بسماللهالرحمنالرحيم
الحمدلله در مجموعهي شما، چهرههاي آشنا زيادند. برادراني كه در دوراني از عمر جمهوري اسلامي، هر كدام در گوشهيي و بخشي بزرگ يا كوچك، خدمت صادقانهيي را انجام دادهاند و ياد و خاطرهي زحمات و خدماتشان در ذهن من هست. شايد اغلب آقايان ـ جز چند نفر معدودي ـ اينگونهاند و اين جاي خوشوقتي است كه آدم احساس كند الحمدلله روحيهها و نشاطها و كاراييها و تعهدها، در طول زمان و با همان شادابي روزهاي اول انقلاب باقي است و حالا هم دور يكديگر جمع شدهايد و شما هم اين رشتهي تسبيح را انداختهايد و آقايان را به يك كار دستهجمعي خوبي مشغول كردهايد. انشاءالله همهي شما موفق باشيد.
راجع به بنياد مستضعفان و جانبازان، عقيدهام از آغاز اين بود كه اگر اين بنياد درست كار كند و امورش دلسوزانه پيگيري شود، اين ثروت عظيم مردم در برخي جاها گرههايي را ميتواند باز كند كه دولت قادر به گشودن آن نيست. اين، از باب مقايسه با دولت نيست كه بنياد مجموعهيي كوچك در مقابل مجموعهي بزرگ دولت است; ولي فينفسه بهدليل وجود ثروت عظيم در اين بخش، مجموعهيي بزرگ است كه اگر خارج از تشريفات معمول دولتي، بهدنبال پركردن خلاهاي موجود باشد، اين احساس به انسان دست خواهد داد كه گرههاي زيادي از كار دولت و كشور گشوده خواهد شد.
در مورد بنياد مستضعفان، نكتههايي هميشه در ذهن من بوده است كه گرچه جديد نيست، ولي تذكر آن لازم است:
نقص اول در اين مجموعه، عدم علم و اطلاع دقيق و حيطهبندي مشخص توسط مسؤولان بنياد بر مجموعهي موجودي و دارايي اين نهاد است. نه اين كه مسؤولان بنياد در اين خصوص چيزي ندانند. خير، اطلاع دارند; ولي دقيق و جامع نيست. مسؤولان بنياد بايد مثل صاحب و مدير يك شركت، از دارايي خود مطلع باشند و بدانند در دستگاهشان چه ميگذرد; ولي هيچوقت اينگونه نبودهاند و نميدانستند در دستگاهشان چه داراييهايي وجود دارد. براي همين است كه گاهي بعضيها ـ كه مسؤوليتي هم نداشتند و فقط عضو خانوادهي جمهوري اسلامي بودند ـ ميآمدند اشك ميريختند و ميگفتند كه فلان ملك و يا فلان كارخانه و يا فلان باغ، ضايع ميشود. وقتي اين حرف به مسؤولان اين تشكيلات عظيم منتقل ميشد، آنها گريه نميكردند! فرق است بين كسي كه نميداند چه دارايييي دارد و فقط از تخريب و نابودي آن با خبر ميشود، با كسي كه خودش را صاحب و مالك داراييميداند. بنابراين، اشكال اول اين است كه توجه و يا حتي اعتنا به داراييهاي اين مجموعه نميشود و بررسي نميگردد كه در ميان سفرهيي كه جمهوري اسلامي براي مستضعفان باز كرده است، چه ميگذرد. فقط دلخوش باشيم كه ما را رئيس يا مدير آنجا گذاشتهاند!
نقص دوم، ضعف مديريتها بود; البته اگر معلوم ميشد. بعضي قسمتها، انصافا مديريتهاي ضعيفي داشت.
نقص سوم، صرف و خرج اموال بنياد در موارد مغاير با فلسفهي كار آن است. مثال بخش فرهنگي بنياد را مطرح ميكنم كه قبلا هم به آقاي رفيقدوست گفتهام. وظيفهي اين بخش در نگاه اول يك آدم ناآشنا ـ بينه و بينالله تأسيس مدارس براي مستضعفان، تقسيم امكانات آموزشي، اعطاي بورس تحصيلي و رفع مشكلات فرهنگي و آموزشي اين قشر است. حالا اگر همين بخش به جاي انجام اين رسالت، به چاپ كتابي پرداخت كه ضرورتي در انتشارش نبود، معنايش چيست؟ بهعنوان مثال، كتابي در هشتصد سال پيش تأليف شده و بعد از انقلاب اسلامي به سه چاپ رسيده است، ولي بنياد مستضعفان دوباره آن را با زيرنويس و تحقيق فلان محقق به چاپ رسانده است. اين، وظيفهي يك مؤسسه مطبوعاتي است; آن هم تحقيقهايي كه من به جهت آشنايي با اهل قلم، معناي آن را ميدانم. اين، معناي بخش فرهنگي بنياد مستضعفان نيست و هر كس در كار مطبوعات وارد باشد، معناي آن را زود ميفهمد.
يا مثلا فيلمي را كه بنياد در يكي دو سال قبل از تلويزيون پخش كرد، بهخاطر داريد. ماجراي اين فيلم، دربارهي فرار يك ساواكي از تهران به يك روستا بود كه از دست مردم حزباللهي گريختهبود. خلاصه و سرانجام فيلم اين است كه آن فرد ساواكي، دچار خيال و احساس شده و در كابوس ميميرد! اين فيلم، پس از هشت سال از انقلاب در سيما به نمايش در ميآيد و انسان آتش ميگيرد و ناراحت ميشود كه موضوع فيلم، موضوع بكري نيست و پس از گذشت هشت سال از انقلاب، فرار ساواكي معني ندارد. اين، همان تير به غير هدف مطلوب نشاندن است. من، قصد انتقاد ندارم و براي جلوگيري از تكرار اين مسايل، عرض ميكنم.
بنياد در بعد اقتصادي هم مثالهاي فراواني دارد. اگر خداوند تفضلي فرموده و نعمتي را براي خدمت به جانبازان در اختيار ما قرار داده است، از اين نبايد غفلت كرد و اين مهم را نبايد از دست داد. نه اين كه كمكها در اختيار افراد نامناسبي ـ نميگويم ناشايسته ـ كه اصلا از مستضعفان نبودهاند، قرار داده شود. نميدانم نيتها چه بوده و چهقدر به اين نكته توجه داشتهاند. اين جريان بايد در خدمت جانبازان قرار بگيرد و بدانيد كه يك قلم كمك به جانبازان، با ارزش است و انشاءالله بركاتي هم خواهد داشت. خوشبختانه جناب آقاي رفيقدوست، اصلا و طبعا و روحا با اين كار تناسب دارند. از همان اوايل هم كه صحبت از بنياد جانبازان بود، يكي از كساني كه به ذهنم ميگذشت، ايشان بودند كه غالبا هم پيشنهاد همين بود. حالا هم الحمدلله "وقع الحق علي مداره".
كار اول اين است كه تشكيلات را استحصال كنيد تا از نابودي حفظ شود. مبنا را بر حفظ اساس تشكيلات بگذاريد و از مسايل جزيي بپرهيزيد تا بنياد به عنوان سرچشمهيي جوشان همراه با شفافيت، براي مستضعفان ـ اعم از جانباز و غير جانباز ـ باقي بماند تا انشاءالله به مصرف صحيح و درست و به دور از هرگونه كار بيبندوبارانهيي برسد.
نكتهي ديگري كه الحمدلله همه به آن توجه داريد، مراقبت بر قانونمندي بنياد است. قانونمندي مجموعه را به هيچ قيمتي از دست ندهيد. در اين تشكيلات غيردولتي، اگر بند قانونمندي پاره شد، آشفتگي ظهور ميكند و همه چيز به هم ميريزد. جوهر اين قانونمندي، در بنياد موجود است و بايد موجود باشد و شما آن را بدون امساك يا زيادهروي حفظ كنيد تا انشاءالله ثمرهي كار با قاعده در جامعهي مستضعفان ما قابل مشاهده باشد و بتوان بر آن اساس ادعا كرد كه فلان تعداد افراد، از استضعاف در آمدهاند.
بنياد، در قالب برنامههاي سه يا پنجساله ميتواند عهدهدار تأمين بخشي از كمبودهاي ـ مثلا ـ هزار روستا باشد و آب و مدرسه و بهداشت و كارگاههاي كوچك اشتغال آن را از جهت زندگي داخلي تأمين و خودكفا كند تا بتواند ادعا كند كه بنياد مستضعفان بوده و به نفع مستضعفان كار كرده است.
انشاءالله موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته