بسم الله الرّحمن الرّحيم
اوّلاً از شما جوانان - پسران و دختران عزيز - صميمانه و از ته دل متشکرم؛ به خاطر اين که با تلاش خودتان و جدّيت و کوششي که نموديد، دلهاي زيادي - از جمله دل بنده - را در کشورمان شاد کرديد. من هر يک از اين خبرهايي را که الان آقاي دکتر «حدّادعادل» گفتند - هم اين برندگان المپيادها، هم اين مسابقه روباتها، و هم بقيه مسابقاتي که بوده است - در روزنامه خواندم يا شنيدم، صميمانه و عميقاً خوشحال شدم. من معمولاً نام و عکس بچه هايي را که در آزمون سراسري اوّل مي شوند نگاه مي کنم و از اسمها و چهره هاواقعاً لذّت مي برم. وجود شما و تلاشتان مايه خوشحالي بنده و ميليونها نفر مثل من در اين کشور است و از اين جهت از شما صميمانه تشکر مي کنم. ان شاءالله هم شما و هم ديگران، بتوانيد اين خرسنديها و خوشحاليها را بازهم براي کشور و ملت و دوستدارانتان به بار آوريد.
همچنين از دوستان عزيزي که به شما کمک کردند تا بتوانيد از لحاظ علمي تلاش کنيد - چه در دانشگاهها، چه در دبيرستانها و چه در مراکز علمي ديگر - و شما را پشتيباني کردند، برايتان تمرين گذاشتند، معلم و کتاب فراهم نمودند و فرصت مطالعات و تحقيقات به شما دادند تا اين استعدادها شکفته شد، عميقاً و صميمانه تشکر مي کنم. روزگار زيادي بر ما گذشت تا استعدادهايي مثل استعدادهاي شما - شايد هم برتر از اينها - شکفته شد. در اين کشور استعداد وجود داشت؛ اما آن بخشِ ديگر قضيه نبود؛ يعني کساني که اين استعدادها را شناسايي کنند، اينها را قدر بدانند و به مسير تلاش و کار بيندازند، وجود نداشتند. لذا آن استعدادها پوسيد و کند شد، زنگ زد و از بين رفت؛ مثل همه چيزهاي خوب که وقتي به آن نرسند، هرچه هم ثروتمند و حائز ارزش باشد بتدريج از بين خواهد رفت؛ مگر اين که در شرايطي استثنايي همّتهاي فوق العاده اي پشت سرش باشد که به جايي برسد. بنابراين، بخش دوم قضيه، اهميتش کمتر از بخش اوّل نيست. اگر مشوّقان و قدردانها و زمينه سازان و فراهم کنندگان وسايل براي اصحاب استعداد نباشند، اين استعدادها هدر خواهد رفت و احياناً به دام ديگراني که زرنگترند، خواهد افتاد که اين هم يک خسارت است.
من همين جا به اين مناسبت مي خواهم از آقايان مسؤولاني که در اين جا تشريف دارند و نيز ديگراني که پيغام و صداي مرا بايد به آنها برسانند، درخواست کنم که بايد اين رشته تشويق و فراهم کردن امکانات ادامه پيدا کند. اين جوانان، بسيار خوب نشان دادند که اوّلاً استعداد خوبي دارند؛ ثانياً همّت هم دارند. ما ديگر چه مي خواهيم؟ استعداد هست، همّت هم هست. ما بايستي امکان فراهم کنيم تا فرد مستعد بتواند از لحاظ علمي خودش را پيش ببرد؛ از لحاظ تحقيقات بتواند خودش را اشباع کند تا ديگران نتوانند بيايند از اين سرمايه کشور بهره برداري کنند. در دانشگاهها بايستي مراکز خاصي براي استعدادهاي درخشان باشد. همچنان که ما براي استعدادهاي درخشان دبيرستان درست کرديم، بخشي از دانشگاه، بخشي از مراکز تحقيقي و بخشي از بودجه اي که صرف اين کارها مي شود، بايد براي اين صرف گردد که به ممتازان استعداد ميدان بدهند؛ چون ميدان دادن به آنها به نوبه خود کساني ديگري را تشويق مي کند؛ به ميدان مي آورد و دايره پيشرفت علمي را گسترش مي دهد. به آن کسي که استعداد درخشاني داشته، رفته تحصيلات عالي کرده و حالا به کشور برگشته است بايد برسند. بايد به او توجّه کنند؛ راه را برايش بگشايند و وسيله تقويت ديگران را براي او فراهم نمايند. اين جزو کارهايي است که بايد آقايان عزيز بنشينند و برايش برنامه ريزي کنند. البته من شنيدم که دانشگاه صنعتي شريف به اين مسأله مي پردازد؛ اما يک دانشگاه کافي نيست؛ همه دانشگاهها بايد بپردازند. دستگاه آموزش عالي بايد به اين مسأله بپردازد و اين قضيه حتماً بايد دنبال شود.
جوانان عزيز! ببينيد اهميت کار علمي چقدر است؛ اهميتش درجه يک است. اگر ما براي يک کشور، عزّت و آبرو و رفاه و اقتدار جهاني و پيشرفتهاي علمي بخواهيم، بايد از طريق علم وارد شويم. من نمي گويم براي سعادت يک جامعه، علم کافي است. مي بينيم که در دنيا کشورهايي هستند که علم هم دارند، اما واقعاً سعادتمند نيستند و در مشکلات فراواني دست و پا مي زنند. قطعاً علم نه فقط يک شرط لازم، بلکه يک شرط لازمِ بسيار مهمّ است و بايد در کشور پيش برود. بنابراين، اهميت علم معلوم است. اگر امروز کشوري از لحاظ علمي پيشرفت نکرد، نه اقتصادش پيشرفت خواهد کرد، نه اقتدار جهانيش پيشرفت خواهد کرد و نه زندگي مردم پيش خواهد رفت. بالاخره علم بايد در کشور پيش برود؛ بخصوص که ما عقب ماندگي داريم و بايد تلاش شود. دوم اين که در کشور ما از لحاظ تواناييهاي بشري، امکان پيشرفت علمي هست. ما از لحاظ استعداد، از سطح متوسّط دنيا بالاتريم؛ اين را من با اتّکا به اطلاع کساني که در اين زمينه مطالعه و تحقيق و بررسي و کار کرده اند و نمونه هايي را ديده اند، مي گويم؛ نه به اتکاي برداشت ذهني. اين است که استعداد متوسّط کشور ما، از سطح استعداد متوسّط دنيا بالاتر است. از اين يک قدم بالاتر، اين است که استعدادهاي برجسته و درخشان در کشور ما، از لحاظ کميّت، در سطح کميّت استعدادهاي برجسته و درخشانِ خوب در دنياست. مثلاً اگر فرض کنيم در کشورهايي که خيلي استعداد درخشان دارند، از هر ده هزار نفر، يک نفر درخشان است، و همين عدد در کشورهاي عقب تر، در سطح هر پنجاه هزار نفر است، کشور ما جزو آن کشورهاي جلوست؛ يعني کميت انسانهايي که داراي استعداد درخشان هستند، در سطح بالايي است. من مي خواهم بگويم يک نقطه ديگري وجود دارد و آن اين است که کشور ما از استعدادهاي استثنايي هم برخوردار است. گاهي استعدادهاي استثنايي در دنيا به وجود مي آيد. اين دانشمندان معروفي که در دنيا بودند و هستند و در طول قرون، اسم و اثرشان باقي است، اينها استعدادهاي استثنايي هستند. کشور ما از لحاظ برخورداري از استعدادهاي استثنايي هم يکي از کشورهاي پيشرفته است. دليلش شخصيتهاي بزرگ - چه از لحاظ فلسفه، چه از لحاظ علم - مثل ابن سيناها، فارابيها، رازيها و کساني که از اين قبيل هستند و شما آنها را مي شناسيد و اسمهايشان را شنيده ايد. بنابراين، از اين جهت بشري، ما کم نداريم.
يک نقطه ديگر در کشور ما وجود دارد که مي تواند يک وسيله مثبت به حساب آيد و آن «دينداري» است. در دهه هاي اخير - بخصوص از قرن نوزدهم ميلادي به اين طرف - سعي کردند چنين وانمود کنند که دينداري، عايق و مانع علم و پيشرفت علمي است؛ اما درست بعکس است. پيشرفت علمي، احتياج به نوعي ايمان دارد. آدم لاابالي و بي بندوبار و هرزه و کسي که دنبال بازده نقد و بازده شخصي است، معمولاً دنبال تحقيقات دشوار علمي نمي رود. اگر ايمان بتواند بر دل انسان حکومت کند، اين کمک خواهد کرد که انسان دنبال کار دشوار تحقيق علمي برود؛ چون کار تحقيق علمي ضمن اين که شيرين است، دشوار است و محروميت و مشکلات دارد. مي بينيد که يک سوداگر بازاري دلاّل چقدر درآمد پيدا مي کند؛ اما يک عالِم اين طور نيست. ممکن است عالِم اوقاتش تلخ باشد که مثلاً امکانات زندگي ندارد؛ اما در دل حاضر نيست به هيچ قيمتي اين وضع خودش را با آن وضع سوداگر عوض کند. اصلاً امکان ندارد که بگويند شما علمت را بده، پول او را بگير. حاضر نيست اين کار را بکند؛ يعني قدر علم را عالِم مي داند. پس، دنبال علم رفتن زحمت دارد؛ گاهي محروميت دارد؛ گاهي مشکلات دارد. اگر ايماني در دل انسان حاکم باشد، کمک خواهد کرد که انسان بتواند اين راه دشوار را طي کند.
اروپاييها هرچه از لحاظ علمي خوب و جلو هستند، از لحاظ اخلاقي - چه اخلاق فردي، چه اخلاق اجتماعي و تاريخي - آدمهاي ناباب در بينشان خيلي زياد است. نمي خواهم مطلق بگويم که بدند؛ اما خيلي چيزهاي بد در بين آنها هست؛ از جمله همين تحريفهاي تاريخي و اين دروغهاي ملي بزرگ. اين طور منعکس کردند - البته از همان افکار قرن نوزدهمي است - که تا وقتي علم و دين هر دو مي خواستند در جامعه حضور داشته باشند، دين جا را براي علم تنگ مي کرد و اجازه نمي داد؛ لذا علم متوقّف مي ماند! دليلش چيست؟ دليلش قرون وسطي! در قرون وسطي، در بين مردم دين بود و زياد هم بود، تعصّب آميز هم بود؛ با اين همه علم پيشرفتي نکرد؛ اما بتدريج از لابلاي اين صخره هاي دشوارِ تعصّب و اعتقاد ديني، رگه هاي علمي بيرون آمد و جا را براي دين تنگ کرد - خودش بيرون آمد و صحنه گردان شد و دين را به انزوا راند - اين تحليلي است که آنها مي کنند. اين تحليل، تحليل غلطي است؛ يعني ناشي از حقايق و واقعيّات نيست. اوّلاً قرون وسطايي که آنها مي گويند، قرون وسطاي دوران جهالت و بدبختي اروپاست، نه دوران عقب ماندگي علمي همه جاي دنيا؛ اينها اروپا را تعميم مي دهند. حالا فرض بفرماييد اوج قرون وسطي و تاريکي قرون وسطي چه زماني است؟ قرنهاي دهم و يازدهم و دوازدهم ميلادي است؛ يعني قرنهاي چهارم و پنجم و ششم هجري؛ يعني اوج شکوفايي علمي کشورهاي اسلامي و در رأس همه ايران؛ يعني قرن ولادت و زندگي ابن سينا و رازي و فارابي و ديگران. همه اين شخصيتهاي بزرگ، آفتابهايي هستند که از اين طرف دنيا تابيدند.
قرن چهارم هجري، قرن اوج شکوفايي تمدّن اسلامي است. اگر کتاب «تمدّن اسلامي در قرن چهارم» را مطالعه کنيد، خواهيد ديد که در قرن چهارم هجري - يعني همان قرن يازدهم ميلادي؛ يعني اوج ظلمت جهل در اروپا که هيچ چيز نبوده - اوج شکوفايي اسلامي مربوط به ايران است. دانشمنداني هم که هستند - جز تعداد خيلي معدودي - تقريباً همه ايراني اند؛ در حالي که دين و دينداري در همان اوقات در ايران از اروپا کمتر که نبود، خيلي بيشتر هم بود. پس، اين دين نيست که مانع علم است؛ يک چيز ديگر و يک هويّت ديگري است که مانع از پيشرفت علمي مي شود. آن چيست؟ آن، جهالتهاي گوناگون مردم است؛ خرافات مسيحيتِ آن روز است. هرگز در دوره اسلامي ديده نشد که يک عالِم به جرم علم، مورد اهانت قرار گيرد؛ در حالي که در اروپا به جرم علم يکي را کشتند، يکي را سنگسار کردند، يکي را به دار زدند، تعداد زيادي را آتش زدند! يعني آنها آنچه را که در آن جا اتّفاق افتاده و ناشي از دينِ خرافي آميخته به شدّت جهالت زده مسيحيتِ تحريف شده بود، به همه دنيا تعميم دادند. گناه اسلام چيست؟ گناه مسلمانان چيست؟ گناه ملتهاي اسلامي چيست؟
دين، طرفدار و مشوّق علم است. آن کساني که علماي بزرگ هستند - به جز موارد بسيار معدودي - همه جزو علماي بالله اند. مثلاً ابن سيناي پزشکي که کتاب «قانون»اش تا اندکي پيش - يعني بعد از هزار سال - در اروپا به عنوان يک منبع در دانشگاهها مورد مراجعه بوده، يک عالم ديني است؛ آدمي است که در عرفان مي نويسد، در فلسفه هم مي نويسد. فارابي و ديگران هم همين طور بودند. البته، موارد بسيار معدودي هم وجود دارد که از اين قبيل نبودند؛ يعني عالم علوم طبيعي، عالم دين به حساب نمي آمده است. از اين قبيل هم داريم؛ اما کم. بنابراين، علم و دين با هم پيش رفتند و دين به علم کمک کرده است. اين يک حقيقت بسيار مهمّ است که امروز خوشبختانه در کشور ما وجود دارد. بچه هاي ما مذهبي و ديني اند. الان در بين شما کساني هستند که با قرآن مأنوس و آشنايند و بحمدالله کم هم نيستيد. اين را در خودتان تقويت کنيد. اين استعداد بايد در خدمت آن نيازي که اوّل ذکر کردم - يعني نياز به علم - قرار گيرد و اين ايمان بايد به کمک آن بيايد. بايد سعي هم بشود که از اين استعداد - که يک ذخيره و وديعه الهي در وجود شماست - مثل همه ودايع الهي نگهداري شود. شُکر آن هم به اين است که انسان آن را در راه خودش به درستي مصرف کند. سعي کنيد اين را حقيقتاً براي خير کشورتان، خير مردمتان و پيشرفت علمي در کشور، به راه بيندازيد.
در اين دو، سه قرن اخير، متأسفانه ما از لحاظ علمي خيلي عقب بوده ايم. در اين دو، سه قرن اخير، بزرگترين گناه و تقصير را حکام کردند که استعدادها را از بين بردند. ما نمونه هايش را سراغ داريم. البته تا اواخر صفويه خوب بود؛ شايد مقداري بعد از صفويه هم نمونه هايي پيدا مي شد که از لحاظ پيشرفت علمي و پرورش افکار بزرگ، دانشمندان بزرگي پيدا شدند؛ اما بعد ديگر بتدريج همين طور از بين رفت. اوّلاً مشوّق وجود نداشت؛ نه به آن صورت مشوّقِ تحصيل علم وجود داشت؛ نه مشوّق به معناي استفاده کننده وجود داشت. در اين زمينه ها، نمونه هاي زيادي هست که مي توان تک تک و مورد به مورد در بخشهاي مختلف مطرح کرد. مثلاً در زمينه ساخت سلاح، در همان دوران اوّلِ قاجاريه، يک صنعتگر، سلاحِ پيشرفته درست کرد - سلاحي که آن روز در دنيا پيشرفته تر از آن هم ديگر نبود؛ مثل همان سلاحهاي آن روز دنيا بود - اما با تدابيري او را نابود کردند؛ سلاحش را هم از بين بردند! در يک مورد ديگر، يک جغرافيادان و آگاه به مسائل جغرافيايي در زمان قاجاريه بود که به منطقه خوزستان رفت و متناسب با آن زمان، نقشه برداري بسيار دقيقي کرد و همه امکانات و کارهايي را که شده بود و کارهايي را که نشده بود و کارهايي را که بايد مي شد، در يک گزارش فراهم نمود - اين گزارش هم امروز موجود است - اما اصلاً مورد اعتنا قرار نگرفت! من به مناسبت جنگ و بعد از جنگ، با مسائل خوزستان مقداري آشنا هستم. اين نوشته را که ديدم با خودم فکر کردم اگر اين نوشته همان وقت عملي مي شد، خوزستان ما، خوزستان بسيار پيشرفته اي بود. او درست روي نيازها تکيه کرده بود؛ آب خوزستان و زمينهاي خوزستان را مورد بررسي قرار داده بود. اصلاً اين چيزها مورد اعتنا قرار نگرفته بود. در بخشهاي مختلف، افراد با استعدادي وجود داشتند. در زمينه صنعت - البته در زمينه علم جداست - افراد پيشرفتهايي داشتند؛ اما مورد اعتنا قرار نمي گرفتند؛ مورد بي احترامي و قدرناشناسي و احياناً دخالت بعضي از اين سوداگران خارجي قرار مي گرفتند که با خود مي انديشيدند اگر چنين متاعي در اين جا ساخته شود، باب تجارتشان بسته خواهد شد! همه اين عوامل کمک کرده و اين کشور در ظرف اين دو، سه قرن ، از لحاظ علمي و از لحاظ صنعتي، به اين وضعي رسيده که مشاهده مي کنيد.
البته - خوشبختانه - شما آن روزها را نديديد؛ شما امروز را مي بينيد که بحمدالله حرکتي شده و پيشرفتي کرده ايم. آن روزهاي قبل از انقلاب، حقيقتاً محيط علم و صنعت و پيشرفت و امثال اينها، براي هرکسي که مطّلع مي شد، گريه آور بود. اگر احياناً کسي هم پيدا مي شد که داراي استعداد خوبي بود، چاره اي نمي ديد جز اين که بلند شود از اين جا برود! سوداگران مغزها، مغزهاي برجسته و فعّال را به کشورهاي خودشان مي بردند و کشورهايي چون کشور ما را از اين مغزها خالي مي کردند؛ در واقع به آنها کمک مي شد. ما يک عقب ماندگي داريم که اين را ان شاءالله بايد شما جبران کنيد؛ يعني اين نسل شما، اين زحمت و اين مسؤوليت را بردوش دارد که جبران کند. قدري حرکت را سريع کنيد و اين کار علمي را دنبال بگيريد. حالا که معلوم شد شما بحمدالله استعداد خوبي داريد، آن را به کار بيندازيد. مطمئنّاً در آينده نه چندان دوري ثمرات شيرينش ديده خواهد شد؛ هم شما خودتان خواهيد ديد، هم ان شاءالله کشور مشاهده خواهد کرد. بايد بکوشيم تا بتوانيم کشور را از لحاظ علمي از ديگران بي نياز کنيم. البته علم چيزي نيست که هر کشوري بگويد من از مردم ديگر بي نيازم؛ نه. علم داد و ستدي است. اگر درهاي علم مدّتي در يک کشور بسته شد و از ديگران استفاده اي نکرد، آنچه هم که در درون خودش از استعداد هست، از بين خواهد رفت؛ يعني سرکوب خواهد شد. علم از جمله مقولاتي است که با تبادل و داد و ستد رشد پيدا مي کند. بنابراين، اگر مي گويم بي نياز شويم، مقصودم اين نيست که ديگر با هيچ کسي داد و ستد علمي نداشته باشيم؛ نه. انسان در اوج علم هم بايد بدهد و بستاند - در اين شکي نيست - منتها وضع کنوني کشورهاي عقب مانده علمي متأسفانه به گونه اي است که از لحاظ علمي حرکتشان دو طرفه نيست؛ يک طرفه است. فقط بايد از آنها التماس کنند و بخواهند؛ آنها هم مقداري مي دهند و مقدار زيادي نمي دهند! امروز دانش ممتاز و برجسته و برتر و همچنين صنعت برجسته و برتر، از جمله امکاناتي است که در اختيار خيلي از کشورها گذاشته نمي شود. اصلاً از محيطهاي اختصاصي خودشان بيرون نمي رود و به اين کشورها اجازه استفاده داده نمي شود.
در پايان مطلبي را که اوّل عرض کردم مجدّداً تکرار مي کنم: بايد مسؤولانِ کارِ علمي در کشور، زمينه ها را فراهم نمايند و همه کمک کنند. راهها را براي جوانان ممتاز و برتر باز کنند؛ هم در علوم رياضي، هم در علوم طبيعي، هم در علوم انساني، هم بخصوص در زمينه ادبيّات فارسي، هم در مسائل علوم ديني، هم در فلسفه و در مسائل فکري. در همه اين رشته ها ما احتياج داريم که کساني با اين استعدادهاي درخشان ان شاءالله ميدان جلوشان باز باشد و بتوانند پيشرفت کنند که اين تکليف مسؤولان را سنگين مي کند. اميدواريم که ان شاءالله خداوند باز هم به شما توفيق دهد و در مسابقات جهاني و در ميدانهاي علمي کاري خودتان روزبه روز توفيقاتتان زياد شود؛ هم شما خوشحال شويد و هم ما را خوشحال کنيد.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته