بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
اولاً به همه برادران و خواهران عزيز معلم و خدمتگزار آموزش و پرورش كشور خوش آمد عرض مى كنيم. هر سال به مناسبت «روز معلم» ما ديدارى با معلمان عزيز داريم، ليكن اين جلسه ى صميمى و نسبتاً طولانى - كه امروز خواهيم داشت - اولين بار است كه اينجا تشكيل مى شود. من خوشحالم از اينكه امروز ساعتى در جمع فرزانگان، معلمان و كمربسته گان تربيت و تعليم نسل نوِ كشور خواهم بود.
به روح مطهر شهيد مطهرى و همچنين دو شهيد برجسته ى آموزش و پرورش - شهيد رجايى و شهيد باهنر - و بقيه ى شهداى عزيز درود مى فرستيم. اين جلسه در درجه ى اول، يك جلسه ى نمادين براى ابراز ارادت به معلمان است. در واقع با اظهار ارادت به شما عزيزانى كه اينجا تشريف داريد، ما بدين وسيله به جامعه ى بزرگ معلمان در سراسر كشور، اظهار ارادت و اخلاص مى كنيم و به آنها عرض مى كنيم كه ما قدر وجود شما، شغل شما و زحمات شما را مى دانيم. در درجه ى بعد، اين جلسه فرصتى است براى اينكه ما از مسائل آموزش و پرورش، فراتر از گزارش و نوشته، از زبان و دل كسانى كه در اعماق اين اقيانوس وسيع مشغول تلاش و خدمت هستند، مطالبى را بشنويم.
اگر در پايان اين جلسه وقتى باقى ماند، بنده هم چند جمله اى عرض خواهم كرد. چنانچه وقتى هم باقى نماند، به استفاده ى از بيانات شما بسنده خواهيم كرد. به هر صورت، اميدوارم كه اين جلسه ان شاءاللَّه جلسه ى مباركى باشد و ما و خانواده ى آموزش و پرورش كشور را نسبت به كار سنگينى كه اين مجموعه ى بزرگ براى آينده و سرنوشت اين كشور بر دوش دارد، يك قدم نزديك تر كند ...
اين جلسه تاكنون، بسيار جلسه ى خوبى بود. مطالبى كه دوستان بيان كردند، مطالب كارشناسى بود. خود شما معلميد و در دقايق كار آموزش و پرورش وارديد، مطلعيد و نظراتتان براى امثال ما حجت است. من مواردى را از بيانات دوستان يادداشت كردم. البته بعضى تكرار حرفهايى بود كه قبليها زده بودند و تأكيد مى كرد بر اهميت اين نكاتى كه مورد نظر شما دوستان بود. بخشى از اينها به عهده ى وزير محترم و مديران عالى وزارتخانه است كه اينجا حضور دارند و بعضى فراتر از حوزه ى كار و تواناييهاى وزارت آموزش و پرورش است؛ يعنى به عهده ى دستگاه دولتى است. آنچه را هم كه ما بايد در اين زمينه سفارش و تأكيد كنيم، به توفيق الهى خواهيم كرد.
آنچه كه مهم است و همه ى شما به آن توجه داريد و در بيانات دوستان تكرار شد، اين است كه آموزش و پرورش سنگ بناى آينده ى كشور است. ما اگر مشكلاتى در زمينه هاى اخلاقى و رفتارى، علمى، اعتماد به نفسِ ملى و عمومى و در زمينه هاى گوناگون ديگر داريم، در ريشه كاوىِ اينها به آموزش و پرورش مى رسيم. همان طور كه بعضى دوستان گفتند، آموزش و پرورش از مراكز ديربازده است، ليكن بازده آموزش و پرورش يك بازده حياتى، تعيين كننده و ماندگار است. اگر آموزش و پرورش در يك كشور ارتقاء پيدا بكند و اصلاح شود، در اقتصاد، سلامت و بهداشت، محيط زيست، مرگ و مير، بارورى، زيبايى و هنر، رفتارهاى گوناگون مردم در سطح جامعه با يكديگر، و فراتر از همه ى اينها، در دين، فلسفه و اخلاق تأثير خواهد گذاشت. امروز در دنيا به زبان كودكى به كودكان فلسفه مى آموزند؛ يعنى چيزى كه از نظر بعضى از طراحان كشور ما بى معنى است؛ فكر مى كنند فلسفه مخصوص آدمهاى ريش و سبيل دار و كسانى است كه يك سنى از آنها گذشته باشد. نگاه مدرن به مسائل حيات، امروز پيشروان علمى دنيا را به اينجا رسانده كه بايد فلسفه را از دوره ى دبستان به كودكان تعليم داد؛ البته با زبان كودكى. اين را به عنوان يك مثال عرض كردم براى روشن شدن اين مطلب كه آموزش و پرورش چقدر مى تواند در آينده ى يك كشور اثر بگذارد، كه البته براى شما هم روشن است.
اكنون اقتصادِ مبتنى بر علم، سياستِ مبتنى بر علم و جامعه ى علم محور، جزوِ شعارهاى امروز دنياست. ما اگر بخواهيم از قافله ى حركت جهانى عقب نمانيم - چه برسد به اينكه بخواهيم نقش تعيين كننده، پيش رونده و پيش برنده ايفا كنيم - چاره اى نداريم جز اينكه يك نگاه بنيانى و اساسى به آموزش و پرورش بيندازيم. در زمينه ى عدالت هم همين طور است. بعضى از دوستان به مسئله ى عدالت در آموزش و پرورش اشاره كردند؛ اگر ما در مديريت آموزش و پرورش به مسئله ى عدالت توجه كنيم، نتيجه اين خواهد شد كه در آينده ى كشور، عدالت نسبى بين قشرها و مناطق كشور برقرار خواهد شد. اگر ما امروز در آموزش و پرورش نگاه عدالت محور نداشته باشيم، نتيجه اين خواهد شد كه اختلاف طبقاتى در آينده ى كشور روزبه روز بيشتر خواهد شد؛ تأثيرات آموزش و پرورش را ببينيد!
نگاهِ غير عدالت محور، اين است كه ما در كشور مدارس پيشرفته ى مجهز به بهترين تجهيزات در يك جاهايى، و مدارس محرومِ كپرى يا شبيه كپرى در يك مناطق ديگر داشته باشيم؛ معلم ممتاز برجسته براى تعدادى از مدارس، و معلمان خسته يا كم سواد براى تعداد ديگرى از مدارس داشته باشيم. اين درست ضد نگاه عدالت محور است. نتيجه چه خواهد شد؟ نتيجه اينكه: جمعى از كودكان امروزِ ما بدون هيچ دليلى (جز اينكه يا پول دارند يا در يك منطقه ى برخوردار زندگى مى كنند) از عالى ترين تحصيلات برخوردار خواهند شد و يك عده ى ديگر در سطوح بسيار پايينى خواهند ماند، پيش نخواهند رفت و استعدادهايشان رشد نخواهد كرد. البته عدالت به معناى اين نيست كه ما با همه ى استعدادها با يك شيوه برخورد كنيم؛ نه، استعدادها بالأخره مختلف است؛ نبايد بگذاريم استعدادى ضايع بشود و براى پرورش استعدادها بايستى تدبير بينديشيم؛ در اين ترديدى نيست. اما ملاك، بايد استعدادها باشد، لاغير. عدالت، اين است.
بنابراين نتيجه اين شد كه آموزش و پرورش آن قاعده ى اساسى، (به قول معمارها و بنّاها) آن فونداسيون اساسى براى بناى رفيعى است كه ما مى خواهيم براى آينده ى كشورمان داشته باشيم. اين يك واقعيتى است كه ما را ده ها سال عقب نگه داشته اند و اين ده ها سال، تصادفاً در دوران شكوفايى و پيشرفت علمى بوده است. ما بدون اينكه خودمان بخواهيم و اراده اى داشته باشيم، ده ها سال - از اواخر دوران قاجار تا تمام دوران پهلوى - ما را عقب نگه داشتند؛ اين واقعيتى است. ما امروز بايد عرق بريزيم، تلاش كنيم و همه ى توانمان را مصرف كنيم تا اين فاصله را تا آن جايى كه ممكن است، كم كنيم. اعتقاد بنده بر اساس تجربه و نگاه هاى علمى كارشناسانى كه در اين زمينه ها نظر داده اند، اين است كه «مى توانيم»؛ اين چيزى نيست كه ممكن نباشد. در سنن الهى و قوانين آفرينش، راه هاى ميانبر، فراوان است؛ هنر اين است كه اين راه ميانبر را كسى پيدا كند؛ بنابراين مى توانيم ؛ منتها تلاش لازم دارد.
با اين مقدمه، آنچه كه ثابت مى شود، حرفى است كه چند نفر از شما برادرها و خواهرها گفتيد و بنده هم عميقاً به اين حرف معتقدم كه آموزش و پرورش، مهمترين دستگاه مولّد ماست؛ دستگاه مولّد، نه يك دستگاه مصرف كننده. ما بايستى براى آموزش و پرورش مايه بگذاريم. اين مايه گذاشتن، فقط پول نيست؛ پول فقط جزئى از مايه هايى است كه بايد گذاشت؛ مهمتر از پول، فكر است. بهترين و برجسته ترين فكرها بايد بنشينند براى آموزش و پرورش طراحى كنند؛ بايد فلسفه ى آموزش و پرورش اسلامى، واضح باشد و بر اساس اين فلسفه، افق آينده ى آموزش و پرورش كشور روشن باشد؛ معلوم باشد ما دنبال چه هستيم و كجا مى خواهيم برويم و بر اساس آن خطكشى بشود، برنامه ريزى بشود و راه ها مشخص بشود؛ ما به اين احتياج داريم. آموزش و پرورش بايد از روزمرّگى بيرون بيايد؛ اين اساس حرف است. البته مخاطب اين حرف در درجه ى اول، وزير محترم و مسئولان عالى آموزش و پرورش اند و سپس همه ى كسانى كه در سلسله مراتب آموزش و پرورش و در هر نقطه اى كه مى توانند در خارج كردن آموزش و پرورش ما از حالت روزمرّگى و اسارت در چهارچوب روشهاى متحجر و منسوخ تأثير بگذارند.
من دو، سه نكته ى كوتاه هم در اينجا عرض بكنم؛ يكى مسئله ى «پرورشى» است. حالا معاونت پرورشى يا مركز پرورشى - به هر شكلى - سازماندهى اش به عهده ى خود مسئولان محترم است. به اين معنا كم اعتنايى و بى اعتنايى شد. آن روزى كه معاونتهاى پرورشى را از سطوح مختلف حذف كردند، بنده صريحاً با اين كار مخالفت كردم؛ به من هم نگفتند كه بنا ندارند اين حرف را گوش نكنند؛ اما گوش نكردند. مهمترين كارى كه بايد امروز در كنار آن قاعده سازى انجام بگيرد، اين است كه به مقوله ى پرورش - به هر شكلى - اهميت داده شود ؛ نه چون ما مسلمانيم، مسئله فقط اين نيست. امروز در دنياى غربِ از لحاظ دانش و فناورى پيشرفته، مسئله ى پرورش در بسيارى از كشورها جزوِ آن مبانى اصلى است؛ مسئول و مأمور پرورشى وجود دارد. به پرورش اهميت مى دهند. پرورش فقط ديندار شدن و عمق ايمان يافتن نيست كه ما دنبالش هستيم. پرورش تأثير خودش را در رفتارها، برخوردها، رشد شخصيت، تقويت اعتماد به نفس و جوشاندن چشمه ى استعداد نشان مى دهد. بنابراين مسئله ى پرورشى، يك مسئله ى مهم است.
مسئله ى ديگرى كه من مى خواهم به عنوان يك نكته عرض بكنم، مسئله ى «قرآن» در آموزش و پرورش است. قرآن در آموزش و پرورش حقيقتاً مهجور واقع شده است. يك وقتى - چند سال قبل از اين - يكى از روحانيون محترم و مطلع از بسيارى از مسائل تبليغى، يك نكته اى را به من گفت و من دقت كردم ديدم درست است و با تجربه هاى خود من هم كاملاً سازگار است. ايشان گفت كه من در كشورهاى اسلامىِ عمدتاً عربى با روشنفكرها كه برخورد مى كنم، حتّى روشنفكرهايى كه اهل دين و ديندارى نيستند، مى بينم اينها با قرآن آشنايند. روشنفكرهاى كشور خودمان را كه نگاه مى كنم (غير از روشنفكران دينى؛ كه حالا يك عده روشنفكران دينى اند؛ كم هم نيستند و بحمداللَّه بيشتر هم شده اند و با مفاهيم اسلامى و با قرآن آشنايند) بسيارى از آنها ما با قرآن اصلاً آشنا نيستند و مفاهيم قرآنى را نمى دانند؛ اما در كشورهاى عربى مى دانند. اين نكته را آن آقا به من گفت. من ديدم راست مى گويد؛ ما با اين سياستمداران، نخبگان سياسى و نخبگان فرهنگى و روشنفكرى كشورهاى عرب از سالهاى متمادى قبل تا امروز ارتباط داشته ايم. اينها در اظهارات و حرفهايشان از آيات قرآن استفاده مى كنند؛ مثلاً ما در حرفهايمان چطور از شعر سعدى استفاده مى كنيم؛ همه ى مردم «توانا بود هر كه دانا بود» را مى دانند، از اشعار سعدى و حافظ در محاورات خودمان، در سياست، مسائل گوناگون و اظهارنظرهاى روشنفكرى استفاده مى كنيم؛ آنها از قرآن همين طور استفاده مى كنند؛ ولى ما استفاده نمى كنيم. علت اين است كه در دورانى طولانى، قرآن در آموزش و پرورش ما، به خصوص در آن سنين يادگيرى مهجور بوده يا اصلاً وجود نداشته است. آن قديم - زمان كودكى ما - يك چيزهاى مختصرى بود و بعد به تدريج همين طور كمرنگ شد و بالأخره حذف شد. بعد از پيروزى انقلاب، توقع اين بود كه يك كارِ كارستانى انجام بگيرد. كارهايى هم شده است، ليكن جاى حضور قرآن در دوره هاى گوناگون - چه دبستان، چه دبيرستان و چه راهنمايى - واقعاً خالى است. بايد فكر بشود. نه به شكل تحميلى، نه به شكل بيزاركننده و دوركننده؛ بلكه به شكل صحيح.
امروز پيش از اينكه به اين جلسه بيايم، از يك كشور عربى كتابى براى من آوردند، كه يك كتاب لغت عربى است. با سليقه ى خوبى بخشهايى از آيات قرآن را به مناسبت ادبيات عرب آورده است. البته اين بخت عرب زبانهاست كه براى ادبياتشان مى توانند از قرآن استفاده كنند؛ ما البته نمى توانيم؛ چون ادبيات فارسى با قرآن ارتباط مستقيمى ندارد؛ بايد قرآن را براى ما ترجمه كنند. اما به هر حال اين يك نياز است. امروز خوشبختانه حركت قرآنى در كشور خيلى خوب است؛ ليكن در آموزش و پرورش بايد نهادينه شود.
نقش معلمان، نقش مهمى است. يكى از چيزهايى كه من خيلى خوشحال شدم و ديدم تقريباً تعداد زيادى از دوستان رويش تكيه كردند، مراكز تربيت معلم است. من هم به مسئولان قبلى و مسئولان فعلى راجع به مراكز تربيت معلم سفارش كرده ام؛ خيلى مهم است. ما معلم باسواد، معلم مطلع و معلم كاردان و حرفه اى در كار خود نياز داريم. نمى شود ما نگاه كنيم هر كسى بيكار بود، بگوييم آقا تو بيا اينجا درس بده، آن هم در رشته هايى كه خيلى اوقات اصلاً از آنها اطلاعى ندارند. ما درس دينى مان را در خيلى از مدارس، به كسانى مى دهيم كه هيچ مهارت و خبرويتى در اين كار ندارند؛ اين كه درست نيست.
به هر حال، دوره ى خوبى است. دولت كار و تلاش خوشبختانه بر سر كار است. اهداف انقلاب و مسائل گوناگون اساسى مورد توجه است. حداكثر استفاده را بايد كرد. همه ى كسانى كه در مقوله ى آموزش و پرورش يك دستى و مهارتى دارند، بايد در اين زمينه همكارى كنند. البته مسئولان محترم بايد از اين امكانات و تواناييها استفاده كنند تا بتوان يك بناى مستحكمى براى آموزش و پرورش ساخت و با توجه به تحولى كه امروز كشور دارد و آينده اى كه خودمان براى كشورمان ترسيم كرده ايم، (كه معيارش هم همين چشم انداز بيست ساله است و اين سند چشم انداز، بسيار چيز باارزشى است.) بايد آموزش و پرورشمان را تحول بدهيم؛ ما در آموزش و پرورش احتياج به تحول داريم.
به هر حال، ديدار خوبى بود، براى ما روز خوبى بود و همين طور كه عرض كردم، اگرچه كه از بيانات دوستان استفاده كرديم، نكاتى را هم عرض كرديم؛ ليكن هدف اصلى از اين ديدار، اظهار ارادت به معلمان و خانواده ى بزرگ آموزش و پرورش بود كه حق آنها تكريم و احترام گذاشتن است. اميدواريم ان شاءاللَّه تلاش شما و همه ى مسئولان، مشمول قبول الهى و توجهات حضرت بقيةاللَّه و ان شاءاللَّه مورد رضاى ارواح مطهر شهيدان و امام بزرگوارمان قرار بگيرد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
اولاً به همه برادران و خواهران عزيز معلم و خدمتگزار آموزش و پرورش كشور خوش آمد عرض مى كنيم. هر سال به مناسبت «روز معلم» ما ديدارى با معلمان عزيز داريم، ليكن اين جلسه ى صميمى و نسبتاً طولانى - كه امروز خواهيم داشت - اولين بار است كه اينجا تشكيل مى شود. من خوشحالم از اينكه امروز ساعتى در جمع فرزانگان، معلمان و كمربسته گان تربيت و تعليم نسل نوِ كشور خواهم بود.
به روح مطهر شهيد مطهرى و همچنين دو شهيد برجسته ى آموزش و پرورش - شهيد رجايى و شهيد باهنر - و بقيه ى شهداى عزيز درود مى فرستيم. اين جلسه در درجه ى اول، يك جلسه ى نمادين براى ابراز ارادت به معلمان است. در واقع با اظهار ارادت به شما عزيزانى كه اينجا تشريف داريد، ما بدين وسيله به جامعه ى بزرگ معلمان در سراسر كشور، اظهار ارادت و اخلاص مى كنيم و به آنها عرض مى كنيم كه ما قدر وجود شما، شغل شما و زحمات شما را مى دانيم. در درجه ى بعد، اين جلسه فرصتى است براى اينكه ما از مسائل آموزش و پرورش، فراتر از گزارش و نوشته، از زبان و دل كسانى كه در اعماق اين اقيانوس وسيع مشغول تلاش و خدمت هستند، مطالبى را بشنويم.
اگر در پايان اين جلسه وقتى باقى ماند، بنده هم چند جمله اى عرض خواهم كرد. چنانچه وقتى هم باقى نماند، به استفاده ى از بيانات شما بسنده خواهيم كرد. به هر صورت، اميدوارم كه اين جلسه ان شاءاللَّه جلسه ى مباركى باشد و ما و خانواده ى آموزش و پرورش كشور را نسبت به كار سنگينى كه اين مجموعه ى بزرگ براى آينده و سرنوشت اين كشور بر دوش دارد، يك قدم نزديك تر كند ...
اين جلسه تاكنون، بسيار جلسه ى خوبى بود. مطالبى كه دوستان بيان كردند، مطالب كارشناسى بود. خود شما معلميد و در دقايق كار آموزش و پرورش وارديد، مطلعيد و نظراتتان براى امثال ما حجت است. من مواردى را از بيانات دوستان يادداشت كردم. البته بعضى تكرار حرفهايى بود كه قبليها زده بودند و تأكيد مى كرد بر اهميت اين نكاتى كه مورد نظر شما دوستان بود. بخشى از اينها به عهده ى وزير محترم و مديران عالى وزارتخانه است كه اينجا حضور دارند و بعضى فراتر از حوزه ى كار و تواناييهاى وزارت آموزش و پرورش است؛ يعنى به عهده ى دستگاه دولتى است. آنچه را هم كه ما بايد در اين زمينه سفارش و تأكيد كنيم، به توفيق الهى خواهيم كرد.
آنچه كه مهم است و همه ى شما به آن توجه داريد و در بيانات دوستان تكرار شد، اين است كه آموزش و پرورش سنگ بناى آينده ى كشور است. ما اگر مشكلاتى در زمينه هاى اخلاقى و رفتارى، علمى، اعتماد به نفسِ ملى و عمومى و در زمينه هاى گوناگون ديگر داريم، در ريشه كاوىِ اينها به آموزش و پرورش مى رسيم. همان طور كه بعضى دوستان گفتند، آموزش و پرورش از مراكز ديربازده است، ليكن بازده آموزش و پرورش يك بازده حياتى، تعيين كننده و ماندگار است. اگر آموزش و پرورش در يك كشور ارتقاء پيدا بكند و اصلاح شود، در اقتصاد، سلامت و بهداشت، محيط زيست، مرگ و مير، بارورى، زيبايى و هنر، رفتارهاى گوناگون مردم در سطح جامعه با يكديگر، و فراتر از همه ى اينها، در دين، فلسفه و اخلاق تأثير خواهد گذاشت. امروز در دنيا به زبان كودكى به كودكان فلسفه مى آموزند؛ يعنى چيزى كه از نظر بعضى از طراحان كشور ما بى معنى است؛ فكر مى كنند فلسفه مخصوص آدمهاى ريش و سبيل دار و كسانى است كه يك سنى از آنها گذشته باشد. نگاه مدرن به مسائل حيات، امروز پيشروان علمى دنيا را به اينجا رسانده كه بايد فلسفه را از دوره ى دبستان به كودكان تعليم داد؛ البته با زبان كودكى. اين را به عنوان يك مثال عرض كردم براى روشن شدن اين مطلب كه آموزش و پرورش چقدر مى تواند در آينده ى يك كشور اثر بگذارد، كه البته براى شما هم روشن است.
اكنون اقتصادِ مبتنى بر علم، سياستِ مبتنى بر علم و جامعه ى علم محور، جزوِ شعارهاى امروز دنياست. ما اگر بخواهيم از قافله ى حركت جهانى عقب نمانيم - چه برسد به اينكه بخواهيم نقش تعيين كننده، پيش رونده و پيش برنده ايفا كنيم - چاره اى نداريم جز اينكه يك نگاه بنيانى و اساسى به آموزش و پرورش بيندازيم. در زمينه ى عدالت هم همين طور است. بعضى از دوستان به مسئله ى عدالت در آموزش و پرورش اشاره كردند؛ اگر ما در مديريت آموزش و پرورش به مسئله ى عدالت توجه كنيم، نتيجه اين خواهد شد كه در آينده ى كشور، عدالت نسبى بين قشرها و مناطق كشور برقرار خواهد شد. اگر ما امروز در آموزش و پرورش نگاه عدالت محور نداشته باشيم، نتيجه اين خواهد شد كه اختلاف طبقاتى در آينده ى كشور روزبه روز بيشتر خواهد شد؛ تأثيرات آموزش و پرورش را ببينيد!
نگاهِ غير عدالت محور، اين است كه ما در كشور مدارس پيشرفته ى مجهز به بهترين تجهيزات در يك جاهايى، و مدارس محرومِ كپرى يا شبيه كپرى در يك مناطق ديگر داشته باشيم؛ معلم ممتاز برجسته براى تعدادى از مدارس، و معلمان خسته يا كم سواد براى تعداد ديگرى از مدارس داشته باشيم. اين درست ضد نگاه عدالت محور است. نتيجه چه خواهد شد؟ نتيجه اينكه: جمعى از كودكان امروزِ ما بدون هيچ دليلى (جز اينكه يا پول دارند يا در يك منطقه ى برخوردار زندگى مى كنند) از عالى ترين تحصيلات برخوردار خواهند شد و يك عده ى ديگر در سطوح بسيار پايينى خواهند ماند، پيش نخواهند رفت و استعدادهايشان رشد نخواهد كرد. البته عدالت به معناى اين نيست كه ما با همه ى استعدادها با يك شيوه برخورد كنيم؛ نه، استعدادها بالأخره مختلف است؛ نبايد بگذاريم استعدادى ضايع بشود و براى پرورش استعدادها بايستى تدبير بينديشيم؛ در اين ترديدى نيست. اما ملاك، بايد استعدادها باشد، لاغير. عدالت، اين است.
بنابراين نتيجه اين شد كه آموزش و پرورش آن قاعده ى اساسى، (به قول معمارها و بنّاها) آن فونداسيون اساسى براى بناى رفيعى است كه ما مى خواهيم براى آينده ى كشورمان داشته باشيم. اين يك واقعيتى است كه ما را ده ها سال عقب نگه داشته اند و اين ده ها سال، تصادفاً در دوران شكوفايى و پيشرفت علمى بوده است. ما بدون اينكه خودمان بخواهيم و اراده اى داشته باشيم، ده ها سال - از اواخر دوران قاجار تا تمام دوران پهلوى - ما را عقب نگه داشتند؛ اين واقعيتى است. ما امروز بايد عرق بريزيم، تلاش كنيم و همه ى توانمان را مصرف كنيم تا اين فاصله را تا آن جايى كه ممكن است، كم كنيم. اعتقاد بنده بر اساس تجربه و نگاه هاى علمى كارشناسانى كه در اين زمينه ها نظر داده اند، اين است كه «مى توانيم»؛ اين چيزى نيست كه ممكن نباشد. در سنن الهى و قوانين آفرينش، راه هاى ميانبر، فراوان است؛ هنر اين است كه اين راه ميانبر را كسى پيدا كند؛ بنابراين مى توانيم ؛ منتها تلاش لازم دارد.
با اين مقدمه، آنچه كه ثابت مى شود، حرفى است كه چند نفر از شما برادرها و خواهرها گفتيد و بنده هم عميقاً به اين حرف معتقدم كه آموزش و پرورش، مهمترين دستگاه مولّد ماست؛ دستگاه مولّد، نه يك دستگاه مصرف كننده. ما بايستى براى آموزش و پرورش مايه بگذاريم. اين مايه گذاشتن، فقط پول نيست؛ پول فقط جزئى از مايه هايى است كه بايد گذاشت؛ مهمتر از پول، فكر است. بهترين و برجسته ترين فكرها بايد بنشينند براى آموزش و پرورش طراحى كنند؛ بايد فلسفه ى آموزش و پرورش اسلامى، واضح باشد و بر اساس اين فلسفه، افق آينده ى آموزش و پرورش كشور روشن باشد؛ معلوم باشد ما دنبال چه هستيم و كجا مى خواهيم برويم و بر اساس آن خطكشى بشود، برنامه ريزى بشود و راه ها مشخص بشود؛ ما به اين احتياج داريم. آموزش و پرورش بايد از روزمرّگى بيرون بيايد؛ اين اساس حرف است. البته مخاطب اين حرف در درجه ى اول، وزير محترم و مسئولان عالى آموزش و پرورش اند و سپس همه ى كسانى كه در سلسله مراتب آموزش و پرورش و در هر نقطه اى كه مى توانند در خارج كردن آموزش و پرورش ما از حالت روزمرّگى و اسارت در چهارچوب روشهاى متحجر و منسوخ تأثير بگذارند.
من دو، سه نكته ى كوتاه هم در اينجا عرض بكنم؛ يكى مسئله ى «پرورشى» است. حالا معاونت پرورشى يا مركز پرورشى - به هر شكلى - سازماندهى اش به عهده ى خود مسئولان محترم است. به اين معنا كم اعتنايى و بى اعتنايى شد. آن روزى كه معاونتهاى پرورشى را از سطوح مختلف حذف كردند، بنده صريحاً با اين كار مخالفت كردم؛ به من هم نگفتند كه بنا ندارند اين حرف را گوش نكنند؛ اما گوش نكردند. مهمترين كارى كه بايد امروز در كنار آن قاعده سازى انجام بگيرد، اين است كه به مقوله ى پرورش - به هر شكلى - اهميت داده شود ؛ نه چون ما مسلمانيم، مسئله فقط اين نيست. امروز در دنياى غربِ از لحاظ دانش و فناورى پيشرفته، مسئله ى پرورش در بسيارى از كشورها جزوِ آن مبانى اصلى است؛ مسئول و مأمور پرورشى وجود دارد. به پرورش اهميت مى دهند. پرورش فقط ديندار شدن و عمق ايمان يافتن نيست كه ما دنبالش هستيم. پرورش تأثير خودش را در رفتارها، برخوردها، رشد شخصيت، تقويت اعتماد به نفس و جوشاندن چشمه ى استعداد نشان مى دهد. بنابراين مسئله ى پرورشى، يك مسئله ى مهم است.
مسئله ى ديگرى كه من مى خواهم به عنوان يك نكته عرض بكنم، مسئله ى «قرآن» در آموزش و پرورش است. قرآن در آموزش و پرورش حقيقتاً مهجور واقع شده است. يك وقتى - چند سال قبل از اين - يكى از روحانيون محترم و مطلع از بسيارى از مسائل تبليغى، يك نكته اى را به من گفت و من دقت كردم ديدم درست است و با تجربه هاى خود من هم كاملاً سازگار است. ايشان گفت كه من در كشورهاى اسلامىِ عمدتاً عربى با روشنفكرها كه برخورد مى كنم، حتّى روشنفكرهايى كه اهل دين و ديندارى نيستند، مى بينم اينها با قرآن آشنايند. روشنفكرهاى كشور خودمان را كه نگاه مى كنم (غير از روشنفكران دينى؛ كه حالا يك عده روشنفكران دينى اند؛ كم هم نيستند و بحمداللَّه بيشتر هم شده اند و با مفاهيم اسلامى و با قرآن آشنايند) بسيارى از آنها ما با قرآن اصلاً آشنا نيستند و مفاهيم قرآنى را نمى دانند؛ اما در كشورهاى عربى مى دانند. اين نكته را آن آقا به من گفت. من ديدم راست مى گويد؛ ما با اين سياستمداران، نخبگان سياسى و نخبگان فرهنگى و روشنفكرى كشورهاى عرب از سالهاى متمادى قبل تا امروز ارتباط داشته ايم. اينها در اظهارات و حرفهايشان از آيات قرآن استفاده مى كنند؛ مثلاً ما در حرفهايمان چطور از شعر سعدى استفاده مى كنيم؛ همه ى مردم «توانا بود هر كه دانا بود» را مى دانند، از اشعار سعدى و حافظ در محاورات خودمان، در سياست، مسائل گوناگون و اظهارنظرهاى روشنفكرى استفاده مى كنيم؛ آنها از قرآن همين طور استفاده مى كنند؛ ولى ما استفاده نمى كنيم. علت اين است كه در دورانى طولانى، قرآن در آموزش و پرورش ما، به خصوص در آن سنين يادگيرى مهجور بوده يا اصلاً وجود نداشته است. آن قديم - زمان كودكى ما - يك چيزهاى مختصرى بود و بعد به تدريج همين طور كمرنگ شد و بالأخره حذف شد. بعد از پيروزى انقلاب، توقع اين بود كه يك كارِ كارستانى انجام بگيرد. كارهايى هم شده است، ليكن جاى حضور قرآن در دوره هاى گوناگون - چه دبستان، چه دبيرستان و چه راهنمايى - واقعاً خالى است. بايد فكر بشود. نه به شكل تحميلى، نه به شكل بيزاركننده و دوركننده؛ بلكه به شكل صحيح.
امروز پيش از اينكه به اين جلسه بيايم، از يك كشور عربى كتابى براى من آوردند، كه يك كتاب لغت عربى است. با سليقه ى خوبى بخشهايى از آيات قرآن را به مناسبت ادبيات عرب آورده است. البته اين بخت عرب زبانهاست كه براى ادبياتشان مى توانند از قرآن استفاده كنند؛ ما البته نمى توانيم؛ چون ادبيات فارسى با قرآن ارتباط مستقيمى ندارد؛ بايد قرآن را براى ما ترجمه كنند. اما به هر حال اين يك نياز است. امروز خوشبختانه حركت قرآنى در كشور خيلى خوب است؛ ليكن در آموزش و پرورش بايد نهادينه شود.
نقش معلمان، نقش مهمى است. يكى از چيزهايى كه من خيلى خوشحال شدم و ديدم تقريباً تعداد زيادى از دوستان رويش تكيه كردند، مراكز تربيت معلم است. من هم به مسئولان قبلى و مسئولان فعلى راجع به مراكز تربيت معلم سفارش كرده ام؛ خيلى مهم است. ما معلم باسواد، معلم مطلع و معلم كاردان و حرفه اى در كار خود نياز داريم. نمى شود ما نگاه كنيم هر كسى بيكار بود، بگوييم آقا تو بيا اينجا درس بده، آن هم در رشته هايى كه خيلى اوقات اصلاً از آنها اطلاعى ندارند. ما درس دينى مان را در خيلى از مدارس، به كسانى مى دهيم كه هيچ مهارت و خبرويتى در اين كار ندارند؛ اين كه درست نيست.
به هر حال، دوره ى خوبى است. دولت كار و تلاش خوشبختانه بر سر كار است. اهداف انقلاب و مسائل گوناگون اساسى مورد توجه است. حداكثر استفاده را بايد كرد. همه ى كسانى كه در مقوله ى آموزش و پرورش يك دستى و مهارتى دارند، بايد در اين زمينه همكارى كنند. البته مسئولان محترم بايد از اين امكانات و تواناييها استفاده كنند تا بتوان يك بناى مستحكمى براى آموزش و پرورش ساخت و با توجه به تحولى كه امروز كشور دارد و آينده اى كه خودمان براى كشورمان ترسيم كرده ايم، (كه معيارش هم همين چشم انداز بيست ساله است و اين سند چشم انداز، بسيار چيز باارزشى است.) بايد آموزش و پرورشمان را تحول بدهيم؛ ما در آموزش و پرورش احتياج به تحول داريم.
به هر حال، ديدار خوبى بود، براى ما روز خوبى بود و همين طور كه عرض كردم، اگرچه كه از بيانات دوستان استفاده كرديم، نكاتى را هم عرض كرديم؛ ليكن هدف اصلى از اين ديدار، اظهار ارادت به معلمان و خانواده ى بزرگ آموزش و پرورش بود كه حق آنها تكريم و احترام گذاشتن است. اميدواريم ان شاءاللَّه تلاش شما و همه ى مسئولان، مشمول قبول الهى و توجهات حضرت بقيةاللَّه و ان شاءاللَّه مورد رضاى ارواح مطهر شهيدان و امام بزرگوارمان قرار بگيرد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته