بسم الله الرّحمن الرّحيم
برادران و خواهران عزيز! خيلي خوش آمديد هم ايام فرخنده ي هفته ي وحدت، و هم روز معلم و روز کارگر و هفته ي بزرگداشت معلم را تبريک عرض مي کنم و از خداوند متعال علو درجات شهيد بزرگ انقلاب - مرحوم آيت الله شهيد مطهري - را مسألت مي کنم که حقاً و انصافاً براي ديروز و امروز و فرداي کشور معلم بزرگي بود؛ يک متفکر دين شناسِ مؤمنِ بااخلاص و پُرکار. معلمي و کارگري به معناي گسترده، در زيباترين شکل آن در اين شخصيت عظيم انقلاب متجلي و متبلور بود. تجليلي که ما از مقام معلم يا مقام کارگر مي کنيم - چه در اين مناسبت و چه در مناسبتهاي گوناگون ديگر - صرفاً يک تعارف زباني نيست؛ بيان منطق اسلام درباره ي تعليم و تربيت و کار و کارگر است؛ ارائه ي فرهنگ اسلامي در اين دو زمينه است. در بسياري از موارد، مشکل يک جامعه غلط فهميدن است. وقتي در جامعه يي مثلاً به کارگر فقط به صورت يک وسيله براي توليد نگاه مي شود و شخصيت انساني و کرامت انساني او ناديده گرفته مي شود، هرچه هم به او پاداش مادي بدهند، براي او قانع کننده نيست. يا اگر معلم يک عضو تشريفاتي جامعه به حساب بيايد و در برنامه ها و سياستها و قوانين، پشتيباني کلان از معلمان حالت اقتصادي به خود بگيرد و جنبه ي انساني و اخلاقي و ارزشي معلم ناديده گرفته شود، اهانت به معلم است. يقيناً معيشت، مسأله ي مهمي است و بايد هم به آن برسند؛ ليکن مسأله ي انسان و ارزش انسان، در قضيه ي معيشت خلاصه نمي شود. در اسلام، معلم يک مقام حقيقتاً والاست. اگر فرهنگ اسلامي بر جامعه يي حاکم باشد، همه ي مردم بايد خود را مديون معلم بدانند؛ چون معلم کسي است که ماده ي خام انساني را به يک نيروي فعال، سازنده، جوشان، مفيد، متخصص و عالم تبديل مي کند؛ اين بزرگترين کاري است که در عالم طبيعت ممکن است انجام بگيرد. کارگر، کسي است که مهمترين بخش حرکت جامعه را بر دوش گرفته است. بخش عمده يي از کار و تلاش و سازندگي و توليد، روي نيروي انساني متمرکز است؛ يعني کاري که کارگر مي کند. اگر ارزش کارگر در جامعه فهميده شود، همه ي کساني که از هر کدام از مواهب جامعه برخوردارند، خود را مديون کارگر مي دانند؛ اين براي کارگر و معلم احساس شرف، کرامت و حرمت به وجود مي آورد. در يک جامعه، اين مهم است. سياستگذار و برنامه ريز و قانون نويس هم اگر به همين کرامت و حرمت براي قشر معلم يا قشر کارگر معتقد باشد، قانون را طوري مي نويسد و سياست اجرايي را به گونه يي تنظيم مي کند که حق آنها - آن چنان که شايسته است - ادا شود. اگر با چشم حقيقت بين نگاه کنيم، قشر کارگر و قشر معلم - که سازندگان و توليدکنندگان اصلي کشور و اداره کنندگان حقيقي يک جامعه به حساب مي آيند - صدها بار شرف دارند بر کساني که سر سفره ي آماده ي مصرف مي نشينند و فقط مصرف مي کنند؛ بدون اين که خيري براي جامعه يا براي پيشرفت آن داشته باشند.
درباره ي مسأله ي کارگر آنچه لازم است، اين است که در محدوده ي امکانات دولت - نه بيش از امکانات؛ به همان اندازه يي که توان اجرايي دولت و کشور اجازه مي دهد - قوانين طوري تنظيم شود و سياستهاي اجرايي طوري ترتيب داده شود که کارگر، هم احساس امنيت شغلي کند و هم احساس کند که ارزش کار او فهميده شده است. از يک طرف به حق کارگر رسيدگي شود، از طرف ديگر هم طوري عمل نشود که سرمايه گذار از استخدام کارگر احساس وحشت کند. هر دو طرف قضيه را بايد واقع بينانه و حکيمانه مشاهده کرد تا نتيجه آن، هم امنيت شغلي کارگر و هم دستيابي او به حقوق حقه ي خود شود.
درباره ي معلمان هم توجه شود که کاري که بر دوش معلم است، يکي از بزرگترين کارهايي است که بشر مي تواند انجام دهد. توليد او مهمترين توليد است؛ توليد انسان فرزانه و آگاه و کارآمد. او کسي است که چشمه هاي استعداد را در وجود انسانها جاري مي کند و اين ماده ي خام انساني را - که کودک و نوجوان ماست - به يک شخصيت انساني کارآمد، با فکر و مفيد براي جامعه و کشور و تاريخ تبديل مي کند. همه ي دستهاي قدرتمندي که تاريخ را به حرکت درآورده اند، به دست معلمان قدرت پيدا کرده اند؛ معلمان بوده اند که آنها را کارآمد کرده اند؛ والّا اگر مراقبت و مهرباني و زحمت و تلاش معلم پشت سر بسياري از استعدادها نباشد، در وجود انسانها دفن خواهد شد و از بين خواهد رفت؛ بنابراين معلم را بايد قدر دانست.
نظام اسلامي هم حقيقتاً مديون قشر معلم و قشر کارگر است. هم در آغاز پيدايش انقلاب، اين دو قشر کمک بزرگي کردند؛ و هم در حفظ انقلاب و نظام اسلامي تا امروز؛ چه در دوران دفاع مقدس، چه قبل از آن، و چه بعد از آن تا امروز. خيلي دستها در کار بود تا بتوانند اين دوقشر را از نظام جدا کنند؛ روي نقطه ضعفها، نقطه هاي گله آميز و شکوه برانگيز تکيه مي کردند، درباره ي آنها مبالغه مي کردند، يا آنها را برجسته و درشت مي کردند تا اين دو قشر مؤمن و علاقه مند و خدوم را در مقابل انقلاب و نظام قرار دهند؛ نتوانستند و اين دستها تا امروز ناموفق بوده اند.
من به شما عرض کنم؛ تلاش براي زنده کردن خواسته هاي صنفي و استنتاج از همه ي اينها براي مواجهه ي با انقلاب و نظام به سود دشمنان نظام، امروز هم وجود دارد؛ امروز هم تلاش مي کنند؛ همه مراقب باشند. اين جداست از اين که ما به دولت و مسؤولان و به قانونگذار توصيه و تأکيد کنيم که مراقب باشند حقوق حقه ي اين دو قشر و ساير اقشار ضايع نشود؛ اين به جاي خود محفوظ و بايد بشود. در اين طرف قضيه، کارگران و معلمان ما از روز اول نقطه ي مرکزي توجه دشمنان شدند؛ تلاش هم شد تا اينها را از نظام و انقلاب جدا کنند؛ اما هوشياري و ايمان و نجابت و هوشمندي و فهم اين دو قشر تلاش دشمن را خنثي کرد. جامعه ي معلمان، امروز يک جامعه ي خوشنام در کشور ما است؛ اما بعضي تصميم گرفته اند اينها را در چشم مردم از اين خوشنامي خارج کنند؛ اين را ما در بعضي از تلاشها مي بينيم. بعضي دانسته به دشمن خدمت مي کنند، بعضي هم ندانسته خدمت مي کنند؛ نمي فهمند چه مي کنند. امروز که کشور احتياج دارد به اين که در ميدان تعليم، تربيت، تحقيق و ساختن انسانهاي والا، سرعت مضاعف داشته باشد تا عقب ماندگي هاي دورانهاي قبل را جبران کند - و به فضل الهي بسيار هم پيش رفته ايم - يکي از کارها اين است که بر اين حرکت سکته يي وارد کنند؛ هم به دانشگاه مي پردازند - تا شايد بتوانند دانشگاه ها را دچار اختلال کنند - و هم به مدارس مي پردازند. البته معلمان ما بيدار و هوشيارند و قدر خدمت و خوشنامي خودشان را مي دانند، و مي دانند که هرگونه تحريک پذيري از دستهاي توطئه گر بيگانگان يا عوامل بيگانه، چطور آنها را در مقابل اولياي دانش آموزان قرار مي دهد. اولياي دانش آموزان يعني چه کساني؟ يعني همه ي ملت. اينها توطئه است؛ در مورد کارگران هم از اين کارها کردند. همين الان صحبت بود از توطئه يي که اول انقلاب در کارخانه هاي اطراف تهران انجام دادند، که خداي متعال توطئه هاي آنها را خنثي کرد. خيلي دقيق طراحي کرده بودند؛ اما دست ايمان مردم، هوشياري مردم و جوانان با اخلاص ما در همين کارخانه جات به دهان آنها مشت کوبيد و آنها را عقب راند. البته عقب مي روند، ولي طمع ورزي ها جايي نمي رود. اين يک توهم نيست، يک واقعيت است. امروز قدرتهاي استکباري دنيا مثل دوران استعمار قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم دهان باز کرده اند تا هر نقطه يي را که براي آنها ثروت و قدرت بيشتري ايجاد مي کند، ببلعند. طرح «خاورميانه ي بزرگ» که باند حاکم بر کشور امريکا با صحنه گرداني اساسي صهيونيست ها آن را طراحي کردند، براي چيست و معنايش چيست؟
خاورميانه، منطقه ي ثروتمندي است؛ طمع بلعيدن آن، اينها را آرام و راحت نمي گذارد؛ قصدشان بلعيدن اين منطقه است. البته نمي توانند؛ اين لقمه گلوگير است و آنها را خفه خواهد کرد. اين سياستها و اين سوءنيتها متوجه کشور ما هم هست، منتها از ايران اسلامي مي ترسند. نه اين که از من و امثال من بترسند؛ نه، از شما مي ترسند؛ از ملت مي ترسند؛ از ايمانتان مي ترسند؛ از حضور شما در صحنه مي ترسند؛ از انتخاباتتان مي ترسند؛ لذا نزديک نمي شوند؛ ليکن طمع هاي آنها هست.
ببينيد با عراق چه مي کنند! ببينيد با ملت مظلوم فلسطين چه مي کنند! امروز پرچم مبارزه ي با تروريسم در دست امريکاست؛ اين پرچم را گرفته است و مرتب به اين طرف و آن طرف مي تازد و خودش را به ميمنه و ميسره مي زند، که ما مي خواهيم با تروريسم مبارزه کنيم؛ آن وقت ترور واضحِ با اعلام قبلي شخصيتهاي فلسطيني را که سلاّخها و جنايتکارهاي صهيونيست انجام مي دهند، تأييد مي کنند؛ خجالت هم نمي کشند و شرم هم نمي کنند! خود همين دليل بر اين است که اينها رو به زوالند و نمي فهمند. براي يک نظام و يک رژيم سياسي، ضعف حقيقي و افول قدرت وقتي شروع مي شود که اين رژيم و اين نظام، استدلال سياسي و قانع کننده ي براي کار خود، و حقانيت سياسي خود را از دست بدهد. وقتي رژيمي حقانيت سياسي اش از دست رفت و استدلال او براي موجوديت و کارهاي خودش از دست او خارج شد، آن وقت قدرت معنوي خود را از دست داده است و سقوط او شروع شده است؛ ولو در ظاهر چيزي فهميده نشود و خود او نفهمد. اينها اين قدر مست قدرت و شهوتند که نمي فهمند ضعف استدلال و فقدان حقانيت سياسي آنها در دنيا، با آنها چه دارد مي کند.
به جنايتکار صهيونيست - يعني شارون - تبريک مي گويد که تو احمد ياسين را کشتي يا شهيد رنتيسي را ترور کردي! استدلالش براي اين کار چيست؟ اين است که دولت اسرائيل از خودش دفاع مي کند. عجب! مگر منطق ديکتاتورهاي عالم، آن جايي که مردم و مخالفان خود را سرکوب و تار و مار و شکنجه مي کنند، غير از اين است؟! همه ي چهره هاي نحس و خبيث سياسي دنيا که معروف به خباثت و ديکتاتوري هستند، مخالفان خود را با همين منطق تار و مار کرده اند؛ مي گويند ما از موجوديت خود دفاع مي کنيم. او مي گويد اسرائيل از موجوديت خودش دفاع مي کند. شيخ احمد ياسين، پيرمرد فلجِ روي چرخ نشسته، مگر غير از زبان و غير از فکر کار ديگري مي توانست بکند؟ شما که مي گوييد ما با آزادي بيان و آزادي فکر موافقيم. او را مي زنند شهيد مي کنند، و او تبريک مي گويد! وقاحت را ببينيد چقدر است! دنيا اين را قبول کرد؟ ابداً. خود غربي ها و افکار عمومي هم اين را قبول نکردند. اين يعني از دست رفتن حقانيت سياسي؛ يعني اينها ديگر منطق ندارند و آنچه مي گويند، مورد قبول افکار منصف دنيا قرار نمي گيرد. عين همين کار الان در عراق دارد انجام مي گيرد. جنجالهايي که اخيراً در عراق پيدا شده است و اين مواجهه ي در نجف و کربلا و بصره و ديگر مناطق، از اين جا شروع شد که امريکايي ها يک نشريه را فقط به اين دليل که به امريکايي ها بد مي گويد و در مخالفت با امريکايي ها مي نويسد، توقيف کردند. مگر شما نمي گوييد ما با آزادي قلم موافقيم؟ مگر به دروغ ادعا نمي کنيد که طرفدار آزادي فکر و آزادي قلم و آزادي بيان هستيد؟ پس چرا يک روزنامه را بستيد؟ چون عليه اشغالگران و چکمه پوشاني که به خانه ي مردم پا گذاشته اند، مطلب نوشته؟ اين کشتار و اين سرکوب به دنبال چنين قضيه يي پيش مي آيد. امروز امريکايي ها و انگليسي ها براي حضور خود در عراق هيچ توجيه و استدلالي ندارند. گفتند براي مبارزه ي با تروريسم و براي دفاع از حقوق بشر و براي ايجاد دمکراسي آمده ايم. اين دمکراسي است؟! اين حقوق بشر است؟! زن و کودک عراقي و مرد و جوان عراقي در خانه و سرزمين خود بيگانه يي را ببيند که بر او مسلط است و به او زور مي گويد؟ در اول کار کتمان کردند که براي چه آمده اند؛ اما الان که افکار عمومي امريکا رفته رفته اعلام مخالفت مي کند، رئيس جمهور نادان امريکا همين يکي دو هفته پيش در نطق خود گفته است که اگر ما بتوانيم از نفت عراق استفاده کنيم، از نفت فلان کشور و فلان کشور بي نياز خواهيم شد! يعني اقرار کرد که براي نفت آمده اند؛ اقرار کرد که براي دفاع از حقوق بشر و دفاع از دمکراسي نيامده اند؛ منافع کمپانيها آنها را به اين کشور کشاند. اين منطق در دنيا شکست خورده است؛ ولو کساني بترسند و حرف نزنند، يا حرف بزنند و رسانه هاي صهيونيستي حرفهاي اينها را منعکس نکنند. نظامي که براساس چنين منطق شکست خورده يي در دنيا، اين طور عربده کشي مي کند و به چپ و راست مي زند، محکوم به شکست و نابودي است. امريکا روند نابودي رژيم استکباري خودش را آغاز کرده، خيلي هم پيش رفته و مردم دنيا شاهد اين خواهند بود؛ هرچند با استفاده ي از قدرت، سروصدايي مي کند. در عراق امريکايي ها گير افتاده اند و راه خلاصي هم ندارند؛ مثل گرگي که دمش در تله گير کرده است؛ پنجه مي زند، نعره مي زند و اگر چيزي دم دستش بيايد، دندان هم مي زند. اين گرگ گرفتار يا بايد فشار بياورد و دمش از بيخ کنده شود تا بتواند خود را خلاص کند، يا بايد همين طور بماند. اينها در لجن فرو رفته اند. آن وضع صهيونيستهاست در کشور مظلوم فلسطين، اين هم وضع اينهاست در کشور مظلوم عراق. سرانجام قدرت مظلوميت بر قدرت ظلم بي مهار و بي حسابي که اينها دارند انجام مي دهند، غلبه خواهد کرد.
با ايران اسلامي هم خيلي دشمن اند؛ به خاطر اين که همين حرفها در ايران هست. حقايقي که ما امروز اين طور راحت در فضاي کشور مطرح مي کنيم و مردم ما اينها را هوشمندانه خودشان درک مي کنند، در دنيا فرصت گفته شدن پيدا نمي کند. اگر کسي هم جايي اين حقايق را بيان کند، رسانه ها او را بکلي محدود و بايکوت مي کنند و نمي گذارند اين حرفها پخش شود؛ آن هم در سطح يک ملت بزرگ. ترس آنها از ايران، ترس از ملت است؛ ترس از اسلام است. اشتباه نشود؛ از اشخاص نمي ترسند. من و امثال من بدون پشتوانه ي مردمي و بدون ايمان عميق مردمي هيچ ايم. سياستمدارها مثل ديوار نازک و بي پشتوانه يي هستند که با يک فشار مي شود آنها را از بين برد. آن چيزي که در مقابل اينها مي تواند ايستادگي کند، سد محکم ملتهاست. ملتها بايد بيدار شوند و امروز در دنيا ملتهاي اسلامي دارند بيدار مي شوند. اينها از همين شور و نشاط و ايمان و هوشمندي و حضور شما در صحنه مي ترسند؛ در انتخاباتي که گذشت، حضور شما اينها را ترساند و بي روحيه کرد. باز هم انتخابات در پيش است. من به مردم حوزه هايي که بناست در چند روز آينده در آن جا انتخابات برگزار شود، توصيه ي مؤکد مي کنم که با کمال جديت در انتخابات شرکت کنند. اگرچه در همه جا انتخابات برگزار نمي شود، اما بناست ده ها نماينده به مجلس بروند. بگذاريد شور و حماسه ي مردم در مناطقي که بناست انتخابات انجام بگيرد، باز هم نشانه يي از حضور عظيم مردمي باشد. در موارد ديگر هم حضور و ميدانداري و هوشياري مردم حرف اول و آخر را مي زند، و اين به برکت اسلام و تعاليم اسلام و هدايت اسلام است. بدون هدايت اسلامي و بدون ايمان عميق ديني و اسلامي، نه چنين مقاومتي شکل مي گرفت و نه در مقابل توطئه ها و حيله ها و تزويرهاي دشمنان، اين حمايت باقي مي ماند. اين که ملت ما اين طور مستحکم ايستاده اند، به خاطر همين ايمان معنوي است؛ و اين ادامه پيدا خواهد کرد و به لطف و حول و قوه ي الهي و به کوري چشم دشمنان، ايمان مردم روزبه روز عميق تر و حمايت مردم از نظام بيشتر خواهد شد.
توفيق و سعادت و کاميابي همه ي شما برادران و خواهران و همه ي کارگران عزيز و معلمان عزيز و مسؤولاني را که دست اندرکار اين عزيزان هستند، از خداي متعال مسألت مي کنم و نصرت اسلام و مسلمانان سراسر جهان، بخصوص کشورهاي مظلوم را از خداوند متعال خواستارم.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته
برادران و خواهران عزيز! خيلي خوش آمديد هم ايام فرخنده ي هفته ي وحدت، و هم روز معلم و روز کارگر و هفته ي بزرگداشت معلم را تبريک عرض مي کنم و از خداوند متعال علو درجات شهيد بزرگ انقلاب - مرحوم آيت الله شهيد مطهري - را مسألت مي کنم که حقاً و انصافاً براي ديروز و امروز و فرداي کشور معلم بزرگي بود؛ يک متفکر دين شناسِ مؤمنِ بااخلاص و پُرکار. معلمي و کارگري به معناي گسترده، در زيباترين شکل آن در اين شخصيت عظيم انقلاب متجلي و متبلور بود. تجليلي که ما از مقام معلم يا مقام کارگر مي کنيم - چه در اين مناسبت و چه در مناسبتهاي گوناگون ديگر - صرفاً يک تعارف زباني نيست؛ بيان منطق اسلام درباره ي تعليم و تربيت و کار و کارگر است؛ ارائه ي فرهنگ اسلامي در اين دو زمينه است. در بسياري از موارد، مشکل يک جامعه غلط فهميدن است. وقتي در جامعه يي مثلاً به کارگر فقط به صورت يک وسيله براي توليد نگاه مي شود و شخصيت انساني و کرامت انساني او ناديده گرفته مي شود، هرچه هم به او پاداش مادي بدهند، براي او قانع کننده نيست. يا اگر معلم يک عضو تشريفاتي جامعه به حساب بيايد و در برنامه ها و سياستها و قوانين، پشتيباني کلان از معلمان حالت اقتصادي به خود بگيرد و جنبه ي انساني و اخلاقي و ارزشي معلم ناديده گرفته شود، اهانت به معلم است. يقيناً معيشت، مسأله ي مهمي است و بايد هم به آن برسند؛ ليکن مسأله ي انسان و ارزش انسان، در قضيه ي معيشت خلاصه نمي شود. در اسلام، معلم يک مقام حقيقتاً والاست. اگر فرهنگ اسلامي بر جامعه يي حاکم باشد، همه ي مردم بايد خود را مديون معلم بدانند؛ چون معلم کسي است که ماده ي خام انساني را به يک نيروي فعال، سازنده، جوشان، مفيد، متخصص و عالم تبديل مي کند؛ اين بزرگترين کاري است که در عالم طبيعت ممکن است انجام بگيرد. کارگر، کسي است که مهمترين بخش حرکت جامعه را بر دوش گرفته است. بخش عمده يي از کار و تلاش و سازندگي و توليد، روي نيروي انساني متمرکز است؛ يعني کاري که کارگر مي کند. اگر ارزش کارگر در جامعه فهميده شود، همه ي کساني که از هر کدام از مواهب جامعه برخوردارند، خود را مديون کارگر مي دانند؛ اين براي کارگر و معلم احساس شرف، کرامت و حرمت به وجود مي آورد. در يک جامعه، اين مهم است. سياستگذار و برنامه ريز و قانون نويس هم اگر به همين کرامت و حرمت براي قشر معلم يا قشر کارگر معتقد باشد، قانون را طوري مي نويسد و سياست اجرايي را به گونه يي تنظيم مي کند که حق آنها - آن چنان که شايسته است - ادا شود. اگر با چشم حقيقت بين نگاه کنيم، قشر کارگر و قشر معلم - که سازندگان و توليدکنندگان اصلي کشور و اداره کنندگان حقيقي يک جامعه به حساب مي آيند - صدها بار شرف دارند بر کساني که سر سفره ي آماده ي مصرف مي نشينند و فقط مصرف مي کنند؛ بدون اين که خيري براي جامعه يا براي پيشرفت آن داشته باشند.
درباره ي مسأله ي کارگر آنچه لازم است، اين است که در محدوده ي امکانات دولت - نه بيش از امکانات؛ به همان اندازه يي که توان اجرايي دولت و کشور اجازه مي دهد - قوانين طوري تنظيم شود و سياستهاي اجرايي طوري ترتيب داده شود که کارگر، هم احساس امنيت شغلي کند و هم احساس کند که ارزش کار او فهميده شده است. از يک طرف به حق کارگر رسيدگي شود، از طرف ديگر هم طوري عمل نشود که سرمايه گذار از استخدام کارگر احساس وحشت کند. هر دو طرف قضيه را بايد واقع بينانه و حکيمانه مشاهده کرد تا نتيجه آن، هم امنيت شغلي کارگر و هم دستيابي او به حقوق حقه ي خود شود.
درباره ي معلمان هم توجه شود که کاري که بر دوش معلم است، يکي از بزرگترين کارهايي است که بشر مي تواند انجام دهد. توليد او مهمترين توليد است؛ توليد انسان فرزانه و آگاه و کارآمد. او کسي است که چشمه هاي استعداد را در وجود انسانها جاري مي کند و اين ماده ي خام انساني را - که کودک و نوجوان ماست - به يک شخصيت انساني کارآمد، با فکر و مفيد براي جامعه و کشور و تاريخ تبديل مي کند. همه ي دستهاي قدرتمندي که تاريخ را به حرکت درآورده اند، به دست معلمان قدرت پيدا کرده اند؛ معلمان بوده اند که آنها را کارآمد کرده اند؛ والّا اگر مراقبت و مهرباني و زحمت و تلاش معلم پشت سر بسياري از استعدادها نباشد، در وجود انسانها دفن خواهد شد و از بين خواهد رفت؛ بنابراين معلم را بايد قدر دانست.
نظام اسلامي هم حقيقتاً مديون قشر معلم و قشر کارگر است. هم در آغاز پيدايش انقلاب، اين دو قشر کمک بزرگي کردند؛ و هم در حفظ انقلاب و نظام اسلامي تا امروز؛ چه در دوران دفاع مقدس، چه قبل از آن، و چه بعد از آن تا امروز. خيلي دستها در کار بود تا بتوانند اين دوقشر را از نظام جدا کنند؛ روي نقطه ضعفها، نقطه هاي گله آميز و شکوه برانگيز تکيه مي کردند، درباره ي آنها مبالغه مي کردند، يا آنها را برجسته و درشت مي کردند تا اين دو قشر مؤمن و علاقه مند و خدوم را در مقابل انقلاب و نظام قرار دهند؛ نتوانستند و اين دستها تا امروز ناموفق بوده اند.
من به شما عرض کنم؛ تلاش براي زنده کردن خواسته هاي صنفي و استنتاج از همه ي اينها براي مواجهه ي با انقلاب و نظام به سود دشمنان نظام، امروز هم وجود دارد؛ امروز هم تلاش مي کنند؛ همه مراقب باشند. اين جداست از اين که ما به دولت و مسؤولان و به قانونگذار توصيه و تأکيد کنيم که مراقب باشند حقوق حقه ي اين دو قشر و ساير اقشار ضايع نشود؛ اين به جاي خود محفوظ و بايد بشود. در اين طرف قضيه، کارگران و معلمان ما از روز اول نقطه ي مرکزي توجه دشمنان شدند؛ تلاش هم شد تا اينها را از نظام و انقلاب جدا کنند؛ اما هوشياري و ايمان و نجابت و هوشمندي و فهم اين دو قشر تلاش دشمن را خنثي کرد. جامعه ي معلمان، امروز يک جامعه ي خوشنام در کشور ما است؛ اما بعضي تصميم گرفته اند اينها را در چشم مردم از اين خوشنامي خارج کنند؛ اين را ما در بعضي از تلاشها مي بينيم. بعضي دانسته به دشمن خدمت مي کنند، بعضي هم ندانسته خدمت مي کنند؛ نمي فهمند چه مي کنند. امروز که کشور احتياج دارد به اين که در ميدان تعليم، تربيت، تحقيق و ساختن انسانهاي والا، سرعت مضاعف داشته باشد تا عقب ماندگي هاي دورانهاي قبل را جبران کند - و به فضل الهي بسيار هم پيش رفته ايم - يکي از کارها اين است که بر اين حرکت سکته يي وارد کنند؛ هم به دانشگاه مي پردازند - تا شايد بتوانند دانشگاه ها را دچار اختلال کنند - و هم به مدارس مي پردازند. البته معلمان ما بيدار و هوشيارند و قدر خدمت و خوشنامي خودشان را مي دانند، و مي دانند که هرگونه تحريک پذيري از دستهاي توطئه گر بيگانگان يا عوامل بيگانه، چطور آنها را در مقابل اولياي دانش آموزان قرار مي دهد. اولياي دانش آموزان يعني چه کساني؟ يعني همه ي ملت. اينها توطئه است؛ در مورد کارگران هم از اين کارها کردند. همين الان صحبت بود از توطئه يي که اول انقلاب در کارخانه هاي اطراف تهران انجام دادند، که خداي متعال توطئه هاي آنها را خنثي کرد. خيلي دقيق طراحي کرده بودند؛ اما دست ايمان مردم، هوشياري مردم و جوانان با اخلاص ما در همين کارخانه جات به دهان آنها مشت کوبيد و آنها را عقب راند. البته عقب مي روند، ولي طمع ورزي ها جايي نمي رود. اين يک توهم نيست، يک واقعيت است. امروز قدرتهاي استکباري دنيا مثل دوران استعمار قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم دهان باز کرده اند تا هر نقطه يي را که براي آنها ثروت و قدرت بيشتري ايجاد مي کند، ببلعند. طرح «خاورميانه ي بزرگ» که باند حاکم بر کشور امريکا با صحنه گرداني اساسي صهيونيست ها آن را طراحي کردند، براي چيست و معنايش چيست؟
خاورميانه، منطقه ي ثروتمندي است؛ طمع بلعيدن آن، اينها را آرام و راحت نمي گذارد؛ قصدشان بلعيدن اين منطقه است. البته نمي توانند؛ اين لقمه گلوگير است و آنها را خفه خواهد کرد. اين سياستها و اين سوءنيتها متوجه کشور ما هم هست، منتها از ايران اسلامي مي ترسند. نه اين که از من و امثال من بترسند؛ نه، از شما مي ترسند؛ از ملت مي ترسند؛ از ايمانتان مي ترسند؛ از حضور شما در صحنه مي ترسند؛ از انتخاباتتان مي ترسند؛ لذا نزديک نمي شوند؛ ليکن طمع هاي آنها هست.
ببينيد با عراق چه مي کنند! ببينيد با ملت مظلوم فلسطين چه مي کنند! امروز پرچم مبارزه ي با تروريسم در دست امريکاست؛ اين پرچم را گرفته است و مرتب به اين طرف و آن طرف مي تازد و خودش را به ميمنه و ميسره مي زند، که ما مي خواهيم با تروريسم مبارزه کنيم؛ آن وقت ترور واضحِ با اعلام قبلي شخصيتهاي فلسطيني را که سلاّخها و جنايتکارهاي صهيونيست انجام مي دهند، تأييد مي کنند؛ خجالت هم نمي کشند و شرم هم نمي کنند! خود همين دليل بر اين است که اينها رو به زوالند و نمي فهمند. براي يک نظام و يک رژيم سياسي، ضعف حقيقي و افول قدرت وقتي شروع مي شود که اين رژيم و اين نظام، استدلال سياسي و قانع کننده ي براي کار خود، و حقانيت سياسي خود را از دست بدهد. وقتي رژيمي حقانيت سياسي اش از دست رفت و استدلال او براي موجوديت و کارهاي خودش از دست او خارج شد، آن وقت قدرت معنوي خود را از دست داده است و سقوط او شروع شده است؛ ولو در ظاهر چيزي فهميده نشود و خود او نفهمد. اينها اين قدر مست قدرت و شهوتند که نمي فهمند ضعف استدلال و فقدان حقانيت سياسي آنها در دنيا، با آنها چه دارد مي کند.
به جنايتکار صهيونيست - يعني شارون - تبريک مي گويد که تو احمد ياسين را کشتي يا شهيد رنتيسي را ترور کردي! استدلالش براي اين کار چيست؟ اين است که دولت اسرائيل از خودش دفاع مي کند. عجب! مگر منطق ديکتاتورهاي عالم، آن جايي که مردم و مخالفان خود را سرکوب و تار و مار و شکنجه مي کنند، غير از اين است؟! همه ي چهره هاي نحس و خبيث سياسي دنيا که معروف به خباثت و ديکتاتوري هستند، مخالفان خود را با همين منطق تار و مار کرده اند؛ مي گويند ما از موجوديت خود دفاع مي کنيم. او مي گويد اسرائيل از موجوديت خودش دفاع مي کند. شيخ احمد ياسين، پيرمرد فلجِ روي چرخ نشسته، مگر غير از زبان و غير از فکر کار ديگري مي توانست بکند؟ شما که مي گوييد ما با آزادي بيان و آزادي فکر موافقيم. او را مي زنند شهيد مي کنند، و او تبريک مي گويد! وقاحت را ببينيد چقدر است! دنيا اين را قبول کرد؟ ابداً. خود غربي ها و افکار عمومي هم اين را قبول نکردند. اين يعني از دست رفتن حقانيت سياسي؛ يعني اينها ديگر منطق ندارند و آنچه مي گويند، مورد قبول افکار منصف دنيا قرار نمي گيرد. عين همين کار الان در عراق دارد انجام مي گيرد. جنجالهايي که اخيراً در عراق پيدا شده است و اين مواجهه ي در نجف و کربلا و بصره و ديگر مناطق، از اين جا شروع شد که امريکايي ها يک نشريه را فقط به اين دليل که به امريکايي ها بد مي گويد و در مخالفت با امريکايي ها مي نويسد، توقيف کردند. مگر شما نمي گوييد ما با آزادي قلم موافقيم؟ مگر به دروغ ادعا نمي کنيد که طرفدار آزادي فکر و آزادي قلم و آزادي بيان هستيد؟ پس چرا يک روزنامه را بستيد؟ چون عليه اشغالگران و چکمه پوشاني که به خانه ي مردم پا گذاشته اند، مطلب نوشته؟ اين کشتار و اين سرکوب به دنبال چنين قضيه يي پيش مي آيد. امروز امريکايي ها و انگليسي ها براي حضور خود در عراق هيچ توجيه و استدلالي ندارند. گفتند براي مبارزه ي با تروريسم و براي دفاع از حقوق بشر و براي ايجاد دمکراسي آمده ايم. اين دمکراسي است؟! اين حقوق بشر است؟! زن و کودک عراقي و مرد و جوان عراقي در خانه و سرزمين خود بيگانه يي را ببيند که بر او مسلط است و به او زور مي گويد؟ در اول کار کتمان کردند که براي چه آمده اند؛ اما الان که افکار عمومي امريکا رفته رفته اعلام مخالفت مي کند، رئيس جمهور نادان امريکا همين يکي دو هفته پيش در نطق خود گفته است که اگر ما بتوانيم از نفت عراق استفاده کنيم، از نفت فلان کشور و فلان کشور بي نياز خواهيم شد! يعني اقرار کرد که براي نفت آمده اند؛ اقرار کرد که براي دفاع از حقوق بشر و دفاع از دمکراسي نيامده اند؛ منافع کمپانيها آنها را به اين کشور کشاند. اين منطق در دنيا شکست خورده است؛ ولو کساني بترسند و حرف نزنند، يا حرف بزنند و رسانه هاي صهيونيستي حرفهاي اينها را منعکس نکنند. نظامي که براساس چنين منطق شکست خورده يي در دنيا، اين طور عربده کشي مي کند و به چپ و راست مي زند، محکوم به شکست و نابودي است. امريکا روند نابودي رژيم استکباري خودش را آغاز کرده، خيلي هم پيش رفته و مردم دنيا شاهد اين خواهند بود؛ هرچند با استفاده ي از قدرت، سروصدايي مي کند. در عراق امريکايي ها گير افتاده اند و راه خلاصي هم ندارند؛ مثل گرگي که دمش در تله گير کرده است؛ پنجه مي زند، نعره مي زند و اگر چيزي دم دستش بيايد، دندان هم مي زند. اين گرگ گرفتار يا بايد فشار بياورد و دمش از بيخ کنده شود تا بتواند خود را خلاص کند، يا بايد همين طور بماند. اينها در لجن فرو رفته اند. آن وضع صهيونيستهاست در کشور مظلوم فلسطين، اين هم وضع اينهاست در کشور مظلوم عراق. سرانجام قدرت مظلوميت بر قدرت ظلم بي مهار و بي حسابي که اينها دارند انجام مي دهند، غلبه خواهد کرد.
با ايران اسلامي هم خيلي دشمن اند؛ به خاطر اين که همين حرفها در ايران هست. حقايقي که ما امروز اين طور راحت در فضاي کشور مطرح مي کنيم و مردم ما اينها را هوشمندانه خودشان درک مي کنند، در دنيا فرصت گفته شدن پيدا نمي کند. اگر کسي هم جايي اين حقايق را بيان کند، رسانه ها او را بکلي محدود و بايکوت مي کنند و نمي گذارند اين حرفها پخش شود؛ آن هم در سطح يک ملت بزرگ. ترس آنها از ايران، ترس از ملت است؛ ترس از اسلام است. اشتباه نشود؛ از اشخاص نمي ترسند. من و امثال من بدون پشتوانه ي مردمي و بدون ايمان عميق مردمي هيچ ايم. سياستمدارها مثل ديوار نازک و بي پشتوانه يي هستند که با يک فشار مي شود آنها را از بين برد. آن چيزي که در مقابل اينها مي تواند ايستادگي کند، سد محکم ملتهاست. ملتها بايد بيدار شوند و امروز در دنيا ملتهاي اسلامي دارند بيدار مي شوند. اينها از همين شور و نشاط و ايمان و هوشمندي و حضور شما در صحنه مي ترسند؛ در انتخاباتي که گذشت، حضور شما اينها را ترساند و بي روحيه کرد. باز هم انتخابات در پيش است. من به مردم حوزه هايي که بناست در چند روز آينده در آن جا انتخابات برگزار شود، توصيه ي مؤکد مي کنم که با کمال جديت در انتخابات شرکت کنند. اگرچه در همه جا انتخابات برگزار نمي شود، اما بناست ده ها نماينده به مجلس بروند. بگذاريد شور و حماسه ي مردم در مناطقي که بناست انتخابات انجام بگيرد، باز هم نشانه يي از حضور عظيم مردمي باشد. در موارد ديگر هم حضور و ميدانداري و هوشياري مردم حرف اول و آخر را مي زند، و اين به برکت اسلام و تعاليم اسلام و هدايت اسلام است. بدون هدايت اسلامي و بدون ايمان عميق ديني و اسلامي، نه چنين مقاومتي شکل مي گرفت و نه در مقابل توطئه ها و حيله ها و تزويرهاي دشمنان، اين حمايت باقي مي ماند. اين که ملت ما اين طور مستحکم ايستاده اند، به خاطر همين ايمان معنوي است؛ و اين ادامه پيدا خواهد کرد و به لطف و حول و قوه ي الهي و به کوري چشم دشمنان، ايمان مردم روزبه روز عميق تر و حمايت مردم از نظام بيشتر خواهد شد.
توفيق و سعادت و کاميابي همه ي شما برادران و خواهران و همه ي کارگران عزيز و معلمان عزيز و مسؤولاني را که دست اندرکار اين عزيزان هستند، از خداي متعال مسألت مي کنم و نصرت اسلام و مسلمانان سراسر جهان، بخصوص کشورهاي مظلوم را از خداوند متعال خواستارم.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته