پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات در ديدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم
از اين‌كه دوستان عزيز و اعضاى اين شوراى محترم، صرف وقت مى‌كنند و اين جلسات تشكيل مى‌شود، خيلى متشكّرم و همان‌طور كه آقاى «خاتمى» فرمودند، در مواردى تصميمات خوبى هم گرفته مى‌شود، اگر چه كه ايرادها و اعتراضها و نقدهايى هم بر مجموعه‌ى كار شورا وارد است.
اين ايرادهايى كه من اشاره كردم، قبل از آن‌كه از ناحيه‌ى افرادى از بيرون اين شوراى عالى متوجّه اين شوراى پربركت و مفيد شود، از سوى بعضى از افراد خود اين شورا وارد مى‌شود. در طول اين يك سال گذشته - يعنى از جلسه‌ى قبلى كه ما خدمت آقايان بوديم و مطالبى راجع به فرهنگ و مسأله‌ى دانشگاهها و تديّن و امثال آن عرض كردم تاكنون - چند نفر از اعضاى محترم اين شورا و مرتبطين به آنها نامه‌هايى به من نوشتند و تذكّراتى دادند كه مضمون همه‌ى آنها گله‌ى اين عزيزان و بزرگواران از پيشرفت كار شوراست. البته همان‌طور كه جناب آقاى خاتمى اشاره كردند، درست است، من هم از نقد استقبال مى‌كنم و نقد را وسيله‌ى تكامل مى‌دانم؛ ليكن معتقدم خودِ شوراى عالى، بهترين مرجع است براى اين‌كه نسبت به عملكرد خود - آن‌جايى كه اعتراض است؛ چه اعتراض ديگران، چه اعتراض عناصر اصلى خودش - رسيدگى كند. بعضى از آقايانى كه معترض هستند، بيست سال است - از اوّل ولادت اين شورا و قبلش ستاد - كه با آن همراه و جزو آن بوده‌اند. در هر حال بايستى به آنها رسيدگى كنند و اگر مشكلى هست، برطرف شود. آن چيزى كه امروز به‌نظر من رسيد در اين جلسه‌ى بسيار خوب فرهنگى و علمى و دينى و اُنسى عرض كنم، اين است كه به‌نظر مى‌رسد ما بايد مقوله‌ى فرهنگ را از نو ارزيابى كنيم. من به ذهنم اين‌طور مى‌رسد كه ما در نظام جمهورى اسلامى، مقوله‌ى فرهنگ را قدرى دست كم گرفته‌ايم. به نظر من تأثير فرهنگ، هم به‌عنوان يك عامل اصلى و تعيين كننده در رفتارهاى فردى و اجتماعى كشور و امّتمان، هم به‌عنوان يك حامل براى تأثيرات و اثرگذاريهاى سياسى - گرايشهاى سياسى - مغفولٌ‌عنه قرار گرفته و آن‌چنان كه بايد و شايد نيست. حرفهايى زده مى‌شود، چيزهايى مى‌گوييم، بنده خودم مطالبى را زياد تكرار مى‌كنم؛ ليكن در مقام عمل مى‌بينيم كه بهاى آن‌چنانى داده نمى‌شود. من تصوّرى دارم كه آن را براى دوستان عزيز عرض مى‌كنم:
من اين‌طور احساس مى‌كنم كه همه‌ى رفتارهاى فردى و جمعىِ ما به‌عنوان مسؤول و رفتارهاى ملتمان، تحت تأثير دو مجموعه عوامل است: يك مجموعه، آن استعدادها و امكانات و اينهاست - هوش، تواناييها و استعدادهاى مردم - فرض بفرماييد يك فرد را كه در نظر مى‌گيريم، يك قسمت از تلاش و فعّاليتش در هر ميدانى از ميدانها، مربوط به آن استعدادها و تواناييها و ظرفيتهاى وجودى خودش يا فضايى است كه از آن استفاده مى‌كند. بخش دوم، آن عامل مؤثّر و جهت دهنده‌ى ذهنيت است. مراد ما از فرهنگ، همان ذهنيتهاست. هرجا كه من تعبير فرهنگ را به‌كار مى‌برم، مرادم آن معناى عام فرهنگ است؛ يعنى آن ذهنيتهاى حاكم بر وجود انسان كه رفتارهاى او را به سمتى هدايت مى‌كند - تسريع، يا كُند مى‌كند - اين، حدّاقل نيمى از عوامل تعيين كننده و پيش برنده و جهت دهنده به همه‌ى رفتارهاست. براى اين‌كه مسأله، كاملاً محسوس شود و آن نگرانى كه در ذهن بنده است، بيشتر واضح گردد - كه چرا گاهى اوقات به اين مسأله، زياد مى‌پردازم - يك جبهه‌ى جنگ را فرض بفرماييد كه يك مجموعه سرباز، با فداكارى، با قدرت تصميم، با اراده و با ايستادگى مى‌جنگند؛ مثل جنگى كه ما هشت سال در جبهه داشتيم. در آن زمان، شما وارد منطقه‌اى مى‌شديد، مى‌ديديد يك مشت جوان مؤمنِ حزب‌الّلهىِ فداكارِ از جان گذشته، ايستاده‌اند و مبارزه مى‌كنند. از هر كدام سؤال مى‌كرديد چرا مبارزه مى‌كنيد؟ مى‌گفت: «وظيفه‌ى من است. امام گفتند، دستور دينى من است. دشمن به كشور من تجاوز كرده، مرزها و ناموس مرا تهديد مى‌كند؛ ما ملت زنده‌اى هستيم و بايد از خودمان دفاع كنيم!» او مجموعه‌اى از باورهاى ذهنى را براى شما در ميان مى‌گذارد كه اعتقاد به خدا، اعتقاد به قيامت، اعتقاد به شهادت، اعتقاد به دستور امام، لزوم اطاعت از امام، اعتقاد به متجاوز بودن اين دشمن، اعتقاد به اين‌كه من ملتى هستم كه بايد از خودم دفاع كنم، در آن هست. اين مجموعه‌ى در هم آميخته‌ى در هم تنيده‌ى اعتقادات دينى و اينها در بيان او بروز مى‌كند. شما مى‌بينيد كه اين اعتقادات موجب شده است تا اين جوان بايستد، از آسايش خانه‌اش، از زندگى، از تحصيل و دانشگاهش دست بكشد، به جبهه برود و جان خودش را به خطر بيندازد؛ احياناً هم كشته يا مجروح شود و تا آخر عمر با آن بسازد كه الان روى چرخ، تعدادى از آنها را مشاهده مى‌كنيد.
حالا اگر در همين حالى كه اين جوان در اين ميدان با اين حرارت مى‌جنگد، يك نفر بيايد، بنا كند در اين باورها خدشه كردن و مثلاً بگويد: «اين‌كه شما مى‌گوييد اين دشمن، متجاوز است، چه تجاوزى؟ ما اوّل حمله كرديم!»؛ شروع كند در ذهنيت او رخنه كردن و اعتقاد او را به متجاوز بودن اين دشمن و به فضيلت و ارزش شهادت، ضعيف كند، اعتقاد او را به اين‌كه وقتى امام دستور داد، بايد دستور امام عمل شود، تضعيف كند؛ اعتقاد و باور او را به اين‌كه يك فرد بايد از كشور، از ميهن و از مرزهاى خودش دفاع كند، ضعيف كند؛ خوب، شما ببينيد اين جوان مؤمنِ آماده‌اى كه مثل گلوله‌ى سوزانى به سمت سينه‌ى دشمن حركت مى‌كرد، با اين تبديل باورها تبديل به چه مى‌شود؟! به يك موجود پشيمان، متزلزل، مردّد و احياناً پشت به جبهه كرده، تبديل مى‌شود. يعنى همين آدم، همين شخصيت، با همان استعدادها، با همان قدرت بدنى، با همان هوش، با همان توانى كه از لحاظ جسمانى و مغزى و قدرت اراده و تصميم‌گيرى داشت، با تبديل محتواى ذهنى خودش، از يك موجود فعال پيشروِ اثرگذار، تبديل به يك موجود منفعلِ منهزم مى‌شود. اين امر بسيار واضحى است. خوب؛ ممكن است كسى هم برود، آن احساسات، آن ايمان و آن باور را در او تقويت كند، يا در كسى‌كه آنچنان نيست، اين ايمان را به‌وجود آورد و از او يك موجود اثرگذارِ فعّالِ پيشروِ آنچنانى بسازد. من به اين نكته، متنبّه شدم كه اين‌كه مى‌گويند: «مداد العلماء افضل من دماء الشّهداء»،(1) معنايش اين است. آن عالِم است كه مى‌تواند محتواى ذهن انسانى را تبديل به چيزى كند كه از اين جسم - به اصطلاح رايج امروز، از اين سخت‌افزارِ موجودِ بشرى - يك انسان متعالى، يك انسان پيشرو و يك انسان فعال و مقاوم بسازد. يك عالِم مى‌تواند اين كار را بكند؛ «مداد العلماء»، واقعاً «افضل از دماء شهدا» است. براى خاطر اين‌كه همين جوانان طلبه‌ى ما در ميدان جنگ - آن گروه رزمى تبليغى - به ميدان جنگ مى‌رفتند - من بارها آنها را در آن‌جا مشاهده كردم - و انسانها و آدمهاى معمولى را تبديل به آدمهاى مقاوم مى‌كردند؛ انسانهاى سست را تبديل به آدمهاى قرص و انسانهاى متزلزل را تبديل به انسانهاى ايستاده‌ى داراى مقاومت مى‌كردند.
اين نقشِ فرهنگ است. حالا شما همين را در وضع كلّ كشور، تعميم دهيد. الان ما در كشورى قرار داريم و نظامى هستيم كه به ايستادگى مردم، به تواناييهاى فكرى، به عزم راسخ و به تأثيرناپذيرى مردم از دشمن خودشان احتياج داريم. چه كسى بايستى اين مسؤوليت را انجام دهد؟ چه كسى بايستى به مردم تفهيم كند كه دشمن كيست و دشمنىِ او چگونه است و امروز نياز اين كشور به چيست؟ چه كسى بايستى دين را كه مايه‌ى سرفرازى و ايستادگى ملت و مايه‌ى فداكارى انسانها و تسليم نشدن آنها در مقابل جاذبه‌هاى گوناگون - جاذبه‌هاى مادّى - است، به مردم، به نسل جوان، به دانشجو و به آدمهاى جامعه، منتقل كند و بدهد؟ آيا درست است ما منتظر بنشينيم كه آيا حوزه‌ى علميه و روحانيت، با همان روشهاى قديمى و با همان جلسات سخنرانى و اينها اين كارها را انجام دهند؛ يا نه، ما كه امروز دولت اسلامى و نظام جمهورى اسلامى هستيم - مسؤوليتى بر عهده گرفته‌ايم و به‌عنوان رجال دين و مسؤولين دينى هستيم؛ چه آنهايى كه معمّم هستند، چه آنهايى كه معمّم نيستند و همه‌ى كسانى‌كه در نظام، مسؤوليتى قبول كرده‌اند، در واقع مسؤوليت قبول كرده‌اند كه نظام اسلامى را در اين كشور، پايدار و مستقر كنند و به تكامل برسانند؟ خوب؛ غير از ما چه كسى مسؤول است كه مردم را اگر متزلزلند، تبديل به انسانهاى مقاوم كند؛ اگر دچار ترديدند، ترديد آنها را برطرف كند؛ اگر در باورهاى آنها اختلالى وجود دارد، باورهاى صحيح و قوى را به آنها بدهد؛ اگر در مقابل اهداف و مسؤوليتهاى دشمن، دچار ترديد و شك و تزلزل هستند، اين شك و ترديد را برطرف و آنها را عازم و مصمّم كند، تا اين مردم از آن حقّى كه امروز پرچم آن را اين كشور به‌دست گرفته است، جانانه دفاع كنند؟ چه كسى مسؤول اين است كه مردم را به اين سمت بكشاند؟ غير از ما، غير از مسؤولين، بخصوص مسؤولين امور فرهنگى كشور و از جمله همين شوراى عالى انقلاب فرهنگى كه براى همين مقصود هم به‌وجود آمده است؟!
اگر ما امروز اين مردم را متديّن و متشرّع و پايبند به دين و آگاه از مبانى دينى و برخوردار از معرفت دينى تربيت كنيم، هرچه به اين سمت پيش برويم، اين مملكت و آينده‌ى اين كشور و اين ملت را تضمين كرده‌ايم؛ هر مقدار كه اجازه‌ى رخنه در اين موانع را بدهيم و اجازه دهيم كه در باورها و در مقدّسات دينى مردم - در مسأله‌ى شهادت، در مسأله جهاد و در دشمنىِ دشمنان واضح اسلام و مسلمين - خدشه شود و همين‌طور در ذهنهاى مردم تسرّب پيدا كند - هرچه اين را اجازه دهيم - آينده‌ى اين مملكت و اين ملت را بيشتر به خطر انداخته‌ايم و امكان سعادتى را كه اين ملت براى آن قيام كرد و اين حركت عظيم را انجام داد، ضعيفتر و امكان حضور و غلبه‌ى دشمن را بيشتر كرده‌ايم! اينها هم عملى نيست، مگر با تقويت كار فرهنگى و حقيقتاً مسؤولين فرهنگى كشور - چه شوراى عالى انقلاب فرهنگى، چه عناصر محترمى از دولت كه در اين شورا هستند، چه سازمانهاى غيردولتى مثل سازمان تبليغات و ديگران و ديگران كه مسؤوليت فرهنگى دارند - بايد احساس مسؤوليت و وظيفه كنند و در ميدان كار بيفتند. اين امروز اساس كار ماست. امروز آقايان(2) گزارشى از صحبتهاى سالهاى گذشته كه در خدمت شما آقايان مديران و خواهرمان داشتيم، آورده بودند؛ من نگاه كردم، ديدم سال گذشته هم تقريباً شبيه همين صحبتها را كرده‌ام و برروى اين مسأله تأكيد نموده‌ام كه ما بايد تلاش كنيم كه تديّن در جامعه، غلبه پيدا كند و مردم به سمت تديّن حركت كنند. مراد از تديّن، مقدّس‌مأبى و گرايش به ظاهر نيست. البته ظواهر هم خيلى مهمّ است، بايد حتماً ظواهر را هم رعايت كرد. مسائل شعارى دينى را هم نبايد دست كم گرفت. اينها بسيار بسيار مؤثّر است؛ اما در كنار اين بايستى كارهاى عميق، مبنايى، فكرى و اعتقادى انجام گيرد.
  قبل از انقلاب، آن كسانى‌كه توان كارهاى تبليغى، دينى را داشتند، به قدر تلاش خودشان كارهايى مى‌كردند؛ امروز آن تلاشها بايد هزاران برابر شود - نمى‌شود گفت ده‌برابر و صدبرابر - امروز يك نظام و دولت به اين عظمت - با امكانات به اين فراوانى كه در اختيار ماست - بايد اين مردم را مثل سيل به سمت اسلام، به سمت اهداف و مبانى اسلامى پيش ببرد. اگر ما عازم باشيم و تصميم داشته باشيم، چه چيزى مى‌تواند جلومان را در اين ميدان سد كند؟ لذاست كه من حقيقتاً از بعضى بخشهاى دولتى گله دارم و گله‌ى خودم را گفته‌ام. من معتقدم كم‌كارى انجام مى‌گيرد. بنده يك بار در اين جلسه - دو سه سال قبل - مطلبى را به آقايان عرض كردم؛ گفتم: مقصود اين نيست كه ما آن تفكّر نقطه‌ى مقابل خودمان را قلع و قمع كنيم؛ ما كه اهل قلع و قمعِ فكر نيستيم. اصلاً دنبال اين نيستيم و معتقد نيستيم كه قلع و قمع يك فكر، اوّلاً ممكن است و ثانياً مفيد است. ما معتقديم كه بايد يك فكر، مطرح هم بشود، گفته و نوشته هم بشود؛ ولى ما كه صاحب فكر درست و منطق و استدلال صحيح هستيم، با منطق و استدلال نشان دهيم كه اين فكر، غلط است. بايد در مقابل اظهارات فكرى - چه در زمينه‌ى سياسى و چه در زمينه‌ى اسلامى - كه مخالفين و دشمنان اسلام و مقابله كنندگان با اسلام و مسلمين و نظام اسلامى مطرح مى‌كنند، كار شود. اگر مشاهده شود كه كسانى حقيقتاً وارد ميدان مى‌شوند و صف‌آرايى فرهنگى مى‌كنند، بنده خوشحال مى‌شوم كه آن حرفها بيش از آنچه كه حالا گفته مى‌شود، گفته شود. منتها مهم اين است كه ما اين صف‌آرايى را مشاهده كنيم. وزارت ارشاد، وزارت آموزش عالى، وزارت بهداشت و درمان، وزارت آموزش و پرورش، سازمان تبليغات و صدا و سيما بايستى نشان دهند كه يك صف آرايى دارند. آرايش نيروهاى فرهنگى بايستى يك آرايش دينى، اسلامى و انقلابى باشد؛ اين بُروبرگرد ندارد. اين غلط و خطرناك است كه ما ناگهان احساس كنيم آرايش ما به‌وسيله‌ى نيروهاى دشمن به هم خورده و ما خودمان همديگر را نمى‌شناسيم؛ مثل ميدان جنگ! شما ناگهان نگاه كنيد، ببينيد به‌جاى اين‌كه نيروى شما در مقابل دشمن سنگر بگيرد و خاكريز درست كند، خاكريزهايش تا دل دشمن رفته و خاكريز دشمن هم تا دل شماست و قاطى هستيد! احياناً شما در مقابل بعضى از خوديها خاكريز زده‌ايد! اين انسان را نگران مى‌كند. من امروز از اين نگرانم.

من نگاه مى‌كنم، مى‌بينم كه در محيط كار فرهنگى ما به‌عنوان اسلام، كارِ خيلى كمى انجام مى‌گيرد. فرض بفرماييد وزارت ارشاد نمى‌آيد اعلان كند كه من مى‌خواهم «سينماى اسلامى» درست كنم! مگر ما از چه خجالت مى‌كشيم؟! يك روز در اين دنيا كسانى بودند كه از گفتن «بسم‌اللَّه» و از بردن نام اسلام، خجالت مى‌كشيدند؛ ما آمديم اسلام را در دنيا سكّه‌ى رايج و نرخ شاه‌عبّاسى كرديم. حالا خجالت بكشيم از اين‌كه بگوييم سينما و تئاتر اسلامى مى‌خواهيم؟! چرا اعلان نمى‌كنند؟ صريحاً بگويند كه ما مى‌خواهيم سينمايمان را اسلامى كنيم. «سينماى اسلامى» يعنى چه؟ يعنى ما مى‌خواهيم محتواى اين تكنيك، اين قالب و اين هنر را كه از ديگران گرفته‌ايم - مثل خيلى چيزهاى ديگر - اسلامى كنيم. ما مى‌خواهيم از قالب اين، هرچه را كه با اسلام منافات دارد، حذف كنيم. چه مانعى دارد اين گفته شود؟! چرا گفته نمى‌شود كه ما در هنرهاى نمايشيمان و در دانشگاه و در فلان برنامه، كارگردان مسلمان مى‌خواهيم؟! به اين معنا تصريح شود كه ما مى‌خواهيم كارگردان مسلمان، فيلمنامه‌نويس و بازيگر مسلمان درست كنيم و فضاى جامعه را اسلامى كنيم. چرا اين تصريح نمى‌شود؟! چرا در محيط دانشگاه تصريح نمى‌شود كه ما مى‌خواهيم دانشگاه را اسلامى كنيم؟! من چند سال قبل، اين را مطرح كردم. البته اطّلاع دارم كه آقايان جلساتى داريد؛ ان‌شاءاللَّه كه اين جلسات به نتايج خوبى هم برسد. من مى‌گويم از اين‌كه شما بگوييد «ما مى‌خواهيم دانشگاه، اسلامى باشد»، خجالت نكشيد و از اين نترسيد. اين، آن چيزى است كه اين ملت براى آن قيام كرده است و من و شما پوسته‌ى رويى و ظاهر اين ملت هستيم. اراده‌ى ما، فكر، گمان و روحيّات ما حاكى از اعماق عظيم قشرهاى اين ملت نيست! قشرهاى ملت، همان كسانى هستند كه اين انقلاب را به‌وجود آوردند، اين جنگ را اداره كردند و اين همه شهيد دادند. الان هم حاضرند؛ اگر امتحانى پيش آيد، همان‌طور شهيد خواهند داد، كشته خواهند شد و گرسنگى خواهند كشيد. مردم، مؤمنند.
با جناب آقاى خاتمى در مورد سخنرانى ايشان صحبت بود - شايد ديروز، پريروز - ايشان يك جمله در سخنرانى گفته بودند كه من آن را خيلى پسنديدم. گفته بودند: «هويت ايران، با اسلام است». ببينيد؛ كشور ما آن كشورى است كه بيشترين سهم در همه‌ى علوم اسلامى را در طول اين چند قرن دارد. اين تصادفى نيست. چرا بايد ايرانيها بيشترين كتاب تفسير، بيشترين كتاب حديث، بيشترين كتاب فقه، بيشترين كتاب ادب عرب، بيشترين كتاب فلسفه و عرفان را نوشته باشند؟! اين معنايش چيست؟ معنايش اين است كه اين ملتى كه من و شما امروز حاكمش هستيم و زمامش را در دست گرفته‌ايم،تا آن اعماق وجودش مسلمان و اسلامى است. پهلويها آمدند، نتوانستند كارى بكنند. كمونيستها طور ديگرى آمدند، نتوانستند اين ملت را برگردانند. يك جرقّه زد، يك فقيه، يك امام و مرجع تقليد، وسط ميدان آمد؛ ديديد چه خبر شد! شما كه همه شاهد و ناظر بوديد؛ ديديد كه مردم چطور حركت كردند! چه قيامى، چه ايستادگى و چه از خود گذشتگى‌اى كردند و اين نظام را به‌وجود آوردند! اين ملت، مسلمانند. اگر من و شما اسلام را نخواهيم، از اسلام خجالت بكشيم و اين مردم بدانند، واللَّه تأمّل نمى‌كنند در اين‌كه ما را مثل هسته‌ى خرما از دهانشان در آورند و كنارى پرتاب كنند! ما بايد به اسلام تمسّك كنيم. اسلام، آن چيزى است كه وسيله‌ى رشد و پيشرفت و تكامل و تعالى اين ملت و اين كشور است و جايش هم همين جاى فرهنگ است.
من از وزارت ارشاد توقّع دارم. البته آقاى «مهاجرانى» - ظاهراً - نيستند و خودشان را راحت كردند از اين‌كه بيايند و حرفهاى ما را بشنوند! به‌هرحال، فرق نمى‌كند؛ چه ايشان باشند، چه نباشند، من اعتراضم اين است - اين اعتراض را بارها هم گفته‌ام، الان هم در جمع شما مى‌گويم - وزارت ارشاد در اين دو سالى كه ايشان در رأس اين كار هستند، هيچ كار اسلامى به‌عنوان اسلامى ارائه نداد! اين اوّلين اعتراض من است. فرض كنيد من خودم در مورد صدا و سيما، كمتر هفته‌اى است كه اعتراضى و اوقات تلخى‌اى نداشته باشم و پيغام تندى ندهم؛ اما صدا و سيما كارهاى زيادى را به‌عنوان كار اسلامى انجام داده، برنامه‌هاى اسلامى و برنامه‌هاى هنرى اسلامى درست كرده و برنامه‌هاى گزارشى و علمى داشته است. اگر اشتباه و خطا و تخلّف دارد، از آن طرف هم تلاش و كار دارد. من سؤالم اين است كه وزارت ارشاد، چند كتاب براى تقويت تفكّر اسلامى به‌وجود آورده، چند تا فيلم براى تقويت مبانى فكرى اسلامى و انقلابى ساخته و چند تئاتر مناسب داشته است؟ الان مرتّب در اين سالنهاى وابسته به وزارت ارشاد، نمايش و تئاترهايى اجرا مى‌شود؛ بعضيهايش صددرصد ضدّ دين و ضدّ انقلاب است! كسانى رفتند، ديدند و آمدند به من گزارش دادند. خوب؛ حالا اگر در كنار دو، سه نمونه تئاتر از اين گونه نمونه‌ها، پنج شش نمونه هم به ما نشان مى‌دادند كه ما اين تئاتر را به‌وجود آورديم، يا اين فيلم را اجرا كرديم كه مبلّغ اسلام است، من هيچ اعتراضى نمى‌كردم. مى‌گفتم بالاخره: «خلطوا عملاً صالحا و آخر سيّئا، عسى اللَّه ان يتوب عليهم»(3)! اما اين طور نيست؛ هرچه هست، از آن طرف است! اين اعتراض من است. من از رفتار وزارت ارشاد، راضى نيستم.
فرض كنيد در مورد كتابهاى رمان، بنده هميشه اهل رمان خواندن بودم؛ امروز هم با رمان بى‌ارتباط نيستم و از دنياى رمان خبر دارم كه چه خبر است. امروز فاسدترين رمانها منتشر مى‌شود! البته اين سه چهار ماه اخير، تا حدودى توقّف شد - ظاهراً به‌خاطر همين حملات مجلس و اعتراضهاى اين طرف و آن طرف، اين كار انجام شد - خوب؛ وزارت ارشاد، دست‌اندركار چند كتاب رمان شده و پول و امكانات به افرادى كه آماده هستند، داده است - مسلّم هم داريم - كه بنشينند و يك رمان انقلابى، يا چند رمان راجع به جنگ بنويسند؟ چند تا از اين كارها كردند؟! اين سؤال ماست ديگر. مگر وظيفه‌ى وزارت ارشاد، غير از اين است؟! وزارت ارشاد اسلامى براى اين است كه اسلام را ترويج كند. البته اين اعتراض را به سازمان تبليغات هم دارم؛ منتها با آن ابعاد ضعيفترى از لحاظ امكانات و اينها كه سازمان تبليغات نسبت به وزارت ارشاد دارد. در مورد دانشگاه هم همين‌طور است. من الان به آقاى دكتر «معين» و آقاى «فرهادى» عرض مى‌كنم: آقايان عزيز! برادران عزيز! من شما دو نفر را متديّن و انقلابى مى‌دانم. جريانى در محيط دانشگاه درصدد اين است كه عناصر مؤمن و انقلابى دانشگاه را در انزوا و فشار قرار دهد؛ شما نبايد بگذاريد. اسم آن جريان فشار دهنده، هرچه مى‌خواهد باشد؛ ولو اسم انجمن اسلامى! بعضى از اين انجمنهاى اسلامى، نه اين‌كه اسلامى نيستند، اصلاً فاسدند! بعضى از آنها ضدّ اسلامند! شما نمى‌توانيد از اين نوع انجمن اسلامى دفاع و حمايت كنيد؛ اصلاً چنين چيزى امكان ندارد - نه از بودجه‌ى دولت، نه از امكانات دولت، نه از وزارتى كه اين نظام اسلامى به شما داده است - شما بايد از اسلام، از انقلاب و از خطّ امام دفاع كنيد؛ از اينها بايد دفاع شود. آن‌كه امروز اين مردم حاضرند برايش جان و خون بدهند، اسلام است. تجربه نشان نداده است كه بعضيها حاضر باشند از كمترين آسايششان بگذرند؛ اما در اين جامعه، هنوز كسانى هستند - الحمدللَّه زياد هم هستند؛ كم نيستند - كه حاضرند جانشان را در راهى كه براى خدا و براى اسلام است، فدا كنند.
به‌هرحال، نقش فرهنگ به نظر من يك نقش تعيين كننده و اساسى است و ما امروز مورد تهاجم هستيم. همان‌طور كه آقاى خاتمى اشاره فرمودند، درست است؛ من اين را صددرصد تصديق مى‌كنم. ما بايستى مسائل تهاجم فرهنگى را از لحاظ علمى و اصولى دنبال كنيم. البته آن زمانى كه من مطرح كردم، بعضيها حمل كردند بر انگيزه‌هاى سياسى؛ ولى بيننا و بين اللَّه، هيچ انگيزه‌اى غير از انگيزه‌ى الهى وجود نداشت. هيچ انگيزه‌ى سياسى نبود؛ حقيقت قضيه بود. چون من با مجلاّت آشنا هستم و با فرهنگ مكتوب اين كشور، خيلى اُنس دارم؛ الان هم همين‌طور است. من بعضى از مجلات ورزشى را هم نگاه مى‌كنم. آن روزها - سالهاى هفتادويك و هفتادودو - مى‌ديدم كه چه مسائلى را وارد فرهنگ جامعه مى‌كنند! شروعش آن‌جا بود؛ شروع توطئه بود. من آن‌جا مسأله‌ى تهاجم فرهنگى را مطرح كردم؛ البته الان ابعاد وسيعترش در جامعه آشكار شده است. واقعاً ما الان مورد تهاجميم؛ منتها اين فرهنگى كه الان به جان اين انقلاب و اين مؤمنين و اسلام و متديّنين افتاده و هر كارى كه مى‌تواند مى‌كند - با اين‌كه از طرف مجموعه‌ى كوچكى است، نه مجموعه‌ى وسيعى - حامل سياست است! اين، فرهنگ هم نيست! يك وقت است كه انسان، فكرى را قبول ندارد و به‌عنوان ردّ فلسفى، آن را رد مى‌كند؛ ولى اين، آن طورى هم نيست. الان آن‌كه در صحنه وجود دارد، حامل يك اراده‌ى سياسى و يك جهتگيرى سياسى است. على‌اىّ‌حال، من توقّعم از همه‌ى حضرات عزيز و دوستانى كه در اين مجموعه تشريف دارند، اين است كه مسأله‌ى فرهنگ و مسأله‌ى صف‌آرايى فرهنگى در مقابل دشمن را جدّى بگيريد. اين وظيفه‌ى ماست. اين آن چيزى است كه بنده هم اگر در راه آن كشته شدم، احساس مى‌كنم كه در راه خدا كشته شده‌ام. هركس در اين راه كشته شود، در راه خدا كشته شده و هركس در اين راه، زحمتى متحمّل شود، در راه خدا متحمّل شده است. مسأله، مسأله‌ى كوچكى نيست؛ دشمن ما را از اطراف، محاصره مى‌كند - از طريق كتاب، روزنامه، راديو و تلويزيونها، صداهاى بيگانه و خبرگزاريها و جعل خبر و توليد انواع و اقسام وسايل فرهنگى - ما همين‌طور بنشينيم و احياناً هماهنگى و همصدايى كنيم! اين‌كه نمى‌شود. نظام اسلامى بايستى از خودش دفاع كند و براى دفاع از حقيقت اسلام و انقلاب، حرف گفتنى و سرمايه و ذخيره‌ى فرهنگى هم زياد دارد و مركزش هم همين مجموعه‌ى شماست. من اين مجموعه را مجموعه‌ى مهمى مى‌دانم. در مورد آن مسأله‌ى قانون كه اشاره شد(4)، به نظر من اين‌جا هيچ شبهه‌ى قانونى ندارد؛ من قاطع مى‌گويم. بنده، بى‌اطّلاع از قانون اساسى نيستم، اين‌جا برابر قانون است؛ چون امام اين را تأكيد و تصويب كرده و آنچه را كه امام و رهبرى تصويب كند و قرار دهد، طبق قانون اساسى، مُرّ قانون است و هيچ مشكلى ندارد. اگر در قانون اساسى و در مفهوم اين معانى هم شبهه‌اى هست، از شوراى نگهبان سؤال كنيد؛ قطعاً همين را پاسخ خواهند داد.
شوراى عالى انقلاب فرهنگى و شوراهاى گوناگون ديگرى وجود دارد كه همه‌ى اينها يا به يك واسطه، يا بى‌واسطه، مصوّبه‌ى زمان امام رضوان‌اللَّه‌عليه است. به‌هرحال مصوّبه‌ى مقام رهبرى هستند و از لحاظ قانونى، هيچ اشكالى ندارند. الان مشكلات فراوانى براى دولت پيش مى‌آيد كه از همين طريق حل مى‌شود؛ بايد هم حل بشود، هيچ اشكال قانونى هم ندارد. درعين‌حال براى اين‌كه شبهه‌اى در آن وجود نداشته باشد، من فكرى خواهم كرد كه ان‌شاءاللَّه اين شورا از اين جهات، مورد خدشه‌ى بعضى اشخاص - كه ممكن است در ذهنشان ترديدى هم باشد - نباشد. ان‌شاءاللَّه بايد فكرى هم براى اين بكنيم و خواهيم كرد. به‌هرحال، خواهشم اين است آقايانى كه مجريان كارهاى فرهنگى هستند، مصوّبات اين‌جا را مصوّبات قانونى و الزامى بدانند. اين طور نباشد كه هر وقت دلشان خواست، بر طبق آن رفتار كنند و هر وقت دلشان نمى‌خواهد، رفتار نكنند. فرض بفرماييد اعضاى اين شورا در جلسات متعدّدى نشستند و سياستهاى فرهنگى را تصويب كردند كه سياستهاى فرهنگى خوبى هم بود، بعد - مثلاً - در مجمع تشخيص برود و آن‌جا هيچ مورد توجه قرار نگيرد. اين درست نيست. اين‌جا يك مركز اساسى و مهمّى است؛ اين‌جا براى كار فرهنگى، قطعاً بر مجمع تشخيص، اولويّت دارد. حدّاقل اين‌كه اصولاً اين‌جا براى كار فرهنگى تشكيل شده است، ولى آن‌جا مجموعه‌اى است كه مشاورين رهبرى هستند. اين‌جا منصوبين رهبرى هستند كه بايد بنشينند و راجع به مسائل و سياستهاى فرهنگى بحث كنند و وقتى آن بحث را به مجمع تشخيص مى‌فرستند، آن‌جا هم بايد با نظر اعتبار به اينها نگاه كند. نمى‌گويم هرچه كه اين‌جا گفته بودند، عيناً بايد در مجمع تشخيص، تصويب مى‌شد؛ مجمع تشخيص هم در اين تصميم حق دارد، ولى بايد با چشم اعتبار نگاه و توجّه مى‌شد كه اين كار نشد. البته بعد از آن در دفتر ما مقدارى جبران شد و آن سياستهاى فرهنگى كه اين‌جا مشاهده شده بود، در سياستهاى كلّى نظام براى برنامه‌ى سوم مندرج گرديد.
على‌اىّ‌حال، اميدواريم كه خداوند به شما و به ما كمك كند تا همه بتوانيم وظيفه‌مان را انجام دهيم و بتوانيم پاسخ دهيم. عمده اين است كه بتوانيم آنچه را كه انجام مى‌دهيم، پاسخگو باشيم؛ بايد به فكر اين باشيم كه بايد پاسخ اينها را داد. خداى متعال از ما سؤال خواهد كرد: «ثم لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم».(5) اين نعمت بزرگى است كه قطعاً خداى متعال از آن سؤال خواهد كرد؛ بايد ان‌شاءاللَّه بتوانيم جواب بدهيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) منهج الصادقين، ج 9، ص 211
2) مسؤولان دفتر مقام معظم رهبری
3) توبه: 102
4) در گزارش رئيس جمهور در ابتداى جلسه
5) تكاثر: 8