بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
براى من اين جلسه، جلسه ى خيلى مفيد و مطلوبى بود و از جهات متعددى استفاده كردم؛ هم از محتواى بيانات دوستان - كه البته اينها بايد جمع بندى بشود؛ ضبط شد، ثبت شد؛ من هم رئوس مطالب را يادداشت برداشتم؛ ليكن بر عهده ى دوستان است كه اين مباحث را جمع بندى كنند تا علاوه ى بر آن معرفتى كه ما به بركت اين جلسه و مسائل سينما پيدا مى كنيم، يك گامى هم در جهت پيشرفت برداشته شود و ان شاءاللَّه برخى از موانع برطرف گردد - و هم از اين اختلاف نظرهايى كه مى بينم در عرصه ى سينما وجود دارد. نه، اين را من دليل مظلوميت سينما نمى بينم - كه آقاى رئيسيان فرمودند - اين را نشانه ى اين مى بينم كه در فضاى سينماگرىِ كشور ما، يك عرصه ى بازى هست كه گاهى صدوهشتاد درجه بين نظرات متفاوت است، در عين حال همه خودشان را فرزند سينما و بلكه صاحب سينما مى دانند و مطالبه ى حقوق سينما را مى كنند؛ اين براى من چيز مطلوب و جالبى است. البته مى دانستم و از سالها پيش شنيده بودم كه اختلاف نظرها در نگاه و جهتگيرى، در اين محيط هست؛ از آثار هم پيداست. ليكن آنچه كه در مجموعِ اين نظرات مورد اتفاق همه است، لزوم اعتلاى سينماى كشور است؛ اين را همه مى خواهند و من هم به همين معنا كاملاً معتقدم.
از اول كه خواستيم اين جلسه تشكيل بشود، من دو هدف را دنبال مى كردم؛ يكى اينكه خواستم به سينماگران كشور احترام كنم؛ در واقع به سينماى كشور. من اين نشست و انعكاس بيرونى اين را به معناى تكريم هنر سينما و هنرمندان سينما تلقى كرده ام و دوست دارم اين احساس در كشور گسترش پيدا كند و اهميت سينما براى همه آشكار شود. هر كسى داعيه اى دارد، جهتگيرى اى دارد و توقعى دارد؛ اما بالأخره همه بر اين معنا اتفاق نظر داشته باشند كه اين هنر بسيار پيچيده و برجسته ى سينما، براى كشور يك ضرورت و يك نياز است. هدف دوم هم شنيدن بود كه بحمداللَّه تا حدود زيادى حاصل شد و از شماها شنيديم. البته من واقعاً ترجيح مى دادم كه همين مقدار باقيمانده ى از اين وقت را هم باز شما صحبت بكنيد و بيشتر بشنوم.
قبل از اين جلسه، امروز پيش از ظهر خوشبختانه فرصت پيدا كردم دو، سه ساعت برخى از نوشته هايى كه بعضى از دوستان از جمع حاضر - مثل آقاى مجيدى و بعضى دوستان ديگر - و مسئولان، براى من تهيه كرده بودند، نگاه كردم و يادداشتهاى مفصلى را هم از اينها برداشته ام، كه حالا نمى دانم از اينها چقدر خواهم توانست ان شاءاللَّه استفاده كنم. به هرحال، نظرات دوستان را خواندم.
يك نكته را اول بگويم، كه ديدم دغدغه ى بسيارى از دوستان است؛ و آن، يك نوع احساس ناامنى يا دغدغه ى ناامنى يا توهّم ناامنى است كه مى بينم در برخى از دوستان وجود دارد؛ حتّى آدم مى بيند در دو سرِ اين طيف وسيع، اين دغدغه هست. من واقعاً جايى براى اين دغدغه نمى بينم. درست است، ممكن است ما نسبت به برخى از فيلمها معترض باشيم - خود من در آن حدى كه حالا مى فهمم و از تماشاى فيلم لذت مى برم، ممكن است ايرادى به يك فيلم داشته باشم؛ چه آن فيلمى كه در تلويزيون پخش مى شود، چه آنچه كه در سينماست كه گاهى براى ما مى آورند و ما بعضى از فيلمها را مى بينيم - ليكن من كارگردان را متهم نمى كنم. عوامل گوناگونى براى خطا در جهتگيرى يك فيلم هست؛ يكى اش هم ممكن است نقش كارگردان باشد - كه حالا من بعداً راجع به مسئله ى كارگردان، يك مقدارى بيشتر عرض خواهم كرد - ليكن عوامل گوناگونى هست. ما اگر احساس مى كنيم كه به وسيله ى يك كارگردان يك معرفت عميق صحيحى در يك فيلم منعكس نمى شود، بايد ببينيم اين معرفت عميق، چگونه مى توانست به دل اين كارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت درونى خودش را منعكس كند. هر كسى بايد آنچه را كه خودش مى فهمد، خودش ادراك مى كند و خودش احساس مى كند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والّا هنر يك چيز مصنوعى خواهد شد. طبيعت قضيه هم همين است كه آن سازنده ى فيلم و عنصر كارگردان، بالخصوص در اين ميان، يك معرفت درونى را منعكس مى كند. چگونه مى شد اين معرفت درونى، آن چنانى كه منِ بيننده مى پسندم، به اين كارگردان منعكس بشود و چرا نشده؟ اين جاى سؤال دارد.
يادم هست قبل از انقلاب، قرار بود شعرايى در يك مراسم شركت كنند و شعر بگويند. يكى از شعراى جوانِ آن روزِ ما - كه استعداد خوبى هم داشت - درباره ى آن موضوع حقيقتاً چيزى نمى دانست. يكى از دوستان ما، پنج، شش ساعت نشست و براى او يك شرح مبسوطى از اين موضوع را بيان كرد. آن شاعر هم جوانِ گيرنده و بااستعدادى بود و توانست آن مطلب را در يك قصيده ى بسيار بلند و قوى منعكس كند. آيا در زمينه ى انعكاس آن معارف ارزشىِ اسلامى - كه من معتقدم در سينماى ما نشان زيادى از آنها وجود ندارد - به آن سازنده ى فيلم، به آن كارگردان و حتّى به آن بازيگر، كارى انجام گرفته و منعكس نشده است؟! من به خودم نگاه مى كنم، به حوزه ى علميه مان نگاه مى كنم و به دستگاههاى مديريت فرهنگى مان نگاه مى كنم، مى بينم نه، ما در اين زمينه كم كارى داشته ايم. بنابراين به قول معروف گفت:
هر بلايى كز آسمان آيد گرچه بر ديگرى قضا باشد
به زمين نارسيده مى گويند خانه ى انورى كجا باشد
نمى شود رفت سراغ كارگردان و يقه ى او را گرفت كه شما چرا؟ خوب، من يك مقدار وزارت ارشاد را، يك مقدار سازمان تبليغات را، يك مقدار حوزه ى علميه را، يك مقدار آن كسانى كه صاحبان انديشه ى دينى هستند، همين انديشه هاى عرفانى، حكمت متعاليه و اين چيزهايى كه آقايان گفتيد، اينها را مخاطب قرار مى دهم و مى گويم شما براى برخوردارى كشور از اين هنر فاخر - كه در اين جمع هست - چه كرده ايد؟ «شما» چه كرده ايد؟ چنانچه در آن زمينه كارى انجام نگرفته باشد، من از يك كارگردان خيلى توقع نمى كنم. هنرمند بااستعدادِ ما كه اثرش يا خالى است يا حداقل نسبت به اين ارزشهاى مورد نظر ما خيلى پُربار نيست، از او توقع نمى كنم كه چرا اين اثر آن چنانى كه من مى پسندم، نيست. بنابراين من نمى توانم قبول كنم كه آماج اين ناامنى، كارگردانهاى ما باشند و اگر چنين واقعيتى وجود داشته باشد، واقعيت نابحق و نابجايى است.
ليكن با شما دوستان عزيز - برادران و خواهران - من از موضع يك روحانى، مطالبى را دارم؛ طبعاً نه شما توقع داريد و نه من چنين اشتباهى خواهم كرد كه از موضع يك كارشناس سينمايى حرف بزنم. امثال بنده، حداكثر آنچه كه مى توانند در رابطه ى با سينما داشته باشند، اين است كه يك تماشاگر و مستمع خوب باشند و لذت ببرند؛ اين حداكثر چيزى است كه امثال بنده داريم. لذا نمى توانم از جهت كارشناسى با شما اظهارنظرى بكنم؛ اين به عهده ى خود شماها و دوستان مديريت فرهنگى است. اما به عنوان يك روحانى و يك طلبه، چرا، مى توانم مطالبى را به شما عرض بكنم.
هنر سينما - همان طور كه گفتيد - بلاشك يك هنر برتر است؛ يك روايتگر كاملاً مسلط - كه هيچ روايتگرى تاكنون در بين اين شيوه هاى هنرىِ روايت يك واقعيت و يك حقيقت، تا امروز به اين كارآمدى نيامده - و يك هنر پيچيده و پيشرفته و متعالى. شما اين دريچه را دمِ دست داريد؛ يعنى دريچه ى سينما به سوى معارف و پرتوى كه از اين دريچه به داخل افكنده مى شود. اين دريچه در اختيار شماست.
اهميت اين هنر، مسئوليت شما را هم بالا مى برد. من اين را مى خواهم عرض بكنم؛ يعنى شماها يك مسئوليت سنگينى داريد. همان طور كه دوستان گفتند، هيچ كس به شماها دستور نداده كه برويد كارگردان يا سينماگر بشويد، اين ميل، استعداد و شوق شما بوده كه وارد اين ميدان شده ايد؛ اما حالا كه وارد شده ايد، اين مسئوليت را بپذيريد. شما مى توانيد خيلى اثر بگذاريد. ببينيد! من وقتى به يك واعظ، يك روحانى و يك نويسنده ى كتاب دينى - كه او هم يك روايتگر حقايق و معارف محسوب مى شود - خطاب مى كنم و مى گويم آقا شما مواظب حرف زدنت، مواظب لغتى كه به كار مى برى و مطلبى كه متناسب با زمان انتخاب مى كنى، باش؛ اگر حرفى را كه اينجا نبايد بزنى، زدى، يا بايد بزنى، نزدى، و به خاطر حرف تو يك جوانى به دين بى اعتقاد شد يا يك حقيقتى از حقايق دينى را به خاطر گفتار تو كج فهميد؛ تو پيش خداى متعال مسئولى؛ من مى خواهم به شما بگويم، اين تذكر به شما كه برادر و خواهر عزيز ما هستيد و اين ابزار هنرى بسيار كارآمد در اختيار شماست، طبعاً با يك ضريب خيلى بالايى مضاعف مى شود؛ بگويم ده برابر؛ يقيناً بيشتر؛ يعنى شما ببينيد تأثير يك فيلم هنرىِ كارآمد در مقايسه ى با يك منبر چقدر فاصله دارد!
خوب، شما مى توانيد سازنده ى اخلاق باشيد؛ عكسش هم ممكن است. شما مى توانيد در نسل جوان اين كشور صبر، اميد، شوق، انگيزش، سلامت، نجابت و همه ى چيزهايى كه يك جامعه ى پيشرفته نياز دارد، القاء كنيد. مى شود هم به جاى اميد، نوميدى القاء كرد؛ مى شود به جاى شوق، ركود القاء كرد. «انتقاد» كه دوستان ذكر مى كنند و به تعبير اين دوستمان مى گويند انتقادگرى «نق نقو» تلقى نشود؛ نه، انتقاد، نق نق نيست؛ انتقاد - معناى لغوى انتقاد را نمى خواهيم بگوييم - يعنى همان عيب جويى. منظور از انتقادى كه ممكن است نق نقو بودن از آن تلقى شود؛ يعنى عيب جويى كردن. دو نوع عيب جويى ممكن است؛ الان من و شما روبه روى هم نشسته ايم، خيلى آزادانه مى توانيم از هم عيب جويى كنيم؛ شما هم از من عيب جويى كنيد، من هم از شما عيب جويى كنم. منتها اين عيب جويى دو نوع است؛ يك وقت عيب جويى جنبه ى تحقير، اهانت، طرف را به خاك سياه نشاندن، از طرف انتقام گرفتن و چهره ى او را در نظر ديگران زشت كردن است و اين كار در هيچ عرف نجيبانه اى - نمى گويم اسلامى - ممدوح نيست. يك وقت هم نه، هدف از انتقاد، دلسوزى است، تكميل است، برطرف كردن عيب است و آيينه وار نمودن عيب شخص يا نظام يا مدير يا مردم به خود آنهاست و اين ممدوح است. ممكن است اين هم به نظر شنونده تلخ باشد؛ اما اين تلخى، تلخى گوارايى است. اين هيچ ايرادى ندارد. حالا من ادعا مى كنم از نظر دستگاه هم ايرادى ندارد؛ اگر شما در اين ترديدى داريد، من به شما صادقانه مى گويم، لااقل از نظر شخص من، هيچ ايرادى ندارد. ببينيد! اين هدف و اين جهتگيرى در كيفيت كار معلوم مى شود؛ يعنى اينكه ما توقع داشته باشيم يك جورى انتقاد كنيم كه آن جهتگيرىِ اول در آن وجود داشته باشد، اما مردم يا مخاطبين خيال كنند كه ما داريم دلسوزى مى كنيم، اين هم نمى شود. همين طور كه چند نفر از دوستان گفتيد، مخاطبين ما هوشمندند و مى فهمند. اين معلوم مى شود. بعضى از فيلمها انتقادى است، انتقاد آنها براى من - كه الان هر تلنگرى به اين نظام مثل مشت به من است؛ يعنى من احساسم نسبت به نظام اين است كه هر گوشه ى نظام را شما يك تلنگر بزنيد، مثل اينكه يك مشت به من زده ايد - ممكن است رنج آور باشد؛ اما از نفس انتقاد مطلقاً رنج نمى برم و خوشم مى آيد، و من احساسم اين است كه اين، روحيه ى مجموعه ى دستگاه است؛ حالا گيرم بعضى كم يا زياد. بنابراين انتقاد ايرادى ندارد كه بعضى از دوستان مطرح كرديد؛ آن چيزى كه مهم است، اين است كه احساس مسئوليت بشود.
ببينيد! واقعيتى كه امروز در جامعه ى ما هست - خارج از تبليغات و شعار و نمى دانم بزرگنماييهاى گوناگون - اين است كه ما يك كشورى هستيم كه بر اثر تكيه ى بر باورهاى خودمان و اظهار شجاعت در ميدان - شجاعت نشان داده ايم؛ اينها را كه ديگر نمى توان منكر شد - در دنيا يك ملت شاخص شده ايم؛ نمى گويم شاخص ترين، اما يك ملت شاخصيم. اين ايرانى كه امروز شما داريد مى بينيد، اين ايرانِ دوره ى رژيم گذشته نيست؛ وقتى محاسبه مى كنيم، در دنيا، در بين ملتها و دولتها، در محافل سياسى دنيا، در تعاملات بين المللى و در موازنه ى بين قدرتهاى بزرگ دنيا، اين ايران، اين ملت و اين مجموعه ى حكومت، يك مجموعه ى درخور احترام يا مجموعه اى كه ناگزير بايد آن را جدى گرفت و آن را احترام كرد، تلقى مى شود. امروز وضع كشور ما اين است. پيشرفتهاى زيادى هم داشته ايم. يعنى من اگر بخواهم مقايسه بكنم، بايد با اين تعبيرِ بى اغراق بگويم كه، واقعاً قابل مقايسه نيست آنچه كه ما بعد از انقلاب به عنوان يك ملت و يك كشور به دست آورده ايم، با آنچه كه قبل از انقلاب بوده است. ما به خودمان اعتقاد پيدا كرده ايم، استعدادهاى خودمان را شناخته ايم و اين استعدادها را به ميزان بسيار زيادى به فعليت رسانده ايم؛ در زمينه ى علم، در زمينه ى صنعت، در زمينه ى مسائل اجتماعى و در زمينه ى كاركردهاى عمومى، پيشرفتهاى زيادى پيدا كرده ايم. نمى شود بين دوگونه نظام، يك نظام وابسته ى حذف شده ى در تعاملهاى بين المللى و بى اعتقاد به خود و توسرى زن به مردم خود را - كه رؤساى كشور، مملكت را مال خودشان مى دانستند؛ دوره ى طاغوت اين است ديگر! حالا خيلى از شماها هم يادتان هست، من هم يادم هست؛ ما هم در آن دوره تنفس و زندگى كرديم. دستگاه حكومت، كشور را مال خودش مى دانست؛ براى مردم شأنى قائل نبودند، مگر از روى اجبار - با يك تشكيلات و نظامى كه مسئولان كشور را نوكر مردم مى داند، نه صاحب مملكت و صاحب مردم - اين احساس واقعى مسئولان است، واقعاً خودشان را خدمتگزار و نوكر مردم و فلسفه ى وجودى خودشان را، كار براى مردم مى دانند - مقايسه كنيد. اصلاً تقابل بين اين دو شكل، تفاضل بين اين دو شكل، قابل كيل و اندازه گيرى كردن با پول و درآمد ماهانه ى فلان آدم و اينها نيست؛ يعنى تفاوت وجود و عدم است، فاصله ى وجود و عدم است؛ اين همان چيزى است كه اسلام از ما مى خواهد و به ما مى دهد. حالا نمى خواهم وارد مقوله ى ارزشهاى اسلامى بشوم، اگر انسان بخواهد راجع به آنها فكر و بحث كند، مقوله ى بسيار باشكوه و دلنوازى است.
خوب، اين كشور، در يك چنين شرايطى است؛ اين كشور مى خواهد پيش برود، اين كشور مى خواهد حركت بكند؛ ما اين چيزهايى كه حالا شما در زمينه ى فناورى هسته اى و پيشرفتهاى علمى مى شنويد، اينها فقط بخشى از بسيارِ آن چيزى است كه در كشور اتفاق افتاده. بحمداللَّه جوان و استعداد هم كه زياد داريم، ما احتياج داريم به اميد، به شوق، به كار، به اعتماد به نفس، به كم كردن تكيه ى بر بيگانگان - به فرهنگشان، به رفتارشان، به بخشنامه هاى فكرى و فرهنگى شان - ما به اينها احتياج داريم؛ به جوشيدن از درون، به استخراج گنجينه هايى كه در ميراث فرهنگى ما هست. اين جوان اگر بخواهد اين طور تربيت شود، به حضور شما در صحنه احتياج دارد؛ يعنى شما بايد وارد ميدان بشويد تا اين اتفاق بيفتد؛ من اين را مى گويم. من مى گويم الان كليد دست شماست. من شأن سينما را اين مى دانم. من مى گويم امروز كليد پيشرفت اين كشور، به ميزان زيادى دست شماست؛ شما مى توانيد اين نسل را يك نسل پيشرونده، اميدوار، پُرشوق، معتقد به خود و معتقد به ارزشهاى اسلامى و ملىِ خود بار بياوريد؛ و همين طور مى توانيد اين نسل را شرمنده، پشيمان، زير سؤال برنده ى افتخارات گذشته و زير سؤال برنده ى افتخار انقلاب و دفاع مقدس بار بياوريد.
من يك بار ديگر دو، سه سال پيش در يك جلسه ى مجموعه اى از دوستان هنرمند - سينماگر و نقاش و مجسمه ساز و ... - اين را گفتم، شما به عنوان يك هنرمند، دنبال زيباييها و ظرافتهاى عالم وجود مى گرديد تا اينها را بشناسيد، بيرون بكشيد، برجسته كنيد و نشان بدهيد؛ كار هنرمند اين است؛ يعنى ظرافتها، زيباييها، ريزه كاريها، دقايق و حقايق غير قابل ديد با چشم غيرمسلحِ به هنر را با سلاح هنر و نگاه هنرمندانه، بيرون مى كِشد و نشان مى دهد. اينكه مى گويم زيبايى، معنايش اين نيست كه زشتيها را نمى تواند بيرون بكشد و نشان دهد؛ چرا، آن هم جزو ظرافتهاست. به آن جمع گفتم، شما به عنوان كسى كه دنبال زيباييها مى گرديد، چطور مى توانيد زيباييهاى دفاع هشت ساله ى يك ملتِ دست خالى را از ميهن خودش، از كشور خودش، از ملت خودش و از نظام خودش، در آن ميدان دشوار ناديده بگيرد. الان چند سالى است كه كتابهايى درباره ى سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مى نويسند و بنده هم مشترى اين كتابهايم و مى خوانم. با اينكه بعضى از اينها را من خودم از نزديك مى شناختم و آنچه را هم كه نوشته، روايتهاى صادقانه است - اين هم حالا آدم مى تواند كم و بيش تشخيص دهد كه كدام مبالغه آميز است و كدام صادقانه است - بسيار تكان دهنده است؛ آدم مى بيند اين شخصيتهاى برجسته، حتّى در لباس يك كارگر به ميدان جنگ آمده اند؛ اين اوستا عبدالحسين بُرُنسى، يك جوان مشهدى بنّا، كه قبل از انقلاب يك بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته اند و من توصيه مى كنم و واقعاً دوست مى دارم شماها بخوانيد. من مى ترسم اين كتابها اصلاً دست شماها نرسد. اسم اين كتاب «خاكهاى نرم كوشك» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ايشان اول جنگ وارد ميدان نبرد شده بود و بنده هم هيچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى از دوستان ما كه به مجموعه هاى دانشگاهى و بسيج رفته بودند و با اين جوان بى سواد - بى سواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده بوده، مختصرى هم مقدمات و ابتدايى و اينها را هم خوانده بوده - صحبت كرده بودند، مى گفتند آن چنان براى اينها صحبت مى كرده و حرف مى زده كه دلهاى همه ى اينها را در مشت مى گرفته؛ به خاطر همين كه گفتم، يك معرفت درونى را، يك ادراك را، يك احساس صادقانه را و يك فهم از عالم وجود را منعكس مى كرده؛ بعد هم بعد از شجاعتهاى بسيار و حضور در ميدانهاى دشوار، به شهادت مى رسد؛ كه حالا كارى به جزئيات آن ندارم. اين زيباييهايى كه آدم در زندگى يك چنين آدمى يا شهيد همت و شهيد خرازى مى تواند پيدا كند و يا اينهايى كه حالا هستند، نظيرش را شما كجا مى توانيد پيدا كنيد؟ كجا مى شود پيدا كرد؟
سينماى معناگرا؛ خوب كدام معنا شيواتر و عميق تر از احساس فداكارى و ايثار و گذشت يك جوان هجده، نوزده ساله، كه از خانواده ى مرفهى بلند مى شود مى آيد اهواز - كه من ديدم از اين قبيل جوانها؛ حالا چند موردش يادم هست، بالخصوص خودم با اينها معاشرت داشته ام و ديدم - خانواده ى مرفه، زندگى راحت، پدر و مادر مهربان، نه دچار عقده است و نه دچار كمبود است، مى آيد در ميدان جنگ، آن چنان فداكارانه حركت مى كند كه انسان مبهوت مى ماند. حالا خيلى از اين جوانها با توصيه ى امثال بنده وارد اين ميدان شده بودند. من نگاه مى كردم و مى ديدم، ما كجا، اينها كجا! اصلاً انسان به گَرد اينها نمى رسد. خوب، اينها زيبايى است، اينها را توصيف كنيد، اينها را استخراج كنيد. آقاى حاتمى كيا مى گويند، من نمى دانم راجع به جنگ چه بگويم. خيلى حرف داريد براى گفتن؛ شما سينماگران جنگ، پشت صحنه ى جنگ را چقدر تصوير كرديد؟ چه شد كه اين جنگ شروع شد؟ كدام فيلم سياسىِ بين المللىِ پليسى، مى تواند شيرين تر از اين در بيايد كه شما تصوير كنيد - اسناد هم الان وجود دارد - چطور شد كه صدام حسين به خودش جرئت داد و اين گستاخى را كرد كه به قصد تسلط بر ايران، به ايران حمله كند؟ نه اينكه همه ى ايران را بگيرد، بدون شك، قصد او اين بود كه خوزستان و يكى، دو استان دور و بر را بگيرد و به عنوان يك همسايه ى مقتدر بر حكومت مركزى ايران - هر كه باشد آن حكومت؛ يا جمهورى اسلامى يا هر كس ديگر - مسلط بشود، كه مى شد؛ يعنى اگر اين دفاع جانانه نبود و اگر آن تسلط بر خوزستان انجام مى گرفت، مگر ممكن بود يك حكومت مركزى اينجا سر كار باشد و به آن كسى كه بخشى از كشور را قدرتمندانه تصرف كرده، باج ندهد؟! خوب، چه شد كه اين را وادار كردند كه اين حمله را انجام بدهد و او حمله كرد؟ و چگونه به او كمك كردند؟ و كدام كارخانجات به او سلاح شيميايى فروختند؟ آنهايى كه آن سنگرهاى هشت ضلعى و پنج ضلعى را درست كردند، چه كسانى بودند؟ كدام كشورها آن هواپيماها را به او دادند؟ آن مأمورين عالى رتبه ى سياسى، امنيتى و نظامى اى كه از كشورهاى مختلف - از جمله امريكا - به بغداد آمدند و با او و مردان او ملاقات كردند، چه كسانى بودند؟ شما به اينها نپرداختيد. اصلاً شخصيت صدام كيست؟ اينها براى قصه نويسى جا دارد.
دوستان به مسئله ى قصه نويسى اشاره كردند. بله، من عقيده ام اين است ما ضعيفيم. البته روح داستان سرايى در ايران ضعيف نيست؛ دليلش هم داستانهاى فردوسى و مولوى است. البته رمان به اين شكلى كه در اروپا و روسيه متداول بوده - به خصوص در قرنهاى نوزدهم و اينها كه رمانهاى برجسته و بزرگ نوشته شده - چنين چيزى را ما در ايران نداريم؛ اما استعدادش را داريم. من عقيده ام اين است؛ اين طور نيست كه ما استعدادش را نداشته باشيم. البته ما در شعر برجستگى داشته ايم؛ اما به اين شكل در رمان، نه؛ ليكن به نظر من مى شود. بعد از انقلاب هم يك كارهايى شده است؛ حالا در آن حدِّ از اعتلا نيست كه آدم توقع دارد؛ اما اگر دنبال گرفته شود و واقعاً وزارت ارشاد روى اين زمينه كار كند و بنويسند، مى شود. حالا بعضى از دوستان گفتند كه قصه را براى سينما بنويسند. من نمى دانم، بيشتر از من شما وارديد؛ آيا واقعاً بايد قصه را براى سينما نوشت؟ خيلى از آثار بزرگ سينمايى كه وجود دارد، از آثار كلاسيك و قصه هاى قديمى گرفته شده است؛ معلوم نيست رمانى براى اين خصوص نوشته شده باشد. حالا گيرم كه آن هم باشد، ما اگر در مسئله ى داستان و رمان و داستان سرايى پيشرفت كنيم، اين كار انجام مى گيرد. آن وقت بياييد اين موضوعات را به سينما بكشانيد؛ خيلى برجستگى پيدا خواهد كرد. ما در زمينه ى جنگ هنوز خيلى كارهاى نكرده داريم.
حالا من يك چيز ديگر هم به شما دوستان عرض بكنم؛ اينكه گفتيم شما مسئوليت داريد - كه البته همه تان اين مسئوليت را داريد؛ چون كار شما مى تواند خيلى اثرگذار باشد - اين مسئوليت پيش خدا اجر هم دارد؛ يعنى شما واقعاً نيت تان را خدايى كنيد. اين خانم گفتند كه من دنبال احساسات شخصى خودم هستم، خيلى خوب، عيب ندارد، تشخيص شخصى خودتان را بسازيد؛ اما با همين كار، نيت خدايى بكنيد. نيت كنيد كه خدا را از خودتان راضى كنيد و اجر ببريد. كار مهمى داريد انجام مى دهيد؛ چرا خودتان را از اجر محروم مى كنيد؟ با اين كار اجر ببريد و مى شود. اجر فقط اين نيست كه شما فيلم نماز و روزه درست كنيد؛ نه، آن چيزى كه اخلاق جوانها، رفتارهاى اجتماعى، انضباط اجتماعى، جديت در كار، ايمان قوى و احساس مسئوليت را در نسلهاى جوان زنده مى كند، اين پيش خدا اجر دارد. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به امام حسن و امام حسين مى گويد: «اعملا للأجر» براى مزد كار كنيد. اين مزد درهم و دينار دنيا نيست كه براى اميرالمؤمنين ميلياردهايش به قدر يك ذره خاك ارزش ندارد؛ اين مزد، مزد خدايى و مزد الهى است. اين را به شما عرض بكنم، هيچ كدام از شماها هم از مزد الهى بى نياز نيستيد. از اين مرز كه ما عبور كرديم - مرز مردن - اين اول نياز ماست به اين مزد؛ چه بخواهيم و چه نخواهيم، از اين مرز عبور مى كنيم و آنجا احتياج داريم؛ آنجا تنها هستيم و به اجر الهى احتياج داريم؛ شما در اين ميدان داريد حركت مى كنيد، كار كنيد براى خداى متعال. البته به عنوان يك انسان نخبه، يك هنرمند و يك نگاه نافذ به جامعه و كشور و انسانها، مى توانيد احساس مسئوليت كنيد و اجر انسانى و وجدانى هم مى توانيد ببريد.
به هرحال، من يادداشتهاى زيادى نوشته ام كه براى خودم ان شاءاللَّه مفيد خواهد بود. اين يادداشتهايى كه از بيانات، گزارشها و تحليلهاى دوستان نوشتم، براى من مفيد خواهد بود. به اعتقاد من، آنچه كه محصول اين جلسه بايد باشد، در درجه ى اول اين است كه ما همه در اهميت سينما اتفاق نظر داريم؛ اين مورد قبول همه است. اهميت به معناى شأن والاى هنرى و قدرت تأثيرگذارى آن، و مسئوليتى كه از اين ناحيه متوجه كسانى مى شود كه در سلسله مراتب سينما قرار دارند. ممكن است در اين سلسله مراتب، من هم به عنوان يك آدمى كه مسئوليتى در نظام دارد، قرار بگيرم؛ آقاى وزير مسلّماً در اين سلسله مراتب قرار مى گيرند. به هرحال، همه احساس مسئوليت كنيم؛ اين مورد اتفاق ماست كه اهميت سينماست. و دوم اينكه بالاخره مضمون سينما بايد در جهت اصلاح كشور و جامعه باشد؛ اگر انتقاد هم انجام مى گيرد، اين انتقاد با اين نگاه باشد و آن وقت من تصور مى كنم اختلافات بر سر اينكه «آيا انتقاد بكنيم؟ اسم اين انتقاد سياه نمايى است يا نق نقوگرى است يا نيست؟» كم خواهد شد؛ به خاطر اينكه وقتى نيت، نيت اصلاح و پيشرفت بود، اين نيت خودش را در اثر نشان خواهد داد. بنابراين، اين فاصله كم خواهد شد.
آقاى حاتمى كيا مى گويند به ما درجه بدهيد؛ خدا به شماها درجه داده، بنده چه درجه اى را به شما بدهم! درجه ى شما، درجه ى خدايى است. اين ذوق و استعداد هنرى كه شماها داريد، اين همان درجه اى است كه به شماها داده. ما اگر بخواهيم اين را با ابزارهاى مادى مدرجش كنيم، ضايعش كرده ايم. البته ما از شما قدردانى مى كنيم؛ هم قدردانى مى كنيم، هم انتظار داريم. يعنى من رودربايستى نمى كنم، بنده به عنوان يك روحانى، حقيقتاً از شما مجموعه ى كارگردانها انتظار دارم. شما بايد ارزشهاى دينى و ملى را تقويت كنيد. وقتى ارزش ملى مى گوييم، نبايد فوراً ذهن به سمت چهارشنبه سورى برود؛ ارزش ملى يعنى احساس استقلال يك ملت؛ استقلال فرهنگى. در مقابل اين القاى دويست ساله ى فرهنگىِ غرب، يك ملتى بيايد به فرنگ خودش تكيه بكند، اين خيلى ارزش دارد؛ اين را تقويت كنيد. حالا گاهى با رفتن به جشنواره، ممكن است اين تقويت بشود، گاهى با نرفتن به جشنواره اين تقويت مى شود. آنجايى كه لازم است نرويد، نرويد؛ آنجايى كه لازم است به جشنواره هاى بين المللى برويد، برويد؛ با اين نيت برويد - حالا آقاى عيارى به دوستان «كَن» لطف كردند و از آنها دفاع كردند كه به ايشان گفته اند، شما چرا اين قدر سياه نمايى مى كنيد كه فيلم شما را ما نتوانيم نشان بدهيم؛ بايد ديد آقاى عيارى چه كار كرده بوده كه آنها دلشان به حال ملت ايران سوخته - بالأخره من حرفى ندارم كه شما از آنها دفاع كنيد؛ اما اين را واقعاً من هم خبر دارم. من با اينكه نه سينمايى هستم و نه با اين چيزها ارتباط دارم؛ اما بالأخره مى دانيد طبعاً اطلاعات ما محدود به راههاى اطلاع گيرى شماها نمى شود؛ ما اطلاعات وسيع ترى داريم. ما خبر داريم كه همين مجموعه هاى جهانى، از جمله كَن - حالا كه اسمش را آورديد - و بعضى از جشنواره هاى ديگر، واقعاً دارند كار مى كنند؛ اينها هدف دارند. اينها دوست مى دارند كه از حضور هنرمند برجسته ى ايرانى در آنجا، در جهت سياسى، يك استفاده اى ببرند. حالا من نمى دانم فيلم آقاى مجيدى را چقدر اكران مى كنند، چقدر در جلو چشم مردم مى گذارند. بله، در جشنواره احترام مى كنند. من آن وقتى علاقه ى آنها را به هنرمند خودمان باور مى كنم كه اين فيلم را ترويج كنند؛ جلو چشم مردمشان بگذارند و در تلويزيونشان نشان بدهند، در سينماهايشان نمايش بدهند؛ اين كارها را يا نمى كنند و يا خيلى كم مى كنند. لذا وقتى كه تشويق و تقدير فقط به سالن جشنواره و سكوى جايزه ى جشنواره منحصر است، آدم خيلى باورش نمى آيد كه نيتشان - به قول ماها - زياد خدايى باشد. بالأخره نيات سياسى هست. عجيب هم نيست؛ ما هم در برخى از مسايل فرهنگى بين المللى، نيات سياسى داريم، پنهان هم نمى كنيم. ما در رابطه ى با خيلى از كشورها با جهتگيرى سياسى كار فرهنگى مى كنيم. آنها هم همين كار را دارند با ما مى كنند. ما بايد حواسمان جمع باشد و هوشيار باشيم.
مرحوم حاج احمد آقا به من گفت، حاضر شدند بابت يك اعلاميه ى حج امام هشتاد هزار دلارِ آن روز بدهند كه در يكى از روزنامه هاى امريكا - همين روزنامه هاى معروفى كه هست - چاپ بشود، ولو به صورت آگهى؛ اما نكردند. اين را حاج احمد آقا خودش به من گفت، گفت ما تلاش كرديم؛ اما حاضر نشدند چاپ كنند.
همين خانم ابتكار كه در گذشته معاون رئيس جمهور بودند، يك كتابى در باب قضيه ى سفارت امريكا، به اصطلاح اين لانه ى جاسوسى نوشتند. خود ايشان جزوِ آن دانشجوهايى بوده كه در آن كار شركت كرده بودند. ايشان دوره ى كودكى اش را در امريكا گذرانده است؛ مرحوم دكتر ابتكار - كه از دوستان ما بود - سالها در امريكا بوده و اين خانم خيلى به زبان مسلط است و نگارش و تكلمش خيلى خوب است. اين كتاب را به انگليسى نوشته و بعد يك نفر آن را به فارسى ترجمه كرده بود. خود ايشان به من گفت، پيش هر ناشر امريكايى كه رفته بود، حاضر نشده بود اين كتاب را چاپ كند! در حالى كه آنها اصرار دارند كه مسئله ى اشغال سفارت را به عنوان يك زخم التيام نيافتنى، دائماً تكرار كنند. من زمان رياست جمهورى، سفر سازمان ملل كه رفته بودم، يك مصاحبه گر خيلى معروفى آمد و با من يك مصاحبه اى كرد كه خيلى هم به صورت گسترده پخش شد. اولين سؤالش اين بود كه، شما چرا سفارت را گرفتيد؟ گفتم بابا! حالا ما آمده ايم سازمان ملل و تو مى خواهى با ما مصاحبه كنى؛ اولين سؤال را اين قرار مى دهى؟! حاضر نيستند رها كنند. از ديدگاه خودشان، آن را به عنوان يك حركت تروريستى و وحشيانه و تلقى مى كنند. حالا يك دختر خانمِ دانشجوى روشنفكرى كه نه اُمّل است، نه عقب افتاده است، نه تحصيل نكرده است، نه سابقه ى تروريستى دارد و خودش در آن قضيه بوده، ايشان قضيه را تشريح مى كند؛ حاضر نيستند اين را چاپ كنند. ببينيد مسئله اين است. خوب، او ملاحظه ى سياست خودش را مى كند. در امريكا اين نمايش بى سانسورى فقط در مورد آن جاهايى است كه به اصول امريكايى اصطكاك نداشته باشد. آنجايى كه اصطكاك پيدا مى كند، چه به اصول امريكايى و چه به مصالح فورى امريكايى - مثل مسئله ى جنگ خليج فارس كه زمان بوش پدر انجام گرفت - سانسور وجود دارد؛ خيلى كامل و خيلى رسمى و علنى؛ بدون پرده پوشى.
خوب، آنها مصالح فرهنگى شان را رعايت مى كنند، ما هم بايد مصالح فرهنگى خودمان را رعايت كنيم. ما كه از او توقع نداريم كه مصالح ما را رعايت كند؛ ما از خودمان توقع داريم كه مصالح خودمان را رعايت كنيم. بنابراين شما اگر جشنواره هم مى رويد، آن وقتى برويد و آن طورى برويد كه مصالح فرهنگى كشورتان را مراعات بكنيد. اگر طورى شد كه او بناست مصالح خودش را عليه مصالح كشور شما رعايت كند، بله، ترجيح با نرفتن است، ترجيح با حضور پيدا نكردن است؛ اين چيز روشن و واضحى است.
خوب، حرف كه زياد است؛ ما هم حالا اگر بخواهيم اين يادداشتها را بگوييم، خيلى طول مى كشد. الان سه ساعت و پنج دقيقه شده است كه ما خدمت شما رسيده ايم. الحمدللَّه جلسه ى خوبى بود. من از برگزارى اين جلسه خوشوقت و خوشحالم؛ از كسانى كه اين جلسه را روبراه كردند، از همه ى شركت كنندگان عزيز كه اينجا شركت كرديد، از آقاى مجيدى عزيز كه زحمت كشيدند و اينجا هم در واقع كارگردانى كردند، از دوستانى كه نظرات خودشان را خوب و روشن بيان كردند و نقطه نظرهايشان را گفتند و از مسئولان محترم وزارت ارشاد كه دعوتها را فراهم كردند و در واقع تشكيل دهنده ى جلسه آنها بودند، از همه صميمانه تشكر مى كنم. اگر وقت اذان نزديك نبود، باز هم پهلوى شما مى نشستم، ليكن ديگر وقت نماز است، بايد بروم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
براى من اين جلسه، جلسه ى خيلى مفيد و مطلوبى بود و از جهات متعددى استفاده كردم؛ هم از محتواى بيانات دوستان - كه البته اينها بايد جمع بندى بشود؛ ضبط شد، ثبت شد؛ من هم رئوس مطالب را يادداشت برداشتم؛ ليكن بر عهده ى دوستان است كه اين مباحث را جمع بندى كنند تا علاوه ى بر آن معرفتى كه ما به بركت اين جلسه و مسائل سينما پيدا مى كنيم، يك گامى هم در جهت پيشرفت برداشته شود و ان شاءاللَّه برخى از موانع برطرف گردد - و هم از اين اختلاف نظرهايى كه مى بينم در عرصه ى سينما وجود دارد. نه، اين را من دليل مظلوميت سينما نمى بينم - كه آقاى رئيسيان فرمودند - اين را نشانه ى اين مى بينم كه در فضاى سينماگرىِ كشور ما، يك عرصه ى بازى هست كه گاهى صدوهشتاد درجه بين نظرات متفاوت است، در عين حال همه خودشان را فرزند سينما و بلكه صاحب سينما مى دانند و مطالبه ى حقوق سينما را مى كنند؛ اين براى من چيز مطلوب و جالبى است. البته مى دانستم و از سالها پيش شنيده بودم كه اختلاف نظرها در نگاه و جهتگيرى، در اين محيط هست؛ از آثار هم پيداست. ليكن آنچه كه در مجموعِ اين نظرات مورد اتفاق همه است، لزوم اعتلاى سينماى كشور است؛ اين را همه مى خواهند و من هم به همين معنا كاملاً معتقدم.
از اول كه خواستيم اين جلسه تشكيل بشود، من دو هدف را دنبال مى كردم؛ يكى اينكه خواستم به سينماگران كشور احترام كنم؛ در واقع به سينماى كشور. من اين نشست و انعكاس بيرونى اين را به معناى تكريم هنر سينما و هنرمندان سينما تلقى كرده ام و دوست دارم اين احساس در كشور گسترش پيدا كند و اهميت سينما براى همه آشكار شود. هر كسى داعيه اى دارد، جهتگيرى اى دارد و توقعى دارد؛ اما بالأخره همه بر اين معنا اتفاق نظر داشته باشند كه اين هنر بسيار پيچيده و برجسته ى سينما، براى كشور يك ضرورت و يك نياز است. هدف دوم هم شنيدن بود كه بحمداللَّه تا حدود زيادى حاصل شد و از شماها شنيديم. البته من واقعاً ترجيح مى دادم كه همين مقدار باقيمانده ى از اين وقت را هم باز شما صحبت بكنيد و بيشتر بشنوم.
قبل از اين جلسه، امروز پيش از ظهر خوشبختانه فرصت پيدا كردم دو، سه ساعت برخى از نوشته هايى كه بعضى از دوستان از جمع حاضر - مثل آقاى مجيدى و بعضى دوستان ديگر - و مسئولان، براى من تهيه كرده بودند، نگاه كردم و يادداشتهاى مفصلى را هم از اينها برداشته ام، كه حالا نمى دانم از اينها چقدر خواهم توانست ان شاءاللَّه استفاده كنم. به هرحال، نظرات دوستان را خواندم.
يك نكته را اول بگويم، كه ديدم دغدغه ى بسيارى از دوستان است؛ و آن، يك نوع احساس ناامنى يا دغدغه ى ناامنى يا توهّم ناامنى است كه مى بينم در برخى از دوستان وجود دارد؛ حتّى آدم مى بيند در دو سرِ اين طيف وسيع، اين دغدغه هست. من واقعاً جايى براى اين دغدغه نمى بينم. درست است، ممكن است ما نسبت به برخى از فيلمها معترض باشيم - خود من در آن حدى كه حالا مى فهمم و از تماشاى فيلم لذت مى برم، ممكن است ايرادى به يك فيلم داشته باشم؛ چه آن فيلمى كه در تلويزيون پخش مى شود، چه آنچه كه در سينماست كه گاهى براى ما مى آورند و ما بعضى از فيلمها را مى بينيم - ليكن من كارگردان را متهم نمى كنم. عوامل گوناگونى براى خطا در جهتگيرى يك فيلم هست؛ يكى اش هم ممكن است نقش كارگردان باشد - كه حالا من بعداً راجع به مسئله ى كارگردان، يك مقدارى بيشتر عرض خواهم كرد - ليكن عوامل گوناگونى هست. ما اگر احساس مى كنيم كه به وسيله ى يك كارگردان يك معرفت عميق صحيحى در يك فيلم منعكس نمى شود، بايد ببينيم اين معرفت عميق، چگونه مى توانست به دل اين كارگردان القاء شود تا او بتواند معرفت درونى خودش را منعكس كند. هر كسى بايد آنچه را كه خودش مى فهمد، خودش ادراك مى كند و خودش احساس مى كند، آن را در هنرش بگنجاند؛ والّا هنر يك چيز مصنوعى خواهد شد. طبيعت قضيه هم همين است كه آن سازنده ى فيلم و عنصر كارگردان، بالخصوص در اين ميان، يك معرفت درونى را منعكس مى كند. چگونه مى شد اين معرفت درونى، آن چنانى كه منِ بيننده مى پسندم، به اين كارگردان منعكس بشود و چرا نشده؟ اين جاى سؤال دارد.
يادم هست قبل از انقلاب، قرار بود شعرايى در يك مراسم شركت كنند و شعر بگويند. يكى از شعراى جوانِ آن روزِ ما - كه استعداد خوبى هم داشت - درباره ى آن موضوع حقيقتاً چيزى نمى دانست. يكى از دوستان ما، پنج، شش ساعت نشست و براى او يك شرح مبسوطى از اين موضوع را بيان كرد. آن شاعر هم جوانِ گيرنده و بااستعدادى بود و توانست آن مطلب را در يك قصيده ى بسيار بلند و قوى منعكس كند. آيا در زمينه ى انعكاس آن معارف ارزشىِ اسلامى - كه من معتقدم در سينماى ما نشان زيادى از آنها وجود ندارد - به آن سازنده ى فيلم، به آن كارگردان و حتّى به آن بازيگر، كارى انجام گرفته و منعكس نشده است؟! من به خودم نگاه مى كنم، به حوزه ى علميه مان نگاه مى كنم و به دستگاههاى مديريت فرهنگى مان نگاه مى كنم، مى بينم نه، ما در اين زمينه كم كارى داشته ايم. بنابراين به قول معروف گفت:
هر بلايى كز آسمان آيد گرچه بر ديگرى قضا باشد
به زمين نارسيده مى گويند خانه ى انورى كجا باشد
نمى شود رفت سراغ كارگردان و يقه ى او را گرفت كه شما چرا؟ خوب، من يك مقدار وزارت ارشاد را، يك مقدار سازمان تبليغات را، يك مقدار حوزه ى علميه را، يك مقدار آن كسانى كه صاحبان انديشه ى دينى هستند، همين انديشه هاى عرفانى، حكمت متعاليه و اين چيزهايى كه آقايان گفتيد، اينها را مخاطب قرار مى دهم و مى گويم شما براى برخوردارى كشور از اين هنر فاخر - كه در اين جمع هست - چه كرده ايد؟ «شما» چه كرده ايد؟ چنانچه در آن زمينه كارى انجام نگرفته باشد، من از يك كارگردان خيلى توقع نمى كنم. هنرمند بااستعدادِ ما كه اثرش يا خالى است يا حداقل نسبت به اين ارزشهاى مورد نظر ما خيلى پُربار نيست، از او توقع نمى كنم كه چرا اين اثر آن چنانى كه من مى پسندم، نيست. بنابراين من نمى توانم قبول كنم كه آماج اين ناامنى، كارگردانهاى ما باشند و اگر چنين واقعيتى وجود داشته باشد، واقعيت نابحق و نابجايى است.
ليكن با شما دوستان عزيز - برادران و خواهران - من از موضع يك روحانى، مطالبى را دارم؛ طبعاً نه شما توقع داريد و نه من چنين اشتباهى خواهم كرد كه از موضع يك كارشناس سينمايى حرف بزنم. امثال بنده، حداكثر آنچه كه مى توانند در رابطه ى با سينما داشته باشند، اين است كه يك تماشاگر و مستمع خوب باشند و لذت ببرند؛ اين حداكثر چيزى است كه امثال بنده داريم. لذا نمى توانم از جهت كارشناسى با شما اظهارنظرى بكنم؛ اين به عهده ى خود شماها و دوستان مديريت فرهنگى است. اما به عنوان يك روحانى و يك طلبه، چرا، مى توانم مطالبى را به شما عرض بكنم.
هنر سينما - همان طور كه گفتيد - بلاشك يك هنر برتر است؛ يك روايتگر كاملاً مسلط - كه هيچ روايتگرى تاكنون در بين اين شيوه هاى هنرىِ روايت يك واقعيت و يك حقيقت، تا امروز به اين كارآمدى نيامده - و يك هنر پيچيده و پيشرفته و متعالى. شما اين دريچه را دمِ دست داريد؛ يعنى دريچه ى سينما به سوى معارف و پرتوى كه از اين دريچه به داخل افكنده مى شود. اين دريچه در اختيار شماست.
اهميت اين هنر، مسئوليت شما را هم بالا مى برد. من اين را مى خواهم عرض بكنم؛ يعنى شماها يك مسئوليت سنگينى داريد. همان طور كه دوستان گفتند، هيچ كس به شماها دستور نداده كه برويد كارگردان يا سينماگر بشويد، اين ميل، استعداد و شوق شما بوده كه وارد اين ميدان شده ايد؛ اما حالا كه وارد شده ايد، اين مسئوليت را بپذيريد. شما مى توانيد خيلى اثر بگذاريد. ببينيد! من وقتى به يك واعظ، يك روحانى و يك نويسنده ى كتاب دينى - كه او هم يك روايتگر حقايق و معارف محسوب مى شود - خطاب مى كنم و مى گويم آقا شما مواظب حرف زدنت، مواظب لغتى كه به كار مى برى و مطلبى كه متناسب با زمان انتخاب مى كنى، باش؛ اگر حرفى را كه اينجا نبايد بزنى، زدى، يا بايد بزنى، نزدى، و به خاطر حرف تو يك جوانى به دين بى اعتقاد شد يا يك حقيقتى از حقايق دينى را به خاطر گفتار تو كج فهميد؛ تو پيش خداى متعال مسئولى؛ من مى خواهم به شما بگويم، اين تذكر به شما كه برادر و خواهر عزيز ما هستيد و اين ابزار هنرى بسيار كارآمد در اختيار شماست، طبعاً با يك ضريب خيلى بالايى مضاعف مى شود؛ بگويم ده برابر؛ يقيناً بيشتر؛ يعنى شما ببينيد تأثير يك فيلم هنرىِ كارآمد در مقايسه ى با يك منبر چقدر فاصله دارد!
خوب، شما مى توانيد سازنده ى اخلاق باشيد؛ عكسش هم ممكن است. شما مى توانيد در نسل جوان اين كشور صبر، اميد، شوق، انگيزش، سلامت، نجابت و همه ى چيزهايى كه يك جامعه ى پيشرفته نياز دارد، القاء كنيد. مى شود هم به جاى اميد، نوميدى القاء كرد؛ مى شود به جاى شوق، ركود القاء كرد. «انتقاد» كه دوستان ذكر مى كنند و به تعبير اين دوستمان مى گويند انتقادگرى «نق نقو» تلقى نشود؛ نه، انتقاد، نق نق نيست؛ انتقاد - معناى لغوى انتقاد را نمى خواهيم بگوييم - يعنى همان عيب جويى. منظور از انتقادى كه ممكن است نق نقو بودن از آن تلقى شود؛ يعنى عيب جويى كردن. دو نوع عيب جويى ممكن است؛ الان من و شما روبه روى هم نشسته ايم، خيلى آزادانه مى توانيم از هم عيب جويى كنيم؛ شما هم از من عيب جويى كنيد، من هم از شما عيب جويى كنم. منتها اين عيب جويى دو نوع است؛ يك وقت عيب جويى جنبه ى تحقير، اهانت، طرف را به خاك سياه نشاندن، از طرف انتقام گرفتن و چهره ى او را در نظر ديگران زشت كردن است و اين كار در هيچ عرف نجيبانه اى - نمى گويم اسلامى - ممدوح نيست. يك وقت هم نه، هدف از انتقاد، دلسوزى است، تكميل است، برطرف كردن عيب است و آيينه وار نمودن عيب شخص يا نظام يا مدير يا مردم به خود آنهاست و اين ممدوح است. ممكن است اين هم به نظر شنونده تلخ باشد؛ اما اين تلخى، تلخى گوارايى است. اين هيچ ايرادى ندارد. حالا من ادعا مى كنم از نظر دستگاه هم ايرادى ندارد؛ اگر شما در اين ترديدى داريد، من به شما صادقانه مى گويم، لااقل از نظر شخص من، هيچ ايرادى ندارد. ببينيد! اين هدف و اين جهتگيرى در كيفيت كار معلوم مى شود؛ يعنى اينكه ما توقع داشته باشيم يك جورى انتقاد كنيم كه آن جهتگيرىِ اول در آن وجود داشته باشد، اما مردم يا مخاطبين خيال كنند كه ما داريم دلسوزى مى كنيم، اين هم نمى شود. همين طور كه چند نفر از دوستان گفتيد، مخاطبين ما هوشمندند و مى فهمند. اين معلوم مى شود. بعضى از فيلمها انتقادى است، انتقاد آنها براى من - كه الان هر تلنگرى به اين نظام مثل مشت به من است؛ يعنى من احساسم نسبت به نظام اين است كه هر گوشه ى نظام را شما يك تلنگر بزنيد، مثل اينكه يك مشت به من زده ايد - ممكن است رنج آور باشد؛ اما از نفس انتقاد مطلقاً رنج نمى برم و خوشم مى آيد، و من احساسم اين است كه اين، روحيه ى مجموعه ى دستگاه است؛ حالا گيرم بعضى كم يا زياد. بنابراين انتقاد ايرادى ندارد كه بعضى از دوستان مطرح كرديد؛ آن چيزى كه مهم است، اين است كه احساس مسئوليت بشود.
ببينيد! واقعيتى كه امروز در جامعه ى ما هست - خارج از تبليغات و شعار و نمى دانم بزرگنماييهاى گوناگون - اين است كه ما يك كشورى هستيم كه بر اثر تكيه ى بر باورهاى خودمان و اظهار شجاعت در ميدان - شجاعت نشان داده ايم؛ اينها را كه ديگر نمى توان منكر شد - در دنيا يك ملت شاخص شده ايم؛ نمى گويم شاخص ترين، اما يك ملت شاخصيم. اين ايرانى كه امروز شما داريد مى بينيد، اين ايرانِ دوره ى رژيم گذشته نيست؛ وقتى محاسبه مى كنيم، در دنيا، در بين ملتها و دولتها، در محافل سياسى دنيا، در تعاملات بين المللى و در موازنه ى بين قدرتهاى بزرگ دنيا، اين ايران، اين ملت و اين مجموعه ى حكومت، يك مجموعه ى درخور احترام يا مجموعه اى كه ناگزير بايد آن را جدى گرفت و آن را احترام كرد، تلقى مى شود. امروز وضع كشور ما اين است. پيشرفتهاى زيادى هم داشته ايم. يعنى من اگر بخواهم مقايسه بكنم، بايد با اين تعبيرِ بى اغراق بگويم كه، واقعاً قابل مقايسه نيست آنچه كه ما بعد از انقلاب به عنوان يك ملت و يك كشور به دست آورده ايم، با آنچه كه قبل از انقلاب بوده است. ما به خودمان اعتقاد پيدا كرده ايم، استعدادهاى خودمان را شناخته ايم و اين استعدادها را به ميزان بسيار زيادى به فعليت رسانده ايم؛ در زمينه ى علم، در زمينه ى صنعت، در زمينه ى مسائل اجتماعى و در زمينه ى كاركردهاى عمومى، پيشرفتهاى زيادى پيدا كرده ايم. نمى شود بين دوگونه نظام، يك نظام وابسته ى حذف شده ى در تعاملهاى بين المللى و بى اعتقاد به خود و توسرى زن به مردم خود را - كه رؤساى كشور، مملكت را مال خودشان مى دانستند؛ دوره ى طاغوت اين است ديگر! حالا خيلى از شماها هم يادتان هست، من هم يادم هست؛ ما هم در آن دوره تنفس و زندگى كرديم. دستگاه حكومت، كشور را مال خودش مى دانست؛ براى مردم شأنى قائل نبودند، مگر از روى اجبار - با يك تشكيلات و نظامى كه مسئولان كشور را نوكر مردم مى داند، نه صاحب مملكت و صاحب مردم - اين احساس واقعى مسئولان است، واقعاً خودشان را خدمتگزار و نوكر مردم و فلسفه ى وجودى خودشان را، كار براى مردم مى دانند - مقايسه كنيد. اصلاً تقابل بين اين دو شكل، تفاضل بين اين دو شكل، قابل كيل و اندازه گيرى كردن با پول و درآمد ماهانه ى فلان آدم و اينها نيست؛ يعنى تفاوت وجود و عدم است، فاصله ى وجود و عدم است؛ اين همان چيزى است كه اسلام از ما مى خواهد و به ما مى دهد. حالا نمى خواهم وارد مقوله ى ارزشهاى اسلامى بشوم، اگر انسان بخواهد راجع به آنها فكر و بحث كند، مقوله ى بسيار باشكوه و دلنوازى است.
خوب، اين كشور، در يك چنين شرايطى است؛ اين كشور مى خواهد پيش برود، اين كشور مى خواهد حركت بكند؛ ما اين چيزهايى كه حالا شما در زمينه ى فناورى هسته اى و پيشرفتهاى علمى مى شنويد، اينها فقط بخشى از بسيارِ آن چيزى است كه در كشور اتفاق افتاده. بحمداللَّه جوان و استعداد هم كه زياد داريم، ما احتياج داريم به اميد، به شوق، به كار، به اعتماد به نفس، به كم كردن تكيه ى بر بيگانگان - به فرهنگشان، به رفتارشان، به بخشنامه هاى فكرى و فرهنگى شان - ما به اينها احتياج داريم؛ به جوشيدن از درون، به استخراج گنجينه هايى كه در ميراث فرهنگى ما هست. اين جوان اگر بخواهد اين طور تربيت شود، به حضور شما در صحنه احتياج دارد؛ يعنى شما بايد وارد ميدان بشويد تا اين اتفاق بيفتد؛ من اين را مى گويم. من مى گويم الان كليد دست شماست. من شأن سينما را اين مى دانم. من مى گويم امروز كليد پيشرفت اين كشور، به ميزان زيادى دست شماست؛ شما مى توانيد اين نسل را يك نسل پيشرونده، اميدوار، پُرشوق، معتقد به خود و معتقد به ارزشهاى اسلامى و ملىِ خود بار بياوريد؛ و همين طور مى توانيد اين نسل را شرمنده، پشيمان، زير سؤال برنده ى افتخارات گذشته و زير سؤال برنده ى افتخار انقلاب و دفاع مقدس بار بياوريد.
من يك بار ديگر دو، سه سال پيش در يك جلسه ى مجموعه اى از دوستان هنرمند - سينماگر و نقاش و مجسمه ساز و ... - اين را گفتم، شما به عنوان يك هنرمند، دنبال زيباييها و ظرافتهاى عالم وجود مى گرديد تا اينها را بشناسيد، بيرون بكشيد، برجسته كنيد و نشان بدهيد؛ كار هنرمند اين است؛ يعنى ظرافتها، زيباييها، ريزه كاريها، دقايق و حقايق غير قابل ديد با چشم غيرمسلحِ به هنر را با سلاح هنر و نگاه هنرمندانه، بيرون مى كِشد و نشان مى دهد. اينكه مى گويم زيبايى، معنايش اين نيست كه زشتيها را نمى تواند بيرون بكشد و نشان دهد؛ چرا، آن هم جزو ظرافتهاست. به آن جمع گفتم، شما به عنوان كسى كه دنبال زيباييها مى گرديد، چطور مى توانيد زيباييهاى دفاع هشت ساله ى يك ملتِ دست خالى را از ميهن خودش، از كشور خودش، از ملت خودش و از نظام خودش، در آن ميدان دشوار ناديده بگيرد. الان چند سالى است كه كتابهايى درباره ى سرداران و فرماندهان جنگ باب شده و مى نويسند و بنده هم مشترى اين كتابهايم و مى خوانم. با اينكه بعضى از اينها را من خودم از نزديك مى شناختم و آنچه را هم كه نوشته، روايتهاى صادقانه است - اين هم حالا آدم مى تواند كم و بيش تشخيص دهد كه كدام مبالغه آميز است و كدام صادقانه است - بسيار تكان دهنده است؛ آدم مى بيند اين شخصيتهاى برجسته، حتّى در لباس يك كارگر به ميدان جنگ آمده اند؛ اين اوستا عبدالحسين بُرُنسى، يك جوان مشهدى بنّا، كه قبل از انقلاب يك بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته اند و من توصيه مى كنم و واقعاً دوست مى دارم شماها بخوانيد. من مى ترسم اين كتابها اصلاً دست شماها نرسد. اسم اين كتاب «خاكهاى نرم كوشك» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ايشان اول جنگ وارد ميدان نبرد شده بود و بنده هم هيچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى از دوستان ما كه به مجموعه هاى دانشگاهى و بسيج رفته بودند و با اين جوان بى سواد - بى سواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده بوده، مختصرى هم مقدمات و ابتدايى و اينها را هم خوانده بوده - صحبت كرده بودند، مى گفتند آن چنان براى اينها صحبت مى كرده و حرف مى زده كه دلهاى همه ى اينها را در مشت مى گرفته؛ به خاطر همين كه گفتم، يك معرفت درونى را، يك ادراك را، يك احساس صادقانه را و يك فهم از عالم وجود را منعكس مى كرده؛ بعد هم بعد از شجاعتهاى بسيار و حضور در ميدانهاى دشوار، به شهادت مى رسد؛ كه حالا كارى به جزئيات آن ندارم. اين زيباييهايى كه آدم در زندگى يك چنين آدمى يا شهيد همت و شهيد خرازى مى تواند پيدا كند و يا اينهايى كه حالا هستند، نظيرش را شما كجا مى توانيد پيدا كنيد؟ كجا مى شود پيدا كرد؟
سينماى معناگرا؛ خوب كدام معنا شيواتر و عميق تر از احساس فداكارى و ايثار و گذشت يك جوان هجده، نوزده ساله، كه از خانواده ى مرفهى بلند مى شود مى آيد اهواز - كه من ديدم از اين قبيل جوانها؛ حالا چند موردش يادم هست، بالخصوص خودم با اينها معاشرت داشته ام و ديدم - خانواده ى مرفه، زندگى راحت، پدر و مادر مهربان، نه دچار عقده است و نه دچار كمبود است، مى آيد در ميدان جنگ، آن چنان فداكارانه حركت مى كند كه انسان مبهوت مى ماند. حالا خيلى از اين جوانها با توصيه ى امثال بنده وارد اين ميدان شده بودند. من نگاه مى كردم و مى ديدم، ما كجا، اينها كجا! اصلاً انسان به گَرد اينها نمى رسد. خوب، اينها زيبايى است، اينها را توصيف كنيد، اينها را استخراج كنيد. آقاى حاتمى كيا مى گويند، من نمى دانم راجع به جنگ چه بگويم. خيلى حرف داريد براى گفتن؛ شما سينماگران جنگ، پشت صحنه ى جنگ را چقدر تصوير كرديد؟ چه شد كه اين جنگ شروع شد؟ كدام فيلم سياسىِ بين المللىِ پليسى، مى تواند شيرين تر از اين در بيايد كه شما تصوير كنيد - اسناد هم الان وجود دارد - چطور شد كه صدام حسين به خودش جرئت داد و اين گستاخى را كرد كه به قصد تسلط بر ايران، به ايران حمله كند؟ نه اينكه همه ى ايران را بگيرد، بدون شك، قصد او اين بود كه خوزستان و يكى، دو استان دور و بر را بگيرد و به عنوان يك همسايه ى مقتدر بر حكومت مركزى ايران - هر كه باشد آن حكومت؛ يا جمهورى اسلامى يا هر كس ديگر - مسلط بشود، كه مى شد؛ يعنى اگر اين دفاع جانانه نبود و اگر آن تسلط بر خوزستان انجام مى گرفت، مگر ممكن بود يك حكومت مركزى اينجا سر كار باشد و به آن كسى كه بخشى از كشور را قدرتمندانه تصرف كرده، باج ندهد؟! خوب، چه شد كه اين را وادار كردند كه اين حمله را انجام بدهد و او حمله كرد؟ و چگونه به او كمك كردند؟ و كدام كارخانجات به او سلاح شيميايى فروختند؟ آنهايى كه آن سنگرهاى هشت ضلعى و پنج ضلعى را درست كردند، چه كسانى بودند؟ كدام كشورها آن هواپيماها را به او دادند؟ آن مأمورين عالى رتبه ى سياسى، امنيتى و نظامى اى كه از كشورهاى مختلف - از جمله امريكا - به بغداد آمدند و با او و مردان او ملاقات كردند، چه كسانى بودند؟ شما به اينها نپرداختيد. اصلاً شخصيت صدام كيست؟ اينها براى قصه نويسى جا دارد.
دوستان به مسئله ى قصه نويسى اشاره كردند. بله، من عقيده ام اين است ما ضعيفيم. البته روح داستان سرايى در ايران ضعيف نيست؛ دليلش هم داستانهاى فردوسى و مولوى است. البته رمان به اين شكلى كه در اروپا و روسيه متداول بوده - به خصوص در قرنهاى نوزدهم و اينها كه رمانهاى برجسته و بزرگ نوشته شده - چنين چيزى را ما در ايران نداريم؛ اما استعدادش را داريم. من عقيده ام اين است؛ اين طور نيست كه ما استعدادش را نداشته باشيم. البته ما در شعر برجستگى داشته ايم؛ اما به اين شكل در رمان، نه؛ ليكن به نظر من مى شود. بعد از انقلاب هم يك كارهايى شده است؛ حالا در آن حدِّ از اعتلا نيست كه آدم توقع دارد؛ اما اگر دنبال گرفته شود و واقعاً وزارت ارشاد روى اين زمينه كار كند و بنويسند، مى شود. حالا بعضى از دوستان گفتند كه قصه را براى سينما بنويسند. من نمى دانم، بيشتر از من شما وارديد؛ آيا واقعاً بايد قصه را براى سينما نوشت؟ خيلى از آثار بزرگ سينمايى كه وجود دارد، از آثار كلاسيك و قصه هاى قديمى گرفته شده است؛ معلوم نيست رمانى براى اين خصوص نوشته شده باشد. حالا گيرم كه آن هم باشد، ما اگر در مسئله ى داستان و رمان و داستان سرايى پيشرفت كنيم، اين كار انجام مى گيرد. آن وقت بياييد اين موضوعات را به سينما بكشانيد؛ خيلى برجستگى پيدا خواهد كرد. ما در زمينه ى جنگ هنوز خيلى كارهاى نكرده داريم.
حالا من يك چيز ديگر هم به شما دوستان عرض بكنم؛ اينكه گفتيم شما مسئوليت داريد - كه البته همه تان اين مسئوليت را داريد؛ چون كار شما مى تواند خيلى اثرگذار باشد - اين مسئوليت پيش خدا اجر هم دارد؛ يعنى شما واقعاً نيت تان را خدايى كنيد. اين خانم گفتند كه من دنبال احساسات شخصى خودم هستم، خيلى خوب، عيب ندارد، تشخيص شخصى خودتان را بسازيد؛ اما با همين كار، نيت خدايى بكنيد. نيت كنيد كه خدا را از خودتان راضى كنيد و اجر ببريد. كار مهمى داريد انجام مى دهيد؛ چرا خودتان را از اجر محروم مى كنيد؟ با اين كار اجر ببريد و مى شود. اجر فقط اين نيست كه شما فيلم نماز و روزه درست كنيد؛ نه، آن چيزى كه اخلاق جوانها، رفتارهاى اجتماعى، انضباط اجتماعى، جديت در كار، ايمان قوى و احساس مسئوليت را در نسلهاى جوان زنده مى كند، اين پيش خدا اجر دارد. اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به امام حسن و امام حسين مى گويد: «اعملا للأجر» براى مزد كار كنيد. اين مزد درهم و دينار دنيا نيست كه براى اميرالمؤمنين ميلياردهايش به قدر يك ذره خاك ارزش ندارد؛ اين مزد، مزد خدايى و مزد الهى است. اين را به شما عرض بكنم، هيچ كدام از شماها هم از مزد الهى بى نياز نيستيد. از اين مرز كه ما عبور كرديم - مرز مردن - اين اول نياز ماست به اين مزد؛ چه بخواهيم و چه نخواهيم، از اين مرز عبور مى كنيم و آنجا احتياج داريم؛ آنجا تنها هستيم و به اجر الهى احتياج داريم؛ شما در اين ميدان داريد حركت مى كنيد، كار كنيد براى خداى متعال. البته به عنوان يك انسان نخبه، يك هنرمند و يك نگاه نافذ به جامعه و كشور و انسانها، مى توانيد احساس مسئوليت كنيد و اجر انسانى و وجدانى هم مى توانيد ببريد.
به هرحال، من يادداشتهاى زيادى نوشته ام كه براى خودم ان شاءاللَّه مفيد خواهد بود. اين يادداشتهايى كه از بيانات، گزارشها و تحليلهاى دوستان نوشتم، براى من مفيد خواهد بود. به اعتقاد من، آنچه كه محصول اين جلسه بايد باشد، در درجه ى اول اين است كه ما همه در اهميت سينما اتفاق نظر داريم؛ اين مورد قبول همه است. اهميت به معناى شأن والاى هنرى و قدرت تأثيرگذارى آن، و مسئوليتى كه از اين ناحيه متوجه كسانى مى شود كه در سلسله مراتب سينما قرار دارند. ممكن است در اين سلسله مراتب، من هم به عنوان يك آدمى كه مسئوليتى در نظام دارد، قرار بگيرم؛ آقاى وزير مسلّماً در اين سلسله مراتب قرار مى گيرند. به هرحال، همه احساس مسئوليت كنيم؛ اين مورد اتفاق ماست كه اهميت سينماست. و دوم اينكه بالاخره مضمون سينما بايد در جهت اصلاح كشور و جامعه باشد؛ اگر انتقاد هم انجام مى گيرد، اين انتقاد با اين نگاه باشد و آن وقت من تصور مى كنم اختلافات بر سر اينكه «آيا انتقاد بكنيم؟ اسم اين انتقاد سياه نمايى است يا نق نقوگرى است يا نيست؟» كم خواهد شد؛ به خاطر اينكه وقتى نيت، نيت اصلاح و پيشرفت بود، اين نيت خودش را در اثر نشان خواهد داد. بنابراين، اين فاصله كم خواهد شد.
آقاى حاتمى كيا مى گويند به ما درجه بدهيد؛ خدا به شماها درجه داده، بنده چه درجه اى را به شما بدهم! درجه ى شما، درجه ى خدايى است. اين ذوق و استعداد هنرى كه شماها داريد، اين همان درجه اى است كه به شماها داده. ما اگر بخواهيم اين را با ابزارهاى مادى مدرجش كنيم، ضايعش كرده ايم. البته ما از شما قدردانى مى كنيم؛ هم قدردانى مى كنيم، هم انتظار داريم. يعنى من رودربايستى نمى كنم، بنده به عنوان يك روحانى، حقيقتاً از شما مجموعه ى كارگردانها انتظار دارم. شما بايد ارزشهاى دينى و ملى را تقويت كنيد. وقتى ارزش ملى مى گوييم، نبايد فوراً ذهن به سمت چهارشنبه سورى برود؛ ارزش ملى يعنى احساس استقلال يك ملت؛ استقلال فرهنگى. در مقابل اين القاى دويست ساله ى فرهنگىِ غرب، يك ملتى بيايد به فرنگ خودش تكيه بكند، اين خيلى ارزش دارد؛ اين را تقويت كنيد. حالا گاهى با رفتن به جشنواره، ممكن است اين تقويت بشود، گاهى با نرفتن به جشنواره اين تقويت مى شود. آنجايى كه لازم است نرويد، نرويد؛ آنجايى كه لازم است به جشنواره هاى بين المللى برويد، برويد؛ با اين نيت برويد - حالا آقاى عيارى به دوستان «كَن» لطف كردند و از آنها دفاع كردند كه به ايشان گفته اند، شما چرا اين قدر سياه نمايى مى كنيد كه فيلم شما را ما نتوانيم نشان بدهيم؛ بايد ديد آقاى عيارى چه كار كرده بوده كه آنها دلشان به حال ملت ايران سوخته - بالأخره من حرفى ندارم كه شما از آنها دفاع كنيد؛ اما اين را واقعاً من هم خبر دارم. من با اينكه نه سينمايى هستم و نه با اين چيزها ارتباط دارم؛ اما بالأخره مى دانيد طبعاً اطلاعات ما محدود به راههاى اطلاع گيرى شماها نمى شود؛ ما اطلاعات وسيع ترى داريم. ما خبر داريم كه همين مجموعه هاى جهانى، از جمله كَن - حالا كه اسمش را آورديد - و بعضى از جشنواره هاى ديگر، واقعاً دارند كار مى كنند؛ اينها هدف دارند. اينها دوست مى دارند كه از حضور هنرمند برجسته ى ايرانى در آنجا، در جهت سياسى، يك استفاده اى ببرند. حالا من نمى دانم فيلم آقاى مجيدى را چقدر اكران مى كنند، چقدر در جلو چشم مردم مى گذارند. بله، در جشنواره احترام مى كنند. من آن وقتى علاقه ى آنها را به هنرمند خودمان باور مى كنم كه اين فيلم را ترويج كنند؛ جلو چشم مردمشان بگذارند و در تلويزيونشان نشان بدهند، در سينماهايشان نمايش بدهند؛ اين كارها را يا نمى كنند و يا خيلى كم مى كنند. لذا وقتى كه تشويق و تقدير فقط به سالن جشنواره و سكوى جايزه ى جشنواره منحصر است، آدم خيلى باورش نمى آيد كه نيتشان - به قول ماها - زياد خدايى باشد. بالأخره نيات سياسى هست. عجيب هم نيست؛ ما هم در برخى از مسايل فرهنگى بين المللى، نيات سياسى داريم، پنهان هم نمى كنيم. ما در رابطه ى با خيلى از كشورها با جهتگيرى سياسى كار فرهنگى مى كنيم. آنها هم همين كار را دارند با ما مى كنند. ما بايد حواسمان جمع باشد و هوشيار باشيم.
مرحوم حاج احمد آقا به من گفت، حاضر شدند بابت يك اعلاميه ى حج امام هشتاد هزار دلارِ آن روز بدهند كه در يكى از روزنامه هاى امريكا - همين روزنامه هاى معروفى كه هست - چاپ بشود، ولو به صورت آگهى؛ اما نكردند. اين را حاج احمد آقا خودش به من گفت، گفت ما تلاش كرديم؛ اما حاضر نشدند چاپ كنند.
همين خانم ابتكار كه در گذشته معاون رئيس جمهور بودند، يك كتابى در باب قضيه ى سفارت امريكا، به اصطلاح اين لانه ى جاسوسى نوشتند. خود ايشان جزوِ آن دانشجوهايى بوده كه در آن كار شركت كرده بودند. ايشان دوره ى كودكى اش را در امريكا گذرانده است؛ مرحوم دكتر ابتكار - كه از دوستان ما بود - سالها در امريكا بوده و اين خانم خيلى به زبان مسلط است و نگارش و تكلمش خيلى خوب است. اين كتاب را به انگليسى نوشته و بعد يك نفر آن را به فارسى ترجمه كرده بود. خود ايشان به من گفت، پيش هر ناشر امريكايى كه رفته بود، حاضر نشده بود اين كتاب را چاپ كند! در حالى كه آنها اصرار دارند كه مسئله ى اشغال سفارت را به عنوان يك زخم التيام نيافتنى، دائماً تكرار كنند. من زمان رياست جمهورى، سفر سازمان ملل كه رفته بودم، يك مصاحبه گر خيلى معروفى آمد و با من يك مصاحبه اى كرد كه خيلى هم به صورت گسترده پخش شد. اولين سؤالش اين بود كه، شما چرا سفارت را گرفتيد؟ گفتم بابا! حالا ما آمده ايم سازمان ملل و تو مى خواهى با ما مصاحبه كنى؛ اولين سؤال را اين قرار مى دهى؟! حاضر نيستند رها كنند. از ديدگاه خودشان، آن را به عنوان يك حركت تروريستى و وحشيانه و تلقى مى كنند. حالا يك دختر خانمِ دانشجوى روشنفكرى كه نه اُمّل است، نه عقب افتاده است، نه تحصيل نكرده است، نه سابقه ى تروريستى دارد و خودش در آن قضيه بوده، ايشان قضيه را تشريح مى كند؛ حاضر نيستند اين را چاپ كنند. ببينيد مسئله اين است. خوب، او ملاحظه ى سياست خودش را مى كند. در امريكا اين نمايش بى سانسورى فقط در مورد آن جاهايى است كه به اصول امريكايى اصطكاك نداشته باشد. آنجايى كه اصطكاك پيدا مى كند، چه به اصول امريكايى و چه به مصالح فورى امريكايى - مثل مسئله ى جنگ خليج فارس كه زمان بوش پدر انجام گرفت - سانسور وجود دارد؛ خيلى كامل و خيلى رسمى و علنى؛ بدون پرده پوشى.
خوب، آنها مصالح فرهنگى شان را رعايت مى كنند، ما هم بايد مصالح فرهنگى خودمان را رعايت كنيم. ما كه از او توقع نداريم كه مصالح ما را رعايت كند؛ ما از خودمان توقع داريم كه مصالح خودمان را رعايت كنيم. بنابراين شما اگر جشنواره هم مى رويد، آن وقتى برويد و آن طورى برويد كه مصالح فرهنگى كشورتان را مراعات بكنيد. اگر طورى شد كه او بناست مصالح خودش را عليه مصالح كشور شما رعايت كند، بله، ترجيح با نرفتن است، ترجيح با حضور پيدا نكردن است؛ اين چيز روشن و واضحى است.
خوب، حرف كه زياد است؛ ما هم حالا اگر بخواهيم اين يادداشتها را بگوييم، خيلى طول مى كشد. الان سه ساعت و پنج دقيقه شده است كه ما خدمت شما رسيده ايم. الحمدللَّه جلسه ى خوبى بود. من از برگزارى اين جلسه خوشوقت و خوشحالم؛ از كسانى كه اين جلسه را روبراه كردند، از همه ى شركت كنندگان عزيز كه اينجا شركت كرديد، از آقاى مجيدى عزيز كه زحمت كشيدند و اينجا هم در واقع كارگردانى كردند، از دوستانى كه نظرات خودشان را خوب و روشن بيان كردند و نقطه نظرهايشان را گفتند و از مسئولان محترم وزارت ارشاد كه دعوتها را فراهم كردند و در واقع تشكيل دهنده ى جلسه آنها بودند، از همه صميمانه تشكر مى كنم. اگر وقت اذان نزديك نبود، باز هم پهلوى شما مى نشستم، ليكن ديگر وقت نماز است، بايد بروم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته