بسم الله الرّحمن الرّحيم
به همه شما برادران و خواهران عزيزي که در اين جلسه صميمي و باصفا حضور داريد، خوشامد عرض مي کنم و سالگرد حادثه بسيار مهم و ماندگار پيروزي در جبهه خرمشهر و برگرداندن اين شهر به پيکر خونين کشور به وسيله دلاوران مؤمن ارتش و سپاه و نيروهاي جان بر کف بسيج را به همه رزمندگان و ايثارگران و خانواده هاي همه شهيدان و جانبازان تبريک مي گويم. امروز اين سالگرد مبارک، مبارکتر و فرخنده تر شده است؛ به خاطر اين که با روز آغاز امامت و ولايت مولا و سيّد ما حضرت بقيةالله ارواحنافداه وعجّل الله تعالي فرجه الشّريف مقارن شده است. اميدواريم اين ملت و اين کشور، هميشه مشمول برکات ادعيّه زاکيّه آن بزرگوار و توجّهات عطوفانه آن مولاي کريم بوده باشند.
واقعه خرمشهر از دور فقط يک حادثه تاريخي است که براي ملت ايران هيجان آور و افتخارآميز است؛ ولي از نزديک، اين قضيه شبيه يک معجزه بزرگ بود. وقتي رژيم عراق با تشويق دولتهاي دشمنِ انقلاب به مرزهاي ما حمله کرد، هدفگيري دقيقي کرده بود. خرمشهر، قدمِ اوّل و بسيار مؤثّر از اين هدفگيري بود. هدف آنها به طور خلاصه اين بود: با خود فکر کرده بودند با پيروزي انقلاب، ايران اوّلاً نيروي مسلّحي ندارد که از مرزها دفاع کند؛ ثانياً سامان اداري و اجتماعي درستي ندارد تا بتواند به دفاع از کشور و منافع ملي بپردازد؛ ثالثاً در دنيا انقلاب طرفداري ندارد. يک طرف امريکا بود، دشمنِ پر از حقد و کينه عليه انقلاب - چون انقلاب سلطه امريکا را بر اين کشور از بين برده بود، بنابراين از غضب و کينه بر انقلاب و نظام اسلامي پُر بودند - يک طرف هم شوروي سابق بود؛ آن هم با دلايل ديگري عليه انقلاب اسلامي. اين دو ابرقدرت که در دهها مسأله با هم اختلاف داشتند، در دشمني با ايران با يکديگر اتّحاد کلمه داشتند و هر دو به رژيم عراق صميمانه و با همه وجود کمک و از آن دفاع مي کردند! ناتو و قدرتهاي اروپايي به عراق کمک کردند؛ هواپيما دادند، بمب دادند، تانک دادند، وسايل شيميايي دادند، هليکوپتر دادند، موشک دادند. اروپاي شرقي نيز که آن روز زير سيطره حکومت شوروي و وابسته به آن بود، هرچه عراق مي خواست، به او داد. بنابراين يک طرف عراق بود با حمايت امريکا و شوروي و ناتو و ورشو - که همان پيمان اروپاي شرقي و کشورهاي بلوک کمونيست بود - و همچنين دولتهاي عربي منطقه که پول و سلاح و امکانات و مشاور نظامي و هرچه دولت بغداد براي رسيدن به هدفهاي خود در اين حمله احتياج داشت، بي دريغ در اختيار او قرار مي دادند؛ يک طرف هم نظام جمهوري اسلامي بود.
امريکا با اين نظام بد بود و براي اين که اين نظام از بين برود، لحظه شماري مي کرد. شوروي هم با اين نظام بد بود؛ اروپاييها هم با آن هيچ گونه رابطه اي نداشتند و هيچ دلسوزي اي براي آن نمي کردند؛ دولتهاي مرتجع هم به گونه ديگر. امکانات مالي کشور، بسيار ضعيف؛ نيروهاي مسلّح، نامنسجم؛ وسايل نظامي، بعضي کهنه و فرسوده و بعضي منتظر قطعه اي بود که به ما نمي فروختند. هواپيما داشتيم، قطعه نداشت؛ تانک داشتيم، قطعه نداشت و دنيا به ما نمي فروخت؛ در داخل هم از اين وسايل هيچ چيز توليد نمي شد.
در چنين وضعيتي، طبيعت قضيه چيست؟ طبيعت قضيه همان چيزي است که عراق پيش بيني کرده بود: با يک حمله بيايد ابتدا خرمشهر را بگيرد، بعد اهواز را بگيرد، بعد دزفول را بگيرد و در نهايت خوزستان را از ايران جدا نمايد؛ سپس شروع به چانه زني کند. خوزستان را تا آخر پس ندهد، منابع نفتي کشور را در اختيار بگيرد و بعد هم دولت انقلاب را از موضع ضعف و ذلّت پاي ميز مذاکره بنشاند. اين، نقشه رژيم عراق و در حقيقت نقشه امريکا و شوروي بود.
در قدمِ اوّل، نيروهاي عراقي پيشرفتهايي کردند و تا سيزده چهارده کيلومتري اهواز هم رسيدند؛ اما وقتي خواستند به خرمشهر - که مرزِ نزديکتر بود - حمله کنند، دچار مانع شدند. علّت هم اين بود که نيروهاي مردمي، جوانان مؤمن و مرد و زن انقلابي وارد ميدان شدند؛ يعني در اين جا انقلاب شروع کرد خود را نشان دادن؛ بنابراين دشمن نزديک اهواز زمينگير شد. آن جا نيروهاي مسلّح و ارتش و نيروهاي مردمي پشت سر هم مثل کوه در مقابل دشمن ايستادند و اين اوّلين تودهني اي بود که به آنها زده شد. اما غم، دل ملت ايران را گرفته بود؛ چون هزاران کيلومتر از خاک کشور زير چکمه دشمن قرار داشت. بنده در ماههاي اوّلِ جنگ، در همان مناطق بودم؛ هم وضع مردم و هم وضع نيروهاي مسلّح را مي ديدم. نيروهاي مسلّح، عازم و جازم بودند؛ اما غم سنگيني بر دلشان نشسته بود. بتدريج عظمت نيروهاي مردمي، خود را نشان داد. سپاه پاسداران به سرعت خود را سازماندهي کرد و نيروهاي مردمي و بسيج مردمي بتدريج سازمان پيدا کردند؛ يعني جوهر انقلاب و ايمان در اين ميدان خطر، خود را در اراده و عمل و قدرت مديريّت انسانها نشان داد.
دنياي سياسي - مثل سازمان ملل و امثال آن - با ما چه کرد؟ دنيا از همه طرف فشار آورد که بنشينيد با عراق مذاکره کنيد و جنگ و مقاومت را متوقّف سازيد. اين يکي از نقاط عبرت است؛ جوانان ما روي اين نقاط خيلي تکيه کنند. ما دولتِ تازه کاري داشتيم که دو سال روي کار آمده و با چنين حمله سنگيني مواجه شده بود و دشمن در هزاران کيلومتر زمين ما، از جنوبي ترين نقطه تا شمالي ترين نقطه همسايگي با عراق، مستقر شده بود؛ اما در اين حال به ما مي گفتند بياييد مذاکره کنيد! مذاکره از موضع ضعف و ذلّت و همراه با دست پُر حريف در چانه زني. آن روز اگر مذاکره صورت مي گرفت - که يک عدّه از سياسيّون، همان روز به امام فشار مي آوردند که بنشينيد مذاکره کنيد - مطمئنّاً عراق از بخش عمده خاک ما خارج نمي شد و تا امروز خوزستان و خرمشهر و شايد بسياري از مناطق ديگر همچنان زير چکمه نيروهاي متجاوز بيگانه بود. اما امام ايستاد. منطق امام اين بود که وقتي متجاوز در خاک ماست و با دست پُر ما را تهديد مي کند، ما مذاکره نمي کنيم. مذاکره آن وقتي صورت مي گيرد که دشمن از تمام خاک ما خارج شود. امروز عدّه اي ناجوانمردانه اين حقيقت را نديده مي گيرند. آن روز عدّه اي، از جمله همان روسياهان فراري از کشور که امروز به دامن امريکا و اروپا و جاهاي ديگر پناه برده اند، از طريق محافل سياسي و روزنامه ها و راديو و تلويزيون - که در دست آنها بود - مرتّب فشار مي آوردند که امام بايد مذاکره کند. هيأتهاي بين المللي هم مرتّب به ايران مي آمدند و مي گفتند مذاکره کنيد. امام با الهام از همان بينش روشن، ايمان راسخ، توکل به خدا و قدرت اراده ايستاد و گفت اگر ما توانستيم سرزمينهاي خود را پس بگيريم، آن گاه وقت مذاکره است؛ امروز وقت مذاکره نيست؛ عملاً هم همين طور شد.
در چنان شرايطي که غم، دلها را فرا گرفته و رجزخوانيهاي عراق همه دنيا را پُر کرده بود، نيروهاي ما از کمترين امکانات مادّي برخوردار نبودند. اين که مي گويم کمترين امکانات مادّي، يک حقيقت است. من فراموش نمي کنم، يکي از سرداران و فداکاران آن روز - که امروز بحمدالله در همين جلسه حضور دارند - به اتّفاق چند نفر در اهواز پيش ما آمدند و چند قبضه خمپاره انداز مي خواستند تا بتوانند قدري در مناطقِ جلوتر ايستادگي و مبارزه کنند؛ اما کسي نبود به اينها اين چند قبضه خمپاره انداز را بدهد! ما براي سيم خاردار و گلوله و آر.پي.جي مشکل داشتيم؛ تانک و نفربر و امثال اينها که به جاي خود. آنچه در اختيار ملت ايران بود، عبارت بود از يک اراده قوي و نشاط همه جانبه که برخاسته از ايمان و آگاهي بود. اين که امام فرمودند «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، يعني اين.
خوب است در اين جا ياد شهيد عزيزمان «صيّاد شيرازي» را گرامي بداريم. خيلي از فرماندهانِ آن روز بحمدالله امروز زنده و سر حال و مشغول انجام وظيفه اند و بعضي هم به شهادت رسيدند. اين شهيد و همکارانش در سپاه و ارتش مجموعه توانايي را تشکيل دادند و عمليات امام رضا، فتح المبين و سپس بيت المقدّس را طرّاحي و اجرا کردند و بتدريج کارايي انقلاب و اسلام و يک ملت مؤمن را در اين منطقه بسيار خطير، مقابل چشم همه گرفتند. هيچ کس در دنيا باور نمي کرد که نيروهاي مسلّح ما بتوانند خرمشهر را پس بگيرند؛ چون خرمشهر رفته بود. همين مناظري که شما امروز مي بينيد اسرائيليها با تانک در جنين به وجود مي آورند، شبيه همين را در خرمشهر ما به وجود آوردند. البته - همان طور که پدر عزيز شهيد «جهان آرا» گفتند - جوانان ما مقاومت کردند و مدّتي دشمن را پشت در نگهداشتند. حدود چهل روز يا بيشتر، جوانان مؤمن و نيروهاي مسلّح ما توانستند به ارتش عراق تودهني و او را پس بزنند؛ ولي بالاخره بسياري شهيد شدند و خرمشهر از ملت ايران غصب شد.
وقتي نيروهاي مسلّح ما در عمليات بيت المقدّس با تدبير، روشن بيني، اراده برخاسته از ايمان، توکل به خدا، استفاده ي از همه امکانات - يعني نگذاشتند جزئي از امکانات هدر برود - و با تکيه به نيروي خود و اعتماد به خداي متعال حرکتشان را شروع کردند، هيچ کس در دنيا باور نمي کرد اينها بتوانند خرمشهر را آزاد کنند؛ اما توانستند. وقتي ما اعلام کرديم خرمشهر را پس گرفته ايم، تا يکي دو روز خبرگزاريهاي دنيا حاضر نبودند اين خبر را پخش کنند - با چشم ترديد به آن نگاه مي کردند - اما اين اتّفاق افتاد و آخر هم همه مجبور شدند به اين پيروزي اذعان کنند. در اين عمليات، رزمندگان ما بيش از پانزده هزار اسير عراقي گرفتند و به اردوگاههاي اسرا به عقب جبهه فرستادند. البته خرمشهر آزاد شد؛ اما بسياري از سرزمينهاي ما همچنان در زير پاي دشمن بود. مهران و نفت شهر و صدها شهر و روستاي ما در طول مرز مغصوب بود.
در همين خلال، کساني که حاضر نبودند براي انقلاب و منافع اين کشور يک قدم بردارند، بلکه فقط بلد بودند نق بزنند و عليه انقلاب بهانه گيري کنند، باز فشار مي آوردند که جنگ را تمام کنيد. اگر اراده قوي و مصمّم و ايستادگي امام نبود، مطمئنّاً جنگ جز با پيروزي دشمن تمام نمي شد. همين نفسهاي خبيثي که آن روز اين وسوسه ها را در کشور مي دميدند، امروز هم بعضي شان سر بلند کرده اند و همان حرفها را تکرار مي کنند و مي گويند چرا بعد از فتح خرمشهر آتش بس را قبول نکرديد؟! بعد از فتح خرمشهر، هنوز بخش عظيمي از سرزمينهاي ما - مرزها و شهرهاي ما - و نيز گروه کثيري از مردم ما در اختيار رژيم متجاوز بودند. تهديد بالاي سرِ مرزهاي ما بود و دشمن از همه طرف تجهيز مي شد. بايد شرّ دشمن از سر مرزها کم مي شد؛ اين يک بينش خردمندانه بود. آن روز همه دلسوزان کشور، از مسؤولان نظامي و غيره، اين منطق را براي همه اثبات مي کردند. امام يک انسان منطقي بود و تصميم گرفت و عمل کرد و به فضل پروردگار توانست ملت ايران را سرافراز کند.
کساني که به عزّت مردم ايران و استقلال کشور و شرف و کرامتي که اين ملت براي آن ارزش قائل است، اهميت نمي دهند، آن روز و امروز و در طول سالها، هميشه با توصيه هاي ناجوانمردانه و بُزدلانه خود سعي کرده اند ملت ايران را ذليل و ضعيف کنند؛ هميشه هم تکيه شان به اين است که ما نمي توانيم! در دل خودشان ضعف موج مي زند؛ اما اين را به ملت ايران نسبت مي دهند. در دل خودشان فروغ ايمان نيست؛ اين را به مردم مؤمن نسبت مي دهند. اين جفاي به مردم مؤمن است. ملت ما ثابت کرده آن جايي که پاي شرف، کرامت و دفاع از ارزشهاي کشور و ارزشهاي والاي اسلامي در ميان است، از همه توان خود استفاده و دشمن را مغلوب مي کند.
بعضي خيال مي کنند وقتي گفته مي شود تکيه به ايمان و ايثار، معنايش اين است که خود را براي فدا شدن آماده کنيد؛ نه. تکيه به ايمان و ايثار معنايش اين است که با ايماني که در دل انسان وجود دارد و با اتّکال و اتّکايي که به خدا هست، همه نيروهاي انسان به کار بيفتد. اين نيروها مي توانند علم بيافرينند، تجربه بيافرينند، توليد کنند و پيچيده ترين صنعتها را به وجود آورند؛ همچنان که به وجود آوردند. ما از اوّلِ انقلاب هر جا به ايمان خود تکيه و به احکام اسلام عمل کرديم، پيروز شديم؛ چه در جبهه علم، چه در جبهه سياست، چه در کارهاي اقتصادي و چه در کارهاي نظامي. آن جايي که شکست خورديم و پا در گِل مانديم و ضعيف شديم، وقتي بوده است که از اسلام فاصله گرفته ايم. اين را دشمن خوب فهميده است.
دشمن راز پيروزي ما در خرمشهر و خرمشهرها را به چشم ديد و فهميد اين ملت اگر پرچم اسلام و ايمان را برافراشته نگهدارد، در همه ميدانها پيروز خواهد شد؛ بنابراين سعي کردند اين پرچم را سرنگون کنند. امروز همه تلاش امريکا و دستگاه و جبهه استکبار اين است که عنصر قدرت و قوّت و مقاومت را از ما بگيرد؛ يعني مي خواهد ايمان و اتّکاءِ به نفس و اميد و اتّحاد را در ما تضعيف کند. ملتي که ايمان و اتحّاد نداشته باشد و نسبت به آينده مأيوس باشد، پيداست که در همه ميدانها شکست خواهد خورد؛ در سياست هم شکست مي خورد، در اقتصاد هم شکست مي خورد، در سازندگي کشور هم شکست مي خورد. آنها مي خواهند اينها را از ما بگيرند. اوّلين ضربه اي که مي زنند، اين است که ملت را از خود مأيوس کنند.
امروز عدّه اي متأسفانه کارشان اين شده است که مرتّب دشمن را بزرگ و خود را کوچک کنند، عظمت دشمن را به رخ همه بکشند و دائماً بگويند ما نمي توانيم! يعني ما هم مثل خيلي از کشورها و دولتها بايد برويم در هاضمه استکبار جهاني هضم شويم! اينها اشتباه مي کنند؛ خودشان ضعيف و از درون پوکند - يا پوک بودند يا پوک شدند - لذّتهاي دنيا آنها را پوک کرده است؛ دنياطلبي آنها را بي ارزش و بي هويّت کرده است؛ بنابراين خيال مي کنند همه مثل آنهايند. نخير؛ اين ملت توانا و اميدوار است؛ بيخود دل ملت را نلرزانند و مرتب نگويند ما نمي توانيم و قدرت حرکت نداريم. چرا، اين ملت قدرت حرکت دارد؛ اين ملت اسلام دارد؛ اين ملت ابزار و وسيله بسيار مؤثّر ايمان را دارد؛ اين ملت اتّحاد حقيقي و قلبي خود را با مسؤولان کشور دارد. اين رشته اتّحاد مقدّسي که با پيوندهاي ايمان و عاطفه محکم شده است، در کمتر جايي از دنيا شبيهش مي شود پيدا کرد.
ما به فضل پروردگار مشکلات را برطرف مي کنيم و مي توانيم دشمن را سر جاي خود بنشانيم. دشمن هر چه هم از لحاظ ابزار نظامي قوي باشد، در مقابل يک ملت منسجم و مؤمن و داراي اميد به آينده، هيچ غلطي نمي تواند بکند. البته ما مسؤولان بايد به وظايف خود عمل کنيم؛ دولت و قوّه قضاييّه و مجلس بايد به وظايف خود عمل کنند. هر کس امروز از وظيفه اصلي خود سرپيچي کند و خود را به کار ديگري مشغول و سرگرم سازد و از انجام وظيفه شانه خالي نمايد، خيانت کرده است و دچار لعنت ابدي خواهد شد. ما مسؤولان بايد روح اسلامي را در خود زنده نگهداريم؛ روح اشرافيگري را دور بيندازيم و رشته سودجويي و ثروت طلبي و دنبال منافع شخصي دويدن و تجمّل پرستي و امثال اينها را از دست و پاي خود باز کنيم. اگر گرفتاريهاي ما در بخشي حل نشده است، علّتش اينهاست؛ اينها را بايد اصلاح کنيم.
عدّه اي با دستشان به پاي خود رشته هايي را مي بندند و گره هايي را به وجود مي آورند؛ خود را از قابليت استفاده براي اين ملت و آرمانهاي او مي اندازند و بعد هم اسلام و نظام اسلامي و احکام اسلامي را متّهم مي کنند. ناجوانمردي از اين بيشتر؟! بعضي در دلِ خود احساس ضعف مي کنند، يا چشم غرّه هاي امريکا آنها را مي ترساند، يا وعده هاي امريکا و امثال امريکا دل ضعيف و ناتوانشان را به خود جذب مي کند؛ لذا به سمت امريکا مي کشند. آن گاه ملت و جوانان مؤمن و مديران باايمان و باصفاي کشور را متّهم مي کنند که اينها نمي توانند؛ بنابراين ناچاريم برويم تسليم امريکا شويم! کساني که دم از مذاکره با امريکا مي زنند، يا از الفباي سياست چيزي نمي دانند، يا الفباي غيرت را بلد نيستند؛ يکي از اين دو تاست. در حالي که دشمن اين طور اخم مي کند، اين طور متکبّرانه حرف مي زند، اين طور به ملت ايران اهانت مي کند، تصريح هم مي نمايد که مي خواهد عليه اين نظام و اين کشور و منافع آن اقدام کند، عدّه اي در اين جا ذليلانه و زبونانه مي گويند: چه کار کنيم؛ برويم، نرويم، نزديک شويم، با آنها صحبت کنيم، در خواست کنيم، خواهش کنيم؟! اين اهانت به غيرت و عزّت مردم ايران است؛ اين نشانه بي غيرتي است؛ اين سياستمداري نيست. سعي مي کنند رنگ و لعابي از فهم سياسي به کار خود بدهند؛ نه، اين درست ضدِّ فهم سياسي است.
ملت ايران آرمانها و مقاصدي دارد که در دنيا هر کس به اين مقاصد و نيز به ملت ايران احترام گذاشته و نظام جمهوري اسلامي را قبول کرده، ملت ايران در طول زمان با او مثل يک طرفِ برابر و مساوي وارد ميدان مذاکره و معامله شده است. ما با شوروي هم ارتباطات داشتيم، با اروپا و همه دنيا هم ارتباطات داريم. مسأله امريکا اين است که هويّت اسلامي و ملي ما را قبول ندارد و اين را به زبان مي آورد. چرا عدّه اي از مدّعيان سياست و فهم، نمي فهمند؟! واقعاً جاي تأسّف است. حکومتي که اين طور صريحاً مي گويد مي خواهم عليه نظام اسلامي و خواستِ ملت ايران عمل کنم و براي براندازي اين نظام بودجه مي گذارد، ارتباط و مذاکره با آن، هم خيانت و هم حماقت است!
از خداوند متعال مي خواهيم که همه ما را هدايت فرمايد و دلهاي ما را به نور معرفتش روشن کند؛ برکات وجود مبارک ولي عصر ارواحنافداه را بر سر همه ما بگستراند و ما را از سربازان و جانبازان و فداييان و خدمتگزاران آن بزرگوار قرار دهد؛ ملت ايران را سربلند فرمايد و رزمندگان و ايثارگران عزيز را مشمول برکات خود قرار دهد.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته