پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبرى در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا (ع) در مشهد مقدّس

بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. الحمدلله الّذي جعلنا من المتمسّکين بولاية اميرالمؤمنين والائمّة المعصومين عليهم السّلام. والصّلاة و السّلام علي سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الائمة الهداة المهديّين. سيّما بقيّةالله في الارضين. قال الله الحکيم في کتابه: «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام ديناً.»
عيد سعيد غدير را - که در روايات ما از آن به «عيدالله الاکبر» تعبير شده است  - به همه شيعيان جهان، به ملت شريف ايران، به شما حضّار محترم و به همه کساني که براي معارف اصيل الهي ارج و منزلتي قائل هستند، تبريک عرض مي کنم.
ايام اوّلِ سال و روزهاي شادماني عمومي مردم است: عيد نوروز، قبل از آن عيد قربان، امروز هم عيد غدير. در اين فضاي با نشاط و شاد و در کنار مرقد نوراني حضرت ابي الحسن امام علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام اولين مطلبي که مي خواهم در جمع شما برادران و خواهران گرامي و عزيز عرض کنم، راجع به خودِ مسأله غدير است.
غدير يک مسأله اسلامي است؛ يک مسأله فقط شيعي نيست. در تاريخ اسلام، پيامبر اکرم يک روز سخني بر زبان رانده و عملي انجام داده است که اين سخن و اين عمل، از ابعاد گوناگون داراي درس و معناست. نمي شود ما بگوييم که از غدير و حديث آن، فقط شيعه استفاده کند؛ اما بقيه مسلمانان از محتواي بسيار غني اي که در اين کلام شريف نبوي وجود دارد و مخصوص يک دوره هم نيست، بهره نبرند. البته چون در قضيه غدير، نصب اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام به امامت و ولايت وجود دارد، شيعه دلبستگي بيشتري به اين روز و اين حديث دارد؛ ولي مضمون حديث غدير، فقط مسأله نصب آن حضرت به خلافت نيست؛ مضامين ديگري هم دارد که همه مسلمانان مي توانند از آن بهره ببرند.
 در مورد اصل واقعه غدير، خوب است همه افرادي که به مسائل تاريخ اسلام علاقه مندند، بدانند که قضيه غدير، يک قضيه مسلّم است. مشکوک نيست؛ فقط شيعيان نيستند که آن را نقل کرده اند؛ بلکه محدثّان سنّي - چه در دوره هاي گذشته و چه در دوره هاي مياني و بعدي - اين ماجرا را نقل کرده اند؛ يعني همين ماجرايي که در سفر حجّةالوداع پيامبر اکرم در غدير خم اتفاق افتاد. از کاروان بزرگ مسلمانان که در اين سفر با پيامبر حج گزارده بودند، بعضي جلو رفته بودند. پيامبر پيکهايي را فرستاد تا آنها را به عقب برگردانند و ايستاد تا آنهايي که عقب مانده اند، برسند. اجتماع عظيمي در آن جا تشکيل شد. بعضي گفته اند نود هزار، بعضي گفته اند صدهزار و بعضي هم گفته اند صدوبيست هزار نفر در آن اجتماع حضور داشتند. در آن هواي گرم، مردم ساکن جزيرةالعرب - که بسياري از آنها هم اهل بيابانها و روستاها بودند و به گرما عادت داشتند - طاقت نمي آوردند روي زمين داغ بايستند. لذا عباهايشان را زير پاهايشان مي گذاشتند تا طاقت بياورند و بايستند. اين نکته در روايت مربوط به اهل سنّت هم آمده است. در چنين شرايطي، پيامبر اکرم از جاي برخاست، اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام را از زمين بلند کرد و جلوِ چشم خلايق نگه داشت و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه، الّلهم وال من والاه و عاد من عاداه».  البته اين جملات، قبل و بعد هم دارد؛ اما مهمترين قسمتش اين است که پيامبر در اين جا مسأله ولايت - يعني حاکميت اسلامي - را به طور رسمي و صريح مطرح مي کند و اميرالمؤمنين را به عنوان شخص، معيّن و مطرح مي نمايد. اين را همان طور که لابد شنيده ايد و من هم عرض کردم، برادران اهل سنّت ما در کتابهاي معتبر - نه يکي، نه دوتا؛ در دهها کتاب معتبر - نقل کرده اند. مرحوم علّامه اميني اينها را جمع کرده است، و غير از ايشان هم کتابهاي زيادي در اين خصوص نوشته اند. بنابراين، اين روز، اولاًّ روز ولايت است؛ ثانياً روز ولايت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است.
در اين جمله اي که پيامبر بيان کرده اند، معناي ولايت چيست؟ به طور خلاصه معنايش اين است که اسلام در نماز و روزه و زکات و اعمال فردي و عبادات خلاصه نمي شود. اسلام داراي نظام سياسي است و در آن حکومتي بر مباني مقرّرات اسلامي پيش بيني شده است. در اصطلاح و عرف اسلامي، نام حکومت، «ولايت» است. ولايت، چطور حکومتي است؟ ولايت، حکومتي است که در آن، شخص حاکم با آحاد مردم داراي پيوندهاي محبّت آميز و عاطفي و فکري و عقيدتي است. آن حکومتي که زورکي باشد؛ آن حکومتي که با کودتا همراه باشد؛ آن حکومتي که حاکم، عقايد مردمش را قبول نداشته باشد و افکار و احساسات مردمش را مورد اعتناء قرار ندهد؛ آن حکومتي که حاکم حتي در عرف خود مردم - مثل حکومتهاي امروز دنيا - از امکانات خاص و از برخورداريهاي ويژه بهره مند باشد و براي او، منطقه ويژه اي براي تمتّعات دنيوي وجود داشته باشد، هيچکدام به معناي «ولايت» نيست و ولايت، يعني حکومتي که در آن، ارتباطات حاکم با مردم، ارتباطات فکري، عقيدتي، عاطفي، انساني و محبّت آميز است؛ مردم به او متصّل و پيوسته اند؛ به او علاقه مندند و او منشأ همه اين نظام سياسي و وظايف خود را از خدا مي داند و خود را عبد و بنده خدا مي انگارد. استکبار در ولايت وجود ندارد. حکومتي که اسلام معرفي مي کند، از دمکراسيهاي رايج دنيا مردمي تر است؛ با دلها و افکار و احساسات و عقايد و نيازهاي فکري مردم ارتباط دارد؛ حکومت در خدمت مردم است.
از جنبه مادّي، حکومت براي شخص حاکم و ولي و تشکيلات حکومتي، به عنوان يک طعمه نبايد محسوب شود؛ والّا ولايت نيست. اگر آن کسي که در رأس حکومت اسلامي است، براي حکومت، براي خود، براي اين شأن و مقامي که به او رسيده است يا مي خواهد به او برسد، کيسه مادّي اي دوخته باشد، آن شخص، ولي نيست؛ آن حکومت هم ولايت نيست. در حکومت اسلامي، کسي که ولي امر است - يعني کار اداره نظام سياسي به او سپرده شده است - از لحاظ قانون با ديگران يکسان است. او حق دارد بسياري از کارهاي بزرگ را براي مردم و کشور و اسلام و مسلمين انجام دهد؛ اما خودش محکوم قانون است.
از روز اوّل تا امروز - بخصوص بعد از تشکيل نظام جمهوري اسلامي - در معناي ولايت تحريف کردند؛ به دروغ، ولايت را چيزي غير از آنچه که هست، معرفي کردند. گفتند ولايت معنايش اين است که مردم محجورند و به سرپرست و قيّم احتياج دارند. آدمهاي نام و نشان دار، اين را صريحاً در کتابها و مطبوعاتشان نوشتند! دروغ محض، تهمت به اسلام، تهمت به ولايت!
در غدير، مسأله ولايت، به عنوان يک امر رسمي از سوي پيامبر مطرح شد و اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام به عنوان مصداق آن تعيين گرديد؛ که البته تفاصيل زيادي دارد و شما آن را مي دانيد. و اگر کساني هم از تفاصيل آن اطّلاعي ندارند - بخصوص جوانان - بهتر اين است که در نوشته ها و کتابهاي استدلالي و علمي آن را دنبال کنند. کتابهايي هم در اين زمينه نوشته شده و مفيد است.
بنده در آغاز سال جاري، شعار «وحدت ملي» و «امنيت ملي» را مطرح کردم. امروز مايلم درباره اين دو شعار، به شما عزيزاني که در اين جا تشريف داريد و نيز به همه ملت ايران، چند مطلب کوتاه را عرض کنم. همين مسأله غدير هم مي تواند مايه وحدت باشد؛ همچنان که مرحوم آيةالله شهيد مطهري مقاله اي با عنوان «الغدير و وحدت اسلامي» دارد. او کتاب الغدير را - که درباره مسائل مربوط به غدير است - يکي از محورهاي وحدت اسلامي مي داند که درست هم هست. ممکن است به نظر عجيب بيايد، اما واقعيت مطلب همين است. خودِ مسأله غدير، غير از جنبه اي که شيعه آن را به عنوان اعتقاد قبول کرده است - يعني حکومت منصوب اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام از طرف پيامبر که در حديث غدير آشکار است - اصل مسأله ولايت هم مطرح شده است. اين ديگر شيعه و سنّي ندارد. اگر امروز مسلمانان جهان و ملتهاي کشورهاي اسلامي، شعار ولايت اسلامي سر دهند، بسياري از راههاي نرفته و گره هاي ناگشوده امت اسلامي باز خواهد شد و مشکلات کشورهاي اسلامي به حل نزديک خواهد گشت.
مسأله حکومت و نظام سياسي و حاکميت سياسي، يکي از دشوارترين مسائل براي کشورهاست. بعضي کشورها دچار استبداد و ديکتاتوري اند؛ بعضي دچار حکومتهاي فاسدند؛ بعضي دچار حکومتهاي ضعيفند؛ بعضي دچار حکومتهاي دست نشانده اند. اگر حکومت اسلامي به معناي حقيقي - يعني همان ولايت - به عنوان شعار براي مسلمانان مطرح شود، علاج ضعف را هم مي کند؛ علاج اقتصاد را هم مي کند؛ علاج دست نشاندگي را هم مي کند؛ علاج ديکتاتوري را هم مي کند. بنابراين، پرچم ولايت، يک پرچم اسلامي است.
من از همه برادران شيعه و سنّي در کشور خودمان دعوت مي کنم - فعلاً آن محدوده جغرافيايي خودمان را مطرح مي کنم - که به مسأله غدير با اين چشم نگاه کنند و اين بخش از حديث غدير و مسأله غدير را مورد توجه قرار دهند. برادران سنّي ما هم مثل ما روز غدير را عيد بگيرند؛ عيد ولايت. براي اين که اصل تولّد مسأله ولايت، اهميتش بسيار زياد است؛ مثل اهميت ولايت اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام که اين ديگر بين ما و برادران سنّي مشترک است.
هم در دوران بعد از پيروزي انقلاب و هم پيش از پيروزي انقلاب، هميشه عقيده من بر اين بود که امروز شيعه و سنّي بايد اختلافات ديرين خود را در تعامل روزمرّه خودشان کنار بگذارند. جنگ و دعوا را کنار بگذارند و مشترکات خود را بچسبند؛ که اين يکي از مشترکات مي تواند باشد. امروز هم عقيده ام همين است.
امروز در دنيا بسيار تلاش مي شود که بين شيعه و سنّي اختلاف بيفتد. البته کساني که اهل فکر و تحليلند، مي دانند که استکبار از اين کار چه فوايد و منافعي مي برد. هدفشان اين است که ايران را از مجموعه کشورهاي اسلامي جدا کنند؛ انقلاب اسلامي را مخصوص مرزهاي ايران کنند؛ فشار روي ايران را از سوي کشورهاي اسلامي ديگر زمينه سازي کنند و از درس آموزي ملتهاي ديگر از درسهاي ملت ايران جلوگيري نمايند. ما بايد درست نقطه مقابل عمل کنيم. هرکس - چه در محيط سنّي و چه در محيط شيعه - به همدلي و ارتباطات حسنه و دوستانه بين شيعه و سنّي کمک کند، او به نفع انقلاب و اسلام و هدفهاي امت اسلامي کار کرده است. هر کس هم سعي در جدايي کند، درست نقطه مقابل آن حرکت کرده است.
بنده اطّلاعِ نزديک دارم که امروز در بعضي از کشورهاي اسلامي - که نمي خواهم از آنها اسم بياورم - از صندوقهايي که مرتبط با اهداف و اميال بيگانگان است، پولهايي را مي گذارند و صرف مي کنند؛ مخصوص اين که عليه شيعه، عليه عقايد شيعه و عليه تاريخ شيعه کتاب بنويسند و در دنياي اسلام پخش کنند! آيا آنها به تسنّن علاقه مندند؟ نه؛ آنها مي خواهند نه شيعه باشد، نه سنّي. نه با شيعه دوستند، نه با سني؛ منتها چون امروز در ايران حکومت اسلامي و پرچم اسلام را يک مجموعه شيعي در دست گرفته است و همه پايبندي ملت ايران را به تشيّع مي دانند، لذا اينها هرچه دشمني با انقلاب هم دارند، بر سر شيعه خالي مي کنند! با شيعه مبارزه مي کنند، براي اين که نگذارند حاکميت سياسي اسلام و اين پرچم افتخار و عزّت به جاهاي ديگر سرايت کند و مورد جذب جوانانِ کشورهاي ديگر شود. هيچکس نبايد به اين خيانتِ دشمنان کمک کند. نه در کشور ما، نه در محافل اسلامي، نه در مجموعه هاي شيعي، نه در کشور خودمان در بين برادران سنّي، هيچکس نبايد کاري کند که به خواست استکبار - که ايجاد نقار و دشمني است - کمک شود.
البته ما با اين بيانمان، نه مي خواهيم بگوييم که شيعه، سنّي شود؛ يا سنّي، شيعه شود و نه مي خواهيم بگوييم که شيعه و سنّي به قدر توان و مقدورات خودشان، براي تحکيم عقايد خودشان کار علمي نکنند. اتّفاقاً کار علمي، بسيار خوب است و هيچ اشکالي ندارد. کتابهاي علمي بنويسند؛ در محيطهاي علمي، نه در محيطهاي غيرعلمي، آن هم با لحنهاي بد و غلط. بنابراين، اگر کسي مي تواند منطق خود را ثابت کند، ما جلوِ کار او را نبايد بگيريم. اما اگر کسي مي خواهد با حرف، با عمل و با شيوه هاي گوناگون، اختلاف ايجاد کند، اين را ما فکر مي کنيم که در خدمت دشمن است. هم سنّيها بايد مراقب باشند و هم شيعه ها. «وحدت ملي» را که ما گفتيم، شامل اين هم مي شود.
البته من همين جا عرض کنم که امروز کساني وحدت ملي را نه به عنوان شعارهاي مذهبي، بلکه با شعارهاي سياسي خدشه دار مي کنند. ما قبلاً به اينها نصيحت کرديم؛ امروز هم نصيحت مي کنيم که نگذارند وحدت اين ملت بزرگ و متّحد خدشه دار شود. جدا کردن بدنه هاي اين ملت بزرگ از يکديگر، خدمت به دشمنان اين ملت است. اگر اين ملت بزرگ و رشيد، وحدت ملي را در اين کشور حفظ کند، آن وقت اين وحدت، براي وحدت ملتهاي ديگر زمينه سازي مي شود. اگر يک امت اسلامي با حدود يک ونيم ميليارد نفر جمعيت، در مسائل اساسي خودشان متحد باشند، شما ببينيد چه قدرت عظيمي در دنيا به وجود مي آيد. اما اگر وحدت ملي خدشه دار شد، ديگر حرف زدن از وحدت جهان اسلام يک سخن افسانه گون است و همه مي خندند. عدّه اي مي خواهند اين را به وجود بياورند.
وحدت ملي چگونه تأمين مي شود؟ يکي از عواملي که وحدت ملي را تأمين مي کند، اين است که آن کساني که سخنشان در ميان مردم، حوزه تأثيري دارد - يا مسؤولند، يا چهره موجّه ديني اند؛ چهره روحاني اند، چهره سياسي اند - در اظهارات خودشان کاري نکنند که يک گروه و جناح از مردم، دلهايشان نسبت به ديگران چرکين شود. فتنه انگيزي نکنند. البته فتنه انگيختن و بد دل کردن مردم نسبت به يکديگر، يکي از مواد برنامه اي است که دشمنان نسبت به اين ملت در نظر دارند. همين راديوهاي بيگانه و همين مراکز خبري، شايد بشود گفت نصف حرفهايشان طراحي شده است، براي اين که بتوانند دلهاي گروهي از مردم را نسبت به گروه ديگري بدبين و مکدّر کنند. اصلاً مي نشينند طرّاحي مي کنند که اين طور بگوييم که اين اثر را بکند. کساني که زبان و قلمشان کار مي کند، در درجه اوّل بايد اين را رعايت کنند که آنچه مي گويند، ايجاد بدبيني نکند. مردم نسبت به يکديگر بدبين شوند، يا مردم نسبت به مسؤولان بدبين شوند؛ اين باز يک نوع فتنه سازي و گناه ديگري است. بعضي افراد همه همّتشان اين است که با شايعه پردازي، با جعل خبر و با پرداختهاي تقلّب آميزِ خبر - ممکن است يک خبر اصلش هم راست باشد، اما به نوعي آن را پردازش کنند تا مطلب دروغ و خلاف واقعي را در ذهن مخاطب القاء کند - دلهاي مردم، جوانان و خوانندگان و شنوندگان خودشان را نسبت به مسؤولان نظام بدبين و آنها را دچار ترديد کنند. اين کار چه فايده اي دارد؟ جز کند کردن حرکتِ پيشرفت ملت و کشور، هيچ فايده ديگري ندارد. جز اين که مسؤولان را در اين کار مردّد کند، مردم را نسبت به آينده نااميد سازد و نيروي عظيم اميد را از مردم بگيرد، هيچ فايده اي ندارد. بعضي کسان سعي مي کنند افرادي را به همه نظام و يا به برخي از مسؤولان نظام بدبين کنند؛ در حالي که اگر حقيقتاً سخن حقّي وجود داشته باشد، آن سخن حق ممکن است از طريقي به گوش مسؤول يا مسؤول مافوق او منتقل شود که آثار بسيار بهتري هم داشته باشد. حادثه اي اتّفاق مي افتد، تروري مي شود، جنايتي در جايي انجام مي گيرد؛ آن قدر حرف خلاف، توهّم آميز و حيرت آور براي خواننده از زبان کساني که هيچ احساس مسؤوليتي نمي کنند، شنيده مي شود! آن کساني که از واقعيتها خبر دارند، مي بينند که چقدر اينها يا دورند، يا خودشان را عمداً از واقعيت دور نگه مي دارند. اينها مسائلي است که وحدت ملي را خدشه دار مي کند. بنابراين، وحدت ملي يکي از اساسي ترين خواسته هاي يک ملت است.
 اگر ملتي با اتّحاد کلمه در ميدان اقتصاد وارد شود، پيشرفت مي کند. جنگي برايش پيش آيد و وارد شود، پيشرفت مي کند. با وحدت ملي، آبروي ملت را بهتر مي شود حفظ کرد. يک ملت، تمام آرمانهاي بزرگ خودش را در سايه وحدت ملي مي تواند به دست آورد. اختلاف، تفرّق کلمه، جدايي دلها از يکديگر، رودررو قرار دادن جناحها و گروهها و اشخاص و شخصيتها با يکديگر، نمي تواند هيچ خدمتي بکند. بنابراين، اين يک اصل است که اميدواريم همه رعايت کنند. اين خواست و مطالبه ما از مسؤولاني است که با افکار عمومي مردم سروکار دارند.
مقوله دوم، مقوله «امنيت ملي» است. امنيت ملي بسيار مهم است. البته امنيت ملي، شامل امنيت داخلي و امنيت خارجي است. امنيت خارجي، يعني آن جايي که امنيت يک کشور از ناحيه نيروهاي خارج از اين مرز تهديد مي شود؛ يا نيروهاي نظامي - مثل جنگهايي که اتّفاق مي افتد - به مرزهاي يک کشور حمله کنند؛ يا تهاجم سياسي و تبليغاتي عليه يک کشور صورت گيرد؛ که گاهي موجب اختلال و اغتشاش مي شود؛ که اين هم مکرّر در کشورها ديده شده و مشکلاتي را به وجود آورده است. امنيت داخلي، يک طيف وسيع از تلاشي است که اگر همه مسؤولان ذي ربط با همه توان کار کنند، خواهند توانست اين خواسته بزرگ را تأمين کنند. لذا امنيت چيز کمي نيست.
همان طور که من اوّلِ سال عرض کردم، اگر امنيت نباشد، فعاليت اقتصادي هم ديگر نخواهد بود. اگر امنيت نباشد، عدالت اجتماعي هم نخواهد بود. اگر امنيت نباشد، دانش و پيشرفت علمي هم نخواهد بود. اگر امنيت نباشد، همه رشته هاي يک مملکت بتدريج از هم گسسته خواهد شد. لذا امنيت، پايه و اساس است.
البته امنيت، مثالهاي مهمتر و مثالهاي کم اهميت تر هم دارد. مثال ناامني اي که همه آحاد مردم ممکن است در زندگي روزمرّه خودشان، يا با آن برخورد کرده باشند، يا از ديگران شنيده باشند، چيزهايي است که اگرچه حائز اهميت است، اما آن چنان تهديد کننده نيست - مثل سرقتها - که البته دستگاهها بايد جلوِ اينها را هم بگيرند. سرقت، مقوله اي است که دستگاههاي انتظامي بايد با جدّيت مقابل آن بايستند. عدّه اي براي اهداف پَست و حقير خودشان امنيت خانواده ها را به هم مي زنند. اين يک مثال براي ناامني است؛ اما يک مثال درجه اوّل نيست. ناامني از قِبَل انسانهاي لاابالي و شرور و اوباش و اراذل که طبعاً شرارت دارند و محيط زندگي را ناامن مي کنند؛ اين هم ناامني است. ما در گوشه و کنار گزارشهايي داريم که حتماً هم بعضي از شما در جاهايي ديده يا شنيده ايد؛ آدمهايي که پايبند به هيچ قانون و ضابطه اي نيستند؛ انسانهاي شريري که در کوچه ها و محله ها براي ملت و نواميس و آبروي مردم ناامني درست مي کنند. اين هم به عهده دستگاههاي انتظامي و قضايي است که با اين اراذل و اوباش و ناامن سازانِ محيط زندگي و کار مردم برخورد کنند، تا کساني که به صرف اين که يک وسيله بُرنده و يک حربه به دست مي آورند، خيال نکنند که حق دارند هر غلطي و هر عمل نادرستي را انجام دهند. اينها بدانند که ناامن کردن محيط زندگي مردم، سزا و مجازاتش فقط اين نيست که چهار صباح بروند در فلان زندان بخوابند. اسلام براي کساني که محيط زندگي را ناامن مي کنند و مردم را مي ترسانند و اخافه مي کنند، مجازاتهاي سنگينتري گذاشته است. اگر، هم در مورد اينها، و هم در مورد سارقان، حکم الهي جاري شود - بخصوص کساني که حرفه شان را اين قرار داده اند - مطمئناً به ميزان زيادي تأثير خواهد گذاشت. ملاحظه بعضي از رودربايستيهاي جهاني و امواج تبليغاتي را نکنند؛ ببينند حکم خدا چيست. حکم الهي، همه چيز را در جاي خود و با ميزان صحيح معيّن کرده است.
ناامني اقتصادي، بخش ديگري از ناامني است. آن کساني که محيطهاي اقتصادي را ناامن مي کنند؛ اگر کساني سرمايه هاي کوچکي دارند، اينها با کارهاي غيرقانوني، با زرنگي ها، اين سرمايه هاي کوچک و امکانات مردم را نابود مي کنند و به سود خودشان مصادره مي کنند. آنهايي که بالاتر از اين، امکانات دولتي و عمومي را با زرنگيها، با تسلّط بر قوانين و مقررات و گريزگاههاي قانوني، به نفع خودشان مصادره مي کنند و هر جا که بتوانند، از سوءاستفاده هاي شخصي نمي گذرند؛ اينها محيطهاي اقتصادي را ناامن مي کنند. شما ببينيد اگر در يک کشور وضع اقتصادي بيمار است، يکي از چند علت، وجود همين گريزگاههاي از قانون است که کساني مي توانند با استفاده از اينها سوءاستفاده کنند و جيبهاي خودشان را پر کنند و امکانات مردم و دولت را به نفع و سمت خودشان بکشانند.
از همه اينها بالاتر، ناامني اجتماعي است که در حقيقت ناامني ملي، بيشتر متوجه به اين نمونه است. محيطهاي کار را ناامن کنند؛ محيطهاي علمي را ناامن کنند؛ محيطهاي دانشجويي را ناامن کنند. اين که من قبلاً هم اشاره کردم يک مقام امريکايي در يک ماه قبل از اين، خبر داد که در ايران ناامني وجود خواهد داشت، اين ناامني است. اينها برنامه هايي دارند. بايستي، هم آحاد مردم هوشيار باشند، هم کساني که بيشتر آماج توطئه هاي اينها هستند. از اوّلِ انقلاب تا کنون، بارها دشمن تلاش کرده است محيطهاي کار را دچار تشنّج کند و با ايجاد اعتصاب، نيروي کار را از فعاليت سازنده در کشور باز دارد. تا امروز نتوانسته است؛ اما دارند طرّاحي مي کنند.
در دانشگاهها ناامني ايجاد مي کنند. اين کار را در يکي، دو مورد تجربه کردند، اما خود دانشجويان توي دهن دشمن زدند و نگذاشتند؛ البته در جاهايي هم ممکن است دشمن توفيقاتي به دست آورده باشد. سعي شان اين است که در محيط دانشجويي و در دانشگاهها، با ايجاد تشنّج، با ايجاد ناامني، به اسم شعار، به اسم تظاهرات، به اسم فلان، کلاسها را از فعاليت و نشاط و تلاش بيندازند و استاد و دانشجو را بيکار کنند. همه مي بينند که امروز دانشجويان ما استعدادهاي درخشاني را نشان مي دهند. ما در جاهايي در ميان کارهاي دانشجويي، چيزهايي را مشاهده مي کنيم که حقيقتاً اميد بخش است و نشان دهنده آينده خوب و روشن است. يکي از کارهاي دشمن، ايجاد ناامني در محيط دانشگاههاست؛ يعني کاري کنند که درس خواندن، کلاس رفتن، درس گفتن و آزمايشگاه، يک امر ناممکن و دشوار شود. يا ناامني هاي شهري به وجود آورند؛ مثل همان وضعيتي که در 21 و 22 تيرماه سال 78 در تهران پيش آوردند؛ جان انسانها، جان جوانان و کودکان، جان زنان، جان رهگذران، جان آن کسي که پشت پنجره اتاقش نشسته، در معرض تهديد قرار گيرد؛ چرا؟ چون عدّه اي با يک حرکت خشن و عنيد، ترجيح دادند به خيابان بيايند و ايجاد اغتشاش کنند؛ ماشين آتش بزنند، يا شيشه بشکنند؛ بهانه اي هم بالاخره برايش جور مي کنند! کدام بهانه مجوّز اين است که مجموعه اي در يک کشور، در خانه خودش - اين جا خانه بيگانه که نيست - ناامني و اغتشاش ايجاد کند؟ بديهي است وقتي چنين حادثه اي اتّفاق مي افتد، نيروهاي امنيتي، نيروهاي نظامي و نيروهاي بسيج، بيکار که نمي مانند و ساکت نمي نشينند. کسي که بايد در مقابل اين گونه ناامنيها هوشيار باشد، کيست؟ آن، خود مردمند؛ خودِ جوانانند؛ خود کارگرانند؛ خودِ دانشجويانند؛ خودِ آن محيطهايي هستند که آماج چنين توطئه و سوءنيّتي قرار مي گيرند. بايد توجّه کنند، اگر ديدند يک نفر در تحريک، بسيار پيش مي رود، مچش را بگيرند؛ بدانند که زبانِ دشمن است که دارد حرف مي زند، صداي دشمن است که از حنجره اين فرد دارد بيرون مي آيد؛ کمااين که هر جا هم کاوش کردند، در هر موردي، همين طور چيزهايي را هم پيدا کردند. مسؤوليت ايجاد امنيت، پس از هوشياري آحاد مردم، دستگاههاي ذي ربطند؛ وزارت اطلاعات، وزارت کشور، نيروي انتظامي، دستگاه قضايي و ... مهمترين مطالبه مردم از دستگاه حکومت اين است و اين مهمترين مطالبه بنده از دستگاههاي ذي ربط است. همه بايد توجّه کنند و مراقب باشند. همه بايد با قضايا هوشيارانه برخورد کنند. ما که نبايد اجازه دهيم دشمن هرکاري که مي خواهد، انجام دهد.
اختلال در امنيت داخلي، گاهي به بيرون از مرزها وصل مي شود؛ مثل تحريکاتي که دشمن مي کند. ببينيد؛ در همين چند روز قبل از اين، يک وزير امريکايي سخنراني کرد. امريکاييها بعد از گذشت نزديک به نيم قرن، امروز اعتراف کرده اند که کودتاي 28 مرداد را آنها راه انداخته اند! اعتراف کرده اند که از حکومت سرکوبگر و ديکتاتور و فاسد شاه پهلوي حمايت کرده اند! بعد از اين که از کودتاي 28 مرداد، نزديک به چهل و هفت سال مي گذرد، اکنون اعتراف کرده اند که آن کودتا را ما راه انداخته ايم و بيست و پنج سال حکومت ديکتاتور و سرکوبگر و فاسد و وابسته شاه را حمايت و پشتيباني کرده ايم! اکنون اعتراف کرده اند که ما صدّام حسين را در جنگ با ايران حمايت کرده ايم! به نظر شما ملت مظلوم ايران در مقابل اين موضع و اين اعترافات، چه احساسي پيدا مي کند؟ هشت سال جنگ از طرف رژيم عراق عليه ما تحميل شد؛ شهرها بمباران شد؛ منابع حياتي از بين رفت؛ جوانان به شهادت رسيدند؛ هزارها ميليارد ثروت ملي نابود شد؛ فرصتها مشغول شد؛ يک جنايت عظيم تاريخي اتفاق افتاد. همان روزها ما هميشه تکرار مي کرديم که امريکاييها به صدّام حسين کمک مي کنند. در سخنرانيهاي همان ايّامِ جنگ، بارها اين مطلب را مي گفتيم؛ اما خودشان منکر بودند و مي گفتند ما بي طرفيم! حال بعد از آن که از پايان جنگ، دوازده سال مي گذرد، اين وزير امريکايي در يک سخنراني واضح در يک مرکز، به طور رسمي اعتراف مي کند که ما به صدّام حسين کمک کرده ايم! حال سؤال اين است که اين اعترافات شما به چه درد ما مي خورد؟ حال که بيست وپنج سال محمّدرضا پهلوي ظالمِ سرکوبگرِ فاسدِ دشمنِ ملت را بر اين ملت مسلط کرديد و آنها پدر اين ملت را درآوردند، شما اعتراف مي کنيد که بله، ما آن وقت اين کار را کرديم! «آن وقت ما اين کار را کرديم»، به درد امروز چه مي خورد؟! کسي بزند فرزند و عزيز انسان را نابود کند، بعد هم بگويد ببخشيد! اينها ببخشيد هم نمي گويند! امروز نمي گويند ما معذرت مي خواهيم. فقط اعتراف مي کنند! شما کودتاي 28 مرداد را راه انداختيد؛ بعد از آن، سالهاي متمادي اين کشور را اسير ظلم و فساد کرديد؛ حال مي گوييد که بله، ما کرديم! اين اعتراف شما نسبت به آن روز، به درد امروز ما چه مي خورد؟! من حالا مي گويم که ممکن است بيست سال ديگر، بيست وپنج سال ديگر، يک وزير ديگر امريکايي بيايد و اعتراف کند که بله، ما در فلان اوقات - يعني همين سالهايي که ما زندگي مي کنيم - عليه ايران اين توطئه را چيديم؛ اين حرکت را کرديم؛ اين کار خلاف را انجام داديم؛ دشمنانشان را اين طور تجهيز کرديم؛ در داخل، مخالفانشان را اين طور سازماندهي کرديم و ... . بعد از آن که سالها از جرم و جنايت گذشته است و امروز هم شما به جناياتِ شبيه آن سالها اشتغال داريد، اعتراف به چه درد ملت ايران مي خورد؟! شما در بياناتتان دو کلمه مي گوييد که ايران داراي ملت بزرگ و فرهنگ کهني است؛ آيا همين کافي است که اين همه خيانت و دشمني و حق کشي نسبت به اين ملت از ياد برود؟! بچه گول مي زنيد؟! اين ملت، ملت کهني است. خودِ اين ملت بسيار بهتر از شما مي داند که ملت کهني است و مواريث فرهنگي با ارزشي دارد. ما خودمان قبل از شما اطّلاع داريم که جايگاه جغرافيايي ما، جايگاه بسيار مهم و استراتژيک است؛ اما اينها را شما الان زحمت کشيده ايد و تازه فهميده ايد؟! اين وضعيتِ کساني است که با يک ملت، جز از موضع قلدري و قدرت طلبي نمي خواهند برخورد کنند.
عيب بزرگ امريکا - که بلاي بزرگ بشرّيت امروز است - اين است که با ملتها و مردم دنيا مي خواهد از موضع قلدري و ارباب و رعيتي برخورد کند! با اوپک از موضع قلدري؛ با ملتها و با سياست خارجي فلان کشور از موضع قلدري! قلدري براي چه؟ آيا براي آرماني؟ نه؛ قلدري براي منافع خودشان! مي خواهند گردن کلفتي کنند که منافع خودشان را تأمين کنند. ممکن است يک کشور و ملتي به هر دليلي زيربار اين قلدري برود؛ اما اگر ملتي مثل ملت ايران، مسؤولانش وامدار شما نيستند؛ دستشان زير کارد شما نيست؛ نقطه ضعف پيش شماها ندارند؛ کاري نکرده اند که بترسند شما عليه شان افشاگري کنيد. با ملت ارتباط دارند؛ ملت ايران هم ملتي است که عزّت و اسلام و ايستادگي براي عقيده و زندگي با اعتقاد راسخ و استقلال را آزمايش کرده است. اگر چنين ملتي نخواست زيربار قلدري شما برود، آيا جرمي کرده و گناهي مرتکب شده است؟ اگر ملتي نخواست اين قلدري را بپذيرد و گفت ما اساس قلدري و زورگويي شما را رد مي کنيم؛ اگر ملتي در چنين موضع صريحي ايستاد، شما با کدام وسيله و ابزار مي خواهيد آن را از پاي درآوريد؟ چطور مي توانيد؟
اصرار ابرقدرتها اين است که چنين وانمود کنند که ما هر کاري بخواهيم در دنيا انجام دهيم، آن کار انجام مي گيرد. در جاهايي نيز همين طور اتفاق مي افتد؛ اما چرا؟ به خاطر اين که سران آن کشورها دست نشانده و ضعيفند. ابرقدرتها به دروغ ادعا مي کنند که هر کاري بخواهند، مي توانند انجام دهند. حکومت اسلامي و ملت ايران، با بيست سال ايستادگي و پيشرفتِ خود - با اين که ابرقدرت امريکا با همه وجود با اين ملت و هدفهايش مخالف بود - ثابت کرد که نه امريکا، نه هيچ ابرقدرت ديگري و نه همه ابرقدرتها روي هم، در مقابل ملتي که بيدار و شجاع است و حق خود را مي شناسد و از حقِّ خود دفاع مي کند، هيچ غلطي نمي توانند بکنند!
من مي گويم دولت امريکا، امروز هم که اعتراف مي کند بيست وپنج سال از ديکتاتوري دفاع کرده است، باز از آن ديکتاتوري دفاع مي کند؛ منتها دفاع تبليغاتي و موذيانه! امروز آنها که نيستند؛ آنها که به جهنّم رفتند؛ اما تفاله ها و زباله هايشان در امريکا زير چتر حمايت دولت امريکا هستند. دست نشاندگان و مزدورانشان در هر نقطه از دنيا - اگر در گوشه و کنار کشور خودمان هم پيدا شوند - مورد حمايت امريکا هستند. امروز همين وزيره امريکايي  در همين سخنانش هم از رژيم شاه، تبليغ و تعريفِ دروغ کرده است. مي گويد رژيم شاه ديکتاتور و بد بود؛ منتها اقتصاد ايران را شکوفا کرد! اين بزرگترين و خنده آورترين دروغي است که يک وزير خارجه مي تواند در شرايط فعلي بر زبان جاري کند! آيا اقتصاد ايران را آنها شکوفا کردند؟! اين نکته را مخصوصاً جوانان بدانند - کساني که در آن زمان بوده اند، وقايع را از نزديک لمس کرده اند -  در ايران قبل از انقلاب، نه فقط از لحاظ اقتصاد زمان پهلوي، بلکه از لحاظ حتي پايه هاي اقتصادي - که تا سالها بعد هم اثرش باقي ماند - بزرگترين خيانت را رژيم پهلوي به اقتصاد ايران کرده است! ايران را به انبار کالاهاي وارداتي کم ارزش و بي فايده غربي تبديل کردند؛ ابزارهاي بنجل و چيزهاي زيادي و غيرلازم را با پولهاي کلان خريدند! کشاورزي اين کشور را که يک روز به کلّي خودکفا بود، به کلّي نابود کردند؛ به طوري که بعد از گذشت سالها هنوز هم که هنوز است، کشاورزي ما به حال اوّل برنگشته است، چون سيل مهاجرتهايي که با تشويق آنها به سمت شهرها به راه افتاد، چيزي نبود که به آساني بشود جلوش را گرفت. ملت را از لحاظ کشاورزي، وابسته به بيگانه کردند. آن روز گندم ايران را از امريکا مي خريدند؛ سيلوي گندم را هم شورويها مي ساختند! يعني هم از لحاظ گندم، هم از لحاظ جاي نگهداري گندم، وابسته بودند. آن روز روستاها را تخريب کردند. صنعت کشور را - که وقتِ پيشرفت آن بود - متوقّف نگه داشتند. آن پيشرفتي که بايد در صنعت پيش مي آمد، براي اين که بتواند جلوِ واردات را بگيرد، ايجاد نشد. جلوِ صنعت فعّال در اين کشور گرفته شد و آن صنعتي ترويج شد که وابستگي اش به خارج، به قدر کالاهاي توليد شده - يا حتي بيشتر بود. علم را متوقّف کردند. آن همه دم از دانشگاه و دانشجو زدند، اما عملاً دانشگاههاي کشور از کمترين فعاليت علمي برخوردار بودند! هرکس مغز فعّال و استعداد درخشاني بود، اگر مي خواست کار کند، اگر در داخل کشور سرکوبش نمي کردند، مجبور بود برود بيرون کار کند؛ اين جا نمي شد. کمپانيهاي خارجي را بر بيشترين منابع اقتصادي کشور مسلّط کردند و بيشترين ذخاير نفتي را به صورت رايگان از دست دادند. البته امروز هم قيمت نفت ارزان است. امروز هم پولي که توليد کنندگان نفت براي نفت مي گيرند، حقيقتاً شايد بشود گفت يک دهم پولي است که بايد بگيرند. من اين را به شما عرض کنم، پولي که امروز دولتهاي وارد کننده نفت به عنوان ماليات دريافت مي کنند، بيشتر از سودي است که کشورهاي صادر کننده نفت از پولِ فروش نفت به دست مي آورند. امروز نيز همين طور است؛ اما آن روز با امروز قابل مقايسه نبود. سالهاي متمادي - تا اوايل دهه پنجاه - قيمت هر بشکه نفت زير يک دلار بود. بعد خودِ اروپاييها و امريکاييها براي اين که بتوانند اجناس خودشان را به قيمت گران به اينها بفروشند، و چون اينها توان پولي نداشتند، به اراده خود آنها قيمت نفت تکاني خورد و به حدود هشت، نه دلار رسيد؛ تا اينها پولي پيدا کنند و بتوانند با آن، اجناس کارخانجات آنها را بخرند. همين طور هم شد. در ايرانِ زمان رژيم شاه، در صندوقهاي متعلّق به امريکاييها پولهايي بي حساب ريخته مي شد، تا در مقابل آنها قطعات يدکي هواپيما و چيزهايي که لازم بود، باز بي حساب و کتاب به اينها بدهند و بفروشند و اصلاً مسأله ساخت مطرح نبود. اقتصادِ آن روز ايران، براي ملت ايران بدترين اقتصادها بود. البته براي غارتگران و امريکاييها چيز بسيار خوبي بود. اين جناب، امروز بعد از گذشت سالهاي متمادي که هر تحليلگر و اقتصادداني مي داند - آن روز هم مي دانستند و برافرادِ وارد پنهان نبود - که رژيم شاه چه بلايي بر سر اقتصاد کشور درآورده است، مي گويد که آن رژيم، اقتصاد کشور ايران را شکوفا کرده است! چرا اين حرف را مي زند؟ براي اين که جواني که امروز در اين کشور است و احياناً از شرايط اقتصادي موجود رنج مي برد، تصوّر کند که در دوران رژيم گذشته، شرايط اقتصادي خوب بوده است! اين شيطنت را آن جناب سياسي، بسيار ساده با اين قصد بيان مي کند و نيّت اين است که بگويد و شايع کند که اقتصاد ايران در زمان گذشته، اقتصاد شکوفايي بود! بدترين دوران براي طبقات فقير، بدترين دوران از لحاظ غارتگري و چپاولگري منابع طبيعي توسط بيگانگان - بخصوص امريکا - در اين کشور، اين دوران بوده است؛ اما وي امروز مي گويد که از لحاظ اقتصادي، شکوفا بوده است!
قصد اين دشمنان خارجي، ايجاد ناامني و اختلاف و ايجاد ترديد و تزلزل است. اگر امروز ملت ايران و مسؤولان کشور به امريکا به چشم دشمن نگاه مي کنند، اين يک عملِ بي دليل نيست. گفتند بياييد ديوار بي اعتمادي را برداريم. آن جناب در آن جا گفت؛ در اين جا هم بعضي قلم بدستها فوراً از خدا خواستند! همينهايي که به احتمال زياد بعضي شان وابسته به همان مراکز هم هستند و از آن جا پشتيباني مي شوند؛ فوراً اين مسأله را دنبال کردند! مسأله اعتماد و عدم اعتماد نيست؛ مسأله اين است که ملت ايران به گذشته خود که نگاه مي کند، تا اوّلِ انقلاب، از دولت امريکا يکسره دشمني نسبت به خودش مشاهده مي کند. بعد، از اوّلِ انقلاب هم تا امروز، يکسره دشمنيهاي امريکا را نسبت به خودش، نسبت به مصالح ملي و نسبت به حکومت مورد علاقه خودش ملاحظه مي کند. البته بعضي از اين دشمنيها را هنوز هم انکار مي کنند؛ اما به بعضي ديگر معترفند. کمک به صدّام را اعتراف کردند و يقيناً در آينده نه چندان دوري اعتراف خواهند کرد که بمبهاي شيميايي را با چه وسيله اي در اختيار دولت عراق گذاشتند! ما به خاطر اين حوادث، اين همه مجروح شيميايي داريم؛ اين همه افراد معلول داريم؛ اين همه ضرر ديديم. هرچه که ملت ايران نگاه مي کند، از اين چيزها مي بيند. الان هم در زمان کنوني، وسايل تبليغاتي شان عليه ايران است؛ امکانات سياسي شان عليه ايران است؛ رسماً پول براي دشمني امنيتي تصويب کردند، که عليه ايران است؛ تلاش سياست خارجي شان دايماً عليه ايران است. ملت ايران نگاه مي کند، مي بيند که يک دشمن آن طرف ايستاده است. بنابراين، تلقّي ملت ما از دولت امريکا اين نيست که نسبت به او اعتماد ندارد؛ بلکه او را دشمن خود مي داند.
اين بحث هم که مي گويند ما مايليم با دولت ايران مذاکره کنيم، نوعي کار مقدّماتي است، براي اين که بتوانند دشمنيهاي بيشتري بکنند. اينها فريب است. اين طور نيست که عدّه اي بگويند ما برويم با امريکا مذاکره کنيم تا اين دشمنيها برطرف شود؛ نه. دشمني امريکا با مذاکره برطرف نمي شود. امريکا دنبال منافع خودش در ايران است. اگر در اين جا حکومت دست نشانده اي مثل حکومت رژيم شاه بود، آن طور به ملت ايران ضربه مي زند که آن روز زد. اگر حکومت مستقلي باشد، اين طور دشمني مي کند که امروز مي کند. اگر مقايسه کنيم، خواهيم ديد که باز ضرر اين که انسان با استقلال در مقابل امريکا بايستد، به مراتب کمتر از اين است که تسليم زورگوييهاي امريکا شود. ملت ايران با اين برداشت، با روحيه شهامت و شجاعت و فداکاري خود، در مقابل توطئه و فريب، در مقابل ايجاد ناامني، در مقابل دشمني، اتّکاء خودش به نيروي ذاتي خود، به عقل خود، به تدبير و خرد مسؤولان کشور و به شجاعت و ايستادگي خود است و مطمئن است که خواهد توانست همه دشمنان خود را همچنان که بعضي از دشمنان، ديروز دشمن بودند و بعد به ارتباط کننده عادي تبديل شدند، از جمله امريکا را، از دشمني با خودش پشيمان کند.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم السّلام تفضلات خود را دم به دم بر اين ملت نازل کن. اين ملت را در راه رسيدن به هدفهاي بزرگي که براي خود ترسيم کرده است، موفّق و پيروز فرما. پروردگارا! دشمنان اين ملت را سرکوب و منکوب کن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم السّلام، عليه کساني که عليه اين ملت توطئه و اقدام مي کنند، نيروهاي حقيقي و غيبي خود را به کار بينداز. پروردگارا! دفاع جانانه اين ملت را از حيثيت و استقلال و دين و شخصيت خود، يکي از انواع مجاهدات مقرّب راه خودت قرار بده. پروردگارا! جوانان ما را حفظ کن و دلهاي نوراني شان را بيشتر با خودت آشنا فرما. پروردگارا! گرفتاريهاي اين ملت را به زودي زود برطرف فرما. خدمتگزاران به اين ملت را کمک کن؛ خيانت کنندگان به اين ملت را به دست قهر و خشمِ خودت گرفتار کن. قلب مقدس ولي عصر را از ما شاد و خشنود کن. روح مطهّر امام را از ما شاد و خشنود فرما. ارواح طيّبه شهدا را از ما خشنود و راضي بگردان.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته