بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
عيد همه ى شما عزيزان، جوانان نورانى و اميدهاى آينده ى اين كشور مبارك باد! همچنين
به حضرت آقاى مهدوى كنى (دامةبركاته) تبريك عرض مى كنم؛ هم به خاطر عيد، هم به خاطر
موفقيت در پيشبرد اين كار سنگينى كه از سال ها پيش ايشان بر دوش گرفتند؛ هم اين كه
شما جوان هاى عزيز، شما پسرها و دخترها، با اين فضل علمى و مايه هاى خوب ايمانى،
وارد اين جاده شده ايد و كمرتان را بسته ايد تا كه حركت بكنيد؛ خود اين يك دستاورد
بسيار مهمى است و اصل، اين است.
هرچه ما در طول زمان ضربه و كتك و توسرى خورده ايم، به خاطر اين است كه همين همّت،
اين انگيزه و اين نگاه به چشم انداز دوردست و تصميم بر پيمودن اين راه، در سرها و
دل هاى مجموعه هاى كارآمد و به هم پيوسته وجود نداشته است؛ اگر هم متفرقاتى بوده،
در يك جمع منسجم، ما اين را نداشته ايم. لذا همين طور هميشه درخشش هايى داشته ايم و
سقوطهايى؛ اما كار پيش نرفته است. جمعِ منسجم و پُرانگيزه، يك دستاورد بزرگ است.
بياناتى هم كه همه تان فرموديد - چه آنچه كه حضرت آقاى مهدوى فرمودند و چه آنچه كه
شما برادران و خواهران عزيزمان بيان كرديد - براى من همه اش شيرين و مطلوب بود و
اين آخر هم كه بحث شيرين ازدواج را ايشان مطرح كردند، ان شاءاللَّه كه خداوند متعال
همه ى شما جوان هاى نامتأهل را به زودى زود از نعمت تأهلِ خوشبخت كننده برخوردار
كند.
يك مطلب راجع به غدير عرض كنيم. مسأله ى غدير، صرفاً يك مسأله اى كه ما جمع شيعه به
آن اعتقاد داريم و يك عده از مسلمان ها هم به آن اعتقاد ندارند، اين نيست. در نگاه
تاريخى به اسلام و در تحليل تاريخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدير - يعنى نصب جانشين
- يك ضرورتى بود كه اگر آن چنان كه تدبير شده بود - تدبير رحمانى و الهى، و تدبير
نبوى - عمل مى شد، بدون ترديد مسير تاريخ بشر عوض مى شد و امروز ما در جايگاه بسيار
جلوترى از تاريخ طولانى بشريت قرار داشتيم. اين كه يك مكتب و نظام فراگيرِ نيازهاى
زندگى بشر، به وسيله ى پيامبر خاتم در جامعه فرصت پياده شدن پيدا كند، كه اين خود
يك معجزه ى بزرگ بود، كه پيغمبر توانست اين نظام فكرى و عملى را واقعيت ببخشد و بر
روى زمين واقعيت، آن را بنا كند؛ آن هم در دشوارترين جاها. خودِ اين كه در
دشوارترين جاها توانسته اين بنا پياده شود و قرار بگيرد، نشان دهنده ى اين بود كه
در همه ى نقاط زندگى بشر و جغرافياى انسانىِ آن روز دنيا و بعد از آن، اين بنا قابل
تحقق است. اين شكل علمى را در مقام عمل، در دشوارترين صورت، پيغمبر توانست تحقق
ببخشد. اگر اين حادثه اتفاق مى افتاد كه حفظ و گسترش كمّى و گسترش كيفى در اين
موجود خلق شده ى الهى - يعنى جامعه ى اسلامى نبوى - مى توانست به قدر ده، دوازده
نسل، پى درپى حراست و حفاظت بشود، آن وقت مسلّم بود كه اين حركت در طول تاريخ بشر،
شكست ناپذير مى ماند. معنايش اين نبود كه بشر، دوران انتظارى نخواهد داشت و خود در
طول اين دوازده نسل، به نهايت مطلوب خود خواهد رسيد. اگر آن طورى كه پيغمبر معين
كرده بود، اميرالمؤمنين، بعد امام حسن، بعد امام حسين، بعد ائمه ى ديگر، يكى پس از
ديگرى مى آمدند، باز به گمان بيشتر، بشر نياز به يك دوران انتظار داشت تا بتواند آن
جامعه ى آرمانى را تحقق ببخشد. اما در آن صورت اگر اين تعاقب معصومين، اين دست هاى
امين و كارآمد، مى توانستند اين حادثه ى ايجاد شده ى در واقعيت را حفظ كنند، آن وقت
مسير بشر، مسير ديگرى مى شد.
امروز بشر عيناً همان نيازهايى را دارد كه پنج هزار سال پيش، اين نيازها را داشت؛
نيازهاى اصولى بشر، هيچ تفاوتى نكرده است. آن روز هم بشر از نفوذ قدرت هاى ستمگر
رنج مى برد؛ امروز هم شما - شماها چشمتان باز است - اگر دنيا را از نفوذ قدرت هاى
ستمگر و ويرانگر نگاه كنيد، خواهيد ديد كه بشر دارد رنج مى برد. آن روز هم نياز
بزرگ بشر عدالت بود و برترين رنج او بى عدالتى؛ امروز هم شما نگاه كنيد، در دنيا
بزرگترين مشكل بشر، بى عدالتى است. خطاست اگر خيال كنيم كه اين آزادى فردى - كه
ليبرال دمكراسى غرب به بشر هديه داده - اين نياز بشر بوده كه قبلاً نبوده؛ چرا؛ به
اين شكل هايى كه امروز آزادى هاى فردى هست، در بسيارى از دوره هاى تاريخ و در
بسيارى از مناطق تاريخ وجود داشته است. همين محدوديت هايى كه امروز به شكل پنهان
اراده ى انسان ها را به زنجير مى كشند، اينها يك روز به صورت آشكار بوده است. اين
تور احاطه كننده ى بر اراده، حركت و حيات انسان، امروز ريزتر بافته شده، از خيوط و
نخ هاى باريكترى استفاده شده و با مهارت بيشترى به آب انداخته مى شود. آن روز اين
مهارت ها نبود؛ اما آشكارتر و قلدرمآبانه تر بود. پس نيازهاى بشر تفاوتى نكرده است.
اگر آن دست به دست شدن امانت نبوى و گسترش كمّى و كيفىِ متناسب و درست، انجام
مى گرفت، امروز بشر اين نيازها را گذرانده بود (نيازهاى فراوان ديگرى ممكن بود براى
بشر پيش بيايد كه امروز ما آن نيازها را حتى نمى شناسيم) آن نيازها ممكن بود باشد؛
اما ديگر اين قدر ابتدايى نبود. امروز ما و جامعه ى بشرى، همچنان در دوران نيازهاى
ابتدايى بشرى قرار داريم. در دنيا گرسنگى هست، تبعيض هست - كم هم نيست؛ بلكه گسترده
است، به يك جا هم تعلق ندارد؛ بلكه همه جا هست - زورگويى هست، ولايت نابحق انسان ها
بر انسان ها هست؛ همان چيزهايى كه چهار هزار سال پيش، دو هزار سال پيش به شكل هاى
ديگرى وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همين چيزهاست و فقط رنگ ها عوض شده است.
«غدير» شروع آن روندى بود كه مى توانست بشر را از اين مرحله خارج كند و به يك
مرحله ى ديگرى وارد كند. آن وقت نيازهاى لطيف تر و برترى، و خواهش ها و عشق هاى به
مراتب بالاترى، چالش اصلى بشر را تشكيل مى داد. راه پيشرفت بشر كه بسته نيست! ممكن
است هزارها سال يا ميليون ها سال ديگر بشريت عمر كند؛ هر چه عمر كند، پيوسته پيشرفت
خواهد داشت. منتها امروز پايه هاى اصلى خراب است؛ اين پايه ها را پيغمبر اسلام
بنيانگزارى كرد و براى حفاظت از آن، مسأله ى وصايت و نيابت را قرار داد؛ اما تخلّف
شد. اگر تخلّف نمى شد، چيز ديگرى پيش مى آمد. «غدير» اين است. در طول دوران
دويست وپنجاه ساله ى زندگى ائمه (عليهم السّلام) - كه عمر دوران ظهور ائمه از بعد
از رحلت پيغمبر تا زمان وفات حضرت عسكرى، دويست وپنجاه سال است - هر وقت ائمه
توانسته اند و خودشان را آماده كرده اند تا اين كه به همان مسيرى كه پيغمبر
پيش بينى كرده بود، برگردند؛ اما خوب، نشده است ديگر. حالا ماها در اين برهه ى از
زمان، به ميدان آمده ايم و همّتى هست به فضل و توفيق الهى و ان شاءاللَّه كه به
بهترين وجهى ادامه پيدا كند.
اما راجع به مسائل دانشجويى؛ خوب، جلسه، جلسه ى دانشجويى است. براى من يكى از
شيرين ترين جلسات، جلسات دانشجويى است. در اين يك ربع وقتى كه باقى مانده، يك خطاب
به شما از لحاظ عنوان دانشجو دارم، يك خطاب به عنوان دانشجوى دانشگاه امام صادق
(عليه السّلام) و يك خطاب هم به عنوان كسانى كه احتمالاً در آينده، همين دانشگاه به
وسيله ى خود شماها بايد اداره شود و پيش برود، و سرريز دانشگاه هم بيايد توى جامعه
و در مراكز حساس، مشغول انجام وظايف شود.
اما راجع به عنوان دانشجويى شما؛ خطاب من به شما همان حرفى است كه به همه ى
دانشجوها مى زنم. ببينيد عزيزان من! امروز كسانى در دنيا زور مى گويند، خلاف قوانين
بين المللى رفتار مى كنند، وقيحانه ترين موضع را در دنياى تعامل بين المللى
انسان ها ملت ها و دولت ها - مى گيرند و خجالت هم نمى كشند؛ سرشان را هم بالا
مى گيرند. چرا؟ چون قدرت دارند؛ قدرت اقتصادى و سياسى (كه از اقتصادى ناشى مى شود)
و بالاتر از همه ى اينها، قدرت علمى، كه منشأ همه ى اينهاست؛ يعنى منشأ قدرت
اقتصادى و سياسى شان هم قدرت علمى است. ما اين طرف دنيا حرف هاى حقّ زيادى داريم؛
حرفمان را شجاعانه مى زنيم، منطقمان را در صحنه هاى رويارويىِ منطقى هم اثبات
مى كنيم، در عمل هم البته چون توفيق الهى شامل حال اين ملت شده و ايمان دارد، به
قدر ايمان خودش، پيشرفت مى كند؛ يعنى نتوانسته اند هم به آرزوهاى خودشان در مورد
اين ملت برسند؛ اما احتياج به يك چيز ديگرى هم داريم و آن، عبارت است از «قدرت
بين المللى»، تا بتوانيم اين راه را بى دغدغه، درست، به طور كامل، همه جانبه و بى
كم و كاست ادامه دهيم و به اهداف و آرمان هايمان برسيم. اين قدرت را (قدرت اقتصادى،
سياسى و نفوذ فرهنگى) چطورى به دست آوريم؟ پايه و مايه ى همه ى اينها، قدرت علمى
است! يك ملت، با اقتدار علمى است كه مى تواند سخن خود را به گوش همه ى افراد دنيا
برساند؛ با اقتدار علمى است كه مى تواند سياست برتر و دست والا را در دنياى سياسى
حائز شود. اقتصاد هم به دنبال اينها به دست مى آيد؛ پول تابع توانايى هاست. امروز
اين طورى است؛ علم را مى شود به پول تبديل كرد و از لحاظ اقتصادى هم قوى شد. اين،
جايگاه علم است. ما از علم عقب مانديم. نه فقط در دوران پنجاه ساله ى منحوس پهلوى
(كه البته در اين دوران، از لحاظ عمق علمى، پدر اين مملكت را در آوردند. حالا خود
تحليل اين مسأله، يك تحليل تاريخى - اجتماعى است و يك مسأله ى مهمى است) بلكه از
قبل از آن. دوران قاجاريه و پهلوى مظهر اين عقب ماندگى علمى است. ما حالا داريم
تلاش مى كنيم كه بتوانيم اين درّه ى وسيع را پُر كنيم. وظيفه ى دانشگاه (نه فقط
دانشگاه امام صادق؛ مطلق دانشگاه) در اين كشور، اين است كه اين درّه ى علمى را پُر
كند. هر چه مى توانيد، علم بياموزيد.
من در جلسه ى شوراى عالى انقلاب فرهنگى هم به آن آقايانى كه مؤثرين در فرهنگ هستند،
گفته ام كه شماها جايگاه مهندسى فرهنگى را در اين كشور داريد. در آن جلسه گفته ام
كه دو تا شاخه ى اصلى وجود دارد: علوم انسانى و علوم پايه؛ هر كدام به جاى خود. اگر
ما اين جا روى علوم انسانى تكيه مى كنيم، معنايش اين نيست كه روى رياضى و فيزيك و
شيمى و علوم زيستى تكيه نمى كنيم، چرا؛ آن جا هم بنده يك تكيه ى صددرصدى دارم؛ آنها
هم براى خودشان مردانى و كسانى دارند؛ علوم انسانى هم بايستى مردان و كسانى براى
خودشان داشته باشد. بايد روى اين دو شاخه - دو شاخه ى اصلى؛ يعنى علوم انسانى و
علوم پايه - در كشور، سرمايه گذارى فكرى، علمى، پولى و تبليغى بشود تا اين كه پيش
بروند. علم را بايستى در حدّ اعلا دنبال كنيد.
شكى نيست كه بسيارى از علوم انسانى، پايه ها و مايه هاى محكمى در اين جا دارد؛ يعنى
در فرهنگ گذشته ى خود ما. برخى از علوم انسانى هم توليد شده ى غرب است؛ يعنى به
عنوان يك علم، وجود نداشته، اما غربى ها كه در دنياى علم پيشروى كرده اند، اينها را
هم به وجود آورده اند؛ مثل روانشناسى و علوم ديگر. خيلى خوب، ما، هم براى سرجمع
كردن، مدوّن كردن، منظم كردن و نظام مند كردن آنچه كه خودمان داريم، به يك تفكر و
تجربه ى علمى احتياج داريم، هم براى مواد و پايه هايى كه آنها در اين علم جمع
آورده اند، به يك نگاه علمى احتياج داريم. منتها گرفتن پايه هاى يك علم از يك
مجموعه ى خارج از محدوده ى مورد قبول ما، به معناى قبول نتايج آن نيست. مثل اين
مى ماند كه شما يك كارخانه را وارد مى كنيد، آنها با اين كارخانه يك چيز بد درست
مى كرده اند، حالا شما با آن كارخانه، يك چيز خوب درست مى كنيد؛ هيچ اشكالى ندارد.
ما تلفيق بين علوم انسانى غربى و علوم انسانى اسلامى، اگر به معناى مجذوب شدن،
دلباخته شدن، مغلوب شدن و جوّ زده شدن در مقابل آن علوم نباشد، قبول داريم و اشكال
ندارد. ببينيد در علوم انسانى، تفكر ايمانى و ميراث عظيم و عميق شما، به شما چه
مى گويد. امروز غربى ها يك منطقه ى ممنوعه اى در زمينه ى علوم انسانى به وجود
آورده اند؛ در همه ى بخش هاى مختلف؛ از اقتصاد و سياست و جامعه شناسى و روانشناسى
بگيريد تا تاريخ و ادبيات و هنر و حتى فلسفه و حتى فلسفه ى دين. يك عده آدم
ضعيف النفس هم دلباخته ى اينها شده اند و نگاه مى كنند به دهن اينها كه ببينند چه
مى گويند؛ هر چه آنها گفته اند، برايشان مى شود وحى مُنزل؛ اين است كه بد و غلط
است. مثلاً چند تا فكر داراى اقتدار علمى، در يك نقطه ى دنيا به يك نتيجه اى
رسيده اند، اين معنايش اين نيست كه هر آنچه كه آنها فهميده اند، درست است! شما به
مبانى خودتان نگاه كنيد؛ ما تاريخ، فلسفه، فلسفه ى دين، هنر و ادبيات، و بسيارى از
علوم انسانى ديگرى كه ديگران حتى آنها را ساخته اند و به صورت يك علم در آورده اند
- يعنى يك بناى علمى به آن داده اند - مواد آن در فرهنگ و ميراث علمى، فرهنگى و
دينى خود ما وجود دارد. بايد يك بناى اين چنينى و مستقل بسازيم. البته مقدارى از
خود اين سخن، مربوط به آن سخنِ خطاب به شما به عنوان دانشجوى امام صادق است، كه
دوستان در زمينه ى اقتصاد مطالبى را بيان كردند. خوب، مطالب خوبى هم هست و بايد
دنبال بشود.
بنابراين اين سؤال كه ما چه بكنيم يا اين سؤال كه اگر نتيجه ى تحقيقات ما با نظر
رهبرى مخالف درآمد، چه كار كنيم؟ اينها به نظر من سؤالات خيلى اصولى و منطقى نيست.
شما مأمور به پژوهشيد، شما مأموريد به اين كه فكر و كار كنيد، نتيجه به دست آوريد و
آن نتيجه ى شما را رهبرى و غيررهبرى به عنوان دستاوردهاى علمى بگيرند و براساس آن،
براى كشور برنامه ريزى كنند. تحقيق علمى، شأن و خصوصيتش، آزادى است؛ منتها عقلايى؛
بى انضباط نباشد. بسيج مظهر ارزش هاى فعال و زنده ى يك جوان مؤمن است؛ يكى اش هم
انضباط است. اين كه شنيده ايد در جنگ مى گفتند بسيجى بى ترمز است، اين يك معنا و
حرف ديگرى داشت؛ اينها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمين مى كوبيدند. همين شهيد
عزيزمان، احمد كاظمى را من در جبهه ديده بودم؛ آن چنان اقتدارى داشت كه اشاره
مى كرد، بسيجى ها حرفش را گوش مى كردند. اين طور نيست كه بسيجى كه عاشق است، مجاز
باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانى و انضباط عملى در محيط زندگى، يك
حركت بى انضباطى انجام بدهد؛ به خصوص كه دانشجو و شما دانشجوها. ما براى شماها خيلى
قيمت قائليم.
اما راجع به دانشگاه امام صادق؛ ببينيد آقايان! دانشگاه امام صادق يك پديده ى ممتاز
است؛ صرفاً يك دانشگاه مثل بقيه ى دانشگاه ها نيست كه فقط مى خواهند دانشجو و عالم
تربيت كنند؛ اين هم هست؛ منتها علاوه ى بر اين، مى خواهد از همه جهت، يك الگوى
دانشگاه اسلامى باشد؛ از جهت انگيزه هاى ايمانى، رعايت هاى عملى و رفتارى، و عشق به
علم و علم آموزىِ عاشقانه و مؤمنانه. اين كه امام مى فرمايد: «من دوست داشتم بر سر
شاگردان تازيانه ها بلند مى شد، براى اين كه اينها را به علم بكشانند»، اين معنايش
چيست؟ علم را اسلام قدسيت بخشيده، علم يك امر مقدس است؛ دنبال علم رفتن داراى قدسيت
است. اين طور نيست كه علم مثل هر ابزار ديگرى، فقط وسيله اى براى پول در آوردن باشد
- حالا پول هم از آن در مى آيد - اما قدسيت علم بايد حفظ شود؛ «العلم نور»؛ نور
بودن علم بايد مورد نظر باشد و از جمله ى شؤون دانشگاه اسلامى، يكى همين است. همه
خيال مى كنند دانشگاه اسلامى كه مى گوييم، يعنى حجاب ها اين طورى باشد، پسرها آستين
كوتاه نپوشند و زلف ها بلند نباشد؛ اينها كه معناى دانشگاه اسلامى نيست! دانشگاه
اسلامى از لحاظ ايمان، انگيزه، شور مقدس، رفتار اسلامى و علم آموزى مؤمنانه، اينها
شرط دانشگاه اسلامى است. آن وقت جهت دادن؛ جهت دادن به اين علم آموزى ؛ كه بهترين
كارى كه در دانشگاه شد، يكى همين بود كه اين دانشگاه را مخصوص علوم انسانى كردند؛
كه اين منطقه ى واقعاً خلأ و فراغى بود؛ يك خلأ است كه آن بايد پُر شود. خوب، اگر
شما كه دانشجوى اين دانشگاه هستيد و در اين بيست و چند سالى كه اين دانشگاه سرپاست،
توانسته باشد اين رسالت را انجام دهد - كه يك نمونه ى دانشگاه و متخرّجين دانشگاه،
به صورت مطلوب و اسلامى فراهم بياورد - اين دانشگاه به دستاورد بسيار بزرگى رسيده
است. اين دانشگاه، اين است. از اين دانشگاه، توقع چيز ديگر و فراتر از اين است.
من به شما بگويم، امروز مهمترين نياز دنياى اسلام اين است كه، آن جوهر اسلام ناب و
گوهر تابناك - با شكلى كه تهمت بى سوادى، تحجّر، مقدس مآبى و از زمان عقب ماندن و
عقب مانده بودن ديگر به آن وارد نيايد - بتواند به اهداف خودش برسد؛ ما در دنياى
اسلام و امت اسلامى اين را نياز داريم. حركت ملت ها به سمت اين آرمان هاى بلند، آن
وقت منطقى خواهد شد؛ آن وقت نخبگان جوامع، خودشان سربازان و بسيجيان اين راه خواهند
شد. شما مى دانيد كه در دنياى اسلام، پول هاى زيادى خرج شد. در طول اين سال ها، از
طرف دستگاه استكبار، براى خريدن نخبگان اقداماتى انجام شد؛ نخبگانى كه اگر چه از
لحاظ علمى يا سياسى نخبه بودند؛ اما ارزش دورنى شان، خيلى پايين بود و خيلى راحت
خريده شدند؛ قلم ها و زبان هايشان را فروختند، حتى فكرها و وجودشان را فروختند؛ اين
از زمان هاى خيلى قديم شروع شد؛ يعنى از قديمِ در دوران معاصر؛ از زمانى كه
روشنفكرى غربى در اين كشور به وجود آمد - كه من يك وقتى گفتم روشنفكرى در كشور ما
بيمار متولد شد -. از آن روز اينها سراغ اين نخبه ها رفتند و با پول تطميع شان
كردند. اينها هم حقير، ضعيف و اسير بودند و تن دادند و خودشان را به پول فروختند.
چهل سال قبل از اين، مرحوم آل احمد مى نويسد: «اگر مى فروشى، همان به كه بازوى خود
را؛ اما قلم خود را هرگز.» اين را آل احمد در دهه ى چهل، در يكى از كتاب هايش نوشته
است. انسان بازو و تنش را بفروشد؛ اما قلمش را - يعنى جان و فكرش را - نفروشد. اما
آنها فروختند و ديگران هم خريدند؛ نخبگان را گرفتند. لذا حركت هاى عمومى مردمى در
بسيارى از جاها، نه فقط از سوى نخبگان همراهى نشد؛ بلكه حتى نخبگان مثل يك ديوارى
در مقابل آن ايستادند. آن وقت بهانه ى نخبگان در مقابل حركت هاى اسلامى، پيش خودشان
چه بود؟ مى گفتند اينها قديمى است، اينها متحجّرانه است، اينها آخوندبازى است،
اينها نمى دانم فلان است.
اگر شما بتوانيد گوهر اسلام ناب و آن درخشندگى ها را، به آن شكلى كه بتواند در
جامه ى آراسته ى علم، خودش را نشان بدهد، ارائه دهيد، كار بزرگى كه كرده ايد، اين
است كه راه را براى ورود نخبگان در اين ميدان ها باز كرده ايد. آميزش علم و معنويت،
علم و ايمان، علم و اخلاق، آن خلأ امروز دنياست. دانشگاه اسلامى، علم و ايمان، علم
و معنويت، علم و اخلاق را با هم همراه مى كند. علم را مى آموزد و جهت گيرى علم را
از اخلاق و ايمان مى گيرد. اين كه گفتند علم با دين مى سازد يا نمى سازد، اين نديدن
منطقه ى نفوذ علم و دين است؛ اينها هر كدام يك منطقه ى نفوذى دارند؛ تلفيق اينها،
اين است كه علم -يعنى اين سلاح را - ايمان - يعنى آن به كار برنده - مى گيرد و جهتش
را مشخص مى كند؛ با اين سلاح مى شود بهترين و بدترين آدم ها را هدف قرار داد؛ منتها
تا اين سلاح دست كه باشد؟ اين سلاح «علم» است و «ايمان» جهت آن را مشخص مى كند. اگر
ايمان بر دانش غربى تسلط داشت، دانش غربى به بمب اتم نمى رسيد، تا بعد اين قدر تويش
گير كنند كه چه كارش كنيم؛ محدودش كنيم؛ نگذاريم تا دنيا ويران نشود. كارشان اصلاً
به اين جا نمى رسيد. اگر ايمان با دانش همراه بود، اصلاً استعمار و استعمار نو - كه
استعمار نو مخلوق دانش بود - به وجود نمى آمد. تسلط بر كشورها، تصرف كشورها، تسلط
قهرآميز بر ملت ها و بردن ثروت ملت ها - كه اين بلاى اين دويست سال گذشته ى دنيا و
ملت هاست - اينها اصلاً به وجود نمى آمد. علمِ جدا از ايمان، اين است و شما در
دانشگاه اسلامى، مى خواهيد اين خلأ را پُر و علم را با ايمان آميخته كنيد؛ يعنى
دانش را چه در بافت درونى خودش، چه در استنتاجش و چه در جهت گيرى هايى كه در آن به
كار خواهد رفت، از ايمان سيراب كنيد.
اما راجع به مسؤوليت هاى آينده ى شما، من فقط مى خواهم اين را عرض بكنم؛ خروجى
دانشگاه امام صادق، ايده آلش فقط نبايد اين باشد كه حالا بيرون بيايد، فرض كنيد اگر
در فلان رشته، درس خوانده برود وكيل بشود يا محضردار بشود و يا برود كارمند فلان
دستگاه وزارتىِ دولتى بشود؛ نه اين كه من مخالف باشم؛ نه، من موافقم كه جوان هاى
خوب در اركان تشكيلات اجرايى كشور - چه قضايى و چه قوه ى مجريه - حضور داشته باشند؛
اما اين براى خروجى دانشگاه امام صادق ايده آل نيست؛ ايده آل و آن نقطه ى آرمانى را
بايد از همان مطالبى كه تا الان در اين نيم ساعته عرض كردم، جست. شما بايد در علم،
يك حركتى به وجود آوريد؛ بايد در دنياى دانش آموزى و پيشرفت علم و بناى علمى كشور،
يك تحرّكى به وجود آوريد؛ اين است آن رسالت اصلى شما. كارى كنيد كه دانشمندان
مسلمان و مؤمن ما، در رشته هاى مختلف علوم انسانى، صاحب نظرانى شوند كه دنيا از
نظرات اينها استفاده كند؛ كارى كنيد كه دانشگاه امام صادق، نه فقط در مقايسه ى با
فلان دانشگاه ديگرى كه در تهران يا شهرستان هست، يك رتبه ى جلوترى به دست آورد؛
بلكه اين دانشگاه مرجع تحقيقات مراكز علمى و دانشگاه هاى دنيا بشود. امروز در دنيا
و حتى در همين دنياى گمراه غربى، افراد بسيارى هستند كه به دنبال حقيقت اند؛
انسان هاى دانشمند و دانش پژوهى هم در بين اينها هستند و فراوان اند، و كم هم
نيستند كه دنبال حرف حساب و حق اند؛ يك چنين انسانى در هر نقطه ى دنيا - در كشورهاى
اروپايى، آسيايى، امريكا و جاهاى ديگر - وقتى دارد دنبال يك مطلبى مى گردد، بايد
بتواند اثر علمى شما را در اين پايگاه رايانه اى پيدا كند؛ حرف و فكر و راه تازه اى
را كه شما داريد نشان مى دهيد. اين را ما از دانشگاه امام صادق مى خواهيم. خروجى
دانشگاه امام صادق بايد با اين نيّت و فكر، بتواند متخرج اين دانشگاه بشود.
بنابراين دانشگاه را قوى كنيد.
همين نهضت نرم افزارى و توليد علم كه بنده گفته ام، در دانشگاه شما و در رشته ى
علوم انسانى، همين است كه هر چه مى توانيد بيشتر بياموزيد و تحقيق كنيد. البته
همان طور كه گفتم، اساتيدى هستند كه فرآورده هاى انديشه هاى غربى در علوم انسانى،
بت آنهاست. در مقابل خدا مى گويند سجده نكنيد؛ اما در مقابل بت ها به راحتى سجده
مى كنند؛ دانشجوى جوان را دست او بدهى، بافت و ساخت فكرى او را همان طورى كه متناسب
با آن بت خود او است، مى سازد؛ اين ارزشى ندارد و درست نيست. بنده به اين طور
افراد، هيچ اعتقادى ندارم. اين استاد هر چه هم دانشمند باشد، وجودش نافع نيست، مضرّ
است. امروز خوشبختانه ما دانشمندان جوانِ مؤمن و تحصيل كرده هاى باايمان داريم كه
مى توانند يك حركت علمىِ فراگير و به معناى واقعى كلمه، در عرصه ى علوم انسانى به
وجود آورند؛ از اينها بايد استفاده بشود. مواظب باشيد دچار آن بت پرستى نشويد؛ آن
كسى كه در فلسفه، اقتصاد، علوم ارتباطات و سياست، همان حرفى كه از دهن يك متفكر
غربى درآمده، آن را حجت مى داند؛ حالا گاهى اوقات آن حرف هم در خود غرب نسخ شده! از
اين نمونه ها ما زياد هم داريم. يك مطلبى را چهل، پنجاه سال پيش، يك فيلسوف اجتماعى
يا سياسى در غرب گفته و بعد آمدند ده تا نقد بر آن نوشته اند؛ اين آقا تازه به حرف
آن پنجاه سال قبل دست يافته و به عنوان حرف نو، به داخل كشور مى آورد و با بَه بَه
و چَه چَه آن را به خوردِ دانشجو و شاگرد و محيط خودش مى دهد؛ از اين قبيل هم
داريم. چقدر براساس همين نظرات اقتصادى غربى، بانك جهانى و مجامع پولى و مالى جهانى
به ملت ها و دولت ها برنامه ها دادند و چقدر از طرف خود غربى ها عليه آنها موارد
نقض نوشته شده! باز هم كسانى را داريم كه همان توصيه ها را مى آيند عيناً تكرار
مى كنند و عيناً همان نسخه ها را مى نويسند. اين غلط است. تحقيق علمى به معناى فقط
فراگيرى و تقليد نيست؛ تحقيق، ضد تقليد است. اين كار، كار شماست.
اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند شماها را موفق بدارد. اميدواريم ان شاءاللَّه
خداوند متعال آنچه را كه گفتيم و آنچه شنيديم، آن را براى خود و در راه خود قرار
بدهد.
پروردگارا! اين جوان هاى عزيز را جزوِ بندگان صالح خودت قرار بده. پروردگارا! اين
جوانان عزيز را ذخيره هاى معنوى ملت ايران قرار بده. پروردگارا! از گنجينه هاى
معنوى به وديعه نهاده شده ى در ذهن و دل اين جوان هاى عزيز براى سود اين كشور، اين
وديعه ها را مورد بهره بردارى قرار بده و مقدّر بفرما. پروردگارا! زحمات خدمتگزاران
اين دانشگاه و مجموعه ى دانشگاهى كشور را، آن كسانى كه براى تو و با اخلاص كار
مى كنند، مورد قبول خودت قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته