بسم الله الرّحمن الرّحيم
در ابتدا ايام ولادت با سعادت حضرت صدّيقه طاهره سلام الله عليها را به همه آقايان محترم تبريک عرض مي کنم. اجلاس شما با اين ايام متبرّک مصادف شد؛ ان شاءالله اين نشستنها و گفتنها و شنيدنها، مشمول توجّهات آن بانوي معظّمه قرار گيرد.
از بيانات حضرت آقاي مشکيني و حضرت آقاي اميني تشکر مي کنم. آنچه را که حضرت آيةالله مشکيني از نصايح و تبيين اهميت حاکميت اسلام و نظام اسلامي در کشور ما بيان کردند، همه مطالب درست و متين و مورد تأييد ماست؛ ايشان حرف دل ما را فرمودند. بد نيست بنده هم چند جمله اي در همين زمينه ها عرض کنم.
در آن بخشي که راجع به اهميت حادثه بزرگ تشکيل نظام اسلامي مطالبي بيان فرمودند، بايد عرض کنم که بزرگي و عظمت اين حادثه به قدري است که مهمترين دستگاههاي سياسي دنيا، سالهاست که مشغوليت مهمّشان پرداختن به اين قضيه است. علّت هم اين است که با انقلاب اسلامي و تشکيل نظام اسلامي، افق جديدي در زندگي محيط اسلامي - مجموعه کشورها و ملتهاي مسلمان - به وجود آمد و انقلاب و نظام اسلامي، آرمانهاي جديدي به آنها داد. طبيعت اين آرمانها به گونه اي است که نظام استکباري را سراسيمه مي کند؛ چون بناي نظام استکباري، بر تسلّط و سيطره اقتصادي و فرهنگي و سياسي بر مناطقي است که کشورهاي اسلامي در آن مستقرّند. حيات نظام استکباري به اين مناطق وابسته است؛ چون هم به منابع و هم به بازارهاي فروش آن احتياج دارد. وقتي در اين کشورها تفکر اسلام و آرمان اسلامي احياء شد، نظام استکباري احساس خطر کرد؛ چون آرمان اسلامي با سلطه اين نظام، به شدّت مخالف است. در کشورهاي اسلامي، ما عملاً بازتاب و انعکاس نظام اسلامي را مشاهده مي کنيم و مي بينيم که جوانان و روشنفکران و عامه مردمشان تحت تأثير پيام طبيعي تشکيل نظام اسلامي قرار گرفته اند. اگر انسان حوادث دنياي اسلام را در اين بيست سال تعقيب کند، علّت نگراني و سراسيمگي امريکا و بقيه دستگاههاي استکباري را به خوبي مي فهمد. آنها احساس خطر مي کنند و حق دارند که احساس خطر کنند. البته اين به آن معنا نيست که نظام اسلامي تصميم به جنگ با کشوري يا با نظام خاصّي در دنيا دارد؛ بلکه به اين معناست که آوردن اين فکر در ميدان زندگي مردم، براي آنها خطرآفرين است. آنها توانستند با شعار دمکراسي، نظام مارکسيستي را در عالمِ نظريّه محکوم کنند؛ اما نمي توانند نظام اسلامي را با اين موج محکوم کنند؛ چون نظام اسلامي، يک نظام مردمي است و مردم سالاري در نظام اسلامي، حقيقي تر، واقعيتر، اصيلتر و ريشه دارتر از نظامهاي غربي است. امروز نظامهاي غربي که خودشان مدّعي مردم سالاريند، دچار تناقضند. با تحليلهايي که خودشان ارائه مي کنند، مردم سالاري شان مخدوش است؛ در حالي که نظام اسلامي، نظامي است که به رأي و فکر و اعتقاد مردم متّکي است. تبليغات زيادي مي کنند تا شايد بتوانند اين حقيقت و اين جانبِ مهمِ از جوانب جمهوري اسلامي را انکار کنند. اين امواجي که امروز در دست و دهان تبليغاتچيهاي استکبار ملاحظه مي شود - مثل نفي جمهوريّت - به خاطر مقابله با اين حقيقت است. نظامي را که از اوّلِ پديدآمدنش به آراء مردم متّکي بوده، نمي توانند انکار کنند. اصل نظام را مردم انتخاب کردند؛ تدوين کنندگان قانون اساسي را مردم انتخاب کردند؛ قانون اساسي را مردم تصويب کردند؛ در دوره هاي متعدّد، مردم پاي صندوقهاي رأي رفتند و رؤساي جمهور و نمايندگان مجلس را آزادانه انتخاب کردند. اين واقعيّتي است که وجود دارد. مجبورند به تأويلها و اشکال تراشيهاي گوناگوني متشبّث شوند، بلکه بتوانند ذهنيّتها و افکار عمومي دنيا يا افکار عمومي داخل کشور را منحرف کنند. نظام مردمي - که مردمي بودنش، از دمکراسيهاي رايج دنيا هم روشنتر و بارزتر و حقيقي تر و اصيلتر است - درعين حال توانسته آن خلأ بزرگي را که امروز دنيا با آن دست به گريبان است - يعني خلأ معنوي - پُر کند.
از اوّلِ انقلاب تا امروز، بسيار طبيعي بود که همه امکاناتِ مخرّب و بازدارنده خودشان را سرِ اين نظام بريزند؛ براي اين که يا آن را از ميدان خارج کنند، يا مانع از پيشرفت آن شوند، يا در آن نفوذ کنند. اين کارها و تلاشها را کرده اند و در همه موارد هم ناموفّق بوده اند. البته اين به معناي آن نيست که نظام اسلامي ما چنان که بايد و شايد - طبق انتظاري که از يک نظام اسلامي هست - پيش رفته؛ نه، اين اشکالات بر مجموعه کساني که در نظام دست اندرکارند - بخصوص کساني که داعيه دين و معنويّت و روحانيّت دارند - وارد است. واقعاً اشکالاتي که ذکر مي شود، در رفتارهاي شخصي ما، در ممشاي ما و در زمينه هاي گوناگون، همه وارد است. اگر اين اشکالات نبود، امروز جلوه نظام و موفّقيتهايش در زمينه هاي مختلف، بيش از اين بود. با اين همه، اصالت نظام اسلامي و تأثير احکام نوراني اسلام طوري است که به همان اندازه اي که خداي متعال توفيق داده است و مسؤولان اين نظام توانسته اند عمل و حرکت کنند و مردم هم در هر زمينه اي که ما وارد شده ايم، با ايمان و رغبت، اين مشي اسلامي را دنبال کرده اند، توفيقات بزرگي نصيب ما شده است. ما بايد توفيقات عظيمي را که اين نظام به دست آورده است، ببينيم؛ نظامي مستقل، نظامي متّکي به احکام نوراني اسلام، نظامي مبتني بر شايسته سالاري حقيقي، نظامي که در آن مردم احساس دينداري مي کنند. آينده به گونه اي است که ان شاءالله تحقّق کامل احکام اسلامي بايد در آن خودش را نشان دهد. همه، مسؤوليتهاي بزرگي را برعهده داريم.
مطلبي که در ذهنم بود در اين جلسه عرض کنم - که با همين مطالب هم پيوند مي خورد - اين است که امروز آن طوري که از حرف دلسوزان نظام فهميده مي شود، اين معنا مسلّم است که دشمنان، هم در حال حمله هستند و هم در تدارک حملات آينده اند. اين را ديگر امروز کسي نمي تواند انکار کند. صريح مي گويند که مي خواهند ريشه هاي نظام اسلامي را بکنند! در اظهارات دشمنان ما در بيرون از اين مرزها، اين نکته به صراحت وجود دارد و نمي شود آن را انکار کرد. اين که ما چشم خود را روي هم بگذاريم و همه اشکالات را به ساختار نظام اسلامي و به اسلامي بودن نظام برگردانيم - کاري که دشمنان آن را تلقين و القاء مي کنند - و دشمنيها و تأثير اين دشمنيها را از سوي ابرقدرتها و مراکز مؤثّر و نافذ مالي و اقتصادي و سياسي دنيا نديده بگيريم، امروز حرف پذيرفته اي نيست. اگرچه تا چندي قبل، کساني واقعاً اين طور فکر مي کردند و حرف مي زدند؛ اما امروز روشن است. بايد ببينيم توجّه حملات دشمن به کجاست؛ به چه چيزي دل و اميد بسته است و آماج حملاتش چيست.
در نگاه واضحي که انسان به مسائل مي کند، مي تواند چند نقطه را به روشني پيدا کند. يک نقطه، نظريّه حکومت اسلامي است. اين، يکي از موارد آماج حملات دشمن است. يا به مباني اسلام، يا به قانون اساسي و يا به برخي از بخشهاي برجسته نظام اسلامي که علامت و شاخصه نظام است، تهاجم فکري و نظري مي شود. اين تهاجم از تهاجم عملي کم اهميت تر نيست. چون - همان طور که آقايان اشاره کردند - تکيه نظام اسلامي به قدرت مردم است. قدرت مردم هم با ايمان آنهاست؛ اگر مؤمن باشند، دفاع خواهند کرد؛ اما اگر پايه ايمان سست شد، اين پشتيباني و اين دفاع به مرور از بين خواهد رفت. بنابراين چيزي که ايمان و اعتقاد راسخ مردم را هدف گرفته است، نبايد دست کم گرفت. علاج اين کار، پيکار نظري است. يک حرکت علمي در اين زمينه لازم است. البته ما دولت را از اين مسؤوليت برکنار نمي کنيم. خطاب و عتاب ما در طول اين سالها تا امروز به وزارت ارشاد و دستگاههايي که تبليغات رسمي را برعهده دارند، به خاطر همين جهت بوده است. بالأخره دولت يکي از مهمترين مسؤوليتها را برعهده دارد؛ کمااين که صدا و سيما بخش مهمي از اين مسؤوليت را بر عهده دارد؛ کمااين که همه دستگاههاي هنري که به نظام اسلامي وابسته اند، مسؤولند؛ ليکن مسؤوليتهاي دولتي را نبايد نافي مسؤوليتهاي علما و حوزه هاي علميه گرفت. بالاخره توليد و تبيين و تدوين فکر، کار حوزه هاي علميه است و حوزه هاي علميه بايد در اين زمينه وارد ميدان شوند.
البته امروز خيلي کار مي شود. بنده از جمله کساني هستم که تقريباً بيشترين اطّلاع را از آنچه که در سطح حوزه ها در اين زمينه صورت مي گيرد، دارم. از گوشه و کنار مي آيند و ما کارهاي آنها را مي بينيم. البته حجم مطلق کارها خوب، اما حجم نسبي آنها کم است؛ يعني نسبت به آنچه که بايد باشد، هم از لحاظ کميّت و هم از لحاظ کيفيت، کم است. امروز حکومت اسلامي و ولايت فقيه جزو واضحاتِ فقه اسلامي و اعتباراتِ عقلايي است؛ يعني اگر انسان بخواهد با تکيه به اعتبارات عقلايي حرف بزند، اين نظريّه جزو روشنترين و واضحترين و قابل دفاعترين نظريه هاست؛ اما اين را با شيوه هاي گوناگون - با تشبيه آن به حکومت کليسا و حکومت سلطنتي و غيره - در ذهنها مخدوش مي کنند. اينها مبارزه لازم دارد.
من بارها اين نکته را به دوستان گفته ام، به شما هم عرض مي کنم: حجم مقابله و دشمني دشمنان با ما، بسيار بالاست؛ اما قدرت و توانِ مقابله و مبارزه ما - چه مبارزه تهاجمي ما با دشمن و چه مبارزه دفاعي ما - نيز بسيار بالاست. اگر ما به مبارزه با تهاجم دشمن تصميم داشته باشيم - بر اين معنا تصميم بگيريم و به خداي متعال اتّکال و از ظرفيت خودمان استفاده کنيم - توان دشمن بسيار کمتر از توان ماست. ما در بين مردمِ خودمان هستيم؛ ما با مردمِ خودمان مواجهيم، ما با زبان مردمِ خودمان حرف مي زنيم؛ اما دشمن اين امکانات را ندارد يا به قدر ما ندارد. لذا ما مي توانيم حتّي روي افکار عمومي دنيا اثر بگذاريم.
امروز کساني که عليه ما و نظريّات اسلامي تبليغات مي کنند، در دنيا رسوايند. شما ملاحظه کنيد ببينيد امريکا چقدر در دنيا مطرود است. دستگاههاي مالي و اقتصادي و همينهايي که امروز براي بيشتر بلعيدن دنيا، دنبال تفکر جهاني شدن هستند، چقدر در دنيا محکوم و منفورند. تبليغاتشان نيز همين طور است؛ اما وقتي در خلأ وارد مي شوند و در فضاي بي معارض، تبليغات مي کنند، تأثيراتي را مي گذارند. بنابراين ما مي توانيم روي افکار عمومي دنيا هم اثر بگذاريم.
پس در درجه اوّل، يکي از کارهاي مهم، کار نظري است که برعهده حوزه هاي علميه و انديشمندان است؛ چه توليد و چه هدايت کنند. امروز خوشبختانه گروههاي دانشگاهي زيادي هستند که آنها هم از اسلام و انقلاب و مباني اسلامي، جانانه دفاع مي کنند. مي شود حوزه هاي علميه به آنها توجّه و کمک کنند؛ با آنها همکاري داشته باشند و از آنها حمايت نمايند؛ براي اين که در تأمّل و نظر، از خطِّ صحيح انحراف پيدا نکنند.
يک نقطه ديگر، اختلال در عمل و کارِ نظام جمهوري اسلامي است که مقابله با آن عمدتاً با دولت است. ما در ديدار با مسؤولان دولتي، اين نکته را به جدّ به آنها تفهيم کرديم و هشدار داديم. وقتي ما با دوستاني که مسؤول امور اجرايي هستند، مواجه مي شويم - البته بخش اجرائيات شامل بخش قضا هم مي شود؛ فقط مخصوص قوّه مجريه نيست - اين نکته را متذکر مي شويم که آنها بايد در عمل، ابتکار و جدّيت و دنبالگيري و شوق و ذوقِ کار را در نظر داشته باشند. در همين زمينه، مواجهه با انحراف و خطا بايد جدّي باشد. هم دولتيها و هم دستگاه قضايي اگر در جايي ديدند که انحراف و خطايي وجود دارد، بايد با آن برخورد کنند. البته ما در آن نامه اي هم که به رؤساي محترم سه قوّه نوشتيم، بر اين نکته تأکيد کرديم که خطاهاي کوچک را نبايد بهانه برخوردهاي سنگين قرار داد و اصلاً مي شود از خيلي خطاهاي کوچک اغماض کرد. خطاي بزرگ است که در کارها اختلال ايجاد مي کند؛ مثل قلوه سنگي که در مسير کارخانه و کارگاهي بيندازند؛ علاوه بر اين که کار را متوقّف مي کند، چرخ و پَرِ آن کارخانه را هم نابود مي کند و از بين مي برد.
بزرگ بودن خطا به دو چيز است: يکي اين که خودِ خطا بزرگ باشد - مثلاً فسادهاي مالي بزرگ، خيانتهاي بزرگ - يکي اين است که خطاکننده، مسؤول يا مؤتمن باشد. گاهي سر زدن خطاهاي کوچک از انسانهايي که از آنها امانت انتظار مي رود، ضررش بسيار بيشتر از خطاهاي بزرگ ديگران است. امين بودن موجب مي شود که خطاي صادر شده، بزرگ باشد. بايد با اين خطاها برخورد شود؛ اين در کارايي نظام تأثير دارد. اگر مسؤولان دولتي در جاي خود و مسؤولان قضايي در جاي خود، هر کدام با اين انحرافات و خطاها برخورد کنند، هم کارايي مسؤولان دولت در زمينه هاي مختلف زياد خواهد شد و هم اين معضل اقتصادي - مشکل اشتغال، مشکل صادرات و واردات، مسائل مربوط به پول و غيره - عمدتاً حل خواهد شد. يعني برخورد با فساد، هم موجب مي شود که افراد، دقّت بيشتري بکنند، هم موجب مي شود که دستهاي خيانتکار بترسند و عقب بکشند. اين دو عامل موجب خواهد شد که در کارهاي اقتصادي و جاري کشور و دولت، پيشرفت به وجود آيد. بنابراين علاج تهاجم به ناکارآمدي نظام، اثبات کارآمدي است؛ که اثبات کارآمدي هم اين گونه است.
نقطه ديگرِ مورد توجّه اين است که با تبليغات، ناکارآمدي نظام را به صورت يک اصل مسلّم درآورند که به نظر من اين از آن چيزهاي خطرناکي است که گاهي دوستها و خوديها هم در اين جا اشتباه مي کنند. در مقامِ انتقاد از دستگاه و سازمان و مسؤولي، گاهي طوري حرف زده مي شود که انعکاس آن در بيرون و در ذهن مخاطباني که نشسته اند و به حرف ما گوش مي کنند، به مراتب بيش از آن واقعيّت است! اين را بايد توجّه داشت. ما نبايد با دشمنانِ نظام همصدا شويم. آنها مرتّب روي ناکارآمدي نظام تکيه مي کنند و ما هم چه به صورت ناکارآمد جلوه دادن قوّه قضايّيه، چه به صورت ناکارآمد جلوه دادن دولت و چه به صورت ناکارآمد و يا بد جلوه دادن اشخاص امين و سالمي که در نظام مشغول خدمتند، دائماً آن را تکرار مي کنيم! هر کدام از کارها بايد در جاي خود صورت گيرد: دنبالگيري فساد با روش صحيحِ قانوني در جاي خود انجام گيرد؛ اين طور فضاسازيهاي کاذب هم نشود. اينها با هم منافاتي ندارند؛ لازم و ملزوم هم نيستند که اگر ما خواستيم با فساد مبارزه کنيم، پس حتماً بايد فضايي نامطمئن و ناامن و همراه با سوءظن به همه به وجود آيد. بعکس، بنده معتقدم اگر ما با فساد و مفسدِ واقعي برخورد حقيقي و جدّي کنيم، اين کار بايد به مردم احساس آرامش بدهد. اين نبايد تعميم داده شود و بگويند پس همه اين طورند! در بيان هم نبايد چنين چيزي گفته شود.
نقطه ديگر، مسأله اتّحاد بين نيروهاي مؤمن به اسلام و نظام جمهوري اسلامي است. البته ما بارها اين را گفته ايم. از اوّلِ انقلاب، اين مسأله مهمِّ نظام بوده است و امام رضوان الله تعالي عليه بارها و بارها مي فرمودند؛ دلسوزان نظام هم هميشه اين را گفته اند؛ اما در عمل آنچه که بايد صورت گيرد، صورت نگرفته است. ما بايد حقيقتاً مرز دوستي و دشمني را مشخّص کنيم. امروز کساني با هم مقابله و معارضه مي کنند که به اصل اسلام، به حاکميت اسلام، به برخاسته بودن دولت از دين - يعني اتّحاد دين و سياست - به اصول مبنايي قانون اساسي - مثل اصل چهارم و پنجم و مسأله ولايت فقيه - و ديگر چيزها حقيقتاً معتقدند. اينها با همديگر سرِ جزئيات و قضاياي کوچک، آن چنان معارضه اي مي کنند و چنان جنجالي عليه هم راه مي اندازند که دشمنيهاي اصلي در حاشيه امن و دشمنان اصلي در سايه قرار مي گيرند! دشمنان اصلي چه کساني اند؟ کساني که با اصلِ نظام اسلامي مخالفند. همان طور که فرمودند، بزرگترين نعمت خدا وجود اين نظام است و بزرگترين معروف، دفاع از اين نظام است. اين بزرگترين کاري است که بايد انجام گيرد. عدّه اي براي مقابله با اين نظام کمر بسته اند - چه از راه نظريّه پردازي و چه از راه تبليغات سياسي و موذيگريهاي گوناگون - و در نظام خدشه وارد مي کنند. مسأله آنها، انتقاد به نظام يا به مسؤولان نظام نيست؛ از نظر آنها انتقاد وسيله اي براي نابود کردن خودِ نظام است. کساني که اهل فهم و درک موقعيّت هستند، اين را به روشني مي فهمند و بايد بفهمند.
البته کسي که دشمن نظام است، اين طور نيست که نمي تواند در اين نظام زندگي کند؛ نه. مخالفان اسلام مي توانند در اين نظام زندگي کنند؛ کساني هم که اسلام را اصلاً قبول ندارند، مي توانند در اين نظام زندگي کنند. اسلام نگفته که هر کس در ظلِّ نظام اسلامي زندگي مي کند، بايد معتقد به اسلام و مباني اسلام باشد؛ نه. زندگي کنند و، از حقوق شهروندي و امنيّت هم برخوردار باشند. اگر دزدي درِ خانه يک غير مسلمان را بشکند و برود دزدي کند، آن دزد را هم مجازات مي کنند. در مجموع، بين کساني که به نظام معتقدند و کساني که مخالف نظامند، در حقوق شهروندي تفاوتي نيست. مي توانند زندگي کنند؛ اما حقِّ معارضه و مبارزه با نظام را ندارند. حقِّ تيشه برداشتن و زدن به ريشه نظام را ندارند. در اين جا نظام بايد جلوِ آنها را بگيرد. حال ما بنشينيم بحث کنيم که معناي براندازي چيست؟ آيا فلان مرحله جزو براندازي هست يا نه؟ کلمه براندازي که از آسمان نازل نشده است. کسي که با نظام معارضه مي کند، بايد در اين معارضه به او کمک نکرد و جلوِ او را گرفت و اگر عمل او مصداق يکي از عناوين جرائم قانوني است، او را مجازات کرد. همه بايد در اين معنا متّفق باشند. آن گاه ما بياييم با کساني که نظام را قبول ندارند و عازم بر معارضه با نظامند، روزبه روز مرزهاي خود را کمرنگ کنيم و دائماً با خوديها به جان هم بيفتيم! اين درست نيست. اين بحث خودي و غيرخودي را که ما دوسه سال پيش مطرح کرديم و عدّه اي را هم نگران کرد، معنايش همين است. معناي غير خودي اين نيست که او نبايد در اين کشور زندگي کند؛ نه. غير خودي هم زندگي کند؛ منتها معلوم شود که او با نظام ميانه اي ندارد؛ براي اين که او در مواردي منشأ اثر خواهد بود. مرز حفظ شود، حرف او تکرار نشود، کار او مورد تأييد قرار نگيرد. اين اساسِ قضيه است. جالب اين جاست، خيلي از کساني که گله مي کنند که چرا گفتيد خودي و غيرخودي، خودشان مسؤولان نظام و مردم مؤمن را خودي نمي دانند - غير خودي مي دانند - و به آنها اعتماد نمي کنند! عملاً خودِ آنها عامل به تقسيم افراد به خودي و غير خودي اند! مي گويند چرا به مردم مي فهمانيد که ما غير خودي هستيم؟!
من علاج کار را در اين مي بينم: امروز نيروهاي اسلامي و مؤمن کم نيستند؛ بحمدالله فراوانند. ما نمي توانيم امروز را با اوّلِ انقلاب مقايسه کنيم. امروز چند برابر اوّلِ انقلاب، نيروي کارآمدِ مؤمنِ ارزشي اصيل داريم. آن روز خيليها به نام نظام اسلامي و جمهوري اسلامي وارد ميدان شده بودند که نه تجربه و نه اطّلاعات عميقي داشتند. امروز ما چقدر جوانان مؤمن، مديران خوب و نيروهاي مخلص و علاقه مند در سرتاسر نظام داريم؛ پشت سر اينها هم نيروي عظيم مردم است. شما اين نيروي عظيم مردمي و تظاهرات مذهبي آنها را ببينيد؛ اقبال جوانان به مجالس ديني و تبليغات ديني را ببينيد. هرجا يک پرچم تبيين ديني بلند مي شود، مي بينيد جوانان به آن جا هجوم مي آورند. هرجا انسان فرزانه و دانشمندي وارد ميدان بحث و صحبت مي شود، مي بينيد جوانان مي آيند و مي نشينند. جوانان پاک، مؤمن و آينه وارند. بنابراين نيرو زياد است؛ مردم هم بحمدالله پشتيبان اين نظام هستند. امروز در کشورهايي که ما مي شناسيم، جمهوري اسلامي از لحاظ پشتيباني مردم از نظام و مسؤولان، انصافاً يا بي نظير است يا کم نظير. از اين فرصت بايد استفاده کرد. هم در زمينه نظريّه پردازيها و تحکيمِ نظريّه و هم در زمينه عمل، همّت و تلاش کنيم.
خداي متعال وعده داده که ما را نصرت خواهد کرد. وعده الهي راست است و با تأکيد و قسم همراه است. او تخلّف نخواهد کرد. اگر ما خدا را نصرت کنيم - که همه ما بر اين کار عزم داريم - جدّي و بي رودربايستي باشيم؛ ملاحظات غيرلازم نداشته باشيم و وارد شويم، بدون شک خداي متعال نصرت و حمايت خواهد کرد. به فضل پروردگار، آينده بسيار روشن و زمينه هم آماده است.
اميدواريم ان شاءالله همه آقايان محترم، همه مسؤولان و همه ما مشمول ادعيه زاکيّه حضرت بقيةالله ارواحنافداه باشيم و خداي متعال کمک کند تا بتوانيم به وظايف مهمّي که بر زبان مي آوريم و در دلهاي ماست، آن چنان که مورد رضاي اوست، عمل کنيم.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته