بسماللهالرحمنالرحيم
من هم از زيارت آقايان محترم خيلي خوشوقتم و از اين كه بحمدالله يكي از آرزوهاي ديرين دلسوزان به حوزهي علميه و آيندهي فكري دنياي اسلام، به شكل مؤسسهي شما تحقق پيدا كرده است، خوشحالم و خدا را شكرگزاريم كه بحمدالله مردان بزرگ و شخصيتهاي برجسته و صاحبنظر و با ابتكار و دلسوزي را برگزيد تا چنين تشكيلات و بنايي را پايهگذاري كنند. از خداي بزرگ براي اين عزيزان مغتنم و بزرگوار، آرزوي توفيق ميكنيم و اميدواريم كه انشاءالله اين رشته كارها و اين جريان مبارك، همچنان ادامه داشته باشد.
شما آقايان ميدانيد كه امروز، نياز به معارف اسلامي در دنيا، با آنچه كه در گذشته وجود داشته است، تفاوتهاي خيلي زياد و فاصلههاي عجيب و ژرفي دارد. در گذشته، ارتباطات اين قدر نبود. تهاجم افكار غلط و انحرافي، اين همه نبود. تأثيرش بر افكار مردم، اين قدر نبود. طلب و خواهش و آمادگي فكر درست و ديني و اسلامي، اين همه نبود. امكان گسترش فكر توحيدي، اين همه نبود; ولي امروز اوضاع طور ديگر است.
امروز، در داخل كشور و مرزهاي خود ما، ملت بزرگي زندگي ميكنند كه براي آنها، اسلام ديگر يك امر زايد و تشريفاتي و خارج از بنا و موازين و رفتار زندگي نيست; بلكه اسلام همه چيز زندگي و مبناي نظام اجتماعي است. امروز، توحيد در زندگي عمومي و اجتماعي ملت و كشور ما، قاعدهي زندگي است. مبناي حكومت و ادارهي كشور و مديريت امور و مبناي زندگي همه جانبهي مردم، توحيد و معارف اسلامي است. مردم، به فرا گرفتن دين و اطلاع از حقايق آن شايقند.
اصلا امروز امكان تبليغ دين وجود دارد; ولي در گذشته اين امكان نبود. در گذشته، اگر روحاني خيلي زرنگ و آمادهي كار بود، يك مسجد و مدرس و گوشهيي از زندگي را ميتوانست تصرف كند و در آنها خيمهي تفكرات اسلامي و تعالي خودش را بزند. در محيطهاي اصلي زندگي و محيط كار و ادارات و ادارهي كشور و در محيط قانونگذاري، اصلا جايي براي دين نبود. آن جايي هم كه بهعنوان مبلغ دين ميرفتيد، شما كار خودتان را ميكرديد و نظام اجتماعي هم كار خودش را ميكرد. فرضا اگر به كارخانهيي ميرفتيد كه تعليم دين بدهيد، شما حرف خودتان را ميزديد و قوانين كار هم كار خودش را ميكرد و غالبا كار او بر كار شما فايق بود.
امروز، طور ديگري است. امروز، امكان كار و تعليم و قضاوت و حاكميت احكام اسلامي هست. در داخل كشور، جوانان و دانشگاهيها و صاحبنظران ما مشتاقند و ميخواهند بدانند و از معارف اسلامي مطلع بشوند و سر دربياورند. ميخواهند پايهي فكري و اعتقادي آن چيزي را كه امروز نظام اجتماعي در جامعه فرض كرده و به وجود آورده، به دست آورند و از احكام فراوان و قوانين و مقررات زيادي كه نظام در انتظار املا كردن آن از ناحيهي دين است، آگاه شوند.
در سطح جهان هم، چه آن چيزي كه مستقيما از حدوث يك انقلاب ديني و اسلامي و تشكيل يك نظام سياسي و اجتماعي بر مبناي دين ناشي ميشد ـ كه خود اين، حادثهي عظيمي بود و دنيا را متوجه دين و بازنگري به مسايل ديني (اسلام و غير اسلام) ميكرد ـ و چه آنچه كه بعدها به صورت غيرمستقيم، اثر انقلاب ما بود كه پيش آمد، همينگونه بود. يعني در هم شكستن پايههاي تفكر منتظم مادي; آن تفكري كه ماديگري و بيخدايي را به صورت يك مكتب و فكر و نظم اجتماعي درآورده و يك آرايش پولادگونه به آن داده بود و با دهان پر و ادعاي زياد، به همهي دنيا ارايه كرده بود و اينكه چنين تفكري است كه زندگي مردم را اداره ميكند!
اين تفكر و مكتب، دهها سال در مقابل هر پديدهي معنوي ـ چه فكر، چه عمل و چه اخلاق ـ سينه سپر كرده بود. شايد بعضي از شما برادران عزيز، با كساني كه بهصورت دگم و قاطع و اين است و جز اين نيست، گوشههايي از تفكر خود را مطرح ميكردند، برخورد كرده بوديد. از نظر آنها، هر چيزي كه بود، محكوم به فنا بود. اين تفكر، يكباره مثل عمارتي از يخ آب شد و مثل آن ساختماني كه "منصور عباسي" از سنگهاي نمك درست كرد و ظاهرش سنگ نمك بود و وقتي كه بر آن آب انداختند، ذوب شد و از بين رفت; "كالملح في الماء" فرو ريخت.
پس از فرو نشستن آن طوفان پر سر و صدا، معنويت خودش را نشان ميدهد. معلوم شد كه در اين گرد و غبارها، حتي رشد معنويت و اسلام و تفكرات ديني ـ و بخصوص اسلامي ـ متوقف نشده بود. آنها ميخواستند معنويت را ريشهكن كنند تا حتي اثري از آثار آن نماند; ولي معلوم شد كه اصلا در اين مدت رشد ميكرده است; منتها طوفانها و گرد و غبارها و جنجالها و هياهوها، نميگذاشته است كه واقعيت روشن بشود. حالا كه آن جنجال ديوانهوار فرو نشست و خوابيد، حقايق خودش را نشان ميدهد.
اگر از نقطهنظر سوم به موضوع نگاه كنيم، باز هم تفكر اسلامي در دنيا جايگاه ويژهيي دارد. در جهان، تنازعهايي سياسي وجود داشته است كه البته حالا بلوكبندي دنيا و تقسيمبندي قدرت در عالم، به شكل ديگري شده و هنوز آن شكل واقعيش پيدا نشده است و ترسيم واقعي تعارض قدرت در دنيا، هنوز روشن نيست و بتدريج روشن خواهد شد و شايد چند سال هم طول بكشد تا اين كه معلوم بشود بالاخره اقطاب قدرت در دنيا، كجاها و چگونه هستند. به هر شكلي كه باشد، شكي نيست كه نظام و حكومت اسلامي و تفكري كه پشتوانه و پايهي اين حكومت است، در دنيا جايگاه و نقش مسؤوليتي دارد و كاري برعهدهي اوست. البته، ديدگاههاي ديگري هم هست كه حالا به تفصيل نميشود صحبت كرد و نميخواهيم وقت را بگذرانيم.
سؤالم اين است كه در مقابل اين همه نياز و استفهام در داخل و خارج و برحسب اوضاع جديد اعتقادي و سياسي عالم، جمهوري اسلامي بهعنوان پايگاه دين اسلام و نقطهيي كه ادعا ميكند اسلام در اينجا تحقق پيدا كرده است، براي عرضه كردن، چه چيزي را در آستين خود آماده دارد و براي اين همه دهانهاي باز، كدام غذا را آماده كرده است؟ ما چه چيزي داريم؟ چه ميخواهيم عرضه كنيم؟ البته براي عرضه كردن، ما خيلي چيزها داريم. اگر همين مواد خامي كه در اختيارمان است ـ مثل عنصر از معدن درآمدهي طلا، يعني همين آيات قرآن و احاديث ـ در سطح دنيا منتشر كنيم، خودش خيلي چيز است. بنابراين، ما كم نداريم.
اما نكته اين است كه اگر سؤال شود با اين منبع عظيم اسلامي و با اين متد هزار سالهي تجربه شده و تحقيق حقيقتا شگفتآور ـ كه گاهي تحقيقات اين فقها، از نظر ظرافت و دقت و ژرفنگري، واقعا شگفتآور است ـ و بخصوص آن فقه پيچيدهيي كه در شيعه است (فقه برادران اهل سنت نسبت به فقهي كه در بين علماي شيعه است، آن پيچيدگي و فنيگري را ندارد. اين، خيلي فنيتر و پيچيدهتر و عميقتر است. البته، فقهاي ما كار عظيمي در اين باب كردند كه به هر حال، همهاش متعلق به اسلام است)، پاسخ ذره ذره و دانه دانهي مسايل زندگي چيست؟ شما و همهي ما در جواب خواهيم ماند. يعني ما امروز به فراخور نياز و استفهامي كه وجود دارد، پاسخ حاضر نداريم. غالبا هم معادن عظيم و غني از جنسهاي فاخر در اختيارمان است; اما پولي را كه بشود در بازار دست اين و آن داد و خرجش كرد، نداريم.
چه كسي ميخواهد اين كارها را بكند؟ اين، حرف من نيست; حرفي است كه سالها در حوزه مطرح بوده است. اين كه كسي مثل جناب آقاي مصباح (ادامالله بقائه و بركات وجوده) به اين فكر بيفتند و بيايند روال كار شما را به وجود آورند، ناشي از اين سؤال چند دهساله در حوزه است.
مسأله اين است كه آيا روال جاري و موجود حوزههاي علميه، براي پاسخ دادن به اين نيازها كافي است؟ جواب اين است كه نه، كافي نيست. بايد از چارچوبهاي مستحكم و استخوانبندي قوي حوزهي علميه و از امكانات فراوان فكري و معنوييي كه در اين مراكز است، وسايلي براي فراهم كردن پاسخهاي اين استفهامهاي فراوان و ساختن انسانهايي كه بتوانند مثل چشمههاي جوشاني از معارف و احكام بجوشند و نيازها و خلاها را پر كنند، ساخت.
مؤسسهي شما، مثال و مصداق و نمونهيي از آن كاري است كه بايد بشود. يعني يقينا "مؤسسهي باقرالعلوم (عليهالصلاه و السلام)" كه به اسم مطهر اين بزرگوار است و همچنين "مؤسسهي در راه حق"، تا آن جايي كه من دانستم و شناختم، جزو مراكز بسيار با بركت و مفيد و خوشعاقبت و تقليد كردني و قابل قدرداني است. ما دعا ميكنيم كه امثال اين مؤسسات زياد بشود. دعا ميكنيم كه انشاءالله برنامهريزي عمومي حوزهي علميهي قم و حوزههاي علميهي ديگر، به آن شكلي بشود كه بتواند پاسخ نيازهاي فراوان را بدهد و به حسب زمان و نياز، تطور لازم را پيدا كند و همان چيزي بشود كه بتواند نگراني را از كساني كه براي آيندهي دنيا نگرانند، تا حدود زيادي برطرف كند.
دعا ميكنيم كه خداوند انشاءالله به شما هم توفيق بدهد تا اين راه را ادامه بدهيد و وجود شريف جناب آقاي مصباح و ديگر برادران مسؤول و دستاندركار اين مؤسسه و اساتيد و خدمتگزاران و محصلان و مشتغلان و فضلايي را كه در آنجا مشغول هستند، حفظ كند و مشمول توفيقات خود قرار بدهد. انشاءالله مشمول ادعيهي وليعصر (ارواحنا فداه و عجلالله فرجه و صلواتالله عليه) باشيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
من هم از زيارت آقايان محترم خيلي خوشوقتم و از اين كه بحمدالله يكي از آرزوهاي ديرين دلسوزان به حوزهي علميه و آيندهي فكري دنياي اسلام، به شكل مؤسسهي شما تحقق پيدا كرده است، خوشحالم و خدا را شكرگزاريم كه بحمدالله مردان بزرگ و شخصيتهاي برجسته و صاحبنظر و با ابتكار و دلسوزي را برگزيد تا چنين تشكيلات و بنايي را پايهگذاري كنند. از خداي بزرگ براي اين عزيزان مغتنم و بزرگوار، آرزوي توفيق ميكنيم و اميدواريم كه انشاءالله اين رشته كارها و اين جريان مبارك، همچنان ادامه داشته باشد.
شما آقايان ميدانيد كه امروز، نياز به معارف اسلامي در دنيا، با آنچه كه در گذشته وجود داشته است، تفاوتهاي خيلي زياد و فاصلههاي عجيب و ژرفي دارد. در گذشته، ارتباطات اين قدر نبود. تهاجم افكار غلط و انحرافي، اين همه نبود. تأثيرش بر افكار مردم، اين قدر نبود. طلب و خواهش و آمادگي فكر درست و ديني و اسلامي، اين همه نبود. امكان گسترش فكر توحيدي، اين همه نبود; ولي امروز اوضاع طور ديگر است.
امروز، در داخل كشور و مرزهاي خود ما، ملت بزرگي زندگي ميكنند كه براي آنها، اسلام ديگر يك امر زايد و تشريفاتي و خارج از بنا و موازين و رفتار زندگي نيست; بلكه اسلام همه چيز زندگي و مبناي نظام اجتماعي است. امروز، توحيد در زندگي عمومي و اجتماعي ملت و كشور ما، قاعدهي زندگي است. مبناي حكومت و ادارهي كشور و مديريت امور و مبناي زندگي همه جانبهي مردم، توحيد و معارف اسلامي است. مردم، به فرا گرفتن دين و اطلاع از حقايق آن شايقند.
اصلا امروز امكان تبليغ دين وجود دارد; ولي در گذشته اين امكان نبود. در گذشته، اگر روحاني خيلي زرنگ و آمادهي كار بود، يك مسجد و مدرس و گوشهيي از زندگي را ميتوانست تصرف كند و در آنها خيمهي تفكرات اسلامي و تعالي خودش را بزند. در محيطهاي اصلي زندگي و محيط كار و ادارات و ادارهي كشور و در محيط قانونگذاري، اصلا جايي براي دين نبود. آن جايي هم كه بهعنوان مبلغ دين ميرفتيد، شما كار خودتان را ميكرديد و نظام اجتماعي هم كار خودش را ميكرد. فرضا اگر به كارخانهيي ميرفتيد كه تعليم دين بدهيد، شما حرف خودتان را ميزديد و قوانين كار هم كار خودش را ميكرد و غالبا كار او بر كار شما فايق بود.
امروز، طور ديگري است. امروز، امكان كار و تعليم و قضاوت و حاكميت احكام اسلامي هست. در داخل كشور، جوانان و دانشگاهيها و صاحبنظران ما مشتاقند و ميخواهند بدانند و از معارف اسلامي مطلع بشوند و سر دربياورند. ميخواهند پايهي فكري و اعتقادي آن چيزي را كه امروز نظام اجتماعي در جامعه فرض كرده و به وجود آورده، به دست آورند و از احكام فراوان و قوانين و مقررات زيادي كه نظام در انتظار املا كردن آن از ناحيهي دين است، آگاه شوند.
در سطح جهان هم، چه آن چيزي كه مستقيما از حدوث يك انقلاب ديني و اسلامي و تشكيل يك نظام سياسي و اجتماعي بر مبناي دين ناشي ميشد ـ كه خود اين، حادثهي عظيمي بود و دنيا را متوجه دين و بازنگري به مسايل ديني (اسلام و غير اسلام) ميكرد ـ و چه آنچه كه بعدها به صورت غيرمستقيم، اثر انقلاب ما بود كه پيش آمد، همينگونه بود. يعني در هم شكستن پايههاي تفكر منتظم مادي; آن تفكري كه ماديگري و بيخدايي را به صورت يك مكتب و فكر و نظم اجتماعي درآورده و يك آرايش پولادگونه به آن داده بود و با دهان پر و ادعاي زياد، به همهي دنيا ارايه كرده بود و اينكه چنين تفكري است كه زندگي مردم را اداره ميكند!
اين تفكر و مكتب، دهها سال در مقابل هر پديدهي معنوي ـ چه فكر، چه عمل و چه اخلاق ـ سينه سپر كرده بود. شايد بعضي از شما برادران عزيز، با كساني كه بهصورت دگم و قاطع و اين است و جز اين نيست، گوشههايي از تفكر خود را مطرح ميكردند، برخورد كرده بوديد. از نظر آنها، هر چيزي كه بود، محكوم به فنا بود. اين تفكر، يكباره مثل عمارتي از يخ آب شد و مثل آن ساختماني كه "منصور عباسي" از سنگهاي نمك درست كرد و ظاهرش سنگ نمك بود و وقتي كه بر آن آب انداختند، ذوب شد و از بين رفت; "كالملح في الماء" فرو ريخت.
پس از فرو نشستن آن طوفان پر سر و صدا، معنويت خودش را نشان ميدهد. معلوم شد كه در اين گرد و غبارها، حتي رشد معنويت و اسلام و تفكرات ديني ـ و بخصوص اسلامي ـ متوقف نشده بود. آنها ميخواستند معنويت را ريشهكن كنند تا حتي اثري از آثار آن نماند; ولي معلوم شد كه اصلا در اين مدت رشد ميكرده است; منتها طوفانها و گرد و غبارها و جنجالها و هياهوها، نميگذاشته است كه واقعيت روشن بشود. حالا كه آن جنجال ديوانهوار فرو نشست و خوابيد، حقايق خودش را نشان ميدهد.
اگر از نقطهنظر سوم به موضوع نگاه كنيم، باز هم تفكر اسلامي در دنيا جايگاه ويژهيي دارد. در جهان، تنازعهايي سياسي وجود داشته است كه البته حالا بلوكبندي دنيا و تقسيمبندي قدرت در عالم، به شكل ديگري شده و هنوز آن شكل واقعيش پيدا نشده است و ترسيم واقعي تعارض قدرت در دنيا، هنوز روشن نيست و بتدريج روشن خواهد شد و شايد چند سال هم طول بكشد تا اين كه معلوم بشود بالاخره اقطاب قدرت در دنيا، كجاها و چگونه هستند. به هر شكلي كه باشد، شكي نيست كه نظام و حكومت اسلامي و تفكري كه پشتوانه و پايهي اين حكومت است، در دنيا جايگاه و نقش مسؤوليتي دارد و كاري برعهدهي اوست. البته، ديدگاههاي ديگري هم هست كه حالا به تفصيل نميشود صحبت كرد و نميخواهيم وقت را بگذرانيم.
سؤالم اين است كه در مقابل اين همه نياز و استفهام در داخل و خارج و برحسب اوضاع جديد اعتقادي و سياسي عالم، جمهوري اسلامي بهعنوان پايگاه دين اسلام و نقطهيي كه ادعا ميكند اسلام در اينجا تحقق پيدا كرده است، براي عرضه كردن، چه چيزي را در آستين خود آماده دارد و براي اين همه دهانهاي باز، كدام غذا را آماده كرده است؟ ما چه چيزي داريم؟ چه ميخواهيم عرضه كنيم؟ البته براي عرضه كردن، ما خيلي چيزها داريم. اگر همين مواد خامي كه در اختيارمان است ـ مثل عنصر از معدن درآمدهي طلا، يعني همين آيات قرآن و احاديث ـ در سطح دنيا منتشر كنيم، خودش خيلي چيز است. بنابراين، ما كم نداريم.
اما نكته اين است كه اگر سؤال شود با اين منبع عظيم اسلامي و با اين متد هزار سالهي تجربه شده و تحقيق حقيقتا شگفتآور ـ كه گاهي تحقيقات اين فقها، از نظر ظرافت و دقت و ژرفنگري، واقعا شگفتآور است ـ و بخصوص آن فقه پيچيدهيي كه در شيعه است (فقه برادران اهل سنت نسبت به فقهي كه در بين علماي شيعه است، آن پيچيدگي و فنيگري را ندارد. اين، خيلي فنيتر و پيچيدهتر و عميقتر است. البته، فقهاي ما كار عظيمي در اين باب كردند كه به هر حال، همهاش متعلق به اسلام است)، پاسخ ذره ذره و دانه دانهي مسايل زندگي چيست؟ شما و همهي ما در جواب خواهيم ماند. يعني ما امروز به فراخور نياز و استفهامي كه وجود دارد، پاسخ حاضر نداريم. غالبا هم معادن عظيم و غني از جنسهاي فاخر در اختيارمان است; اما پولي را كه بشود در بازار دست اين و آن داد و خرجش كرد، نداريم.
چه كسي ميخواهد اين كارها را بكند؟ اين، حرف من نيست; حرفي است كه سالها در حوزه مطرح بوده است. اين كه كسي مثل جناب آقاي مصباح (ادامالله بقائه و بركات وجوده) به اين فكر بيفتند و بيايند روال كار شما را به وجود آورند، ناشي از اين سؤال چند دهساله در حوزه است.
مسأله اين است كه آيا روال جاري و موجود حوزههاي علميه، براي پاسخ دادن به اين نيازها كافي است؟ جواب اين است كه نه، كافي نيست. بايد از چارچوبهاي مستحكم و استخوانبندي قوي حوزهي علميه و از امكانات فراوان فكري و معنوييي كه در اين مراكز است، وسايلي براي فراهم كردن پاسخهاي اين استفهامهاي فراوان و ساختن انسانهايي كه بتوانند مثل چشمههاي جوشاني از معارف و احكام بجوشند و نيازها و خلاها را پر كنند، ساخت.
مؤسسهي شما، مثال و مصداق و نمونهيي از آن كاري است كه بايد بشود. يعني يقينا "مؤسسهي باقرالعلوم (عليهالصلاه و السلام)" كه به اسم مطهر اين بزرگوار است و همچنين "مؤسسهي در راه حق"، تا آن جايي كه من دانستم و شناختم، جزو مراكز بسيار با بركت و مفيد و خوشعاقبت و تقليد كردني و قابل قدرداني است. ما دعا ميكنيم كه امثال اين مؤسسات زياد بشود. دعا ميكنيم كه انشاءالله برنامهريزي عمومي حوزهي علميهي قم و حوزههاي علميهي ديگر، به آن شكلي بشود كه بتواند پاسخ نيازهاي فراوان را بدهد و به حسب زمان و نياز، تطور لازم را پيدا كند و همان چيزي بشود كه بتواند نگراني را از كساني كه براي آيندهي دنيا نگرانند، تا حدود زيادي برطرف كند.
دعا ميكنيم كه خداوند انشاءالله به شما هم توفيق بدهد تا اين راه را ادامه بدهيد و وجود شريف جناب آقاي مصباح و ديگر برادران مسؤول و دستاندركار اين مؤسسه و اساتيد و خدمتگزاران و محصلان و مشتغلان و فضلايي را كه در آنجا مشغول هستند، حفظ كند و مشمول توفيقات خود قرار بدهد. انشاءالله مشمول ادعيهي وليعصر (ارواحنا فداه و عجلالله فرجه و صلواتالله عليه) باشيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته