پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار دانشجويان در ماه مبارك رمضان

بسم الله الرّحمن الرّحيم
دانشجويان عزيز! خيلي خوش آمديد. سالهاست که اين جلسه در روزي از روزهاي ماه مبارک رمضان به همين ترتيب تشکيل مي شود. بناي اين جلسه بر حرف زدن من نيست؛ حرف زدن شماست. بنده با دانشجوها خيلي حرف دارم - حرفهاي گفتني و لازم - اما آنها را در ديدارهاي دانشجويي که به دانشگاه ها مي روم يا در بعضي از سفرها که جلسات جوانها تشکيل مي شود، در ميان مي گذارم. جلسه ي ماه رمضان عمدتاً براي اين است که از شما بشنوم. غرض ما هم از اين جلسه دو سه چيز است:
اول، تکريم دانشگاه و دانشجوست. اين کار، نمادين است. ما مي خواهيم به اين وسيله، ارزش معنوي و کرامت دانشگاه و دانشجو با زبان رسايي بيان شود؛ اين يکي از رساترين زبانهاست. ما اين جا تقريباً دو ساعت وقت مي گذاريم براي اين که با شما بنشينيم صحبت کنيم.
دوم اين است که مجموعه هاي دانشجويي کنار هم قرار بگيرند. البته بديهي است مجموعه هاي دانشجويي يي مورد نظرند که در چارچوب قوانين کشور و اصول بنيادين جمهوري اسلامي مشغول فعاليت هستند. البته هر کس پايبندتر به مباني، پايبندتر به تقوا و پايبندتر به فکر درست و ايمان باشد، براي ما عزيزتر است - در اين ترديدي نيست - اما مجموعه ي تشکلهايي که با شاخص مباني فکري و عملي اسلام و نظام جمهوري اسلامي حرکت مي کنند، براي ما مورد قبول و مطلوب هستند. همچنين جمعي از نخبگان بخشهاي ديگر - به همان ترتيبي که الان دوستمان بيان فرمودند - کنار هم مي نشينند و يک مجموعه و يک تصوير جمعي را در برابر چشم اين ملت ارائه مي کنند؛ چون جلسه ي ما را بعد همه ي مردم خواهند ديد.
سوم اين که براي من اين فرصتِ بسيار مغتنمي است تا از شما مطالبي را بشنوم؛ چون شما - چه از تشکلها، چه از نخبگان - حرفهايي داريد که براي من شنيدني است. من هر وقت از دانشجوها سخني شنيده ام، آن را يادداشت کرده ام. اين يادداشتها هم فقط نوشتن روي کاغذ نيست؛ اينها مي رود در چرخه ي کار و تلاش و اقدام؛ بعضي در رابطه ي با دانشگاه ها، بعضي در رابطه ي با وزارتخانه، بعضي در رابطه ي با بخشهاي ديگر دولتي مطرح مي شود و تا آن جايي که ممکن است، تعقيب مي شود؛ و اگر خواسته يا تذکري هست، مورد توجه قرار مي گيرد.
خوشحاليم که امسال هم توفيقي پيدا شد؛ منتها متأسفانه وقت کم شده؛ يعني الان تقريباً يک ساعت و نيم بيشتر وقت نداريم. به هرحال دوستان شروع کنند. خواهش مي کنم در مقدمه ي صحبتها از اظهار محبت و تعارف با بنده هم خودداري شود.
 ... دوستمان  مطالب مهمي را در ميان گذاشتند. هم مسأله ي کارآمدي مهم است، هم مسأله ي گفتمان دولت، که ايشان اين را با کارآمدي مرتبط کردند، که کاملاً درست و مهم است. سال پاسخگويي هم که ما مطرح کرديم، بايد به آن توجه شود؛ منتها يکي دو نکته ي ظريف در اين جا وجود دارد که بايد به آن توجه شود: اولاً وقتي شما سؤال مي کنيد و پاسخ مي خواهيد، بايد سؤالي بکنيد که پاسخ آن - از سوي هر کسي - قابل تشخيص و ارزيابي کمّي باشد؛ والاّ اين که شما بگوييد «آيا مي دانيد که از قِبل بيکاري چه مشکلاتي پيش مي آيد؟»، جوابش اين است که بله، مي دانيم. «چه کار مي کنيد؟» همين کارهايي که مي بينيد داريم مي کنيم. اين طور طرح پرسش، چيزي عايد نخواهد کرد. يا از قوه ي قضاييه بپرسيد «شما براي رفع اين ويرانه در پنج سال گذشته چه کار کرديد؟» آنها چند صفحه به شما آمار خواهند داد که اين کارها را کرده ايم. پاسخگويي مقوله ي بسيار حساسي است. چيزي که شما بايد به آن اهتمام داشته باشيد، خواست است. خواست عدالت و رفع فساد، بسيار مهم است. اين خواستها بايد وجود داشته باشد. در کنار اين خواستها، اين طور هم نباشد که همه ي کارهايي را که مسؤولان کرده اند، انسان زير سؤال ببرد و مورد ترديد قرار دهد؛ نه، واقعاً در همين زمينه هايي که شما مطرح کرديد، کارهاي خوب و زيادي صورت گرفته؛ منتها اداره ي کشور در مقطع امروز کار بسيار مشکلي است. مي دانيد امروز ما در يک چالش عظيم قرار داريم با مراکز قدرتي که فکر آنها اين است که اگر اين نظام کارآمدي خود را به طور کامل اثبات کند، عرصه براي آنها تنگ خواهد شد؛ کمااين که همين الان هم آنها مي بينند در مقابل نظام جمهوري اسلامي کم کاري کرده اند که نظام ما توانسته به پيشرفتهايي که دوستان اشاره کردند، نايل آيد. البته به شما عرض بکنم؛ پيشرفتها در بخشهاي مختلف، بيش از اينهاست. گفتمان عدالت، يک گفتمان اساسي است و - همان طور هم که چند روز پيش در جلسه يي مطرح کردم - همه چيز ماست. منهاي آن، جمهوري اسلامي هيچ حرفي براي گفتن نخواهد داشت؛ بايد آن را داشته باشيم. اين گفتمان را بايد همه گير کنيد؛ به گونه يي که هر جرياني، هر شخصي، هر حزبي و هر جناحي سر کار بيايد، خودش را ناگزير ببيند که تسليم اين گفتمان شود؛ يعني براي عدالت تلاش کند و مجبور شود پرچم عدالت را بر دست بگيرد؛ اين را شما بايد نگه داريد و حفظ کنيد؛ اين مهم است. اما در برخورد با آنچه شده، بايد خانگي برخورد کنيد؛ نه بيگانه وار و معترض. بالاخره کارهاي زيادي انجام گرفته، احياناً کوتاهي هايي هم شده؛ اما بايد مشکل را حل کرد. نبايد نتيجه ي قهري نحوه ي بيان اين باشد که بعد از چندي انسان احساس کند که به کل مجموعه بشدت معترض است؛ نه، شما براي موفقيت کل مجموعه داريد تلاش مي کنيد؛ اصلاً همه ي تلاشتان اين است که نظام را پيش ببريد. هرچه مي توانيد، جزئيات را تکميل کنيد. در بخشهايي که خلأ وجود دارد، هرچه مي توانيد، کمک کنيد تا خلأ برطرف شود. هرچه مي توانيد، شعار اصلي عدالت و آنچه را مربوط به عدالت است، تقويت و همگاني و در ذهن ها تعميق کنيد و روي پشتوانه و فلسفه ي فکري آن کار کنيد - اينها لازم است - اما کاري نکنيد که مخالفان شما اين ترديد را دامن بزنند که آيا نظام اسلامي مي تواند؟ آيا نظامي اسلامي توانسته؟ البته که مي تواند؛ البته که توانسته! مدعي دستگاه هاي مختلف از لحاظ کارآمدي، خودِ بنده هستم. من دائماً نسبت به کارآمدي، از اينها سؤال و مطالبه مي کنم؛ اما بنده اعتقادم اين است که نظام اسلامي از همه ي دولتهايي که در دوران استعمار و دوران نزديک به استعمار در کشور ما وجود داشته، قوي تر عمل کرده است. بدون ترديد نظام جمهوري اسلامي در همه ي بخشها قوي عمل کرده است. عناصر مؤمن و کارآمد در نظام وجود داشته اند؛ پشتوانه ي مردمي هم به آنها کمک کرده است. در بخشهايي ما با قدرت وارد ميدان شده ايم که فکرش را نمي توانستيم بکنيم. در همه ي بخشها اين طور است. الان جاي توضيح و بيان آمار نيست. البته اقتضاي اين دوره ي از نظام جمهوري اسلامي، اقتضاي کار بيشتر، انقلابي تر، مؤمنانه تر و همه ي امکانات را بيش از اين به ميدان آوردن است؛ اين را قبول داريم. البته کم کاري وجود دارد، اما ناکارآمدي وجود ندارد؛ بين اينها بايد تفکيک قائل شد. ناکارآمدي وجود ندارد؛ نظام اسلامي کارايي دارد. يک نشانه ي کارايي نظام، وجود شماست. جوان دانشجوي مؤمن و معتقد به نظام مي تواند حرف و انگيزه ي خودش را قوي در فضاي جامعه مطرح کند. حرف شما فردا در تمام فضاي جامعه منتشر مي شود؛ اين نکته ي خيلي مهمي است؛ اين خودش کارآمدي اين نظام است. کارآمدي نظام غير از کارآمدي اين دستگاه يا آن دستگاه است؛ نظام، نظام کارآمدي است. البته کارآمدي نظام، مجموعه ي عملکرد مثبت و منفي يي است که دستگاه هاي نظام دارند؛ اما اين برآيند مثبت است.
 ...  البته من از کمک و حمايت از نخبگان هميشه دفاع مي کنم و اعتقاد هم دارم که اين کار درست است؛ منتها به نظر من خوب است بين ورزشکارها و نخبگان علمي مقايسه نشود. ده ها سال است که اين کار در دنيا معمول است، در کشور ما هم همين طور معمول بوده است؛ اما مطرح کردن نخبگان علمي چند سال است که در اين جا معمول شده؛ در سابق چنين چيزي وجود نداشته. اين کار يواش يواش فرهنگ خواهد شد؛ به يک مسأله ي جدي و همگاني تبديل خواهد شد. البته اين هم هست که در دنيا روح عوامانه ي گرايش به ورزش غلبه دارد؛ اين را بايد تصديق کرد. الان شما مي بينيد که گاهي يک کشور را به يک فوتباليست مي شناسند. آن کشور لابد سياستمدار دارد، نخبه ي علمي دارد، عالم دارد؛ اما هيچ کس از آنها را نمي شناسند؛ گاهي خود آن کشور را هم نمي شناسند! دنيا به ورزش گرايش دارد، اما گرايش درستي نيست؛ من اين گرايش را تأييد نمي کنم. کشور ما هم يک مقدار تابع همين قضيه است. در کشور ما که مهد ورزشهاي ديگري مثل کشتي است، در عين حال الان فوتبال جاذبه ي بيشتري دارد؛ افراد مسابقات فوتبال را تماشا مي کنند و به هيجان مي آيند و با احساسات عمومي دنيا همسطح مي شوند. اينهايي که شما مي خواهيد، ان شاءالله درست خواهد شد. اعتقاد من اين است که خيلي از اين کارها را شماها قبل از آن که خودتان مصدر امور شويد، ان شاءالله خواهيد ديد که درست شده؛ بخشي از آنها هم مي ماند براي اين که وقتي شما مصدر امور شديد؛ چون اينها کارهاي بلندمدت است.
 ...  ثبت تجارب، اين طوري نيست که مثلاً يک مدير بنشيند بنويسد: تجربه ي من در اين قضيه اين است. تجارب در اسناد و مدارک و نوشته هاي يک مجموعه منعکس است. مثلاً تجربيات مجموعه هاي اقتصادي - بانک مرکزي، سازمان مديريت، وزارت اقتصاد و غيره - در اسناد و منابع و دفاتر ثبت است. بنابراين در سير کارها تجربه به دست مي آيد و همان جا هم ثبت مي شود. اين طور نيست که تجربه ها مي آيد و با آدمها مي رود و نابود مي شود؛ بعد افراد بعدي مي آيند و از آنها استفاده نمي کنند. اين که ما بگوييم در کدام بخشها، در کدام پروژه ها و در کدام رشته ها بايد کار و تحقيق شود، البته اين کارِ ويژه و تخصصي است. به نظر ما همان بنيادي که گفتيم، ان شاءالله اگر تشکيل شود، يک قسمت هم به اين چيزها اختصاص پيدا مي کند؛ اولويتها را معين خواهد کرد و به اين چيزها خواهد پرداخت. منتها معلوم است که يک کشور از نخبگان خودش چه مي خواهد. يک کشور از نخبگان خودش مي خواهد که به نيازها و مطالبات عمومي و به مصالح کشور بينديشند؛ به آنها پاسخ دهند و خودشان را متعهد بدانند. من در جمع نخبگان المپيادي - البته الحمدلله الان همه ي شما نخبه هستيد؛ بنده همه ي شما جوانها را به يک معنا نخبه مي دانم - مکرر گفته ام که نخبگان توجه داشته باشند خود را از ملت طلبگار ندانند. ما به مسؤولان مرتب سفارش مي کنيم به نخبگان رسيدگي کنند؛ اينها سرمايه ها و گنجينه هاي کشورند و البته بايد به اينها رسيدگي شود؛ در اين شکي نيست. يک مطلب اين است که ما مسؤولان بايد خود را براي پشتيباني، حمايت و دفاع از نخبگان مسؤول بدانيم؛ اما حرف ديگر اين است که ما بگوييم نخبگان خود را از ملت ايران و از کشورشان طلبگار بدانند؛ اين دومي مطلقاً قبول نيست. همه ي ما بدهکاريم: بدهکار به اين ملت، بدهکار به اين تاريخ، بدهکار به نسلهاي آينده. کساني که کشور را ترک مي کنند و به خارج مي روند، يک وقت مي روند تا معلوماتشان را تکميل کنند و برگردند؛ چه اشکالي دارد؟ اين اصلاً مانعي ندارد. مثلاً در اين جا نيازي دارند - کارگاهي، وسيله ي کاري، درسي، دانشي، رتبه يي، استادي - اين نياز در اين جا برآورده نمي شود؛ در فلان نقطه ي دنيا برآورده مي شود؛ بنابراين به آن جا مي روند و استفاده مي کنند و برمي گردند؛ اين که مورد تأييد ماست؛ ما از اين کار گله يي نداريم. اما کساني که کشور را رها مي کنند و به پشت سرشان نگاه نمي کنند، اينها سودي نمي برند. اينها خانه ي خود را که مال خودشان است و همه آنها را محلي و صاحبخانه مي دانند، رها مي کنند؛ به نقطه يي مي روند که اجير شوند! اجيري و مزدوري است؛ مزدوري با پول زياد؛ خيلي فرق مي کند. در خانه ي خود زندگي کردن، در فضاي خانه ي خود تنفس کردن، خود را صاحبخانه دانستن؛ اين کجا؟ اين که يک ايراني به فلان نقطه ي دنيا برود - مثلاً به استراليا يا کانادا يا اروپا - گيرم مرکزي هم پيدا کند که در آن جا کار کند و حقوقي هم بگيرد؛ آن حقوق هم ده برابر حقوقي باشد که در ايران خواهد گرفت؛ اما آن جا صاحبخانه نيست، همه او را بيگانه مي دانند، کسي او را صاحبِ حق نمي داند، با او احساس خويشاوندي نمي کند؛ اين کجا؟ اين طور نيست که رفتن به خارج امتيازي محسوب شود؛ نه، ماندن در اين جا امتياز است. شما در خانه ي خود، براي مردم خود و براي خانواده ي خود کار مي کنيد؛ و اين ارزش بسيار بالايي است. نخبگان از اين ملت و از اين کشورند و توقع ما اين است که براي اين ملت و اين کشور هم باشند. البته به مسؤولان هم مرتباً سفارش مي کنيم و بر خودمان هم لازم مي دانيم که از اين جماعت نخبه - که ذخاير کشورند - استفاده و حمايت کنيم.
بيانات در پايان سخنان دانشجويان
بسم الله الرّحمن الرّحيم
جلسه ي امروز ما جلسه ي بسيار خوبي بود. همان طور که اول جلسه عرض کرديم، قرار بر اين است که بنده بشنوم و دوستان مطالبي را بفرمايند. هدف از اين جلسه هم در درجه ي اول تکريم نسبت به دانشگاه است؛ مي خواهيم به دانشگاه و دانشجو در فضاي عمومي کشور احترام گذاشته شود. احترام به دانشجو و دانشگاه به معناي احترام به دانش است؛ به معناي اين نيست که ما براي قشري مجاز مي دانيم که داراي تبختر و نخوت باشد؛ نه، به هيچ وجه اين طور نيست. تکريم دانشجو و دانشگاه به معناي تکريم علم است. اگر کشور ما در زمينه ي علم سرمايه گذاري و تلاش نکند، مسلماً باز هم سالهاي متمادي در پيشرفت همه جانبه و توسعه ي کشور تأخير خواهد افتاد؛ کمااين که عقب ماندگي هاي کشور ما در دوره ي حکومت طاغوت - چه پهلوي ها و چه قاجارها - به خاطر اين بود که به مقوله ي علم در اين کشور اهميت داده نشد و علم را محترم نشمردند. وقتي در جامعه يي علم محترم شمرده مي شود که استعداد و سرچشمه ي دروني عناصر انساني کشور جوشان شود و علم بومي گردد. سرمايه گذاري براي علم، بايد با اين هدف باشد؛ والّا اين که ديگران فرآورده هاي علمي داشته باشند و فرمولها و کلماتي را به ما بياموزند و ما بدون اين که هيچ عمقي از آن به دست بياوريم، آن کلمات را ياد بگيريم، به پيشرفت هيچ کشوري کمک نمي کند؛ نه ما و نه هيچ کشور ديگري. در گذشته سرچشمه ي علم در اين کشور خشک شده بود. از طرق مختلف اين کار صورت مي گرفت: يکي اين بود که درمقابل هيمنه ي پيشرفت دانش غربي، اين تصور در کشور ما غليظ شد و مورد تأکيد قرار گرفت که ايراني قادر نيست، ايراني نمي تواند، ايراني استعداد لازم را براي پيشرفت علمي و صنعتي ندارد. امروز اين حرف به گوش شما بيگانه و ناآشناست؛ اما بدانيد که در يک دوره ي طولاني، اين فکر در کشور توليد و ترويج شد؛ گفتند ايراني به درد ادبيات مي خورد - ادبيات بزم و گل و بلبل و اين طور چيزها - آن هم ادبيات به معناي شعر؛ والّا تحقيقات ادبي را هم باز بايد اروپايي ها و مستشرقين اروپايي مي آمدند مي کردند. ايراني به درد کارهاي جدي و اساسي نمي خورد. نتيجه ي فقر علمي، فقر صنعتي شد. نتيجه ي فقر صنعتي، خرج کردن همه ي سرمايه ها براي رسيدن به سطح زندگي معمولي متعارف دنيايي شد؛ يعني وارد کردن، صنعت مونتاژ، دايم دنبال ديگران دويدن، نفت و همه ي سرمايه هاي داخلي را تقديم کردن. نتيجه ي ديگرش اين بود که خيلي از استعدادهاي طبيعي - غير از استعدادهاي انساني - در کشور ما متوقف ماند. وقتي مردمي دانشمند نبودند، اهل صنعت نبودند و فناوري و علم نداشتند، از بسياري از ثروتهاي موجود طبيعي خودشان هم غافل مي مانند. سالهاي متمادي مي گذشت؛ نفت در اين کشور بود، اما کسي نبود که بداند اين نفت چيست و به چه درد مي خورد! ديگراني که پيشرفت کرده بودند، اين ماده را مي شناختند و کاربرد آن را مي دانستند؛ لذا آنها آمدند آن را کشف و استخراج کردند؛ صاحب آن شدند و به سود خودشان تصرف کردند؛ هم در کشور ما و هم در اغلب کشورهاي نفت خيز دنيا. همه ي اينها دنباله ي عقب ماندگي علمي است. وقتي علم نباشد، صنعت نيست. وقتي صنعت نباشد، بسياري از ثروتهاي جامعه کشف نمي شود. وقتي صنعت نباشد، همه ي موجودي براي به دست آوردن صنعت روز خرج مي شود؛ دنباله روي از بيگانه و گرفتنِ ناگزيرِ فرهنگ بيگانه و تبعيت ناگزير از سياست هاي بيگانه هم به دنبالش پديد مي آيد. همه ي اينها ناشي از بي علمي است. بنابراين علم بايد در کشور ترويج شود. يکي از کارهاي مهم انقلاب همين بود؛ علم را در داخل کشور ترويج کرد. اول انقلاب در برهه ي کوتاهي ما ناگزير شديم دانشگاه نداشته باشيم. دانشگاه به مناسبت انقلاب فرهنگي و مسائلي که در دانشگاه بود، تعطيل شد. دانشگاه ها به اصرار دانشجوها تعطيل شد. در همين دانشگاه تهران گروهکها اتاق جنگ درست کردند؛ يعني از دانشگاه به عنوان وسيله يي براي آشوب، فتنه، جنگ با انقلاب، جنگ با نظام و جنگ با اسلام استفاده کردند! دانشگاه در برهه ي کوتاهي تعطيل شد؛ ليکن بعد از اين برهه ي کوتاه، فعاليت علمي و دانشگاه و دانشجو به شکل معجزه آسايي پيشرفت کرد. شماها امروز در وسط جريان قرار داريد؛ درست احساس نمي کنيد که ما چه وضعي داشتيم و از کجا به کجا رسيديم. ما در اين کشور سالهاي متمادي براي معالجات خودمان بناچار از پزشک تايلندي و پاکستاني و هندي استفاده مي کرديم؛ چون پزشک در اين کشور به قدر لازم نبود؛ اما امروز يکي از دغدغه هاي نظام اين شده که اين همه پزشک اضافي را چگونه به کار بگمارد. بعضي ها براي اين قضيه غصه مي خورند. به نظر من اين کج سليقگي است؛ غصه نيست. آن روز براي اداره ي تعداد معدود دانشگاه هاي کشور، ما استاد نداشتيم. البته اول انقلاب تعدادي استاد از کشور رفتند؛ اما آنهايي که رفتند، آنقدر زياد نبودند؛ درباره ي شمار آنها مبالغه شد. امروز خوشبختانه ما اساتيد فعال و مشغول در اين همه دانشگاهي که در کشور به وجود آمده، فراوان داريم. تعداد دانشگاه هاي امروز نسبت به گذشته قابل مقايسه نيست. ممکن است در سياستگذاري ها و اجراي آن سياست ها اشتباهاتي وجود داشته باشد - از گسترش کمّي به اين شکل، من به طور مطلق دفاع نمي کنم - ليکن نکته ي اصلي اين است که به علم اهميت داده شد. من امروز مي خواهم همين نکته را به شما عرض کنم. عزيزان من! به علم اهميت دهيد. کليد اصلي باز کردن قفلهاي گوناگون، اهميت دادن به علم است. البته در کنار آن، اين امر بديهي را هم بايد در نظر داشته باشيد که علم و عالم همان قدر که مي توانند مفيد باشند، مي توانند مضر هم باشند؛ «چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد کالا». اگر کسي که علم در وجود او هست، تقوا و پرهيزگاري و امانت و صداقت در او نباشد، مي تواند موجود مضري باشد؛ مي تواند عليه کشور و مصالح کشور، علم خودش را مورد استفاده قرار دهد. بنابراين در کنار علم، فرهنگ و تزکيه و اخلاق و معنويت هم لازم است؛ در اين هيچ شبهه نکنيد. حرکتهايي که انجام مي دهند براي اين که محيط دانشگاه و دانشجو را محيط بي ديني و بي معنويتي کنند، به نظر من گرچه يک مقدارش از روي غفلت است، اما يک مقدارش هم حساب شده است. در اين قضيه خيلي ها مقصرند؛ هم در دانشگاه ها مقصر وجود دارد، هم در خود دستگاه هاي وزارتي و دولتي. عده يي حساب شده مي خواهند محيطهاي دانشجويي و دانشگاه را - که محيط علم و گسترش علمي و رشد علمي و پرورش علمي و آينده ي علمي کشور است - از معنويت تهي کنند تا در آن، ايمان و تقوا و معنويت و خدا و تعهد ديني وجود نداشته باشد؛ اين قطعاً حرکتي است به ضرر مصالح کشور.
پروردگارا! دلهاي جوان و آماده و مستعد را از نور معرفتِ خودت سرشار کن. پروردگارا! نشست صائمانه ي اين جوانان عزيز را که در ساعتي از روز ماه رمضان انجام گرفت، مشمول برکات و توجهات خاص خودت قرار بده. پروردگارا! جوانان ما را از صلاح و سداد برخوردار بفرما. پروردگارا! آينده ي کشور را به دست اين جوانان، آينده ي علم و معرفت و تقوا قرار بده؛ دشمنان را از نفوذ در اين کشور و در نظام جمهوري اسلامي روزبه روز مأيوس تر بفرما؛ قلب مقدس ولي عصر را از ما شاد و خشنود کن؛ شهداي ما را با پيغمبر و اولياي پيغمبر محشور بفرما؛ روح مطهر امام بزرگوار را با اوليايت محشور کن.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته