بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
به همه ى شما برادران و خواهران عزيز، به خصوص برادران و خواهرانى كه از نقاط مختلف كشور در اينجا گرد آمده ايد، خوش آمد عرض مى كنم و اميدوارم سال جديد براى يكايك شما و همه ى جوانان عزيز كشورمان، سال موفقيت و شادابى و پيشرفت باشد.
نامگذارى اين سال به نام مبارك «پيامبر اعظم» يك پيام دارد؛ اين پيام را بايد با همه ى وجود و با همه ى دل دريافت كنيم و به اقتضاى آن پيش برويم، و فقط اين نيست كه سال را متبرك كنيم به نام مبارك پيامبر. آن پيام، اين است كه جامعه ى ما - از فرد و مجموعه - بايد روزبه روز خود را به آنچه كه پيامبر براى آن كمر همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول كرد، نزديك كند. اهداف والاى پيامبر اسلام را در «يك جمله» نمى توان گنجانيد؛ ليكن مى توان سرفصلهايى از آن را سرمشق كار خود در طول يك سال، يك دهه و يك عمر قرار داد.
يك سرفصل عبارت است از تكميل مكارم اخلاقى: «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». جامعه بدون برخوردارى افراد از خلقيات نيكو، نمى تواند به هدفهاى والاى بعثت پيامبر دست پيدا كند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالى انسانى مى رساند، اخلاق نيكوست. اخلاق نيكو هم فقط خوش اخلاقى با مردم نيست؛ بلكه به معناى پروراندن صفات نيكو و خلقيات فاضله در دل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمى كه در بين خود دچار حسد باشند، دچار بدخواهىِ يكديگر باشند، دچار حيله گرىِ با يكديگر باشند، دچار حرص به دنيا و بخل نسبت به مال دنيا باشند و دچار كينه ورزى با يكديگر باشند، در اين جامعه حتّى اگر قانون هم به طور دقيق عمل شود، سعادت در اين جامعه نيست. اگر علم هم پيشرفت كند و تمدن ظاهرى هم به منتهاى شكوه برسد، اين جامعه، جامعه ى بشرى مطلوب نيست. جامعه اى كه انسانها در آن از يكديگر احساس ناامنى كنند، هر انسانى احساس كند كه به او حسد مى ورزند، نسبت به او بددلى دارند، نسبت به او كينه ورزى مى كنند، براى او توطئه مى چينند و نسبت به او و دارايى اش حرص مى ورزند، راحتى در اين جامعه نيست. اما اگر در جامعه اى فضايل اخلاقى بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به يكديگر مهربان باشند، نسبت به يكديگر گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنيا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند بخل نورزند، به يكديگر حسد نورزند، در مقابل راه پيشرفت يكديگر مانع تراشى نكنند و مردمِ آن داراى صبر و حوصله و بردبارى باشند، اين جامعه حتّى اگر از لحاظ مادى هم پيشرفتهاى زيادى نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسايش و سعادت مى كنند؛ اخلاق، اين است. ما به اين احتياج داريم. ما بايد در دل خود، خلقيات اسلامى را روزبه روز پرورش دهيم. قانون فردى و اجتماعى اسلام در جاى خود، وسيله هايى براى سعادت بشرند (در اين ترديدى نيست)؛ اما اجراى درست همين قوانين هم احتياج به اخلاق خوب دارد.
براى اينكه در جامعه اخلاق استقرار پيدا كند، دو چيز لازم داريم: يكى تمرين و مجاهدت خود ماست و يكى هم آموزشهاى اخلاقى كه به وسيله ى آموزش و پرورش، مراكز تربيتى و مراكز آموزشى و علمى بايد در همه ى سطوح به انسانها تعليم داده شود؛ اينها موظفند. اين يك قلم از كارهاى لازم در سال پيامبر اعظم الهى است؛ يعنى خودمان را در خلقيات فاضله، مؤمن و مسلمان و تابع پيغمبر كنيم. يك فهرستى از صفات رذيله و زشت تهيه كنيم و ببينيم كه هر كدام از آنها در ما هست، سعى كنيم آن را را كنار بگذاريم. همچنين يك فهرستى از خلقيات نيك تهيه كنيم و سعى كنيم با تمرين، آنها را براى خود فراهم كنيم. البته عامل پيشرفت در اين راه، محبت است؛ محبت به خدا، محبت به پيامبر، محبت به اين راه، محبت به آموزگاران اخلاق - يعنى پيامبران و ائمه ى معصومين (عليهم السّلام) - اين عشق است كه انسان را در اين راه با سرعت پيش مى برد؛ اين عشق را بايد در خودمان روزبه روز بيشتر كنيم. «الّلهم ارزقنى حبّك و حبّ من يحبّك و حبّ كلّ عمل يوصلنى الى قربك»؛ محبت خدا، محبت محبوبان الهى و محبت كارهايى كه محبوب الهى است؛ اين عشقها را در دل خود برويانيم. اين يك قلم از تعليمات پيامبر، در سال پيامبر اعظم است.
يك قلم ديگر مسئله ى استقامت و ايستادگى است. در سوره ى «هود» خداى متعال به پيغمبر مى فرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا». يك روايتى از پيغمبر هست كه فرمود: «شيّبتنى سورة هود»؛ يعنى سوره ى «هود» من را پير كرد؛ از بس بار اين سوره سنگين بود. كجاى سوره ى هود؟ نقل شده است كه مراد، همين آيه ى «فاستقم كما امرت» است. چرا پيغمبر را پير كند؟ چون در اين آيه مى فرمايد: همچنانى كه به تو دستور داديم، در اين راه ايستادگى كن، استقامت كن و صبر نشان بده. خود اين ايستادگى كار دشوارى است. اين «صراط» است؛ پل صراطى كه مظهر آن را در روز قيامت براى ما تصوير كرده اند. باطن عمل و راه ما در اينجا، همان پل صراط است؛ ما الان داريم روى پل صراط حركت مى كنيم؛ بايد دقت كنيم. اگر انسان بخواهد اين دقت را در همه ى رفتار خود به كار بگيرد، او را پير مى كند. ليكن از اين مهمتر به گمان من، آن جمله ى بعد است: «و من تاب معك». پيغمبر فقط مأمور نيست كه خودش ايستادگى كند؛ بايد خيل عظيم مؤمنان را هم در همين راه به ايستادگى وادار كند. انسانهايى كه از يك طرف در معرض هجوم بلايا و مشكلات زندگى هستند - دشمنان، توطئه گران، بدخواهان و قدرتهاى مسلط - و از طرف ديگر، مورد تهاجم هواهاى نفسانى خودشان هستند - خواهشهاى نفسانى و دل بى طاقت انسان كه از زر و زيور دنيا مجذوب مى شود و به سمت آنها كشيده مى شود - از اين صراط مستقيم، به چپ يا راست انحراف پيدا مى كنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات جنسى، محبت مقام و اينها، چيزهايى است كه هر كدام، يك كمندى بر گردن دل انسان مى اندازند و آن را به سمت خودش مى كشانند. مقاومت و ايستادگى در مقابل اينها كه انسان پايش نلغزد: «و من تاب معك»؛ مؤمنين را در بين اين دو جاذبه ى قوى - جاذبه ى فشار دشمن و جاذبه ى فشار درونى دل هوسران - و اين دو مغناطيس، در خط مستقيم نگه داشتن و هدايت كردن، به گمان زياد، اين، آن كارى است كه پيغمبر را پير كرد.
مى دانيد نبى اعظم اسلام مسلمانها را - چه در دوران مكه (سيزده سال) و چه در دوران تشكيل حكومت در مدينه - از چه گذرگاههاى لغزنده و دشوارى عبور داد و به آن قله ها رساند؟ يك چنين حركت عظيمى، كار هيچ انسانى نبود. آن مردمى كه هيچى نمى فهميدند و از اخلاق انسانى هيچ بويى نبرده بودند. پيغمبر اينها را به انسانهايى تبديل كرد كه فرشتگان الهى در مقابل عظمت و نورانيت آنها احساس حقارت مى كردند. استقامت، اين است. امروز ما احتياج به استقامت داريم. ما هم از يك طرف، جاذبه هاى زندگى رنگارنگ، دلها و هوسهاى ما را برمى انگيزد. ما در دوران انقلاب، چقدر آدمها ديديم كه دلها و اعتقادهاى خوبى داشتند؛ اما در مقابل راحت طلبى، شهوات، قدرت و مقام، تعريف اين و آن، و تهديد دشمن طاقت نياوردند، به يك طرف لغزيدند و به معارضان و احياناً معاندان راه خدا تبديل شدند. بنابراين ايستادگى لازم است. در مقابل دشمن هم ايستادگى لازم است. دشمن تهديد مى كند، وعيد و وعده مى دهد، دائم عظمت خود را به رخ جامعه ى اسلامى و پيشرو مى كشد، با زبان زور صحبت مى كند و احياناً زبان زور را با برخى شيرينى هاى وعده هاى فريبنده در هم مى آميزد تا اينكه دلها را گمراه كند. استقامت كردن در مقابل فريبها و تهديدهاى دشمن، هنر بزرگى است كه اگر يك ملت اين هنر را داشته باشد، آن وقت به قله مى رسد؛ به جايى كه ديگر دشمن فايده اى در تهديد نمى بيند و مجبور است با او بسازد يا در مقابل او تسليم شود.
ملت ما اين بخش از قضيه را از اول انقلاب تا امروز، خوب عمل كرده اند و ايستادگى كرده اند. شما بسيجيها يكى از نمونه هاى برجسته ى اين استقامتيد. يك وقتى در دوران دفاع مقدس، شرق و غربِ دنيا با هم عليه ملت ما همدست شدند؛ ملت ايستاد؛ امام مثل كوه استوارى ايستاد و ملت هم به او لبيك گفتند. اين استقامت، ما را در اين جنگ طولانى و دشوار - هشت سال (!) - موفق كرد و پيروز شديم، و دشمن خوار و خفيف شد. همه ى آن نيروهاى جهنمى كه پشت سر رژيم بعثى بودند، مجبور شدند به قدرت و عظمت ملت ايران اعتراف كنند. بعدها هم به شكلهايى ديگر و امروز هم به شكل ديگر.
«تهديد» يكى از كارهاى دشمن است؛ يكى از شيوه هاى دشمن، تهديد كردن است. ممكن است در يك مواردى تهديد خود را عمل هم كند؛ اما آن ملتى در اين ميدان كشمكش خواهد توانست عظمت، عزت، هويت و منافع خود را حفظ كند كه عقب نشينى نكند و بايستد. اين استقامت - «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»؛ تا وقتى كه دشمن در مقابل شماست و عليه شما ابزارهاى تهديد و تخويف خود را مطرح مى كند، بايد ايستادگى كنيد - در چند جاى قرآن تكرار شده است؛ ايستادگى. يك ملت منافعى دارد - مشروع و مباح، معقول و منطقى - خوب مى خواهد اين منافع را تحصيل كند. ملت، استعدادى در جوانانش هست، بركاتى در زمينش هست و موقعيتى در جايگاه جغرافيايى اش هست؛ يك ملت حق دارد از اينها استفاده كند. قدرتهاى زورگوى دنيا (نه امروز، از قديم) عادت كرده اند دست روى منافع ملتها بگذارند و بگويند اين مال من. هرجا ملتها و رهبران آنها كوتاه آمده اند، آنها جرى تر شده اند. انگليسها شبه قاره ى هند را در قرن نوزدهم گرفتند، ثروت شبه قاره را مثل خونى نوشيدند، خودشان را قوى كردند و هند را ضعيف. اين طورى است. وقتى يك ملتى در مقابل طمع ورزى دشمنان قوى پنجه عقب نشينى مى كند، ميدان را براى آنها باز مى كند. او در يك چنين وضعيتى، اين طور نيست كه حالا بگويد، به اينها رحم كنيم، ملاحظه كنيم، اينها عقب نشينى كردند؛ نخير، تا اين ملت عقب نشينى كند، آن جلو مى آيد و بدون مانع، پنجه هاى خود را در گوشت و پوست اين ملت فرو مى كند و تا جايى كه زورش برسد، از او مى كَند؛ او را ضعيف مى كند و خودش را قوى مى كند.
ملتها هميشه آماده ى مقاومتند؛ مهم رهبران آنهاست. شما ببينيد اين ملت فلسطين كه امروز اين طور ايستاده است، همان ملت فلسطين پنجاه سال قبل است. آن روز ايستادگى نكرد، آن بلاها سرش آمد؛ امروز ايستادگى مى كند و دشمن را قدم به قدم مجبور به عقب نشينى مى كند. ملت ايران امروز همان ملت صد سال قبل است. صد سال قبل مسئولان اين كشور و اين ملت، در مقابل دشمنان، خودشان را دچار وادادگى كردند و ايستادگى نكردند؛ اجازه دادند دشمن بيايد و وارد اين سرزمين شود؛ بر اقتصاد، سياست، منابع و نفت اين كشور تسلط پيدا كند؛ دشمن هم قدم به قدم جلو آمد. راه را قاجاريه باز كردند؛ اما دشمن پاداش آنها را اين طورى داد كه پهلوى را سر كار آورد؛ نوكرِ قلدرِ گوش به فرمان. روزبه روز سلطه شان را بر اين مملكت بيشتر كردند. در انقلاب، همان ملت بود كه با رهبرى امام بزرگوار ما به خود آمد، بيدار شد، عقده هاى فرو خفته و دردهاى متراكم دورانهاى گذشته، او را وادار به حركت كرد؛ كارى كرد كه ملت را از ته دره هاى فراموش شدگى و ذلت، به اوج عزت رساند. امروز ملت ايران، يكى از عزيزترين ملتهاى دنياست؛ نه فقط در نظر مسلمانها، حتّى در نظر دشمنانش. استقامت، اين است. اين راه را بايستى ملت ايران با قدرت تمام ادامه دهد.
حالا امروز مسئله ى فناورى هسته اى مطرح است. اين هم كه مطرح نباشد، يك موضوع ديگر مطرح خواهد شد؛ دشمن عادتش اين است. هر چيزى كه براى يك ملتى مايه ى پيشرفت است، براى قدرتهاى بين المللى، آن چيز يك خطر محسوب مى شود؛ نبايد ملتها پيشرفت كنند. ملت اگر خودش توانايى استخراج نفت را مى داشت و توانايى پالايش نفت را مى داشت و توانايى استحصال گوناگون از نفت را مى داشت، ديگر چرا انگليسها بيايند استخراج و پالايش را به عهده بگيرند و امتياز آن را در جيب خود بريزند. آن روز از ناتوانيهاى ملت استفاده مى كردند. حالا اين ملت به توانايى رسيده، مى خواهد خودش كشورش را اداره كند، مى خواهد خودش استحصال كند، مى خواهد خودش اين استعدادها را پرورش بدهد و مى خواهد براى كشور خودش اين استعدادها را به كار بيندازد؛ اما آنها ناراحتند.
امروز دشمن ملت ايران در درجه ى اول، امريكا و صهيونيستها هستند؛ البته انگليس هم آتش بيار معركه است. در مقابل منافع ملت ايران، آنها قرار دارند؛ اما اسمش را مى گذارند اجماع جهانى؛ اجماع جهانى اى وجود ندارد! اجماع جهانى، عليه استكبار امريكاست، عليه دخالتها و اشغال امريكاست، عليه جنگ افروزيها و فتنه انگيزيهاى امريكا در سرتاسر دنياست؛ اين اجماع جهانى است. «مرگ بر امريكا» اين است كه ملت ايران و شما جوانان در اين راه، محكم بايستيد و پيش برويد. خوشبختانه مسئولين كشور، همه با گام محكم به پيش مى روند و در اين راه استقامت مى ورزند. حالا امروز قضيه ى فناورى هسته اى مطرح است و تبليغات دشمن و جنگ روانى شبكه هاى تبليغاتى صهيونيستى در دنيا شايعه مى پراكنند كه: ايران دارد بمب اتم درست مى كند، ايران حاضر نيست با كشورهاى اروپايى و غير اروپايى مذاكره كند؛ خوب، اينها حرفهايى است كه مى زنند، كارى است كه مى توانند بكنند و مى كنند، و دشمنى اى است كه مى توانند به خرج دهند و به خرج مى دهند؛ اما حقيقت قضيه غير از اينهاست؛ ما هم مى دانيم، آنها هم مى دانند. حقيقت قضيه اين است كه با پيشرفت ملت ايران مخالفند؛ چون اين پيشرفت جلوى منافع نامشروع آنها را براى هميشه در اين كشور خواهد گرفت؛ لذا مخالفند. من در مشهد گفتم، حرف دل امريكاييها اين است كه ما در اين مملكت، يك روزى بر همه چيز اين كشور مسلط بوديم، انقلاب شما مردم آمده، دست ما را كوتاه كرده؛ بگذاريد دوباره مسلط شويم؛ اين حرف دل امريكاييهاست.
امروز بحمداللَّه جوانهاى ما، مردم ما، مرد و زن ما، و همه ى اقشار ملت ما با آگاهى و بيدارى، راه خودشان را پيدا كرده اند و پيش مى روند. مسئولين كشور هم بحمداللَّه با شجاعت و تدبير و به بركت اين روحيه ى جوان و پُرشور، و گرايش عموم جوانان ما به تحصيل مدارج عاليه در علم و عمل، دارند راه را طى مى كنند و پيش مى روند. ان شاءاللَّه اين كشور به نقطه اى خواهد رسيد كه دشمنان را از اينكه بخواهند دست اندازى كنند، مأيوس كند.
اميدواريم خداوند متعال به بركت ادعيه ى زاكيه ى ولى عصر (ارواحنافداه) همه ى شما جوانها، بسيجيان و ملت عزيز ايران را مشمول توفيقات و رحمت و لطف خود قرار دهد و ان شاءاللَّه بتوانيد در اين برهه ى از زمان، در اين مقطعى كه فرصت متعلق به شماست، كشور را طورى بسازيد كه نسلهاى آينده از شما متشكر باشند و از شما به نيكى ياد كنند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
به همه ى شما برادران و خواهران عزيز، به خصوص برادران و خواهرانى كه از نقاط مختلف كشور در اينجا گرد آمده ايد، خوش آمد عرض مى كنم و اميدوارم سال جديد براى يكايك شما و همه ى جوانان عزيز كشورمان، سال موفقيت و شادابى و پيشرفت باشد.
نامگذارى اين سال به نام مبارك «پيامبر اعظم» يك پيام دارد؛ اين پيام را بايد با همه ى وجود و با همه ى دل دريافت كنيم و به اقتضاى آن پيش برويم، و فقط اين نيست كه سال را متبرك كنيم به نام مبارك پيامبر. آن پيام، اين است كه جامعه ى ما - از فرد و مجموعه - بايد روزبه روز خود را به آنچه كه پيامبر براى آن كمر همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول كرد، نزديك كند. اهداف والاى پيامبر اسلام را در «يك جمله» نمى توان گنجانيد؛ ليكن مى توان سرفصلهايى از آن را سرمشق كار خود در طول يك سال، يك دهه و يك عمر قرار داد.
يك سرفصل عبارت است از تكميل مكارم اخلاقى: «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». جامعه بدون برخوردارى افراد از خلقيات نيكو، نمى تواند به هدفهاى والاى بعثت پيامبر دست پيدا كند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالى انسانى مى رساند، اخلاق نيكوست. اخلاق نيكو هم فقط خوش اخلاقى با مردم نيست؛ بلكه به معناى پروراندن صفات نيكو و خلقيات فاضله در دل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمى كه در بين خود دچار حسد باشند، دچار بدخواهىِ يكديگر باشند، دچار حيله گرىِ با يكديگر باشند، دچار حرص به دنيا و بخل نسبت به مال دنيا باشند و دچار كينه ورزى با يكديگر باشند، در اين جامعه حتّى اگر قانون هم به طور دقيق عمل شود، سعادت در اين جامعه نيست. اگر علم هم پيشرفت كند و تمدن ظاهرى هم به منتهاى شكوه برسد، اين جامعه، جامعه ى بشرى مطلوب نيست. جامعه اى كه انسانها در آن از يكديگر احساس ناامنى كنند، هر انسانى احساس كند كه به او حسد مى ورزند، نسبت به او بددلى دارند، نسبت به او كينه ورزى مى كنند، براى او توطئه مى چينند و نسبت به او و دارايى اش حرص مى ورزند، راحتى در اين جامعه نيست. اما اگر در جامعه اى فضايل اخلاقى بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به يكديگر مهربان باشند، نسبت به يكديگر گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنيا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند بخل نورزند، به يكديگر حسد نورزند، در مقابل راه پيشرفت يكديگر مانع تراشى نكنند و مردمِ آن داراى صبر و حوصله و بردبارى باشند، اين جامعه حتّى اگر از لحاظ مادى هم پيشرفتهاى زيادى نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسايش و سعادت مى كنند؛ اخلاق، اين است. ما به اين احتياج داريم. ما بايد در دل خود، خلقيات اسلامى را روزبه روز پرورش دهيم. قانون فردى و اجتماعى اسلام در جاى خود، وسيله هايى براى سعادت بشرند (در اين ترديدى نيست)؛ اما اجراى درست همين قوانين هم احتياج به اخلاق خوب دارد.
براى اينكه در جامعه اخلاق استقرار پيدا كند، دو چيز لازم داريم: يكى تمرين و مجاهدت خود ماست و يكى هم آموزشهاى اخلاقى كه به وسيله ى آموزش و پرورش، مراكز تربيتى و مراكز آموزشى و علمى بايد در همه ى سطوح به انسانها تعليم داده شود؛ اينها موظفند. اين يك قلم از كارهاى لازم در سال پيامبر اعظم الهى است؛ يعنى خودمان را در خلقيات فاضله، مؤمن و مسلمان و تابع پيغمبر كنيم. يك فهرستى از صفات رذيله و زشت تهيه كنيم و ببينيم كه هر كدام از آنها در ما هست، سعى كنيم آن را را كنار بگذاريم. همچنين يك فهرستى از خلقيات نيك تهيه كنيم و سعى كنيم با تمرين، آنها را براى خود فراهم كنيم. البته عامل پيشرفت در اين راه، محبت است؛ محبت به خدا، محبت به پيامبر، محبت به اين راه، محبت به آموزگاران اخلاق - يعنى پيامبران و ائمه ى معصومين (عليهم السّلام) - اين عشق است كه انسان را در اين راه با سرعت پيش مى برد؛ اين عشق را بايد در خودمان روزبه روز بيشتر كنيم. «الّلهم ارزقنى حبّك و حبّ من يحبّك و حبّ كلّ عمل يوصلنى الى قربك»؛ محبت خدا، محبت محبوبان الهى و محبت كارهايى كه محبوب الهى است؛ اين عشقها را در دل خود برويانيم. اين يك قلم از تعليمات پيامبر، در سال پيامبر اعظم است.
يك قلم ديگر مسئله ى استقامت و ايستادگى است. در سوره ى «هود» خداى متعال به پيغمبر مى فرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا». يك روايتى از پيغمبر هست كه فرمود: «شيّبتنى سورة هود»؛ يعنى سوره ى «هود» من را پير كرد؛ از بس بار اين سوره سنگين بود. كجاى سوره ى هود؟ نقل شده است كه مراد، همين آيه ى «فاستقم كما امرت» است. چرا پيغمبر را پير كند؟ چون در اين آيه مى فرمايد: همچنانى كه به تو دستور داديم، در اين راه ايستادگى كن، استقامت كن و صبر نشان بده. خود اين ايستادگى كار دشوارى است. اين «صراط» است؛ پل صراطى كه مظهر آن را در روز قيامت براى ما تصوير كرده اند. باطن عمل و راه ما در اينجا، همان پل صراط است؛ ما الان داريم روى پل صراط حركت مى كنيم؛ بايد دقت كنيم. اگر انسان بخواهد اين دقت را در همه ى رفتار خود به كار بگيرد، او را پير مى كند. ليكن از اين مهمتر به گمان من، آن جمله ى بعد است: «و من تاب معك». پيغمبر فقط مأمور نيست كه خودش ايستادگى كند؛ بايد خيل عظيم مؤمنان را هم در همين راه به ايستادگى وادار كند. انسانهايى كه از يك طرف در معرض هجوم بلايا و مشكلات زندگى هستند - دشمنان، توطئه گران، بدخواهان و قدرتهاى مسلط - و از طرف ديگر، مورد تهاجم هواهاى نفسانى خودشان هستند - خواهشهاى نفسانى و دل بى طاقت انسان كه از زر و زيور دنيا مجذوب مى شود و به سمت آنها كشيده مى شود - از اين صراط مستقيم، به چپ يا راست انحراف پيدا مى كنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات جنسى، محبت مقام و اينها، چيزهايى است كه هر كدام، يك كمندى بر گردن دل انسان مى اندازند و آن را به سمت خودش مى كشانند. مقاومت و ايستادگى در مقابل اينها كه انسان پايش نلغزد: «و من تاب معك»؛ مؤمنين را در بين اين دو جاذبه ى قوى - جاذبه ى فشار دشمن و جاذبه ى فشار درونى دل هوسران - و اين دو مغناطيس، در خط مستقيم نگه داشتن و هدايت كردن، به گمان زياد، اين، آن كارى است كه پيغمبر را پير كرد.
مى دانيد نبى اعظم اسلام مسلمانها را - چه در دوران مكه (سيزده سال) و چه در دوران تشكيل حكومت در مدينه - از چه گذرگاههاى لغزنده و دشوارى عبور داد و به آن قله ها رساند؟ يك چنين حركت عظيمى، كار هيچ انسانى نبود. آن مردمى كه هيچى نمى فهميدند و از اخلاق انسانى هيچ بويى نبرده بودند. پيغمبر اينها را به انسانهايى تبديل كرد كه فرشتگان الهى در مقابل عظمت و نورانيت آنها احساس حقارت مى كردند. استقامت، اين است. امروز ما احتياج به استقامت داريم. ما هم از يك طرف، جاذبه هاى زندگى رنگارنگ، دلها و هوسهاى ما را برمى انگيزد. ما در دوران انقلاب، چقدر آدمها ديديم كه دلها و اعتقادهاى خوبى داشتند؛ اما در مقابل راحت طلبى، شهوات، قدرت و مقام، تعريف اين و آن، و تهديد دشمن طاقت نياوردند، به يك طرف لغزيدند و به معارضان و احياناً معاندان راه خدا تبديل شدند. بنابراين ايستادگى لازم است. در مقابل دشمن هم ايستادگى لازم است. دشمن تهديد مى كند، وعيد و وعده مى دهد، دائم عظمت خود را به رخ جامعه ى اسلامى و پيشرو مى كشد، با زبان زور صحبت مى كند و احياناً زبان زور را با برخى شيرينى هاى وعده هاى فريبنده در هم مى آميزد تا اينكه دلها را گمراه كند. استقامت كردن در مقابل فريبها و تهديدهاى دشمن، هنر بزرگى است كه اگر يك ملت اين هنر را داشته باشد، آن وقت به قله مى رسد؛ به جايى كه ديگر دشمن فايده اى در تهديد نمى بيند و مجبور است با او بسازد يا در مقابل او تسليم شود.
ملت ما اين بخش از قضيه را از اول انقلاب تا امروز، خوب عمل كرده اند و ايستادگى كرده اند. شما بسيجيها يكى از نمونه هاى برجسته ى اين استقامتيد. يك وقتى در دوران دفاع مقدس، شرق و غربِ دنيا با هم عليه ملت ما همدست شدند؛ ملت ايستاد؛ امام مثل كوه استوارى ايستاد و ملت هم به او لبيك گفتند. اين استقامت، ما را در اين جنگ طولانى و دشوار - هشت سال (!) - موفق كرد و پيروز شديم، و دشمن خوار و خفيف شد. همه ى آن نيروهاى جهنمى كه پشت سر رژيم بعثى بودند، مجبور شدند به قدرت و عظمت ملت ايران اعتراف كنند. بعدها هم به شكلهايى ديگر و امروز هم به شكل ديگر.
«تهديد» يكى از كارهاى دشمن است؛ يكى از شيوه هاى دشمن، تهديد كردن است. ممكن است در يك مواردى تهديد خود را عمل هم كند؛ اما آن ملتى در اين ميدان كشمكش خواهد توانست عظمت، عزت، هويت و منافع خود را حفظ كند كه عقب نشينى نكند و بايستد. اين استقامت - «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»؛ تا وقتى كه دشمن در مقابل شماست و عليه شما ابزارهاى تهديد و تخويف خود را مطرح مى كند، بايد ايستادگى كنيد - در چند جاى قرآن تكرار شده است؛ ايستادگى. يك ملت منافعى دارد - مشروع و مباح، معقول و منطقى - خوب مى خواهد اين منافع را تحصيل كند. ملت، استعدادى در جوانانش هست، بركاتى در زمينش هست و موقعيتى در جايگاه جغرافيايى اش هست؛ يك ملت حق دارد از اينها استفاده كند. قدرتهاى زورگوى دنيا (نه امروز، از قديم) عادت كرده اند دست روى منافع ملتها بگذارند و بگويند اين مال من. هرجا ملتها و رهبران آنها كوتاه آمده اند، آنها جرى تر شده اند. انگليسها شبه قاره ى هند را در قرن نوزدهم گرفتند، ثروت شبه قاره را مثل خونى نوشيدند، خودشان را قوى كردند و هند را ضعيف. اين طورى است. وقتى يك ملتى در مقابل طمع ورزى دشمنان قوى پنجه عقب نشينى مى كند، ميدان را براى آنها باز مى كند. او در يك چنين وضعيتى، اين طور نيست كه حالا بگويد، به اينها رحم كنيم، ملاحظه كنيم، اينها عقب نشينى كردند؛ نخير، تا اين ملت عقب نشينى كند، آن جلو مى آيد و بدون مانع، پنجه هاى خود را در گوشت و پوست اين ملت فرو مى كند و تا جايى كه زورش برسد، از او مى كَند؛ او را ضعيف مى كند و خودش را قوى مى كند.
ملتها هميشه آماده ى مقاومتند؛ مهم رهبران آنهاست. شما ببينيد اين ملت فلسطين كه امروز اين طور ايستاده است، همان ملت فلسطين پنجاه سال قبل است. آن روز ايستادگى نكرد، آن بلاها سرش آمد؛ امروز ايستادگى مى كند و دشمن را قدم به قدم مجبور به عقب نشينى مى كند. ملت ايران امروز همان ملت صد سال قبل است. صد سال قبل مسئولان اين كشور و اين ملت، در مقابل دشمنان، خودشان را دچار وادادگى كردند و ايستادگى نكردند؛ اجازه دادند دشمن بيايد و وارد اين سرزمين شود؛ بر اقتصاد، سياست، منابع و نفت اين كشور تسلط پيدا كند؛ دشمن هم قدم به قدم جلو آمد. راه را قاجاريه باز كردند؛ اما دشمن پاداش آنها را اين طورى داد كه پهلوى را سر كار آورد؛ نوكرِ قلدرِ گوش به فرمان. روزبه روز سلطه شان را بر اين مملكت بيشتر كردند. در انقلاب، همان ملت بود كه با رهبرى امام بزرگوار ما به خود آمد، بيدار شد، عقده هاى فرو خفته و دردهاى متراكم دورانهاى گذشته، او را وادار به حركت كرد؛ كارى كرد كه ملت را از ته دره هاى فراموش شدگى و ذلت، به اوج عزت رساند. امروز ملت ايران، يكى از عزيزترين ملتهاى دنياست؛ نه فقط در نظر مسلمانها، حتّى در نظر دشمنانش. استقامت، اين است. اين راه را بايستى ملت ايران با قدرت تمام ادامه دهد.
حالا امروز مسئله ى فناورى هسته اى مطرح است. اين هم كه مطرح نباشد، يك موضوع ديگر مطرح خواهد شد؛ دشمن عادتش اين است. هر چيزى كه براى يك ملتى مايه ى پيشرفت است، براى قدرتهاى بين المللى، آن چيز يك خطر محسوب مى شود؛ نبايد ملتها پيشرفت كنند. ملت اگر خودش توانايى استخراج نفت را مى داشت و توانايى پالايش نفت را مى داشت و توانايى استحصال گوناگون از نفت را مى داشت، ديگر چرا انگليسها بيايند استخراج و پالايش را به عهده بگيرند و امتياز آن را در جيب خود بريزند. آن روز از ناتوانيهاى ملت استفاده مى كردند. حالا اين ملت به توانايى رسيده، مى خواهد خودش كشورش را اداره كند، مى خواهد خودش استحصال كند، مى خواهد خودش اين استعدادها را پرورش بدهد و مى خواهد براى كشور خودش اين استعدادها را به كار بيندازد؛ اما آنها ناراحتند.
امروز دشمن ملت ايران در درجه ى اول، امريكا و صهيونيستها هستند؛ البته انگليس هم آتش بيار معركه است. در مقابل منافع ملت ايران، آنها قرار دارند؛ اما اسمش را مى گذارند اجماع جهانى؛ اجماع جهانى اى وجود ندارد! اجماع جهانى، عليه استكبار امريكاست، عليه دخالتها و اشغال امريكاست، عليه جنگ افروزيها و فتنه انگيزيهاى امريكا در سرتاسر دنياست؛ اين اجماع جهانى است. «مرگ بر امريكا» اين است كه ملت ايران و شما جوانان در اين راه، محكم بايستيد و پيش برويد. خوشبختانه مسئولين كشور، همه با گام محكم به پيش مى روند و در اين راه استقامت مى ورزند. حالا امروز قضيه ى فناورى هسته اى مطرح است و تبليغات دشمن و جنگ روانى شبكه هاى تبليغاتى صهيونيستى در دنيا شايعه مى پراكنند كه: ايران دارد بمب اتم درست مى كند، ايران حاضر نيست با كشورهاى اروپايى و غير اروپايى مذاكره كند؛ خوب، اينها حرفهايى است كه مى زنند، كارى است كه مى توانند بكنند و مى كنند، و دشمنى اى است كه مى توانند به خرج دهند و به خرج مى دهند؛ اما حقيقت قضيه غير از اينهاست؛ ما هم مى دانيم، آنها هم مى دانند. حقيقت قضيه اين است كه با پيشرفت ملت ايران مخالفند؛ چون اين پيشرفت جلوى منافع نامشروع آنها را براى هميشه در اين كشور خواهد گرفت؛ لذا مخالفند. من در مشهد گفتم، حرف دل امريكاييها اين است كه ما در اين مملكت، يك روزى بر همه چيز اين كشور مسلط بوديم، انقلاب شما مردم آمده، دست ما را كوتاه كرده؛ بگذاريد دوباره مسلط شويم؛ اين حرف دل امريكاييهاست.
امروز بحمداللَّه جوانهاى ما، مردم ما، مرد و زن ما، و همه ى اقشار ملت ما با آگاهى و بيدارى، راه خودشان را پيدا كرده اند و پيش مى روند. مسئولين كشور هم بحمداللَّه با شجاعت و تدبير و به بركت اين روحيه ى جوان و پُرشور، و گرايش عموم جوانان ما به تحصيل مدارج عاليه در علم و عمل، دارند راه را طى مى كنند و پيش مى روند. ان شاءاللَّه اين كشور به نقطه اى خواهد رسيد كه دشمنان را از اينكه بخواهند دست اندازى كنند، مأيوس كند.
اميدواريم خداوند متعال به بركت ادعيه ى زاكيه ى ولى عصر (ارواحنافداه) همه ى شما جوانها، بسيجيان و ملت عزيز ايران را مشمول توفيقات و رحمت و لطف خود قرار دهد و ان شاءاللَّه بتوانيد در اين برهه ى از زمان، در اين مقطعى كه فرصت متعلق به شماست، كشور را طورى بسازيد كه نسلهاى آينده از شما متشكر باشند و از شما به نيكى ياد كنند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته