بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
به همه شما برادران و خواهران عزيز كه تشريف آورديد و اين اجتماع را با اين صميميّت تشكيل داديد، خوشامد عرض مى كنم. روز كارگر و هفته معلم - كه كارگر و معلّم دو قشر اساسى و مؤثّر در هر جامعه اى را تشكيل مى دهند - در كشور ما معطّر به عطر شهادت و مزيّن به نام يك عالِم بزرگ، يك مجاهد در راه خدا و يك شهيد در راه حقيقت، يعنى مرحوم آيةاللَّه شهيد مطهّرى شده است. همّت اين بزرگوار در دوران زندگى خود، دفاع از حقايق اسلامى و معارضه و مقابله با دشمنيهايى بود كه در عرصه فكر و انديشه، عليه اسلام مطرح مى شد. البته خصوصيّات بسيار بزرگ و مثبتى در اين مرد بود. امروز هم هركسى از ديدگاه خود يك جهت از جهات زندگى آن شهيد را عمده و بزرگ مى كند؛ همه هم فى الجمله درست مى گويند؛ اما خصوصيت ممتاز اين بزرگوار، دفاع از حقيقت و دفاع از اسلام بدون رودربايستى، بدون ملاحظه و بدون بيم و هراس بود.
تا آن جا كه بنده به ياددارم، از سالهاى 1334 و 1335 تا سال 1358 كه ايشان به شهادت رسيد، در هر موقعيت زمانى، با آن بينش عميق خود - كه تسلّط كامل هم بر فضاى فكرى و فرهنگى كشور داشت - هرجا در عرصه فكر، هجمه اى را به اسلام و به احكام و اصول اسلامى مشاهده مى كرد، به مقابله مى شتافت و سدّى مثل كوه در مقابل اشكالات مى آفريد. امروز جوانان ما، دانشجويان ما، معلّمان ما و كارگران ما اگر مى خواهند در زمينه افكار اسلامى عمق پيدا كنند و پاسخ سؤالات خود را بيابند، بايد به كتابهاى شهيد مطهّرى مراجعه كنند؛ كه امام درباره كتابهاى اين بزرگوار، تعبيرى قريب به اين مضمون دارند كه «همه آنها خوب و مفيد است». اين تعبيرى بسيار مهم از كسى مثل امام است. اين كه در محيط فكر و انديشه و فرهنگ، جولان فكرى افراد و گشودن راههاى تازه بايد تشويق شود، حرف درستى است؛ اما اين نبايد به افسار گسيختگى فكرى دشمنان اسلام منتهى گردد. بايد راه را در مقابل افكار جوان، نسل جوان و جويندگان بى غرض قرار داد. براى اين كار، يكى از بهترين وسايل، افكار ناب و برجسته و بلند اين مردِ مجاهد فى سبيل اللَّه است كه جان خودش را هم در اين راه داد.
روز كارگر و هفته معلم در كشور ما، با اين پديده ماندگار - يعنى شهادت اين بزرگوار - مصادف شده است. ياد او را گرامى بداريم و از بركات وجود اين مرد، همه - بخصوص جوانان - استفاده كنند. همه در فضاى فكرى جامعه اين مشعل را در اختيار بگيرند. اسم مرحوم مطهّرى را آوردن و از او تجليل زبانى كردن هم چندان مفيد نيست؛ اگر دنبال آن، غور در آثار او نباشد. بروند كتابهاى او را بخوانند، آثار او را طبقه بندى كنند و در ميدان فكر و انديشه، همچون يك مشعل از آن استفاده نمايند.
درباره معلّمان و كارگران بايد عرض كنم كه اين دو قشر، شريفترين يا لااقل بايد گفت جزو شريفترين اقشار هر جامعه اى، بخصوص جامعه ما هستند. معلّم هم در واقع يك كارگر است. يكى از فاخرترين كارها را معلّمان انجام مى دهند كه كار تعليم و تربيت و توليد انسان كامل است. كارگران هم به نوبه خود، هم اهل علمند، هم اهل عملند؛ زيرا اگر كارگر به كار خود عالم و دانا نباشد، كارى انجام نمى گيرد. مجموعاً اين دو قشر، مجموعه اى از علم و عملند؛ يعنى دو ارزش والا. خدمات اين دو قشر هم به كشور ما، خدمات كم نظيرى است. بنده، هم در دوران قبل از انقلاب نقش معلّمان و نقش كارگران را به ياد دارم و هم در آن سالهاى اوّل پيروزى انقلاب كه اگر كارگران مؤمن ما نبودند، دهها توطئه در اين كشور به وقوع مى پيوست كه هر كدام آنها مى توانست كشور را به مشكلاتى دچار كند. معلّمان هم عيناً همين طور بودند. در دوران جنگ نيز، هم معلّمان و هم كارگران، در ترتيب صفوف مقدّم جبهه، در تقويت پشت جبهه و در اعزام اشخاص به جبهه، يكى از بالاترين نقشها را داشتند. دو قشرى كه در حسّاسترين زمانهاى يك كشور اين طور نقش آفرينى مى كنند، دو قشرى هستند كه خيلى بايد مورد تكريم قرار گيرند. امروز هم همين طور است؛ امروز هم اگر ما دنبال توسعه اقتصادى هستيم، بايد كار را تقويت كنيم؛ بدون كار نمى شود. مرتّب صحبت از سرمايه گذارى است. بنده نقش سرمايه گذارى را قبول دارم؛ بدون سرمايه گذارى هم كارى صورت نمى گيرد؛ اما سرمايه گذارى يك ركن كار است؛ ركن اساسى، كارِ كارگر است. كارى كه از روى دلسوزى، از روى كاردانى، با پيگيرى و با قبول شرايط دشوار همراه نباشد، نمى تواند كشور را نجات دهد. كشور بدون چنين كارى، به آن جايى كه بايد برسد، نمى رسد.
ما امروز دنبال استقلال اقتصادى هستيم؛ دنبال رها شدن كشور از وابستگى به نفت هستيم. امروز مى خواهيم در وضع اقتصادى كشور ترتيبى داده شود كه پايين آمدن فلان مقدار از قيمت يك بشكه نفت، نتواند در كشور ما اين همه تأثير بگذارد. اين كارها چگونه ممكن است؟ اگر ما بخواهيم خودمان را از نفت بى نياز كنيم، غير از اين است كه بايد به محيط كار، به جامعه كارگرى، به مسأله كارگاهها و به مسأله آموزش كارگران، اهتمام ويژه اى بشود؟ البته دولت بحمداللَّه در اين كارها مشغول است. حقيقتاً برادران ما در دولت، كارهاى با ارزشى انجام مى دهند؛ اما مى خواهم عرض كنم كه يكى از اساسى ترين كارهاى كشور اين است. هم مجلس، هم دولت، هم مسؤولان گوناگون، بايد به مسأله كار و كارگر به چشم موضوعى كه گاهى با آن مواجه مى شوند و يك تنگنايى پيدا مى شود، نگاه نكنند؛ به چشم يك مسأله اساسى و حقيقى كشور نگاه كنند. كارگران ما البته نجيبند، مؤمنند، هوشيارند و متوجّه توطئه هاى دشمن هستند. اگر اين خيل عظيم كارگرى ما، مردمان هوشيارى نبودند و به انقلاب و دين و دولت و نظامشان علاقه نداشتند، امروز دشمنان ما در محيطهاى كارگرى فاجعه مى آفريدند. الان هم تلاش مى كنند، اما اينها قويند. كارگران ما - اين قشر نجيب، اين قشر مؤمن، اين قشر زحمتكش - بحمداللَّه هوشيار و متوجّهند و زيربار توطئه هاى آنها نمى روند. بايد اين تلاشهايى كه مى شود، ادامه پيدا كند و تقويت شود. توسعه اقتصادى، بدون تقويت مسائل كار و نگاه به كار، امكانپذير نيست. اين انسانى كه خودش را صرف اين كار مى كند، بايد بداند كه نظام پشتيبان اوست.
درباره معلّمان عزيز هم يك نكته اساسى شبيه اين وجود دارد. اين روزها صحبت «توسعه سياسى» مى شود. توسعه سياسى و توسعه فرهنگى يعنى چه؟ توسعه فرهنگى و سياسى اين است كه انسانها در جامعه احساس كنند كه مى توانند درست بينديشند، درست بفهمند و درست فرا بگيرند. اگر كشورى بتواند خود را به اين جا برساند، توطئه ها و گمراه گريها در آن اثر نمى كند. اين چيز خوبى است، اما اين با جنجال و غوغا و هاى و هوى و روزنامه بازى و امثال اينها درست نمى شود؛ به دست معلّم درست مى شود. توسعه سياسى و توسعه فرهنگى را معلّم پايه گذارى مى كند. شما هستيد كه در داخل مدارس خودتان، اين كودك را از هفت سالگى تحويل مى گيريد و در هجده، نوزده سالگى تحويل دانشگاه مى دهيد. اساسى ترين و مهمترين دوران عمر اين كودك، با شما معلّمان است. بايد كشور و جامعه روى اين مسأله حساب كنند. معلّم، يعنى آن كسى كه مى تواند خصوصيّات اخلاقى خوب را در بچه پرورش دهد؛ معلومات خوب را به كودك بياموزد؛ فكر كردن را به كودك بياموزد؛ استقلال رأى را به كودك بياموزد؛ ايستادگى در مقابل باطل و مجاهدت در راه حق را به كودك تعليم دهد.
عزيزان من؛ معلّمان و معلّمات عزيز! در سر كلاس، نه فقط درسى كه شما مى دهيد، بلكه نگاهى كه مى افكنيد، اشاره اى كه مى كنيد، لبخندى كه مى زنيد، اخمى كه به رو مى آوريد، حركتى كه انجام مى دهيد و لباسى كه مى پوشيد، برروى دانش آموز اثر مى گذارد. ما در مراجعه به خود اگر، عميقترين احساسات و عواطف و حالاتمان را ريشه يابى كنيم، در انتهاى خط، يك معلّم را مشاهده مى كنيم. معلّم است كه ما را مى تواند شجاع يا جبان، بخشنده يا بخيل، فداكار يا خودپرست، اهل علم و طالب علم و فهم و فرهنگ، يا منجمد و بسته و پايبند به تفكّرات جامد بار بياورد. معلّم است كه مى تواند ما را متديّن، با تقوا، پاكدامن، يا خداى ناكرده بى بندوبار بار بياورد. معلم چنين نقشى دارد. اين ارزش معلّم است؛ اين تأثير معلّم است؛ اين گره گشايى معلّم در مسائل عمده زندگى ما و نسل آينده ما و جامعه ما و كودكان ما و تاريخ آينده ماست. حال با اين نقشى كه معلّم دارد، جامعه، كشور، مردم، دولت و نظام بايد درباره مسأله معلّم چگونه فكر كنند؟ ما نمى خواهيم در اين صحبتهايى كه راجع به كارگران و معلّمان مى كنيم - تكليف را بار بردوش اين دو قشر كنيم؛ نه، همه مان تكليف داريم. مردم عادّى هم كه خارج از اين دو قشرند، نسبت به اينها تكليف دارند؛ دولت هم تكليف دارد؛ كلّ نظام تكليف دارد؛ مجلس تكليف دارد؛ همه در قبال اين دو قشر تكليف دارند. البته من نمى خواهم مسأله را فقط در بُعد معيشتى منحصر كنم. معيشت، يك ضرورت است؛ اما همه چيز نيست. آنچه مهمتر از مسأله معيشت است، قدرشناسى و ارزشگذارى است. بايد مقام معلّم در جامعه به گونه اى باشد كه اگر از يك جوان بپرسند شما مى خواهيد در آينده چكاره شويد، بگويد معلّم. كارگر بايد مقام و وضع و شرافتش طورى شود كه اگر به جوانى يا كودكى گفتند شما ارزش و منّت كدام قشر را بيشتر مى پذيريد، بگويد كارگر.
مردم بايد قدر كارِ كارگر را بدانند. البته اين را بدانيد كه خدا قدر مى داند: «و سيرى اللَّه عملكم و رسوله»(1)؛ خدا و پيامبر قدر مى دانند؛ كرام الكاتبين قدر مى داند. بدانيد كه پيش خدا و در ديوان الهى، لحظه اى از لحظات رنجهاى شما عزيزانِ من مغفولٌ عنه نمى ماند. آن دقايق آخر كار كه خسته هستيد، اما به خاطر تكليف قانونى و دينى اى كه داريد، همان دقايق را هم با جدّيت كار مى كنيد، آن را صاحب كار نمى فهمد، مدير نمى فهمد، رئيس آن كارخانه يا آن مدرسه ممكن است نفهمد؛ اما خداى متعال آن لحظات را هم براى شما ثبت مى كند. اينها ارزش است. خيال نكنيد كه اينها حواله به آينده است. البته حواله به آينده هم اگر قيامت باشد، خيلى مهمّ است. وقتى شب اوّل قبر باشد، همان آينده هم خيلى مهمّ است؛ اما فقط هم آن نيست. همينهاست كه كشور و نظام و جوانان را مى سازد. همينهاست كه مطهّرى درست مى كند. مطهّرى رضوان اللَّه تعالى عليه در دامان چند معلّمِ خوب پرورش يافته بود كه اوّلين آنها پدر خودش بود. بله؛ بعضى پدرها معلّمند؛ بهترين معلّمند. آن معلّم خوب، اين مرد بزرگ را پديد آورد. شهيد مطهّرى از پدر خود خيلى بالاتر و بزرگتر بود - من پدر بزرگوار ايشان را هم زيارت كرده بودم - مطهّرى انسان استثنايىِ برجسته اى در زمان خودش بود كه از مقام پدر خيلى بالاتر بود؛ اما آن پدر بود كه توانست اين مرد بزرگ را به وجود آورد و در دامان تربيتِ خود پرورش دهد. معلّمان او هم اين گونه بودند. مرحوم آقاى مطهّرى از معاشرت يك يا دو ماه رمضان خودش با مرحوم «آقانجفى قوچانى» آن مرد بزرگوارى كه «سياحت شرق» و «سياحت غرب» را نوشت، براى من نقل مى كرد. معلوم مى شد كه مقامات معنوى و تربيت و ممشا و منش آن مرد برروح مرحوم مطهرى رضوان اللَّه عليه تأثير گذاشته بود. مرحوم «علّامه طباطبايى» و مرحوم «حاج ميرزا على آقاى شيرازى» و ديگران و ديگران و در رأس همه امام بزرگوار نيز تأثيرات زيادى بر او گذاشته بودند. معلّم چنين كارهايى مى كند.
معلّمان عزيز! كارگران عزيز! كشور به شما احتياج دارد. بدانيد كه ممكن است هزاران نفر از شما با نام و نشان شناخته نشويد؛ اما تأثير يكايكتان در آينده اين كشور - نه آينده دور؛ بلكه همين ده سال و بيست سال ديگر - تأثير نمايانى خواهد بود. همه شما تأثير خواهيد داشت؛ بنابراين كار كنيد. نبى مكرّم صلوات اللَّه وسلامه عليه به اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام فرمودند: «ايّاك والكسل والضجر»(2)؛ از دو چيز پرهيز كن: يكى از ملالت و يكى از كسالت. ملالت، يعنى اين كه انسان حوصله كار نداشته باشد؛ كسالت هم يعنى تنبلى. همچنين از پيامبر اكرم نقل شده است: «رحم اللَّه امرء عمل عملاً فاتقنه»(3)؛ رحمت خدا بر آن انسانى كه كار خود را - هر كارى - محكم و متقن انجام دهد. بدانيد كه امروز دشمنان اين كشور، كه ديگر تبليغاتشان عليه اسلام، عليه ارزشهاى اسلامى، عليه انقلاب، عليه امام، عليه شخصيتها و عليه شهيد مطهّرى براى همه آشكار شده است - حالا مگر كسى نابينا باشد كه محيط فرهنگى را ببيند و اين دشمنيها را نبيند - اميد بسته اند به اين كه جامعه معلّم، جامعه كارگرى، جامعه دانشجويى، جامعه روحانى - اين جوامع حسّاس و مؤثّر جامعه - كار خودشان را انجام ندهند. اگر همه، كار خود را درست، متقن، كامل و از روى علم و دانايى انجام دهند، بدانيد كه اين كشور و نظام، متقن ترين و مستحكم ترين نظامى خواهد بود كه در اين قرنهايى كه ما مى شناسيم، در اين كشور بر سرِ كار آمده است و خواهد توانست در مقابل بزرگترين توطئه ها مقابله كند. اين حرفها، اين گفتنها، اين عملها، اين تبليغات، اين محاصره ها و اين توطئه ها، عليه ملتى كه با عزم راسخ ايستاده است و مى داند چه كار مى كند و مى فهمد چه كار مى خواهد بكند و هوشيارانه و با ايمان در كار خود مشغول عمل است، نمى توانند كارى بكنند.
من اميدوارم كه خداى متعال به همه شما توفيق دهد و مسؤولان عزيز را موفّق بدارد كه بتوانند كارهايى را كه بر عهده آنها و وظايفى را كه بر دوش آنهاست، به بهترين وجهى انجام دهند و همه قشرهاى ملت ايران، بخصوص دو قشر مهم و حسّاس كارگر و معلّم بتوانند ان شاءاللَّه در مقابل پروردگار و در تاريخ آينده كشور، همچنان كه تا به حال رو سفيد بوده اند، هميشه رو سفيد باقى بمانند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) توبه: 94
2) رياض السالكين، ج 2، ص 455؛ (حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام)
3) بحارالانوار: ج 22 ص 157
به همه شما برادران و خواهران عزيز كه تشريف آورديد و اين اجتماع را با اين صميميّت تشكيل داديد، خوشامد عرض مى كنم. روز كارگر و هفته معلم - كه كارگر و معلّم دو قشر اساسى و مؤثّر در هر جامعه اى را تشكيل مى دهند - در كشور ما معطّر به عطر شهادت و مزيّن به نام يك عالِم بزرگ، يك مجاهد در راه خدا و يك شهيد در راه حقيقت، يعنى مرحوم آيةاللَّه شهيد مطهّرى شده است. همّت اين بزرگوار در دوران زندگى خود، دفاع از حقايق اسلامى و معارضه و مقابله با دشمنيهايى بود كه در عرصه فكر و انديشه، عليه اسلام مطرح مى شد. البته خصوصيّات بسيار بزرگ و مثبتى در اين مرد بود. امروز هم هركسى از ديدگاه خود يك جهت از جهات زندگى آن شهيد را عمده و بزرگ مى كند؛ همه هم فى الجمله درست مى گويند؛ اما خصوصيت ممتاز اين بزرگوار، دفاع از حقيقت و دفاع از اسلام بدون رودربايستى، بدون ملاحظه و بدون بيم و هراس بود.
تا آن جا كه بنده به ياددارم، از سالهاى 1334 و 1335 تا سال 1358 كه ايشان به شهادت رسيد، در هر موقعيت زمانى، با آن بينش عميق خود - كه تسلّط كامل هم بر فضاى فكرى و فرهنگى كشور داشت - هرجا در عرصه فكر، هجمه اى را به اسلام و به احكام و اصول اسلامى مشاهده مى كرد، به مقابله مى شتافت و سدّى مثل كوه در مقابل اشكالات مى آفريد. امروز جوانان ما، دانشجويان ما، معلّمان ما و كارگران ما اگر مى خواهند در زمينه افكار اسلامى عمق پيدا كنند و پاسخ سؤالات خود را بيابند، بايد به كتابهاى شهيد مطهّرى مراجعه كنند؛ كه امام درباره كتابهاى اين بزرگوار، تعبيرى قريب به اين مضمون دارند كه «همه آنها خوب و مفيد است». اين تعبيرى بسيار مهم از كسى مثل امام است. اين كه در محيط فكر و انديشه و فرهنگ، جولان فكرى افراد و گشودن راههاى تازه بايد تشويق شود، حرف درستى است؛ اما اين نبايد به افسار گسيختگى فكرى دشمنان اسلام منتهى گردد. بايد راه را در مقابل افكار جوان، نسل جوان و جويندگان بى غرض قرار داد. براى اين كار، يكى از بهترين وسايل، افكار ناب و برجسته و بلند اين مردِ مجاهد فى سبيل اللَّه است كه جان خودش را هم در اين راه داد.
روز كارگر و هفته معلم در كشور ما، با اين پديده ماندگار - يعنى شهادت اين بزرگوار - مصادف شده است. ياد او را گرامى بداريم و از بركات وجود اين مرد، همه - بخصوص جوانان - استفاده كنند. همه در فضاى فكرى جامعه اين مشعل را در اختيار بگيرند. اسم مرحوم مطهّرى را آوردن و از او تجليل زبانى كردن هم چندان مفيد نيست؛ اگر دنبال آن، غور در آثار او نباشد. بروند كتابهاى او را بخوانند، آثار او را طبقه بندى كنند و در ميدان فكر و انديشه، همچون يك مشعل از آن استفاده نمايند.
درباره معلّمان و كارگران بايد عرض كنم كه اين دو قشر، شريفترين يا لااقل بايد گفت جزو شريفترين اقشار هر جامعه اى، بخصوص جامعه ما هستند. معلّم هم در واقع يك كارگر است. يكى از فاخرترين كارها را معلّمان انجام مى دهند كه كار تعليم و تربيت و توليد انسان كامل است. كارگران هم به نوبه خود، هم اهل علمند، هم اهل عملند؛ زيرا اگر كارگر به كار خود عالم و دانا نباشد، كارى انجام نمى گيرد. مجموعاً اين دو قشر، مجموعه اى از علم و عملند؛ يعنى دو ارزش والا. خدمات اين دو قشر هم به كشور ما، خدمات كم نظيرى است. بنده، هم در دوران قبل از انقلاب نقش معلّمان و نقش كارگران را به ياد دارم و هم در آن سالهاى اوّل پيروزى انقلاب كه اگر كارگران مؤمن ما نبودند، دهها توطئه در اين كشور به وقوع مى پيوست كه هر كدام آنها مى توانست كشور را به مشكلاتى دچار كند. معلّمان هم عيناً همين طور بودند. در دوران جنگ نيز، هم معلّمان و هم كارگران، در ترتيب صفوف مقدّم جبهه، در تقويت پشت جبهه و در اعزام اشخاص به جبهه، يكى از بالاترين نقشها را داشتند. دو قشرى كه در حسّاسترين زمانهاى يك كشور اين طور نقش آفرينى مى كنند، دو قشرى هستند كه خيلى بايد مورد تكريم قرار گيرند. امروز هم همين طور است؛ امروز هم اگر ما دنبال توسعه اقتصادى هستيم، بايد كار را تقويت كنيم؛ بدون كار نمى شود. مرتّب صحبت از سرمايه گذارى است. بنده نقش سرمايه گذارى را قبول دارم؛ بدون سرمايه گذارى هم كارى صورت نمى گيرد؛ اما سرمايه گذارى يك ركن كار است؛ ركن اساسى، كارِ كارگر است. كارى كه از روى دلسوزى، از روى كاردانى، با پيگيرى و با قبول شرايط دشوار همراه نباشد، نمى تواند كشور را نجات دهد. كشور بدون چنين كارى، به آن جايى كه بايد برسد، نمى رسد.
ما امروز دنبال استقلال اقتصادى هستيم؛ دنبال رها شدن كشور از وابستگى به نفت هستيم. امروز مى خواهيم در وضع اقتصادى كشور ترتيبى داده شود كه پايين آمدن فلان مقدار از قيمت يك بشكه نفت، نتواند در كشور ما اين همه تأثير بگذارد. اين كارها چگونه ممكن است؟ اگر ما بخواهيم خودمان را از نفت بى نياز كنيم، غير از اين است كه بايد به محيط كار، به جامعه كارگرى، به مسأله كارگاهها و به مسأله آموزش كارگران، اهتمام ويژه اى بشود؟ البته دولت بحمداللَّه در اين كارها مشغول است. حقيقتاً برادران ما در دولت، كارهاى با ارزشى انجام مى دهند؛ اما مى خواهم عرض كنم كه يكى از اساسى ترين كارهاى كشور اين است. هم مجلس، هم دولت، هم مسؤولان گوناگون، بايد به مسأله كار و كارگر به چشم موضوعى كه گاهى با آن مواجه مى شوند و يك تنگنايى پيدا مى شود، نگاه نكنند؛ به چشم يك مسأله اساسى و حقيقى كشور نگاه كنند. كارگران ما البته نجيبند، مؤمنند، هوشيارند و متوجّه توطئه هاى دشمن هستند. اگر اين خيل عظيم كارگرى ما، مردمان هوشيارى نبودند و به انقلاب و دين و دولت و نظامشان علاقه نداشتند، امروز دشمنان ما در محيطهاى كارگرى فاجعه مى آفريدند. الان هم تلاش مى كنند، اما اينها قويند. كارگران ما - اين قشر نجيب، اين قشر مؤمن، اين قشر زحمتكش - بحمداللَّه هوشيار و متوجّهند و زيربار توطئه هاى آنها نمى روند. بايد اين تلاشهايى كه مى شود، ادامه پيدا كند و تقويت شود. توسعه اقتصادى، بدون تقويت مسائل كار و نگاه به كار، امكانپذير نيست. اين انسانى كه خودش را صرف اين كار مى كند، بايد بداند كه نظام پشتيبان اوست.
درباره معلّمان عزيز هم يك نكته اساسى شبيه اين وجود دارد. اين روزها صحبت «توسعه سياسى» مى شود. توسعه سياسى و توسعه فرهنگى يعنى چه؟ توسعه فرهنگى و سياسى اين است كه انسانها در جامعه احساس كنند كه مى توانند درست بينديشند، درست بفهمند و درست فرا بگيرند. اگر كشورى بتواند خود را به اين جا برساند، توطئه ها و گمراه گريها در آن اثر نمى كند. اين چيز خوبى است، اما اين با جنجال و غوغا و هاى و هوى و روزنامه بازى و امثال اينها درست نمى شود؛ به دست معلّم درست مى شود. توسعه سياسى و توسعه فرهنگى را معلّم پايه گذارى مى كند. شما هستيد كه در داخل مدارس خودتان، اين كودك را از هفت سالگى تحويل مى گيريد و در هجده، نوزده سالگى تحويل دانشگاه مى دهيد. اساسى ترين و مهمترين دوران عمر اين كودك، با شما معلّمان است. بايد كشور و جامعه روى اين مسأله حساب كنند. معلّم، يعنى آن كسى كه مى تواند خصوصيّات اخلاقى خوب را در بچه پرورش دهد؛ معلومات خوب را به كودك بياموزد؛ فكر كردن را به كودك بياموزد؛ استقلال رأى را به كودك بياموزد؛ ايستادگى در مقابل باطل و مجاهدت در راه حق را به كودك تعليم دهد.
عزيزان من؛ معلّمان و معلّمات عزيز! در سر كلاس، نه فقط درسى كه شما مى دهيد، بلكه نگاهى كه مى افكنيد، اشاره اى كه مى كنيد، لبخندى كه مى زنيد، اخمى كه به رو مى آوريد، حركتى كه انجام مى دهيد و لباسى كه مى پوشيد، برروى دانش آموز اثر مى گذارد. ما در مراجعه به خود اگر، عميقترين احساسات و عواطف و حالاتمان را ريشه يابى كنيم، در انتهاى خط، يك معلّم را مشاهده مى كنيم. معلّم است كه ما را مى تواند شجاع يا جبان، بخشنده يا بخيل، فداكار يا خودپرست، اهل علم و طالب علم و فهم و فرهنگ، يا منجمد و بسته و پايبند به تفكّرات جامد بار بياورد. معلّم است كه مى تواند ما را متديّن، با تقوا، پاكدامن، يا خداى ناكرده بى بندوبار بار بياورد. معلم چنين نقشى دارد. اين ارزش معلّم است؛ اين تأثير معلّم است؛ اين گره گشايى معلّم در مسائل عمده زندگى ما و نسل آينده ما و جامعه ما و كودكان ما و تاريخ آينده ماست. حال با اين نقشى كه معلّم دارد، جامعه، كشور، مردم، دولت و نظام بايد درباره مسأله معلّم چگونه فكر كنند؟ ما نمى خواهيم در اين صحبتهايى كه راجع به كارگران و معلّمان مى كنيم - تكليف را بار بردوش اين دو قشر كنيم؛ نه، همه مان تكليف داريم. مردم عادّى هم كه خارج از اين دو قشرند، نسبت به اينها تكليف دارند؛ دولت هم تكليف دارد؛ كلّ نظام تكليف دارد؛ مجلس تكليف دارد؛ همه در قبال اين دو قشر تكليف دارند. البته من نمى خواهم مسأله را فقط در بُعد معيشتى منحصر كنم. معيشت، يك ضرورت است؛ اما همه چيز نيست. آنچه مهمتر از مسأله معيشت است، قدرشناسى و ارزشگذارى است. بايد مقام معلّم در جامعه به گونه اى باشد كه اگر از يك جوان بپرسند شما مى خواهيد در آينده چكاره شويد، بگويد معلّم. كارگر بايد مقام و وضع و شرافتش طورى شود كه اگر به جوانى يا كودكى گفتند شما ارزش و منّت كدام قشر را بيشتر مى پذيريد، بگويد كارگر.
مردم بايد قدر كارِ كارگر را بدانند. البته اين را بدانيد كه خدا قدر مى داند: «و سيرى اللَّه عملكم و رسوله»(1)؛ خدا و پيامبر قدر مى دانند؛ كرام الكاتبين قدر مى داند. بدانيد كه پيش خدا و در ديوان الهى، لحظه اى از لحظات رنجهاى شما عزيزانِ من مغفولٌ عنه نمى ماند. آن دقايق آخر كار كه خسته هستيد، اما به خاطر تكليف قانونى و دينى اى كه داريد، همان دقايق را هم با جدّيت كار مى كنيد، آن را صاحب كار نمى فهمد، مدير نمى فهمد، رئيس آن كارخانه يا آن مدرسه ممكن است نفهمد؛ اما خداى متعال آن لحظات را هم براى شما ثبت مى كند. اينها ارزش است. خيال نكنيد كه اينها حواله به آينده است. البته حواله به آينده هم اگر قيامت باشد، خيلى مهمّ است. وقتى شب اوّل قبر باشد، همان آينده هم خيلى مهمّ است؛ اما فقط هم آن نيست. همينهاست كه كشور و نظام و جوانان را مى سازد. همينهاست كه مطهّرى درست مى كند. مطهّرى رضوان اللَّه تعالى عليه در دامان چند معلّمِ خوب پرورش يافته بود كه اوّلين آنها پدر خودش بود. بله؛ بعضى پدرها معلّمند؛ بهترين معلّمند. آن معلّم خوب، اين مرد بزرگ را پديد آورد. شهيد مطهّرى از پدر خود خيلى بالاتر و بزرگتر بود - من پدر بزرگوار ايشان را هم زيارت كرده بودم - مطهّرى انسان استثنايىِ برجسته اى در زمان خودش بود كه از مقام پدر خيلى بالاتر بود؛ اما آن پدر بود كه توانست اين مرد بزرگ را به وجود آورد و در دامان تربيتِ خود پرورش دهد. معلّمان او هم اين گونه بودند. مرحوم آقاى مطهّرى از معاشرت يك يا دو ماه رمضان خودش با مرحوم «آقانجفى قوچانى» آن مرد بزرگوارى كه «سياحت شرق» و «سياحت غرب» را نوشت، براى من نقل مى كرد. معلوم مى شد كه مقامات معنوى و تربيت و ممشا و منش آن مرد برروح مرحوم مطهرى رضوان اللَّه عليه تأثير گذاشته بود. مرحوم «علّامه طباطبايى» و مرحوم «حاج ميرزا على آقاى شيرازى» و ديگران و ديگران و در رأس همه امام بزرگوار نيز تأثيرات زيادى بر او گذاشته بودند. معلّم چنين كارهايى مى كند.
معلّمان عزيز! كارگران عزيز! كشور به شما احتياج دارد. بدانيد كه ممكن است هزاران نفر از شما با نام و نشان شناخته نشويد؛ اما تأثير يكايكتان در آينده اين كشور - نه آينده دور؛ بلكه همين ده سال و بيست سال ديگر - تأثير نمايانى خواهد بود. همه شما تأثير خواهيد داشت؛ بنابراين كار كنيد. نبى مكرّم صلوات اللَّه وسلامه عليه به اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام فرمودند: «ايّاك والكسل والضجر»(2)؛ از دو چيز پرهيز كن: يكى از ملالت و يكى از كسالت. ملالت، يعنى اين كه انسان حوصله كار نداشته باشد؛ كسالت هم يعنى تنبلى. همچنين از پيامبر اكرم نقل شده است: «رحم اللَّه امرء عمل عملاً فاتقنه»(3)؛ رحمت خدا بر آن انسانى كه كار خود را - هر كارى - محكم و متقن انجام دهد. بدانيد كه امروز دشمنان اين كشور، كه ديگر تبليغاتشان عليه اسلام، عليه ارزشهاى اسلامى، عليه انقلاب، عليه امام، عليه شخصيتها و عليه شهيد مطهّرى براى همه آشكار شده است - حالا مگر كسى نابينا باشد كه محيط فرهنگى را ببيند و اين دشمنيها را نبيند - اميد بسته اند به اين كه جامعه معلّم، جامعه كارگرى، جامعه دانشجويى، جامعه روحانى - اين جوامع حسّاس و مؤثّر جامعه - كار خودشان را انجام ندهند. اگر همه، كار خود را درست، متقن، كامل و از روى علم و دانايى انجام دهند، بدانيد كه اين كشور و نظام، متقن ترين و مستحكم ترين نظامى خواهد بود كه در اين قرنهايى كه ما مى شناسيم، در اين كشور بر سرِ كار آمده است و خواهد توانست در مقابل بزرگترين توطئه ها مقابله كند. اين حرفها، اين گفتنها، اين عملها، اين تبليغات، اين محاصره ها و اين توطئه ها، عليه ملتى كه با عزم راسخ ايستاده است و مى داند چه كار مى كند و مى فهمد چه كار مى خواهد بكند و هوشيارانه و با ايمان در كار خود مشغول عمل است، نمى توانند كارى بكنند.
من اميدوارم كه خداى متعال به همه شما توفيق دهد و مسؤولان عزيز را موفّق بدارد كه بتوانند كارهايى را كه بر عهده آنها و وظايفى را كه بر دوش آنهاست، به بهترين وجهى انجام دهند و همه قشرهاى ملت ايران، بخصوص دو قشر مهم و حسّاس كارگر و معلّم بتوانند ان شاءاللَّه در مقابل پروردگار و در تاريخ آينده كشور، همچنان كه تا به حال رو سفيد بوده اند، هميشه رو سفيد باقى بمانند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) توبه: 94
2) رياض السالكين، ج 2، ص 455؛ (حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام)
3) بحارالانوار: ج 22 ص 157