بسماللهالرحمنالرحيم
از همهي شما برادران و خواهران، مخصوصا آقايان علماي اعلام و خانوادههاي مكرم شهدا و جانبازان عزيز و خدمتگزاران به قشرهاي محروم، به خاطر اين اجتماع پرشور با محبتي كه تشكيل داديد، صميمانه متشكرم.
مسألهي تشخيص حق از باطل، يكي از آن مسايلي است كه در طول تاريخ بشر و تاريخ نبوتها، نقطهي دشوار زندگي انسانها به حساب ميآمده است. همه مايلند حق را تعقيب كنند و به آن عمل نمايند. همه مايلند از باطل اجتناب كنند. البته، غير از انسانهايي كه وجودشان به آتش قهر الهي تبديل شده است و مظهر شيطانند، عموم مردم و انسانهاي داراي عقل و انصاف و صفات انساني، ميخواهند از باطل اجتناب بكنند و به حق گرايش پيدا نمايند; اما تشخيص اينها، هميشه آسان نيست.
اميرالمؤمنين(عليهالصلاة و السلام) در يكي از خطبههايي كه دردمندي آن بزرگوار، در كلمات و جملات آن آشكار است، همين مطلب را بيان ميكنند. ميفرمايند: اگر حق صريح و خالص بود، كسي به شبهه نميافتاد و اگر باطل لخت و عريان ظاهر ميشد، كسي از آن تعقيب نميكرد. "ولكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولي الشيطان علي اوليائه". يعني دستهاي كجانديش و ترفندكار، قسمتي از حق را با باطل مخلوط ميكنند و لعابي از حق روي باطل ميدهند تا باطل قابل عرضه شود و براي مردم سادهلوح ، قابل قبول باشد. اينجاست كه شيطان بر دوستانش مستولي شده و حق مشتبه ميشود.
ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاريخ انبيا و در طول تاريخ اسلام بارها خوردهايم. شايد يكي از علل اين كه دوران اختناق در اين كشور طولاني شد و اقلا دو قرن استعمار در اين كشور حضور موذيانهيي داشت و ما مردم نتوانستيم آنچنان به دهان استعمار بكوبيم كه برود و نيايد، همين بود كه حق و باطل مشتبه ميشد و صريح نبود و صراط روشن براي مردم وجود نداشت. لذا چه در مشروطه و چه در قضاياي قبل و بعد آن، ما ملت ايران چوب اشتباه حق و باطل را خورديم.
البته، نهضت عظيم روحانيت و ملت به رهبري امام عظيمالشأن بزرگوار ما، شعارهايي را مطرح كرد كه نگذاشت حق و باطل با يكديگر ممزوج بشود. وقتي مردم در طول پانزده سال، بتدريج حق را شناختند و آن را از باطل جدا كردند، مسأله فيصله پيدا كرد. انقلاب پيروز شد و بعد از انقلاب هم، امام (رضوانالله تعالي عليه و اعليالله كلمته و مقامه) با آن دم عيسوي نگذاشتند حق با باطل ممزوج بشود.
اگر حق و باطل قابل امتزاج و اشتباهند، معياري براي تشخيص لازم است; چون ممكن نيست كه خداوند مردم را بدون معالم و نشانهها رها كند. اين معيار شناخت حق و باطل چيست؟ آن را بايد از قرآن و حديث و كلمات اوليا و بزرگان با دقت جستجو كرد. بايد معيار حق و باطل را شناخت. البته، در مواردي معيار كتاب و سنت مطرح ميشود. هر چه را ديديد كه بر طبق شرع است، حق ميباشد و هر چه بر خلاف شرع بود، باطل است. البته، در همه جا اين معيار براي همهي مردم قابل استفاده نيست; چون تشخيص شرع و خلاف شرع هم كار آساني نيست.
در سياستهاي كلي و امور عمومي جامعه، معيار ديگري هم هست و آن، خواست ومنافع و جهتگيري مصلحت مردم است. يعني هر كار و حركتي كه در جهت مصلحت و خواست مردم مسلمان و آگاه بود، حق است. در سياستهاي جهاني، اين يك معيار است.
امروز مسألهي لبنان، يك مسألهي اساسي و اسلامي است. علت اين هم كه ميبينيد مناديان و سخنگويان، به نام اسلام دربارهي مسايلي مثل مسألهي لبنان يا افغانستان و امثال آن حرف ميزنند و اقدام ميكنند و دل ميسوزانند، همين است كه مسأله در چارچوب مرزهاي يك ملت محدود نميشود. مسألهي لبنان، محدود به همان چند هزار كيلومتر زمين نيست; بلكه متعلق به همهي دنياي اسلام است. فشار روي لبنان، ناشي از اصرار استكبار بر حفظ دولت صهيونيستي است. آنها ميخواهند دولت صهيونيستي را از خشم روزافزون مسلمانان مبارز حفظ كنند. به همين خاطر، روي لبنان فشار ميآورند تا اين كشور را پشتوانهي اسرائيل غاصب قرار بدهند. بنابراين، مسأله يك مسألهي بينالملل اسلامي است كه به همهي مسلمانان مربوط است.
شما ميبينيد همهي قدرتمندان عالم، همان كساني كه در دنيا به دخالت در كشورها و اقدام عليه مصالح آنها شناخته شدهاند و استعمار را به وجود آوردند و جنگهاي خونين را به راه انداختند و ملتها را ذليل كردند و سرمايههاي مردم را نابود و ضايع كردند، در تلاشند تا به قول خودشان براي مسألهي لبنان راه حلي پيدا كنند. اين راه حل چيست؟ آيا راه حل مشكل مردم است يا راه حل مشكل استكبار؟ !چون در لبنان فقط مردم نيستند كه مشكل دارند; امريكا و دولتهاي مرتجع هم در لبنان بهخاطر بيداري مردم و شيوع و رواج تفكر اسلام ناب محمدي (صليالله عليه و آله و سلم) و اعتقاد مردم به مجاهدت و مبارزه و عدم سكوت و عدم ذلت، مشكل پيدا كردهاند. اين راه حلي كه ميخواهند پيدا كنند، راه حل كيست؟ آيا راه حل مشكل استكبار را ميخواهند جستجو كنند يا راه حل مشكل مردم را؟ اينجاست كه حق و باطل، ملاك و معيار و علامت پيدا ميكند.
اگر تلاشهايي كه انجام ميگيرد، براي حفظ سيادت ملي مردم لبنان و بيرون كردن اسرائيل و دور كردن دست امريكا و ديگر طمعورزان در آن كشور ميباشد، خوب و حق است. اگر به عكس، تلاشي كه ميشود و راه حلي كه جستجو ميگردد،براي تثبيت و تحكيم نظام طايفي و فرقهگرايانه و مرتجعانهي لبنان ميباشد، باطل است.
مرتجعترين نظامها در دنيا، نظامي است كه بر مبناي تبعيض ـ چه تبعيض نژادي، چه تبعيض قومي و چه تبعيض مذهبي ـ باشد. لبنان، يكي از همينهاست. كشوري كه ادعا ميكردند قلب تمدن كشورهاي عربي است، سيستم حكومتييي دارد كه با سيستم حكومتي آفريقاي جنوبي، خيلي تفاوت ندارد. در آن جا يك اقليت ـ به ناحق ـ بر اكثريت حكومت ميكند، در لبنان هم يك اقليت ماروني ـ به ناحق ـ بر اكثريتي كه يا سه برابر و يا دو برابر و نيم آنهايند ـ يعني مسلمانان ـ حكومت ميكند; آن هم حكومتي بر مبناي خيانت به وحدت و تماميت و استقلال لبنان و در خدمت هدفهاي صهيونيسم و حكومت صهيونيستي.
بنابراين، خير و صلاح و تمايل و مصلحت اكثريت مردم، ملاك شد. البته مصلحت اكثريت، درست مصلحت همه است. در بلند مدت اين گونه است. در كوتاه مدت، اگر ما مصلحت اكثريت را رعايت كرديم، هر چند خلاف مصلحت اقليت است; اما رعايت مصلحت اكثريت در يك كشور، در بلند مدت مصلحت همه ـ حتي مصلحت آن اقليت ـ است. اگر دقت كنيد، اين معنا آشكار خواهد شد.
پس، ميبينيد كه در سياستها و حكومتها ونظامها، ميل و صلاح و خواست و شوق مردم، يكي از ملاكات حقانيت است. نظام جمهوري اسلامي ايران، حكومتي است كه اين كشور را اداره ميكند. قبل از آن، دهها حكومت اين كشور را اداره كردند. ما كه ميگوييم اين حكومت حق است و آن حكومتها باطل بودند، غير از جنبهي اسلامي و پايبندي و تقيد مبنايي به اسلام در اين حكومت، مسألهي مصالح و خواست مردم مطرح است.
شما به حكومتهايي كه در طول اين چند صد سال در ايران بودهاند، از حكومت منحوس و وابسته و فاسد پهلوي تا حكومت ضعيف وابستهي بيعرضهي بيلياقت قاجاري تا حكومتهاي قبل از قاجار كه بعضي نام و نشان و عنوان فاتح هم دارند، نگاه كنيد، ببينيد در كداميك از اين حكومتها، آحاد ملت ايران نسبت به اولياي حكومت، احساس علقه و رابطه ميكردند. خواهيد ديد كه در هيچ كدام چنين وضعي وجود نداشته است. مردم جدا بودند، آنها هم جدا بودند. آنها سياست خارجي را تنظيم ميكردند و مردم هم خبر و علاقهيي به آن نداشتند.
كارها بر طبق مصالح مردم هم نبود. حتي كارهايي كه به وسيلهي حكومتها بهعنوان خدمت در اين كشور انجام ميشد، غالبا ـ مگر در موارد خيلي معدودي ـ به نفع و صلاح بيگانگان و يا همان اولياي حكومت فاسد بود. همين راهآهن سرتاسري كه در زمان رضاخان كشيده شد، تحقيقات هم بيگانگان و هم خوديها نشان ميدهد كه مسير اين راهآهن، صرفا به مصلحت انگليسيها و بر ضد مصلحت ملت ايران انتخاب شد. از اين قبيل كارها زياد بود. آنچه مطرح نبود، ميل و اراده و مصلحت و عواطف و علايق مردم بود. در حقيقت آنچه مطرح و ملاك بود، منفعت بيگانگان يا سردمداران فاسد قدرتمدار بود. لذا مردم هم نسبت به آنها رابطه و محبتي نداشتند و هر كدام از اين سلاطين يا سلسلههاي سابق كه از بين رفتند، رفتن آنها با خوشحالي مردم مواجه شد.
كساني كه يادشان است، ميدانند كه وقتي رضاخان رفته بود، مردم خوشحالي ميكردند. ما هم از بزرگترهاي خود، چنين چيزي را شنيدهايم. وقتي اين سلسلهي منحوس در ايران منقرض شد، شما ديديد كه مردم چه جشن عظيمي به راه انداختند كه آن جشن و خوشحالي، غير از خوشحالي پيروزي انقلاب بود. اين، يك چيز ديگر بود و آن، يك چيز ديگر. آن واقعه، مستقلا براي مردم شاديآور بود; چون مردم از اينها بيگانه بودند و بدشان ميآمد. اين، ملاك بطلان است. باطل بودن، يعني اين. رژيمي كه وقتي هست، مردم ناراحتند و وقتي ميرود، مردم خوشحالند; وقتي قدرت پيدا ميكند، مردم در فشار ميافتند و وقتي ضعيف ميشود، عليه او مشت گره ميكنند; اين رژيم، رژيم باطلي است.
نظامي كه آحاد مردم، خودشان دست به دست هم ميدهند و آن را بهوجود ميآورند و بعد با همهي وجود، به ايجاد كنندهي آن نظام عشق ميورزند نظام حقي است. اگر اين ابراز عشق مردم را در زمان حضرت امام (رضواناللهعليه) ميگفتيم، در آن وقت ياوهگوياني بودند كه بگويند: نخير، اين طور نيست، مردم به امام عشق نميورزند!! ليكن رحلت اين بزرگوار و آن حوادث عظيم، واقعيتها را نشان داد. ده سال و چند ماه، امام در ميان ما مردم زندگي كرد و در تمام اين لحظات، آحاد مردم به آن مرد بزرگ عشق ورزيدند و هر چه گفت، آن را دين خودشان دانستند و فريضهي الهي فرض كردند.
چنين نظامي، حق است و مردم او را ميخواهند; چون براي مردم است، نه بر مردم و چون آنها را به راه حق و هدايت ميكشاند; در حالي كه شما ميدانيد در اين ده سال، سختترين حوادث بر اين ملت وارد آمد. در همين ده سال، جنگ هشتسالهيي بر مردم وارد آمد و تحميل شد. چه قدر مردم شهيد دادند، چه قدر جوانان معلول و از سلامتي محروم شدند، چه قدر بر اثر فشار و محاصرهي اقتصادي دشمنان جهاني، از لحاظ وضع معيشت بر ضعفا و مردم سخت گذشت. در عين حال، عاشقترين عشاق امام و انقلاب، همان ضعفا بودند. چرا؟ چون ميدانستند كه راه درست است و فشارها هم ناشي از درستي راه ميباشد.
يك وقت در جرياني، امام بزرگوار (رضوانالله تعالي عليه) ميفرمودند كه وقتي دشمن از انسان تعريف كند و دشمني نكند، انسان در خودش شك ميكند. وقتي بدگويي ميكند و فشار ميآورد، انسان خوشحال ميشود و اطمينان پيدا ميكند كه راه درست است. اين كه دشمن فشار ميآورد و الان هم با كمال شدت فشار ميآورد، بهخاطر درستي راه است. اين حكومت ـ كه راهش درست است و براي مصلحت مردم و در خدمت آنهاست ـ حكومت حق است. ملاك حق و باطل، در اينجا معلوم ميشود.
لذا امام در تمام مدت دهساله، اصرار داشتند كه مردم بايد از دولت و مسؤولان دولتي و قوهي مجريه و قوهي قضاييه حمايت كنند. اين، به معناي آن نبود كه قوهي قضاييه يا قوهي مجريه يا مسؤولان دولتي آن روز، هيچ خطا و يا اشتباهي نداشتند. خير، هيچ انساني خالي از خطا نيست. اين، به معناي آن بود كه وقتي خط و راه درست است و حكومت در جهت صحيح حركت ميكند، دشمن فشار ميآورد و بنابراين، آحاد مردم به حمايت و پشتيباني از كساني كه اين كاروان عظيم را پيش ميبرند و هدايت و پشتيباني ميكنند، موظفند.
امروز هم، همانگونه است. من، به تبعيت از امام بزرگوارمان (رضوانالله تعالي عليه) اعلام ميكنم كه امروز حمايت و كمك به مسؤولان كشور، يك واجب و فريضهي شرعي است. همهي مسؤولان كشور ـ كساني كه اين بار سنگين را بر دوش گرفتند ـ شايستهي اين هستند كه مردم از آنها حمايت كنند. واجب است كه از رئيس جمهور و دولت و قوهي قضاييه حمايت شود. حمايت كنيد تا تقويت شوند و بتوانند توقعاتي را كه از آنها ميرود، برآورده كنند.
يك وقت، چند سال قبل از اين ـ سال 61 و شايد 62 ـ در مجلس شوراي اسلامي شركت كردم. در آن زمان، انتقاداتي از دولت در مجلس ميشد. من در آنجا گفتم كه يك گردنه و شيب بسيار تندي وجود دارد و اين ماشين هم با كمال فشار و نالهكنان از اينجا بالا ميرود. حالا شما توقع داريد كه مثلا سرعتش به صد برسد، ولي سرعت اين ماشين چهل است. علاجش چيست؟ آيا علاجش اين است كه يك سنگ برداريد و به ماشين بزنيد و بگوييد چرا سرعتت كم است؟! طبيعي است كه سرعتش كمتر خواهد شد. علاج اين است كه اگر ديديد سرعتش كم است، پشت ماشين دست بگذاريد و شما هم هل بدهيد تا به آن سرعت مورد نظر شما نزديك شود. عاقلانه و منصفانهاش اين است.
آن وقت، اين توصيه را به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ميكردم و امروز هم به همهي آحاد مردم و كساني كه نسبت به مسايل جامعه دلسوز و ذيعلاقهاند و حقيقتا مصلحت جامعه را دنبال ميكنند ـ كه اگر كسي دلسوز نباشد، حرف ما در او اثر هم نخواهد كرد ـ ميگويم كه پشتيباني و حمايت از قوهي مجريه و قوهي قضاييه و مسؤولان بالاي كشور لازم است و تضعيف آنها حرام ميباشد. همه بايد اين را رعايت كنند.
همهي شما برادران و خواهراني كه در اينجا تشريف داريد، تقريبا از جمله دستگاههايي هستيد كه در خدمت متن مردميد و من بايد از يكايك شما تشكر كنم. هم سازمان بهزيستي كه يكي از سنگينترين و سختترين كارها را بر دوش دارد و هم كميتهي امداد امام كه يكي از مباركترين نهادهاي انقلاب بعد از پيروزي انقلاب بودهاست و حقا و انصافا آثار بسيار خوبي را بيسروصدا داشته و بحمدالله هميشه هم مورد تأييد امام بزرگوار و فقيدمان (رضوانالله تعالي عليه) بوده است. بايد باز هم انشاءالله آن خدمات را دنبال كنند.
صندوقهاي قرضالحسنه، يكي از نهادهاي اسلامي اصيل هستند و من لازم ميدانم روي اين نكته تكيه كنم. قبلا هم در سال گذشته به مناسبتي در جمعي، دربارهي صندوقهاي قرضالحسنه صحبت كردم و الان هم لازم است اين نكته را بگويم كه صندوق قرضالحسنه، يك عمل اسلامي و يك حسنه است و اگر كسي به انجام اين كار اقدام كند و نيت خير داشته باشد، در صورتي كه سودجويي نخواهد بكند و از روشهاي غلط استفاده نكند (كه شنيدم در گوشه و كنار، بعضي از صندوقها اين كارها را ميكنند و صندوقهاي قرضالحسنه را بدنام ميكنند)، يكي از حسنات و انفاقهاي بزرگي است كه كسي انجام ميدهد. اين كار را دنبال كنيد.
قبل از پيروزي انقلاب، كساني كه تفكرات چپ و التقاطي داشتند، از اين كه كسي به فقرا و مستمندان كمك و احسان كند، ناراحت و ناراضي بودند. به ما ميگفتند: چرا وقتي كه زمستان ميشود، ميآيند به شما ذغال ميدهند كه به فقرا بدهيد و شما هم قبول ميكنيد و به آنها ميدهيد؟! آن وقت در مشهد معمول بود كه آدمهاي اهل خير ميآمدند و حوالههاي ذغال را به امثال ما ميدادند و ما هم به فقرا ميداديم كه بروند بگيرند و استفاده كنند. ميگفتند: چرا اين كار را ميكنيد؟! بگذاريد اينها سرما بخورند تا در سايهي سرما خوردن، از دستگاه عصباني بشوند و انقلاب جلو بيفتد !يك تحليل ابلهانهي غلط و متكي به تفكرات مادي، و درست دور از واقعيات و حقايق اسلامي.
آنها با احسان و همين كارهاي قرضالحسنه و امثال اينها هم مخالف بودند. همان وقت در روزهاي اختناق، بعضي از همين برادراني كه امروز هم ميبينم بحمدالله در كارهاي اين صندوقها هستند، در ابتدا چند صندوق و بعد بيشتر تشكيل دادند و اين كار در آن وقت، چه كمكهايي ميكرد. ما كه در جريان بوديم، ميفهميديم كه اين پولها به چه كساني قرضالحسنه داده ميشد و چه گرههايي را باز ميكرد.
تشكيل صندوق قرضالحسنه، كار بسيار خوبي است. البته، بعضيها موافق نيستند; ولي ما موافقيم و وجود اين صندوقها را مفيد ميدانيم. هيچ مشكل اقتصادي هم بر تشكيل صندوقهاي قرضالحسنه مترتب نيست كه بعضيها ميآمدند و ميگفتند فعاليت اين صندوقها تورمزاست و از اين قبيل. نه تورمزاست و نه مشكل اقتصادي ايجاد ميكند; بلكه چيز بسيار خوبي است. تورم را بانكها ـ كه در صورت نياز و احتياج، مجبورند نشر اسكناس بكنند ـ به طور ناگزير ايجاد ميكنند، نه صندوقهاي قرضالحسنه كه پول انبوه و انباشتهيي را از دست صاحبش ميكشند و در اينجا ميگذارند و به صد نفر آدم محتاج ميدهند. او هم اگر دستش بود، از اين پول استفاده ميكرد و آن را به گردش ميانداخت، اين بيچاره هم از آن پول استفاده ميكند و مريضش را ميبرد و درمان ميكند، يا براي زمستانش آذوقهيي ميخرد، يا لباس شب عيد بچههايش را تأمين ميكند. از لحاظ موازين و معيارهاي اقتصادي، هيچ اشكالي ندارد و اصلا مشكلي ايجاد نميكند; بلكه علاوه بر سد فقر فقرا و مستمندان در محدودهي خود، در جامعه خير هم ايجاد ميكند.
من، جدا از مسؤولان ذيربط ـ چه در وزارت اقتصاد و دارايي و چه در وزارت كشور و چه در جاهايي كه با اين صندوقهاي قرضالحسنه ارتباطي دارند ـ ميخواهم كه به توسعه و جريان صحيح اين صندوقها كمك كنند تا مردم استفاده نمايند. البته، آدمهاي بدخواهي هستند كه از همهي نامهاي نيك و لباسهاي مقدس و شعارهاي خوب و نيز از اين صندوقهاي قرضالحسنه سوء استفاده ميكنند. اينها را به دستگاه معرفي كنيد و نگذاريد ناشناخته بمانند و به سوءاستفادهي خود ادامه بدهند. مواظب باشيد كار را دقيق و صحيح و طبق مقرارت ـ آن چنان كه حقيقتا موجب فايده و صلاح مردم باشد ـ انجام بدهيد. خداوند انشاءالله به شما توفيق بدهد.
من، همچنين از برادران ديگري كه از ساير بخشها تشريف آوردند و نامشان در ذهن من نيست و مخصوصا از مردمي كه از نقاط دوردست تشريف آوردند، تشكر ميكنم. خداوند انشاءالله به همهي شما توفيق و خير بدهد و همهي ما را در راه انجام مسؤوليتهاي الهي و شرعي، با تأييدات خود مؤيد بفرمايد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
از همهي شما برادران و خواهران، مخصوصا آقايان علماي اعلام و خانوادههاي مكرم شهدا و جانبازان عزيز و خدمتگزاران به قشرهاي محروم، به خاطر اين اجتماع پرشور با محبتي كه تشكيل داديد، صميمانه متشكرم.
مسألهي تشخيص حق از باطل، يكي از آن مسايلي است كه در طول تاريخ بشر و تاريخ نبوتها، نقطهي دشوار زندگي انسانها به حساب ميآمده است. همه مايلند حق را تعقيب كنند و به آن عمل نمايند. همه مايلند از باطل اجتناب كنند. البته، غير از انسانهايي كه وجودشان به آتش قهر الهي تبديل شده است و مظهر شيطانند، عموم مردم و انسانهاي داراي عقل و انصاف و صفات انساني، ميخواهند از باطل اجتناب بكنند و به حق گرايش پيدا نمايند; اما تشخيص اينها، هميشه آسان نيست.
اميرالمؤمنين(عليهالصلاة و السلام) در يكي از خطبههايي كه دردمندي آن بزرگوار، در كلمات و جملات آن آشكار است، همين مطلب را بيان ميكنند. ميفرمايند: اگر حق صريح و خالص بود، كسي به شبهه نميافتاد و اگر باطل لخت و عريان ظاهر ميشد، كسي از آن تعقيب نميكرد. "ولكن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولي الشيطان علي اوليائه". يعني دستهاي كجانديش و ترفندكار، قسمتي از حق را با باطل مخلوط ميكنند و لعابي از حق روي باطل ميدهند تا باطل قابل عرضه شود و براي مردم سادهلوح ، قابل قبول باشد. اينجاست كه شيطان بر دوستانش مستولي شده و حق مشتبه ميشود.
ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاريخ انبيا و در طول تاريخ اسلام بارها خوردهايم. شايد يكي از علل اين كه دوران اختناق در اين كشور طولاني شد و اقلا دو قرن استعمار در اين كشور حضور موذيانهيي داشت و ما مردم نتوانستيم آنچنان به دهان استعمار بكوبيم كه برود و نيايد، همين بود كه حق و باطل مشتبه ميشد و صريح نبود و صراط روشن براي مردم وجود نداشت. لذا چه در مشروطه و چه در قضاياي قبل و بعد آن، ما ملت ايران چوب اشتباه حق و باطل را خورديم.
البته، نهضت عظيم روحانيت و ملت به رهبري امام عظيمالشأن بزرگوار ما، شعارهايي را مطرح كرد كه نگذاشت حق و باطل با يكديگر ممزوج بشود. وقتي مردم در طول پانزده سال، بتدريج حق را شناختند و آن را از باطل جدا كردند، مسأله فيصله پيدا كرد. انقلاب پيروز شد و بعد از انقلاب هم، امام (رضوانالله تعالي عليه و اعليالله كلمته و مقامه) با آن دم عيسوي نگذاشتند حق با باطل ممزوج بشود.
اگر حق و باطل قابل امتزاج و اشتباهند، معياري براي تشخيص لازم است; چون ممكن نيست كه خداوند مردم را بدون معالم و نشانهها رها كند. اين معيار شناخت حق و باطل چيست؟ آن را بايد از قرآن و حديث و كلمات اوليا و بزرگان با دقت جستجو كرد. بايد معيار حق و باطل را شناخت. البته، در مواردي معيار كتاب و سنت مطرح ميشود. هر چه را ديديد كه بر طبق شرع است، حق ميباشد و هر چه بر خلاف شرع بود، باطل است. البته، در همه جا اين معيار براي همهي مردم قابل استفاده نيست; چون تشخيص شرع و خلاف شرع هم كار آساني نيست.
در سياستهاي كلي و امور عمومي جامعه، معيار ديگري هم هست و آن، خواست ومنافع و جهتگيري مصلحت مردم است. يعني هر كار و حركتي كه در جهت مصلحت و خواست مردم مسلمان و آگاه بود، حق است. در سياستهاي جهاني، اين يك معيار است.
امروز مسألهي لبنان، يك مسألهي اساسي و اسلامي است. علت اين هم كه ميبينيد مناديان و سخنگويان، به نام اسلام دربارهي مسايلي مثل مسألهي لبنان يا افغانستان و امثال آن حرف ميزنند و اقدام ميكنند و دل ميسوزانند، همين است كه مسأله در چارچوب مرزهاي يك ملت محدود نميشود. مسألهي لبنان، محدود به همان چند هزار كيلومتر زمين نيست; بلكه متعلق به همهي دنياي اسلام است. فشار روي لبنان، ناشي از اصرار استكبار بر حفظ دولت صهيونيستي است. آنها ميخواهند دولت صهيونيستي را از خشم روزافزون مسلمانان مبارز حفظ كنند. به همين خاطر، روي لبنان فشار ميآورند تا اين كشور را پشتوانهي اسرائيل غاصب قرار بدهند. بنابراين، مسأله يك مسألهي بينالملل اسلامي است كه به همهي مسلمانان مربوط است.
شما ميبينيد همهي قدرتمندان عالم، همان كساني كه در دنيا به دخالت در كشورها و اقدام عليه مصالح آنها شناخته شدهاند و استعمار را به وجود آوردند و جنگهاي خونين را به راه انداختند و ملتها را ذليل كردند و سرمايههاي مردم را نابود و ضايع كردند، در تلاشند تا به قول خودشان براي مسألهي لبنان راه حلي پيدا كنند. اين راه حل چيست؟ آيا راه حل مشكل مردم است يا راه حل مشكل استكبار؟ !چون در لبنان فقط مردم نيستند كه مشكل دارند; امريكا و دولتهاي مرتجع هم در لبنان بهخاطر بيداري مردم و شيوع و رواج تفكر اسلام ناب محمدي (صليالله عليه و آله و سلم) و اعتقاد مردم به مجاهدت و مبارزه و عدم سكوت و عدم ذلت، مشكل پيدا كردهاند. اين راه حلي كه ميخواهند پيدا كنند، راه حل كيست؟ آيا راه حل مشكل استكبار را ميخواهند جستجو كنند يا راه حل مشكل مردم را؟ اينجاست كه حق و باطل، ملاك و معيار و علامت پيدا ميكند.
اگر تلاشهايي كه انجام ميگيرد، براي حفظ سيادت ملي مردم لبنان و بيرون كردن اسرائيل و دور كردن دست امريكا و ديگر طمعورزان در آن كشور ميباشد، خوب و حق است. اگر به عكس، تلاشي كه ميشود و راه حلي كه جستجو ميگردد،براي تثبيت و تحكيم نظام طايفي و فرقهگرايانه و مرتجعانهي لبنان ميباشد، باطل است.
مرتجعترين نظامها در دنيا، نظامي است كه بر مبناي تبعيض ـ چه تبعيض نژادي، چه تبعيض قومي و چه تبعيض مذهبي ـ باشد. لبنان، يكي از همينهاست. كشوري كه ادعا ميكردند قلب تمدن كشورهاي عربي است، سيستم حكومتييي دارد كه با سيستم حكومتي آفريقاي جنوبي، خيلي تفاوت ندارد. در آن جا يك اقليت ـ به ناحق ـ بر اكثريت حكومت ميكند، در لبنان هم يك اقليت ماروني ـ به ناحق ـ بر اكثريتي كه يا سه برابر و يا دو برابر و نيم آنهايند ـ يعني مسلمانان ـ حكومت ميكند; آن هم حكومتي بر مبناي خيانت به وحدت و تماميت و استقلال لبنان و در خدمت هدفهاي صهيونيسم و حكومت صهيونيستي.
بنابراين، خير و صلاح و تمايل و مصلحت اكثريت مردم، ملاك شد. البته مصلحت اكثريت، درست مصلحت همه است. در بلند مدت اين گونه است. در كوتاه مدت، اگر ما مصلحت اكثريت را رعايت كرديم، هر چند خلاف مصلحت اقليت است; اما رعايت مصلحت اكثريت در يك كشور، در بلند مدت مصلحت همه ـ حتي مصلحت آن اقليت ـ است. اگر دقت كنيد، اين معنا آشكار خواهد شد.
پس، ميبينيد كه در سياستها و حكومتها ونظامها، ميل و صلاح و خواست و شوق مردم، يكي از ملاكات حقانيت است. نظام جمهوري اسلامي ايران، حكومتي است كه اين كشور را اداره ميكند. قبل از آن، دهها حكومت اين كشور را اداره كردند. ما كه ميگوييم اين حكومت حق است و آن حكومتها باطل بودند، غير از جنبهي اسلامي و پايبندي و تقيد مبنايي به اسلام در اين حكومت، مسألهي مصالح و خواست مردم مطرح است.
شما به حكومتهايي كه در طول اين چند صد سال در ايران بودهاند، از حكومت منحوس و وابسته و فاسد پهلوي تا حكومت ضعيف وابستهي بيعرضهي بيلياقت قاجاري تا حكومتهاي قبل از قاجار كه بعضي نام و نشان و عنوان فاتح هم دارند، نگاه كنيد، ببينيد در كداميك از اين حكومتها، آحاد ملت ايران نسبت به اولياي حكومت، احساس علقه و رابطه ميكردند. خواهيد ديد كه در هيچ كدام چنين وضعي وجود نداشته است. مردم جدا بودند، آنها هم جدا بودند. آنها سياست خارجي را تنظيم ميكردند و مردم هم خبر و علاقهيي به آن نداشتند.
كارها بر طبق مصالح مردم هم نبود. حتي كارهايي كه به وسيلهي حكومتها بهعنوان خدمت در اين كشور انجام ميشد، غالبا ـ مگر در موارد خيلي معدودي ـ به نفع و صلاح بيگانگان و يا همان اولياي حكومت فاسد بود. همين راهآهن سرتاسري كه در زمان رضاخان كشيده شد، تحقيقات هم بيگانگان و هم خوديها نشان ميدهد كه مسير اين راهآهن، صرفا به مصلحت انگليسيها و بر ضد مصلحت ملت ايران انتخاب شد. از اين قبيل كارها زياد بود. آنچه مطرح نبود، ميل و اراده و مصلحت و عواطف و علايق مردم بود. در حقيقت آنچه مطرح و ملاك بود، منفعت بيگانگان يا سردمداران فاسد قدرتمدار بود. لذا مردم هم نسبت به آنها رابطه و محبتي نداشتند و هر كدام از اين سلاطين يا سلسلههاي سابق كه از بين رفتند، رفتن آنها با خوشحالي مردم مواجه شد.
كساني كه يادشان است، ميدانند كه وقتي رضاخان رفته بود، مردم خوشحالي ميكردند. ما هم از بزرگترهاي خود، چنين چيزي را شنيدهايم. وقتي اين سلسلهي منحوس در ايران منقرض شد، شما ديديد كه مردم چه جشن عظيمي به راه انداختند كه آن جشن و خوشحالي، غير از خوشحالي پيروزي انقلاب بود. اين، يك چيز ديگر بود و آن، يك چيز ديگر. آن واقعه، مستقلا براي مردم شاديآور بود; چون مردم از اينها بيگانه بودند و بدشان ميآمد. اين، ملاك بطلان است. باطل بودن، يعني اين. رژيمي كه وقتي هست، مردم ناراحتند و وقتي ميرود، مردم خوشحالند; وقتي قدرت پيدا ميكند، مردم در فشار ميافتند و وقتي ضعيف ميشود، عليه او مشت گره ميكنند; اين رژيم، رژيم باطلي است.
نظامي كه آحاد مردم، خودشان دست به دست هم ميدهند و آن را بهوجود ميآورند و بعد با همهي وجود، به ايجاد كنندهي آن نظام عشق ميورزند نظام حقي است. اگر اين ابراز عشق مردم را در زمان حضرت امام (رضواناللهعليه) ميگفتيم، در آن وقت ياوهگوياني بودند كه بگويند: نخير، اين طور نيست، مردم به امام عشق نميورزند!! ليكن رحلت اين بزرگوار و آن حوادث عظيم، واقعيتها را نشان داد. ده سال و چند ماه، امام در ميان ما مردم زندگي كرد و در تمام اين لحظات، آحاد مردم به آن مرد بزرگ عشق ورزيدند و هر چه گفت، آن را دين خودشان دانستند و فريضهي الهي فرض كردند.
چنين نظامي، حق است و مردم او را ميخواهند; چون براي مردم است، نه بر مردم و چون آنها را به راه حق و هدايت ميكشاند; در حالي كه شما ميدانيد در اين ده سال، سختترين حوادث بر اين ملت وارد آمد. در همين ده سال، جنگ هشتسالهيي بر مردم وارد آمد و تحميل شد. چه قدر مردم شهيد دادند، چه قدر جوانان معلول و از سلامتي محروم شدند، چه قدر بر اثر فشار و محاصرهي اقتصادي دشمنان جهاني، از لحاظ وضع معيشت بر ضعفا و مردم سخت گذشت. در عين حال، عاشقترين عشاق امام و انقلاب، همان ضعفا بودند. چرا؟ چون ميدانستند كه راه درست است و فشارها هم ناشي از درستي راه ميباشد.
يك وقت در جرياني، امام بزرگوار (رضوانالله تعالي عليه) ميفرمودند كه وقتي دشمن از انسان تعريف كند و دشمني نكند، انسان در خودش شك ميكند. وقتي بدگويي ميكند و فشار ميآورد، انسان خوشحال ميشود و اطمينان پيدا ميكند كه راه درست است. اين كه دشمن فشار ميآورد و الان هم با كمال شدت فشار ميآورد، بهخاطر درستي راه است. اين حكومت ـ كه راهش درست است و براي مصلحت مردم و در خدمت آنهاست ـ حكومت حق است. ملاك حق و باطل، در اينجا معلوم ميشود.
لذا امام در تمام مدت دهساله، اصرار داشتند كه مردم بايد از دولت و مسؤولان دولتي و قوهي مجريه و قوهي قضاييه حمايت كنند. اين، به معناي آن نبود كه قوهي قضاييه يا قوهي مجريه يا مسؤولان دولتي آن روز، هيچ خطا و يا اشتباهي نداشتند. خير، هيچ انساني خالي از خطا نيست. اين، به معناي آن بود كه وقتي خط و راه درست است و حكومت در جهت صحيح حركت ميكند، دشمن فشار ميآورد و بنابراين، آحاد مردم به حمايت و پشتيباني از كساني كه اين كاروان عظيم را پيش ميبرند و هدايت و پشتيباني ميكنند، موظفند.
امروز هم، همانگونه است. من، به تبعيت از امام بزرگوارمان (رضوانالله تعالي عليه) اعلام ميكنم كه امروز حمايت و كمك به مسؤولان كشور، يك واجب و فريضهي شرعي است. همهي مسؤولان كشور ـ كساني كه اين بار سنگين را بر دوش گرفتند ـ شايستهي اين هستند كه مردم از آنها حمايت كنند. واجب است كه از رئيس جمهور و دولت و قوهي قضاييه حمايت شود. حمايت كنيد تا تقويت شوند و بتوانند توقعاتي را كه از آنها ميرود، برآورده كنند.
يك وقت، چند سال قبل از اين ـ سال 61 و شايد 62 ـ در مجلس شوراي اسلامي شركت كردم. در آن زمان، انتقاداتي از دولت در مجلس ميشد. من در آنجا گفتم كه يك گردنه و شيب بسيار تندي وجود دارد و اين ماشين هم با كمال فشار و نالهكنان از اينجا بالا ميرود. حالا شما توقع داريد كه مثلا سرعتش به صد برسد، ولي سرعت اين ماشين چهل است. علاجش چيست؟ آيا علاجش اين است كه يك سنگ برداريد و به ماشين بزنيد و بگوييد چرا سرعتت كم است؟! طبيعي است كه سرعتش كمتر خواهد شد. علاج اين است كه اگر ديديد سرعتش كم است، پشت ماشين دست بگذاريد و شما هم هل بدهيد تا به آن سرعت مورد نظر شما نزديك شود. عاقلانه و منصفانهاش اين است.
آن وقت، اين توصيه را به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ميكردم و امروز هم به همهي آحاد مردم و كساني كه نسبت به مسايل جامعه دلسوز و ذيعلاقهاند و حقيقتا مصلحت جامعه را دنبال ميكنند ـ كه اگر كسي دلسوز نباشد، حرف ما در او اثر هم نخواهد كرد ـ ميگويم كه پشتيباني و حمايت از قوهي مجريه و قوهي قضاييه و مسؤولان بالاي كشور لازم است و تضعيف آنها حرام ميباشد. همه بايد اين را رعايت كنند.
همهي شما برادران و خواهراني كه در اينجا تشريف داريد، تقريبا از جمله دستگاههايي هستيد كه در خدمت متن مردميد و من بايد از يكايك شما تشكر كنم. هم سازمان بهزيستي كه يكي از سنگينترين و سختترين كارها را بر دوش دارد و هم كميتهي امداد امام كه يكي از مباركترين نهادهاي انقلاب بعد از پيروزي انقلاب بودهاست و حقا و انصافا آثار بسيار خوبي را بيسروصدا داشته و بحمدالله هميشه هم مورد تأييد امام بزرگوار و فقيدمان (رضوانالله تعالي عليه) بوده است. بايد باز هم انشاءالله آن خدمات را دنبال كنند.
صندوقهاي قرضالحسنه، يكي از نهادهاي اسلامي اصيل هستند و من لازم ميدانم روي اين نكته تكيه كنم. قبلا هم در سال گذشته به مناسبتي در جمعي، دربارهي صندوقهاي قرضالحسنه صحبت كردم و الان هم لازم است اين نكته را بگويم كه صندوق قرضالحسنه، يك عمل اسلامي و يك حسنه است و اگر كسي به انجام اين كار اقدام كند و نيت خير داشته باشد، در صورتي كه سودجويي نخواهد بكند و از روشهاي غلط استفاده نكند (كه شنيدم در گوشه و كنار، بعضي از صندوقها اين كارها را ميكنند و صندوقهاي قرضالحسنه را بدنام ميكنند)، يكي از حسنات و انفاقهاي بزرگي است كه كسي انجام ميدهد. اين كار را دنبال كنيد.
قبل از پيروزي انقلاب، كساني كه تفكرات چپ و التقاطي داشتند، از اين كه كسي به فقرا و مستمندان كمك و احسان كند، ناراحت و ناراضي بودند. به ما ميگفتند: چرا وقتي كه زمستان ميشود، ميآيند به شما ذغال ميدهند كه به فقرا بدهيد و شما هم قبول ميكنيد و به آنها ميدهيد؟! آن وقت در مشهد معمول بود كه آدمهاي اهل خير ميآمدند و حوالههاي ذغال را به امثال ما ميدادند و ما هم به فقرا ميداديم كه بروند بگيرند و استفاده كنند. ميگفتند: چرا اين كار را ميكنيد؟! بگذاريد اينها سرما بخورند تا در سايهي سرما خوردن، از دستگاه عصباني بشوند و انقلاب جلو بيفتد !يك تحليل ابلهانهي غلط و متكي به تفكرات مادي، و درست دور از واقعيات و حقايق اسلامي.
آنها با احسان و همين كارهاي قرضالحسنه و امثال اينها هم مخالف بودند. همان وقت در روزهاي اختناق، بعضي از همين برادراني كه امروز هم ميبينم بحمدالله در كارهاي اين صندوقها هستند، در ابتدا چند صندوق و بعد بيشتر تشكيل دادند و اين كار در آن وقت، چه كمكهايي ميكرد. ما كه در جريان بوديم، ميفهميديم كه اين پولها به چه كساني قرضالحسنه داده ميشد و چه گرههايي را باز ميكرد.
تشكيل صندوق قرضالحسنه، كار بسيار خوبي است. البته، بعضيها موافق نيستند; ولي ما موافقيم و وجود اين صندوقها را مفيد ميدانيم. هيچ مشكل اقتصادي هم بر تشكيل صندوقهاي قرضالحسنه مترتب نيست كه بعضيها ميآمدند و ميگفتند فعاليت اين صندوقها تورمزاست و از اين قبيل. نه تورمزاست و نه مشكل اقتصادي ايجاد ميكند; بلكه چيز بسيار خوبي است. تورم را بانكها ـ كه در صورت نياز و احتياج، مجبورند نشر اسكناس بكنند ـ به طور ناگزير ايجاد ميكنند، نه صندوقهاي قرضالحسنه كه پول انبوه و انباشتهيي را از دست صاحبش ميكشند و در اينجا ميگذارند و به صد نفر آدم محتاج ميدهند. او هم اگر دستش بود، از اين پول استفاده ميكرد و آن را به گردش ميانداخت، اين بيچاره هم از آن پول استفاده ميكند و مريضش را ميبرد و درمان ميكند، يا براي زمستانش آذوقهيي ميخرد، يا لباس شب عيد بچههايش را تأمين ميكند. از لحاظ موازين و معيارهاي اقتصادي، هيچ اشكالي ندارد و اصلا مشكلي ايجاد نميكند; بلكه علاوه بر سد فقر فقرا و مستمندان در محدودهي خود، در جامعه خير هم ايجاد ميكند.
من، جدا از مسؤولان ذيربط ـ چه در وزارت اقتصاد و دارايي و چه در وزارت كشور و چه در جاهايي كه با اين صندوقهاي قرضالحسنه ارتباطي دارند ـ ميخواهم كه به توسعه و جريان صحيح اين صندوقها كمك كنند تا مردم استفاده نمايند. البته، آدمهاي بدخواهي هستند كه از همهي نامهاي نيك و لباسهاي مقدس و شعارهاي خوب و نيز از اين صندوقهاي قرضالحسنه سوء استفاده ميكنند. اينها را به دستگاه معرفي كنيد و نگذاريد ناشناخته بمانند و به سوءاستفادهي خود ادامه بدهند. مواظب باشيد كار را دقيق و صحيح و طبق مقرارت ـ آن چنان كه حقيقتا موجب فايده و صلاح مردم باشد ـ انجام بدهيد. خداوند انشاءالله به شما توفيق بدهد.
من، همچنين از برادران ديگري كه از ساير بخشها تشريف آوردند و نامشان در ذهن من نيست و مخصوصا از مردمي كه از نقاط دوردست تشريف آوردند، تشكر ميكنم. خداوند انشاءالله به همهي شما توفيق و خير بدهد و همهي ما را در راه انجام مسؤوليتهاي الهي و شرعي، با تأييدات خود مؤيد بفرمايد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته