پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد اميرالمؤمنين على(ع)

بسم الله الرّحمن الرّحيم
امروز روز ولادتِ امام پرهيزکاران و سيّدِ مجاهدان راه خداست. ابتدا اين ميلاد مسعود را که عيد بزرگي است، به شما حضّار عزيز اين جلسه و به همه ملت ايران و به همه حق طلبان عالم تبريک عرض مي کنم.
يک دسته از خصوصيّات اميرالمؤمنين، خصوصيّات معنوي و ملکوتي آن بزرگوار است که ما حتّي به فهميدن آنها هم دسترسي نداريم. آن مقام علمي، آن مقام نوراني و قدسيّتي که آن بزرگوار داشت؛ آن حقايقي که درون وجود او و در قلب نوراني او مي جوشيد و به صورت حکمتهايي بر زبان مبارکش جاري مي شد؛ آن قرب به خدا و آن ذکراللّهي که بر همه کردار او و گفتار او و حالات او حاکم بود، چيزهايي است که مثل فطرت نوري او، براي ما به درستي قابل فهم نيست؛ اما به آنها اعتقاد داريم و افتخار مي کنيم؛ چون آنها را از صادق مُصدَّق شنيديم. لکن يک دسته ديگر از خصوصيّات اميرالمؤمنين است که او را به عنوان يک الگو و يک نمونه در مدّ نظر همه انسانهاي تاريخ نگه مي دارد که اينها براي پيروي کردن است. الگو يک وسيله و معيار و ميزاني است براي اين که آن کاري که انسان مي خواهد انجام دهد، با آن الگو تطبيق داده شود. اين الگو ديگر مخصوص جمعي خاص نيست؛ حتّي مخصوص مسلمانان هم نيست. اين که مي بينيد چهره اميرالمؤمنين، اين قدر در تاريخ جذّاب است، به خاطر همين خصوصيّات است. لذا کسي که دين اسلام را هم قبول ندارد يا امامت آن بزرگوار را هم تصديق نکرده است، او هم در مقابل عظمت اين خصوصيّات، در وجود خود احساس تعظيم مي کند و خواه ناخواه زبان به ستايش او مي گشايد. بنابراين، اين خصوصيّات براي همه الگوست و ما که امروز يک حکومت اسلامي داريم و يک حکومت علوي را ادّعا مي کنيم، اين الگو براي ما از همه حتمي تر و فوريتر و غيرقابل اغماضتر است. ما بايد ببينيم در اين نقطه عالم که پرچم ولايت علوي را بلند کرديم، حرفمان چيست و چه مي خواهيم به بشريت عرضه کنيم. آن چهارچوبي را که ما براي سعادت بشر تعيين مي کنيم و سرِ دست مي گيريم و نشان مي دهيم، چيست؟ اميرالمؤمنين اين جا برترين الگوست. نمي شود فقط به زبان گفت «اميرالمؤمنين، علي» و اظهار عشق و علاقه کرد؛ اما در عمل با رفتار او و با درسي که با زبان و در عملِ خود به ما داده است، مخالفت کرد. بنده و امثال بنده که کارگزاران حکومتيم وظيفه مان سنگينتر است؛ چون ما بايد عمل کنيم و از آن راهي که او رفته است برويم. ممکن است بعضي بگويند: شما کجا، اميرالمؤمنين کجا؟ قدرت او، توانايي او، ايمان او، صبر او، آن استخوان بندي مستحکم روحي او؛ اينها کجا، شما کجا؟ اين حرف البته درست است. ما هيچ کداممان قابل مقايسه با او نيستيم. نمي شود گفت او بهتر است، او بالاتر است و ما پايين تريم؛ نه، اصلاً اين مقايسه غلط است. او در اوج فلک است و ما در خاک تيره، دورْ خودمان مي چرخيم. فاصله ها خيلي زياد است؛ اما جهتگيري را مي شود انتخاب کرد؛ يعني ما بايد خودمان را به آن سمت و به آن هدفي که او نشان مي داد، نزديک کنيم - هر کسي به قدر توان خود؛ هر کسي بر حسب اقتضاي زمان خود - چون راه همان راه و هدف همان هدف است. اين نکته بسيار مهمّي است.
شايد در طول دوازده، سيزده قرن، در همين دنياي اسلام، حکومتهايي سرِ کار آمدند که اسم پيغمبر اکرم را با عظمت مي آوردند و خودشان را خليفه پيغمبر مي دانستند. اگر کسي مي گفت شما خليفه پيغمبر نيستيد، حاضر بودند حتّي او را به قتل برسانند. مي گفتند ما خليفه پيغمبريم. از خلفاي بني اميّه بگيريد تا خلفاي بني عبّاس که حدود پانصد، ششصد سال حکومت کردند، تا خلفاي فاطمي در مصر و شمال آفريقا؛ بعد هم خلفاي عثماني که تا همين جنگ بين الملل اوّل در آسياي صغير - يعني ترکيه فعلي - حکومت مي کردند و مرکز حکومتشان آن جا بود و همه اين کشورهاي عربي هم تقريباً تحت حکومت آنها بودند، همگي خود را خليفه پيغمبر مي خواندند. بعضي از آنها از اين هم قدم بالاتر مي گذاشتند و مي گفتند خليفةالله: ما خليفه خداييم؛ جانشين خداييم! اين اسمشان بود؛ اما عملشان چه بود؟ عملشان، عمل به همان رسوم حکومتهاي پادشاهي ستمگرانه اي بود که قبل از آنها هم در دنيا بود؛ در زمان آنها هم در نقاط ديگر دنيا بود؛ بعد از آنها هم تا امروز در همه جاي دنيا چنين حکومتهايي بوده است. اسم، خلافت پيغمبر بود، اما رسم و عمل و رفتار، چيز ديگري بود. اينها چه کساني هستند؟ اسم مناسب اينها چيست؟ منافق؛ يعني کسي که ادّعاي چيزي را مي کند، وعده چيزي را مي دهد، پرچم چيزي را بلند مي کند؛ اما در رفتار خود، در عمل خود و در راه خود، ملتزم و پايبند به آن چيز نيست. يک چيز ديگر، يک راه ديگر و يک عمل ديگر بر رفتار و گفتار او حاکم است؛ اين مي شود منافق. ما مي خواهيم اين طوري باشيم؟ آيا ما مي خواهيم پرچم ولايت علوي و حکومت علوي و پيروي اميرالمؤمنين را بلند کنيم، اما حکومت خود را با مکتبهايي که با راه علي، با فکر علي و با منطق اميرالمؤمنين صد در صد مخالفند، تطبيق دهيم؟ حالا بعضي صد در صد، بعضي نود درصد، بعضي هشتاد درصد، مخالفند و اساس کارشان اساس ديگري است. لذا ما بيش از همه بايد پايبند به آن باشيم که الگوي علوي را بشناسيم و آن را ملاک قرار دهيم. الگوي علوي در حکومت چيست؟ شاخصه هايي دارد که اين شاخصه ها بايستي رعايت شود. مردم هم بايد به ما نگاه کنند، ببينند اگر شاخصه هاي حکومت علوي را رعايت مي کنيم - حالا به قدر توانايي خودمان - آن وقت قبول کنند که ما حکومتي در راه علي هستيم. اگر ديدند ما آن شاخصه ها را رعايت نمي کنيم يا عکس آنها عمل مي کنيم - بحث اين نيست که قدرت ما کمتر از علي است و اراده دنبال کردن آن راه را نداريم - آن وقت گفتار ما و ادّعاي ما را قبول نکنند و بگويند نه، اين حکومت علوي نيست؛ اين حکومتِ ولايت اميرالمؤمنين نيست. ملاک اينهاست. اينها را بايستي مورد توجّه قرار داد. حالا اين شاخصه ها چيست؟ البته اگر بخواهيم شاخصه هاي حکومت اميرالمؤمنين را بيان کنيم، شايد ده شاخصه مهم را بشود بيان کرد. چند شاخصه اينهاست که من عرض مي کنم:
اوّل، پايبندي کامل به دين خدا و اصرار بر اقامه دين الهي. اين شاخصه اوّل است. هر حکومتي که اساس کارش بر اقامه دين خدا نباشد، علوي نيست. در وسط جنگ - آنهايي که در دوران دفاع هشت ساله، در ميدان بودند مي فهمند من چه مي گويم - در آن بحبوحه رزم که هر رزمنده و هر سربازي همّتش اين است ببيند چطور مي تواند حمله کند و چطور مي تواند از خودش دفاع نمايد، يک نفر نزد اميرالمؤمنين آمد و مسأله اي راجع به توحيد پرسيد. گفت در «قل هوالله احد» اين کلمه «احد» يعني چه؟ حالا اين يک مسأله اصلي هم نيست. از اصل وجود خدا سؤال نکرد؛ يک مسأله فرعي را سؤال کرد. دوروبريهاي اميرالمؤمنين آمدند جلو که مرد حسابي، حالا وقت اين سؤالهاست!؟ حضرت فرمود: «نه؛ بگذاريد جوابش را بدهم. ما براي همين مي جنگيم.» يعني جنگِ اميرالمؤمنين، سياستِ اميرالمؤمنين، جبهه بندي اميرالمؤمنين، خون دلهاي اميرالمؤمنين و همه خطوط اصلي اي که در حکومت خود انتخاب مي کند، براي اين است که دين خدا اقامه شود. اين يک شاخصه است. اگر در نظام اسلامي و در جمهوري اسلامي که به نام حکومت علوي خود را معرّفي مي کند، اقامه دين خدا هدف نباشد؛ مردم به دين خدا عمل بکنند يا نکنند؛ اعتقاد داشته باشند يا نداشته باشند؛ اقامه حقّ الهي بشود يا نشود و بگوييم به ما چه ربطي دارد - اگر اين طور باشد - اين حکومت علوي نيست. اقامه دين الهي، اوّلين شاخصه است و اين مادرِ همه خصوصيّات ديگرِ زندگي اميرالمؤمنين و حکومت اميرالمؤمنين است. عدالت او هم ناشي از اين است. مردم سالاري و رعايت مردم در زندگي اميرالمؤمنين هم مربوط به همين است.
خصوصيت دوم و شاخصه دومِ حکومت اميرالمؤمنين عدالت است؛ عدالتِ مطلق. يعني هيچ مصلحت شخصي و هيچ سياست مربوط به شخص خود را بر عدالت مقدّم نمي کند. «أتأمرونّي ان اطلب النصر بالجور لا والله» ؛ من حاضر نيستم پيروزي را از راه ظلم به دست آورم. ببينيد چقدر اين تابلو، تابلوِ درخشاني است؛ چه پرچم بلندي است. به شما مي گويند ممکن است در اين ميدان سياست، در اين ميدان مسابقه علمي، در اين ميدان انتخابات، در اين ميدان جنگ، پيروز شويد؛ اما متوقّف به اين است که اين ظلم را انجام دهيد. کدام را انتخاب مي کنيد؟ اميرالمؤمنين مي گويد من اين پيروزي را نمي خواهم. من شکست بخورم عيبي ندارد، اما ظلم نمي کنم. همه اين حرفهايي که راجع به اميرالمؤمنين درباره عدالت شنيده ايد، محورش همين عدالت طلبي مطلقِ اميرالمؤمنين است. عدالت براي همه و عدالت در همه شؤون؛ يعني عدالت اقتصادي، عدالت سياسي، عدالت اجتماعي و عدالت اخلاقي. اين يکي ديگر از معيارهاي حکومت اميرالمؤمنين است. تحمّلِ ظلم را نمي کند؛ خودش هم به ظلم تسليم نمي شود، ولو مصالحش از دست برود. يکي از ظلمهاي بزرگ، تبعيض است؛ چه تبعيضِ در اجراي احکام، چه تبعيضِ در اجراي مقرّرات. اينها به هيچ وجه براي اميرالمؤمنين قابل قبول نيست. يک نفر از طرفداران پروپا قرص او که تبليغاتچي بسيار ماهري است و دائماً به نفع او تبليغاتِ حق مي کند، مرتکب عمل خلافي مي شود و اميرالمؤمنين حدّ الهي را بر او جاري مي کند. طرفدار مذکور که چنين انتظاري ندارد، مي گويد: يا اميرالمؤمنين! مني که اين قدر طرفدار شمايم؟ مني که اين قدر از شما دفاع مي کنم؟ حضرت مي فرمايد: بله، حُکمِ خداست. آن طرفداري اي که از ما مي کني، ان شاءالله قبول باشد، خيلي هم متشکر؛ اما حکم خدا اين است. حدّ خدا را برايش جاري کرد؛ او هم گفت: خيلي خوب؛ حال که اين طور است، سراغ دربار معاويه مي روم که قدر مرا مي دانند! و رفت.
يکي ديگر از خصوصيّات و شاخصه هاي حکومت اميرالمؤمنين تقواست. ببينيد؛ اينها هر کدام يک پرچم است، هر کدام يک علامت است. تقوا يعني چه؟ يعني آن شدّت مراقبتي که انسان در اعمال شخصي خود از راه حق هيچ تخطّي نکند؛ اين معني تقواست. يعني کاملاً مراقب خود باشد. در دست زدن به پول مراقبت کند؛ در دست زدن به آبروي انسانها مراقبت کند؛ در گزينشها مراقبت کند؛ در طرد کردنها مراقبت کند؛ در حرف زدن مراقبت کند که برخلاف حق سخني نگويد. يعني شدّت مراقبت. شما نهج البلاغه را نگاه کنيد، پُر است از اين مطالب. حالا متأسفانه در بين بعضيها معمول شده که هر غلطي مي خواهند بکنند، به اسم اين که اميرالمؤمنين اين گونه بود و اميرالمؤمنين اين طوري عمل مي کرد، انجام مي دهند. به چه دليل؟ از کجا؟ اميرالمؤمنين در نهج البلاغه است. اميرالمؤمنين در روايات فراواني است که از آن بزرگوار و اولاد طاهرينش باقي مانده است. کو اين چيزهايي که بعضي مي گويند علي اين طور بود، علي آن طور بود!؟ نخير؛ علي آن است که در نهج البلاغه است. شما نهج البلاغه را از اوّل تا آخر نگاه کنيد! سرتاپاي نهج البلاغه تحريضِ بر تقواست؛ دعوت به تقوا و پرهيزکاري است. تا انسان پرهيزکار نباشد نمي تواند اقامه دين خدا کند. آلوده داماني بد دردي است. آلوده بودنِ دل انسان به گناه، نمي گذارد انسان حقيقت را درک کند، چه برسد به اين که دنبال حقيقت حرکت کند. تقوا يکي از شاخصه هاي حکومت اميرالمؤمنين، برخاسته از اراده مردم و خواست مردم است. «تغلّب» - يعني از راه غلبه و زور بر مردم حاکم شدن - در منطق اميرالمؤمنين نيست. با اين که خود را بر حق مي دانست، اما کنار نشست، تا وقتي مردم آمدند، اصرار کردند، ابرام کردند، شايد گريه کردند، التماس کردند که آقا شما بيا زمام امور ما را در دست بگير. آن وقت آمد و زمام امور مردم را در دست گرفت. خودش گفت که اگر مردم نيامده بودند؛ اگر مردم اصرار نمي کردند، اگر اين طلب جدّي مردم نبود، من علاقه اي به اين کار نداشتم. قدرت در دست گرفتن و اعمال اقتدار، براي اميرالمؤمنين جاذبه اي ندارد. قدرت طلبي براي کساني جاذبه دارد که مي خواهند خواهشهاي نفساني و هواهاي نفساني خودشان را ارضا کنند، نه براي اميرالمؤمنين. او دنبال تکليف شرعي است؛ دنبال اقامه حقّ است. مردم قدرت را به او سپردند، او هم قدرت را گرفت و بعد با اقتدار آن قدرت را نگه داشت. آن جايي هم که کساني با قدرت اسلامي او، با حکومت اسلامي او معارضه کردند، هيچ مجامله و ملاحظه اي نکرد. صحابه پيغمبرند، باشند! موجّهينند، باشند! سابقه جهاد در راه اسلام دارند، داشته باشند! با حکومت حق معارضه و مقابله کرده اند و بايد در مقابلشان با اقتدار ايستاد؛ و ايستاد! اين سه جنگ اميرالمؤمنين از اين قبيل بود. اينها شاخصه يک حکومت صحيح است.
ما امروز اگر جمهوري اسلامي هستيم، اگر حکومت علوي هستيم، بايد اينها را رعايت کنيم. شما مردم هم اينها را بايد از ما بخواهيد. اقامه دين خدا را بايد بخواهيد. اين که ما نگاه کنيم ببينيم شرق و غرب در مفاهيم حکومتي و مفاهيم سياسي حرفشان چيست، آنها چه مي گويند، ما هم سعي کنيم خودمان را آن طور تطبيق دهيم، اين مثل همان خلافت عثمانيهاست، مثل خلافت بني اميّه و بني عبّاس است. آنها هم اسمشان خليفه پيغمبر بود؛ اسمشان حاکم اسلامي بود؛ اما رسم و عملشان حکومت کسري و قيصر و حکومت پادشاهان بود. همان طور که آنها عمل مي کردند، اينها هم همان طور عمل مي کردند. اسممان حکومت علوي و حکومت اسلامي باشد، بعد برويم سراغ سرمايه داري غرب، سراغ حکومتي که سرمايه داران و کمپاني داران و زشت روترين ظالمان و ستمگران عالم آن را اداره مي کنند؟! اين درست است؟ اين همان نفاق خواهد شد. پرچمي را با يک نامي بلند کنيم، آن وقت در زير اين پرچم سراغ چيزهاي ديگر برويم!؟ امروز در نظام اسلامي، همه کارگزاران حکومت، از پايين تا بالا؛ از رهبري - که خدمتگزار همه است - از رئيس جمهور، از وزرا، از مسؤولين قضايي، از نمايندگان مجلس و از مديران گوناگوني که در اکناف کشور هستند، بايد همّتشان اين باشد که دين خدا را اقامه کنند، عدالت را احيا کنند، تبعيض در اجراي مقرّرات را از ميان بردارند، بيشترين توجّهشان به طبقه محروم و مستضعف و فقير باشد - همچنان که اميرالمؤمنين بود - شعار تقوا را شعار شخصي و عمومي خودشان قرار دهند؛ اين وظيفه ماست. اين که دنيا اين طور حکومت را مي پسندد يا نمي پسندد، اين براي ما معيار و ملاک نيست. جهت، اين است، سمت و سو، اين است. البته زمانه روز به روز پيچيده تر مي شود؛ ارتباطات انساني روز به روز دشوارتر و پيچيده تر مي شود؛ اِعمال عدالت و اقامه حق کار آساني نيست؛ اما هدف اين است و اين است که مردم را خوشبخت مي کند؛ اين است که سعادت مردم را تأمين مي کند؛ اين است که فقر و تبعيض را از بين مي برد؛ اين است که ريشه فساد را در جامعه مي کند. والّا اگر اين نباشد، حکومتهاي جائرِ دنيا دم از حقوق بشر مي زنند ولي زشت ترين کارها را عليه حقوق بشر انجام مي دهند. عراق را به جرم اين که سلاح شيميايي مصرف کرده است، مورد تهاجم قرار مي دهند؛ در حالي که سلاح شيميايي را خودشان به او دادند! خودشان او را تشويق کردند! آن وقت که او سلاح شيميايي مصرف کرد، چشم را روي هم گذاشتند! اينها عادلند؟! اينها طرفدار حقوق بشرند؟! اينها از انسانيت چيزي سرشان مي شود؟! به نام مبارزه با ترور، مي خواهند دنيا را به آتش بکشند. زشت ترين و فجيعترين نوع ترور، امروز در اراضي مقدّس فلسطين جاري است؛ نه فقط اخم نمي کنند بلکه تشويق هم مي کنند؛ از آن دفاع مي کنند؛ آن را لازم مي دانند! اينها حکومتهايي هستند که انسان از اينها تقليد کند؟!
اينها همان مفاهيمي است که در زير نام دمکراسي، در زير نام ليبراليزم، در زير نام حقوق بشر و در زير نام آزادي، در حال جريان است. ما بياييم دنباله رو آنها شويم، همان مفاهيم را بگيريم، آن وقت چه کار کنيم؟! مثل خودِ آنها به ظلم عمل کنيم و آن وقت اسم عدالت را بياوريم؟! اين غير از نفاق چيز ديگري است؟! امروز بشريت در رنج است؛ امروز بشريت از يک تبعيض بزرگ رنج مي برد؛ بشريت از يک ظلم بزرگ به جان مي آيد. اين ظلم بزرگ را همين قدرتمندان مي کنند؛ دستشان هم پرچم حقوق بشر است! يعني نفاق محض. از اينها بايد تقليد کرد؟! در مقابل اينها بايد رودربايستي داشت؟! مفاهيم اينها را بايد گرفت و به جاي مفاهيم علوي و اسلامي گذاشت؟! نه؛ اين غلط است. راه درست براي کسي که پيرو اميرالمؤمنين است، اين است که شاخصه هاي حکومت علوي را در نظر داشته باشد؛ همان اندازه اي که مي تواند و قدرت دارد، طبق آنچه که ساز و کارهاي جهاني اقتضاء مي کند - دوران صنعت و صنعتهاي پيچيده و روشهاي فوق مدرن صنعتي و اينها اقتضائاتي دارد - اينها را رعايت کند تا آن جهتگيري يک سر سوزن منحرف نشود. اين مي شود يک انسان والا؛ مي شود يک حاکم علوي. چنين جامعه اي قدرتمند مي شود؛ چنين جامعه اي پولادين مي شود؛ جامعه اي که مردمش راست بگويند و از مسؤولانشان راست بشنوند؛ آنچه را که وعده مي دهند، آنچه را که مي گويند، آنچه را که به عنوان پرچم بلند مي کنند، همان را عمل مي کنند و «لِم تقولون مالاتفعلون» نباشند. اين، آن روش درست است و اين به برکت اميرالمؤمنين ممکن است.
ادّعاي من اين است که ما توانسته ايم در حدّ قدرت معقولِ انسانهايي در حدّ انسانهاي ضعيفي مثل ما، علي رغم همه دشمنيهاي جهاني، اين راه را ترسيم کنيم و اين شاخصها را به دنيا نشان دهيم. علّت جاذبه اي که امروز نام مبارک امام رضوان الله عليه و نام جمهوري اسلامي در دنيا دارد، همينهاست؛ چون توانسته ايم اين شاخصه ها را در رفتار حکومت اسلامي ثبت کنيم. البته مزاحمت مي کنند، مخالفت مي کنند، اذيّت مي کنند؛ اما تنها راه مقابله با مزاحمتها و اذيّتها و کارشکنيها، استقامت و ايستادگي است. ملت ايران بحمدالله ايستاده است. بخصوص جوانان با اراده و مؤمن ما ايستاده اند؛ ما هم به فضل الهي ايستاده ايم. اين امواج جهاني و اين تبليغات گمراه کننده نخواهد توانست ما را تسليم خواسته هاي آنها کند. آنها مي خواهند اين نظام هم مثل نظامهاي دست نشانده آنها تسليم خواست آنها شود و براي اِعمال سلطه ديکتاتوري بين المللي امريکا و اشباه امريکا راه را باز کند.
اميدواريم ان شاءالله خداوند به برکت روح مطهّر اميرالمؤمنين و شأن و مقام والاي آن بزرگوار، اين ملت عزيز را روزبه روز به اهداف علوي نزديکتر کند؛ حکومت ما را روز به روز به حکومت علوي نزديکتر کند. خداوند ان شاءالله ادعيّه حضرت بقيةالله ارواحنا فداه را شامل حال شما و همه ملت ايران گرداند و ما را از سربازان آن حضرت در حضور و غيبتش قرار دهد.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته