بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آلهالأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين. سيّما بقيّةاللَّه فى الارضين.
خداى متعال را سپاسگزارم كه اين توفيق بزرگ را به اين بندهى حقير و ضعيف داد تا امروز بتوانم در جمع شما مردم مؤمن و پُرشور و غيور و بامحبّت و سرشار از احساسات پاك و صميمانه حضور پيدا كنم. خداى متعال را سپاسگزارم كه يك بار ديگر به من توفيق داد تا با شما مردم اراك و استان مركزى، در شهرى كه سرزمين رشد شخصيتهاى بزرگ محسوب مىشود، ملاقات كنم. من قبلاً - در دوران جنگ تحميلى - چند بار به اين استان سفر كردهام. امروز جنگ و حملات نظامى و بمباران شهرها و خانهها - كه در يك نمونهى آن، هفتاد كارگر اراكى به شهادت رسيدند - نيست؛ اما همان شور و احساسات، همان غيرت و ايمان، همان محبّت و احساس صميميّت در شما مردم عزيز، در شما مرد و زن مؤمن و بامحبّت كاملاً مشهود و محسوس است.
من از اجتماع عظيمى كه در اينجا تشكيل دادهايد، تشكّر مىكنم. از برادران و خواهران و جوانان پُرشورى كه در اين مسيرِ چند كيلومترى، با تحمّل زحمت و فشار، لطف خودشان را به اين بندهى حقير ابراز كردند، تشكّر مىكنم. بهخاطر تراكم جمعيت، براى مردمى كه در مسير بودند، احساس خطر كردم؛ لذا مسير را تغيير داديم و از راه ديگرى كه مردم انتظار ما را نداشتند، به اينجا رسيديم. بنابراين از برادران و خواهرانى كه در بخش پايانى مسير، منتظر ما بودند و ما از ميان آنها عبور نكرديم، عذرخواهى مىكنم.
برادران و خواهران عزيز! استان مركزى در حقيقت سرزمين رشد فرهنگى و فكرى و خدمات بسيار با ارزش فرهنگى و سياسى است. سرتاسر استان همين خصوصيت را دارد. البته استان، شهرهاى قديمى و كهنى دارد؛ اما اراك چندان قديمى نيست و حدود دويست سال بيشتر از بناى آن نمىگذرد و در مقايسه با بسيارى از شهرهاى كهن، شهر جوانى است؛ اما در همين مدت شخصيتهاى برجستهاى از آن برخاستهاند و هر كدام منشأ آثارى شدهاند. ظهور شخصيتها و مردان بزرگ از اين خطّه، نشاندهندهى حقيقتى است و آن حقيقت اينكه اين منطقه از لحاظ استعداد انسانى، يك منطقهى ممتاز و كمنظير است. از همين شهر بود كه مرحوم آيةاللَّه حائرى - مؤسّس حوزهى علميهى قم - به قم سفر كرد و در قم ساكن شد. مردى كه جاذبهى اراك او را از نجف و سامرا به اين شهر كشانده و سالها در اين شهر بساط علم و تحقيق و روحانيت گسترده بود، از شهر اراك به قم رفت و حوزهى قم را تأسيس كرد. با اين حساب، شهر شما مادر حوزهى علميهى قم است. حوزهى قم در دورهى اخير به دست مردى تأسيس شد و بهوجود آمد كه جاذبهى شهر شما توانسته بود او را از مركز تحصيلات - يعنى نجف و سامرا - به اينجا بكشاند. بزرگان اراك در نجف هم كه بودند، برجسته بودند؛ در قم هم كه بودند، ممتاز بودند. مرحوم آقا ضياءالدّين عراقى محقّق بزرگى است كه امروز اگر كسى سخنان و تحقيقات او را در مباحث فقهى و اصولى بتواند عميقاً درك كند، به آن افتخار مىكند. مرحوم آيةاللَّه اراكى نيز كه در قم ساكن بود، از افتخارات شهر شما بود. در ميان پرورشيافتگان اين استان و اين شهر، علماى بزرگى بودند كه در رأس آنها شخصيتى است كه ايران بزرگِ كهنِ ريشهدارِ تاريخى ما به عظمت او، به بزرگى و نفوذ او، به تأثيرگذارى او كمتر كسى را در تاريخ خود سراغ دارد؛ و او امام بزرگوار ما، امام روحاللَّه الموسوى الخمينى است. استخوانبندى علمى امام عزيز ما در همين شهر شما بهوجود آمد؛ در همين مدرسهاى كه امروز به نام شريف او مزيّن است، درس خواند و دورهى جوانيش را چند سالى در اينجا گذراند. اين مرد بزرگ از اين استان به حوزهى بزرگ قم هديه شد و حوزهى قم اين گوهر تابناك را پرورش داد و به ملت ايران هديه كرد. بنابراين، اين هديهى الهى را اوّل بار شما اراكيها و مردم استان مركزى در درون خود پرورش داديد و به جهان اسلام هديه كرديد. اين خصوصيت اين شهر بزرگ است.
در همين مدت، شهر شما قطب صنعتى شد. امروز اراك و ساوه از بزرگترين مجموعههاى صنعتى كشورند. با اينكه اراك در صنعت توانسته است پيشرو باشد، اما از لحاظ كشاورزى و دامدارى هم عقب نمانده است. گندم مازاد و لبنيات توليدشدهى شما، هداياى اين استان به مردم كشور است. شخصيتهاى انسانى شما، استعدادهاى برجستهى اين استان، فرآوردههاى طبيعى اين استان، همه حكايت از اين مىكند كه خداوند متعال در اين مجموعهى انسانى كه در اين بخشِ كشور تمركز يافته است، از الطاف و تفضّلات خود چيز بسيار زيادى به وديعه نهاده است.
هدف من از اين سفر در درجهى اوّل احترام به مردم اين استان است - مردان و زنان و جوانان از قشرهاى مختلف - كه استعدادهاى انسانى آنها را از فرآوردههاى اين استان مىشود مشاهده كرد. اميدواريم اگر بتوانيم، در خلال اين سفر، با كمك مسؤولان كشور گرههايى را از كارهاى جارى اين استان باز كنيم و اين سفر بركات بيشترى پيدا كند.
آنچه را كه من امروز به شما عرض مىكنم، بخصوص خطاب به جوانان است. شما جوانان اراك و استان مركزى در اينجا جمع شدهايد؛ اما اين سخن خطاب به همهى جوانان كشور است كه جمعيت بزرگى را در كشورمان تشكيل مىدهند. آن سخن اين است كه امروز هركس به جغرافياى سياسى و فرهنگىِ عالم نگاهى بيندازد، حقيقتى را مشاهده مىكند. آن حقيقت اين است كه امروز جهان از قطبهاى سلطه تشكيل شده است؛ مجموعههايى كه بر روى هم متأسّفانه يك نظام سلطهى جهانى را در اين دوران به وجود آوردهاند. نظام سلطه چيست؟ نظام سلطه اين است كه بعضى از كشورهاى دنيا سلطهگر و بعضى از كشورهاى دنيا سلطهپذيرند. رسم بر اين است كه امروز كشورهاى جهان را به شمال و جنوب تقسيم مىكنند. كشورهاى شمال يعنى كشورهاى ثروتمند و كشورهاى جنوب يعنى كشورهاى مثلاً فقير يا كشورهاى توسعه يافته و كشورهاى رو به توسعه. در دورههاى قبل هم تقسيماتِ ديگرى مىكردند. من در آن زمان كه شوروى سابق هنوز بود و دنيا را به بخشهاى سهگانه تقسيم مىكردند، در يك مجمع جهانى اين حرف را زدم؛ امروز هم كه شوروىاى وجود ندارد و قطبهاى دوگانهى متضاد قدرت در دنيا به آن صورت نيست، همان عقيده را دارم. هر چه زمان مىگذرد، اين حرف بيشتر تأييد مىشود؛ و آن حرف اين است كه جهان دو بخش دارد: يك بخشِ سلطهگر، يك بخشِ سلطهپذير. بخش سلطهگر لزوماً كشورهايى نيستند كه از ثروتهاى طبيعى برخوردار باشند؛ بخش سلطهپذير هم لزوماً كشورهايى نيستند كه همه فقير باشند. كشورهاى آفريقايى بر روى درياهايى از منابع طبيعىِ بسيار لازم براى مردمانشان زندگى مىكنند. در آنجا الماس هست، مواد معدنى بسيارى هست كه بشر به آن احتياج يا اشتياق دارد. اين ثروت طبيعى مال آنهاست؛ بنابراين فقير نيستند؛ اما ابزار سلطه از اين جادوگريها بسيار مىكند؛ يك ملت فقير را به صاحب ثروت كلان تبديل مىكند؛ اما ملتهايى را كه از ثروتهاى بزرگ طبيعى برخوردارند، به كشورهايى كه به نان شبشان محتاجند، تبديل مىنمايد! امروز در آفريقا، در بسيارى از مناطق آسيا، در بسيارى از مناطق امريكاى لاتين، در خود اروپا، از اينگونه ملتها هستند. اين تقسيم دوگانه است؛ يك بخش، قدرتهاى سلطهگرند كه در كشورهايى حكومت مىكنند؛ يك بخش، سلطهپذيرند. من نمىخواهم بگويم همهى كسانى كه سلطهگر نيستند، سلطهپذيرند؛ نه، كشورهايى هستند كه سعيشان بر اين است كه سلطهپذيرى نكنند و سلطهى سلطهگران را نپذيرند؛ اما اگر بتوانند، بيشتر در جنبهى اقتصادى از تسلّط بيگانه فرار مىكنند؛ يا اگر بتوانند، در جنبهى سياسى از تسلط بيگانگان مىگريزند؛ اما در جنبهى فرهنگى، سلطهى سلطهگران را پذيرفتهاند. اين واقعيتى است كه بايد انسان آن را درست درك كند. با انكار واقعيتها هيچكس نمىتواند به نتيجه برسد.
من به شما عرض كنم: تسلّط فرهنگى از تسلّط اقتصادى و از تسلّط سياسى هم خطرناكتر است. چرا؟ چون وقتى يك ملت بر ملت ديگر تسلّط فرهنگى پيدا كرد، هويّت ملتى كه زير سلطه است، از بين مىرود. شما فرض كنيد يك انسان اصيلِ نجيبِ خانوادهدارى كه داراى نياكان و خانوادهى بسيار باشرافتى است. اگر كسى بخواهد از او نوكرى بگيرد، به آسانى نمىتواند؛ چون او به شرافت خانوادگى خود متّكى است و حاضر نيست كارهاى پست انجام دهد. راه اينكه بتوانند او را به كارهاى پست وادار كنند و از او نوكرىِ بىمزد و منّت بگيرند، اين است كه شخصيت او را، خانوادهى او را، سابقهى او را، هوّيت او را و تاريخ او را از ياد او ببرند تا فراموش كند كيست و چه شخصيتى دارد. آنگاه همهگونه مىتوانند در او تصرّف كنند؛ همهگونه مىتوانند بر سر او دست دراز كنند. يك ملت نيز همينطور است. اگر يك ملت را از تاريخش، از گذشتهاش، از فرهنگش، از شخصيتش، از مفاخر علمى و دينى و سياسى و فرهنگىاش جدا كردند و از يادش بردند - زبانش را از او گرفتند، الفبايش را از او گرفتند، كتابش را از او گرفتند، سابقهى فرهنگىاش را از او گرفتند - اين ملت آماده خواهد شد كه هر چه مىخواهند بر سرش بياورند. اين ملت ديگر جان پيدا نمىكند؛ مگر اينكه شخصيتهاى برجستهاى در آن ظهور كنند. اين بلا را بر سر بسيارى از كشورها آوردهاند. محور سلطه در دنيا، امروز دستگاههاى بسيار خطرناك و بسيار بىرحمى هستند كه مجموعهى كارتلها و تراستها - يعنى شركتها و كمپانيهاى اقتصادى - را در سرتاسر دنيا تشكيل مىدهند و بيشترين تسلّط را هم اينها بر دولت امريكا دارند. اينكه ما امريكا را يك دولت مستكبر مىدانيم؛ اينكه ما وقتى مىگوييم استكبار جهانى، به ذهن همه دولت امريكا خطور مىكند؛ اين به خاطر آن است كه تسلّط دستگاههاى استكبارىِ سودجوىِ قدرتطلبِ زرسالارِ عالم بر آن حكومت از همهجا بيشتر است و همهى ابزارهاى علمى و تسليحاتى و سياسى آن دولت در راه استثمار ملتها به كار مىرود.
نكتهى اصلىاى كه مورد نظر من است، اين است: برادران و خواهران عزيز من! بخصوص جوانان عزيز! توجّه داشته باشيد، امروز در دنيا دولتى كه در كنار ملت خود با سلطهى اقتصادى و سياسى و فرهنگىِ استكبار مقابله و در مقابل آن مقاومت مىكند، دولت و ملت جمهورى اسلامى ايران است. امروز همهى خصومت و منازعهاى كه شما عليه ايران در مراكز قدرت جهانى مشاهده مىكنيد، به خاطر همين است. بقيهى حرفها بهانه است؛ حقوق بشر بهانه است؛ حرفهايى كه با تبليغاتِ خودشان در داخل منتشر مىكنند، بهانه است؛ ميل به دمكراسى و اشاعهى مردمسالارى - كه آنها ادّعا مىكنند - دروغ و بهانه است. اصل قضيه همين است؛ دستگاه سلطه در دنيا نمىتواند ببيند كه دولتى در كنار ملت خود با سلطهى سياسى و فرهنگى و اقتصادى استكبار مبارزه مىكند.
البته ملتها در همه جاى دنيا همين احساسات شما را كم و بيش دارند. ملتهايى كه آگاهى داشته باشند، همين احساسات را دارند؛ مگر اينكه آگاه نباشند يا بسيار غرق در فساد باشند؛ والّا اين احساسات در بسيارى از ملتها هست. بعضى از دولتها هم مىخواهند با ملتهاى خودشان همراهى و همكارى كنند؛ اما نمىتوانند و جرأت نمىكنند. حكومتهايى كه از پشتوانهى مردم برخوردار نيستند، به وسيلهى همين دستگاه سلطهى جهانى تهديد مىشوند. به آنها مىگويند عليهتان تبليغات مىكنيم، شما را ساقط مىكنيم. آنها هم براى حفظ قدرت خود - چون به ملتهايشان متّكى نيستند - تسليم خواستههاى استكبار مىشوند. امروز خصوصيت ايران اسلامى اين است كه ملت و دولت و مسؤولان و همهى آحاد كشور با يكديگر در يك جهت حركت مىكنند. نظام جمهورى اسلامى چون متّكى به مردم است، لذا نه از امريكا و نه از هيچ قدرت استكبارى ديگرى هيچ واهمهاى ندارد.
سؤال اوّل اين است كه چرا در مقابل سلطهگران ايستادگى و مقاومت مىكنيم؟ چرا تسليم آنها نمىشويم؟ البته جواب اين سؤال ساده است. جواب اين است كه اگر استكبار و دستگاه سلطه توانست بر كشورى تسلّط يابد و در آن نفوذ پيدا كند، منافع آن ملت، ديگر ناديده گرفته خواهد شد. منافع مادّى، منافع اقتصادى، خواستههاى معنوى و رشد و اعتلاى فرهنگى از بين خواهد رفت و مثل وضعيت دوران قبل از انقلاب خواهد شد كه يك حكومت دستنشانده در اينجا حاكم بود. بنابراين ملت ايران ناگزير است براى آينده و براى سعادت خود، در مقابل دشمن سلطهگر، مقاومت و ايستادگى كند و راهى را كه به سوى كمال و سعادت اوست، با قدرت بپيمايد.
سؤال بعدى اين است كه آيا ملت ايران اين قدرت را دارد يا نه؟ آيا ملت ايران مىتواند بىاعتنا به فشارهاى مراكز سلطهى جهانى، با تكيه بر هوّيت و بر تواناييهاى خود ايستادگى كند و راه كمال و تعالى مادّى و معنوى خود را بپيمايد؟ اين سؤال مهمى است. جواب اين سؤال از نظر ما بسيار مسلّم و قطعى است و در آن ترديد نداريم. جواب اين است كه بله، مىتواند. علىرغم تبليغاتى كه دشمن به وسيلهى دهها رسانهى مكتوب و مسموع و تصويرى در سرتاسر دنيا مىكند و مىخواهد اصرار بورزد بر اينكه ملت ايران و هيچ ملتى نمىتوانند در مقابل ما بايستند؛ ملت ايران مىتواند. به چه دليل؟ به دو دليل: اوّل اينكه تواناييهاى ذاتى و استعدادهاى درونى اين ملت بسيار زياد است كه من به بعضى از آنها مختصراً اشاره خواهم كرد. دليل دوم اين است كه دشمن با همهى تظاهر به قدرتنمايى، ضعيف است؛ دليل اين را هم خواهم گفت و به نمونههاى ضعف دشمن اشاره خواهم كرد.
اوّلاً ملت ايران نيرومند و تواناست؛ چرا؟ چون ملتى است داراى هوش، داراى استعداد، داراى نسل بزرگى از جوانان در اين دوران معاصر؛ كه اين خود، يك سرمايهى بسيار عظيم است. علاوه بر اينها، داراى استعدادهاى طبيعى در سرتاسر كشور است. امروز ملت ايران در كشورى زندگى مىكند كه از لحاظ منابع طبيعى يكى از بزرگترين كشورهاى دنياست. منابع گاز ما در دنيا دومين منابع گاز است. منابع نفت ما در اين منطقه يكى از بزرگترين منابع نفتى است و باز هم منابع جديدى كشف مىشود، همچنان كه در همين اواخر يك منبع بسيار غنىِ جديدى كشف شد. منابع فلزات ما فراوان است. زمينهاى وسيع كشاورزى در كشور ما زياد است. شما به همين استان مركزىِ خودتان نگاه كنيد؛ نظير اين دشتها و اين خاك حاصلخيز در بسيارى از نقاط اين كشور وجود دارد. اگرچه از لحاظ آب كمبود داريم، اما با روشهاى علمى، با پيگيرى و با صرفهجويى، همين نزولات آسمانى كه امروز در كشور ما وجود دارد، به فضل الهى كافى است چهار برابر جمعيت كنونى امروز ايران را از لحاظ مواد غذايى بىنياز از ديگران كند.
كشورى با اين استعدادهاى طبيعى، با اين استعدادهاى انسانى، با اين نسل جوان پُرشور و باهوش و بااستعداد، علاوه بر اينها داراى يك انگيزهى بسيار قوى معنوى هم هست. اين آخرى بسيار مهم است. اگر ملتى همه چيز داشته باشد، اما انگيزهى درونى و معنوى نداشته باشد، نمىتواند از موجوديهاى خود درست استفاده كند. براى همين است كه در بعضى از كشورها براى اينكه انگيزهاى به مردم بدهند - انگيزهى ايمانى كه نيست، انگيزهى فكرى و يك انديشهى حركتساز كه نيست - مجبورند حسّ ناسيوناليزم را، حسّ قومگرايى را، حسّ وطنپرستى را در آنها تقويت كنند تا شايد بتوانند خلأ آن انگيزهى معنوى را پُر كنند. البته ملت ما به ميهن خود و به گذشتهى تاريخ خود عشق مىورزد؛ زبان خود را بهشدّت دوست دارد؛ اما علاوهى بر اينها يك انگيزهى معنوى حقيقى - نه جعلى و قراردادى - دارد و آن ايمان است.
ملت ما ملت مؤمنى است. عدّهاى دوست مىدارند جوانان اين كشور را به لااباليگرى متّهم كنند. من موافق نيستم؛ من اين را قبول نمىكنم. ممكن است در يك گوشهاى يك جوان، دو جوان، صد جوان حركاتى هم داشته باشند كه نشاندهندهى احياناً نوعى خطاكارى باشد؛ اما خطاكارى از جوانان ما را نبايد در اين حدود و آنچنان بزرگ شمرد كه نسل جوان با ايمانِ با احساس مسؤوليتِ اين كشور را كسى به بىدينى متّهم كند. عدّهاى جوانان ما را به ضعف ايمان دينى متّهم مىكنند و از اين بابت متأسّفند. عدّهاى هم آنها را به ضعف ايمان دينى متّهم مىكنند و از اين بابت خوشحالند! هر دو گروه اشتباه مىكنند. شما اگر نگاه كنيد در آنجايى كه جاى نشان دادن ايمان مذهبى و جاى ابراز عشق به معنويت است؛ مىبينيد بيشترين جمعيت و پُرشمارترين و پُراحساسترين انسانها را نسل جوان پرشور تشكيل مىدهند.
من معتقدم در قضاوت دربارهى جوانان نه بايد افراط كرد، نه بايد تفريط نمود. بعضى هستند جوان را متهم مىكنند به لااباليگرى؛ من موافق نيستم. بعضى سعى مىكنند اينطور بگويند كه جوان ما هيچ خطايى ندارد؛ با اين هم موافق نيستم. با جوان بايستى صميمى و صادقانه سخن گفت. جوانان ما جوانانى هستند با ايمان، علاقهمند، داراى دلهاى پاك؛ البته خطاها و اشتباهاتى هم ممكن است داشته باشند. آنچه كه دربارهى جوانان بايد گفت، در مجموعهى ديدار با خود جوانان انشاءاللَّه به تفصيل صحبت خواهيم كرد؛ در اينجا خواستم فقط اشارهاى بكنم.
وجود نسل جوان در ميان كشور ما يك نعمت الهى است. اين جوان ماست؛ آن استعدادهاى انسانى ماست؛ آن ذخاير طبيعى و آن وضعيت جغرافياى سياسى ماست. موقعيت جغرافياى طبيعى ما در ميان كشورها - جايگاه ما از لحاظ ارتباط شرق و غرب - اين هم يك خصوصيت است. امروز همهى اين امكانات براى ملت ايران جمع است؛ بنابراين ما توانايى داريم و مىتوانيم. اگر برنامهريزى دقيق و پيگير و دلسوزانهاى - همچنان كه در بعضى از بخشها انسان مشاهده مىكند - انشاءاللَّه از طرف مديران كشور به طور جدّى و پيگير اعمال شود، بسيار بسيار اميدوارى هست كه اين ملت بتواند اين راهى را كه راه پافشارى بر هويّت و شخصيت اصيل و واقعى خود اوست، بپيمايد و به سمت تعالى خود پيش برود.
امروز مهمترين بخش اصلاح در اين كشور عبارت است از مبارزهى با فقر و فساد و تبعيض، كه چند ماه قبل از اين صحبت كردم و مسؤولان نشستند دربارهى اين سه موضوع مطالعه كردند. اخيراً لايحهى پيشنهادى دولت دربارهى مبارزهى با فقر را براى ما فرستادهاند تا براساس اين لايحه كار پيش برود. نقاط مثبت و خوبى هم در اين لايحه هست. من اميدوارم كه دنبالهى اين مبارزهى با فقر را بهطور همهجانبه - يك بُعدى نمىشود - بگيرند، دنبال كنند و عوامل ايجاد فقر را در كشور شناسايى كنند؛ ببينند چه چيزهايى موجب مىشود كه ما نتوانيم احياناً در مواردى از ثروتهاى طبيعى خودمان در اين كشور به نفع پيشرفت كشور استفاده كنيم. اين انتظار را ما از مديران داريم و انشاءاللَّه مديران ما نشان مىدهند كه در اين راه جدّى هستند.
يك حكومت متّكى به مردم، يك مردم سرشار از انگيزهى معنوى، يك جمعيت جوان بسيار وسيع، يك سرزمين سرشار از منابع طبيعى؛ چه معدنى، چه كشاورزى، چه زمينههاى صنعتى؛ يك موقعيت جغرافيايى بسيار خوب - هنوز هم كشور ما چهارراه ميان شرق و غرب است و هم قدرتهاى آسيايى، هم قدرتهاى غربى و اروپايى و غيره، براى دسترسى به نقاط مختلف احتياج دارند كه از اينجا عبور كنند - به ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى اين فرصت و امكان را مىدهد كه به آيندهى خود، به پيشرفت خود و به امكان مقاومت خود در مقابل فشارهاى سلطه، كاملاً اطمينان داشته باشد. پس ما قدرتمنديم و مىتوانيم؛ اين دليل اوّل.
دليل دوم، ضعف دشمن است. دشمن، يعنى همان مركز استكبار و سلطهى جهانى، كه امروز يك مظهر بزرگ و اساسى آن امريكاست. البته وقتى مىگوييم امريكا، با مردم امريكا كارى نداريم. مردم امريكا مثل بقيهى مردم دنيا همان خصوصيات و همان نقاط مثبت و منفى را دارا هستند. ما با آنها سر دشمنى نداريم. مخاطب ما رژيم حاكم بر امريكاست كه نيّت سلطهى جهانى، تعيينكنندهى سياستهاى اوست. هدف ما از اصطلاح «سلطهى امريكايى»، رژيم امريكاست.
اين رژيمى كه امروز مركز سلطهى جهانى است و در همهى نقاط عالم سعى مىكند حضور قدرتمندانه و مداخلهجويانهى خود را نشان دهد، على رغم اين تظاهرات، در درون و باطن خود دچار ضعفهاى اساسى است. انسان اين ضعفهاى اساسى را، هم در زمينههاى اخلاقى و هم در زمينههاى اجتماعى و سياسى مىبيند. امروز شما يكى از علامتهاى اين ضعف ساختارى آن رژيم را در همين دعواهايى كه بر سر انتخابات رياست جمهورى در كشور امريكا در جريان است، مشاهده مىكنيد. اينها مىخواهند الگوى دنيا باشند! اينها مىخواهند دمكراسى را به خيال خودشان به مردم دنيا ياد بدهند؛ دمكراسىِ مبتنى بر تبليغات دروغين و تزوير تبليغاتى! اين اخيراً معلوم شد؛ البته براى بسيارى از پيش معلوم بود.
آنچه كه امروز به طور مسلّم مىشود فهميد، اين است كه اين دمكراسىاى كه سردمداران رژيم امريكا از آن دم مىزنند، افسانهاى بيش نيست؛ اين يك چيز حقيقى نيست؛ نشانهاش اين است كه اين دمكراسى در سر راه خود با اينگونه موانع مواجه مىشود؛ يعنى با تقلّبهاى بزرگ و تعيينكنندهاى كه راه حل و علاجى هم براى آن وجود ندارد. البته سر و ته قضيه را بهگونهاى به هم خواهند آورد و نخواهند گذاشت حقايق قضايا معلوم شود؛ اما حقيقت قضيه، يك فساد درونى و همهگير در سطوح مختلف است. ملت امريكا در انتخابات شركت ضعيف مىكند؛ بعد هم كه شركت مىكند، نتيجهى انتخابات اينگونه مىشود! اينها ضعف ساختارى است.
الان چند سال است كه رژيم امريكا عليه نظام جمهورى اسلامى ايران همهى تلاش خود را براى محاصرهى اقتصادى و براى تحريم تجارى شركتهاى ممالك ديگر به كار مىبرد؛ اما كسى به حرف او گوش نمىكند! اوايل مدتى توفيقى پيدا كردند براى اينكه بتوانند اروپا يا بعضى كشورهاى آسيايى را با خودشان همراه كنند؛ اما اكنون چند سال است كه ديگر اين حناى امريكايى رنگى ندارد!
يك نمونهى ديگر، قضاياى فلسطين اشغالى است. رژيم امريكا در پنجاه سال گذشته - بخصوص در دهههاى اخير - چقدر براى باقى ماندن و بىخطر زندگى كردنِ رژيم غاصب صهيونيستى در سرزمين فلسطين خرج كرد؛ هم خرج پولى، هم خرج سياسى، هم خرج آبرويى! امروز شما ببينيد كه اين هزينهى گزاف با يك مانع بسيار عمده مواجه شده است؛ آن مانع چيست؟ آن مانع، ملت فلسطين است؛ همان ملتى كه اينها مىخواستند انكارش كنند؛ مىخواستند بگويند چيزى به نام ملت فلسطين ديگر وجود ندارد. پنجاه سال است كه صهيونيستها با همهى توان سعى كردهاند ملت فلسطين ديگر وجود نداشته باشد. يك عدّه آواره در كشورهاى عربى، يك عدّه عرب هم به عنوان شهروند درجهى دو در سرزمين به اصطلاح اسرائيل - سرزمين جعلى و دروغين - زندگى كنند. همهى كارهاى لازم را كردهاند؛ كار تبليغاتى كردهاند؛ كار سياسى كردهاند؛ فشار بسيار شديد و غيرانسانى بشرى را بر اينها وارد كردهاند؛ اما مىبينيد كه بعد از گذشت اين مدت طولانى، حقيقت، خود را نشان مىدهد؛ يعنى ملت فلسطين قيام مىكند.
گذشت آن روزى كه صهيونيستها در مقابل وحشيگريهاى خودشان نسبت به ملت فلسطين عكسالعملى دريافت نكنند. امروز اگر ضربهاى مىزنند، ضربهاى هم از طرف ملت فلسطين به آنها زده خواهد شد. امروز اگر دولت غاصب احساس مىكند كه در مقابل مردم فلسطين بايد صفآرايى كند، مردم فلسطين هم احساس مىكنند كه در مقابل او بايد صفآرايى كنند. من نمىدانم چه موقع اين اتفاق خواهد افتاد، اما شك ندارم كه ملت فلسطين هميشه به سنگ و مشت اكتفا نخواهد كرد؛ ملت فلسطين ناگزير خواهد شد از وجود خود، از شرف خود، از هستى خود، از باقى ماندن در خانهى خود - ولو با سلاحهاى آتشين - دفاع كند.
البته همينجا من عرض كنم، ملتهاى مسلمان در سرتاسر دنيا دلبستهى اين حادثهى بسيار مهمى هستند كه امروز در سرزمين اشغالشده و مغصوب و مظلوم فلسطين در جريان است. اگرچه در قطعنامهى كنفرانس اسلامى حرفهاى نسبتاً خوبى زده شده است - كه البته بخش مهمى از آن به خاطر اين است كه كشور جمهورى اسلامى ايران در اين قضايا كاملاً صريح و قاطع اظهار نظر مىكند و بعضى از كشورهاى اسلامى هم به دنبال شعارهاى جمهورى اسلامى حركت مىكنند - اما به دنبال اين حرفها حتماً بايد عمل باشد. بايد دولتهاى مسلمان نسبت به مبارزان فلسطينى، نسبت به مردم فلسطين و نسبت به كسانى كه در خيابانهاى فلسطين مورد فشار صهيونيستهايند، احساس مسؤوليت كنند؛ هر گونه كمكى كه مىتوانند، بايد به آنها برسانند. جمهورى اسلامى ايران در اين زمينه سخن خود را گفته است، اما از سوى كشورهاى مختلف اسلامى و كشورهاى عربى، «عمل» بايد هماهنگ گردد تا بشود به آن مردم مظلوم كمكى كرد. ماجراى امروز فلسطين يكى از نشانههاى ضعف استكبار - يعنى ضعف دشمن ملت ايران - است.
جوانان عزيز! ملت عزيز! مردم عزيز اراك و استان مركزى و ساير نقاط اين كشور! شما داراى امكانات هستيد؛ هم امكانات مادّى، هم امكانات معنوى. كسانى كه در مقابل حركت ملت ايران تا امروز كارشكنى كردند، دچار ضعفند؛ هم ضعف ساختارى، هم ضعف سياسى، هم گرفتاريهايى كه امروز برايشان پيش آمده است و انشاءاللَّه روزبهروز اين گرفتاريها براى آنها بيشتر خواهد شد. بنابراين آيندهى ملت ايران و آيندهى جوانان اين كشور، آيندهى روشنى است. جوانان عزيز! اين راه را با قدرت بايد طى كنيد.
من به جوانان چند توصيه دارم؛ اولين توصيهى خود را عرض مىكنم: جوانان عزيز! اين نيروى جوانى، اين نشاط جوانى و اين قدرتى را كه يك كشور مىتواند به آن ببالد، كسى كه بايد حفظ كند، در درجهى اوّل شما هستيد. البته مسؤولان - بخصوص مسؤولان فرهنگى كشور - هم مسؤوليت دارند. اگرچه من از عملكرد بعضى از مسؤولان فرهنگى كشور هيچ رضايتى ندارم و معتقدم كارى را كه بايد انجام بدهند، انجام ندادند؛ بعضى از آن كارهايى را كه نبايد انجام بدهند، انجام دادند! آرى؛ دولت هم مسؤوليت دارد؛ اما خودِ شما جوانان هم در درجهى اول مسؤوليت داريد. اينكه شما مىبينيد ما در زمينههاى اخلاقى و پرهيز و حذر كردن از برخى از آلودگيهايى كه بعضى از جوانان به آن دچار مىشوند، گاهى زياد اصرار مىكنيم، يك علت عمدهاش همين است كه آنگونه ابتلائات و آلودگيها، جوان را از قابليت سازندگى آيندهاش و آيندهى كشورش خارج مىكند. و دشمن همين را مىخواهد. آن عاملى كه شما را تقويت مىكند، علم است - يعنى درس خواندن و دانستن - ايمان است - يعنى معرفت ايمانى و عمل مذهبى و ايمانى - همبستگى است؛ آگاهى سياسى است؛ آشنايى با مسائل كشور و مسائل جهان است؛ پرهيز از بعضى از هيجانهايى است كه دشمن سعى مىكند آنها را بهوجود آورد. جوانان، امروز مىتوانند در دورهى جوانىِ خودشان مسؤوليت ايفا كنند؛ علاوه بر اينكه فرداى اين جوانان و فرداى ادارهى اين كشور بزرگ با دستهايى است كه در محيط اسلامى تربيت شده و تقويت يافته است.
البته من خواستم اين سفارش را بخصوص در اين استان و در شهر اراك به مسؤولان استان هم بكنم - كه يادداشت كردم و در جلسه به خود آنها هم خواهم گفت؛ اما اينجا هم اشارهاى بكنم - كه از نيروى جوانان در اين استان بايد استفاده شود. اين استان داراى امكانات دانشگاهى زيادى است؛ دهها هزار دانشجو امروز در اين استان وجود دارد؛ اين يكى از امكانات است. در اين استانى كه از لحاظ صنعتى، كشاورزى و زمينههاى فكرى و فرهنگى، داراى قابليتهاى بزرگى است، با برنامهريزىِ خوب مىشود از اين نيروى جوان استفاده كرد و بايد استفاده شود.
توصيهى بعدى من، توصيه به مسؤولان و آحاد مردم بهطور برابر است. اين توصيه اين است كه عزيزان من! اگر كشور بخواهد به سمتى كه براى آن مطلوب است - چه از لحاظ اقتصادى، چه از لحاظ سياسى، چه از لحاظ معنوى يا سطح علم و سواد - پيشرفت كند، به محيط آرام و بىتشنّج احتياج دارد. كسانى كه به پيروى از تبليغات راديوهاى بيگانه سعى مىكنند فضاى سياسى جامعه را متشنّج كنند، به كشور خدمت نمىكنند. كسانى كه سعى مىكنند با انتقادهاى پوچ و عارى از حقيقت، نظام كاملاً مردمسالار اسلامى اين كشور را به تهمتهايى متّهم كنند كه فرسنگها با اين نظام فاصله دارد، آنها به مردم، به آيندهى كشور و به نسل جوان هيچ خدمتى نمىكنند. زمانى اين كشور خواهد توانست به آرزوهاى بزرگ خود برسد كه در مسائل گوناگون، همه - هم جوانان، هم آحاد مردم و هم مسؤولان - به اين دو خصوصيت عمل كنند. آن دو خصوصيت عبارت است از اينكه خردمندانه و مؤمنانه عمل كنند.
امروز اسلام عزيز در كشور ما پرچم عزّت را برافراشته است. اينجا همان ايرانى است كه امريكاييها و اروپاييها آن را ملك طلق خودشان مىدانستند؛ براى ملت ايران كمترين احترامى قائل نبودند؛ منافع اين كشور را مال خودشان مىدانستند؛ مسؤولان اين كشور دستنشاندگان آنها بودند و دستور آنها را اجرا مىكردند. اينجا كشورى بود كه دستگاههاى مسلّط بر كشور، بزرگترين غارتگران و دزدان اموال عمومى بودند؛ رئيس اين دزدها هم خود شخص شاه بود! اينجا كشورى بود كه ثروتمندترين آدمش از لحاظ سياسى، شخص اوّل اين مملكت محسوب مىشد - يعنى شاه مملكت - اما اين ثروت را از كجا آورده بود؟ مگر از اجدادش ارث رسيده بود؟! اجداد اينها چه كسانى بودند؟ اين انسانهاى پست و بىشخصيت و بىحسب و نسبى كه با پشتوانهى انگليس و بعد امريكا پنجاه سال بر اين مملكت حكومت كردند، اين ثروت را از كجا آوردند؛ جز از جيب مردم، از ثروت مردم، از ذخايرى كه متعلق به مردم بود؟ وقتى از اين مملكت فرار كردند، غير از آنچه كه از جواهرات و اشياء نفيس از اينجا بردند، هر كدامشان در بانكهاى خارجى ميلياردها دلار موجودى ثروتشان بود. اين مملكت، مسؤولانش دزد و فاسد و ثروتمندترين افراد بودند؛ سياستش در دست امريكاى خائن و جنايتكار و دشمن بود؛ منابعش در اختيار كسانى كه غارتگران ثروتهاى ملتها هستند، بود. اين كشور را اسلام عزيز كرد؛ اين كشور را دين، ايمان دينى مردم و انگيزهى معنوى اين ميليونهاى عظيم توانست به اينجا برساند.
به فضل پروردگار مسؤولان اين كشور جزو آحاد مردمند؛ از همين آحاد مردم برخاستهاند و اگر خدمتى انجام مىدهند، كيسهاى نمىدوزند. ممكن است در بخشهايى در درجات پايينتر آدمهايى پيدا شوند كه به اين وظيفهى بزرگ و به اين اهميتى كه زهد مسؤولان دارد، خداى نكرده بىتوجّهى نشان دهند - البته در گوشه و كنار هستند - اما مسؤولان بالاى كشور انسانهايى هستند كه دستشان پاك، دلشان پاك، چشمشان پاك، نظرشان بلند و مقصودشان خدمت به اين ملت و اين كشور است. اينها را اسلام به ما داده است.
اسلام به اين ملت و اين دولت اين قدرت را بخشيد كه بتوانند در مقابل سلطهگران متنفّذ در همه جاى عالم، «نه» بگويند و پشت در نگهشان دارند. كسانى كه سعى كنند اين حالت امتناع را از اين مردم بگيرند، به اين مردم خيانت مىكنند. اين ملت و اين جوانان، همان كسانى هستند كه در اين بيستويك سال حماسه آفريدند. كسانى كه بخواهند اين حماسهها را در چشم مردم كوچك كنند يا از ياد مردم ببرند، به اين مردم خيانت كردهاند. آن عاملى كه مىتواند اين ملت را در راه كمال خود - در راهى كه به بهبود معنوى و مادّىاش منتهى مىشود - پيش ببرد، همين ايمان معنوى است. جوانان عزيز من! اين نگاه مؤمنانه و خردمندانه به مسائل كشور را هرگز از دست ندهيد.
در پايان، يك سفارش ديگر هم مىخواهم عرض كنم: امروز راديوهاى بيگانه همهى تلاششان اين است كه اختلافات جناحى را مرتّب تشديد كنند. اگر كسى راديوهاى بيگانه را گوش كرده باشد - براى ما تقريباً همهى مضامين راديوها را هر روز مىآورند؛ مىدانيم اينها چه كار مىكنند - و به شگرد تبليغ آنها آشنا باشد، خواهد ديد همهى تلاششان اين است كه جناحهاى سياسى را به جان هم بيندازند؛ كسانى را كه متعلّق به انقلابند - همه متعلّق به انقلابند؛ همه متعلّق به اسلامند؛ همه دلسوز اين ملتند؛ همه دنبال امام عزيز و بزرگوارمان هستند و راه او را دنبال مىكنند - سعى مىكنند به جان هم بيندازند و فاصلهى بين آنها را زياد كنند؛ اما متقابلاً فاصلهى بين جناحهاى اسلامى را با افراد معدود مخالف و دشمن انقلاب و بىعلاقهى به نظام جمهورى اسلامى كم كنند. من عكس اين را به شما توصيه مىكنم: من توصيه مىكنم برادران مسلمان، برادران انقلابى، برادران معتقد به ارزشهاى انقلاب، هرچه مىتوانند فاصلهى بين خودشان را كم كنند؛ با هم دوست و رفيق باشند؛ با هم همكار باشند؛ عليه يكديگر جوسازى و فعاليت نكنند؛ اما فاصله را با دشمنها زياد كنند. اينها توصيههايى است كه علىرغم دشمنان اين ملت، در دل جوانان جا گرفته است. هر جا ما اين توصيهها را كرديم، احساس كرديم و ديديم و تجربه كرديم كه اين نسل جوان مؤمن، با دلهاى روشن و پاك و صافشان و با روحهاى صميمىشان، آن لُبّ مطلب را فهميدند و به كار گرفتند و فوايدش براى كشور آشكار شد. اينجا نيز همينطور خواهد بود.
توصيهى من اين است: در راه خدا، براى خدا و با وحدت كامل، تلاش خودتان را - هم مسؤولان، هم مردم - دنبال كنيد و به شما مىگويم كه پروردگار متعال با شماست و آينده متعلّق به شماست و شما جوانها روزى را خواهيد ديد كه ايران اسلامىِ شما به فضل پروردگار براى كشورها و ملتها و دولتها يك الگوى تقليدكردنى خواهد بود.
پروردگارا! تو را به قرآن و حرمت پيامبر و حرمت اين ماه عظيم سوگند مىدهيم، ملت ايران و جوانان عزيز ما را در همهى ميدانها سرافراز و سربلند كن. پروردگارا! ملت ايران را يارى كن و دشمنانش را سركوب و منكوب فرما. پروردگارا! اسلام و مسلمين را در همه جاى دنيا نصرت بده و ملت مسلمان و مظلوم فلسطين را بر صهيونيستها و همراهان آنها نصرت كامل عنايت فرما. پروردگارا! دلهاى جوانان و نيز دلهاى آحاد ملت را روزبهروز به يكديگر نزديكتر كن. پروردگارا! به مسؤولان كشور توفيق خدمتگزارى به اين ملت عزيز و به اين مردم مؤمن و خوب و باصفا عنايت بفرما. پروردگارا! رضايت خود، لطف خود و تفضل خود را بر ما مستدام بدار؛ ما را مشمول ادعيهى زاكيّهى حضرت بقيّةاللَّه الاعظم قرار بده و روح مطهّر امام بزرگوار را با اوليايش محشور كن. پروردگارا! ارواح مطهّر شهيدانمان؛ مخصوصاً شهيدان لشكر علىبنابىطالب را كه متعلّق به اين استان و در ميدانهاى گوناگون، خطشكن و شگفتآفرين بودند، با اوليايت محشور فرما.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آلهالأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين. سيّما بقيّةاللَّه فى الارضين.
خداى متعال را سپاسگزارم كه اين توفيق بزرگ را به اين بندهى حقير و ضعيف داد تا امروز بتوانم در جمع شما مردم مؤمن و پُرشور و غيور و بامحبّت و سرشار از احساسات پاك و صميمانه حضور پيدا كنم. خداى متعال را سپاسگزارم كه يك بار ديگر به من توفيق داد تا با شما مردم اراك و استان مركزى، در شهرى كه سرزمين رشد شخصيتهاى بزرگ محسوب مىشود، ملاقات كنم. من قبلاً - در دوران جنگ تحميلى - چند بار به اين استان سفر كردهام. امروز جنگ و حملات نظامى و بمباران شهرها و خانهها - كه در يك نمونهى آن، هفتاد كارگر اراكى به شهادت رسيدند - نيست؛ اما همان شور و احساسات، همان غيرت و ايمان، همان محبّت و احساس صميميّت در شما مردم عزيز، در شما مرد و زن مؤمن و بامحبّت كاملاً مشهود و محسوس است.
من از اجتماع عظيمى كه در اينجا تشكيل دادهايد، تشكّر مىكنم. از برادران و خواهران و جوانان پُرشورى كه در اين مسيرِ چند كيلومترى، با تحمّل زحمت و فشار، لطف خودشان را به اين بندهى حقير ابراز كردند، تشكّر مىكنم. بهخاطر تراكم جمعيت، براى مردمى كه در مسير بودند، احساس خطر كردم؛ لذا مسير را تغيير داديم و از راه ديگرى كه مردم انتظار ما را نداشتند، به اينجا رسيديم. بنابراين از برادران و خواهرانى كه در بخش پايانى مسير، منتظر ما بودند و ما از ميان آنها عبور نكرديم، عذرخواهى مىكنم.
برادران و خواهران عزيز! استان مركزى در حقيقت سرزمين رشد فرهنگى و فكرى و خدمات بسيار با ارزش فرهنگى و سياسى است. سرتاسر استان همين خصوصيت را دارد. البته استان، شهرهاى قديمى و كهنى دارد؛ اما اراك چندان قديمى نيست و حدود دويست سال بيشتر از بناى آن نمىگذرد و در مقايسه با بسيارى از شهرهاى كهن، شهر جوانى است؛ اما در همين مدت شخصيتهاى برجستهاى از آن برخاستهاند و هر كدام منشأ آثارى شدهاند. ظهور شخصيتها و مردان بزرگ از اين خطّه، نشاندهندهى حقيقتى است و آن حقيقت اينكه اين منطقه از لحاظ استعداد انسانى، يك منطقهى ممتاز و كمنظير است. از همين شهر بود كه مرحوم آيةاللَّه حائرى - مؤسّس حوزهى علميهى قم - به قم سفر كرد و در قم ساكن شد. مردى كه جاذبهى اراك او را از نجف و سامرا به اين شهر كشانده و سالها در اين شهر بساط علم و تحقيق و روحانيت گسترده بود، از شهر اراك به قم رفت و حوزهى قم را تأسيس كرد. با اين حساب، شهر شما مادر حوزهى علميهى قم است. حوزهى قم در دورهى اخير به دست مردى تأسيس شد و بهوجود آمد كه جاذبهى شهر شما توانسته بود او را از مركز تحصيلات - يعنى نجف و سامرا - به اينجا بكشاند. بزرگان اراك در نجف هم كه بودند، برجسته بودند؛ در قم هم كه بودند، ممتاز بودند. مرحوم آقا ضياءالدّين عراقى محقّق بزرگى است كه امروز اگر كسى سخنان و تحقيقات او را در مباحث فقهى و اصولى بتواند عميقاً درك كند، به آن افتخار مىكند. مرحوم آيةاللَّه اراكى نيز كه در قم ساكن بود، از افتخارات شهر شما بود. در ميان پرورشيافتگان اين استان و اين شهر، علماى بزرگى بودند كه در رأس آنها شخصيتى است كه ايران بزرگِ كهنِ ريشهدارِ تاريخى ما به عظمت او، به بزرگى و نفوذ او، به تأثيرگذارى او كمتر كسى را در تاريخ خود سراغ دارد؛ و او امام بزرگوار ما، امام روحاللَّه الموسوى الخمينى است. استخوانبندى علمى امام عزيز ما در همين شهر شما بهوجود آمد؛ در همين مدرسهاى كه امروز به نام شريف او مزيّن است، درس خواند و دورهى جوانيش را چند سالى در اينجا گذراند. اين مرد بزرگ از اين استان به حوزهى بزرگ قم هديه شد و حوزهى قم اين گوهر تابناك را پرورش داد و به ملت ايران هديه كرد. بنابراين، اين هديهى الهى را اوّل بار شما اراكيها و مردم استان مركزى در درون خود پرورش داديد و به جهان اسلام هديه كرديد. اين خصوصيت اين شهر بزرگ است.
در همين مدت، شهر شما قطب صنعتى شد. امروز اراك و ساوه از بزرگترين مجموعههاى صنعتى كشورند. با اينكه اراك در صنعت توانسته است پيشرو باشد، اما از لحاظ كشاورزى و دامدارى هم عقب نمانده است. گندم مازاد و لبنيات توليدشدهى شما، هداياى اين استان به مردم كشور است. شخصيتهاى انسانى شما، استعدادهاى برجستهى اين استان، فرآوردههاى طبيعى اين استان، همه حكايت از اين مىكند كه خداوند متعال در اين مجموعهى انسانى كه در اين بخشِ كشور تمركز يافته است، از الطاف و تفضّلات خود چيز بسيار زيادى به وديعه نهاده است.
هدف من از اين سفر در درجهى اوّل احترام به مردم اين استان است - مردان و زنان و جوانان از قشرهاى مختلف - كه استعدادهاى انسانى آنها را از فرآوردههاى اين استان مىشود مشاهده كرد. اميدواريم اگر بتوانيم، در خلال اين سفر، با كمك مسؤولان كشور گرههايى را از كارهاى جارى اين استان باز كنيم و اين سفر بركات بيشترى پيدا كند.
آنچه را كه من امروز به شما عرض مىكنم، بخصوص خطاب به جوانان است. شما جوانان اراك و استان مركزى در اينجا جمع شدهايد؛ اما اين سخن خطاب به همهى جوانان كشور است كه جمعيت بزرگى را در كشورمان تشكيل مىدهند. آن سخن اين است كه امروز هركس به جغرافياى سياسى و فرهنگىِ عالم نگاهى بيندازد، حقيقتى را مشاهده مىكند. آن حقيقت اين است كه امروز جهان از قطبهاى سلطه تشكيل شده است؛ مجموعههايى كه بر روى هم متأسّفانه يك نظام سلطهى جهانى را در اين دوران به وجود آوردهاند. نظام سلطه چيست؟ نظام سلطه اين است كه بعضى از كشورهاى دنيا سلطهگر و بعضى از كشورهاى دنيا سلطهپذيرند. رسم بر اين است كه امروز كشورهاى جهان را به شمال و جنوب تقسيم مىكنند. كشورهاى شمال يعنى كشورهاى ثروتمند و كشورهاى جنوب يعنى كشورهاى مثلاً فقير يا كشورهاى توسعه يافته و كشورهاى رو به توسعه. در دورههاى قبل هم تقسيماتِ ديگرى مىكردند. من در آن زمان كه شوروى سابق هنوز بود و دنيا را به بخشهاى سهگانه تقسيم مىكردند، در يك مجمع جهانى اين حرف را زدم؛ امروز هم كه شوروىاى وجود ندارد و قطبهاى دوگانهى متضاد قدرت در دنيا به آن صورت نيست، همان عقيده را دارم. هر چه زمان مىگذرد، اين حرف بيشتر تأييد مىشود؛ و آن حرف اين است كه جهان دو بخش دارد: يك بخشِ سلطهگر، يك بخشِ سلطهپذير. بخش سلطهگر لزوماً كشورهايى نيستند كه از ثروتهاى طبيعى برخوردار باشند؛ بخش سلطهپذير هم لزوماً كشورهايى نيستند كه همه فقير باشند. كشورهاى آفريقايى بر روى درياهايى از منابع طبيعىِ بسيار لازم براى مردمانشان زندگى مىكنند. در آنجا الماس هست، مواد معدنى بسيارى هست كه بشر به آن احتياج يا اشتياق دارد. اين ثروت طبيعى مال آنهاست؛ بنابراين فقير نيستند؛ اما ابزار سلطه از اين جادوگريها بسيار مىكند؛ يك ملت فقير را به صاحب ثروت كلان تبديل مىكند؛ اما ملتهايى را كه از ثروتهاى بزرگ طبيعى برخوردارند، به كشورهايى كه به نان شبشان محتاجند، تبديل مىنمايد! امروز در آفريقا، در بسيارى از مناطق آسيا، در بسيارى از مناطق امريكاى لاتين، در خود اروپا، از اينگونه ملتها هستند. اين تقسيم دوگانه است؛ يك بخش، قدرتهاى سلطهگرند كه در كشورهايى حكومت مىكنند؛ يك بخش، سلطهپذيرند. من نمىخواهم بگويم همهى كسانى كه سلطهگر نيستند، سلطهپذيرند؛ نه، كشورهايى هستند كه سعيشان بر اين است كه سلطهپذيرى نكنند و سلطهى سلطهگران را نپذيرند؛ اما اگر بتوانند، بيشتر در جنبهى اقتصادى از تسلّط بيگانه فرار مىكنند؛ يا اگر بتوانند، در جنبهى سياسى از تسلط بيگانگان مىگريزند؛ اما در جنبهى فرهنگى، سلطهى سلطهگران را پذيرفتهاند. اين واقعيتى است كه بايد انسان آن را درست درك كند. با انكار واقعيتها هيچكس نمىتواند به نتيجه برسد.
من به شما عرض كنم: تسلّط فرهنگى از تسلّط اقتصادى و از تسلّط سياسى هم خطرناكتر است. چرا؟ چون وقتى يك ملت بر ملت ديگر تسلّط فرهنگى پيدا كرد، هويّت ملتى كه زير سلطه است، از بين مىرود. شما فرض كنيد يك انسان اصيلِ نجيبِ خانوادهدارى كه داراى نياكان و خانوادهى بسيار باشرافتى است. اگر كسى بخواهد از او نوكرى بگيرد، به آسانى نمىتواند؛ چون او به شرافت خانوادگى خود متّكى است و حاضر نيست كارهاى پست انجام دهد. راه اينكه بتوانند او را به كارهاى پست وادار كنند و از او نوكرىِ بىمزد و منّت بگيرند، اين است كه شخصيت او را، خانوادهى او را، سابقهى او را، هوّيت او را و تاريخ او را از ياد او ببرند تا فراموش كند كيست و چه شخصيتى دارد. آنگاه همهگونه مىتوانند در او تصرّف كنند؛ همهگونه مىتوانند بر سر او دست دراز كنند. يك ملت نيز همينطور است. اگر يك ملت را از تاريخش، از گذشتهاش، از فرهنگش، از شخصيتش، از مفاخر علمى و دينى و سياسى و فرهنگىاش جدا كردند و از يادش بردند - زبانش را از او گرفتند، الفبايش را از او گرفتند، كتابش را از او گرفتند، سابقهى فرهنگىاش را از او گرفتند - اين ملت آماده خواهد شد كه هر چه مىخواهند بر سرش بياورند. اين ملت ديگر جان پيدا نمىكند؛ مگر اينكه شخصيتهاى برجستهاى در آن ظهور كنند. اين بلا را بر سر بسيارى از كشورها آوردهاند. محور سلطه در دنيا، امروز دستگاههاى بسيار خطرناك و بسيار بىرحمى هستند كه مجموعهى كارتلها و تراستها - يعنى شركتها و كمپانيهاى اقتصادى - را در سرتاسر دنيا تشكيل مىدهند و بيشترين تسلّط را هم اينها بر دولت امريكا دارند. اينكه ما امريكا را يك دولت مستكبر مىدانيم؛ اينكه ما وقتى مىگوييم استكبار جهانى، به ذهن همه دولت امريكا خطور مىكند؛ اين به خاطر آن است كه تسلّط دستگاههاى استكبارىِ سودجوىِ قدرتطلبِ زرسالارِ عالم بر آن حكومت از همهجا بيشتر است و همهى ابزارهاى علمى و تسليحاتى و سياسى آن دولت در راه استثمار ملتها به كار مىرود.
نكتهى اصلىاى كه مورد نظر من است، اين است: برادران و خواهران عزيز من! بخصوص جوانان عزيز! توجّه داشته باشيد، امروز در دنيا دولتى كه در كنار ملت خود با سلطهى اقتصادى و سياسى و فرهنگىِ استكبار مقابله و در مقابل آن مقاومت مىكند، دولت و ملت جمهورى اسلامى ايران است. امروز همهى خصومت و منازعهاى كه شما عليه ايران در مراكز قدرت جهانى مشاهده مىكنيد، به خاطر همين است. بقيهى حرفها بهانه است؛ حقوق بشر بهانه است؛ حرفهايى كه با تبليغاتِ خودشان در داخل منتشر مىكنند، بهانه است؛ ميل به دمكراسى و اشاعهى مردمسالارى - كه آنها ادّعا مىكنند - دروغ و بهانه است. اصل قضيه همين است؛ دستگاه سلطه در دنيا نمىتواند ببيند كه دولتى در كنار ملت خود با سلطهى سياسى و فرهنگى و اقتصادى استكبار مبارزه مىكند.
البته ملتها در همه جاى دنيا همين احساسات شما را كم و بيش دارند. ملتهايى كه آگاهى داشته باشند، همين احساسات را دارند؛ مگر اينكه آگاه نباشند يا بسيار غرق در فساد باشند؛ والّا اين احساسات در بسيارى از ملتها هست. بعضى از دولتها هم مىخواهند با ملتهاى خودشان همراهى و همكارى كنند؛ اما نمىتوانند و جرأت نمىكنند. حكومتهايى كه از پشتوانهى مردم برخوردار نيستند، به وسيلهى همين دستگاه سلطهى جهانى تهديد مىشوند. به آنها مىگويند عليهتان تبليغات مىكنيم، شما را ساقط مىكنيم. آنها هم براى حفظ قدرت خود - چون به ملتهايشان متّكى نيستند - تسليم خواستههاى استكبار مىشوند. امروز خصوصيت ايران اسلامى اين است كه ملت و دولت و مسؤولان و همهى آحاد كشور با يكديگر در يك جهت حركت مىكنند. نظام جمهورى اسلامى چون متّكى به مردم است، لذا نه از امريكا و نه از هيچ قدرت استكبارى ديگرى هيچ واهمهاى ندارد.
سؤال اوّل اين است كه چرا در مقابل سلطهگران ايستادگى و مقاومت مىكنيم؟ چرا تسليم آنها نمىشويم؟ البته جواب اين سؤال ساده است. جواب اين است كه اگر استكبار و دستگاه سلطه توانست بر كشورى تسلّط يابد و در آن نفوذ پيدا كند، منافع آن ملت، ديگر ناديده گرفته خواهد شد. منافع مادّى، منافع اقتصادى، خواستههاى معنوى و رشد و اعتلاى فرهنگى از بين خواهد رفت و مثل وضعيت دوران قبل از انقلاب خواهد شد كه يك حكومت دستنشانده در اينجا حاكم بود. بنابراين ملت ايران ناگزير است براى آينده و براى سعادت خود، در مقابل دشمن سلطهگر، مقاومت و ايستادگى كند و راهى را كه به سوى كمال و سعادت اوست، با قدرت بپيمايد.
سؤال بعدى اين است كه آيا ملت ايران اين قدرت را دارد يا نه؟ آيا ملت ايران مىتواند بىاعتنا به فشارهاى مراكز سلطهى جهانى، با تكيه بر هوّيت و بر تواناييهاى خود ايستادگى كند و راه كمال و تعالى مادّى و معنوى خود را بپيمايد؟ اين سؤال مهمى است. جواب اين سؤال از نظر ما بسيار مسلّم و قطعى است و در آن ترديد نداريم. جواب اين است كه بله، مىتواند. علىرغم تبليغاتى كه دشمن به وسيلهى دهها رسانهى مكتوب و مسموع و تصويرى در سرتاسر دنيا مىكند و مىخواهد اصرار بورزد بر اينكه ملت ايران و هيچ ملتى نمىتوانند در مقابل ما بايستند؛ ملت ايران مىتواند. به چه دليل؟ به دو دليل: اوّل اينكه تواناييهاى ذاتى و استعدادهاى درونى اين ملت بسيار زياد است كه من به بعضى از آنها مختصراً اشاره خواهم كرد. دليل دوم اين است كه دشمن با همهى تظاهر به قدرتنمايى، ضعيف است؛ دليل اين را هم خواهم گفت و به نمونههاى ضعف دشمن اشاره خواهم كرد.
اوّلاً ملت ايران نيرومند و تواناست؛ چرا؟ چون ملتى است داراى هوش، داراى استعداد، داراى نسل بزرگى از جوانان در اين دوران معاصر؛ كه اين خود، يك سرمايهى بسيار عظيم است. علاوه بر اينها، داراى استعدادهاى طبيعى در سرتاسر كشور است. امروز ملت ايران در كشورى زندگى مىكند كه از لحاظ منابع طبيعى يكى از بزرگترين كشورهاى دنياست. منابع گاز ما در دنيا دومين منابع گاز است. منابع نفت ما در اين منطقه يكى از بزرگترين منابع نفتى است و باز هم منابع جديدى كشف مىشود، همچنان كه در همين اواخر يك منبع بسيار غنىِ جديدى كشف شد. منابع فلزات ما فراوان است. زمينهاى وسيع كشاورزى در كشور ما زياد است. شما به همين استان مركزىِ خودتان نگاه كنيد؛ نظير اين دشتها و اين خاك حاصلخيز در بسيارى از نقاط اين كشور وجود دارد. اگرچه از لحاظ آب كمبود داريم، اما با روشهاى علمى، با پيگيرى و با صرفهجويى، همين نزولات آسمانى كه امروز در كشور ما وجود دارد، به فضل الهى كافى است چهار برابر جمعيت كنونى امروز ايران را از لحاظ مواد غذايى بىنياز از ديگران كند.
كشورى با اين استعدادهاى طبيعى، با اين استعدادهاى انسانى، با اين نسل جوان پُرشور و باهوش و بااستعداد، علاوه بر اينها داراى يك انگيزهى بسيار قوى معنوى هم هست. اين آخرى بسيار مهم است. اگر ملتى همه چيز داشته باشد، اما انگيزهى درونى و معنوى نداشته باشد، نمىتواند از موجوديهاى خود درست استفاده كند. براى همين است كه در بعضى از كشورها براى اينكه انگيزهاى به مردم بدهند - انگيزهى ايمانى كه نيست، انگيزهى فكرى و يك انديشهى حركتساز كه نيست - مجبورند حسّ ناسيوناليزم را، حسّ قومگرايى را، حسّ وطنپرستى را در آنها تقويت كنند تا شايد بتوانند خلأ آن انگيزهى معنوى را پُر كنند. البته ملت ما به ميهن خود و به گذشتهى تاريخ خود عشق مىورزد؛ زبان خود را بهشدّت دوست دارد؛ اما علاوهى بر اينها يك انگيزهى معنوى حقيقى - نه جعلى و قراردادى - دارد و آن ايمان است.
ملت ما ملت مؤمنى است. عدّهاى دوست مىدارند جوانان اين كشور را به لااباليگرى متّهم كنند. من موافق نيستم؛ من اين را قبول نمىكنم. ممكن است در يك گوشهاى يك جوان، دو جوان، صد جوان حركاتى هم داشته باشند كه نشاندهندهى احياناً نوعى خطاكارى باشد؛ اما خطاكارى از جوانان ما را نبايد در اين حدود و آنچنان بزرگ شمرد كه نسل جوان با ايمانِ با احساس مسؤوليتِ اين كشور را كسى به بىدينى متّهم كند. عدّهاى جوانان ما را به ضعف ايمان دينى متّهم مىكنند و از اين بابت متأسّفند. عدّهاى هم آنها را به ضعف ايمان دينى متّهم مىكنند و از اين بابت خوشحالند! هر دو گروه اشتباه مىكنند. شما اگر نگاه كنيد در آنجايى كه جاى نشان دادن ايمان مذهبى و جاى ابراز عشق به معنويت است؛ مىبينيد بيشترين جمعيت و پُرشمارترين و پُراحساسترين انسانها را نسل جوان پرشور تشكيل مىدهند.
من معتقدم در قضاوت دربارهى جوانان نه بايد افراط كرد، نه بايد تفريط نمود. بعضى هستند جوان را متهم مىكنند به لااباليگرى؛ من موافق نيستم. بعضى سعى مىكنند اينطور بگويند كه جوان ما هيچ خطايى ندارد؛ با اين هم موافق نيستم. با جوان بايستى صميمى و صادقانه سخن گفت. جوانان ما جوانانى هستند با ايمان، علاقهمند، داراى دلهاى پاك؛ البته خطاها و اشتباهاتى هم ممكن است داشته باشند. آنچه كه دربارهى جوانان بايد گفت، در مجموعهى ديدار با خود جوانان انشاءاللَّه به تفصيل صحبت خواهيم كرد؛ در اينجا خواستم فقط اشارهاى بكنم.
وجود نسل جوان در ميان كشور ما يك نعمت الهى است. اين جوان ماست؛ آن استعدادهاى انسانى ماست؛ آن ذخاير طبيعى و آن وضعيت جغرافياى سياسى ماست. موقعيت جغرافياى طبيعى ما در ميان كشورها - جايگاه ما از لحاظ ارتباط شرق و غرب - اين هم يك خصوصيت است. امروز همهى اين امكانات براى ملت ايران جمع است؛ بنابراين ما توانايى داريم و مىتوانيم. اگر برنامهريزى دقيق و پيگير و دلسوزانهاى - همچنان كه در بعضى از بخشها انسان مشاهده مىكند - انشاءاللَّه از طرف مديران كشور به طور جدّى و پيگير اعمال شود، بسيار بسيار اميدوارى هست كه اين ملت بتواند اين راهى را كه راه پافشارى بر هويّت و شخصيت اصيل و واقعى خود اوست، بپيمايد و به سمت تعالى خود پيش برود.
امروز مهمترين بخش اصلاح در اين كشور عبارت است از مبارزهى با فقر و فساد و تبعيض، كه چند ماه قبل از اين صحبت كردم و مسؤولان نشستند دربارهى اين سه موضوع مطالعه كردند. اخيراً لايحهى پيشنهادى دولت دربارهى مبارزهى با فقر را براى ما فرستادهاند تا براساس اين لايحه كار پيش برود. نقاط مثبت و خوبى هم در اين لايحه هست. من اميدوارم كه دنبالهى اين مبارزهى با فقر را بهطور همهجانبه - يك بُعدى نمىشود - بگيرند، دنبال كنند و عوامل ايجاد فقر را در كشور شناسايى كنند؛ ببينند چه چيزهايى موجب مىشود كه ما نتوانيم احياناً در مواردى از ثروتهاى طبيعى خودمان در اين كشور به نفع پيشرفت كشور استفاده كنيم. اين انتظار را ما از مديران داريم و انشاءاللَّه مديران ما نشان مىدهند كه در اين راه جدّى هستند.
يك حكومت متّكى به مردم، يك مردم سرشار از انگيزهى معنوى، يك جمعيت جوان بسيار وسيع، يك سرزمين سرشار از منابع طبيعى؛ چه معدنى، چه كشاورزى، چه زمينههاى صنعتى؛ يك موقعيت جغرافيايى بسيار خوب - هنوز هم كشور ما چهارراه ميان شرق و غرب است و هم قدرتهاى آسيايى، هم قدرتهاى غربى و اروپايى و غيره، براى دسترسى به نقاط مختلف احتياج دارند كه از اينجا عبور كنند - به ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى اين فرصت و امكان را مىدهد كه به آيندهى خود، به پيشرفت خود و به امكان مقاومت خود در مقابل فشارهاى سلطه، كاملاً اطمينان داشته باشد. پس ما قدرتمنديم و مىتوانيم؛ اين دليل اوّل.
دليل دوم، ضعف دشمن است. دشمن، يعنى همان مركز استكبار و سلطهى جهانى، كه امروز يك مظهر بزرگ و اساسى آن امريكاست. البته وقتى مىگوييم امريكا، با مردم امريكا كارى نداريم. مردم امريكا مثل بقيهى مردم دنيا همان خصوصيات و همان نقاط مثبت و منفى را دارا هستند. ما با آنها سر دشمنى نداريم. مخاطب ما رژيم حاكم بر امريكاست كه نيّت سلطهى جهانى، تعيينكنندهى سياستهاى اوست. هدف ما از اصطلاح «سلطهى امريكايى»، رژيم امريكاست.
اين رژيمى كه امروز مركز سلطهى جهانى است و در همهى نقاط عالم سعى مىكند حضور قدرتمندانه و مداخلهجويانهى خود را نشان دهد، على رغم اين تظاهرات، در درون و باطن خود دچار ضعفهاى اساسى است. انسان اين ضعفهاى اساسى را، هم در زمينههاى اخلاقى و هم در زمينههاى اجتماعى و سياسى مىبيند. امروز شما يكى از علامتهاى اين ضعف ساختارى آن رژيم را در همين دعواهايى كه بر سر انتخابات رياست جمهورى در كشور امريكا در جريان است، مشاهده مىكنيد. اينها مىخواهند الگوى دنيا باشند! اينها مىخواهند دمكراسى را به خيال خودشان به مردم دنيا ياد بدهند؛ دمكراسىِ مبتنى بر تبليغات دروغين و تزوير تبليغاتى! اين اخيراً معلوم شد؛ البته براى بسيارى از پيش معلوم بود.
آنچه كه امروز به طور مسلّم مىشود فهميد، اين است كه اين دمكراسىاى كه سردمداران رژيم امريكا از آن دم مىزنند، افسانهاى بيش نيست؛ اين يك چيز حقيقى نيست؛ نشانهاش اين است كه اين دمكراسى در سر راه خود با اينگونه موانع مواجه مىشود؛ يعنى با تقلّبهاى بزرگ و تعيينكنندهاى كه راه حل و علاجى هم براى آن وجود ندارد. البته سر و ته قضيه را بهگونهاى به هم خواهند آورد و نخواهند گذاشت حقايق قضايا معلوم شود؛ اما حقيقت قضيه، يك فساد درونى و همهگير در سطوح مختلف است. ملت امريكا در انتخابات شركت ضعيف مىكند؛ بعد هم كه شركت مىكند، نتيجهى انتخابات اينگونه مىشود! اينها ضعف ساختارى است.
الان چند سال است كه رژيم امريكا عليه نظام جمهورى اسلامى ايران همهى تلاش خود را براى محاصرهى اقتصادى و براى تحريم تجارى شركتهاى ممالك ديگر به كار مىبرد؛ اما كسى به حرف او گوش نمىكند! اوايل مدتى توفيقى پيدا كردند براى اينكه بتوانند اروپا يا بعضى كشورهاى آسيايى را با خودشان همراه كنند؛ اما اكنون چند سال است كه ديگر اين حناى امريكايى رنگى ندارد!
يك نمونهى ديگر، قضاياى فلسطين اشغالى است. رژيم امريكا در پنجاه سال گذشته - بخصوص در دهههاى اخير - چقدر براى باقى ماندن و بىخطر زندگى كردنِ رژيم غاصب صهيونيستى در سرزمين فلسطين خرج كرد؛ هم خرج پولى، هم خرج سياسى، هم خرج آبرويى! امروز شما ببينيد كه اين هزينهى گزاف با يك مانع بسيار عمده مواجه شده است؛ آن مانع چيست؟ آن مانع، ملت فلسطين است؛ همان ملتى كه اينها مىخواستند انكارش كنند؛ مىخواستند بگويند چيزى به نام ملت فلسطين ديگر وجود ندارد. پنجاه سال است كه صهيونيستها با همهى توان سعى كردهاند ملت فلسطين ديگر وجود نداشته باشد. يك عدّه آواره در كشورهاى عربى، يك عدّه عرب هم به عنوان شهروند درجهى دو در سرزمين به اصطلاح اسرائيل - سرزمين جعلى و دروغين - زندگى كنند. همهى كارهاى لازم را كردهاند؛ كار تبليغاتى كردهاند؛ كار سياسى كردهاند؛ فشار بسيار شديد و غيرانسانى بشرى را بر اينها وارد كردهاند؛ اما مىبينيد كه بعد از گذشت اين مدت طولانى، حقيقت، خود را نشان مىدهد؛ يعنى ملت فلسطين قيام مىكند.
گذشت آن روزى كه صهيونيستها در مقابل وحشيگريهاى خودشان نسبت به ملت فلسطين عكسالعملى دريافت نكنند. امروز اگر ضربهاى مىزنند، ضربهاى هم از طرف ملت فلسطين به آنها زده خواهد شد. امروز اگر دولت غاصب احساس مىكند كه در مقابل مردم فلسطين بايد صفآرايى كند، مردم فلسطين هم احساس مىكنند كه در مقابل او بايد صفآرايى كنند. من نمىدانم چه موقع اين اتفاق خواهد افتاد، اما شك ندارم كه ملت فلسطين هميشه به سنگ و مشت اكتفا نخواهد كرد؛ ملت فلسطين ناگزير خواهد شد از وجود خود، از شرف خود، از هستى خود، از باقى ماندن در خانهى خود - ولو با سلاحهاى آتشين - دفاع كند.
البته همينجا من عرض كنم، ملتهاى مسلمان در سرتاسر دنيا دلبستهى اين حادثهى بسيار مهمى هستند كه امروز در سرزمين اشغالشده و مغصوب و مظلوم فلسطين در جريان است. اگرچه در قطعنامهى كنفرانس اسلامى حرفهاى نسبتاً خوبى زده شده است - كه البته بخش مهمى از آن به خاطر اين است كه كشور جمهورى اسلامى ايران در اين قضايا كاملاً صريح و قاطع اظهار نظر مىكند و بعضى از كشورهاى اسلامى هم به دنبال شعارهاى جمهورى اسلامى حركت مىكنند - اما به دنبال اين حرفها حتماً بايد عمل باشد. بايد دولتهاى مسلمان نسبت به مبارزان فلسطينى، نسبت به مردم فلسطين و نسبت به كسانى كه در خيابانهاى فلسطين مورد فشار صهيونيستهايند، احساس مسؤوليت كنند؛ هر گونه كمكى كه مىتوانند، بايد به آنها برسانند. جمهورى اسلامى ايران در اين زمينه سخن خود را گفته است، اما از سوى كشورهاى مختلف اسلامى و كشورهاى عربى، «عمل» بايد هماهنگ گردد تا بشود به آن مردم مظلوم كمكى كرد. ماجراى امروز فلسطين يكى از نشانههاى ضعف استكبار - يعنى ضعف دشمن ملت ايران - است.
جوانان عزيز! ملت عزيز! مردم عزيز اراك و استان مركزى و ساير نقاط اين كشور! شما داراى امكانات هستيد؛ هم امكانات مادّى، هم امكانات معنوى. كسانى كه در مقابل حركت ملت ايران تا امروز كارشكنى كردند، دچار ضعفند؛ هم ضعف ساختارى، هم ضعف سياسى، هم گرفتاريهايى كه امروز برايشان پيش آمده است و انشاءاللَّه روزبهروز اين گرفتاريها براى آنها بيشتر خواهد شد. بنابراين آيندهى ملت ايران و آيندهى جوانان اين كشور، آيندهى روشنى است. جوانان عزيز! اين راه را با قدرت بايد طى كنيد.
من به جوانان چند توصيه دارم؛ اولين توصيهى خود را عرض مىكنم: جوانان عزيز! اين نيروى جوانى، اين نشاط جوانى و اين قدرتى را كه يك كشور مىتواند به آن ببالد، كسى كه بايد حفظ كند، در درجهى اوّل شما هستيد. البته مسؤولان - بخصوص مسؤولان فرهنگى كشور - هم مسؤوليت دارند. اگرچه من از عملكرد بعضى از مسؤولان فرهنگى كشور هيچ رضايتى ندارم و معتقدم كارى را كه بايد انجام بدهند، انجام ندادند؛ بعضى از آن كارهايى را كه نبايد انجام بدهند، انجام دادند! آرى؛ دولت هم مسؤوليت دارد؛ اما خودِ شما جوانان هم در درجهى اول مسؤوليت داريد. اينكه شما مىبينيد ما در زمينههاى اخلاقى و پرهيز و حذر كردن از برخى از آلودگيهايى كه بعضى از جوانان به آن دچار مىشوند، گاهى زياد اصرار مىكنيم، يك علت عمدهاش همين است كه آنگونه ابتلائات و آلودگيها، جوان را از قابليت سازندگى آيندهاش و آيندهى كشورش خارج مىكند. و دشمن همين را مىخواهد. آن عاملى كه شما را تقويت مىكند، علم است - يعنى درس خواندن و دانستن - ايمان است - يعنى معرفت ايمانى و عمل مذهبى و ايمانى - همبستگى است؛ آگاهى سياسى است؛ آشنايى با مسائل كشور و مسائل جهان است؛ پرهيز از بعضى از هيجانهايى است كه دشمن سعى مىكند آنها را بهوجود آورد. جوانان، امروز مىتوانند در دورهى جوانىِ خودشان مسؤوليت ايفا كنند؛ علاوه بر اينكه فرداى اين جوانان و فرداى ادارهى اين كشور بزرگ با دستهايى است كه در محيط اسلامى تربيت شده و تقويت يافته است.
البته من خواستم اين سفارش را بخصوص در اين استان و در شهر اراك به مسؤولان استان هم بكنم - كه يادداشت كردم و در جلسه به خود آنها هم خواهم گفت؛ اما اينجا هم اشارهاى بكنم - كه از نيروى جوانان در اين استان بايد استفاده شود. اين استان داراى امكانات دانشگاهى زيادى است؛ دهها هزار دانشجو امروز در اين استان وجود دارد؛ اين يكى از امكانات است. در اين استانى كه از لحاظ صنعتى، كشاورزى و زمينههاى فكرى و فرهنگى، داراى قابليتهاى بزرگى است، با برنامهريزىِ خوب مىشود از اين نيروى جوان استفاده كرد و بايد استفاده شود.
توصيهى بعدى من، توصيه به مسؤولان و آحاد مردم بهطور برابر است. اين توصيه اين است كه عزيزان من! اگر كشور بخواهد به سمتى كه براى آن مطلوب است - چه از لحاظ اقتصادى، چه از لحاظ سياسى، چه از لحاظ معنوى يا سطح علم و سواد - پيشرفت كند، به محيط آرام و بىتشنّج احتياج دارد. كسانى كه به پيروى از تبليغات راديوهاى بيگانه سعى مىكنند فضاى سياسى جامعه را متشنّج كنند، به كشور خدمت نمىكنند. كسانى كه سعى مىكنند با انتقادهاى پوچ و عارى از حقيقت، نظام كاملاً مردمسالار اسلامى اين كشور را به تهمتهايى متّهم كنند كه فرسنگها با اين نظام فاصله دارد، آنها به مردم، به آيندهى كشور و به نسل جوان هيچ خدمتى نمىكنند. زمانى اين كشور خواهد توانست به آرزوهاى بزرگ خود برسد كه در مسائل گوناگون، همه - هم جوانان، هم آحاد مردم و هم مسؤولان - به اين دو خصوصيت عمل كنند. آن دو خصوصيت عبارت است از اينكه خردمندانه و مؤمنانه عمل كنند.
امروز اسلام عزيز در كشور ما پرچم عزّت را برافراشته است. اينجا همان ايرانى است كه امريكاييها و اروپاييها آن را ملك طلق خودشان مىدانستند؛ براى ملت ايران كمترين احترامى قائل نبودند؛ منافع اين كشور را مال خودشان مىدانستند؛ مسؤولان اين كشور دستنشاندگان آنها بودند و دستور آنها را اجرا مىكردند. اينجا كشورى بود كه دستگاههاى مسلّط بر كشور، بزرگترين غارتگران و دزدان اموال عمومى بودند؛ رئيس اين دزدها هم خود شخص شاه بود! اينجا كشورى بود كه ثروتمندترين آدمش از لحاظ سياسى، شخص اوّل اين مملكت محسوب مىشد - يعنى شاه مملكت - اما اين ثروت را از كجا آورده بود؟ مگر از اجدادش ارث رسيده بود؟! اجداد اينها چه كسانى بودند؟ اين انسانهاى پست و بىشخصيت و بىحسب و نسبى كه با پشتوانهى انگليس و بعد امريكا پنجاه سال بر اين مملكت حكومت كردند، اين ثروت را از كجا آوردند؛ جز از جيب مردم، از ثروت مردم، از ذخايرى كه متعلق به مردم بود؟ وقتى از اين مملكت فرار كردند، غير از آنچه كه از جواهرات و اشياء نفيس از اينجا بردند، هر كدامشان در بانكهاى خارجى ميلياردها دلار موجودى ثروتشان بود. اين مملكت، مسؤولانش دزد و فاسد و ثروتمندترين افراد بودند؛ سياستش در دست امريكاى خائن و جنايتكار و دشمن بود؛ منابعش در اختيار كسانى كه غارتگران ثروتهاى ملتها هستند، بود. اين كشور را اسلام عزيز كرد؛ اين كشور را دين، ايمان دينى مردم و انگيزهى معنوى اين ميليونهاى عظيم توانست به اينجا برساند.
به فضل پروردگار مسؤولان اين كشور جزو آحاد مردمند؛ از همين آحاد مردم برخاستهاند و اگر خدمتى انجام مىدهند، كيسهاى نمىدوزند. ممكن است در بخشهايى در درجات پايينتر آدمهايى پيدا شوند كه به اين وظيفهى بزرگ و به اين اهميتى كه زهد مسؤولان دارد، خداى نكرده بىتوجّهى نشان دهند - البته در گوشه و كنار هستند - اما مسؤولان بالاى كشور انسانهايى هستند كه دستشان پاك، دلشان پاك، چشمشان پاك، نظرشان بلند و مقصودشان خدمت به اين ملت و اين كشور است. اينها را اسلام به ما داده است.
اسلام به اين ملت و اين دولت اين قدرت را بخشيد كه بتوانند در مقابل سلطهگران متنفّذ در همه جاى عالم، «نه» بگويند و پشت در نگهشان دارند. كسانى كه سعى كنند اين حالت امتناع را از اين مردم بگيرند، به اين مردم خيانت مىكنند. اين ملت و اين جوانان، همان كسانى هستند كه در اين بيستويك سال حماسه آفريدند. كسانى كه بخواهند اين حماسهها را در چشم مردم كوچك كنند يا از ياد مردم ببرند، به اين مردم خيانت كردهاند. آن عاملى كه مىتواند اين ملت را در راه كمال خود - در راهى كه به بهبود معنوى و مادّىاش منتهى مىشود - پيش ببرد، همين ايمان معنوى است. جوانان عزيز من! اين نگاه مؤمنانه و خردمندانه به مسائل كشور را هرگز از دست ندهيد.
در پايان، يك سفارش ديگر هم مىخواهم عرض كنم: امروز راديوهاى بيگانه همهى تلاششان اين است كه اختلافات جناحى را مرتّب تشديد كنند. اگر كسى راديوهاى بيگانه را گوش كرده باشد - براى ما تقريباً همهى مضامين راديوها را هر روز مىآورند؛ مىدانيم اينها چه كار مىكنند - و به شگرد تبليغ آنها آشنا باشد، خواهد ديد همهى تلاششان اين است كه جناحهاى سياسى را به جان هم بيندازند؛ كسانى را كه متعلّق به انقلابند - همه متعلّق به انقلابند؛ همه متعلّق به اسلامند؛ همه دلسوز اين ملتند؛ همه دنبال امام عزيز و بزرگوارمان هستند و راه او را دنبال مىكنند - سعى مىكنند به جان هم بيندازند و فاصلهى بين آنها را زياد كنند؛ اما متقابلاً فاصلهى بين جناحهاى اسلامى را با افراد معدود مخالف و دشمن انقلاب و بىعلاقهى به نظام جمهورى اسلامى كم كنند. من عكس اين را به شما توصيه مىكنم: من توصيه مىكنم برادران مسلمان، برادران انقلابى، برادران معتقد به ارزشهاى انقلاب، هرچه مىتوانند فاصلهى بين خودشان را كم كنند؛ با هم دوست و رفيق باشند؛ با هم همكار باشند؛ عليه يكديگر جوسازى و فعاليت نكنند؛ اما فاصله را با دشمنها زياد كنند. اينها توصيههايى است كه علىرغم دشمنان اين ملت، در دل جوانان جا گرفته است. هر جا ما اين توصيهها را كرديم، احساس كرديم و ديديم و تجربه كرديم كه اين نسل جوان مؤمن، با دلهاى روشن و پاك و صافشان و با روحهاى صميمىشان، آن لُبّ مطلب را فهميدند و به كار گرفتند و فوايدش براى كشور آشكار شد. اينجا نيز همينطور خواهد بود.
توصيهى من اين است: در راه خدا، براى خدا و با وحدت كامل، تلاش خودتان را - هم مسؤولان، هم مردم - دنبال كنيد و به شما مىگويم كه پروردگار متعال با شماست و آينده متعلّق به شماست و شما جوانها روزى را خواهيد ديد كه ايران اسلامىِ شما به فضل پروردگار براى كشورها و ملتها و دولتها يك الگوى تقليدكردنى خواهد بود.
پروردگارا! تو را به قرآن و حرمت پيامبر و حرمت اين ماه عظيم سوگند مىدهيم، ملت ايران و جوانان عزيز ما را در همهى ميدانها سرافراز و سربلند كن. پروردگارا! ملت ايران را يارى كن و دشمنانش را سركوب و منكوب فرما. پروردگارا! اسلام و مسلمين را در همه جاى دنيا نصرت بده و ملت مسلمان و مظلوم فلسطين را بر صهيونيستها و همراهان آنها نصرت كامل عنايت فرما. پروردگارا! دلهاى جوانان و نيز دلهاى آحاد ملت را روزبهروز به يكديگر نزديكتر كن. پروردگارا! به مسؤولان كشور توفيق خدمتگزارى به اين ملت عزيز و به اين مردم مؤمن و خوب و باصفا عنايت بفرما. پروردگارا! رضايت خود، لطف خود و تفضل خود را بر ما مستدام بدار؛ ما را مشمول ادعيهى زاكيّهى حضرت بقيّةاللَّه الاعظم قرار بده و روح مطهّر امام بزرگوار را با اوليايش محشور كن. پروردگارا! ارواح مطهّر شهيدانمان؛ مخصوصاً شهيدان لشكر علىبنابىطالب را كه متعلّق به اين استان و در ميدانهاى گوناگون، خطشكن و شگفتآفرين بودند، با اوليايت محشور فرما.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته