بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
خيلى خوشحاليم كه بحمداللَّه يك بار ديگر توفيق پيدا كرديم خدمت شما برسيم. اگر من اين مجال را مى داشتم كه با جمعى كه اين جا تشريف دارند، يك به يك گفتگو كنم و نقاط نظر شما را - كه مى دانم در زمينه هاى مختلف، نظرات خوبى در مجموعه ى شما وجود دارد - بشنوم، مطمئناً اين كار را مى كردم. متأسفانه مجالهاى ما كم است؛ اين هم يكى از محروميتهاى ماست كه نتوانيم از امثال شماها بهره ببريم. در جلسه ى چند ماه قبل از اين، كه با جمع شما در صدا و سيما داشتيم - و على الظاهر خيلى از شما آقايان هم در آن جا تشريف داشتيد - راجع به رسانه ى ملى و صدا و سيما كلياتى را عرض كرديم؛ مسأله ى پيام و رساندن و پردازش و همه گير كردن آن، و اين كه امروز ما در يك پيكار و كارزارِ تمام عيارِ تبليغى در دنيا هستيم.
امروز شايد يك مقدار ريزتر و جزئى تر وارد برخى از مسائل شويم. البته من عذرخواهى مى كنم از اين كه شماها روى زمين نشسته ايد و ممكن است پاهايتان درد بيايد و خسته شويد؛ اين هم يكى از محدوديتهاى ماست. اى كاش شما روى صندلىِ راحتى لميده بوديد و ما نگران نبوديم كه اگر جلسه طول كشيد، خسته مى شويد. به هرحال تحمل كنيد.
جايگاه رسانه ى ملى
مسأله ى اصلى اين است كه ما جايگاه كشور و نظام جمهورى اسلامى را در جغرافياى بشرىِ عالم بشناسيم و ببينيم در جبهه بندى هاى بسيار وسيع و متنوع و پيچيده يى كه در دنيا وجود دارد، ما كجا قرار داريم. وقتى به اين نكته توجه شد، نقش رسانه ى ملى در اين مجموعه، بيشتر بارز و آشكار خواهد شد.
چگونگى برخورد مردم با اشغالگر
من تشبيهى مى كنم: يك شهر اشغال شده يا در حال اشغال را در نظر بگيريد - فرض كنيد بصره يا كابل - شهرى كه نيروهاى نظامىِ دشمن و بيگانه يى يا وارد آن شده و آن جا را اشغال كرده، يا در حال اشغال آن است و دارد پيشروى مى كند. مردمى كه در اين شهر هستند، به طور منطقى چند دسته خواهند شد:
يك دسته كسانى هستند كه از پيش با اشغالگر تفاهم كرده اند؛ الان هم به استقبالش مى روند؛ از آمدن او هم براى خودشان سودى تصور مى كنند و با او همكارى مى كنند. اسم اينها را مثلاً گروه خائنين بگذاريم.
يك دسته كسانى هستند كه اين كار را نكرده اند؛ استقبال نمى كنند، اما الان كه دشمن دارد مى آيد يا آمده است، فرصت طلبى مى كنند و مى روند خود را به او نزديك مى كنند و به او كمك مى رسانند؛ به اميد اين كه از او كمكى، سايه ى دستى و توجهى دريافت كنند. اسم اين گروه را فرصت طلبان بگذاريم.
يك گروه به طور طبيعى حال و حوصله ى اين كارها را ندارند؛ يا ترسو هستند، يا جبان هستند، يا آگاهى لازم را ندارند؛ بنابراين در خانه ها مى مانند و تسليم سرنوشت مى شوند.
يك گروه احتمالاً يا منطقاً كسانى هستند كه تحت تأثير تبليغات اشغالگر قرار مى گيرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش تبليغاتى دارد، كاغذهايى پخش مى كند، بلندگوهايى روشن مى كند و به نحوى حضور خود را توجيه مى كند. اين افراد تحت تأثير قرار مى گيرند و مى گويند حضور ديگران چه عيبى دارد. بنابراين آنها هم اين گونه تسليم مى شوند.
يك گروه هم، احتمالاً يا مى توان گفت غالباً كسانى هستند كه ايستادگى مى كنند. ايستادگى آنها ناشى از اين است كه مى دانند اشغالگرى به زيان آنهاست؛ مى دانند از بين رفتنِ هويت ملى چه معناى مصيبت بارى براى يك مجموعه ى ملى دارد؛ مى دانند كه اشغالگر وقتى خوب مسلط شد، به هيچ كس و به هيچ چيز رحم نخواهد كرد؛ بنابراين عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بيرون مى كشاند و مشغول مقاومت مى شوند. البته بعضى ها فقط از خانه ى خودشان دفاع مى كنند؛ بعضى ها همتشان بيشتر است و از محله يا كل شهر دفاع مى كنند؛ طبعاً اين گروه مى شوند آماج اصلى دشمن. دشمن همه ى امكاناتش را بسيج مى كند براى اين كه اين گروه را از سر راه خود بردارد.
واقعيت هاى تاريخى
مطالبى كه عرض مى كنيم، تخيل نيست؛ واقعيتى است كه تقريباً در سراسر دنيا اتفاق افتاده. نمى خواهيم گذشته هاى خيلى دور را در تاريخ كاوش كنيم؛ اما در يكى دو قرن اخير شما ماجراهاى فراوانى را شنيده ايد. در آسيا، در آفريقا، در قاره ى امريكا و در كشور كنونى امريكا، همين اتفاق افتاد. به تعبير خودشان كُت سرخ ها - يعنى سربازان انگليسىِ اشغالگر - آمده بودند و كشور در اختيار آنها بود؛ عده يى تسليم و سازگار و كمك كار آنها بودند، يك عده هم ايستادگى مى كردند - ماجراهاى جورج واشنگتن و وقايعى كه لابد در تاريخ و رمانها خوانده ايد يا در فيلمها ديده ايد - و بالاخره هم پيروز شدند.
ايستادگى هند در برابر انگليس
در آسيا، هندوستان از همين قبيل است؛ نود سال - از 1857 تا 1947 - با انگليسى ها جنگيدند و مبارزه كردند. آن جا هم يك عده سازشكار بودند، يك عده مسالمت آميز برخورد مى كردند، يك عده در خانه ها بودند؛ اما يك عده هم جنگيدند و بالاخره پيروز شدند؛ گاندى رهبر كشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئيس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند يكى از كشورهاى سرافراز در دنياست؛ كشورى است كه با يك ميليارد جمعيت دارد حركت و پيشروى مى كند و مشكلات خودش را يكى پس از ديگرى پشت سر مى گذارد.
در جنگ جهانى دوم، در پاريس و اروپاى شرقى و رومانى هم اين اتفاق افتاد؛ در جاهاى ديگر هم اين اتفاق افتاده است؛ در آسيا هم فراوان اين اتفاق افتاده است.
برترىِ قدرت مقاومت كننده
در مقابل نيروى اشغالگرِ مسلطى كه قدرت او با قدرت نيروى مقاومت كننده ى داخل شهر يا داخل كشور قابل مقايسه نيست و اشغالگر خيلى قوى تر است، در عين حال ايستادگى و غيرت و ايمان آن جمعيت بر قدرت ظاهرىِ اشغالگر فائق مى آيد و بُرد را آنها مى كنند، نه آن چند گروهى كه فرصت طلب بوده و با دشمن سازش و همكارى كرده اند؛ اينها جزو اولين كسانى خواهند بود كه توى سرشان مى خورد.
اولين ضربه ى اشغالگر
رمان نويس معروف رومانيايى - زاهاريا استانكو(1) - كتابى دارد؛ نمى دانم شماها خوانده ايد يا نه. من اين كتاب را سالها پيش خوانده ام. داستان، مربوط به اشغال بخارست به وسيله ى آلمانى هاست. يك عده به جنگل مى روند و مبارزه مى كنند و بالاخره هم پيروز مى شوند - البته به دنبال شكست آلمان در كل جنگ - يك عده هم در داخل فرصت طلبى مى كنند و اشغالگر اولين ضربه را به اينها مى زند. ماجرايى در آن جا نقل مى شود كه واقعاً هيچ وقت يادم نمى رود.
تكرار وقايع گذشته
اين، تصوير نه چندان دور از ذهنى است كه همه ى ما در مقابل خود داريم. شما اين تصوير را در سطح بين المللى توسعه دهيد؛ واقعه يى است كه در حال حاضر هم دارد اتفاق مى افتد. الان منطقه ى خاورميانه، يا بگوييد منطقه ى اسلامى - خاورميانه و شمال آفريقا - حكم همان شهرى را دارد كه دشمن آن را اشغال كرده يا در حال اشغال است.
تفاوت اشغال سنتى و جديد
البته اين نوع اشغال با اشغالِ سنتىِ نظامىِ قديم تفاوت دارد؛ سيطره ى فرهنگى و اقتصادى و سياسىِ كامل است؛ حتّى در مواردى ممكن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اين كه حضور نظامى يا حضور فوق العاده لازم باشد؛ اين اتفاق الان دارد مى افتد. اين كه من منطقه را مثال مى زنم، چون نمى خواهم ماجرا را باز كنم؛ والّا اگر ما به سمت اقصاى آسيا يا امريكاى لاتين برويم، آن جا هم همين قضايا با كم و بيش تفاوتهايى وجود دارد؛ منتها من مى خواهم منطقه يى كه مورد ابتلاى خودمان است و وحدت خاصى دارد، مطرح كنم.
زرسالاران اقتدارطلب
الان اشغالگر - مثل همان اشغالگرى كه بخارست يا پاريس يا فلان كشور را تصرف كرده بود - در حال اشغال تدريجى است. اين اشغالگر كيست؟ پاسخ اين نيست كه اين اشغالگر دولت امريكا يا فلان دولت ديگر است؛ نه، اين اشغالگر يك طبقه ى اجتماعى است؛ طبقه يى كه دولت امريكا و دولتهاى ديگر را به قدر توانايى و قدرت خود و آمادگىِ آنها دارد هدايت مى كند. البته در بافت و ساخت اين دولتها هم بدون شك افراد اين طبقه حضور دارند؛ اما هدايت، هدايت يك دولت نيست؛ هدايت يك مجموعه ى طبقاتى است، كه اگر بخواهيم در يك عبارت براى اينها اسم معين كنيم، بايد بگوييم «زرسالارانِ اقتدارطلب». هدفشان هم سيطره بر منابع حياتى و مالى همه ى دنياست.
الزامات سلطه ى جهانى
البته اين سيطره، يك الزامات سياسى دارد كه همان نظم نوين جهانى است؛ يك الزامات علمى و ادارى دارد كه بتدريج خود را به آن نزديك مى كنند. مسأله ى جهانى سازى كه امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبكه هاى فرهنگى - مثل اينترنت و مانند آن - مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت اين مجموعه ى طبقاتى است. البته تحليل جامعه شناختىِ اينها خيلى دقيق، ريز و مفصل است.
ايستادگى جمهورى اسلامى
جمهورى اسلامى همان گروه مقاوم است. خيلى ها فرصت طلبى كردند؛ خيلى ها خيانت كردند و از پيش با دشمن ساختند - نظامها را مى گوييم؛ فعلاً به ملتها كارى نداريم - خيلى ها خودشان را كنار كشيدند و به بستر عافيت رفتند، به خيال اين كه زندگى را بگذرانند؛ خيلى ها فريب خوردند و شعارها و حرفها و تبليغات را پذيرفتند. يك گروه هم ايستاده و مى داند اين سيطره به زيان اوست؛ مى داند اين سيطره، او و منطقه را مصيبت زده و بدبخت خواهد كرد؛ مى داند اگر اين سيطره كامل شود، صد سال - شايد هم بيشتر - مجموعه ى بشرىِ عظيمى كه در اين منطقه زندگى مى كند، از كاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختى دور خواهد ماند؛ مى داند كه اين سرآغاز و دهليز يك استعمارِ تعريف نشده است.
استعمارِ فرانو
استعمار را براى ما تعريف كردند، استعمار نوين را هم در كتابهاى گوناگون براى ما تعريف كرده اند؛ اما استعمار را وقتى تعريف كردند كه سالهاى متمادى از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعه شناس هاى دنيا زمانى براى ما تعريف كردند كه سالهاى متمادى از آن گذشته بود. استعمارى كه امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ كاملاً جديد است؛ استعمار تازه يى كه ملتها را در چنبره ى خودش گرفتار مى كند و مجال تكان خوردن را به آنها نمى دهد و دقيقاً بايد طبق ميل همان مجموعه عمل شود. در اين ذيلِ بشرى - كه ميلياردها انسان در آن جا حضور دارند - گرسنگى و فقر و بيسوادى و ناكامى و محروميت در حد اعلى وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلاى كاميابى و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطى هم وجود دارند كه به نحوى زندگى خود را مى گذرانند. چشم انداز و چيزى كه در نهايتِ اين سيطره و سلطه پيش بينى مى شود، اين است. لذا مجموعه ى غيور ِ با ايمانِ تواناى آگاه از جوانب امر كه مقابل اين حادثه ايستاده، ايران اسلامى است.
ايستادگى در برابر سيطره و تجاوز
البته اين صرفاً يك تشبيه است؛ يعنى جمهورى اسلامى به عنوان يك نظام، با همراهى اكثريت بزرگى از مردم، داخل اين تعريف است؛ اما در جاهاى ديگر، نظامها مشمول اين حُكمند؛ مردم غالباً يا بى خبرند و يا احساسات دگرگونه يى دارند؛ بنابراين بحث مردم نيست. البته در آرايش و نظم و ساخت علمى، اين كلمات معانىِ قوى تر و شكل روشن ترى پيدا مى كند. امروز وضع جمهورى اسلامى اين است: ايستادگى در مقابل يك حركت متجاوزانه ى سيطره خواهانه ى همه جانبه.
پيروزى در همه ى ميدانه
اين ايستادگى فقط مربوط به امروز نيست؛ ما بيست وپنج سال است كه ايستاده ايم. آن روز به آقاى چاوز(2) هم گفتم، اعتقاد من اين است كه در همه ى ميدانهايى كه آنها با ما پنجه درافكندند و مقابله كردند، ما پيروز شديم. پيروزى به يكى از دو معنا؛ يا ما فائق آمديم و غلبه كرديم، يا نگذاشتيم طرف مقابل پيروز شود و او را ناكام گذاشتيم. در همه ى تجربه هاى بيست وپنج سال گذشته، وضعيت از اين قرار است.
من سر تا پا اميدم
امروز هم وقتى به خودمان نگاه مى كنيم، من سر تا پا اميدم. من با جزئيات مسائل كشور آشنايم و ضعفها و كاستى ها و ضعف مديريت ها و ضعف تصميم گيرى ها را مى شناسم؛ اما در مقابل آن آنقدر نقاط قوت و رويش زا وجود دارد كه احساس مى كنم ما در بسيارى از موارد فقط يك «بسم اللَّه» و يك حركت لازم داريم. گاهى در همين زمينه ها كوتاهى مى كنيم؛ حركت نمى كنيم يا دير حركت مى كنيم؛ لذا پديده يى پيش مى آيد؛ ليكن در همه ى زمينه ها ما توانايى اقدام و حركت داريم.
تمام آفاق روى ما گشوده است
ما از لحاظ انسانهاى با فكر، سرمايه يى غنى داريم. استعدادها در ميان ما خيلى زياد است؛ از لحاظ مديران و مديريت هاى كلان. ما انسانهاى باتجربه و قابل اعتمادى داريم. از لحاظ ابتكار و نوآورى، انسانهاى بااستعداد و شجاعى داريم. تمام اين آفاق روى ما گشوده است؛ لذا ما اعتماد به نفس داريم، ما روحيه داريم، ما احساس مى كنيم مى توانيم. ما مى توانيم گره هاى خود را باز كنيم؛ ما مى توانيم مشكلات اقتصادى را برطرف كنيم؛ ما مى توانيم صداى رساى خود را با محتواى درست در همه جا مطرح كنيم؛ اينها توانايى هاى ماست. بايد «بسم اللَّه» بگوييم و دست به زانو بگيريم و راه بيفتيم.
جنگ رسانه ه
در اين وضعيت، رسانه ى ملى چه جايگاهى دارد؟ ببينيد نقش رسانه ى ملى در چنين وضعيتى چقدر اهميت پيدا مى كند. آن روز بنده در آن جلسه گفتم،(3) شماها هم خودتان بهتر از من مى دانيد؛ امروز جنگ دنيا، جنگ رسانه هاست. پيشرفت كارها و سياستهاى بين المللىِ دستگاه هاى مختلف و جبهه هاى گوناگون، به وسيله ى تبليغ، خبرسازى، مفهوم سازى و تبيين هاى درست و نادرست - يعنى راست و دروغ - دارد انجام مى گيرد. تبليغات، هم قبل از يك حركت نظامى و اقتصادى، هم در اثناى آن، هم بعد از آن، نياز وافر دستگاه هايى است كه مى خواهند در دنيا فعال باشند؛ لذا سرمايه گذارى هم مى كنند، فكر هم مصرف مى كنند و دانش هم به كار مى برند، براى اين كه بتوانند اين را گسترش دهند.
ما آماج تهاجم دشمن هستيم
يكى از كارهاى بسيار مهمى كه امروز در دستور كار آنهاست، تهاجم خبرى، تبليغى، فرهنگى و اخلاقى به كشور ماست. امروز اين تهاجم، اوج تهاجم فرهنگى است. البته مخصوص كشور ما نيست؛ در همه جا اينها دارند كار فرهنگى مى كنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستيم. بسيارى از هدفهاى استكبار جهانى در زمينه هاى تبليغى و فرهنگى و رسانه يى متوجه به ماست؛ ما بايد در مقابل اينها خود را مجهز كنيم.
نقش دوگانه ى رسانه ى ملى
رسانه ى ما، هم بايد ناظر باشد به خنثى كردن كار دشمن در داخل، هم بايد ناظر باشد به ضربه زدن به دشمن در فضاى عمومى. مى بينيد رسانه ملى چه نقش مهمى دارد. به نظر من همه ى تلاشها و كارهايى كه در كشور صورت مى گيرد، به يك معنا، يك طرف؛ كار رسانه ى ملى - يعنى صدا و سيما - طرف ديگر. اينها دو جريان هستند؛ والّا اگر خيلى كار انجام بگيرد، اما رسانه ى ملى فعال نباشد، تأثيرش بسيار كمتر از چيزى خواهد بود كه بايد باشد. بنابراين نقش رسانه، به همين ترتيبى كه عرض شد، بسيار مهم است.
مأموريتِ محورى رسانه ى ملى
ما يك مأموريتِ محورى براى رسانه ى ملى قائل هستيم، كه الزاماتى دارد و اين مأموريت ملى اهداف كلانى را هم با خودش همراه دارد. به نظر ما آن مأموريتِ محورى عبارت است از مديريت و هدايت فكر، فرهنگ، روحيه، اخلاقِ رفتارى جامعه، جهتدهى به فكر و فرهنگ عمومى، آسيب زدايى از فكر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشويق به پيشرفت - يعنى روحيه دادن - و زدودن احساس عقب ماندگى.
القاء احساس عقب ماندگى
امروز يكى از شگردهاى مهم دشمن، تزريق و القاء احساس عقب ماندگى و ناتوانى است. ما در كشور سى وپنج ميليون جوان داريم. نخير؛ بدانند ما به هيچ وجه عقب نمانده ايم. آن روز آقاى رئيس جمهور براى من مى گفت - البته گزارش عمومى نبود؛ بنده خودم گزارشهاى زيادى دارم - مجموعه ى دستاوردهاى ما در ده، بيست سال اخير، از همه ى آنچه در كشورهاى شبيه خودمان - از جمله همه ى كشورهاى منطقه - اتفاق افتاده، بالاتر است. اين، مسأله ى خيلى مهمى است. البته گزارشهايى هم كه به بنده داده شده، همين را تأييد مى كند. راجع به يك كشور از كشورهايى كه ايشان ذكر مى كردند، فقط يك مورد به عنوان سؤال و ابهام براى من مطرح بود، كه بنا شد آن را هم تحقيق كنند و به من بگويند. ما به هيچ وجه نبايد اين احساس را داشته باشيم، و جوان ما نبايد احساس كند كه عقب مانده است؛ بايد احساس كند كه دارد حركت مى كند، مى تازد و جلو مى رود؛ عملاً به اين كار، به اين پيشرفت، به اين تازش و به اين رو به جلو حركت كردن تشويق شود.
الزامات مأموريت رسانه ى ملى
اين مأموريت الزاماتى دارد. رسانه ى ملى اگر بخواهد به عنوان مهمترين ابزار فرهنگى در كشور، از عهده ى اين كار بربيايد، بايد اين چيزها را در خودش تأمين كند: امين نظام باشد، مورد اعتماد مردم باشد، برخوردار از مزيتهاى رقابتى باشد. امروز رقباى ما زيادند؛ چه رقباى منطقه يى، چه رقباى بين المللى. ما بايد در مقابل اين رقبا خود را از مزيتهاى رقابتى برخوردار كنيم. ظرفيت بالا در كمّ و كيف محصولات، هر دو مورد نظر است. نبايد كميت، كيفيت را تحت الشعاع قرار دهد، و بعكس.
آرايش رسانه يىِ كارآمد
الزام ديگر اين مأموريت، داشتن آرايش رسانه يىِ كارآمد در عرصه ى استانى و ملى و بين المللى است؛ همين نكته يى كه آقاى ضرغامى اشاره كردند و گفتند در جاهايى از كمترين حقشان نمى توانند برخوردار باشند؛ يعنى شنيدن صداى انقلاب و ديدن چهره ى انقلاب. در اين جا آرايش ما ضعيف است. البته بسيارى از اين ضعف ها به بيرون از سازمان مربوط مى شود، كه آن هم موضوع ديگرى است و بايد جداً تعقيب كنيم.
آرايش سازمانى و رسانه يى ما بايد به گونه يى باشد كه بتوانيم همه ى كشور را در همه ى ابعاد بپوشانيم. اين آرايش بايد كارآمد باشد؛ داراى قدرت انعطاف براى انطباق با شرايط گوناگون و پيش بينى نشده باشد؛ در برخورد با مسائل گوناگون، توانايى، سرعت و چالاكى داشته باشد؛ بتواند موضع خودش را اتخاذ كند و كارساز باشد.
اگر اين چيزها تحقق پيدا كند - كه هر كدام از اينها شرايط و مقدماتى دارد و بايد هم اين مقدمات فراهم شود و تحقق پيدا كند - آنگاه شما خواهيد توانست هدايت و مديريت افكار عمومى را از لحاظ فرهنگ و اخلاق و رفتار و روحيه و امثال اينها كاملاً در دست داشته باشيد؛ هيچ كس نمى تواند با شما در اين زمينه رقابت كند.
هدفهاى كلان رسانه ى ملى
هدفهاى كلان ما در اين زمينه چيست؟ اول، ارتقاء معرفت دينىِ روشن بينانه. من روى عنوان «روشن بينانه» تكيه مى كنم. معرفت دينى بايد ارتقاء و گسترش پيدا كند؛ اما يك معرفت روشن بينانه و آگاهانه.
دوم، رفتار دينىِ مخلصانه. باز روى كلمه ى «مخلصانه» مى خواهم تكيه كنم. رفتارهاى دينى مى تواند رياكارانه و متصنعانه و ظاهرسازانه باشد، مى تواند مخلصانه باشد. ما بايد مردم را به رفتار و عمل دينى - يعنى عمل صالح - بكشانيم و اين عمل، مخلصانه از آنها صادر شود.
سوم، ريشه دار كردن شناخت و باور به ارزشها و بنيانهاى فكرى انقلاب و نظام اسلامى. صرف اين كه ما در زمينه ى انقلاب و نظام، چيزهايى را كليشه يى و شعارى تكرار كنيم، كافى نيست؛ بايد نسبت به اين شعارها در مردم باور حقيقى به وجود بيايد؛ اين، كار رسانه ى ملى است.
چهارم، مصونيت دادن به ذهن جامعه از تأثير مخرب تهاجم فرهنگى و ارزشىِ دشمن، كه اشاره شد.
پنجم، باور به كارآمدى نظام.
ششم، ايجاد همگرايىِ عمومى و فضاى همكارى و محبت و وحدت در درون كشور و ميان مردم. بايد روحيه ى محبت، وحدت، همگرايى و ارتباط و پيوند در ميان مردم تقويت شود.
هفتم، آگاه سازى نسبت به مقوله هاى حساس؛ مثل علم. مسأله ى علم در كشور خيلى مهم است. با مطالعه ى دقيق و همه جانبه، انسان به چند سرفصل معدود مى رسد، كه يكى از آنها علم است. ما براى آينده به علم احتياج داريم. نهضت نرم افزارى و توليد علم و انديشه و فكر كه مطرح شد، بايد جدى گرفته شود. خوشبختانه زمينه ها كاملاً آماده و استقبال هم خيلى خوب است. مردم را نسبت به مقوله ى علم، امنيت، پرورش نخبگان، اقتدار ملى، كار و ابتكارِ گره گشا و پيشبرنده و مقولاتى از اين قبيل حساس كنيد.
برنامه ريزى و ايجاد چشم انداز
اين مأموريت و اين اهداف كلان تا چه مدتى بناست تحقق پيدا كند؟ اعتقادم اين است كه بايد برنامه ريزى كرد و چشم انداز درست كرد و آماده شد براى حركتى كه اهدافش اينهاست. اين اهداف ممكن است در طول ده سال تحقق پيدا كند؛ هيچ مانعى ندارد. براى اين كار، ده سال، زمان زيادى نيست؛ مثل چشم به هم زدنى مى گذرد. گاهى انسان در مدت ده سال، هشت سال يا پنج سال، تلاش و فعاليتِ لازم و برنامه ريزى شده را انجام نداده؛ بعد وقتى به اواخر دوره مى رسد، مى بيند دستش خالى است. اگر برنامه ريزى شود، انسان پيشرفت را به چشم خودش مشاهده مى كند؛ مثل رويش يك درخت.
من در اين جا چند سرفصل مهم را عرض مى كنم تا مشخص شود نسبت رسانه با اين موضوعات چيست. خوب است نسبت رسانه با اين موضوعات مورد تأمل قرار گيرد. من اينها را مطرح مى كنم؛ شما رويش فكر و مطالعه و كار كنيد:
1- صدا و سيما و اخلاق عمومى
هويت حقيقى جامعه، هويت اخلاقى آنهاست؛ يعنى در واقع سازه ى اصلى براى يك اجتماع، شاكله ى اخلاقى آن جامعه است و همه چيز بر محور آن شكل مى گيرد. ما بايد به اخلاق خيلى اهميت بدهيم. صدا و سيما در زمينه ى پرورش و گسترش و تفهيم و تبيين فضيلت هاى اخلاقى بايد برنامه ريزى كند؛ يكى از اهداف صدا و سيما در همه ى برنامه ها بايد اين باشد.
اخلاق هاى رفتارى افراد جامعه؛ مثل انضباط اجتماعى، وجدان كارى، نظم و برنامه ريزى، ادب اجتماعى، توجه به خانواده، رعايت حق ديگران - اين كه ديگران حقى دارند و بايد حق آنها رعايت شود، يكى از خلقيات و فضايل بسيار مهم است - كرامت انسان، احساس مسؤوليت، اعتماد به نفس ملى، شجاعت شخصى و شجاعت ملى، قناعت - يكى از مهمترين فضايل اخلاقى براى يك كشور قناعت است، و اگر امروز ما در برخى زمينه ها دچار مصيبت هستيم، به خاطر اين است كه اين اخلاق حسنه ى مهم اسلامى را فراموش كرده ايم - امانت، درستكارى، حق طلبى، زيبايى طلبى - يكى از خلقيات خوب، زيبايى طلبى است؛ يعنى به دنبال زيبايى بودن، زندگى را زيبا كردن؛ هم ظاهر زندگى را و هم باطن زندگى را؛ محيط خانواده، محيط بيرون، محيط خيابان، محيط پارك و محيط شهر - نفى مصرف زدگى، عفت، احترام و ادب به والدين و به معلم.
اينها خلقيات و فضايل اخلاقى ماست. صدا و سيما خودش را متكفل گسترش اين خلقيات بداند. شما در هر برنامه يى كه مى سازيد، در هر سريال تلويزيونى، در هر محاوره، در هر ميزگرد، در هر گفتگوى تلفنى و در هر گزارش، متوجه باشيد كه اين فضايل تقويت شود؛ اين چيزها نقض و زير پا انداخته نشود.
2- صدا و سيما و دين
راجع به دين مردم، صدا و سيما چه نقش و چه موضع و چه مسؤوليتى دارد؟ طبيعتاً از وظايف صدا و سيما، ارتقاء معرفت دينى و ايمان دينى است. معرفت و ايمان با هم تفاوت دارد. هم ايمان مردم بايد تقويت شود، هم معرفت و شناخت آنها. بايد توجه داشت ايمانى كه مردم پيدا مى كنند، سست، عوامانه، سطحى و قشرى نباشد؛ بشدت از اين پرهيز شود. اكتفا نشود به تغليظ احساسات مردم و تشريفات افراطى. تأكيد بر اين چيزها به طور افراطى، اصلاً مفيد نيست و به هيچ وجه تبليغ دين محسوب نمى شود. اين را پايه ى كار قرار دهيد و حالا برگرديد به برنامه هاى دينىِ صدا و سيما؛ ببينيد چه كار بايد بكنيد و چه كار بايد نكنيد.
برنامه ى دينى بايد نسبت به دين شبهه زُدا باشد، نه شبهه زا. من گاهى بعضى از بيانات دينى را از تلويزيون يا از راديو گوش مى كنم و مى بينم شبهه ايجاد مى كند! حديث سستى، حرف نامعقولى، مطلبى كه در جمع مثلاً بيست نفرى يا پنجاه نفره ىِ يك عده مؤمنِ مخلص، گفتنش خوب است و ايمان آنها را زياد مى كند، در سطح ميليونىِ مردم به زبان آوردن، جز اين كه ايمان عده يى را سست و در ذهنشان ترديد ايجاد كند، هيچ فايده ى ديگرى ندارد. از اين چيزها بايد پرهيز كرد. بيان دينى و تبيين دينى بايد شبهه زدا، روشن، قوى، هنرمندانه و متنوع باشد؛ شبهه زا و كليشه يى نباشد. بيان دينى بايد در همه ى سطوح، صحيح باشد. درست است كه ما تبيين دينى را در سطح نخبگان، در سطح متوسط، در سطح پايين و در سطح كودكان داريم، اما همان چيزى كه در سطح كودكان است، مطلقاً بايد صحيح باشد. شما در كلاس اول به بچه ياد مى دهيد دو بعلاوه ى دو، مى شود چهار؛ وقتى هم كه بچه به منتهااليه قله ى رياضيات و دانش رياضى مى رسد، باز هم دو بعلاوه ى دو، مى شود چهار؛ تغيير پيدا نمى كند. بنابراين آنچه در زمينه ى دين به كودك يا به انسانِ عامى تفهيم مى كنيم، مطلقاً نبايد غلط باشد تا بعد در ارتقاء معرفت دينى ببيند آن حرف، نادرست بوده است؛ نه، بايد درست گفت؛ منتها ساده. بنابراين، حرف دينى در همه ى سطوح بايد صحيح باشد.
براى مراسم دينى، اعياد و عزادارى ها برنامه ريزىِ هوشمندانه بشود. بعضى از برنامه هايى كه اجرا مى شود، كاملاً ناهوشمندانه است. راجع به حضرت جواد چه صحبتى در تلويزيون يا راديو مى كنيد؟ راجع به امام جواد، امام هادى، امام عسكرى، امام رضا و ديگر ائمه مطالب خيلى خوبى نوشته شده است. بنده كه عمرم را در اين زمينه ها گذرانده ام، وقتى به اين مطالب نگاه مى كنم، استفاده مى كنم و لذت مى برم؛ چرا از اينها استفاده نمى شود؟ نوشته هاى خوب، تحقيقات خوب و مطالب شيوا و ايمان آور در اين زمينه ها فراوان است. گاهى انسان برنامه يى را مى بيند كه شخصى با شدّ و مدّ و در قالب يك قطعه ى ادبى، فرضاً راجع به امام موسى بن جعفر حرف مى زند كه هيچ معنا ندارد. اين گونه برنامه ها نه ايمان كسى را زياد مى كند، نه لذتى دارد و نه در آن، هنر نويسندگى - به معناى حقيقى كلمه - به كار رفته. چرا ما اين برنامه ها را پخش مى كنيم؟ يك نفر با صداى نرم و ملايم و معصومانه - شماها متخصص اين كارها هستيد؛ هر صدايى براى هر برنامه يى مناسب نيست - به جاى صداى آن طورى، چند فضيلت ِ با سند درست و منطقى از امام موسى بن جعفر نقل كند و زندگى آن حضرت را شرح دهد؛ انسان گوش مى كند، لذت مى برد؛ معرفت و محبتش زياد و دلش از شنيدن مناقب اين بزرگواران روشن مى شود. اگر برنامه هاى دينى خوب ادا شود، فايده دارد؛ اما اگر بد ادا شود، خنثى نيست؛ نتيجه ى بد دارد؛ مثل داستان آن مؤذن بد صدا.
مولوى مى گويد: دختر يك مرد مسيحى بشدت عاشق اسلام و دلباخته ى معارف اسلامى شد و اسلام آورد. اين مرد مسيحى خيلى ناراحت بود. در آن شهر، يك عده مسيحى بودند و يك عده مسلمان. آن شهر، هم مسجد داشت و هم كليسا. يك روز اين مسيحى پيش مؤذن آمد و بعد از اين كه خيلى به او احترام گذاشت، پول و هديه هم به او داد و گفت از شما خيلى متشكرم. مؤذن تعجب كرد كه او از چه تشكر مى كند. مرد مسيحى گفت تو من را نجات دادى؛ چون دختر من عاشق و علاقه مند به اسلام شده بود؛ اما يك روز وقتى صداى اذان تو را شنيد، از اسلام زده شد و گفت اسلامِ اين مؤذن را نمى خواهم!
ما اگر بد اذان بگوييم، عشاق اسلام را از اسلام مى رمانيم. ما بايد خوب و خوش صدا اذان بگوييم. اذان ما همين معارفى است كه مى گوييم؛ همين صدا و سيماى ماست.
3- صدا و سيما و مديريت كشور
به نظر من سياست كلى صدا و سيما بايد تقويت مديريت هاى اجرايى كشور باشد. من توصيه نمى كنم كه صدا و سيما ضعف ها و نارسايى ها و كمبودها و خداى نكرده خيانتها را پوشيده بدارد؛ نه، ضعف ها را هم بگويد؛ دردهايى كه جلوى چشم مردم است، عيبى ندارد صدا و سيما به آنها بپردازد؛ منتها طرح اين دردها و ضعف ها و نارسايى ها بايد به گونه يى باشد كه اولاً مردم را مأيوس نكند، ثانياً مديريت را تضعيف نكند.
توفيقات دولت را بگوييد. نشان دادن توفيقات و پيشرفتهاى كشور حتماً نبايد از زبان مسؤولان و دست اندكاران باشد. فرضاً رئيس جمهور مى رود و طرحى را افتتاح مى كند. اين افتتاح، گنگ است و معلوم نيست چيست. وقتى آسفالت خيابانى خراب مى شود و مى خواهيد آن را در خبر منعكس كنيد، مثلاً مى رويد با تاكسى دار مصاحبه مى كنيد و او مى گويد چرخ ماشينم در اين چاله افتاد؛ يكى ديگر مى گويد زمستان در اين جا آب جمع شده بود و ترشح كرد به لباس مردم. خلاصه با ده نفر مصاحبه مى كنيد تا مشخص شود اين چاله چقدر چيز بدى است. پس در مورد پيشرفتها و توفيقات هم همين ميكروفون را بگيريد جلوى كسانى كه از اين پيشرفتها بهره مند و برخوردار مى شوند. صِرف اين كه مدير مربوطه بيايد بگويد در راه اندازى فلان طرح براى پانصد نفر، هزار نفر يا پنج هزار نفر شغل ايجاد شد، كافى نيست؛ بايد موضوع را تبيين كرد.
هدف ما بايد تقويت مديريت اجرايى كشور باشد. گفتم و تكرار هم مى كنم: ضعف ها و نقص ها هم بايد گفته شود تا مردم تصور نكنند اين جا بوقى است كه بنا دارد فقط از حكومت تعريف كند؛ منتها گفتنِ علاج جويانه و دلسوزانه، نه ستيزه جويانه. طرح غلط مشكلات، مضر است. طرح سؤالهايى كه پاسخ ندارد، مضر است. البته گاهى شگردهاى قشنگى زده مى شود. همين چند روز قبل ديدم كه پس از جلسه ى رؤساى سه قوه، راجع به مفاسد اقتصادى با آنها مصاحبه كردند. كار قشنگِ جالبِ تميزِ همه جانبه و هوشمندانه و زِبل وارى از آب درآورده بودند؛ خوب بود و اتفاقاً تأثير هم كرد. آدم از اين طور كارها لذت مى برد. خيلى خوب، الان دارند همان كار شماها را دنبال مى كنند؛ اينها هم به نحوى منعكس شود. البته شما مى توانيد با همين نحوه ى طرح، به شكل هوشمندانه مديران را هم هدايت كنيد. مديران گاهى نقص كار خودشان را نمى دانند. طرح نواقص كار از زبان منصفانه و بيطرفانه ى شما مى تواند به آنها كمك كند.
4- صدا و سيما و علم
اشاره كردم كه علم مقوله ى بسيار مهمى است. امروز انسان وقتى به راه هاى مختلف براى پيشرفت كشور نگاه مى كند، مى بيند همه منتهى مى شود به علم. لعنت خدا بر كسانى كه در طول ده ها سال كشور را از پيشرفت علمى باز داشتند. وقتى پيشرفت علمى وجود داشته باشد، پيشرفت فناورى را هم با خودش مى آورد، و پيشرفت فناورى هم كشور را رونق مى دهد و در جامعه نشاط به وجود مى آورد. اگر علم نباشد، هيچ چيز نيست؛ و اگر فناورى هم باشد، فناورىِ عاريه يى و دروغى و وام گرفته ى از ديگران است؛ مثل صنعت هاى مونتاژى كه وجود دارد. علم را بايد رويانيد. به نظر من رسانه مى تواند در نهضت توليد علم و فكر و نظريه و انديشه در زمينه هاى مختلف - چه در زمينه ى فنى و چه در زمينه ى انسانى و غيره - نقش ايفا كند. شما مى توانيد خط توليد علم و فكر و نظريه را برنامه ريزى شده دنبال كنيد؛ به بحثهاى منطقى و مفيد دامن بزنيد؛ كرسى هاى نوآورى را تلويزيونى كنيد و چهره هاى علمىِ نوآورِ خوب را مطرح نماييد.
خدا رحمت كند آقاى احمد بيرشك را - نمى دانم شماها با ايشان آشنا بوديد يا نه - پيرمرد جالبى بود. ما پيرىِ ايشان را ديديم و درك كرديم؛ اگرچه از نوجوانى با اسم و كتابهاى ايشان در مدرسه آشنا بوديم. پيرمرد در نود و چند سالگى، پُر تحرك و پُرتلاش بود. من از او خيلى خوشم مى آمد. ايشان با من هم ملاقات كرده بود. از جمله چيزهايى كه من از اين پيرمرد ديدم و خيلى لذت بردم، اين بود كه چند سال قبل تلويزيون به مناسبتى با او مصاحبه كرد و گزارشگر به او گفت توصيه يى به جوانها بكنيد. اين پيرمرد مثل يك جوان، جوانها را توصيه كرد به درس خواندن و علم آموختن. من خيلى خوشحال شدم. گفتم از طرف من به خاطر همين دو كلمه توصيه، از آقاى احمد بيرشك تشكر كنيد. ببينيد يك پيرمردِ معتقد به علم و پيشرفت علمى و تحرك جوانها، يك جمله حرفش مى تواند يك عالم تأثير بگذارد. به نظر من شما در مقوله ى علم، مطلقاً بى طرف نيستيد؛ جزو مسؤوليتهاى مهم شماست كه بايد مسأله ى علم را دنبال كنيد.
5- صدا و سيما و سرگرمى و تفريح
يكى از مقوله هاى بسيار مهم و يقيناً يكى از ضرورتهاى جامعه، لبخند است. لبخند يكى از نيازهاى زندگى انسان است. زندگىِ بى شادى و بى لبخند، زندگى دوزخى است. زندگى بهشتى، زندگى با لبخند است. حضرت على فرمود: «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه»؛ اگر غصه يى داريد، بايد در دلتان نگه داريد؛ مؤمن اين طورى است. لبخند و شادى مؤمن در چهره ى اوست. اصلاً چهره ها بايد شاد باشد. اگر با چهره ى خودتان مى توانيد به جامعه شادى بدهيد، بايد اين كار را بكنيد. شادى لازم است و بايد آن را براى مردم تأمين كرد؛ منتها اين كار برنامه ريزى مى خواهد. البته شماها برنامه ريزى كرده ايد. اين مواردى كه من مى گويم «بايد»، معنايش اين نيست كه شما نكرده ايد. شما كارهاى زياد و خوبى كرده ايد و من مى خواهم بر ادامه ى آنها تأكيد كنم. مراقب باشيد شادى در مردم با لودگى و ابتذال و بى بندوبارى همراه نشود؛ از اين طريق به مردم شادى داده نشود. همه جور مى شود به مردم شادى داد؛ از نوع صحيح آن شادى داده شود. گاهى اوقات يك لطيفه يا يك تعبيرِ بجا مخاطب را شاد و خوشحال مى كند؛ گاهى هم ممكن است يك آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آن طور شادى را ايجاد كند. شادى كردن و شادى دادن به مردم، به معناى لودگى نيست. يكى از آقايانى كه در صدا و سيما گاهى صحبت مى كند و مصاحبه هاى خوب و صحبتهاى خوبى دارد - من گاهى گوش كرده ام - اصلاً شوخى نمى كند؛ اما تعبيرات و كيفيت بيانش طورى است كه انسان گاهى بى اختيار لبخند به لب مى آورد؛ اين طور خوب است.
طنز فاخر و برجسته، يكى از هنرهاست. طنز، هنر خيلى بزرگى است. بنده با مرحوم صابرى شوخى مى كردم و مى گفتم «طنازها»!
طنازهاى واقعى را تقويت كنيد، پرورش دهيد و كمك كنيد تا طنز بياورند. طنز، يعنى مطلب مهمِ جدى كه با زبان شوخى بيان مى شود؛ محتوا و معنايى در آن هست، منتها به زبان شوخى.
از جمله ى سرگرمى ها، مسابقات است. مسابقات، خوب است؛ منتها بايد مراقب بدآموزى هاى قولى و عملى در آنها بود. گاهى در زبان، گاهى اصلاً در كيفيت رفتار، گاهى هم در خنده هاى بيخودى، سبكى ديده مى شود؛ و البته گاهى اوقات هم اين چيزها نيست.
يكى از مسابقه ها، مسابقه ى تلفنى است. شخصى تماس مى گيرد و به خاطر هيچى، به او جايزه مى دهند! يك روز من ديدم در يك برنامه ى تلويزيونى پنج ميليون تومان به يك نفر جايزه دادند؛ براى اين كه به چند سؤال جواب داد! اين سرگرمىِ خيلى جالبى نيست. پنج ميليون تومان، تقريباً حقوق دو سه سال يك كارمند متوسط است. ممكن است بگويند اين كار ترويج علم است. ترويج علم را از يك راهِ بهتر بكنيد؛ اين راه ضرر دارد. عده يى كه اين گونه مسابقات را نگاه مى كنند، بى منطقى به ذهن شان مى آيد و از اين بى منطقى سوءاستفاده مى كنند. اين كار منطقى ندارد كه مثلاً بنده بدانم انجيل عربى است يا يونانى است يا لاتينى است؛ بعد بگويند حالا كه شما دانستيد، اين پانصدهزار تومان يا فلان مبلغ مال شما! اين كار معنى ندارد. بنابراين، مقوله ى سرگرمى و تفريح، لزومش يك مسأله است؛ با برنامه ريزى بودن آن يك مسأله است؛ بامحتوا بودنش يك مسأله است؛ پرهيز از جهات منفى هم در آن يك مسأله است.
6- صدا و سيما و مقوله ى عدالت اجتماعى
به فضاى همدردى با فقيران دامن بزنيد. خوشبختانه صدا و سيما در چند سال گذشته برنامه هاى بسيار خوبى در اين زمينه داشته، كه درخور تقدير است. دغدغه ى عدالت را در ذهنها و دلهاى مردم دامن بزنيد؛ اين كار بسيار خوب است. البته سعى شود به جماعت فقير و تهيدست اهانت نشود و كرامت انسانىِ آنها از بين نرود. من مى بينم در بعضى از كارهايى كه در اين زمينه صورت مى گيرد، به طور دقيق اين معنا رعايت مى شود. آن پسربچه يا دختربچه يى كه مى آيد هديه يى به فلان صندوق مى دهد، حرفى از او پخش مى شود كه خيلى خوب و شيرين و لطيف است و در آن اهانت نيست؛ منتها در كنار دامن زدن به دغدغه ى عدالت اجتماعى و رسيدگى به فقرا، زندگى اشرافى و تجملاتىِ پوچ و بيهوده را هم تخريب كنيد؛ اين زندگى واقعاً در خور تخريب است. زندگى تجملاتى نبايد به هيچ وجه ترويج شود؛ بلكه بايد تخريب شود و نقطه ى منفى به حساب بيايد. چرا بيخود تجمل گرايى رواج پيدا كند؟ اگر يك نفر دلش مى خواهد متجمل باشد، ما چرا بايد آن را ترويج كنيم؟ توجه كنيد كه ما به فقير بايد عزت نفس و حس مناعت بدهيم و به غنى بايد كمك به فقير را بياموزيم. به هرحال در كل زندگى جامعه، بايد از زندگى اشرافى و تجملاتى الگوسازى نكنيم.
7- صدا و سيما و نهضت بيدارى در جهان اسلام
8- صدا و سيما و توجيه افكار عمومى در زمينه هاى مختلف
مثلاً الان مسأله ى انرژى اتمى مطرح است. افكار عمومى در اين قضيه بايد توجيه شود. شنيدم ظاهراً پريشب سيما برنامه ى خيلى خوبى داشته و با دست اندركاران قضيه در تهران و وين تماس گرفته و موضوع را بررسى كرده است؛ اين طور كارها بسيار مفيد است. افكار عمومى بايد در جريان مسائل قرار گيرد و به شكل صحيح و منطقى توجيه شود.
9- صدا و سيما و مشاركت عمومى در همه ى زمينه ه
الحمدللَّه در اين زمينه هم صدا و سيما فعاليتهاى خيلى خوبى داشته است.
لازم مى دانم چند راهبرد اجرايىِ مهم را هم عرض كنم:
نگرش به محتوا را الزامى كنيد
اولين نكته اين است كه شما در همه ى برنامه ها نگرش به محتوا را الزامى كنيد؛ همه ى برنامه هاى شما بايد پيام داشته باشد. پيام داشتن، لزوماً به معناى دلگير بودن و خسته كننده بودن نيست، كه انسان بگويد مردم خسته مى شوند؛ نه، ممكن است اين پيام در ضمنِ يك برنامه ى كاملاً شيرين و سرگرم كننده باشد؛ اما پيام داشته باشد. برنامه هاى ما نه فقط نبايد پيام منفى داشته باشد، بلكه بايد بدون پيام هم نباشد؛ يعنى خنثى هم نباشد. سريالى كه توليد مى كنيد، ميزگردى كه مى گذاريد، فيلمى كه مى سازيد، مسابقه يى كه ترتيب مى دهيد؛ بالاخره مى خواهيد محورهاى مهمى را كه مسؤوليت شماست، در بين مردم توسعه دهيد؛ شما كدام محور را مى خواهيد به اين وسيله تبيين كنيد؟ اين بايد روشن شود. به وسيله ى برنامه هاى خوب و برنامه سازى هاى خوب، گفتمان هاى مورد نياز جامعه را - كه گاهى بايد موضوعى را به شكل گفتمان عمومى درآورد - تأمين و تضمين كنيد.
پيامهاى ما نبايد متناقض باشد
نكته ى دوم اين است كه دادن پيامهاى گوناگون بايد جريانى انجام بگيرد و به شكل يك روند دربيايد؛ مقطعى و موردى فايده يى ندارد. همه ى برنامه هاى ما بايد يكديگر را كمك كنند تا اين فكر و اين انديشه در جامعه مطرح شود. ممكن است گاهى ما پيامهاى متناقض بدهيم. مثلاً از يك طرف درباره ى عدالت اجتماعى برنامه ى خيلى خوبى توليد مى كنيد؛ اما از آن طرف در خلال يك برنامه ى ديگر، عملاً عدالت اجتماعى را نقض مى كنيد! اين درست نيست؛ بايد آهنگ كلى برنامه ها يكى باشد و در بين آنها تناقض ديده نشود. در مقوله ى عدالت اجتماعى فيلمها و سريالهايى ساخته مى شود كه غالباً خانه هاى مورد استفاده ى شخصيت هاى اين فيلمها اعيانى و اشرافى است! واقعاً وضع زندگى مردم ما اين طورى است؟ آيا يك زوج جوان يا يك زن و شوهر در چنين خانه هايى زندگى مى كنند؟! اين كار چه لزومى دارد؟ سالها قبل بعضى از سريالهايى كه از سيما پخش مى شد، هرچند كيفيت آنها مثل سريالهاى الان نبود - عقب تر بود - ليكن فضاى زندگى در آنها، متواضعانه و در يك خانه ى معمولى بود؛ آن طورى خوب است. زندگى را لزوماً نبايد اعيانى و اشرافى و متجملانه معرفى كرد. فضاى تبليغى صدا و سيما اين طورى باشد. البته گاهى در اين خصوص هم به ما تذكر مى دهند و مطالبى مى گويند. تبليغات رسانه يى و گاهى تبليغ هاى خيلى پُررنگ كه مردم را به طرف مصرف گرايى سوق مى دهد، با برنامه يى كه فرضاً شما ساخته ايد تا مصرف گرايى را تقبيح كنيد، عملاً در تناقض است؛ با هم هماهنگ نيست.
بر محتوا هم نظارت كيفى كنيد
نكته ى سوم، نظارت كيفى است. من مى دانم يكى از كارهاى اجرايى شما نظارت كيفى بر برنامه هاست؛ منتها نظارت كيفى را فقط به ملاحظات فقهى و شرعى محدود نكنيد؛ مثلاً مراقبت كنيم دو هنرپيشه ى پسر و دختر در خلال بازى دست شان به هم نخورد؛ يا وقتى روى صندلى مى نشينند، فاصله يى بين شان باشد؛ اينها حتماً لازم است و به شكل هوشمندانه تر و دقيق ترى هم لازم است؛ اما فقط اينها نيست؛ بايد بر محتوا هم نظارت كيفى باشد. فيلمى كه به تهيه كننده داده ايد تا براى شما بسازد و بياورد، نظارت كنيد چقدر از محتوا برخوردار است.
از جمله كارهاى بسيار خوب اين است كه بخصوص در حين توليد، نظارت و سركشى كنيد تا پولِ زياد و بيهوده يى مصرف نشود و بعد مجبور باشيد اشكالاتش را برطرف كنيد. به هرحال بايد در نظارت كيفى بشدت سعى شود پيامهاى منفى در كارها نباشد.
تأثير برنامه بر مخاطب
نكته ى چهارم اين است كه تأثير برنامه را در مخاطب درنظر بگيريد، نه فقط افزايش بيننده را. البته يكى از سياستهاى درست صدا و سيما اين است كه بينندگان خود را افزايش دهد، كه خوشبختانه موفق هم شده و آمارها نشان مى دهد كه هم درصد بينندگان تلويزيون و هم درصد شنوندگان راديو در اين چند سال خيلى خوب افزايش پيدا كرده است؛ اين سياستِ درست و صحيحى است؛ همه ى رسانه هاى دنيا هم هدفشان اين است و شما هم مى توانيد با اين كار حتّى قصد قربت كنيد؛ منتها فقط اين كار نبايد هدف باشد، بلكه بايد ببينيد تأثير اين برنامه در مخاطب چيست. گاهى اوقات افزايش مخاطب به قيمتى است كه نمى ارزد. آنها جذب مى شوند، اما به چه جذب شده اند؟ به چيزى كه يا منفى است و يا خنثى.
جذب مخاطب به هر قيمت؟
مرحوم سيدقطب جريانى را در يكى از كتابهايش مى نويسد، كه من پيش از انقلاب آن كتاب را ترجمه كردم. مى گويد به يكى از شهرهاى امريكا رفتم و ديدم دم درِ يك كليسا اطلاعيه يى نصب كرده اند: «امشب يك برنامه ى رقص و شادى و شام سبك و موسيقى اجرا مى شود.»! تعجب كردم كه كليسا به چه مناسبت اينها را اعلام كرده! مى نويسد: كنجكاو شدم در آن ساعتِ معين بروم ببينم چه خبر است. ديدم بله، يك سالن رقص در كنار سالن كليساست؛ زوجهاى جوان مى آيند و مى رقصند؛ موسيقى هاى محرك و شهوانى هم پخش مى شود! افرادِ يك خرده مسن تر هم كنار نشسته اند و تماشا مى كنند و از نگاه كردن لذت مى برند! كشيش هم اواخر شب روى سن ظاهر شد و با رفتار خيلى آرام و ملايم رفت نور چراغها را تنظيم كرد! مى گويد فردا رفتم سراغ كشيش؛ گفتم شما كشيش هستيد يا كاباره دار؟! اين جا كليساست يا سالن رقص؟! كشيش گفت من به اين وسيله مى خواهم جوانها را به كليسا جذب كنم! اين طورى مى شود جوانها را به كليسا جذب كرد؟! جوانها به كليسا جذب نشدند، بلكه به سالن رقصِ متعلق به كليسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به كليسا مگر امتيازى دارد؟
اگر بناست فيلم يا برنامه يى پخش شود و تأثير سوئى بگذارد، چه فرقى مى كند كه من پخش كنم يا رقيب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش كنم؟ به نظر من اين منطق مهمى است و بايد به آن توجه داشت.
برنامه هاى فاخر در راديو قرآن و معارف
نكته ى پنجم، راجع به برنامه هاى راديو قرآن و راديو معارف قم است. اين دو راديو واقعاً يكى از نعمتهاى بزرگ و از جمله اقدامهاى بسيار خوب و باارزش است. چون بخصوص اين دو راديو صبغه ى مذهبى دارد، بايد برنامه هايش جزو فاخرترين ها باشد. اين دو راديو در موسيقى هاشان از ساز استفاده نمى كنند و اين تقيد را دارند - كه خوب هم است - اما چون از آواز استفاده مى كنند، بايد اين آواز از خوش صداترين، خوش آهنگ ترين و خوش مضمون ترين ها باشد. صداى بد، صداى نكره، صداى نخراشيده و دسته جمعى هاى بى ربط، مطلقاً بايد وجود نداشته باشد. بايد بهترين ها را در اين جا جمع كرد؛ چون موسيقىِ اين دو راديو بى ساز است. به هرحال چون اين دو راديو جنبه ى دينى دارند، بايد برنامه هاشان خيلى زيبا و فاخر باشد؛ قضيه ى آن اذان نشود. البته بايد به محتواى آوازها هم بشدت توجه داشت.
يك منبرى كه فرضاً براى صد نفر در يك مسجد به منبر مى رود، از روى متن كه نمى خواند؛ متكى به ذهن خودش است. يك وقت مطلبى به زبان انسان مى آيد؛ يك وقت هم حرف يا حديثى كه بايد به ياد انسان بيايد، نمى آيد و انسان چيز ديگرى به جايش مى گويد كه در جمع آن صد نفر خيلى مشكل ايجاد نمى كند؛ اما چه لزومى دارد كه ما اين مطلب را در بين چند ميليون جمعيت منتشر كنيم؟ اينها بايد كاملاً محاسبه شود. به نظر من در اين دو راديو حتماً به كارشناس هاى دقيق و روشنفكر و روشن بينِ مذهبى و دينى نياز است. اين دو راديو بايد همه ى محصولاتش درجه ى يك باشد؛ درجه ى دو هم كافى نيست.
القاء غيرمستقيم پيام
نكته ى ششم، القاء غيرمستقيم پيامها و مفاهيم است. در اين زمينه، بارها و سالها مطالبى گفته ايم. من مى بينم گاهى اوقات در فيلمهاى خارجىِ پخش شده، پيامهاى فرهنگى و گاهى پيامهاى دينىِ عجيبى وجود دارد كه انسان اصلاً احساس هم نمى كند. هنر اين است كه انسان مطلب را به شيواترين شكل و به مؤثرترين نحو بيان كند؛ اما هيچ در طرف مقابل حالت امتناع به وجود نياورد.
توجه به تربيت نيروى انسانى
نكته ى هفتم، تربيت نيروى انسانى است؛ اين موضوع خيلى مهم است. صدا و سيما دانشكده دارد؛ اين دانشكده بايد به طور جدى به تربيت نيروى انسانىِ كارآمد و كافى بپردازد. انسانهاى مناسب را هم بايد جذب كنيد. الان هنرمندهاى انقلابى و خوبى در داخل كشور هستند كه بعضى ها در رشته و كارِ خودشان بلاشك جزو برجسته هايند؛ اما صدا و سيما از اينها استفاده يى نمى كند؛ نمى دانم چرا؟ اينها با من هم ارتباط دارند؛ بعضى اوقات مى آيند و مى روند. بارها هم توصيه گونه گفته ام از اين دوستان استفاده شود. بعضى از اينها در نويسندگى، در گويندگى، در شعر، در هنرهاى تصويرى و در كارهاى ديگر خيلى خوبند؛ بعضى هاشان هم انصافاً كارهاى برجسته يى دارند.
چند تذكر كوتاه هم بدهم:
تشكيل جمع مشورتى
1- جمع مشورتىِ قوى در زمينه ى راهبردهاى كلان، مورد نياز آقاى ضرغامى است. ايشان بايد به مديريت خود، يك جمع مشورتى براى راهبردهاى كلان داشته باشند؛ افراد هوشمندى بنشينند و قوى كار كنند. البته ايشان اشاره كردند كه در هر شبكه، جمع هاى مشورتى تعيين شده اند - كه بسيار خوب است - ولى مجموع سازمان هم به اين جمع ها نياز دارد تا بتواند به طور دايم پشتيبانى كند؛ اين هميشه مورد تأكيد من بوده است و از سابق هم اين را به مديران قبلى مى گفتم.
تدوين برنامه ى پنج ساله
2- چشم انداز، هدفها و راهبردها را حداقل براى پنج سال تنظيم و تدوين كنيد. البته در خلال صحبت گفتند چيزى تدوين شده است. مشخص شود سرِ پنج سال به كجا مى خواهيم برسيم؛ قابل اندازه گيرى باشد.
افراد منفى، چهره نشوند
3- بشدت توجه كنيد كه چهره پردازى هاى منفى و ناصالح در صدا و سيما انجام نگيرد. من گاهى ديده ام انسانهايى كه هيچ ارزش علمى و هنرى ندارند، در صدا و سيما با پول مردم چهره پردازى مى شوند؛ چرا؟ البته من نمى خواهم خيلى مطلب را باز كنم؛ اما مى بينم كسى كه در رشته ى خودش اين قدر ارزشمند نيست و انسان متوسطى است، او را مى آورند و يكى دو ساعت از وقت تلويزيون را به زندگى او، به خانواده ى او و به گذشته ى سرتا پا كم ارزش او مصروف مى كنند؛ چرا؟ به نظر من علاوه بر اين كه اين «چرا» وجود دارد، «منفى» هم هست. اين كار، الگوسازى است؛ ما چه كسى را مى خواهيم الگوى جوانها قرار دهيم؟ اين طور آدمهايى را؟!
وقت گذارى مديران
4- يك تذكر مهم، وقت گذارى مديران و نپرداختن به كارهاى ديگر است. من خواهش مى كنم مديران صدا و سيما همان كارى را كه الان در صدا و سيما دارند، مهمترين كار بدانند و به كار ديگرى نپردازند؛ اين مهمترين كار شماست. پرداختن به كار ديگر، شما را از هر دو كار باز مى دارد. من يك وقت زمان رياست جمهورى، در شوراى عالى انقلاب فرهنگى جمله يى را از كتاب «سياست نامه»ى خواجه نظام الملك نقل كردم. اين كتاب، يكى از متون بسيار زيبا و فاخرِ ادبى ماست. با اين كه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان مى گذرد - دوره ى سلطان سنجر يا ملكشاه - درعين حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتى آن را مى خواند، لذت مى برد. به هرحال، يكى از توصيه هايى كه به شاهِ زمان خودش مى كند، اين است: زنهار! مردى را دو كار مفرمايى؛ مردى و كارى. راست مى گويد؛ يك مرد، يك كار. البته خود خواجه نظام الملك ده تا كار داشته! ولى به قول سعدى:
جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل كار خردمند نيست
خردمند مديريت مى كند؛ اما عمل را به عهده ى ديگران مى گذارد. به هرحال، «مردى و كارى». به اين نكته هم اهميت بدهيد؛ خيلى مهم است.
از همدلى شما سپاسگزارم
5- آخرين مطلب اين است كه من از همدلى و همكارى يى كه مديران ارشد و معاونان محترم سازمان در دوره ى چند ماهه ى اخير نشان دادند، حقيقتاً و قلباً سپاسگزارى مى كنم و درخواست مى كنم اين همدلى و همكارى و تعاملِ درست را هرچه بيشتر ادامه دهيد. اين كار، بسيار مهم است؛ زمان هم مهم است؛ همدلى هم تأثير فوق العاده يى دارد.
خيلى طولانى شد؛ مى بخشيد دوستان عزيز! اى كاش نصف بيشترِ زمانى را كه من صحبت كردم، شما صحبت مى كرديد و از شما مى شنيدم؛ منتها اين دفعه اين طورى شد. شايد بشود برنامه يى گذاشت تا قدرى هم شماها بگوييد و ان شاءاللَّه ما از شما استفاده كنيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
خيلى خوشحاليم كه بحمداللَّه يك بار ديگر توفيق پيدا كرديم خدمت شما برسيم. اگر من اين مجال را مى داشتم كه با جمعى كه اين جا تشريف دارند، يك به يك گفتگو كنم و نقاط نظر شما را - كه مى دانم در زمينه هاى مختلف، نظرات خوبى در مجموعه ى شما وجود دارد - بشنوم، مطمئناً اين كار را مى كردم. متأسفانه مجالهاى ما كم است؛ اين هم يكى از محروميتهاى ماست كه نتوانيم از امثال شماها بهره ببريم. در جلسه ى چند ماه قبل از اين، كه با جمع شما در صدا و سيما داشتيم - و على الظاهر خيلى از شما آقايان هم در آن جا تشريف داشتيد - راجع به رسانه ى ملى و صدا و سيما كلياتى را عرض كرديم؛ مسأله ى پيام و رساندن و پردازش و همه گير كردن آن، و اين كه امروز ما در يك پيكار و كارزارِ تمام عيارِ تبليغى در دنيا هستيم.
امروز شايد يك مقدار ريزتر و جزئى تر وارد برخى از مسائل شويم. البته من عذرخواهى مى كنم از اين كه شماها روى زمين نشسته ايد و ممكن است پاهايتان درد بيايد و خسته شويد؛ اين هم يكى از محدوديتهاى ماست. اى كاش شما روى صندلىِ راحتى لميده بوديد و ما نگران نبوديم كه اگر جلسه طول كشيد، خسته مى شويد. به هرحال تحمل كنيد.
جايگاه رسانه ى ملى
مسأله ى اصلى اين است كه ما جايگاه كشور و نظام جمهورى اسلامى را در جغرافياى بشرىِ عالم بشناسيم و ببينيم در جبهه بندى هاى بسيار وسيع و متنوع و پيچيده يى كه در دنيا وجود دارد، ما كجا قرار داريم. وقتى به اين نكته توجه شد، نقش رسانه ى ملى در اين مجموعه، بيشتر بارز و آشكار خواهد شد.
چگونگى برخورد مردم با اشغالگر
من تشبيهى مى كنم: يك شهر اشغال شده يا در حال اشغال را در نظر بگيريد - فرض كنيد بصره يا كابل - شهرى كه نيروهاى نظامىِ دشمن و بيگانه يى يا وارد آن شده و آن جا را اشغال كرده، يا در حال اشغال آن است و دارد پيشروى مى كند. مردمى كه در اين شهر هستند، به طور منطقى چند دسته خواهند شد:
يك دسته كسانى هستند كه از پيش با اشغالگر تفاهم كرده اند؛ الان هم به استقبالش مى روند؛ از آمدن او هم براى خودشان سودى تصور مى كنند و با او همكارى مى كنند. اسم اينها را مثلاً گروه خائنين بگذاريم.
يك دسته كسانى هستند كه اين كار را نكرده اند؛ استقبال نمى كنند، اما الان كه دشمن دارد مى آيد يا آمده است، فرصت طلبى مى كنند و مى روند خود را به او نزديك مى كنند و به او كمك مى رسانند؛ به اميد اين كه از او كمكى، سايه ى دستى و توجهى دريافت كنند. اسم اين گروه را فرصت طلبان بگذاريم.
يك گروه به طور طبيعى حال و حوصله ى اين كارها را ندارند؛ يا ترسو هستند، يا جبان هستند، يا آگاهى لازم را ندارند؛ بنابراين در خانه ها مى مانند و تسليم سرنوشت مى شوند.
يك گروه احتمالاً يا منطقاً كسانى هستند كه تحت تأثير تبليغات اشغالگر قرار مى گيرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش تبليغاتى دارد، كاغذهايى پخش مى كند، بلندگوهايى روشن مى كند و به نحوى حضور خود را توجيه مى كند. اين افراد تحت تأثير قرار مى گيرند و مى گويند حضور ديگران چه عيبى دارد. بنابراين آنها هم اين گونه تسليم مى شوند.
يك گروه هم، احتمالاً يا مى توان گفت غالباً كسانى هستند كه ايستادگى مى كنند. ايستادگى آنها ناشى از اين است كه مى دانند اشغالگرى به زيان آنهاست؛ مى دانند از بين رفتنِ هويت ملى چه معناى مصيبت بارى براى يك مجموعه ى ملى دارد؛ مى دانند كه اشغالگر وقتى خوب مسلط شد، به هيچ كس و به هيچ چيز رحم نخواهد كرد؛ بنابراين عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بيرون مى كشاند و مشغول مقاومت مى شوند. البته بعضى ها فقط از خانه ى خودشان دفاع مى كنند؛ بعضى ها همتشان بيشتر است و از محله يا كل شهر دفاع مى كنند؛ طبعاً اين گروه مى شوند آماج اصلى دشمن. دشمن همه ى امكاناتش را بسيج مى كند براى اين كه اين گروه را از سر راه خود بردارد.
واقعيت هاى تاريخى
مطالبى كه عرض مى كنيم، تخيل نيست؛ واقعيتى است كه تقريباً در سراسر دنيا اتفاق افتاده. نمى خواهيم گذشته هاى خيلى دور را در تاريخ كاوش كنيم؛ اما در يكى دو قرن اخير شما ماجراهاى فراوانى را شنيده ايد. در آسيا، در آفريقا، در قاره ى امريكا و در كشور كنونى امريكا، همين اتفاق افتاد. به تعبير خودشان كُت سرخ ها - يعنى سربازان انگليسىِ اشغالگر - آمده بودند و كشور در اختيار آنها بود؛ عده يى تسليم و سازگار و كمك كار آنها بودند، يك عده هم ايستادگى مى كردند - ماجراهاى جورج واشنگتن و وقايعى كه لابد در تاريخ و رمانها خوانده ايد يا در فيلمها ديده ايد - و بالاخره هم پيروز شدند.
ايستادگى هند در برابر انگليس
در آسيا، هندوستان از همين قبيل است؛ نود سال - از 1857 تا 1947 - با انگليسى ها جنگيدند و مبارزه كردند. آن جا هم يك عده سازشكار بودند، يك عده مسالمت آميز برخورد مى كردند، يك عده در خانه ها بودند؛ اما يك عده هم جنگيدند و بالاخره پيروز شدند؛ گاندى رهبر كشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئيس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند يكى از كشورهاى سرافراز در دنياست؛ كشورى است كه با يك ميليارد جمعيت دارد حركت و پيشروى مى كند و مشكلات خودش را يكى پس از ديگرى پشت سر مى گذارد.
در جنگ جهانى دوم، در پاريس و اروپاى شرقى و رومانى هم اين اتفاق افتاد؛ در جاهاى ديگر هم اين اتفاق افتاده است؛ در آسيا هم فراوان اين اتفاق افتاده است.
برترىِ قدرت مقاومت كننده
در مقابل نيروى اشغالگرِ مسلطى كه قدرت او با قدرت نيروى مقاومت كننده ى داخل شهر يا داخل كشور قابل مقايسه نيست و اشغالگر خيلى قوى تر است، در عين حال ايستادگى و غيرت و ايمان آن جمعيت بر قدرت ظاهرىِ اشغالگر فائق مى آيد و بُرد را آنها مى كنند، نه آن چند گروهى كه فرصت طلب بوده و با دشمن سازش و همكارى كرده اند؛ اينها جزو اولين كسانى خواهند بود كه توى سرشان مى خورد.
اولين ضربه ى اشغالگر
رمان نويس معروف رومانيايى - زاهاريا استانكو(1) - كتابى دارد؛ نمى دانم شماها خوانده ايد يا نه. من اين كتاب را سالها پيش خوانده ام. داستان، مربوط به اشغال بخارست به وسيله ى آلمانى هاست. يك عده به جنگل مى روند و مبارزه مى كنند و بالاخره هم پيروز مى شوند - البته به دنبال شكست آلمان در كل جنگ - يك عده هم در داخل فرصت طلبى مى كنند و اشغالگر اولين ضربه را به اينها مى زند. ماجرايى در آن جا نقل مى شود كه واقعاً هيچ وقت يادم نمى رود.
تكرار وقايع گذشته
اين، تصوير نه چندان دور از ذهنى است كه همه ى ما در مقابل خود داريم. شما اين تصوير را در سطح بين المللى توسعه دهيد؛ واقعه يى است كه در حال حاضر هم دارد اتفاق مى افتد. الان منطقه ى خاورميانه، يا بگوييد منطقه ى اسلامى - خاورميانه و شمال آفريقا - حكم همان شهرى را دارد كه دشمن آن را اشغال كرده يا در حال اشغال است.
تفاوت اشغال سنتى و جديد
البته اين نوع اشغال با اشغالِ سنتىِ نظامىِ قديم تفاوت دارد؛ سيطره ى فرهنگى و اقتصادى و سياسىِ كامل است؛ حتّى در مواردى ممكن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اين كه حضور نظامى يا حضور فوق العاده لازم باشد؛ اين اتفاق الان دارد مى افتد. اين كه من منطقه را مثال مى زنم، چون نمى خواهم ماجرا را باز كنم؛ والّا اگر ما به سمت اقصاى آسيا يا امريكاى لاتين برويم، آن جا هم همين قضايا با كم و بيش تفاوتهايى وجود دارد؛ منتها من مى خواهم منطقه يى كه مورد ابتلاى خودمان است و وحدت خاصى دارد، مطرح كنم.
زرسالاران اقتدارطلب
الان اشغالگر - مثل همان اشغالگرى كه بخارست يا پاريس يا فلان كشور را تصرف كرده بود - در حال اشغال تدريجى است. اين اشغالگر كيست؟ پاسخ اين نيست كه اين اشغالگر دولت امريكا يا فلان دولت ديگر است؛ نه، اين اشغالگر يك طبقه ى اجتماعى است؛ طبقه يى كه دولت امريكا و دولتهاى ديگر را به قدر توانايى و قدرت خود و آمادگىِ آنها دارد هدايت مى كند. البته در بافت و ساخت اين دولتها هم بدون شك افراد اين طبقه حضور دارند؛ اما هدايت، هدايت يك دولت نيست؛ هدايت يك مجموعه ى طبقاتى است، كه اگر بخواهيم در يك عبارت براى اينها اسم معين كنيم، بايد بگوييم «زرسالارانِ اقتدارطلب». هدفشان هم سيطره بر منابع حياتى و مالى همه ى دنياست.
الزامات سلطه ى جهانى
البته اين سيطره، يك الزامات سياسى دارد كه همان نظم نوين جهانى است؛ يك الزامات علمى و ادارى دارد كه بتدريج خود را به آن نزديك مى كنند. مسأله ى جهانى سازى كه امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبكه هاى فرهنگى - مثل اينترنت و مانند آن - مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت اين مجموعه ى طبقاتى است. البته تحليل جامعه شناختىِ اينها خيلى دقيق، ريز و مفصل است.
ايستادگى جمهورى اسلامى
جمهورى اسلامى همان گروه مقاوم است. خيلى ها فرصت طلبى كردند؛ خيلى ها خيانت كردند و از پيش با دشمن ساختند - نظامها را مى گوييم؛ فعلاً به ملتها كارى نداريم - خيلى ها خودشان را كنار كشيدند و به بستر عافيت رفتند، به خيال اين كه زندگى را بگذرانند؛ خيلى ها فريب خوردند و شعارها و حرفها و تبليغات را پذيرفتند. يك گروه هم ايستاده و مى داند اين سيطره به زيان اوست؛ مى داند اين سيطره، او و منطقه را مصيبت زده و بدبخت خواهد كرد؛ مى داند اگر اين سيطره كامل شود، صد سال - شايد هم بيشتر - مجموعه ى بشرىِ عظيمى كه در اين منطقه زندگى مى كند، از كاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختى دور خواهد ماند؛ مى داند كه اين سرآغاز و دهليز يك استعمارِ تعريف نشده است.
استعمارِ فرانو
استعمار را براى ما تعريف كردند، استعمار نوين را هم در كتابهاى گوناگون براى ما تعريف كرده اند؛ اما استعمار را وقتى تعريف كردند كه سالهاى متمادى از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعه شناس هاى دنيا زمانى براى ما تعريف كردند كه سالهاى متمادى از آن گذشته بود. استعمارى كه امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ كاملاً جديد است؛ استعمار تازه يى كه ملتها را در چنبره ى خودش گرفتار مى كند و مجال تكان خوردن را به آنها نمى دهد و دقيقاً بايد طبق ميل همان مجموعه عمل شود. در اين ذيلِ بشرى - كه ميلياردها انسان در آن جا حضور دارند - گرسنگى و فقر و بيسوادى و ناكامى و محروميت در حد اعلى وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلاى كاميابى و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطى هم وجود دارند كه به نحوى زندگى خود را مى گذرانند. چشم انداز و چيزى كه در نهايتِ اين سيطره و سلطه پيش بينى مى شود، اين است. لذا مجموعه ى غيور ِ با ايمانِ تواناى آگاه از جوانب امر كه مقابل اين حادثه ايستاده، ايران اسلامى است.
ايستادگى در برابر سيطره و تجاوز
البته اين صرفاً يك تشبيه است؛ يعنى جمهورى اسلامى به عنوان يك نظام، با همراهى اكثريت بزرگى از مردم، داخل اين تعريف است؛ اما در جاهاى ديگر، نظامها مشمول اين حُكمند؛ مردم غالباً يا بى خبرند و يا احساسات دگرگونه يى دارند؛ بنابراين بحث مردم نيست. البته در آرايش و نظم و ساخت علمى، اين كلمات معانىِ قوى تر و شكل روشن ترى پيدا مى كند. امروز وضع جمهورى اسلامى اين است: ايستادگى در مقابل يك حركت متجاوزانه ى سيطره خواهانه ى همه جانبه.
پيروزى در همه ى ميدانه
اين ايستادگى فقط مربوط به امروز نيست؛ ما بيست وپنج سال است كه ايستاده ايم. آن روز به آقاى چاوز(2) هم گفتم، اعتقاد من اين است كه در همه ى ميدانهايى كه آنها با ما پنجه درافكندند و مقابله كردند، ما پيروز شديم. پيروزى به يكى از دو معنا؛ يا ما فائق آمديم و غلبه كرديم، يا نگذاشتيم طرف مقابل پيروز شود و او را ناكام گذاشتيم. در همه ى تجربه هاى بيست وپنج سال گذشته، وضعيت از اين قرار است.
من سر تا پا اميدم
امروز هم وقتى به خودمان نگاه مى كنيم، من سر تا پا اميدم. من با جزئيات مسائل كشور آشنايم و ضعفها و كاستى ها و ضعف مديريت ها و ضعف تصميم گيرى ها را مى شناسم؛ اما در مقابل آن آنقدر نقاط قوت و رويش زا وجود دارد كه احساس مى كنم ما در بسيارى از موارد فقط يك «بسم اللَّه» و يك حركت لازم داريم. گاهى در همين زمينه ها كوتاهى مى كنيم؛ حركت نمى كنيم يا دير حركت مى كنيم؛ لذا پديده يى پيش مى آيد؛ ليكن در همه ى زمينه ها ما توانايى اقدام و حركت داريم.
تمام آفاق روى ما گشوده است
ما از لحاظ انسانهاى با فكر، سرمايه يى غنى داريم. استعدادها در ميان ما خيلى زياد است؛ از لحاظ مديران و مديريت هاى كلان. ما انسانهاى باتجربه و قابل اعتمادى داريم. از لحاظ ابتكار و نوآورى، انسانهاى بااستعداد و شجاعى داريم. تمام اين آفاق روى ما گشوده است؛ لذا ما اعتماد به نفس داريم، ما روحيه داريم، ما احساس مى كنيم مى توانيم. ما مى توانيم گره هاى خود را باز كنيم؛ ما مى توانيم مشكلات اقتصادى را برطرف كنيم؛ ما مى توانيم صداى رساى خود را با محتواى درست در همه جا مطرح كنيم؛ اينها توانايى هاى ماست. بايد «بسم اللَّه» بگوييم و دست به زانو بگيريم و راه بيفتيم.
جنگ رسانه ه
در اين وضعيت، رسانه ى ملى چه جايگاهى دارد؟ ببينيد نقش رسانه ى ملى در چنين وضعيتى چقدر اهميت پيدا مى كند. آن روز بنده در آن جلسه گفتم،(3) شماها هم خودتان بهتر از من مى دانيد؛ امروز جنگ دنيا، جنگ رسانه هاست. پيشرفت كارها و سياستهاى بين المللىِ دستگاه هاى مختلف و جبهه هاى گوناگون، به وسيله ى تبليغ، خبرسازى، مفهوم سازى و تبيين هاى درست و نادرست - يعنى راست و دروغ - دارد انجام مى گيرد. تبليغات، هم قبل از يك حركت نظامى و اقتصادى، هم در اثناى آن، هم بعد از آن، نياز وافر دستگاه هايى است كه مى خواهند در دنيا فعال باشند؛ لذا سرمايه گذارى هم مى كنند، فكر هم مصرف مى كنند و دانش هم به كار مى برند، براى اين كه بتوانند اين را گسترش دهند.
ما آماج تهاجم دشمن هستيم
يكى از كارهاى بسيار مهمى كه امروز در دستور كار آنهاست، تهاجم خبرى، تبليغى، فرهنگى و اخلاقى به كشور ماست. امروز اين تهاجم، اوج تهاجم فرهنگى است. البته مخصوص كشور ما نيست؛ در همه جا اينها دارند كار فرهنگى مى كنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستيم. بسيارى از هدفهاى استكبار جهانى در زمينه هاى تبليغى و فرهنگى و رسانه يى متوجه به ماست؛ ما بايد در مقابل اينها خود را مجهز كنيم.
نقش دوگانه ى رسانه ى ملى
رسانه ى ما، هم بايد ناظر باشد به خنثى كردن كار دشمن در داخل، هم بايد ناظر باشد به ضربه زدن به دشمن در فضاى عمومى. مى بينيد رسانه ملى چه نقش مهمى دارد. به نظر من همه ى تلاشها و كارهايى كه در كشور صورت مى گيرد، به يك معنا، يك طرف؛ كار رسانه ى ملى - يعنى صدا و سيما - طرف ديگر. اينها دو جريان هستند؛ والّا اگر خيلى كار انجام بگيرد، اما رسانه ى ملى فعال نباشد، تأثيرش بسيار كمتر از چيزى خواهد بود كه بايد باشد. بنابراين نقش رسانه، به همين ترتيبى كه عرض شد، بسيار مهم است.
مأموريتِ محورى رسانه ى ملى
ما يك مأموريتِ محورى براى رسانه ى ملى قائل هستيم، كه الزاماتى دارد و اين مأموريت ملى اهداف كلانى را هم با خودش همراه دارد. به نظر ما آن مأموريتِ محورى عبارت است از مديريت و هدايت فكر، فرهنگ، روحيه، اخلاقِ رفتارى جامعه، جهتدهى به فكر و فرهنگ عمومى، آسيب زدايى از فكر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشويق به پيشرفت - يعنى روحيه دادن - و زدودن احساس عقب ماندگى.
القاء احساس عقب ماندگى
امروز يكى از شگردهاى مهم دشمن، تزريق و القاء احساس عقب ماندگى و ناتوانى است. ما در كشور سى وپنج ميليون جوان داريم. نخير؛ بدانند ما به هيچ وجه عقب نمانده ايم. آن روز آقاى رئيس جمهور براى من مى گفت - البته گزارش عمومى نبود؛ بنده خودم گزارشهاى زيادى دارم - مجموعه ى دستاوردهاى ما در ده، بيست سال اخير، از همه ى آنچه در كشورهاى شبيه خودمان - از جمله همه ى كشورهاى منطقه - اتفاق افتاده، بالاتر است. اين، مسأله ى خيلى مهمى است. البته گزارشهايى هم كه به بنده داده شده، همين را تأييد مى كند. راجع به يك كشور از كشورهايى كه ايشان ذكر مى كردند، فقط يك مورد به عنوان سؤال و ابهام براى من مطرح بود، كه بنا شد آن را هم تحقيق كنند و به من بگويند. ما به هيچ وجه نبايد اين احساس را داشته باشيم، و جوان ما نبايد احساس كند كه عقب مانده است؛ بايد احساس كند كه دارد حركت مى كند، مى تازد و جلو مى رود؛ عملاً به اين كار، به اين پيشرفت، به اين تازش و به اين رو به جلو حركت كردن تشويق شود.
الزامات مأموريت رسانه ى ملى
اين مأموريت الزاماتى دارد. رسانه ى ملى اگر بخواهد به عنوان مهمترين ابزار فرهنگى در كشور، از عهده ى اين كار بربيايد، بايد اين چيزها را در خودش تأمين كند: امين نظام باشد، مورد اعتماد مردم باشد، برخوردار از مزيتهاى رقابتى باشد. امروز رقباى ما زيادند؛ چه رقباى منطقه يى، چه رقباى بين المللى. ما بايد در مقابل اين رقبا خود را از مزيتهاى رقابتى برخوردار كنيم. ظرفيت بالا در كمّ و كيف محصولات، هر دو مورد نظر است. نبايد كميت، كيفيت را تحت الشعاع قرار دهد، و بعكس.
آرايش رسانه يىِ كارآمد
الزام ديگر اين مأموريت، داشتن آرايش رسانه يىِ كارآمد در عرصه ى استانى و ملى و بين المللى است؛ همين نكته يى كه آقاى ضرغامى اشاره كردند و گفتند در جاهايى از كمترين حقشان نمى توانند برخوردار باشند؛ يعنى شنيدن صداى انقلاب و ديدن چهره ى انقلاب. در اين جا آرايش ما ضعيف است. البته بسيارى از اين ضعف ها به بيرون از سازمان مربوط مى شود، كه آن هم موضوع ديگرى است و بايد جداً تعقيب كنيم.
آرايش سازمانى و رسانه يى ما بايد به گونه يى باشد كه بتوانيم همه ى كشور را در همه ى ابعاد بپوشانيم. اين آرايش بايد كارآمد باشد؛ داراى قدرت انعطاف براى انطباق با شرايط گوناگون و پيش بينى نشده باشد؛ در برخورد با مسائل گوناگون، توانايى، سرعت و چالاكى داشته باشد؛ بتواند موضع خودش را اتخاذ كند و كارساز باشد.
اگر اين چيزها تحقق پيدا كند - كه هر كدام از اينها شرايط و مقدماتى دارد و بايد هم اين مقدمات فراهم شود و تحقق پيدا كند - آنگاه شما خواهيد توانست هدايت و مديريت افكار عمومى را از لحاظ فرهنگ و اخلاق و رفتار و روحيه و امثال اينها كاملاً در دست داشته باشيد؛ هيچ كس نمى تواند با شما در اين زمينه رقابت كند.
هدفهاى كلان رسانه ى ملى
هدفهاى كلان ما در اين زمينه چيست؟ اول، ارتقاء معرفت دينىِ روشن بينانه. من روى عنوان «روشن بينانه» تكيه مى كنم. معرفت دينى بايد ارتقاء و گسترش پيدا كند؛ اما يك معرفت روشن بينانه و آگاهانه.
دوم، رفتار دينىِ مخلصانه. باز روى كلمه ى «مخلصانه» مى خواهم تكيه كنم. رفتارهاى دينى مى تواند رياكارانه و متصنعانه و ظاهرسازانه باشد، مى تواند مخلصانه باشد. ما بايد مردم را به رفتار و عمل دينى - يعنى عمل صالح - بكشانيم و اين عمل، مخلصانه از آنها صادر شود.
سوم، ريشه دار كردن شناخت و باور به ارزشها و بنيانهاى فكرى انقلاب و نظام اسلامى. صرف اين كه ما در زمينه ى انقلاب و نظام، چيزهايى را كليشه يى و شعارى تكرار كنيم، كافى نيست؛ بايد نسبت به اين شعارها در مردم باور حقيقى به وجود بيايد؛ اين، كار رسانه ى ملى است.
چهارم، مصونيت دادن به ذهن جامعه از تأثير مخرب تهاجم فرهنگى و ارزشىِ دشمن، كه اشاره شد.
پنجم، باور به كارآمدى نظام.
ششم، ايجاد همگرايىِ عمومى و فضاى همكارى و محبت و وحدت در درون كشور و ميان مردم. بايد روحيه ى محبت، وحدت، همگرايى و ارتباط و پيوند در ميان مردم تقويت شود.
هفتم، آگاه سازى نسبت به مقوله هاى حساس؛ مثل علم. مسأله ى علم در كشور خيلى مهم است. با مطالعه ى دقيق و همه جانبه، انسان به چند سرفصل معدود مى رسد، كه يكى از آنها علم است. ما براى آينده به علم احتياج داريم. نهضت نرم افزارى و توليد علم و انديشه و فكر كه مطرح شد، بايد جدى گرفته شود. خوشبختانه زمينه ها كاملاً آماده و استقبال هم خيلى خوب است. مردم را نسبت به مقوله ى علم، امنيت، پرورش نخبگان، اقتدار ملى، كار و ابتكارِ گره گشا و پيشبرنده و مقولاتى از اين قبيل حساس كنيد.
برنامه ريزى و ايجاد چشم انداز
اين مأموريت و اين اهداف كلان تا چه مدتى بناست تحقق پيدا كند؟ اعتقادم اين است كه بايد برنامه ريزى كرد و چشم انداز درست كرد و آماده شد براى حركتى كه اهدافش اينهاست. اين اهداف ممكن است در طول ده سال تحقق پيدا كند؛ هيچ مانعى ندارد. براى اين كار، ده سال، زمان زيادى نيست؛ مثل چشم به هم زدنى مى گذرد. گاهى انسان در مدت ده سال، هشت سال يا پنج سال، تلاش و فعاليتِ لازم و برنامه ريزى شده را انجام نداده؛ بعد وقتى به اواخر دوره مى رسد، مى بيند دستش خالى است. اگر برنامه ريزى شود، انسان پيشرفت را به چشم خودش مشاهده مى كند؛ مثل رويش يك درخت.
من در اين جا چند سرفصل مهم را عرض مى كنم تا مشخص شود نسبت رسانه با اين موضوعات چيست. خوب است نسبت رسانه با اين موضوعات مورد تأمل قرار گيرد. من اينها را مطرح مى كنم؛ شما رويش فكر و مطالعه و كار كنيد:
1- صدا و سيما و اخلاق عمومى
هويت حقيقى جامعه، هويت اخلاقى آنهاست؛ يعنى در واقع سازه ى اصلى براى يك اجتماع، شاكله ى اخلاقى آن جامعه است و همه چيز بر محور آن شكل مى گيرد. ما بايد به اخلاق خيلى اهميت بدهيم. صدا و سيما در زمينه ى پرورش و گسترش و تفهيم و تبيين فضيلت هاى اخلاقى بايد برنامه ريزى كند؛ يكى از اهداف صدا و سيما در همه ى برنامه ها بايد اين باشد.
اخلاق هاى رفتارى افراد جامعه؛ مثل انضباط اجتماعى، وجدان كارى، نظم و برنامه ريزى، ادب اجتماعى، توجه به خانواده، رعايت حق ديگران - اين كه ديگران حقى دارند و بايد حق آنها رعايت شود، يكى از خلقيات و فضايل بسيار مهم است - كرامت انسان، احساس مسؤوليت، اعتماد به نفس ملى، شجاعت شخصى و شجاعت ملى، قناعت - يكى از مهمترين فضايل اخلاقى براى يك كشور قناعت است، و اگر امروز ما در برخى زمينه ها دچار مصيبت هستيم، به خاطر اين است كه اين اخلاق حسنه ى مهم اسلامى را فراموش كرده ايم - امانت، درستكارى، حق طلبى، زيبايى طلبى - يكى از خلقيات خوب، زيبايى طلبى است؛ يعنى به دنبال زيبايى بودن، زندگى را زيبا كردن؛ هم ظاهر زندگى را و هم باطن زندگى را؛ محيط خانواده، محيط بيرون، محيط خيابان، محيط پارك و محيط شهر - نفى مصرف زدگى، عفت، احترام و ادب به والدين و به معلم.
اينها خلقيات و فضايل اخلاقى ماست. صدا و سيما خودش را متكفل گسترش اين خلقيات بداند. شما در هر برنامه يى كه مى سازيد، در هر سريال تلويزيونى، در هر محاوره، در هر ميزگرد، در هر گفتگوى تلفنى و در هر گزارش، متوجه باشيد كه اين فضايل تقويت شود؛ اين چيزها نقض و زير پا انداخته نشود.
2- صدا و سيما و دين
راجع به دين مردم، صدا و سيما چه نقش و چه موضع و چه مسؤوليتى دارد؟ طبيعتاً از وظايف صدا و سيما، ارتقاء معرفت دينى و ايمان دينى است. معرفت و ايمان با هم تفاوت دارد. هم ايمان مردم بايد تقويت شود، هم معرفت و شناخت آنها. بايد توجه داشت ايمانى كه مردم پيدا مى كنند، سست، عوامانه، سطحى و قشرى نباشد؛ بشدت از اين پرهيز شود. اكتفا نشود به تغليظ احساسات مردم و تشريفات افراطى. تأكيد بر اين چيزها به طور افراطى، اصلاً مفيد نيست و به هيچ وجه تبليغ دين محسوب نمى شود. اين را پايه ى كار قرار دهيد و حالا برگرديد به برنامه هاى دينىِ صدا و سيما؛ ببينيد چه كار بايد بكنيد و چه كار بايد نكنيد.
برنامه ى دينى بايد نسبت به دين شبهه زُدا باشد، نه شبهه زا. من گاهى بعضى از بيانات دينى را از تلويزيون يا از راديو گوش مى كنم و مى بينم شبهه ايجاد مى كند! حديث سستى، حرف نامعقولى، مطلبى كه در جمع مثلاً بيست نفرى يا پنجاه نفره ىِ يك عده مؤمنِ مخلص، گفتنش خوب است و ايمان آنها را زياد مى كند، در سطح ميليونىِ مردم به زبان آوردن، جز اين كه ايمان عده يى را سست و در ذهنشان ترديد ايجاد كند، هيچ فايده ى ديگرى ندارد. از اين چيزها بايد پرهيز كرد. بيان دينى و تبيين دينى بايد شبهه زدا، روشن، قوى، هنرمندانه و متنوع باشد؛ شبهه زا و كليشه يى نباشد. بيان دينى بايد در همه ى سطوح، صحيح باشد. درست است كه ما تبيين دينى را در سطح نخبگان، در سطح متوسط، در سطح پايين و در سطح كودكان داريم، اما همان چيزى كه در سطح كودكان است، مطلقاً بايد صحيح باشد. شما در كلاس اول به بچه ياد مى دهيد دو بعلاوه ى دو، مى شود چهار؛ وقتى هم كه بچه به منتهااليه قله ى رياضيات و دانش رياضى مى رسد، باز هم دو بعلاوه ى دو، مى شود چهار؛ تغيير پيدا نمى كند. بنابراين آنچه در زمينه ى دين به كودك يا به انسانِ عامى تفهيم مى كنيم، مطلقاً نبايد غلط باشد تا بعد در ارتقاء معرفت دينى ببيند آن حرف، نادرست بوده است؛ نه، بايد درست گفت؛ منتها ساده. بنابراين، حرف دينى در همه ى سطوح بايد صحيح باشد.
براى مراسم دينى، اعياد و عزادارى ها برنامه ريزىِ هوشمندانه بشود. بعضى از برنامه هايى كه اجرا مى شود، كاملاً ناهوشمندانه است. راجع به حضرت جواد چه صحبتى در تلويزيون يا راديو مى كنيد؟ راجع به امام جواد، امام هادى، امام عسكرى، امام رضا و ديگر ائمه مطالب خيلى خوبى نوشته شده است. بنده كه عمرم را در اين زمينه ها گذرانده ام، وقتى به اين مطالب نگاه مى كنم، استفاده مى كنم و لذت مى برم؛ چرا از اينها استفاده نمى شود؟ نوشته هاى خوب، تحقيقات خوب و مطالب شيوا و ايمان آور در اين زمينه ها فراوان است. گاهى انسان برنامه يى را مى بيند كه شخصى با شدّ و مدّ و در قالب يك قطعه ى ادبى، فرضاً راجع به امام موسى بن جعفر حرف مى زند كه هيچ معنا ندارد. اين گونه برنامه ها نه ايمان كسى را زياد مى كند، نه لذتى دارد و نه در آن، هنر نويسندگى - به معناى حقيقى كلمه - به كار رفته. چرا ما اين برنامه ها را پخش مى كنيم؟ يك نفر با صداى نرم و ملايم و معصومانه - شماها متخصص اين كارها هستيد؛ هر صدايى براى هر برنامه يى مناسب نيست - به جاى صداى آن طورى، چند فضيلت ِ با سند درست و منطقى از امام موسى بن جعفر نقل كند و زندگى آن حضرت را شرح دهد؛ انسان گوش مى كند، لذت مى برد؛ معرفت و محبتش زياد و دلش از شنيدن مناقب اين بزرگواران روشن مى شود. اگر برنامه هاى دينى خوب ادا شود، فايده دارد؛ اما اگر بد ادا شود، خنثى نيست؛ نتيجه ى بد دارد؛ مثل داستان آن مؤذن بد صدا.
مولوى مى گويد: دختر يك مرد مسيحى بشدت عاشق اسلام و دلباخته ى معارف اسلامى شد و اسلام آورد. اين مرد مسيحى خيلى ناراحت بود. در آن شهر، يك عده مسيحى بودند و يك عده مسلمان. آن شهر، هم مسجد داشت و هم كليسا. يك روز اين مسيحى پيش مؤذن آمد و بعد از اين كه خيلى به او احترام گذاشت، پول و هديه هم به او داد و گفت از شما خيلى متشكرم. مؤذن تعجب كرد كه او از چه تشكر مى كند. مرد مسيحى گفت تو من را نجات دادى؛ چون دختر من عاشق و علاقه مند به اسلام شده بود؛ اما يك روز وقتى صداى اذان تو را شنيد، از اسلام زده شد و گفت اسلامِ اين مؤذن را نمى خواهم!
ما اگر بد اذان بگوييم، عشاق اسلام را از اسلام مى رمانيم. ما بايد خوب و خوش صدا اذان بگوييم. اذان ما همين معارفى است كه مى گوييم؛ همين صدا و سيماى ماست.
3- صدا و سيما و مديريت كشور
به نظر من سياست كلى صدا و سيما بايد تقويت مديريت هاى اجرايى كشور باشد. من توصيه نمى كنم كه صدا و سيما ضعف ها و نارسايى ها و كمبودها و خداى نكرده خيانتها را پوشيده بدارد؛ نه، ضعف ها را هم بگويد؛ دردهايى كه جلوى چشم مردم است، عيبى ندارد صدا و سيما به آنها بپردازد؛ منتها طرح اين دردها و ضعف ها و نارسايى ها بايد به گونه يى باشد كه اولاً مردم را مأيوس نكند، ثانياً مديريت را تضعيف نكند.
توفيقات دولت را بگوييد. نشان دادن توفيقات و پيشرفتهاى كشور حتماً نبايد از زبان مسؤولان و دست اندكاران باشد. فرضاً رئيس جمهور مى رود و طرحى را افتتاح مى كند. اين افتتاح، گنگ است و معلوم نيست چيست. وقتى آسفالت خيابانى خراب مى شود و مى خواهيد آن را در خبر منعكس كنيد، مثلاً مى رويد با تاكسى دار مصاحبه مى كنيد و او مى گويد چرخ ماشينم در اين چاله افتاد؛ يكى ديگر مى گويد زمستان در اين جا آب جمع شده بود و ترشح كرد به لباس مردم. خلاصه با ده نفر مصاحبه مى كنيد تا مشخص شود اين چاله چقدر چيز بدى است. پس در مورد پيشرفتها و توفيقات هم همين ميكروفون را بگيريد جلوى كسانى كه از اين پيشرفتها بهره مند و برخوردار مى شوند. صِرف اين كه مدير مربوطه بيايد بگويد در راه اندازى فلان طرح براى پانصد نفر، هزار نفر يا پنج هزار نفر شغل ايجاد شد، كافى نيست؛ بايد موضوع را تبيين كرد.
هدف ما بايد تقويت مديريت اجرايى كشور باشد. گفتم و تكرار هم مى كنم: ضعف ها و نقص ها هم بايد گفته شود تا مردم تصور نكنند اين جا بوقى است كه بنا دارد فقط از حكومت تعريف كند؛ منتها گفتنِ علاج جويانه و دلسوزانه، نه ستيزه جويانه. طرح غلط مشكلات، مضر است. طرح سؤالهايى كه پاسخ ندارد، مضر است. البته گاهى شگردهاى قشنگى زده مى شود. همين چند روز قبل ديدم كه پس از جلسه ى رؤساى سه قوه، راجع به مفاسد اقتصادى با آنها مصاحبه كردند. كار قشنگِ جالبِ تميزِ همه جانبه و هوشمندانه و زِبل وارى از آب درآورده بودند؛ خوب بود و اتفاقاً تأثير هم كرد. آدم از اين طور كارها لذت مى برد. خيلى خوب، الان دارند همان كار شماها را دنبال مى كنند؛ اينها هم به نحوى منعكس شود. البته شما مى توانيد با همين نحوه ى طرح، به شكل هوشمندانه مديران را هم هدايت كنيد. مديران گاهى نقص كار خودشان را نمى دانند. طرح نواقص كار از زبان منصفانه و بيطرفانه ى شما مى تواند به آنها كمك كند.
4- صدا و سيما و علم
اشاره كردم كه علم مقوله ى بسيار مهمى است. امروز انسان وقتى به راه هاى مختلف براى پيشرفت كشور نگاه مى كند، مى بيند همه منتهى مى شود به علم. لعنت خدا بر كسانى كه در طول ده ها سال كشور را از پيشرفت علمى باز داشتند. وقتى پيشرفت علمى وجود داشته باشد، پيشرفت فناورى را هم با خودش مى آورد، و پيشرفت فناورى هم كشور را رونق مى دهد و در جامعه نشاط به وجود مى آورد. اگر علم نباشد، هيچ چيز نيست؛ و اگر فناورى هم باشد، فناورىِ عاريه يى و دروغى و وام گرفته ى از ديگران است؛ مثل صنعت هاى مونتاژى كه وجود دارد. علم را بايد رويانيد. به نظر من رسانه مى تواند در نهضت توليد علم و فكر و نظريه و انديشه در زمينه هاى مختلف - چه در زمينه ى فنى و چه در زمينه ى انسانى و غيره - نقش ايفا كند. شما مى توانيد خط توليد علم و فكر و نظريه را برنامه ريزى شده دنبال كنيد؛ به بحثهاى منطقى و مفيد دامن بزنيد؛ كرسى هاى نوآورى را تلويزيونى كنيد و چهره هاى علمىِ نوآورِ خوب را مطرح نماييد.
خدا رحمت كند آقاى احمد بيرشك را - نمى دانم شماها با ايشان آشنا بوديد يا نه - پيرمرد جالبى بود. ما پيرىِ ايشان را ديديم و درك كرديم؛ اگرچه از نوجوانى با اسم و كتابهاى ايشان در مدرسه آشنا بوديم. پيرمرد در نود و چند سالگى، پُر تحرك و پُرتلاش بود. من از او خيلى خوشم مى آمد. ايشان با من هم ملاقات كرده بود. از جمله چيزهايى كه من از اين پيرمرد ديدم و خيلى لذت بردم، اين بود كه چند سال قبل تلويزيون به مناسبتى با او مصاحبه كرد و گزارشگر به او گفت توصيه يى به جوانها بكنيد. اين پيرمرد مثل يك جوان، جوانها را توصيه كرد به درس خواندن و علم آموختن. من خيلى خوشحال شدم. گفتم از طرف من به خاطر همين دو كلمه توصيه، از آقاى احمد بيرشك تشكر كنيد. ببينيد يك پيرمردِ معتقد به علم و پيشرفت علمى و تحرك جوانها، يك جمله حرفش مى تواند يك عالم تأثير بگذارد. به نظر من شما در مقوله ى علم، مطلقاً بى طرف نيستيد؛ جزو مسؤوليتهاى مهم شماست كه بايد مسأله ى علم را دنبال كنيد.
5- صدا و سيما و سرگرمى و تفريح
يكى از مقوله هاى بسيار مهم و يقيناً يكى از ضرورتهاى جامعه، لبخند است. لبخند يكى از نيازهاى زندگى انسان است. زندگىِ بى شادى و بى لبخند، زندگى دوزخى است. زندگى بهشتى، زندگى با لبخند است. حضرت على فرمود: «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه»؛ اگر غصه يى داريد، بايد در دلتان نگه داريد؛ مؤمن اين طورى است. لبخند و شادى مؤمن در چهره ى اوست. اصلاً چهره ها بايد شاد باشد. اگر با چهره ى خودتان مى توانيد به جامعه شادى بدهيد، بايد اين كار را بكنيد. شادى لازم است و بايد آن را براى مردم تأمين كرد؛ منتها اين كار برنامه ريزى مى خواهد. البته شماها برنامه ريزى كرده ايد. اين مواردى كه من مى گويم «بايد»، معنايش اين نيست كه شما نكرده ايد. شما كارهاى زياد و خوبى كرده ايد و من مى خواهم بر ادامه ى آنها تأكيد كنم. مراقب باشيد شادى در مردم با لودگى و ابتذال و بى بندوبارى همراه نشود؛ از اين طريق به مردم شادى داده نشود. همه جور مى شود به مردم شادى داد؛ از نوع صحيح آن شادى داده شود. گاهى اوقات يك لطيفه يا يك تعبيرِ بجا مخاطب را شاد و خوشحال مى كند؛ گاهى هم ممكن است يك آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آن طور شادى را ايجاد كند. شادى كردن و شادى دادن به مردم، به معناى لودگى نيست. يكى از آقايانى كه در صدا و سيما گاهى صحبت مى كند و مصاحبه هاى خوب و صحبتهاى خوبى دارد - من گاهى گوش كرده ام - اصلاً شوخى نمى كند؛ اما تعبيرات و كيفيت بيانش طورى است كه انسان گاهى بى اختيار لبخند به لب مى آورد؛ اين طور خوب است.
طنز فاخر و برجسته، يكى از هنرهاست. طنز، هنر خيلى بزرگى است. بنده با مرحوم صابرى شوخى مى كردم و مى گفتم «طنازها»!
طنازهاى واقعى را تقويت كنيد، پرورش دهيد و كمك كنيد تا طنز بياورند. طنز، يعنى مطلب مهمِ جدى كه با زبان شوخى بيان مى شود؛ محتوا و معنايى در آن هست، منتها به زبان شوخى.
از جمله ى سرگرمى ها، مسابقات است. مسابقات، خوب است؛ منتها بايد مراقب بدآموزى هاى قولى و عملى در آنها بود. گاهى در زبان، گاهى اصلاً در كيفيت رفتار، گاهى هم در خنده هاى بيخودى، سبكى ديده مى شود؛ و البته گاهى اوقات هم اين چيزها نيست.
يكى از مسابقه ها، مسابقه ى تلفنى است. شخصى تماس مى گيرد و به خاطر هيچى، به او جايزه مى دهند! يك روز من ديدم در يك برنامه ى تلويزيونى پنج ميليون تومان به يك نفر جايزه دادند؛ براى اين كه به چند سؤال جواب داد! اين سرگرمىِ خيلى جالبى نيست. پنج ميليون تومان، تقريباً حقوق دو سه سال يك كارمند متوسط است. ممكن است بگويند اين كار ترويج علم است. ترويج علم را از يك راهِ بهتر بكنيد؛ اين راه ضرر دارد. عده يى كه اين گونه مسابقات را نگاه مى كنند، بى منطقى به ذهن شان مى آيد و از اين بى منطقى سوءاستفاده مى كنند. اين كار منطقى ندارد كه مثلاً بنده بدانم انجيل عربى است يا يونانى است يا لاتينى است؛ بعد بگويند حالا كه شما دانستيد، اين پانصدهزار تومان يا فلان مبلغ مال شما! اين كار معنى ندارد. بنابراين، مقوله ى سرگرمى و تفريح، لزومش يك مسأله است؛ با برنامه ريزى بودن آن يك مسأله است؛ بامحتوا بودنش يك مسأله است؛ پرهيز از جهات منفى هم در آن يك مسأله است.
6- صدا و سيما و مقوله ى عدالت اجتماعى
به فضاى همدردى با فقيران دامن بزنيد. خوشبختانه صدا و سيما در چند سال گذشته برنامه هاى بسيار خوبى در اين زمينه داشته، كه درخور تقدير است. دغدغه ى عدالت را در ذهنها و دلهاى مردم دامن بزنيد؛ اين كار بسيار خوب است. البته سعى شود به جماعت فقير و تهيدست اهانت نشود و كرامت انسانىِ آنها از بين نرود. من مى بينم در بعضى از كارهايى كه در اين زمينه صورت مى گيرد، به طور دقيق اين معنا رعايت مى شود. آن پسربچه يا دختربچه يى كه مى آيد هديه يى به فلان صندوق مى دهد، حرفى از او پخش مى شود كه خيلى خوب و شيرين و لطيف است و در آن اهانت نيست؛ منتها در كنار دامن زدن به دغدغه ى عدالت اجتماعى و رسيدگى به فقرا، زندگى اشرافى و تجملاتىِ پوچ و بيهوده را هم تخريب كنيد؛ اين زندگى واقعاً در خور تخريب است. زندگى تجملاتى نبايد به هيچ وجه ترويج شود؛ بلكه بايد تخريب شود و نقطه ى منفى به حساب بيايد. چرا بيخود تجمل گرايى رواج پيدا كند؟ اگر يك نفر دلش مى خواهد متجمل باشد، ما چرا بايد آن را ترويج كنيم؟ توجه كنيد كه ما به فقير بايد عزت نفس و حس مناعت بدهيم و به غنى بايد كمك به فقير را بياموزيم. به هرحال در كل زندگى جامعه، بايد از زندگى اشرافى و تجملاتى الگوسازى نكنيم.
7- صدا و سيما و نهضت بيدارى در جهان اسلام
8- صدا و سيما و توجيه افكار عمومى در زمينه هاى مختلف
مثلاً الان مسأله ى انرژى اتمى مطرح است. افكار عمومى در اين قضيه بايد توجيه شود. شنيدم ظاهراً پريشب سيما برنامه ى خيلى خوبى داشته و با دست اندركاران قضيه در تهران و وين تماس گرفته و موضوع را بررسى كرده است؛ اين طور كارها بسيار مفيد است. افكار عمومى بايد در جريان مسائل قرار گيرد و به شكل صحيح و منطقى توجيه شود.
9- صدا و سيما و مشاركت عمومى در همه ى زمينه ه
الحمدللَّه در اين زمينه هم صدا و سيما فعاليتهاى خيلى خوبى داشته است.
لازم مى دانم چند راهبرد اجرايىِ مهم را هم عرض كنم:
نگرش به محتوا را الزامى كنيد
اولين نكته اين است كه شما در همه ى برنامه ها نگرش به محتوا را الزامى كنيد؛ همه ى برنامه هاى شما بايد پيام داشته باشد. پيام داشتن، لزوماً به معناى دلگير بودن و خسته كننده بودن نيست، كه انسان بگويد مردم خسته مى شوند؛ نه، ممكن است اين پيام در ضمنِ يك برنامه ى كاملاً شيرين و سرگرم كننده باشد؛ اما پيام داشته باشد. برنامه هاى ما نه فقط نبايد پيام منفى داشته باشد، بلكه بايد بدون پيام هم نباشد؛ يعنى خنثى هم نباشد. سريالى كه توليد مى كنيد، ميزگردى كه مى گذاريد، فيلمى كه مى سازيد، مسابقه يى كه ترتيب مى دهيد؛ بالاخره مى خواهيد محورهاى مهمى را كه مسؤوليت شماست، در بين مردم توسعه دهيد؛ شما كدام محور را مى خواهيد به اين وسيله تبيين كنيد؟ اين بايد روشن شود. به وسيله ى برنامه هاى خوب و برنامه سازى هاى خوب، گفتمان هاى مورد نياز جامعه را - كه گاهى بايد موضوعى را به شكل گفتمان عمومى درآورد - تأمين و تضمين كنيد.
پيامهاى ما نبايد متناقض باشد
نكته ى دوم اين است كه دادن پيامهاى گوناگون بايد جريانى انجام بگيرد و به شكل يك روند دربيايد؛ مقطعى و موردى فايده يى ندارد. همه ى برنامه هاى ما بايد يكديگر را كمك كنند تا اين فكر و اين انديشه در جامعه مطرح شود. ممكن است گاهى ما پيامهاى متناقض بدهيم. مثلاً از يك طرف درباره ى عدالت اجتماعى برنامه ى خيلى خوبى توليد مى كنيد؛ اما از آن طرف در خلال يك برنامه ى ديگر، عملاً عدالت اجتماعى را نقض مى كنيد! اين درست نيست؛ بايد آهنگ كلى برنامه ها يكى باشد و در بين آنها تناقض ديده نشود. در مقوله ى عدالت اجتماعى فيلمها و سريالهايى ساخته مى شود كه غالباً خانه هاى مورد استفاده ى شخصيت هاى اين فيلمها اعيانى و اشرافى است! واقعاً وضع زندگى مردم ما اين طورى است؟ آيا يك زوج جوان يا يك زن و شوهر در چنين خانه هايى زندگى مى كنند؟! اين كار چه لزومى دارد؟ سالها قبل بعضى از سريالهايى كه از سيما پخش مى شد، هرچند كيفيت آنها مثل سريالهاى الان نبود - عقب تر بود - ليكن فضاى زندگى در آنها، متواضعانه و در يك خانه ى معمولى بود؛ آن طورى خوب است. زندگى را لزوماً نبايد اعيانى و اشرافى و متجملانه معرفى كرد. فضاى تبليغى صدا و سيما اين طورى باشد. البته گاهى در اين خصوص هم به ما تذكر مى دهند و مطالبى مى گويند. تبليغات رسانه يى و گاهى تبليغ هاى خيلى پُررنگ كه مردم را به طرف مصرف گرايى سوق مى دهد، با برنامه يى كه فرضاً شما ساخته ايد تا مصرف گرايى را تقبيح كنيد، عملاً در تناقض است؛ با هم هماهنگ نيست.
بر محتوا هم نظارت كيفى كنيد
نكته ى سوم، نظارت كيفى است. من مى دانم يكى از كارهاى اجرايى شما نظارت كيفى بر برنامه هاست؛ منتها نظارت كيفى را فقط به ملاحظات فقهى و شرعى محدود نكنيد؛ مثلاً مراقبت كنيم دو هنرپيشه ى پسر و دختر در خلال بازى دست شان به هم نخورد؛ يا وقتى روى صندلى مى نشينند، فاصله يى بين شان باشد؛ اينها حتماً لازم است و به شكل هوشمندانه تر و دقيق ترى هم لازم است؛ اما فقط اينها نيست؛ بايد بر محتوا هم نظارت كيفى باشد. فيلمى كه به تهيه كننده داده ايد تا براى شما بسازد و بياورد، نظارت كنيد چقدر از محتوا برخوردار است.
از جمله كارهاى بسيار خوب اين است كه بخصوص در حين توليد، نظارت و سركشى كنيد تا پولِ زياد و بيهوده يى مصرف نشود و بعد مجبور باشيد اشكالاتش را برطرف كنيد. به هرحال بايد در نظارت كيفى بشدت سعى شود پيامهاى منفى در كارها نباشد.
تأثير برنامه بر مخاطب
نكته ى چهارم اين است كه تأثير برنامه را در مخاطب درنظر بگيريد، نه فقط افزايش بيننده را. البته يكى از سياستهاى درست صدا و سيما اين است كه بينندگان خود را افزايش دهد، كه خوشبختانه موفق هم شده و آمارها نشان مى دهد كه هم درصد بينندگان تلويزيون و هم درصد شنوندگان راديو در اين چند سال خيلى خوب افزايش پيدا كرده است؛ اين سياستِ درست و صحيحى است؛ همه ى رسانه هاى دنيا هم هدفشان اين است و شما هم مى توانيد با اين كار حتّى قصد قربت كنيد؛ منتها فقط اين كار نبايد هدف باشد، بلكه بايد ببينيد تأثير اين برنامه در مخاطب چيست. گاهى اوقات افزايش مخاطب به قيمتى است كه نمى ارزد. آنها جذب مى شوند، اما به چه جذب شده اند؟ به چيزى كه يا منفى است و يا خنثى.
جذب مخاطب به هر قيمت؟
مرحوم سيدقطب جريانى را در يكى از كتابهايش مى نويسد، كه من پيش از انقلاب آن كتاب را ترجمه كردم. مى گويد به يكى از شهرهاى امريكا رفتم و ديدم دم درِ يك كليسا اطلاعيه يى نصب كرده اند: «امشب يك برنامه ى رقص و شادى و شام سبك و موسيقى اجرا مى شود.»! تعجب كردم كه كليسا به چه مناسبت اينها را اعلام كرده! مى نويسد: كنجكاو شدم در آن ساعتِ معين بروم ببينم چه خبر است. ديدم بله، يك سالن رقص در كنار سالن كليساست؛ زوجهاى جوان مى آيند و مى رقصند؛ موسيقى هاى محرك و شهوانى هم پخش مى شود! افرادِ يك خرده مسن تر هم كنار نشسته اند و تماشا مى كنند و از نگاه كردن لذت مى برند! كشيش هم اواخر شب روى سن ظاهر شد و با رفتار خيلى آرام و ملايم رفت نور چراغها را تنظيم كرد! مى گويد فردا رفتم سراغ كشيش؛ گفتم شما كشيش هستيد يا كاباره دار؟! اين جا كليساست يا سالن رقص؟! كشيش گفت من به اين وسيله مى خواهم جوانها را به كليسا جذب كنم! اين طورى مى شود جوانها را به كليسا جذب كرد؟! جوانها به كليسا جذب نشدند، بلكه به سالن رقصِ متعلق به كليسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به كليسا مگر امتيازى دارد؟
اگر بناست فيلم يا برنامه يى پخش شود و تأثير سوئى بگذارد، چه فرقى مى كند كه من پخش كنم يا رقيب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش كنم؟ به نظر من اين منطق مهمى است و بايد به آن توجه داشت.
برنامه هاى فاخر در راديو قرآن و معارف
نكته ى پنجم، راجع به برنامه هاى راديو قرآن و راديو معارف قم است. اين دو راديو واقعاً يكى از نعمتهاى بزرگ و از جمله اقدامهاى بسيار خوب و باارزش است. چون بخصوص اين دو راديو صبغه ى مذهبى دارد، بايد برنامه هايش جزو فاخرترين ها باشد. اين دو راديو در موسيقى هاشان از ساز استفاده نمى كنند و اين تقيد را دارند - كه خوب هم است - اما چون از آواز استفاده مى كنند، بايد اين آواز از خوش صداترين، خوش آهنگ ترين و خوش مضمون ترين ها باشد. صداى بد، صداى نكره، صداى نخراشيده و دسته جمعى هاى بى ربط، مطلقاً بايد وجود نداشته باشد. بايد بهترين ها را در اين جا جمع كرد؛ چون موسيقىِ اين دو راديو بى ساز است. به هرحال چون اين دو راديو جنبه ى دينى دارند، بايد برنامه هاشان خيلى زيبا و فاخر باشد؛ قضيه ى آن اذان نشود. البته بايد به محتواى آوازها هم بشدت توجه داشت.
يك منبرى كه فرضاً براى صد نفر در يك مسجد به منبر مى رود، از روى متن كه نمى خواند؛ متكى به ذهن خودش است. يك وقت مطلبى به زبان انسان مى آيد؛ يك وقت هم حرف يا حديثى كه بايد به ياد انسان بيايد، نمى آيد و انسان چيز ديگرى به جايش مى گويد كه در جمع آن صد نفر خيلى مشكل ايجاد نمى كند؛ اما چه لزومى دارد كه ما اين مطلب را در بين چند ميليون جمعيت منتشر كنيم؟ اينها بايد كاملاً محاسبه شود. به نظر من در اين دو راديو حتماً به كارشناس هاى دقيق و روشنفكر و روشن بينِ مذهبى و دينى نياز است. اين دو راديو بايد همه ى محصولاتش درجه ى يك باشد؛ درجه ى دو هم كافى نيست.
القاء غيرمستقيم پيام
نكته ى ششم، القاء غيرمستقيم پيامها و مفاهيم است. در اين زمينه، بارها و سالها مطالبى گفته ايم. من مى بينم گاهى اوقات در فيلمهاى خارجىِ پخش شده، پيامهاى فرهنگى و گاهى پيامهاى دينىِ عجيبى وجود دارد كه انسان اصلاً احساس هم نمى كند. هنر اين است كه انسان مطلب را به شيواترين شكل و به مؤثرترين نحو بيان كند؛ اما هيچ در طرف مقابل حالت امتناع به وجود نياورد.
توجه به تربيت نيروى انسانى
نكته ى هفتم، تربيت نيروى انسانى است؛ اين موضوع خيلى مهم است. صدا و سيما دانشكده دارد؛ اين دانشكده بايد به طور جدى به تربيت نيروى انسانىِ كارآمد و كافى بپردازد. انسانهاى مناسب را هم بايد جذب كنيد. الان هنرمندهاى انقلابى و خوبى در داخل كشور هستند كه بعضى ها در رشته و كارِ خودشان بلاشك جزو برجسته هايند؛ اما صدا و سيما از اينها استفاده يى نمى كند؛ نمى دانم چرا؟ اينها با من هم ارتباط دارند؛ بعضى اوقات مى آيند و مى روند. بارها هم توصيه گونه گفته ام از اين دوستان استفاده شود. بعضى از اينها در نويسندگى، در گويندگى، در شعر، در هنرهاى تصويرى و در كارهاى ديگر خيلى خوبند؛ بعضى هاشان هم انصافاً كارهاى برجسته يى دارند.
چند تذكر كوتاه هم بدهم:
تشكيل جمع مشورتى
1- جمع مشورتىِ قوى در زمينه ى راهبردهاى كلان، مورد نياز آقاى ضرغامى است. ايشان بايد به مديريت خود، يك جمع مشورتى براى راهبردهاى كلان داشته باشند؛ افراد هوشمندى بنشينند و قوى كار كنند. البته ايشان اشاره كردند كه در هر شبكه، جمع هاى مشورتى تعيين شده اند - كه بسيار خوب است - ولى مجموع سازمان هم به اين جمع ها نياز دارد تا بتواند به طور دايم پشتيبانى كند؛ اين هميشه مورد تأكيد من بوده است و از سابق هم اين را به مديران قبلى مى گفتم.
تدوين برنامه ى پنج ساله
2- چشم انداز، هدفها و راهبردها را حداقل براى پنج سال تنظيم و تدوين كنيد. البته در خلال صحبت گفتند چيزى تدوين شده است. مشخص شود سرِ پنج سال به كجا مى خواهيم برسيم؛ قابل اندازه گيرى باشد.
افراد منفى، چهره نشوند
3- بشدت توجه كنيد كه چهره پردازى هاى منفى و ناصالح در صدا و سيما انجام نگيرد. من گاهى ديده ام انسانهايى كه هيچ ارزش علمى و هنرى ندارند، در صدا و سيما با پول مردم چهره پردازى مى شوند؛ چرا؟ البته من نمى خواهم خيلى مطلب را باز كنم؛ اما مى بينم كسى كه در رشته ى خودش اين قدر ارزشمند نيست و انسان متوسطى است، او را مى آورند و يكى دو ساعت از وقت تلويزيون را به زندگى او، به خانواده ى او و به گذشته ى سرتا پا كم ارزش او مصروف مى كنند؛ چرا؟ به نظر من علاوه بر اين كه اين «چرا» وجود دارد، «منفى» هم هست. اين كار، الگوسازى است؛ ما چه كسى را مى خواهيم الگوى جوانها قرار دهيم؟ اين طور آدمهايى را؟!
وقت گذارى مديران
4- يك تذكر مهم، وقت گذارى مديران و نپرداختن به كارهاى ديگر است. من خواهش مى كنم مديران صدا و سيما همان كارى را كه الان در صدا و سيما دارند، مهمترين كار بدانند و به كار ديگرى نپردازند؛ اين مهمترين كار شماست. پرداختن به كار ديگر، شما را از هر دو كار باز مى دارد. من يك وقت زمان رياست جمهورى، در شوراى عالى انقلاب فرهنگى جمله يى را از كتاب «سياست نامه»ى خواجه نظام الملك نقل كردم. اين كتاب، يكى از متون بسيار زيبا و فاخرِ ادبى ماست. با اين كه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان مى گذرد - دوره ى سلطان سنجر يا ملكشاه - درعين حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتى آن را مى خواند، لذت مى برد. به هرحال، يكى از توصيه هايى كه به شاهِ زمان خودش مى كند، اين است: زنهار! مردى را دو كار مفرمايى؛ مردى و كارى. راست مى گويد؛ يك مرد، يك كار. البته خود خواجه نظام الملك ده تا كار داشته! ولى به قول سعدى:
جز به خردمند مفرما عمل
گرچه عمل كار خردمند نيست
خردمند مديريت مى كند؛ اما عمل را به عهده ى ديگران مى گذارد. به هرحال، «مردى و كارى». به اين نكته هم اهميت بدهيد؛ خيلى مهم است.
از همدلى شما سپاسگزارم
5- آخرين مطلب اين است كه من از همدلى و همكارى يى كه مديران ارشد و معاونان محترم سازمان در دوره ى چند ماهه ى اخير نشان دادند، حقيقتاً و قلباً سپاسگزارى مى كنم و درخواست مى كنم اين همدلى و همكارى و تعاملِ درست را هرچه بيشتر ادامه دهيد. اين كار، بسيار مهم است؛ زمان هم مهم است؛ همدلى هم تأثير فوق العاده يى دارد.
خيلى طولانى شد؛ مى بخشيد دوستان عزيز! اى كاش نصف بيشترِ زمانى را كه من صحبت كردم، شما صحبت مى كرديد و از شما مى شنيدم؛ منتها اين دفعه اين طورى شد. شايد بشود برنامه يى گذاشت تا قدرى هم شماها بگوييد و ان شاءاللَّه ما از شما استفاده كنيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته