نگاه كند، تا بفهمد در ايران چه خبر است. ملت ايران حرف خودش را بهطور قاطع گفته، ليكن اينطور نيست كه در مسايل جهاني، يك نفر يكبار چيزي را بگويد و تمام بشود. نه، بايد اين استمرار حفظ بشود.
نسبت به مسلمانان عالم و احساسات اسلامي، حساسيتها روزبهروز بيشتر شده است. اين هم يكي ديگر از ابعاد حركت عظيم اسلامي ملت ايران است. وقتي ما ميشنويم كه در فلسطين اشغالي، مردم را به رگبار ميبندند، مسأله، مسألهي باطوم و چوب و اين حرفها نيست; مسألهي كشتار است. معناي اين حرف، آن است كه فشار بر دشمن صهيونيست در داخل سرزمينهاي اشغالي، از هميشه بيشتر شده است.
ما احساس ميكنيم كه فشار روي مسلمانان در سرتاسر عالم زياد شده است. امروز در كشورهاي ماركسيستي كه عمر و نسلي را با دوري از مذهب و بيگانگي از خدا گذراندهاند، بازگشت به مذهب احساس ميشود. در همان كشورها و در كشورهاي ديگر، نسبت به مسلمانان حساسيتي وجود دارد. حرف خيلي عجيبي است. كليساها در كشورهايي رونق پيدا كردند كه پنجاه سال ـ بيشتر يا كمتر ـ در اين كشورها يا لااقل در بعضي از نقاط آنها، زنگ كليساها به صدا در نيامده بود; يعني گرايش به مذهب پديدار شد. اما در همين كشورها و در قلب اروپا و در كشورهاي مدعي آزادي و دمكراسي و در هند و در نقاط ديگر عالم، بخصوص روي مسلمانان فشار فوقالعادهيي هست. علت چيست؟ اين مسأله را تحليل كنيد.
آيا علت اين نيست كه دستگاههاي جبار قدرت در همه جاي دنيا، احساس حيات نويني نسبت به اسلام ميكنند؟ آيا به خاطر اين نيست كه ميبينند هويت اسلامي، بار ديگر در ميان جوامع مسلمان، نيرو و جان گرفته است؟ اگر در فلسطين اشغالي، روي مسلمانان رگبار گلوله را ميگشايند، آيا بدين علت نيست كه امروز در سرزمينهاي اشغالي، وجود اسلامي جدي شده است؟ آيا به خاطر اين نيست كه در كشورهاي عرب ـ چه آنها كه همسايهي فلسطين اشغالي هستند و چه غير آنها ـ احساسات و حركت و بينش اسلامي ريشهدار شده، طرفدار پيدا كرده و صاحبان انديشه و احساس و فطرتهاي پاك، به اسلام مبارزه گرويدهاند؟ شكي نميشود كرد كه قضيه اين است.
اگر ميبينيم كه دستگاههاي به اصطلاح طرفدار حقوق بشر، در مقابل چشم خودشان مشاهده ميكنند كه در كشمير، دهها مسلمان مورد كشتار بيرحمانه قرار ميگيرند و دم نميزنند، به خاطر اين است كه مردم آنجا مسلمانند. حقوق بشر معتبر است، مگر در مورد مسلمانان! سازمان ملل و كميتهي حقوق بشر و سازمانهاي مختلف گوشه و كنار عالم منتظرند ببينند امريكا با چه كسي بد است، تا به بهانهي حقوق بشر، روي او فشار بياورند! اينها در مقابل حوادث كشمير و فلسطين، لب از لب باز نميكنند; انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است!
يك گله گوسفند كه حركت ميكند، اگر يك نفر با گلوله بزند و سي، چهل رأس گوسفند را بيندازد، از انسانهايي كه ميبينند و ميفهمند، آه و افسوس بلند ميشود كه اين حيوانها چه كرده بودند؟! از مسلمانان كشمير در يك تظاهرات، دهها نفر انسان را ميزنند و ميكشند; ولي تمام داعيههاي طرفداري از حقوق بشر در دنيا فراموش ميشود و انگار چنين چيزي اتفاق نيفتاده است!
اين سگهاي دستآموز امريكا، اين اسرائيليهاي بدتر از حيوان، آن همه فاجعهي فضاحتبار را در فلسطين اشغالي انجام ميدهند، ولي در دنيا هيچ انعكاسي پيدا نميكند; چون طرفها مسلمانند. اين، همان دنيايي است كه سي يا چهل سال بعد از سقوط آلمان هيتلري، تعقيب كساني را شروع كرد كه گفته شده بود تعدادي يهودي را كشته يا شكنجه كردهاند! شايد حتي آنچه كه واقع شده بود، خيلي كمتر از آن چيزي بود كه گفته هم ميشد.
از مجموع اينها، يك حقيقت واضح آشكار ميشود. من تعجب ميكنم، اگر كسي اين حقيقت را امروز درك نكند. براي من، اين حقيقت مثل روز روشن است كه قدرتهاي استكباري عالم و در رأس قلهي فساد، امريكا، و طرفين امريكا ـ قدرتهايي كه در غارت ملتهاي ضعيف و فشار به انسانها در سرتاسر دنيا، با او همدست و همكارند ـ و نيز همهي دولتهايي كه در ميان تودههاي مردمشان پايگاهي ندارند و براي ماندن، محتاجند كه به يك قدرت ـ و امروز به امريكا ـ متكي باشند (مثل همين دولتهاي ارتجاعي كه متأسفانه در منطقهي ما از آنها هست)، احساس ميكنند كه اين حركت اسلامي ـ آن چيزي كه امروز در دنياي اسلام، محسوس و مشهود است ـ بزرگترين خطرها براي آنهاست. اين را استشمام و حس كردهاند. ميفهمند كه اين مسأله ديگر از قبيل رواج تفكر ماركسيسم و سوسياليسم و امثال اينها نيست.
ما در زندگي خودمان، تفكر ماركسيستي و داعيان و مبلغان آن را ديده بوديم. در همه جا هم مشاهده ميشد كه با زحمت و اصرار و استدلال مجبور بودند يكيك انسانها را به چيزي كه سعي ميكردند رنگ و لعاب ايمان به آن بدهند، معتقد كنند. مذهب كه اينطور نيست. مذهب در دلها به صورت عميق و راسخ هست; كافي است كه به آن جهت بدهند، غبار را از روي آن بردارند و اشتباه در برداشتها نسبت به آن را توجه و تذكر بدهند. لذا از اين ميترسند و ميدانند كه اين چيزي است كه به زندگي فساد و قدرت مطلقه و تسلط طاغوتي ـ كه امروز امريكا و اذناب و ايادي و پيروانش به آن مبتلا هستند ـ آسيب سختي خواهد زد.
فهميدهاند و احساس كردهاند كه كانون اين اشعاع و حركت، ايران اسلامي است. همه، مخصوصا شما جوانان عزيز و دانشجويان بدانيد كه آنها تمام قدرت خودشان را امروز به كار ميبرند، تا جمهوري اسلامي را شكست بدهند. هيچ كاري نيست كه اينها بتوانند بكنند و نكنند. كساني كه صحنه را ميشناسند، وقتي نگاه ميكنند، از آشفتگي و سردرگمي امريكا ـ كه محور حركت هم امريكاست ـ براي پيدا كردن راههاي ضربه زدن به ايران، تعجب ميكنند. اين آشفتگي و سردرگمي، گاهي براي كساني كه صحنه را درست مشاهده ميكنند، موجب تفريح ميشود; ولي دستشان به جايي نميرسد.
براي استكبار جهاني و زشتترين فصل آن ـ يعني حكومت ظالم امريكا ـ مسأله فقط اين نيست كه بازارش را در ايران از دست داده، يا ديگر به منابع كشور ما دسترسي ندارد. البته اين هم هست; زيرا براي دستگاههاي سرمايهداري عالم، پول و سرمايه و استفادهي مادي، همه چيز است; اما مسأله اين نيست، اين بخشي از مسأله است. مسأله اين است كه دستگاه استكباري ميبيند، آيندهنگري دارد، ميفهمد و ميداند كه اگر اين حركت ـ يعني حركت اسلامي استوار و مؤمن و متكي به ايمانها و عواطف مردم ـ به همين ترتيب پيش برود، ادامهي قدرت استكباري امريكا و دستياران و دستنشاندگانش مشكل، بلكه محال خواهد شد. حق هم با آنهاست، ما هم اين را پوشيده نميداريم.
البته ما در شكلدهي و راهاندازي حركت اسلامي در جهان، هيچ نقش مستقيم و غيرمستقيمي كه از روي برنامهريزي و طراحي ما باشد، نداريم; از اول هم نداشتيم. نقش، از آن اسلام است; يعني همين كه ملت ايران توانستهاند پرچم اسلام زندگي و زندگيساز و اسلام مبارز، نه اسلام تسليم در مقابل دشمنان خدا، نه اسلام طاغوت و نه اسلام امريكايي ـ همانطوري كه امام عزيزمان تعبير كردند ـ بلكه اسلام ناب محمدي(ص) را بلند كنند، در دست محكم نگهدارند و متزلزل نشوند. نفس همين، براي ملتهاي مسلمان دنيا اميدبخش است.
ما در اينجا وظيفهي سنگيني پيدا ميكنيم. آنچه تا حالا عرض كردم، وضعيت دنيا و حساسيت زمانه است; اما با شناختن اين حساسيت، وظيفهي ما و بيش از همه وظيفهي شما جوانان، مضاعف ميشود. ما بايد ايران اسلامي را آنچنان آراسته كنيم و بسازيم كه براي اسلام موجب آبرو بشود. يك ايران بيسواد و بيبهداشت و بيرشد; ايراني كه آحاد مردم در آن، اتحاد و اتفاقي نداشته باشند، براي اسلام و انقلاب و نهضت اسلامي، هيچ افتخاري درست نميكند; بلكه بهعكس، موجب سرشكستگي هم خواهد شد.
اينجا در حاشيه، اين مطلب را هم عرض كنم كه انسان گاهي در راديوها يا در اطلاعيههايي كه مخالفان انقلاب مينويسند، چيزهايي ميشنود و يا ميخواند كه تعجب ميكند اينها را از كجا ميآورند. علت اينكه تبليغات جهاني سعي ميكنند مشكلاتي را كه در ايران نيست، به ايران نسبت بدهند; آنچه را كه كوچك است، ده برابر و صدبرابر بزرگتر كنند، اين است كه ميخواهند مردم دنيا را نسبت به مسايل ايران، دچار يأس و نااميدي كنند. ميخواهند بگويند كه اسلام و انقلاب اين است و انقلاب و اسلام نميتوانند يك كشور و ملت را اداره كنند و سعادتمند نمايند. عزت و بيداري و شجاعت و تسليمناپذيري ملت ايران، بانشاط شدن اين نسل انقلابي، ابتكار و فعاليت و حركت به سمت خودكفايي در ايران را نديده ميگيرند; اما فرضا اگر سيب زميني يكچندروزي كم است، تمام راديوهاي دنيا ميگويند كه در ايران مسألهي سيب زميني وجود دارد! نه براي خاطر اينكه سيب زميني مهم است; بلكه به اين دليل كه نشان دادن حتي يك نقطه ضعف كوچك در ايران اسلامي، براي آنها خيلي مهم است. اگر يك نقطه ضعف كوچك پيدا كردند، براي آنها فوزي است و خوشحال ميشوند. شما بايد سعي كنيد ايران را آنچنان بسازيد كه براي اسلام و مسلمين، مايهي افتخار باشد.
دو چيز بايستي در كنار هم، روزبهروز قويتر در كشور تحقق پيدا كند:
اول، حفظ آثار و شعاير و ظواهر و نماي اسلامي جامعه است. اين، خيلي مهم است. دشمنان سعي ميكنند كه اين حرفها را بمباردمان تبليغاتي كنند; ليكن گوش به حرف دشمن ندهيد. دشمن، دشمن است. ظواهر اسلامي جامعه بايد حفظ بشود. اين جامعه، جامعهي اسلامي نمونه است. زنان بايد مواظب باشند. مردان بايد مواظب باشند. كساني كه مأموريت دارند، بيشتر بايد مواظب باشند. كساني كه در لباس انقلابند ـ مثل روحانيون و ديگر كساني كه لباسهاي وابسته به انقلاب را دارند ـ بيشتر از ديگران بايد مواظب باشند. همهي آحاد جامعه بايد سعي كنند كه صورت جامعه را يك صورت اسلامي قرار بدهند.
من همينجا، خلا اذان در جامعهمان را يادآور بشوم. در اين تهران، صداي اذان به گوش انسان نميرسد. چرا؟ اذان، يك شعار اسلامي است. ما با اينكه پشت بلندگو، تا دير وقتي از شب، شعر يا قرآن يا نوحه بخوانند و مزاحم همسايهها بشوند، مخالفيم. با چنين چيزي، مقابله هم ميكنيم; اما با اينكه صداي اذان، اول ظهر و مغرب و صبح، بخصوص از حنجرهها خارج بشود، صددرصد موافقيم.
اذان، چيز خيلي خوبي است; "حي علي الصلوه"، "حي علي الفلاح"، "اللهاكبر". چرا در جامعه اذان نيست؟ اذان با توجه، به دلها اميد ميدهد. بانگ اذان، دلهاي افسرده را روشن ميكند. البته در سحرها، براي اذان صبح، از بلندگو استفاده نكنند; با حنجره اشكالي ندارد. هرچند وقت بيداري است، اما بلندگو ممكن است اسباب زحمت بشود. همهي ظواهر جامعه، اينطور باشد. مسجدها در وقت نماز، سرشار و مالامال از انسانهاي ذاكر و ساجد و راكع باشد.
چشمها، ظواهر را ميبينند و پشت چشمها، دلها قرار دارند. خيال نكنيد چشمها، شيشهيي هستند كه در اينجا گذاشتهاند. نخير، پشت چشم، دل و جان و ذهن انساني است. اين چشمها و نيز دلهايي كه پشت آنهاست، بايد از نشانههاي اسلام پر بشوند.
دوم، اين است كه به موازات آن بايد محتواهاي اسلامي ـ يعني علم ـ جدي گرفته شود. شما كه دانشجو هستيد و ديگر كساني كه مشغول تحصيلند، به درس خواندن در محيط دانشگاه، كار عملي و تحقيقي و شكوفا كردن و رشد دادن استعدادها اهميت بدهيد. هرجا كه كار و تلاش و اشتغال و بخصوص سازندگي هست ـ اعم از كارخانه، مزرعه، اداره، بازار و ساير جاهاي ديگر ـ پايهها و بنيهها محكم ميشود. اين، از لحاظ حركت مردم در جهت روشن كردن چراغ اسلام در اين ملك.
شما اگر بتوانيد اين چراغ را هرچه روشنتر و پرفروغتر بكنيد ـ البته بحمدالله روشن هست، نورش هم دنيا را گرفته، اما پرفروغترش بايد بكنيم ـ اين حركت عظيم اسلامي در دنيا بيشتر خواهد شد. البته نارضايي شيطانها و طاغوتها هم از شما بيشتر خواهد شد; بهتر. هرچه از ما ناراضيتر باشند، خدا از ما راضيتر است. هرچه شيطانها از ما دورتر بشوند، فرشتگان به ما نزديكتر ميشوند. هرچه خدا با انسان بيشتر باشد و از انسان راضيتر باشد، موفقيت در كارش بيشتر خواهد شد.
شما خيال ميكنيد آن سادهلوحهاي كمعقل و پرمدعايي كه اول انقلاب، با نام اسلام، با نام اينكه بياييم بهوسيلهي امريكاييها خودمان را قوي كنيم، ميخواستند انقلاب ما را دودستي و با احترام، تحويل امريكا بدهند، اگر ـ العياذبالله موفق شده بودند و مستشار نظامي امريكايي را در پادگانهاي ما حفظ كرده بودند ـ كه داشتند ميكردند و اگر ماها نرسيده بوديم، خيلي از اين كارها ميشد ـ اگر ارتباط با امريكا را برقرار كرده بودند و ايران را با كمال تواضع و فروتني، در خدمت امريكا قرار داده بودند، آيا ممكن بود كه امروز كشور و انقلاب ما، اينهمه موفقيت را كسب كند؟ حاشا و كلا.
والله، هرجايي كه نشان پاي ابرقدرتها و قدرتها باشد، آنجا نشان سيهروزي و بدبختي آن ملت است. شرف ملي و پيشرفت ما و اين حركت عظيم و اين نشاط مردمي و اين توفيقهاي بيشماري كه ملت ايران و دولتهاي ما بحمدالله تا امروز داشتهاند، بر اثر جدايي و بياعتنايي و اعراض از قدرتهاي شيطاني و نزديك شدن به خداست و همين، كليد حل مشكلات ماست.
خدا را بايد از خودمان راضي كنيم. همهمان هم بايد اين كار را بكنيم. هيچكس نگويد كه اول، فلان كسان خدا را از خودشان راضي كنند! اول و دوم ندارد; همه بايد در راه كسب و تحصيل رضاي الهي تلاش كنيم. رضاي خدا، با تقواي من و شماست.
علايم ايمان، گناه نكردن، از خدا ترسيدن، با بندگان خدا خوب بودن، با دشمنان خدا خصم و سرسخت بودن، از اختلافهاي كوچك برادران راحت صرفنظر كردن، و با دشمنان ذرهذره را به حساب آوردن است. در مقابل مؤمنين، فروتن باشيد و خودتان را ذليل بگيريد; "اذلة علي المؤمنين". اين، با شاخوشانهكشيدن با همديگر، نميسازد. اين، با محبت و گذشت و مدارا ايجاد ميشود. تقوا، اينهاست. تقوا در مسايل مالي، تقوا در مسايل ناموسي، تقوا در مسايل شخصي، تقوا در مسايل سياسي، بخصوص تقوا در مسايل كاري را مهم بينگاريد. بدانيد كه در حركت تقوايي اين كشور و اين ملت، آنچنان اوج و رونقي به حركت اين ملت داده خواهد شد كه چشم دنيا را خيره خواهد كرد.
هرجايي كه ما نمايشي از تقوا ديديم، همين اثر را هم ديديم. فتوحات ميدان جنگ، همينطور بود. خرمشهر، با تقوا به دست آمد. به وسيلهي تقوا و اتكال به خدا بود كه دشمن در جنگ هشتساله شكست خورد. هيچ شكستي، فضاحتبارتر از شكستي كه دشمن در جنگ هشتساله خورد، نيست. اينها، مبالغه نيست.
بارها اين نكته را عرض كردهايم كه اگر شرق و غرب، اروپا و ناتو و ورشو، ارتجاع منطقه و همه و همه، پول و سلاح و تبليغات بريزند، براي اينكه يك قسمت از كشور را جدا كنند، يا دولت را ساقط نمايند، يا جمهوري اسلامي را از بين ببرند و بعد از هشت سال نتوانند، اين بزرگترين شكست آنهاست. ما با تقوا توانستيم اين پيروزي را به دست بياوريم; بعد از اين هم همينطور است. امام (رضوان الله تعالي عليه)، براي ما آيت تقوا بود. هرچه موفقيت در كار اين انقلاب بود، در درجهي اول، ناشي از تقواي قلبي آن رهبر و پيشوا و مجسمهي تقوا بود.
اميدواريم كه خداي متعال، روح عزيز آن بزرگوار را از ما خشنود كند. قلب مقدس وليعصر (ارواحنا فداه و عجل الله فرجه) را نسبت به ما نرم كند و مورد توجه آن حضرت قرار بگيريم. انشاءالله توفيق پيدا كنيم، راهي را كه خدا از ما خواسته است، بپيماييم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته