پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار گروه كثيرى از اعضاى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

بسم الله الرحمن الرحيم
اوّلاً به شما برادران و خواهران عزيز، فرماندهان ايثارگر و با اخلاص سپاه پاسداران انقلاب اسلامي که از سراسر کشور زحمت کشيديد و تشريف آورديد و همچنين علماي محترم و معزّزي که در يگانهاي سپاه به خدمات تعليمي و ديني خود مشغول هستند، خوشامد عرض مي کنم. همچنين حلول ماه مبارک رجب را که ماه اولياي خداست و اعياد مبارکي در اين ماه وجود دارد، به يکايک شما و به خانواده هاي محترمتان تبريک مي گويم.
آنچه در ديدار اين مجموعه کم نظير و کمياب که اين جا حضور داريد، در درجه اوّل به ذهن انسان متبادر مي شود، احساس قدرداني و ستايش است. اين همان مجموعه اي است که در کنار برادران شهيدش، در طول هشت سال بلکه بيشتر، اين کشور را از تهاجم زورگويانه و ظالمانه و متجاوزانه دشمنان مصون نگه داشت. نيروهاي مسلّح ما اين کارنامه درخشان را در پرونده خود دارند و اين هرگز کهنه نخواهد شد. شما سپاهيان و همچنين بسيج و ارتش و همه نيروهاي فعّال، اگر جز همان حضور هشت ساله، هيچ نقطه درخشان ديگري در سابقه خود نداشتيد، براي افتخار و سربلندي و احساس عزّت، کافي بود. چه تن هاي پاک، چه جانهاي منوّر، چه زبانهاي ذاکر، چه دستهاي بخششگر و چه انسانهاي والا و فرشته گون که در طول اين هشت سال، از ميان جمع شما، با همه وجود خود، اين کشور و اين ملت و ناموس تاريخي اين ملت را محفوظ نگه داشتند و پاداششان را هم گرفتند: به ملکوت اعلي عروج کردند؛ بعضي هم به شرف جانبازي نائل آمدند؛ جمع کثيري هم امروز بحمدالله در جامعه ما حضور دارند که شما و بقيه برادران مبارز و مجاهدِ دوران دفاع مقدّس هستيد. اين اوّلين احساسي است که انسان به ذهنش مي رسد.
نکته اين جاست که تجليل از سپاه، تجليل از يک شي ءِ تاريخي و موزه اي نيست. بعضي اين طور مي خواهند. بعضي مي خواهند از سپاه تجليل و به آن احترام کنند؛ اما مثل شيئي که متعلّق به دوران گذشته است و در موزه نگهداري مي شود. چنين تجليلي از سپاه، غلط اندر غلط است. سپاه يک موجود زنده است؛ متعلّق به دوران تاريخي ويژه هم نيست. همين است که در يک دوران تاريخي ويژه که پاي امتحان به ميان آمد، سپاه امتحان خوبي داد. اين يک پلّه از يک نردبان تکامل و تعالي معنوي است. از اين حوادث، هميشه براي يک ملت مي تواند پيش آيد. هيچ وقتي نيست که يک ملت بتواند مطمئن و خاطر جمع باشد که امتحانِ دشوار براي او پيش نمي آيد. يک انسان هم همين طور است. انسانها هم هيچ وقت نبايد خاطرجمع باشند که همين الان در صراط بسيار حسّاس و دقيقِ يک امتحان قرار ندارند. اين است که دائم بايد مراقب بود. تقوا يعني همين؛ مراقبت دائمي.
 جمع سپاه هم همين طور است. اين که ما هميشه سفارش مي کنيم آمادگيها را حفظ کنيد، فقط آمادگي رزمي نيست. عامل اساسي تر، آمادگيهايي است که مي تواند آمادگي رزمي را به خدمت گيرد: دلها، انگيزه ها، ايمانها، معرفتها و عشقي که همه وجود انسان با آن حرکت مي کند. اين را بايد آماده نگهداشت. اگر اين آمادگي بود، آن گاه آمادگي رزمي به کار مي آيد. اگر اين آمادگيها نبود؛ نه سلاح، نه تجهيزات، نه انضباط، نه ساير آمادگيهاي پادگاني و استقراري و غيره به کار نخواهد آمد. اصل، اين است و اين همان نقطه اي است که سپاه را در آن دوره ممتاز کرد و بحمدالله هميشه اين امتياز را حفظ کرده است و به فضل الهي حفظ خواهد کرد.
چيزي که شما پاسدار آن هستيد، چيست؟ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. انقلاب، يک حرف و يک حرکت دفعي نيست؛ يک حرکت مستمرّ است و اقتضائاتش در زمانهاي مختلف، متفاوت است. کساني که با انقلاب دشمني مي کنند، با آنچه در بهمن ماه 1357 اتّفاق افتاد، دشمن نيستند؛ آن که گذشت و رفت؛ آنها با يک موجود زنده حي و حاضر دشمن و مخالفند. پس انقلاب تداوم و حضور دارد.
وقتي انقلاب را مثل يک کتاب باز کنيد، در درون آن، فصول و سطور معرفت وجود دارد: معرفت ديني، معرفت سياسي و معرفت اخلاقي. همه اينها در ذيل کلمه انقلاب وجود دارد. در عرصه سياسي، انقلاب تازه ترين و جذّابترين سخن را نه فقط براي ملت ايران که براي بشريّت دارد. بعضي کسان خيال مي کنند اصطلاحات و تعبيرات معرفتي فراهم آمده در اردوگاهِ به اصطلاح ليبرال دمکراسي غرب که وارد کشور مي شود، سوغاتهاي جديد و حرفهاي تازه اي است که انقلاب آنها را نشنيده است و حالا بايد انقلاب و انقلابيّون اين حرفها را بشنوند؛ اين خطاست. انقلاب در خلأ متولّد نشد. انقلاب اسلامي و اين کتاب قطور معرفتي وقتي تدوين شد که همه اين حرفها در دنيا بود؛ هم حرف و هم تجسّم و عينيّتش وجود داشت.
علاوه بر اردوگاه غرب و اردوگاهي که رأس آن امريکاست و مردم امروز از روش و سياست امريکا به باطنِ آنچه در آن اردوگاه است - تعابير معرفتي و مکتب معرفتي - پي مي برند، آن روز دستگاه وسيع ديگري به اسم مارکسيزم و کمونيزم و سوسياليزم وجود داشت که داعيه آن خيلي بيشتر از ليبرالهاي غربي بود. هرچه هم از مباني بايدهاي اسلامي و بايدهاي سياسي يا معرفتي اسلام مي گفتيم، اينها مي گفتند: «بايد چيست؟ ما بايد نداريم. مارکسيزم علم است؛ شما مي گوييد بايد بشود؟! ما مي گوييم چه بخواهيد، چه نخواهيد، مي شود.» تعبير آنها از مسائل مارکسيستي، اين بود؛ اين قدر آن را مسلّم مي دانستند. در طول صد سال و يا بيشتر، نشسته بودند کلمه کلمه چيزهايي را که بايد پشت سر هم بيايد تا نظام سوسياليستي و بعد نظام کمونيستي در دنيا به وجود آيد، تدوين کرده بودند و مي گفتند: «بروبرگرد ندارد؛ همين است که هست. چه شما بخواهيد، چه نخواهيد؛ چه بگوييد بايد، چه بگوييد نبايد؛ روال مارکسيزم به خودي خود پيش مي آيد و همه دنيا را مي گيرد!» امروز از آن قضاءِ لايردّ و لايبدّلي که مارکسيستها تصوير مي کردند، در دنيا هيچ چيز باقي نيست. خودش که رفت، اسم و اعتبار و آبرويش هم رفت. امروز همان بايدها و همان قضاءِ لايردّ و لايبدّل را غربيها نسبت به مفاهيمِ خودشان تکرار مي کنند: «چاره اي نيست؛ جهاني شدن، سرنوشت ناگزير بشري است. چه بخواهيد، چه نخواهيد، خواهد شد!» البته آنها واقعيّتهاي زندگي خود را در وسط يک پرده آهنين حبس کرده بودند تا کسي آن را نبيند و از باطنِ کارشان سر درنياورد؛ لذا جوانان بسياري به همين الفاظ فريب مي خوردند؛ اما اينها باطن کارشان هم آشکار است؛ درعين حال خجالت نمي کشند و گستاخانه ادّعا مي کنند که آنچه ما مي گوييم، شدني است و بروبرگرد هم ندارد! يک عدّه بيچاره هاي ساده لوح - که به نظر من خوشبينانه ترين تعبير هم همين است که آدم بگويد ساده لوح - اين الفاظ را مي گيرند، به خيال اين که اينها اصلاً قابل خدشه و مناقشه نيست. اين مفاهيم را در محيط فکري و معرفتي جوان و غيرجوان مي آورند و ترويج مي کنند؛ برايش سينه مي زنند و خودشان را مي کشند، براي اين که اين مفاهيم را در ذهن افراد وارد کنند. انقلاب روزي متولّد شد که همه اين حرفها بود و انقلاب همه اين حرفها را باطل کرد.
دنياي جذّابي را که غربيها تصوير مي کنند - که در آن، حقوق بشر و آزادي و رأي وجود دارد - ما در طول دوران پهلوي در زندگي خود ديديم. معناي دمکراسي و حقوق بشرِ آن روز را فهميديم. خود امريکاييها، براي ايجاد وحشتگاههاي ساواک و شکنجه گاهها و ابزارهاي شکنجه و روشهاي شکار جوانان مردم و سرکوب ملت، با رژيم پهلوي همکاري کردند! اين آن ليبرال دمکراسي اي است که امروز به مردم دنيا وعده مي دهند و راديوهايشان تبليغ مي کند که بشتابيد به سوي اين؛ اي ملتهاي جهان سوم! از جمله اين را به ما مي گويند. ما اين را در زندگي خود آزمايش و تجربه کرده ايم؛ براي ما نديده نيست. ما حکومت سياه ديکتاتوري پهلوي را که از پنجه هايش خون مي ريخت و از سر و پايش فساد مي تراويد و در زير سايه امريکا و با کمک امريکا و با تکيه به آن کشور، همه اين جنايتها را مي کرد، از نزديک لمس کرده ايم؛ اين قضايا براي ما نديده نيست. حقوق بشر امريکايي را اين جا ديده ايم - گوشه زندانها و در شکنجه گاهها - و با گوشت و پوستمان آن را لمس کرده ايم. مگر ملت ايران اين چيزها را فراموش مي کند؟
آنچه انقلاب به عنوان معرفت سياسي در دنيا مطرح کرد، در شرايطي بود که همه اين حرفها در دنيا وجود داشت و پيام انقلاب در دنيا زلزله ايجاد کرد. آنچه آنها را وادار کرده است عليه اين انقلاب موضع بگيرند، آن زلزله است. همه ملتها و روشنفکران، در آن مفاهيمِ پوشالي تشکيک کردند. امروز هم همه حرفهايي که به اصطلاح روشنفکران غربي وابسته به دستگاه وزارت خارجه و سيا و دستگاههاي گوناگون امريکا بر زبان جاري مي کنند يا در مطبوعاتي که نام آزاد دارند و به هيچ وجه آزادِ به آن معنا نيستند، مي نويسند و منتشر مي کنند، در نظر نسل جوان و روشنفکران و تيزبينان سراسر دنيا - چه در دنياي اسلام، چه حتّي بيرون دنياي اسلام - کاملاً زير سؤال رفته و مورد ترديد قرار گرفته و بسياري از آنها به طور قاطع رد شده است. البته سياستمداران به رو نمي آورند و همين حرفها را از موضع سياسي و با روش قدرتمدارانه تکرار مي کنند؛ اما اسلام و انقلاب اسلامي کار خود را کرد. انقلاب اسلامي در معرفت سياسي اي که ارائه داد، با استبداد مخالفت کرد. استبدادِ به رأي، با هر نامي و از سوي هر کس، از نظر اسلام ممنوع است. انقلاب اسلامي با استکبار و دست اندازي و دخالت و تجاوز به ملتهاي مظلوم و جنگ طلبيهاي خشن و قهرآميز و قبضه کردن منافع ملتها زير نامهاي خوش ظاهر هم مخالفت کرد. اينها مفاهيمي است که از دل اسلام جوشيد؛ به عنوان مکتب سياسي نظام اسلامي و جمهوري اسلامي در دنيا تابلو و عرضه شد و همه در مقابل آن سر تعظيم فرود آوردند.
علت رواج نام امام بزرگوار، اينها بود. اين که در اقصي نقاط دنيا به هر کشوري رفتيد و ديديد مردم در مقابل نام امام خميني تعظيم مي کنند، علّت، وجود مفاهيمي بود که ملتها آن را، هم مي فهميدند و با همه وجود درک و لمس مي کردند، هم احساس مي کردند که تنها درمان دردهايشان همين است که از اين راه بروند. منتها شرايط براي بعضي ملتها فراهم بود و توانستند به اين نسخه عمل کنند؛ بعضي هم نتوانستند و سرکوب شدند. خيلي از جاهاي دنيا، در بخشهايي به اين نسخه عمل کردند و اثر گرفتند.
امروز مشکل دنيا، دست اندازي و تجاوز ديکتاتورانه قدرتهاي بزرگ است؛ مگر غير از اين است؟ قدرتهاي بزرگ اراده مي کنند، يک يا دو کشور را ظرف چهل وهشت ساعت از همه فعّاليتهاي اقتصادي اش محروم مي کنند و به خاک سياه مي نشانند؛ همچنان که چند سال پيش ديديد در اندونزي و مالزي اين کارها را کردند. با تسلّطي که بر پول و اقتصاد اين کشورها داشتند، با بيرون کشيدن پولهاي خود از اين کشورها، ظرف چند روز، رتبه اقتصادي آنها را چهل، پنجاه درجه پايين آوردند. مردم اين سلطه ظالمانه را احساس مي کنند. در جاهايي مثل افغانستان، مناطق مسلمان نشين اروپا و جاهاي ديگر، مردم ديدند که يک قدرت مستکبر و زورگو، به بهانه اي وارد کشوري مي شود و هر کاري دلش مي خواهد، مي کند. مردم احساس مي کنند مکتب و انقلابي که پيام معارضه و مهار کردن چنين قدرتهايي را دارد، بحقّ است و آن اسلام است و حامل آن، جمهوري اسلامي است.
مردم در آفريقاي جنوبي از تبعيض نژادي رنج مي بردند. همان روزها با اين که هنوز حکومت تبعيض نژادي بر سر کار بود، روشنفکران آفريقاي جنوبي نسبت به امام و مبارزانِ اين جا اظهار ارادت مي کردند و در مقابل اينها تعظيم مي نمودند. همين کسي که بعداً از زندان آزاد و رئيس جمهور آن جا شد، آن موقع در زندان بود. بنده براي ديداري به زيمبابوه رفته بودم؛ او از داخل زندان به من پيغام داد که سلام مرا به امام برسانيد. بعد هم با همان روشي که اينها از امام خميني ياد گرفته بودند، وارد ميدان شدند و توانستند حکومت را از دست فعّالان و حکومت تبعيض نژادي بگيرند و قبضه کنند. کشور همسايه آنها و بسياري از جاهاي ديگر دنيا هم همين طور عمل کردند. بنابراين انقلاب زنده است.
يکي از چيزهايي که از اوّل انقلاب از طرف دشمنان شروع شد، همين بود که رواج سکه انقلاب را در دنيا انکار کنند؛ بگويند انقلاب منزوي است و کسي آن را قبول ندارد. الان هم همان حرفهايي را مي زنند که بيست سال پيش مي گفتند. آن روز دروغ بود، امروز هم دروغ است. مفاهيم انقلاب در دنيا زنده است. آنچه را که ما به آن معتقديم - مردم سالاري ديني، خضوع در مقابل دين حق و ارزشهاي ديني و اخلاقي، نفرت و معارضه با قدرتهاي زورگو، قائل بودن حق براي همه انسانها و انسانيت - مفاهيمي است که همه ملتها آنها را قبول دارند؛ مي پسندند و مي پذيرند. البته تبليغات دشمنان، قوي است. من بارها گفته ام: امروز زر و زور و تزوير با هم در اختيار استکبار است و تزويرشان به وسيله همين بوقهاي تبليغاتي است.
انقلاب، زنده و پوياست. پاسدار انقلاب، پاسدار چنين موجود زنده و پويا و متحرّک و پيشرونده اي است. اگر اين نبود، تا کنون انقلاب اسلامي و نظام اسلامي بايد ده کفن پوسانده باشد. اما موجود زنده را نمي شود دفن کرد و از تحرّک باز داشت؛ زنده است و زنده خواهد ماند. ملت ما هم اين مفاهيم را قبول دارد؛ زبدگانِ بي نظر و منصف هم اين مفاهيم را قبول دارند. با اين خصوصيات، اين انقلاب و اين نظام، قدرت ايستادگي دارد؛ اين را دشمنان ما هم فهميده اند. تنها اميدي که آنها دارند، اين است که اين مفاهيم و اين مباني در دل مردم و پيش از آنها در دل مسؤولان دچار ترديد و وسوسه شود. سعي مي کنند در دل کساني که دستي در گوشه اي از گوشه هاي اين نظام دارند، اين وسوسه ها و ترديدها را ايجاد کنند. ترديد، صفت بسيار بد و عنصر خطرناکي است. اين ترديد را با استدلال القاء نمي کنند؛ استدلالي وجود ندارد. امروز نظامي که مدّعي رهبري دنياست - که در رأسش هم امريکاست - جز ظلم، خونريزي، خشونتهاي بي نظير، تضييع حقوق و تبعيض، چيز ديگري از خود نشان نمي دهد و نمي تواند اطميناني در دل کسي به وجود آورد؛ بنابراين استدلالي ندارند. با تبليغات، با خريدن اشخاص و با شيرين کردن دهن اين و آن، سعي مي کنند در درون کالبد نظام اسلامي اختلال ايجاد کنند. بايد مراقب اين بود. نه تنها شما، بلکه همه ما بايد مراقب اين خطر باشيم. هر کس در درجه اوّل بايد مراقب دل خود و سپس مراقب دل مجموعه و مرتبطانِ به خود باشد. دلهاي سرشار از ايمان و معرفت و روشن بيني، هرگز مغلوب و مرعوب نمي شوند. براي مرعوب شدن، مغلوب شدن، تسليم شدن و وادادگي، اوّل بايد در دلها ترديد ايجاد کرد. اين ترديدها هميشه از راه مغز وارد نمي شود؛ گاهي از راه جسم هم وارد مي شود.خواسته ها و هوسهاي جسماني، ميل به پول - که در بخشي از دعاي صحيفه سجاديه؛ همان دعايي که در ايّام جبهه، خيلي از جوانان ما آن را مي خواندند: «و حصّن ثغور المسلمين» ، آمده است که فکر مالِ فتون (مال فتنه انگيز) را از دل آنها ببر - مالِ فتنه انگيز، جاه طلبي، مقام طلبي، راحت طلبي، عيش طلبي و تجمّل طلبي چيزهايي است که ترديد را از طريق جسم و شهوات، وارد دل و مغز انسان مي کند. مراقب اينها باشيد.
بنده نمي خواهم کسي را به زهد علوي دعوت کنم؛ زهد علوي بزرگتر از دهن و ذهن ماست (ضمناً من فراموش نکنم؛ اوّلِ صحبت مي خواستم بگويم. تشبيهايي که خواهران عزيزم آوردند، حقيقتاً بنده را منکسر مي کند؛ اين کارها را نکنند. امثال بنده را به آن بزرگانِ در مُلک و ملکوت - نبي مکرّم اسلام و اميرالمؤمنين - تشبيه نکنيد. بحمدالله ما باورمان نمي آيد، اما اصلاً ذکرش هم خوب نيست) اما به قناعت و به اين که نگذاريد زياده طلبي و افزون طلبي به سمت شما هجوم آورد، دعوت مي کنم. اينها مراقبت مي خواهد. راحت طلبي، رفاه طلبي و عيش طلبي، چيزهايي است که بتدريج در انسان اثر بد مي گذارد و خود انسان هم اوّل نمي فهمد. يک وقت مي خواهد حرکت کند، مي بيند نمي تواند؛ مي خواهد پرواز کند، مي بيند نمي تواند. مراقب باشيد مجموعه را حفظ کنيد؛ ذهنها و دلها و فکرها و ايمانها را مورد پاسداري دقيق قرار دهيد؛ اين سفارش هميشگي من است. بدانيد در اين صورت، هيچ عامل و نيرويي زير اين آسمان وجود ندارد که بتواند بر شما غلبه کند. حرفهايي که مي زنند، لشکرکشيها و تهديدهايي که مي کنند، چيزهايي نيست که بتواند يک ملت مؤمن را - که در ميان خود، چنين مجموعه هايي پولادينِ دارد - به عقب نشيني وادار کند و آن را شکست دهد. تأثير سلاح مخرّب، معلوم است؛ اما هيچ شکستي براي يک ملت از اين طريق به وجود نمي آيد. شکستها اوّل در دلها به وجود مي آيد و آن است که انسانها را منهزم مي کند.
در اوّلِ جنگ، با ضعف تدارکاتي اي که ما داشتيم، بعضيها مي گفتند در مقابل صد دستگاه تانک، صد دستگاه تانک لازم است؛ بدون آن نمي شود مبارزه کرد. همين جوانان ما و همين شماها نشان داديد که نخير، در مقابل صد دستگاه تانک، صد دل و صد نفر فداکار لازم است که جان خود را کف دست گيرند. صدها تانک به وسيله صدها جوانِ دلدار که يا با يک «آر.پي.جي» يا سلاح مشابهِ آن جلو رفتند، عقب نشيني کردند - اين مکرّر اتّفاق افتاد - آخر هم دشمن را ناکام گذاشتند. دشمني که با آن همه تجهيزات و پشتيبانيهاي بين المللي آمده بود - که امروز يواش يواش به آن اعتراف مي کنند - مجبور شد ناکام از اين مرزها عقب بکشد و ذليل شود. اين موفّقيت به خاطر همين شجاعتها و ايمانها بود؛ اينها را بايد زنده نگه داريد.
بحمدالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، يک موجود زنده، فعّال، مؤمن و مراقب معنويّات و ارزشهاي خود است؛ اين را قدر بدانيد. زياد وسوسه مي کنند؛ بعضي اهانت مي کنند؛ بعضي به زبانِ تجليل، اهانت مي کنند؛ بعضي منکر فضيلتها مي شوند. اينها نمي تواند واقعيّتها را تغيير دهد و ارزش حقيقي يک مجموعه را که ذرّه ذرّه با مجاهدتها جمع شده و تبلور پيدا کرده، از بين ببرد. اينها يکروزه به دست نيامده است که بتوانند آن را با نوشتن چند سطر از بين ببرند. واقعيتي است که روي هم جمع و متبلور شده و نابود شدني نيست؛ اما بايد خودتان آن را حفظ کنيد و مراقبش باشيد.
 وحدت خود را حفظ کنيد. يکي از چيزهايي که مورد طمع دشمنان و شبه دشمنان است، به هم خوردن وحدتِ بين عناصر سپاه است. وحدت و يگانگي و همدلي خود را حفظ کنيد. اگر در جايي اختلافات جزئي وجود داشته باشد، بايد کنار گذاشته شود. جهت حرکت را تنظيم کنيد و با شجاعت و قدرت و اتّکال به خدا پيش برويد؛ اين وظيفه عمده شماست و پاسداري انقلاب از اين راه تأمين مي شود.
اميدواريم خداوند متعال ان شاءالله الطاف و توجّهات مخصوص خود و ادعيّه زاکيّه حضرت بقيةالله ارواحنافداه را شامل حال شما کند و همه ما و شما را به آرزوي بزرگ خودمان - که مجاهدت در راه خدا و در رکاب حضرت بقيةالله ارواحنافداه است - برساند.
 والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته