پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةالله فى الأرضين.
اوّلاً به همه برادران و خواهران عزيز خوشامد عرض مى كنم و اميدوارم اين جلسه براى همه ما داراى بركت و فيض باشد. ثانياً از بيانات مستوفاى آقاى رئيس جمهور تشكّر مى كنم. بيانات بسيار خوبى بود؛ بخصوص بخش مربوط به جامعه اخلاقى و معنوى كه در آن، هم انديشه بود، هم ايمان بود، هم دلسوزى بود و هم تيزبينى و هوشمندى بود.
آيه شريفه اى را مطرح مى كنم تا طليعه سخن ما به كلام الهى مزيّن شود: «بسم الله الرّحمن الرّحيم. تلك الدّار الأخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّاً فى الأرض و لا فساداً و العاقبة للمتّقين» . آيه ديگرى را هم اين جا تلاوت مى كنم كه در آخرِ سخن، درباره آن هم چند جمله اى عرض خواهم كرد: «انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا و لقد عفا الله عنهم انّ الله غفور حليم» .
رسيدن به هدفهاى بلندِ نظام اسلامى، همّتى مى خواهد به همان بلندى و پاىِ استوارى مى خواهد تا بتواند اين مسير دشوار را تا رسيدن به قلّه ها طى كند و اين جز با اتّصال به منبع قدرت، امكانپذير نيست. هرجا شما در طول تاريخ، حاكميت عدل و دين و معنويّت و اخلاق را مشاهده كرده ايد، در مركزيّت و قلب آن، يك دل آگاه و در مجموعه آن، دلهاى متوجّه و متضرّعِ الى الله را حتماً ديده ايد؛ صدر اسلام نيز همين طور بوده است. در طول تواريخ گذشته، هرجا چنين پديده اى پيدا شده - كه نادر هم بوده - همين طور بوده است. زمان خودِ ما هم اين پرچم به دست كسى برافراشته شد كه دلِ ذاكر و روحِ خاضع و خاشعِ او را در مقابل خداوند همه بعينه مشاهده كردند و آثار آن را ديدند. ما بايد خود را بيشتر به اين سمت بكشانيم و متمايل كنيم؛ خود را نيازمند كمك الهى بدانيم؛ اين را احساس كنيم. به تواناييهاى خود و آنچه به نظر ما قدرت ماست، تكيه استقلالى و ذاتى نكنيم؛ از خدا كمك بخواهيم و خود را محتاج او بدانيم. مثل قارون و بعضى امّتهاى گذشته كه قرآن در دو جا اين را نقل مى كند، نگوييم: «انّما اوتيته على علمٍ عندى» ؛ با تلاش و هنرِ خودم اين را به دست آوردم. اين غلط است. كمك را هميشه از خدا بخواهيم؛ راه را هم به سوى او باز بدانيم. راه همه ما به سوى خدا باز است: «و انّ الرّاحل اليك قريب المسافة و انّك لا تحتجب عن خلقك الّا أن تحجبهم الأمال دونك». هر وقت ما با دل پاك و نيّت خالص به خدا رو بياوريم، درهاى رحمت خدا گشوده و فيض الهى شامل حال ما خواهد شد؛ اين را بدانيم و كوتاهى نكنيم.
ضمناً خود را خويشاوند خدا هم ندانيم و به خويشاوندىِ وهمىِ با خدا غرّه نشويم. يكى از چيزهايى كه در دعاها ما را به شدّت از آن پرهيز داده اند، «الاغترار بالله» است. نگوييم چون بندگان خوب خدا هستيم، نقمت الهى ما را نمى گيرد؛ نه، اين خطاست. خداى متعال با هيچ كس، با هيچ قومى و با هيچ ملتى خويشاوندى ندارد. عمل و نيّت و صدق و مجاهدت آنهاست كه تأثير مى گذارد و رحمت الهى را جلب مى كند. همچنين به خاطر جلب نظر فرعونهاى عالم و طاغوتهاى دوران، خدا را ناديده نگيريم؛ اين هم يك شرط ديگر است. اگر اين كارها بشود، ما به منبع لايزال قدرت الهى متّصل مى شويم.
يك خصوصيت ديگر هم مخصوص من و شماست؛ يعنى مايى كه به خاطر مسؤوليتهايمان حوزه اقتدارى داريم؛ چه كوچك و چه بزرگ. اين، مضمون آيه اى است كه تلاوت كردم: «تلك الدّار الأخره نجعلها للّذين لا يريدون علوّا فى الأرض و لا فسادا». دنبال استعلاء و سلطه جويى و برترى جويى بر مردم نباشيم. اين كار، سخت است؛ اما ممكن و لازم است. سلطه جويى، آفتى است كه قدرتمداران عالم را هميشه تهديد كرده و بسيارى را لغزانده است. ما كه قويتر از آنها نيستيم؛ بايد مواظب و مراقب باشيم تا نلغزيم. از اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام نقل شده است كه فرمود: «نزلت هذه الأية فى اهل العدل و التّواضع من الولاة و اهل القدرة من النّاس»؛ اين آيه اصلاً براى قدرتمندان، ولات و مسؤولان است؛ از رؤساى سطح بالا گرفته تا مديريّتهاى ميانى و تا هرجا كه حوزه قدرتى وجود دارد. آفت كار ما اين است كه از حوزه اقتدار براى سلطه جويى، زورگويى و افزون طلبى استفاده كنيم؛ اين خطر بزرگى است. انتهاى آيه مى فرمايد: «والعاقبة للمتّقين». بعضى اين عاقبت را «آخرت» گفته اند؛ بعضى هم احتمال داده اند دنيا را نيز شامل شود كه به نظر ما هم همين طور است. عاقبت، متعلّق به متّقين است. فرجام نيك دنيوى و اُخروى متعلّق به كسانى است كه اهل تقوا و پرهيزكارى باشند.
آنچه من در مجموع براى كار خودمان - كه ابتلاى به مسؤوليت پيدا كرده ايم - مى فهمم، اين است كه بايد آخرت را در همه تصميم گيريها و اقدامهاى خود تأثير بدهيم و براى آن، نقش قائل شويم. بعضى براى حرف مردم و نظارت مردمى نقش قائل مى شوند؛ اما براى نظارت الهى و چيزى كه فرداى ما مشتمل بر آن است، نقش قائل نمى شوند. ما در هر سنّى، لب مرز هستى و نيستى هستيم. البته يكى مثل ما پا به سن گذاشته و درباره او احتمالش بيشتر است؛ اما جوانان هم همين طورند. آن طرفِ مرز مرگ، محاسبه الهى و مؤاخذه حساب كشهاى دقيق الهى است. بايد به فكر باشيم؛ حيات و ابديّت و سرنوشت حقيقى آن جاست؛ اين را نقش بدهيم. ما اين چند صباح آمده ايم آن جا را آباد كنيم. در نطقى كه مى كنيم، در امضايى كه مى كنيم، در مشورتى كه مى دهيم، در تصميمى كه مى گيريم، در عزل و نصبى كه مى كنيم، به آخرت و رضاى الهى و محاسبه اُخروى نقش و تأثير دهيم. اين به نظر من مهمّ است. اگر اين طور شد، آن گاه قدرت مى شود خير. بعضى تصوّر مى كنند قدرت يا ثروت ذاتاً شرّ است؛ در حالى كه اين طور نيست؛ قدرت و ثروت مثل بقيه مواهب زندگى، زينت زندگى است: «زينة الحياة الدّنيا» . ما از اين قدرت چگونه استفاده مى كنيم؟ اگر استفاده خوب كرديم، خير است؛ اگر در خدمت مردم قرار داديم، خير است؛ اگر در خدمت ترويج اخلاق و معنويّت و صلاح و رستگارى انسانها قرار داديم، خير است؛ اما اگر در خدمت مطامع شخصى و هواهاى نفسانى قرار داديم و مثل حيوانهاى درنده، عليه اين و آن به كار گرفتيم، مى شود شر؛ هرچه بيشتر باشد، شرّش هم بيشتر است؛ هرچه بالاتر باشد، شرّش هم شديدتر است.
عزيزان من! اگر من و شما در موقعيتهايى كه هستيم، بتوانيم نيّتهاى خود را به اين جهت هدايت كنيم، دستاورد بزرگى خواهيم داشت و قبول مسؤوليت در چنين نظام و كشورى و براى چنين مردمى، آن هم در چنين دنياى پُرضلالت و پُرآشوبى، افتخار بزرگى خواهد بود. در دعاى صحيفه سجاديه مى فرمايد: «واجعل لنا من صالح الأعمال عملا نستبطئُ معه المصير اليك» . شب امتحان ديده ايد بچه هايى كه خوب كار كرده اند، بى طاقتند تا زودتر زمان امتحان فرا برسد؛ اما كسى كه درس بلد نيست و كار نكرده است، از امتحان مى ترسد و دلش مى خواهد هرچه بيشتر تأخير بيفتد. وقتى انسان كار نيك برجسته اى مى كند - «نستبطئ معه المصير اليك» - براى رسيدن به خدا احساس تأخير مى كند. مى بيند دير شد؛ دلش مى خواهد زودتر به لقاى الهى نائل شود؛ چون مى داند اين كار خير و اين عمل نيك در آن جا منتظر اوست. «و نحرص له على وشك اللّحاق بك» ؛ دلمان مى خواهد هرچه زودتر به آن برسيم. در چنين حالتى، انسان در مقابل حوادث دنيا و در برابر مرگ، امنيت روانى پيدا مى كند. مرگ براى همه انسانها هولناك است؛ اما وقتى انسان چنين حالتى پيدا كرد، در مقابل مرگ امنيت روانى پيدا مى كند و ديگر از مرگ ترس و واهمه اى ندارد. مى داند آن طرف، چنين دستاورد مهمّى وجود دارد. اگر من و شما بتوانيم اين نيّت خير را انجام دهيم، از عبادات شخصى و اعمال شخصى بسيار بالاتر است.
چند محور را يادداشت كرده ام تا عرض كنم. يكى اين كه حوزه مسؤوليت خود را بشناسيم و قدر آن را بدانيم. كشور بزرگ و ملت عظيم الشّأن ما علاوه بر جهات تاريخى و فرهنگى و ميراث بسيار گرانقيمتى كه از گذشته دارد، خود او آفريننده افتخارات و ارزشهاست. ما امروز براى چنين ملت و كشورى كار و تلاش مى كنيم. نظام جوان و كارآمد اسلامى، امروز دست شماست؛ نظامى كه گذشتِ زمان نتوانسته پايه هاى اصولى و ارزشى آن را كهنه و پوسيده كند و همچنان نو، شاداب و با طراوت است. به مسؤوليت در اين نظام، احساس افتخار كنيم.
برخى از خصوصيات، خصوصيات طبيعى كشور ماست كه برجستگى دارد. من خواهش مى كنم مسؤولانى كه از مواهب طبيعىِ الهى در كشور ما آگاهى و آمارهاى خوبى دارند و براى ما هم مطرح كرده اند، اينها را در اختيار افكار عمومى و بخصوص در اختيار مسؤولان قرار دهند. به جاى اين كه آيه يأس بخوانند و هر تلاشى را ناموفّق جلوه دهند، اين همه امكانات و توانمنديها و موجودى با ارزشى را كه در اين كشور بزرگ نهفته است، براى مردم بيان كنند. ما تقريباً يكصدم جمعيت دنيا را داريم؛ خاك ما هم تقريباً يكصدم سطح خشكيهاى دنياست؛ اما سهم ما از منابع طبيعى، بسيار بيشتر از معدّل سهم يكصدم ماست. در نفت، ذخاير ما برجسته است و در شمار چند كشور اوّل دنيا هستيم. دومين ذخيره غنى گاز در همه دنيا را ما داريم، كه از سهم معدّل ما خيلى بيشتر است. دو درصد معادن آهن دنيا در كشور ماست، كه دو برابر سهم ماست. معادن مس ما پنج درصدِ همه مس دنياست؛ يعنى پنج برابر سهم ماست. معادن روى و سرب ما سه و نيم درصد است، كه چند برابر سهم طبيعى ما در دنياست. خيلى از كشورها اينها را ندارند. متخصّصين و مطّلعينِ اين كار گفته اند - به نظر من نكته بسيار جالبى است - كه سرب و روى و مس، فلزهاى پايه نام دارند. هر كشورى اين معادن را داشته باشد، مشخّص مى شود كه اغلب معادن كانى ديگر را هم دارد. ممكن است ما معادن فلّزىِ كشف نشده ديگرى هم داشته باشيم كه وجود اين سه عنصر - يعنى مس و روى و سرب - در كشور ما، آن هم به ميزان زياد، نشان دهنده وجود آن معادن هم هست.
از بيست و چهار نوع مادّه معدنى فلزّى، دوازده نوع آن در ايران وجود دارد كه تا الان شناخته شده؛ ممكن است بيشتر هم باشد كه بعدها شناخته شود. از پنجاه نوع مادّه معدنىِ غيرفلزّى كه در دنيا شناخته شده، سى و شش نوع آن در ايران وجود دارد؛ يعنى تنوّع معادن فلزّى و غيرفلزّى. اينها امكانات طبيعىِ باارزشى است كه ما در كشور داريم. تنوّع اقليمى و آب و هواهاى مختلف در كشور ما خودش يك فرصت بزرگ است. درياها در جنوب و شمال، از فرصتهاى بسيار باارزش است. موقعيت مهمّ جغرافيايى و ارتباطى در اتّصال شرق و غرب عالم، از لحاظ بازرگانى و بسيارى فعّاليتهاى ديگر، از موقعيتهاى باارزش است. جمعيت جوان و با استعداد ما، يك فرصت ديگر است. مايه تأسّف است كه بعضيها از كثرت افراد جوان در كشور ما به عنوان يك نعمت ياد نمى كنند؛ در حالى كه اين بزرگترين سرمايه است. اين همه جوانِ تشنه كار و فعّاليت، چيز بسيار باارزشى است. البته همه امكاناتى كه من به گوشه كوچكى از آنها اشاره كردم، قرنهاى متمادى در اختيار سلاطين مستبد و حكّام ديكتاتور در اين كشور بود. شما به شرح حال اين پادشاهان نگاه كنيد - البته متونى كه بيشتر در اختيار ماست، خاطرات و گزارشهاى دوران قاجار و پهلوى است - اينها كشور را مال خودشان مى دانستند؛ مثل يك ملك شخصى كه يك عدّه در آن جا كار مى كنند و بالاخره بايد چيزى بخورند و زندگى اى كنند. بنابراين مردم نقشى نداشتند. طبعاً آن پادشاهان و حكّام به سرنوشت كشور و به پيشرفت علمى كشور اهميتى نمى دادند. سالهاى متمادى اين طور گذشت و كشور ما از اين امكانات استفاده نكرد. اما در دوره انقلاب، پيشرفتها فوق العاده و چشمگير است. آنچه آقاى رئيس جمهور گفتند، بسيار درست بيان كردند. البته مطالبى كه گفته مى شود، گوشه اى از موفّقيتهاست.
انقلاب و نظام اسلامى، كشورى را كه حدود هفتاد و چند درصد بيسواد داشته، تحويل گرفته؛ اما امروز ما به كشورى با درصد بسيار بالاى سواد تبديل شده ايم كه من درصد آن را تعيين نمى كنم، چون نمى خواهم يكى دو درصد بالا و پايين گفته شود؛ اما درصدش مشخّص است. در توسعه دانشگاه و دانشجو، كشور ما يك كار معجزآسا انجام داده است. بيش از ده برابرِ هنگامى كه نظام اسلامى تشكيل شد، ما امروز دانشجو داريم. ما در همه اقطار كشور دانشگاه داريم. كدام شهر كوچك و بزرگ در اطراف اين كشور هست كه يكى دو تا يا بيشتر دانشگاه در آن نباشد؟ در عرصه فناورى - پتروشيمى، نفت، فولاد، توليدات و صنايع دفاعى - پيشرفتها حيرت آور است. سامانه هاى دفاعى اى كه امروز در كشور توليد مى شود، يك روز به رؤيا و خواب هم نمى آمد كه كشور ما بتواند حتّى محصولاتش را داشته باشد؛ اما امروز اينها را توليد مى كنند. در فناورى برتر كه در دنيا با افتخار از آن ياد مى شود، مجبور شدند على رغم همه دشمنيها بگويند ايران جزو ده كشورى است كه توانسته چرخه سوخت هسته اى توليد كند. اين چيزِ كمى نيست. البته وقتى چنين موفّقيتى پيش مى آيد، اين جنجال را هم دنبالش راه مى اندازند كه بله، اينها مى خواهند چنين كنند، چنان كنند؛ بمب بسازند. اين پيشرفتهاى مهم به بركت نظام اسلامى به وجود آمده است.
هر كدام از دانشگاههاى مهم و بزرگ كه بنده گاهى از آنها بازديد داشته ام - از دور هم اطّلاع داشتم، از نزديك هم كه مى روم مى بينم - كارهاى تحقيقاتى شان تحسين برانگيز است. اين در حالى است كه گرفتاريهاى دولت در طول سالهاى گذشته كمتر اجازه داده سهم بودجه تحقيقات، آن چنان كه بايد و شايد، باشد. در زمينه هاى پزشكى و همچنين توجّه به زير ساختهاى كشور - احداث سد، راه، پايانه هاى دريايى براى نفت - و ديگر چيزها پيشرفتهاى چشمگيرى داشته ايم. اينها واقعاً به فضل پروردگار و در عين استقلال و استغناء به وجود آمده است. همه درهاى اساسى را در دنيا به روى ما بسته بودند؛ شايد اين براى ما نعمتى بود: «فعسى ان تكرهوا شيئاً و يجعل الله فيه خيرا كثيرا» . گاهى اوقات از اين كه درهاى دنيا به روى ما بسته باشد، خيلى ناراحت مى شويم؛ اما همين موجب مى شود كه ما به خودمان بپردازيم و از استعداد خودمان استفاده كنيم و اين رشدها و شكوفاييها به وجود آيد. كارشناسان، داخلى؛ كنندگان اصلى، داخلى. البته از دانش جهانى تا آن جايى كه توانسته ايم، استفاده كرده ايم؛ چون دانش جهانى متعلّق به همه انسانهاست؛ دانش ما هم متعلّق به همه انسانهاست. يك روز دنياى اسلام به همه دنيا خدمت كرد؛ امروز هم ما از دانش جهانى استفاده مى كنيم. در دوران انقلاب، ما با تحريم و جنگ و مشكلات گوناگون و كارشكنيها مواجه بوده ايم؛ اما به فضل پروردگار اين موفّقيتها در نظام اسلامى به دست آمده و جزو افتخارات نظام اسلامى است.
در كنار همه اينها و يكى از مهمترين اقلام، مردم سالارى دينى است؛ مردم سالارىِ برخاسته از اسلام كه مايه افتخار مسلمانان است. اين كشور هرگز طعم بروز و تجسّم اراده هاى مردمى را در طول تاريخش نچشيده بود؛ جز در يك دوره كوتاه در زمان نهضت ملى شدن صنعت نفت، آن هم با آن همه محدوديتها كه داستان آن مفصّل است. زمانِ بسيار كوتاهى بود؛ بعد هم طاقت نياوردند و زدند خرابش كردند و نتوانست خود را نگه دارد. ما توانسته ايم مردم سالارى، حضور مردم در انتخابات، در تعيين رئيس جمهور، در تعيين نمايندگان مجلس و حضور در عرصه هاى سياسى و تصميم گيرى را در كشورمان شاهد باشيم؛ اين هنر بزرگ نظام اسلامى است. عزيزان! من و شما در چنين نظامى خدمت مى كنيم؛ به اين خدمت افتخار كنيم. اين افتخار را به جوانانتان هم منتقل كنيد؛ بگذاريد نسل جوان احساس افتخار كند كه در ايران اسلامى زندگى مى كند. دشمن عكس اين را مى خواهد؛ مى خواهد كارى كند كه نسل جوان و غير جوان ما احساس سرشكستگى كنند. نقاط ضعفى را كه داريم - كه يقيناً از نقاط ضعف خالى نيستيم؛ همه ملتها و همه كشورها هم نقاط ضعف دارند - چند برابر بزرگ مى كرده؛ روى آن تبليغ مى كنند و بارها و بارها آن را تكرار مى نمايند. آن قدر يك دروغ را تكرار مى كنند كه خودِ دست اندركاران  هم كه مى دانند دروغ است، بتدريج باورشان مى شود! دشمن اين گونه عمل مى كند، براى اين كه احساس افتخار را از ما بگيرد. عكسش عمل كنيد؛ احساس افتخار را در خود، در جوانانتان و در اين نسل نوساخته رو به بالندگى ترويج كنيد. بحمدالله اين امكانات ماست.
 ما چالشها و مشكلاتى هم داريم؛ اين هم محور ديگرى است كه مى خواهم عرض كنم. چالشها و مشكلات، يكى دو تا نيست - زياد است - ليكن مهمترين آنها را من دو چيز مى بينم: يكى تشكيل يك جبهه متحّد عليه ماست، كه متّحدين اين جبهه هم عبارتند از امريكا و صهيونيسم. هيچ گمان نشود كه يك اتّحاد جهانى عليه جمهورى اسلامى وجود دارد؛ نه، آن جبهه متّحد و مركزى كه عليه نظام اسلامى با همه توان دارد كار مى كند، دو عضو دارد: يكى رژيم ايالات متّحده امريكاست، يكى هم رژيم صهيونيستى و پشتيبانان صهيونيستش در همه عالم، كه البته قدرت و ثروت و نفوذشان در دنيا كم نيست. علّت دشمنيهايشان هم معلوم است. ايران يك روز پا اندازِ امريكاييها بود و هر كارى در اين كشور مى خواستند، انجام مى دادند. سررشته امور اقتصادى دست خودشان بود، سررشته امور فرهنگى دست خودشان بود، عزل و نصبهاى مهم و مؤثّر در اختيار آنها بود؛ در واقع حكومت در اختيار آنها بود. مى بردند، مى خوردند، استفاده مى كردند؛ اما در حال حاضر اين را از دست داده اند.
علاوه بر اين و شايد مهمتر از اين چالش اين است كه حركت عظيم ملت ايران نقطه عزيمتى براى دنياى اسلام شد. امروز بيدارى اسلامى، از شرق دنياى اسلام - حدّاقل از پاكستان - تا شمال آفريقا را فرا گرفته است. مردم اسلام خواهى دارند و آن را علنى كرده اند؛ اين خطر بزرگى براى امريكاست. آنها تصريح هم مى كنند و مى گويند منافع ما تهديد مى شود. البته راست هم مى گويند، منافعشان تهديد مى شود؛ منتها اين منافع نامشروع است. بله؛ منافع نامشروع و ظالمانه شان با حركت بيدارى اسلامى تهديد مى شود. اينها با نظام اسلامى به جد مخالفند؛ صهيونيستها هم كه معلوم است. صهيونيستها احساس كردند كه با پيدايش نظام اسلامى، نفس و جان جديدى به مقاومت ملت مظلوم فلسطين دميده شد. جمهورى اسلامى را متّهم مى كنند كه به مردم فلسطين كمك تسليحاتى مى كند. همه اينها دروغ است؛ خودِ ملت فلسطين است كه به پا خاسته است. البته بله؛ بلاشك آنها از حركت اسلامى متأثّرند. بنابراين صهيونيستها با اين نقطه كانونى به شدّت مسأله دارند و با آن مخالفند.
از اوّلِ انقلاب هم اين تحرّكات به شكلهاى مختلف وجود داشته است. همه شما يادتان هست؛ از تحرّكاتى كه در سفارت امريكا براى براندازى مى شد، شروع گرديد - كه از جمله نمودهاى آن، طرّاحى مقدّمات كودتا در پايگاه شهيدنوژه بود، كه جوانان مستقر در سفارت در آن روزها حدود صد جلد كتابِ بسيار مهم از اسناد آنها منتشر كردند؛ اينها اسناد مهمّ زمان ماست، اما نمى گذارند روى اين اسناد تبليغات شود - تا حمله به طبس، تا تشويق عراق به جنگ، بعد كمك به عراق در جنگ، بعد حمله به هواپيماى مسافربرى ما، حمله به سكّوهاى نفتى ما و تحريم اقتصادى ما در چند نوبت، كه اين را در سالهاى اواسط دهه هفتاد به شكل قانونى درآوردند؛ قانون معروف به «داماتو». عنادها و بغضها و كينه هاى اينها را اين طورى بايد فهميد.
هرجا جمهورى اسلامى حركتى را كه به سازندگى و آبادانى كشور كمك مى كرد، شروع كرد، اينها اگر توانستند، جلوِ آن را گرفتند؛ البته خيلى اوقات هم به فضل پروردگار نتوانستند. در جنگ، ما بسيارى از تسليحات و خيلى چيزهاى ديگر را على رغم ميل اينها به دست مى آورديم؛ اما تا آن جايى كه توانستند، عامل كارشكنى و خرابكارى شدند؛ از خط لوله گاز گرفته تا بقيه كارهاى فراوانى كه انجام شده است. مثلاً در زمان دولت قبلى، ژاپنيها قرارداد پروژه احداث سد بر روى كارون را بسته بودند؛ اما اينها رفتند خرابش كردند. بعضيها به آنها اعتنا كردند، بعضيها هم اعتنايى نكردند و كارهايشان را ادامه دادند. ما پيش رفته ايم و كار خودمان را كرده ايم؛ اما آنها از دشمنى و عناد هيچ كم نگذاشته اند و البته ادامه هم خواهد داشت تا هنگامى كه مأيوس شوند. نه فقط براى برنامه هاى چهارم و پنجم، بلكه در چشم اندازهاى كلّى براى هر تحرّك سياسى و اقتصادى در كشور، اين نقطه حتماً مورد نظر باشد. بايد به جايى برسيم كه دشمن احساس كند نمى تواند؛ بايد مأيوس شود. آن گاه دشمنيها به پايان خواهد رسيد و يا كم خواهد شد. تا وقتى دشمن اميدوار باشد كه مى تواند نظام اسلامى را ريشه كن كند، تلاش خواهد كرد و ضربه وارد خواهد آورد. همه همّت ما بايد اين باشد كه آن چنان ساخت را مستحكم كنيم كه دشمن احساس كند هر تيغى وارد بياورد، تيغش كُند و به ضرر خودش تمام خواهد شد و هر گلوله اى بزند، به طرف خودش كمانه خواهد كرد.
البته از وقتى جنگ سالاران و نومحافظه كاران كنونىِ حكومت امريكا - كه واقعاً اينها يك گروه جنگ سالارند و محور كارشان بر جنگ و تهاجم نظامى است - سر كار آمده اند، تهديدها لحن و زبان ديگرى گرفته است. ما در مقابل اين چالش چه بايد بكنيم؟ ما بايد قدرت خود را زياد كنيم و دفاع قانونى و مشروع خود را انجام دهيم. منطق اين را حكم مى كند و همه شواهد و قرائن و دلايل سياسى و ديپلماسى هم همين را تأييد مى نمايد. البته استحكام داخلى به معنايى نيست كه آنها خيال مى كنند - يعنى رسيدن به فلان سلاح - و همان طور كه آقاى رئيس جمهور اشاره كردند، سلاح هسته اى كارى از پيش نمى برد. بعلاوه، ما اصلاً، منطقاً و مبنائاً با سلاحهاى كشتار جمعىِ به اين شكل موافق نيستيم. در زمان جنگ هم ما سلاحهاى ميكربى و شيميايى را ممنوع دانستيم؛ همان وقت هم دولت ما اين را اعلام كرد. پس استحكام داخلى به معناى ديگرى است كه بعد اشاره اى خواهم كرد. بنابراين ما بايد قدرت خود را زياد كنيم، والّا هر گونه عقب نشينى در مقابل قدرت متكبّر و زورگو، يكطرفه و تشويق به تعرّض و تجاوزِ بيشتر خواهد بود؛ اين را ما در طول چند سال در صحنه هاى گوناگون تجربه هم كرده ايم. هرجا عقب نشينى اى مشاهده كرده اند، يك قدم جلو آمده اند؛ ممنون نشده اند كه بگويند بالاخره اينها يك امتياز دادند، ما هم يك امتياز بدهيم. در مقابله و مواجهه قدرت، اين حرفها معنا ندارد. قدرتهاى مادّى، اين مطالب سرشان نمى شود. وقتى ديدند طرف يك قدم عقب رفت يا مرعوب شد، احساس مى كنند پس بايد فشار را بيشتر كرد.
تنها چيزى كه مى تواند كشور ايران و نظام اسلامى را حفظ كند، استحكام داخلى و عزم جزم بر دفاع مشروع و منطقى است. در بيست وپنج سال گذشته هم همين كار بدون تكيه بر ديگران صورت گرفته است. بعضى خيال مى كنند اگر ما بخواهيم به امريكا «نه» بگوييم، بايد به اروپا تكيه كنيم. مگر ما وقتى در دوره جنگ، با امريكا مقابل بوديم، به شوروى - كه با امريكا دشمن و مخالف هم بود - تكيه كرديم؟ دشمنىِ شوروى سابق در دوره جنگ، كمتر از امريكا در صحنه عمل نبود. اگر من و شما به شرايط استحكام داخلى عمل كنيم - ملت كه عمل مى كند - دشمن نمى تواند ضربه بزند.
البته دشمن موذيگرى مى كند، راه را دشوار مى كند، هزينه هايى را بر ما تحميل مى كند؛ منتها رسيدن به مرتبه عالى عزّت و پيشرفت، هزينه هايى هم دارد. پيدا كردن عزّت و اعتلا هزينه دارد. ذلّت هم هزينه دارد؛ مگر ذلّت هزينه ندارد؟ الان شما ببينيد افسر امريكايى دست زنِ افسر بعثى را مى گيرد و با خودش مى برد؛ ولى بعثىِ عراقى جرأت نمى كند حرف بزند! ذلّت از اين بالاتر؟ هم ذليل شده اند و هم هزينه اش را مى پردازند. ارتشى كه در مقابل دشمن مقابله نمى كند، نتيجه اش اين است. بله؛ رسيدن به عزّت، اعتلا و قدرت، هزينه هايى دارد؛ بايد هزينه ها را پرداخت، بايد عمل كرد و پيش رفت.
آنچه من احساس مى كنم، اين است كه وعده الهى به ما تاكنون در تجربه شخصى و كوته بينانه ما هم وعده صادق و عملى بوده است؛ «انّه من يتّق و يصبر فانّ الله لا يضيع اجر المحسنين» . هرجا ما تقوا پيشه كرديم، صبر كرديم و ايستادگى نشان داديم، خداى متعال اجر ما را ضايع نكرد؛ اما هرجا وادادگى نشان داديم، ضربه خورديم و آن جا اختلال به وجود آمد؛ الان هم همين طور است. خداى متعال به پيغمبرش فرمود: «فاستقم كما أمرت» . استقامت، يعنى در همين خطّ مستقيم پايدارى كردن و پافشارى كردن و زاويه اى ايجاد نكردن؛ علاج مشكلات كشور ايران همين است و من و شما بايد به اين نكته توجّه كنيم.
البته امروز چهره زشتِ زورگويى امريكا براى دنيا آشكار شده است؛ اين هم به ما كمك مى كند. امروز ديگر حقوق بشر و دمكراسى و اين حرفها و شعارها در دنيا رنگ باخته است. با كارى كه اينها در عراق و افغانستان كردند و با نيّات شومى كه ابراز داشتند، چهره واقعى خود را نشان دادند. در ملاقاتى كه هفته پيش نخست وزير رژيم صهيونيستى با رئيس جمهور امريكا داشت، آن طور كه در خبرها آمده بود، رئيس جمهور امريكا نقشه اسرائيل بزرگ - از نيل تا فرات - را به نخست وزير رژيم صهيونيستى هديه داد! معناى اين كار چيست؟ كشورهاى اسلامى چطور مى توانند به حرفهاى اينها حُسن ظن داشته باشند؟ چطور مى توانند به امريكا به چشم يك حَكَم در قضيه فلسطين نگاه كنند؟ شعارِ «از نيل تا فرات»، شعار تجاوزگرانه زورگويانه غاصبانه نابحق و باطلى است كه خود صهيونيستها اين اواخر آن را انكار مى كردند و مى گفتند اين حرفها دروغ است؛ اما الان جنگ طلبها و جنگ سالارهاى امريكايى به اين شعار تظاهر مى كنند! چهره اينها در دنياى اسلام آشكار شده است. گيرم در فلان كشور اسلامى يا عربى سرانشان جرأت نكنند حرف بزنند؛ ملتها كه مى فهمند و مى شنوند. آن كه در مقابل آنها خواهد ايستاد، ملتهايند.
و اما برنامه چهارم. برنامه چهارم در راه است. ترتيب كار هم مثل برنامه سوم است؛ دولت برنامه را به ما پيشنهاد كرد، ما هم پسنديديم و همان طور عمل شد. دولت با كارِ كارشناسى، سياستها را به رهبرى پيشنهاد مى كند. سياستها مسائل بلند مدّت نيست؛ پنجساله است. گاهى در مقطع پنجساله، سياستى اولويّت پيدا مى كند؛ اين را دولت مى تواند با محاسبات و دقّتهاى خودش پيش بينى و سپس به رهبرى پيشنهاد كند؛ رهبرى هم به مجمع تشخيص مصلحت مى دهد تا بررسى كنند. اين كار در برنامه سوم شد، در برنامه چهارم هم ان شاءالله همين طور خواهد شد. البته دولت هنوز سياستها را به ما پيشنهاد نكرده است. ما خواهش كرديم قبل از دادن سياستها به ما و ابلاغ سياستها، هيچ چيز به عنوان پايه ها و چارچوب برنامه به دستگاهها ابلاغ نشود تا بر اساس سياستها و طبق قانون اساسى، برنامه چارچوب بندى و فصل بندى و سپس تدوين شود.  همان طور كه اشاره شد، سياستها و برنامه بايد به چشم اندازى متوجّه باشد، كه آقاى رئيس جمهور اشاره كردند و اين نكته مهمّى است. ما در اواخر سال هشتادويك به مجمع تشخيص مصلحت گفتيم كه چشم انداز ده ساله را - كه شامل دو برنامه پنجساله خواهد شد - پيشنهاد كنند تا بر اساس چشم اندازى كه تصوير خواهد شد، سياستهاى كلّى را تنظيم كنيم. اين چشم انداز، نگاه و توقّع ما را از كشور در ده سال آينده مشخّص خواهد كرد؛ البته نه به طور دقيق - چون محاسبات و پيشامدها كم و زياد خواهد كرد - اما به طور تقريبى مشخّص مى كند كه در ده سال آينده بايد در كجا قرار داشته و در چه وضعى باشيم؛ يعنى يك نگاه ميان مدّت. مسؤولان كشور از سه قوّه اين جا هستيد؛ بنابراين شاخصهايى را در زمينه اين چشم انداز و سياستهاى كلّى عرض مى كنم تا در ذهنها باشد.
 در زمينه اقتصادى، چيزهايى كه ما به آنها اهميت مى دهيم، رونق اقتصادى و اشتغال و كاهش تورّم و خودكفايى در مواد اساسى كشاورزى است؛ يعنى امنيت غذايى كشور. اينها مسائل بسيار مهم و اساسى است و بايد در اين دوره، ما به حدّ مطلوب به اين اهداف نائل شويم. ما بايد تورّم را يك رقمى كنيم. البته در بعضى از كشورهايى كه اسم بردند، آن طور كه آمار نشان مى دهد، تورّم خيلى بالاست. البته پيشرفتها و رشدهايى داشته اند، اما سطح تورّم خيلى بالاست؛ اصلاً غيرقابل تحمّل است و زندگى خيلى سخت است، كه من نمى خواهم اسم اين كشورها را بياورم.
در عرصه اجتماعى، توسعه بايد با مردم گره بخورد؛ مردم بايد محور توسعه باشند. عدالت حتماً يكى از شاخصهاى اصلى است. برنامه ريزى و سياستگذارى اى كه عدالت و توزيع عادلانه ثروت را در جامعه نديده بگيرد، نمى تواند چشم انداز مورد نظر ما را تأمين كند و برنامه مطلوب ما نيست. چون برادران سازمان مديريّت و كارشناسان و برنامه ريزان اين جا هستند، اين مطلب را مى گويم: توجّه كنيد حتماً عنصر عدالت اجتماعى و اقتصادى و توزيع عادلانه ثروت رعايت شود. نمى گوييم همه درآمد برابر داشته باشند - اين كه مورد بحث نيست - اما نمى توانيم از عنصر عدالت كه يكى از اساسى ترين عناصر در نظام جمهورى اسلامى است، صرف نظر كنيم؛ بايد حتماً رعايت شود.
رفع فقر و ايجاد امنيت مدنى و قضايى هم بسيار مهمّ است و بايد حتماً ملاحظه شود. آزادى بايد به شكل منطقى و صحيح در جامعه تأمين شود؛ همان آزادى اى كه انقلاب اسلامى و نظام اسلامى پرچمش را در دنياى اسلام بلند كرد؛ نه آزادى به شكل افراطى، تقليدى و من درآوردى. كجا بحث آزادى در اين منطقه از دنيا مطرح بود؟ در دنياى اسلام، پرچم آزادى را نظام جمهورى اسلامى بلند كرد؛ در شعارهايش «استقلال» و «آزادى» طنين انداز بود. البته خيلى از كشورها ادّعاى آزادى دارند و شعارش را هم مى دهند؛ اما آزادى مدنى در بخشهايى به شدّت نقض مى شود. هم در اروپا و هم در خودِ ايالات متّحده امريكا اين گونه است. در امريكا آزادى تا آن جايى است كه به منافع اساسى سرمايه داران - كه صحنه گردانهاى پشت صحنه نظام امريكايند - لطمه نخورد. هرجا مختصر خدشه اى وارد آيد، آزادى به شدّت سركوب مى شود؛ از هيچ كس هم ملاحظه و تقيّه نمى كنند. ما به آزادى معتقديم. اعتقاد ما به آزادى و تأمين حقوق شهروندى در مسائل اجتماعى هم، ريشه دار و داراى مبناى دينى است.
در زمينه ديپلماسى، كارآمدى، تحرّك بى وقفه، جهتدار بودن و حضور فعّال در معاهدات و مجموعه ها و هسته هاى منطقه اى و جهانى مورد نظر است. در زمينه علمى، نهضت نرم افزارى و توليد علم - كه ما دو سه سال است مرتّب آن را مطرح كرده ايم - بايد تحقّق پيدا كند. اين شعار نيست. من دنبال اين قضيه را گرفته ام و به همه مراكزى كه ممكن بوده، توصيه كرده ام. منتها من كار اجرايى نمى كنم؛ كار اجرايى را بايد دستگاههاى اجرايى بكنند. بحمدالله اين كار شروع شده؛ اما بايد مسأله توليد علم جدّى شود. ما بايد در همه زمينه ها - چه علوم طبيعى و چه علوم انسانى - علم توليد كنيم. اتّصال علم و صنعت - كه من بارها روى آن تأكيد كرده ام - بايد تحقّق پيدا كند. همه اينها ساز و كار دارد و مى تواند در برنامه گنجانده شود.
در زمينه فرهنگى، بايد به تقويت روحيه ايمان توجّه شود. آقاى رئيس جمهور در زمينه جامعه اخلاقى مطالب بسيار خوبى بيان كردند. منطق ايشان، كاملاً صحيح و درست است. ما بايد روحيه ايمان و عنصر ايثار و فداكارى را در درجه اوّل در خودمان و سپس در مردم تقويت كنيم. اين هم بايد در برنامه ها گنجانده و ديده شود. بخش مهمّى كه قدرت ملى ما را تشكيل داد، همين روحيه ايثار بود كه در جنگ به صورت شهادت طلبى ظاهر شد. در ميدانى هم كه امروز در مقابل خود داريم - كه يقيناً از ميدان جنگ پيچيده تر و دشوارتر است - نيروى ايثار و فداكارى كه همه معادلات را به هم مى ريزد، بايد مطرح شود. اگر ما بتوانيم اين را در خودمان تقويت كنيم، همه معادلات قدرت در دنيا به سود ما به هم خواهد ريخت.
تبيين مبانى ارزشى و تقويت قانون اساسى هم مهمّ است. قانون اساسى مثل ستونها و پِى هاى يك بناست. اگر ما بخواهيم عمارت بزرگ و رفيعى بسازيم، پِى و ستون لازم دارد تا بتواند به ساختمان شكل كلّى دهد. اين پِى ها و ستونها، همان قانون اساسى است. قوانين عادّى عبارت است از كارى كه در داخلِ بنا انجام مى گيرد؛ تقسيم بنديها، ديواركشيها و آرايشها. ارزشها به مثابه مصالح ساختمانى اند. همه ستونهايى كه ايجاد مى شود و همه كارهايى كه در اين عمارت انجام مى گيرد - چه در بخش قانون اساسى، چه در بخش قانون عادّى - مصالحش همان ارزشهاى ماست؛ از ارزشهاى ما تشكيل و تركيب مى شود. ما اين قانون اساسى و اين چارچوب مستحكم را داريم. در اين بيست وچهار پنج سال، براى آراستن داخل اين بناى رفيع و فخيم سعى زيادى هم شده است. ما مى توانيم يك بناى مستحكم و زيبا به دنيا ارائه دهيم. همه تلاش دشمن اين است كه اين نمونه ارائه نشود؛ لذا به ستونها و پِى ها حمله مى كند، براى اين كه آنها را فرو ريزد. البته قوانين عادّى منعطف است. براى تغيير و بروز كردن قوانين عادّى، عاقلانه و مدبّرانه نيست كه پِى ها را به هم بريزيم. براى تغيير يك دكور، هيچ وقت ستونها را خراب نمى كنند. براى عوض كردن تقسيم بنديها، پِى را خراب نمى كنند. پِى را بايد محكم نگه داريم؛ اين پِى، خوب ريخته شده است.
ببينيد در دنيا دولتهايى كه گاهى اعتراضهايى هم به جمهورى اسلامى مى كنند، قانون اساسىِ دويست سيصد ساله خود را محكم نگه داشته اند. ارزشهاى كهنه دويست سيصد ساله، بلكه بيشتر را محكم و دو دستى نگه مى دارند و نمى گذارند به آن خدشه وارد شود. شما ديديد در نامه اى كه سال گذشته عدّه اى از به اصطلاح روشنفكران امريكا براى توجيه جنگ طلبى رئيس جمهور امريكا و دار و دسته اش صادر كردند، روى ارزشهاى امريكايى تكيه كردند. اين ارزشها، ارزشهاى «جورج واشنگتن» است كه دويست سال از عمر آن مى گذرد. ارزشهاى امريكايى براى آنها اصل شد، كه بر اساس آن ارزشها حتّى جنگ طلبى و استعمال بمب اتم نيز مطرح گرديد. همان روزها«بوش» تهديد كرد كه من چند كشور را با بمب اتم مى زنم! اين كار توجيه مى گردد و جايز شمرده مى شود. روى ارزشهاى خودشان اين طور تكيه مى كنند؛ اما وقتى نوبت به ما و قانون اساسى و ارزشهاى ما مى رسد، ما مى شويم اصولگرا به معناى متحجّر! اصولگرايى امريكايى مى شود مثبت؛ اما اصولگرايى اسلامىِ متّكى به منطق و عقل و استدلال و تجربه و شوقِ آزادى خواهى و استقلال طلبىِ يك ملت مى شود يك چيزِ محكوم، مى شود فحش: اصولگراها! البته مدتّى است تعبير «اصولگراها» را عوض كرده اند و مى گويند «محافظه كارها»؛ غافل از اين كه در كشور ما جناحهاى مختلف همه شان اصولگرايند. البته ممكن است تعدادى تندرو در هر گوشه اى وجود داشته باشند، اما جُلِّ عناصر كشور ما كه در دستگاهها هستند، اصولگرايند و همه شان به اين اصل معتقدند. اين اصول بايد در اين چشم اندازها كاملاً ديده و رعايت شود. ما به مرحله اى رسيده ايم كه مى توانيم و بايد اين بنا را بر اساس اين اصول حفظ كنيم و پيش برويم.
بخش عمده كار را برنامه چهارم خواهد كرد. چيزهايى هم در كنار برنامه چهارم وجود دارد. البته خودِ برنامه مهمّ است - چون هدف مهمّ است - چشم انداز مهمّ است؛ اما راه هم مهمّ است. اين طور نيست كه ما بگوييم از هر راهى توانستيم، به اين هدف برسيم؛ نه، راه را هم بايد انتخاب كرد. بعضى از راهها هست كه اگر از آنها برويم - به تعبير يكى از دوستان - آن جا پست و قرنطينه گذاشته اند و تا خلع سلاحمان نكنند، دست برنمى دارند. ما نبايد حاضر به خلع سلاح شويم. از راهى برويم كه مستلزم خلع سلاح ما از سلاحهاى حقيقى مان نباشد. راه را درست انتخاب كنيم.
البته برنامه خصوصياتى دارد؛ بايد منطبق بر خصوصيات جغرافيايى، تاريخى و فرهنگى كشور باشد. از برنامه كشورهاى ديگر نمى شود تقليد كرد؛ برنامه يك چيز تقليدى نيست. اين كه فلان كشور از اين راه به توسعه رسيد، پس ما هم از اين راه برويم، غلط است. بايد امكانات و موجودى و تواناييها و زمينه هاى كشور محاسبه و راه انتخاب شود. برنامه، فقط اقتصادىِ محض نباشد. در برنامه، فرهنگ، امنيت، معنويّت و اخلاق بايد حتماً ديده شود. فقط رشد اقتصادى مورد تكيه نباشد؛ در چارچوب سياستهاى كلانى باشد كه عرض شد.
در برنامه، هضم نشدن در اقتصاد جهانى رعايت شود؛ اين را توجّه داشته باشيد. من يكى دو بار ديگر هم تكرار كردم: پيوستن به سازمان تجارت جهانى از نظر من كارى است مثبت؛ اما هنگامى كه ما زيرساختهاى لازم را براى اين كار داشته باشيم، كه الان اين را نداريم. الان برداشتن تعرفه ها و رفتن داخل سازمان تجارت جهانى، يعنى هضم شدن در يك اقتصاد برتر، بدون امكان رقابت؛ يعنى كَم شدن و غرق شدن؛ يعنى همين توليد داخلى را هم كه تا امروز با زحمت و خون دل فراهم شده، از دست دادن و نابود كردن. بله؛ سازمان تجارت جهانى ميدان گسترده اى براى فعّاليت است؛ اما بايد قدرت شنا داشته باشيم. آن روز من گفتم اين كار مثل اين است كه ما يك تيم فوتبال را به مسابقات جام جهانى بفرستيم؛ در حالى كه اعضاى آن هيچ تمرينى نكرده باشند. نتيجه اين كار اين است كه ما بيست تا گل مى خوريم و برمى گرديم! ما بايد آمادگى را فراهم كنيم و عجّله هم نداشته باشيم. پنج سال ديگر شد، ده سال ديگر شد، دير نمى شود. اوّل بايد زيرساختهاى اقتصادى مستحكم شود و ما خاطر جمع شويم، بعد با خيال راحت و با ميل وارد صحنه شويم. الان توصيه هضم شدن در اقتصاد جهانى، براى اقتصاد ملى و مستقل ما سمّ مهلكى خواهد بود.
چيزهاى ديگرى هم در كنار برنامه وجود دارد. اعتماد به نفس ملى را از دست ندهيم. اين كه امام فرمودند «ما مى توانيم»، جمله بسيار مهم و پُرمعنايى است. باور كنيم كه مى توانيم. با اين همه دشمنى، شما توانستيد كار كنيد. حتّى اگر هيچ كار مثبتى هم نكرده بوديد و توانسته بوديد بمانيد، هنر بود. اين همه كارهاى مثبت و ارزشمند صورت گرفته؛ اين نشان دهنده آن است كه مى توانيد و مى توانيم. اگر انسان بخواهد نمونه هاى اين توانستن را بگويد، خيلى زياد است. از همين توانستنهاى ماست كه ناراحتند. صريحاً اعلام كرده اند كه ما نمى توانيم ببينيم جمهورى اسلامى به فناورى برتر هسته اى و از اين قبيل چيزهايى كه وجود دارد، برسد. در زمينه هاى گوناگون، در زمينه هاى گياهى و غيره هم انصافاً كارهاى خيلى خوبى در كشور شده است. بنابراين ما مى توانيم اين اعتماد به نفس را حفظ كنيم.
وحدت را بايد حفظ كرد. من خواهش مى كنم به مسأله حفظ وحدت و اتّحاد و همدلى اهميت دهند؛ اين يكى از اصول است. البته مخاطب اين كار، ملت نيست - ملت متّحد است و اختلافى ندارد - مخاطب اين كار، نخبگان و سياسيّون از جناحهاى مختلف هستند. به بهانه هاى مختلف و با اختلافهاى كوچك، در مقابل هم قرار نگيرند و با توجيه هاى غلط، عليه هم جنجال راه نيندازند. ظريفى از دوستان ما مى گفت اين مسأله خودى و غيرخودى را كه شما مطرح كرديد، همه قبول كردند؛ منتها بعضيها جاى خودى و غيرخودى را عوض كردند! كسانى را كه براى نظام و انقلاب و اسلام احساس مسؤوليت مى كنند، خودى بدانيد. غيرخودى كسانى هستند كه با اصل نظام مخالفند.
ابتكار و كار خستگى ناپذير هم يكى از كارهايى است كه ما لازم داريم. مهار نفس هم مهمّ است. در جنگ اُحد مى دانيد چه اتّفاقى افتاد. پيروزى پيش آمد، بعد اين پيروزى تبديل به شكست و خسارت شد؛ به خاطر اين كه جمعى نتوانستند نفس خود را مهار كنند. آيه قرآن مى فرمايد: «انّ الذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا»؛ آنهايى كه در جنگ اُحد نتوانستند خود را حفظ كنند و پايشان لغزيد، شيطان به خاطر بعضى از كارهايى كه خودشان بر سر خود آورده بودند - نانى كه خودشان در سفره خود گذاشته بودند - آنها را به اين بلا دچار كرد. خودشان براى خودشان مشكل ايجاد كرده بودند؛ اين عدمِ مهار نفس است. ما بايد نفس خود را مهار كنيم. ما در مسؤوليتهايى كه قرار گرفته ايم، بايد به لذّات و شهوات و جمع آورى ثروت دل نسپاريم. مقطع ما، مقطع عظيمى است؛ در تاريخ، يكى از مقاطع بسيار حسّاس و برجسته است. بدانيد همه ما زير ذرّه بين قضاوت مردم در طول صدها سال آينده قرار خواهيم داشت؛ روى اعمال و كارهاى ما قضاوت مى كنند. اگر خطا كنيم، بلغزيم و دل به لذّت و راحت و شهوت دنيا بدهيم - كه اين براى انقلاب گران تمام خواهد شد - در پرونده ما در تاريخ ثبت خواهد شد. پيش خداى متعال هم كه معلوم است و عرض كرديم چقدر هم دشوار است.
مطلب بعد، خدمت رسانى به مردم است. خدمت رسانى منطقى دارد. ما اصلاً براى خدمت به مردم آمده ايم. فلسفه وجود ما خدمت به مردم است. در روايات وارد شده است كه والى و حاكم اسلامى - حاكم در همه سطوح؛ وزير و استاندار و بالاتر و پايين تر و همه، مشمول اين جمله اند - با مردم بايد مثل پدر مهربان نسبت به فرزندان باشد. اگر به شما خبر برسد كه فرزندتان از بيمارى، از سرما، از گرما، از گرسنگى، از تحقير، از اهانت و از غربت رنج مى كشد، چه حالى پيدا مى كنيد؟ مى توانيد تحمّل كنيد؟ در سطح كشور نسبت به هر كس چنين اتّفاقى بيفتد، تا آن جايى كه شما علم و اطلاع داريد، بايد همين احساس را داشته باشيد؛ نبايد آرام و قرار داشته باشيم. نهضت خدمت رسانى يعنى اين. اين خدمت را بايد براى مردم محسوس كنيم. كارهاى بزرگى را كه صورت گرفته، بايد به زندگى مردم بكشانيم تا لذّتش را حس كنند. انضباط مالى و مبارزه با فساد هم از كارهاى لازم است.
 مطلب آخر را هم عرض كنم و از اين كه دوستان را ساعتى معطّل كردم، معذرت مى خواهم. مطلب راجع به انتخابات است. انتخاباتِ مجلس هفتم پيش روى ماست. معمولاً قبل از انتخابات جنجالهايى در كشور به وجود مى آيد كه غالباً هم ماهيّت تبليغاتى دارد. من از همه قواى سه گانه - نمايندگان مجلس، مسؤولان در دولت، مسؤولان در قوّه قضاييّه - خواهش مى كنم سعى كنند فضاى سياسى كشور را متعادل نگه دارند تا مردم در يك فضاى متعادل به موسم انتخابات برسند. مردم به انتخابات علاقه دارند. آنچه مردم را مى رماند، برخى از صحنه هاى ناخشنود كننده اى است كه در سطوح ما به چشم آنها مى آيد. فضا بايد متعادل، منطقى و عقلايى باشد. گفتگوى انتقادى اشكالى ندارد؛ اما گفتگو با هاى و هوى فرق دارد. در مردم سالارى اسلامى، گفتگو با عربده كشى و چاقوكشى در بعضى از دمكراسيها تفاوت دارد. اين جا گفتگو مى كنند؛ به قول امام، مثل مباحثه هاى طلبگى. در مجلس و جاهاى ديگر مباحثه كنند، حتّى بر سر مسأله اى دعوا كنند؛ اما كينه از هم به دل نگيرند؛ بعد هم پهلوى همديگر بنشينند و با هم صحبت كنند. نگذارند اختلاف نظر به تنازع برسد. اين تنازع موجب فشل و ضعف قوا خواهد شد. دروغ، اهانت، دستگاهها يكديگر را متّهم كردن، شايعه پراكنى، افتراء به رقيب، تحريك عصبيّتهاى گوناگون؛ اينها هيچكدام با انتخابات اسلامى سازگار نيست. اين خطاب به همه جناحهاست؛ خطاب به اشخاص يا جناح معيّنى نيست؛ اين وظيفه همه ماست. همه جناحها بايد اين چيزها را رعايت كنند. همه هم در چارچوب قانون حركت كنند. نه مجلس، نه شوراى نگهبان، نه مجمع تشخيص مصلحت، نه رئيس جمهور، نه رهبرى، هيچكدام حق ندارند از چارچوب قانون تخطّى كنند. هرجا قانون اختياراتى به كسى يا مجموعه اى داده، طبق آن عمل كنند. دشمن با اختلاف ميان ما، وسوسه مى شود؛ همچنان كه در سال پنجاه ونه شد. سال پنجاه ونه دو جريانىِ داخل نظام - كه آن رئيس جمهور  فرارىِ مطرود آن را راه انداخته بود - دشمن را وسوسه كرد. گفتند اختلاف شد و اينها به جان هم افتادند. دشمن وسوسه شد و به ما حمله كرد. البته دشمن تو دهنى خورد، اما خسارت هم وارد شد و هشت سال وقت ما به جنگ گذشت. نگذاريد با اختلافاتى كه گاهى اوقات به آن حتّى تظاهر مى شود، دشمن وسوسه شود و به ما ضربه يى بزند.
پروردگارا! آنچه گفتيم و آنچه شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده؛ ما را و بخصوص منِ بنده حقير را شنوا و پذيراى نصايحى كه بر زبانم جارى شد، قرار بده. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اسلام و مسلمين را روزبه روز عزّت ببخش و كشور را روزبه روز اعتلا و آبادى و قدرت عطا كن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، راه رشد و هدايت را به روى ما باز كن؛ ما را به سمت قلّه هاى كمالى كه در نظام اسلامى تعريف شده است، هدايت و در پيمودن آن مدد فرما. پروردگارا! قلب مقدّس ولىّ عصر ارواحنافداه را از ما راضى و خشنود كن؛ اعمال ما را مرضىّ خودت قرار بده و آينده ما را از گذشته ما روزبه روز بهتر فرما.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته