بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهدييّن المعصومين. سيما بقيةالله في الارضين.
خداوند متعال را سپاسگزارم که توفيق عنايت فرمود امسال در زير انوار مرقد مطهّر حضرت ثامن الحُجج عليه آلاف التّحية والثناء، آغاز سال شمسي هجري را در خدمت شما برادران و خواهران مشهدي و نيز زائران محترم اين آستان مبارک باشم. عيد سعيد نوروز را به همه شما تبريک عرض مي کنم و اميدوارم ان شاءالله با استضائه از اين انوار مقدّسه و مانند اوّلين روز سال که بحمدالله با ياد خدا و اولياي خدا گذشت، همه سالتان به انوار توحيد و ولايت و انوار معنوي دين مطهّر و مقدّس اسلام و تعاليم ائمّه عليهم السّلام منوّر باشد.
در ابتدا مطلبي درباره عيد نوروز عرض کنم. به نظر من آنچه که ملت ايران در باب عيد نوروز انجام داده است، يکي از زيباترين و شايسته ترين کارهايي است که مي شود با يک مراسم تاريخي و سنّتي انجام داد. اوّلِ سال شمسي ما ايرانيها، - يعني اوّل بهار - عيد نوروز است. اوّلاً ملت ايران افتخار دارد که سال شمسي او هم سال هجري است؛ يعني همچنان که سال قمري ما - که سال 1418 است - از مبدأ هجرت خاتم الانبياء عليه و علي آله الصّلاة والسّلام است، سال شمسي ما هم از مبدأ هجرت است. بقيه ملتهاي مسلمان براي سال شمسي خود، از سال ميلادي استفاده مي کنند؛ ولي ما ايرانيها، هجرت نبي اکرم را، هم مبدأ سال قمري قرار داديم، هم مبدأ سال شمسي.
اين، مطلبِ اوّل که به نظر من نشانگر هنر و عشق و علاقه ايراني به تعاليم مقدّس اسلام و به آثار مطهّر و مقدّس نبوي است. در ضمن، اوّلِ سال را اوّلِ فصل بهار انتخاب کرده ايم، در حالي که مسيحيان، اوّلِ زمستان را اوّلِ سال قرار مي دهند! البته فرق آنها با ما اين است که ولادت حضرت مسيح، تاريخ مشخّصي ندارد و يک مطلب حدسي است؛ در حالي که هجرت نبي مکرّم اسلام، از نظر تاريخي کاملاً دقيق و مشخّص است. به هر حال ما اوّلِ بهار را اوّلِ سال خودمان قرار داده ايم که اين هم يک ذوق و سليقه ايراني است. اوّلِ بهار، اوّلِ رويش طبيعت، اوّلِ بيداري باغ و راغ و بوستان و اوّلِ بالندگي همه موجودات زنده است. اين بهتر از زمستان است که وقت مردن و انجماد طبيعت و گياه و نباتات است.
در تعاليم اسلام نکته اي وجود دارد که خوب است برادران و خواهران به آن توجّه کنند. اسلام با سنّتهايي که از قبل از اسلام باقي مانده است، دو نوع رفتار مي کند. اوّلاً بعضي سنّتهاي غلط را به کلّي از بين مي برد و نابود مي کند؛ چون سنّتهاي درستي نيست. مثل اين که عربها قبل از اسلام، دختران خودشان را نگه نمي داشتند، يا بيشترِ ملتهاي غيرمسلمان، جنس زن را تحقير و اهانت مي کردند! اسلام اين سنّت را به کلّي از بين برد؛ چون به کلّي غلط بود.
ثانياً اسلام بعضي از سنّتها را از بين نبرده است. کالبد سنّت را نگه داشته و محتوا و روح آن را عوض کرده است؛ مثل بسياري از اعمال و مراسم حج. اين طوافي را که ملاحظه مي کنيد، قبل از اسلام هم بود؛ منتها محتواي طواف، محتواي شرک بود! اسلام آمد و اين عمل را از محتواي شرک آلود، خالي و از محتواي توحيد پُر کرد. طواف در آن زمان، مظهر گرايش انسان به آلهه و اربابِ ادّعايي و پنداري بود؛ آن را تغيير داد و مظهر ارادت انسان به مرکز عالم وجود - يعني حضرت حق متعال و وجود مقدّس پروردگار - قرار داد. ظاهر را نگه داشت و باطن را عوض کرد.
اسلام در بسياري از مواقع، با سنّتها اين کار را مي کند. مردم ما عينِ همين کار را با نوروز کردند؛ نوروز را نگه داشتند و محتواي آن را عوض کردند. نوروز در ايران، جشني در خدمت حکومتهاي استبدادي قبل از اسلام بود! به همين خاطر است که «نوروز باستاني»، «نوروز باستاني» مي گويند! «نوروز» اش خوب است، ولي «باستاني» اش بد است! «باستاني» يعني اين که همه اين جشنهاي دوره سال - مثل جشن «نوروز»، يا جشن «مهرگان»، يا جشنهاي ديگري نظير «خردادگان»، «مردادگان» و جشنهاي گوناگوني که قبل از اسلام بوده است - در خدمت حکومتهاي استبدادي و سلطنتهاي پوسيده دوران جاهليت ايران بود! محتواي نوروز، محتواي مردمي و خدايي نبود؛ توجّه و ارادت به حضرت حق در آن نبود؛ جهات عاطفي و انساني و مردمي در نوروز نبود! ملت ايران نوروز را نگه داشتند؛ اما محتواي آن را عوض کردند. اين محتواي امروز نوروز ايراني، غير از محتواي باستاني است.
نوروز براي ملت ما، امروز عبارت است از اوّلاً : توجّه مردم به خدا. اوّلِ تحويلِ سال که مي شود، مردم دعا مي خوانند، «يا محوّل الحول والاحوال» مي گويند، آغاز سال را با ياد خدا شروع مي کنند، توجّه خود را به خدا زياد مي کنند. اين، ارزش است. ثانياً نوروز را بهانه اي براي ديد و بازديد و رفع کدورتها و کينه ها و محبّت به يکديگر قرار مي دهند. اين همان برادري و عطوفت اسلامي و همان صله رحم اسلام است؛ بسيار خوب است. ضمناً نوروز را بهانه اي براي زيارت اعتاب مقدّسه قرار مي دهند؛ به مشهد مسافرت مي کنند - که هميشه يکي از پرجمعيت ترين اوقات سال در مشهد مقدّس، اوقات عيد نوروز بوده است - اين بسيار خوب است.
پس مي بينيد که نوروز را نگه داشتند، محتواي آن را که غلط بود، به محتواي صحيح و درست تبديل کردند. اين هنر ملت ايران و ذوق و سليقه ايراني مسلمان است. ما عيد نوروز را از ديدگاه کساني که با اسلام سر و کار دارند، تأييد مي کنيم. عيد نوروز، چيز خوبي است. وسيله اي است که با آن دلها شاد مي شود، انسانها با يکديگر ارتباط برقرار مي کنند، صله رحم و صله احباب مي کنند؛ چون دوستان و رفقا هم مثل ارحام، احتياج به صله دارند. انسان بايد با ارحام صله کند، بايد با دوستان و رفقا هم صله کند؛ يعني ارتباط برقرار کند. اين، ارتباط عيد نوروز است که بسيار خوب است.
يک نکته اساسي در نوروز هست که در روايات ما به آن توجّه شده است. من مايلم شما عزيزاني که امروز در اين صحن و در صحنهاي ديگر و مراکز آستان قدس رضوي هستيد - اجتماع عظيم مردم - و اين سخن را مي شنويد، به آن توجّه کنيد. هر يک از آحاد ملت ايران هم که مي شنود، به آن توجّه کند.
نوروز، يعني روز نو. در روايات ما - بخصوص همان روايت معروفِ «معلّي بن خنيس» - به اين نکته توجّه شده است. معلّي بن خنيس که يکي از رُوات برجسته اصحاب است و به نظر ما «ثقه» است، جزو شخصيتهاي برجسته و صاحب راز خاندان پيغمبر محسوب مي شود. او در کنار امام صادق عليه الصّلاة والسّلام زندگي خود را گذرانده و بعد هم به شهادت رسيده است. معلّي بن خنيس - با اين خصوصيات - خدمت حضرت مي رود؛ اتفاقاً روز «نوروز» بوده است - در تعبيرات عربي، «نوروز» را تعريب مي کنند و «نيروز» مي گويند حضرت به او مي فرمايند : «أتدري ماالنيروز؟» آيا مي داني نوروز چيست؟
بعضي خيال مي کنند که حضرت در اين روايت، تاريخ بيان کرده است! که در اين روز، هبوط آدم اتّفاق افتاد، قضيه نوح اتّفاق افتاد، ولايت اميرالمؤمنين عليه السّلام اتّفاق افتاد و چه و چه. برداشت من از اين روايت، اين نيست. من اين طور مي فهمم که حضرت، «روز نو» را معنا مي کنند. منظور اين است: امروز را که مردم، «نوروز» گذاشته اند، يعني روزِ نو! روزِ نو يعني چه؟ همه روزهاي خدا مثل هم است؛ کدام روز مي تواند «نو» باشد؟
شرط دارد. روزي که در آن اتّفاق بزرگي افتاده باشد، نوروز است. روزي که شما در آن بتوانيد اتّفاق بزرگي را محقَّق کنيد، نوروز است. بعد، خود حضرت مثال مي زنند و مي فرمايند: آن روزي که جناب آدم و حوّا، پا بر روي زمين گذاشتند، نوروز بود؛ براي بني آدم و نوع بشر، روز نويي بود. روزي که حضرت نوح - بعد از توفان عالمگير - کشتي خود را به ساحل نجات رساند، «نوروز» است؛ روز نويي است و داستان تازه اي در زندگي بشر آغاز شده است. روزي که قرآن بر پيغمبر نازل شد، روز نويي براي بشريت است - حقيقت قضيه همين است؛ روزي که قرآن براي بشر نازل مي شود، مقطعي در تاريخ است که براي انسانها روز نو است - روزي هم که اميرالمؤمنين عليه السّلام به ولايت انتخاب شد، روز نو است.
اينها همه، «نوروز» است؛ چه از لحاظ تاريخ شمسي، با اوّلِ ماه «حَمَل» مطابق باشد يا نباشد. اين نيست که حضرت بخواهند بفرمايند که اين قضايا، روز اوّلِ «حَمَل» - روز اوّلِ فروردين - اتّفاق افتاده است؛ نخير. بحث اين است که هر روزي که اين طور خصوصياتي در آن اتّفاق بيفتد، روز نو و «نوروز» است؛ چه اوّل فروردين، چه هر روز ديگري از اوقات سال باشد.
خوب؛ من حالا به شما عرض مي کنم. روزي که انقلاب پيروز شد «نوروز» است، روز نويي بود. روزي که امام وارد اين کشور شد، براي ما نوروز بود. روز فتوحات عظيم اين جوانان مؤمن و اين ايثارگران ما در جبهه نبرد - عليه نظامياني که از «ناتو» و «ورشو» و امريکا و شوروي و خيلي از مراکز ديگرِ قدرت تغذيه مي شدند - روز پيروزي جوانان ما - با ايمانشان - بر آنها «نوروز» است؛ روز نو است.
حال اگر شما مي خواهيد روز اوّلِ فروردين را هم براي خودتان روز «نو» و نوروز قرار دهيد، شرط دارد. شرطش اين است که کاري کنيد و حرکتي انجام دهيد؛ حادثه اي بيافرينيد. آن حادثه در کجاست؟ در درون خود شما! «يا مقلّب القلوب والابصار. يا مدبّرالليل والنّهار. يا محوّل الحول والاحوال. حوّل حالنا الي احسن الحال» . اگر حال خود را عوض کرديد، اگر توانستيد گوهر انساني خود را درخشانتر کنيد، حقيقتاً براي شما «نوروز» است! اگر توانستيد پيام انقلاب، پيام پيامبران، پيام امام بزرگوار و پيام خونهاي مطهّرِ بهترين جوانان اين ملت را - که در اين راه ريخته شده است - به دل خودتان منتقل کنيد، براي شما «نوروز» است.
عزيزان من! سعي کنيد روز اوّل فروردين را براي خودتان «نوروز» کنيد. بعضي کسان روز اوّلِ فروردينشان «نوروز» نيست. ممکن است اوّل فروردين براي آنها از هر روز نحسي هم نحستر باشد! اوّل فروردين - «نوروز» - براي آنهايي که در درون خود، به فساد و انحطاط گرايش پيدا مي کنند، آنهايي که خود را از خدا دور مي کنند، آنهايي که خود را از هدفهاي بلند اين ملت و اين انقلاب جدا مي کنند، نوروز نيست، روز عيد نيست، روز جشن و روز شادي نيست؛ شوم است! اين، آن حقيقت مسأله در باب نوروز است.
پس «نوروز» به طور خلاصه خوب است. اوّلِ سال هجري شمسي است، روز نو، اوّلِ بهار، اوّلِ رويش و جوشش طبيعت و اوّلِ شروع زيباييها در عالم طبيعت است. اين را براي خودتان هم اوّلِ بالندگي و جوشش و اوّلِ بروز زيباييها قرار دهيد و براي خودتان «روز نو» کنيد.
من دو مطلب را در پيام عيد امسال، عرض کردم؛ مي خواهم مختصري درباره اين دو مطلب صحبت کنم. اوّلاً اين پيامهاي عيد، تعارف و تشريفات نيست؛ حرف لازمي است که در اين فرصت، به گوش ملت عزيز مي رسد. ثانياً امسال در اين فرصت، من چند مطلب لازم را عرض کردم که يک مطلب، همين مسأله صرفه جويي بود.
ببينيد عزيزان من! دشمنان ما در خارج از کشور، براي اين که بيشترين ضربه خود را بزنند و زهر خود را کاملاً به جسم اين ملت خالي کنند، چند کار را با هم انجام مي دهند! اوّل، تبليغ مي کنند که وضع ايرانيها از لحاظ اقتصادي خراب است. حالا وضع، هيچ خرابي هم ندارد، اما وضع اقتصادي را طوري تصوير مي کنند که اگر کسي اين ملت را نبيند، خيال مي کند که مردم سرِ نان روي هم چاقو مي کشند! خيال مي کند اين جا قحطي است!
بعضي افراد که از خارج به کشور ما مي آيند - در تهران، در مشهد، در اصفهان، در تبريز و در هر نقطه اين کشور - به کساني که با آنها هستند، مي گويند : «ما اصلاً خيال نمي کرديم که ايران اين گونه باشد!» دشمنان ما، اوّل يک ترسيمِ خيلي بدِ اقتصادي مي کنند! اين براي نااميد کردن مردم و هر کسي است که صدايشان را مي شنود. براي خراب کردن چهره انقلاب در چشم ملتهاي ديگر است که انقلاب را بزرگ مي شمارند و به انقلاب ارادت دارند. مي خواهند به آنها بگويند که اين انقلاب نتوانست «مشکل اقتصادي» را حل کند. اين يک کار که مي کنند.
خوب؛ اگر واقعاً وضع اقتصادي ملتي آشفته است، بايد چه کار کند؟ بايستي به خودش سختي بدهد. آنها براي اين که مبادا تبليغاتشان موجب شود کساني به فکر بيفتند که به خودشان سختي دهند و اگر مشکلي هم در کار اقتصادي هست، از بين برود، تبليغات مي کنند که «در ايران، فلان کسان مي خواهند مردم را به رياضت اقتصادي دعوت کنند!» به قول معروف، پيش مي افتند که پس نيفتند! يعني حرفي مي زنند که کسي در اين مملکت جرأت نداشته باشد مردم را به قناعت دعوت کند که مبادا بگويند «رياضت اقتصادي»!
از طرف ديگر، هر کاري که از دستشان برآيد، براي اين که وضع اقتصاد مردم را نابسامان کنند، انجام مي دهند! همه تيرهاي زهرآگين را با هم پرتاب مي کنند؛ همه توطئه ها را با هم مي کنند! اگر مي بينيد اثر نمي کند، يا کم اثر مي کند، به خاطر عظمت اين ملت و عظمت انقلاب است. من نمي گويم در داخل، مسؤولين، کارگزاران و ماها هيچ گونه کوتاهي نداريم؛ نخير، بحث ما اين نيست. بحث، اين است که علاوه بر آن کمبودها و نارساييهايي که ممکن است در رفتار فلان مسؤول وجود داشته باشد، دشمن هم از بيرون توطئه مي کند!
يک عدّه مي خواهند وانمود کنند که ما اصلاً دشمن نداريم! يک عدّه مي خواهند وانمود کنند که اصلاً توطئه اي عليه ملت ايران نيست! مي نويسند ديگر؛ اينها هم رفيقهاي همانها هستند! در روزنامه ها مي نويسند و گاهي در سخنرانيها مي گويند که اصلاً توطئه اي وجود ندارد؛ خيالات است که شما مي کنيد، خيالات است!
نه؛ دشمن از همه طرف توطئه مي کند! قيمت نفتي که متأسّفانه بيشترين منبع درآمد ملت و دولت ايران است، امسال تقريباً به دو سوم - بلکه شايد کمتر - رسيده است. من نمي گويم که هدف از اين کار، فقط ايران است؛ نه. ايران و غيرايران، هدفند! نمي گويم که اين کار را فقط دشمنان کردند. دشمنان هم کرده اند، متأسّفانه دوستان نادان و بي توجّه هم به آنها کمک کردند و اين کارِ بد انجام گرفت.
خوب؛ يک ملت زنده، بيدار، متوجّهِ کار و مسلّط بر امور خود، در مقابل چنين پديده هايي چه کار مي کند؟ فوراً مي گردد تا راه علاج را جستجو کند. سعي مي کند بَدَل فنِّ ضربه حريف را به او بزند. اين همان کاري است که الان انجام مي گيرد؛ يعني مسؤولين اقتصادي دولت، برنامه کشور را طوري تنظيم مي کنند که هيچ گونه ضربه اي بر مسائل اساسي کشور وارد نيايد. اين کار را کرده اند و مي کنند؛ خيلي هم خوب است. قيمت نفت، در دوران جنگ از اين هم کمتر بود، ولي به خوبي گذرانديم. در زمان رياست جمهوري بنده، قيمت نفت که امروز هر بشکه اي حدود دوازده دلار است - از هجده دلار به دوازده دلار رسيده است - به هشت دلار، به هفت ونيم دلار رسيد و گذرانديم! وقتي مسؤولين بر کار خودشان مسلّط باشند و مردم را پشت سر خودشان داشته باشند، مي توانند انجام دهند. ما آن روز، جنگ را هم داشتيم - که خرج جنگ هم خرج خيلي عظيمي بود - پس اين کافي نيست. در کنار اين، مسأله صرفه جويي مطرح است.
عزيزان من! در کشور ما، اسراف زياد مي شود! ما از چند طرف ضربه اقتصادي مي خوريم؛ از جهت نفت هم ضربه ي اقتصادي مي خوريم! نفت، ثروت ملت ايران و ثروت دولت است - که نماينده ملت است - اما درآمد دولت توليد کننده نفت، کمتر از درآمد دولتي است که کمپانيهاي نفتي آن، نفت ما را مي خرند و آن دولت از آنها ماليات مي گيرد! شما ببينيد چه ظلم بزرگي در دنيا انجام مي گيرد و اتّفاق مي افتد! يعني تجّار و کارخانه داران فلان کشور صنعتي که نفت را از خليج فارس مي خرند و به آن جا مي برند، دولت از آنها ماليات مي گيرد - به خاطر نفتي که آنها مي خرند و وارد مي کنند - آن مالياتي که او به خاطر اين نفت مي گيرد، بيشتر از آن قيمتي است که دولت توليد کننده و صادر کننده نفت، به خاطر فروش نفتِ خودش مي گيرد! آيا اين ظلم نيست؟! اين ظلمي است که کشورهاي صنعتي مي کنند؛ اِعمال نفوذي است که مي کنند. اين يک ضرر!
بنده از چند سال قبل - دو، سه سال قبل - شعار تکيه بر «اقتصاد منهاي نفت» را با مسؤولين کشور در ميان گذاشتم؛ آنها هم انصافاً استقبال کردند. البته کار آساني نيست. اين کار در طول يک سال و دو سال و پنج سال، انجام نمي گيرد؛ بايد به مرور و بتدريج انجام گيرد، که ما براي اداره امور کشور، براي کارهاي گوناگون کشور، براي واردات و خدمات کشور، براي آموزش و پرورش و بودجه جاري کشور، مجبور نباشيم نفت را که ذخيره ماست، بفروشيم و گندم، يا شير خشک وارد کنيم! اين غلط است.
چند سال است که اين مطلب را به مسؤولين گفته ايم؛ مسؤولين هم - چه در دولت قبل، و چه در دولت فعلي - جدّاً اين قضيه را دنبال کردند و مي کنند که شايد بتوانند؛ اما کار دشوار است. اين خشت کجي است که در زمان رژيم پهلوي گذاشته شده است. آن جواناني که نمي دانند رژيم گذشته با اين کشور چه کرده است، بدانند يکي از دهها کار خيانت آميزي که کردند، اين است! اقتصاد اين کشور را متّکي به نفت کردند که به آساني هم نمي شود آن را تغيير داد و دگرگون کرد! اين ملت اگر بتواند، بايد با صادرات گوناگون - صادرات ميوه، صادرات معادن گوناگوني که در اين کشور هست، توليدات صنعتي، کشاورزي و خدمات - اين کشور را اداره کند.
نفت، ذخيره هميشگي اين ملت است و مي ماند. اوّلاً از آن براي ساخت زيربناهاي ماندگار و ديگر سرمايه هاي اساسي کشور استفاده مي شود. ثانياً به وسيله قدرت نفت، ملت ايران مي تواند در صحنه سياست بين المللي، ابراز قدرت کند. يک وقت اعلان کند که من مي خواهم نفتم را شش ماه نفروشم! همه دنيا را تحت تأثير قرار مي دهد؛ همه سياستها را تحت تأثير قرار مي دهد. يا بگويد مي خواهم اين قدر کم کنم، يا اين قدر زياد کنم! اين در طول زمان انجام مي گيرد. پس از اين طرف، ملت ايران ضرر مي کند، از آن طرف هم مسؤولين کشور، همين پول نفت را به خاطر نياز کشور مي دهند و گندم وارد مي کنند! بعد وقتي که اين گندم وارد مي شود، وقتي که آرد مي شود، نان مي شود و پا به سفره من و شما مي گذارد، آن جا ضايع مي شود! امروز ما آن مقداري که از ضايعات نان ضرر مي بينيم از هيچ ضايعه مادّي اي ضرر نمي بينيم! يعني همين نان خشکي که از خانه من و شما خارج مي شود - که به نظر ما هم هيچ نمي آيد - معادل بخش عظيمي از قيمت گندم وارداتي ماست! اين مطلب را دولتيها - مسؤولين - مي گويند؛ امناي من و شما مي گويند!
ببينيد اسراف چه کار مي کند! اسراف در نان، اسراف در آب، اسراف در برق، اسراف در مصالح ساختماني، اسراف در انواع و اقسام کالاهاي گوناگون، اسراف در اسباب بازي بچه و در وسايل تجمّلاتي! عزيزان من! اين اسراف همان کاري را با کشور مي کند که دشمن مي خواهد! او از آن طرف به وسيله نفت، به وسيله تحريم اقتصادي و انواع و اقسام ضربه ها بر ملت ايران ضربه وارد مي کند؛ از اين طرف هم خودِ ما با اسراف و صرفه جويي نکردن، ضربه او را تکميل مي کنيم! حرف من اين است.
من در پيام گفتم که مردم را به رياضت اقتصادي دعوت نمي کنم؛ ابداً! چه رياضتي؟ بحمدالله ملت ما احتياج به رياضت ندارد. من آنها را به قناعت، به صرفه جويي و به اسراف نکردن دعوت مي کنم. اسراف، حرام است. اين هم نمي شود که من و شما، مرتّب ديگران را نصيحت کنيم. همه بايد سعي کنند که اسراف را از زندگي شخصي و از زندگي کاري خودشان دور کنند.
من در پيام عرض کردم که مسؤولين دولتي بايد فهرستي درست کنند و موارد اسراف را به مردم ياد دهند. اين يک مطلب از مطالبي که ما در پيام امسال عرض کرديم؛ حال هم تأکيد مي کنيم و توقّع داريم که مردم، توجّه و دنبال کنند. ان شاءالله از آن، سود کشور حاصل شود.
مطلب دوم اين است که يک ملت اگر در چشم ملتهاي ديگر از عزّت برخوردار نباشد، کارش زار است! کارش در سياست، در تجارت و در فرهنگ، زار است. اوّلين دشمني بزرگي که قدرتهاي استکباري و استبدادي با يک ملت مي کنند، اين است که او را ذليل مي کنند؛ عزّت او را از او مي گيرند. ملت ايران با اين سابقه تاريخي، با اين عظمت، با اين استعداد، با اين جوانان خوب، با اين همه زيبايي - زيبايي انساني و طبيعي و تاريخي که در ميان اين ملت هست - در دوران رژيم گذشته، در چشم بيگانگان به ملتي تبديل شده بود که آنها از آن ملت، فقط فرش يا پسته را مي شناختند! مي گفتند اينها همان کساني هستند که براي ما فرش مي بافند و پسته توليد مي کنند! اهانت به يک کشور و يک ملت از اين بالاتر!
انقلاب آمد و به دنيا نشان داد که ملت ايران، آن ملتي است که در مقابل خواستِ قدرتهاي استکباري مي ايستد و حرف خود را مي زند و اگر همه قدرتهاي استکباري نيز همدست شوند، در هيچ زمينه اي نمي توانند اراده خود را بر او تحميل کنند! امروز، چه امريکاييها بخواهند، چه نخواهند؛ چه صهيونيستها بخواهند، چه نخواهند؛ چه دشمنان اين ملت بخواهند، يا نخواهند، ملت ايران در دنيا اين طور شناخته شده است: ملتي قوي، مصمّم، با اراده، نترس و شجاع که خودش مي انديشد، تصميم مي گيرد و انتخاب مي کند! هيچ کس نمي تواند بگويد: اي دولت ايران، اي ملت ايران، رابطه ات را با فلان کشور قطع کن، يا با فلان کشور، رابطه برقرار کن و يا فلان جا تجارت کن، فلان جا نکن! هيچ کس نمي تواند به ما دستور بدهد. اين امروز آبروي ملت ايران است.
در جنگ، اين مطلب فهميده شد. در اصلِ انقلاب، در مقابله با محاصره اقتصادي و در قضاياي گوناگون سياسي و ديپلماسي فهميده شد. در همين قضيه دادگاه ميکونوس هم فهميده شد! ما قضيه را بزرگوارانه، با سکوت برگزار کرديم و گذرانديم؛ اما حقيقتِ قضيه که جايي نمي رود. همه اروپا با هم همدست شدند تا سرِ قضيه دادگاه ميکونوس که بنده گفته بودم «چون در اين قضيه، آلمان اين گونه رفتار کرده است و سفرا رفتند، اگر سفراي ديگر مي خواهند بيايند، بيايند؛ ولي سفير آلمان، بايد بعداً بيايد. حق ندارد با آنها برگردد» اين حرف را از بين ببرند، که سفير آلمان، اگر شده با يک نفر ديگر با هم بيايند. دولت و ملت ايران ايستادند.
از هر راهي که مي توانستند فشار بياورند و اقدام کنند، اقدام کردند. هر کاري مي توانستند بکنند، کردند. از اواسط سال هفتاد و پنج شروع شد؛ سال هفتاد و شش رسيد و انتخابات انجام گرفت و اجتماع عظيم مردم - آراي سي ميليوني و شرکت سي ميليوني مردم در انتخابات که مايه افتخار ملت ايران و نظام مقدّس جمهوري اسلامي بود - موجب شد که مرتّب به آنها فشار مي آمد! آنها هم مرتب فشار آوردند، شايد بتوانند با دولت و با مسؤولين جديد، ارتباط برقرار کنند! کسي به آنها جواب نداد و بالاخره در نهايتِ کار، مجبور شدند همان را که ما گفته بوديم قبول کنند! درست همان گونه که گفته شده بود، عمل کردند.
خوب؛ اين عزّت ملت ايران است. تحليلگران سياسي که کور نيستند! در اطراف دنيا مي بينند که در ايران چه اتّفاق مي افتد؛ همه هم مي دانند که اين به خاطر انقلاب و به خاطر اسلام است. سعي مي کنند انواع و اقسام تبليغات را هم عليه اين مواضع ملت ايران داشته باشند؛ از اطراف حمله مي کنند - البته حمله ديپلماسي و سياسي - که ملت ايران چاره اي ندارد و مجبور است با امريکا رابطه برقرار کند، و الّا نمي شود! از صد طريق اين را به گوش ما مي رسانند؛ مربوط به امروز هم نيست!
آن سالي که بنده براي اجلاس سازمان ملل به نيويورک رفتم، يکي از مسؤولين بلندپايه يکي از کشورهاي اروپايي پيش من آمد و گفت : «شما بالأخره بايد مسأله خود را با آمريکا حل کنيد!» فکر مي کردند ما که به نيويورک رفته ايم و در کشور آمريکا هستيم، شايد بتوانند نان را به تنور گرم بزنند! گفتم نمي شود. قضيه سازمان ملل، قضيه ديگري است. من به سازمان ملل آمده ام تا با مردم دنيا حرف بزنم و اين ربطي به آمريکا ندارد! مسأله آمريکا، مسأله ديگري است.
يکي از وزراي خارجه کشورهاي معروف و بزرگ اروپايي - که حالا نمي خواهم اسم ببرم - در زمان رياست جمهوري بنده، به ايران آمد و حرفهايي زد. من اين حرف را به او گفتم؛ حالا هم به شما عزيزان مي گويم - اين حرفهايي که ما با اين ديپلماتها، در طول سالهاي متمادي زديم، در کاغذها ثبت است و هيچ وقت فرصتي پيش نيامده است که به گوش مردم برسد. اگر يک روز اين حرفها پخش و فهميده شود - که ما در طول هشت سال رياست جمهوري و بعد از آن، چه گفتيم، من گمان مي کنم که ملت ايران، بيشتر احساس عزّت خواهد کرد. الحمدلله - من به آن وزير خارجه اي که از طرف دولتش - شايد هم از طرف جامعه اروپا - به ايران آمده بود - در زمان حيات مبارک امام بود - گفتم ما به عنوان جمهوري اسلامي، نمي خواهيم با غرب، قطع رابطه باشيم. ما مي خواهيم رابطه مان برقرار باشد؛ اما منظور از غرب که فقط امريکا نيست. آمريکاييها مي خواهند وانمود کنند که غرب يعني آمريکا! اگر شما با آمريکا رابطه برقرار کرديد، با غرب رابطه داريد، والّا منزوي هستيد! گفتم ما اين را قبول نداريم. البته آن اروپايي هم از اين حرف، خوشحال شد.
اروپاييها جزو مجموعه غربند، اما با امريکاييها خيلي اختلاف دارند. کساني خيال نکنند که اگر فلان مسؤول اروپايي در مقابل انقلاب، در مقابل ايران و ملتهاي مسلمان، در مقابل ملتهاي شرق يا خاور ميانه، از کلّيتِ غرب، يا از امريکا پشتيباني مي کند، قضيه همين است؛ نه. اختلافات بين آنها خيلي زياد است! اختلاف بين آمريکا و اروپا - از لحاظ عمق - در مواردي، اصلاً کمتر از اختلاف اروپا با دنياي غيرغرب نيست! با هم خيلي اختلافات دارند که حالا جاي بحث آن نيست.
ما بارها تکرار کرده ايم، ما ملتي هستيم که خودمان تصميم مي گيريم. ما نمي توانيم منتظر بمانيم تا فلان کشور، فلان دولت، فلان وزير خارجه يا رئيس جمهور، به ما توصيه کند که شما چاره اي نداريد جز اين که با آمريکا رابطه برقرار کنيد! نه آقا، چاره داريم؛ چاره اين است که بر روي مواضع سرشار از عزّت، که ناشي از اسلام، ناشي از ملت ايران و از قدرت اسلامي و ملي ماست، محکم بايستيم تا همه کساني که بيگانه از ما هستند، احساس کنند در مقابل اين ملت، نمي شود با قلدري حرف زد!
من در پيام عيد نوروز، خواستم به ملتمان اين را عرض کنم که اي ملت عزيز! آن عزّتي که داريد، ناشي از مواضع ايماني و انقلابي شماست. عزيزان من! در داخل مرزهاي ملت ما کساني هستند که متأسفانه همان حرفي را مي زنند که سازمان سياي آمريکا به وسيله قلم به مزدان خود در مجلّات و مطبوعات دنيا پخش مي کند! يعني مي خواهند بگويند «ارتباط با آمريکا، کليدِ حلّ است؛ تا ارتباط با آمريکا پيدا نکنيد، نمي شود هيچ کار کرد!» عدّه اي هم در داخل کشور، اين پيام دشمن را در روزنامه هاي خودِ ما با استفاده از فضاي آزادي که خوشبختانه نظام جمهوري اسلامي به وجود آورده است و همه مي توانند نظرات خودشان را بگويند، پخش مي کنند!
آنچه که من بر آن تأکيد مي کنم، اين است که عزّت ملت از استقرار او بر روي مواضع انقلابي و استحکام مواضع ديني و ملي اوست؛ نه از گرايش به اين و آن. نه از اتّکا به اين و آن. نه از التماس کردن و ايجاد رابطه پيش اين، يا آن دولت. متأسّفانه عدّه اي در داخل، اين طور حرف مي زنند، اين طور حرکت مي کنند و اين گونه مي انديشند. البته من بعيد مي دانم که اين، فکر آنها باشد. نمي تواند يک نفر در اين فضاي سالم و معنوي و انقلابي، اين قدر غلط و کج فکر کند! حالا مي نويسند، بنويسند؛ البته آن کساني که با پول بيت المال قلم مي زنند، بايد بفهمند که چه مي نويسند. بعضي کسان حق ندارند پول اين ملت را بگيرند و با بودجه بيت المال - با پول بيت المال که مال مردم است - عليه مصالح مردم حرف بزنند و خائنانه نظر بدهند!
بحمدالله امروز عزّت مردم در کشور ما، بر اثر همين روح استکبار ستيزي است. و استکبارستيزي موجب انزواي هيچ ملتي نمي شود. آمريکاييها خودشان مي خواهند اين طور وانمود کنند که اگر ملت ايران با ما رابطه برقرار نکند، منزوي مي شود! ما با امريکا، رابطه هم برقرار نکرديم، رابطه را هم رد کرديم؛ نه که منزوي نشديم، بلکه در قضيه اجلاس سازمان کنفرانس اسلامي در تهران و يک قضيه ديگر قبل از آن، همه دنيا گفتند که آمريکا در مقابل ملت ايران منزوي شد! ايستادگي يک ملت، موجب انزواي او نمي شود، بلکه بيشتر موجب عزّت او مي گردد. همچنان که رابطه با دولت آمريکا يا هر دولت ديگر هم هيچ گره اي را از کار ملتي که خودش نتواند دردهاي خود را علاج کند، باز نمي کند.
شما به ملتهاي شرق آسيا نگاه کنيد! يکي از رؤساي معروف همين چند کشور آسيايي که در قضاياي بحران اقتصادي، چند ماه قبل دچار ضرر شدند، در قضيه کنفرانس اسلامي که به تهران آمده بود، به من گفت : «ملت ما يک شَبِه تبديل به يک ملت فقير شد»! مي گفت عامل آن هم همين سرمايه داران صهيونيست و آمريکايي هستند! آن کشور، با آمريکا هم روابط صميمانه، يا رابطه دوستانه دارد. مگر رابطه مي تواند مشکلي را از کار يک ملت حل کند؟! مگر استکبار و ايادي دولت آمريکا و ديگران، آن وقتي که منافعشان ايجاب کند، به ملتي رحم مي کنند؟! نه به اقتصاد رحم مي کنند، نه به فرهنگ، نه به مردم، نه به پول و نه به اقتصاد بين المللي. به کسي رحم نمي کنند!
حال فلان آقاي نويسنده، از فضاي بازي که بحمدالله در کشور ما هست، سوء استفاده کند و ايستادگي ملت ايران را بگويد «انزوا»! آيا اين انزوا است؟! آيا ملتي که همه دنيا از عزّت و عظمتش خبر مي دهند، منزوي است؟! اگر معناي منزوي اين است که يک ملت مستقل باشد و تسليم اين و آن نشود، اين انزوا از هر چيز ديگري بهتر است! اين انزوا نيست. خيال کرده ايد که اگر ملت ايران از اصول خود صرف نظر کند، از راه پرافتخار دوران حيات مبارک امام برگردد و دست دوستي التماس آميز و حقارت آميز به سوي قدرتها دراز کند، همه مشکلات اقتصادي اين کشور، يک شَبِه حل خواهد شد! ابداً!
آن کشورهايي که دوستيشان با آمريکا خيلي شديدتر بود، آن ضربه را از ناحيه سرمايه داران خودِ آمريکا خوردند! مگر امريکاييها به صغير و کبير رحم مي کنند!؟ در فضاي فرهنگي و مطبوعاتي اي که در اين چند ماه آخر، به شدّت ناسالم شده و ناسالم مي شود، متأسّفانه بعضي سمپاشي و زهرافشاني مي کنند! البته سياست ما اين نيست که کسي را به خاطر نوشتن چيزي و پخش مطلبي، تا خلاف قانون نباشد، مورد ملامت قرار دهيم؛ اما به افشاگري مي پردازيم و آنها را به مردم معرفي مي کنيم. اگر هم دست برندارند، مردم خودشان مي دانند که با آنها چه کنند!
اين، آن دو مطلبِ اساسي بود که من در پيام اوّلِ سال، به ملت عرض کردم؛ حالا هم خواستم با تفسير بيشتري در مورد آن صحبت کنم.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، برکات و رحمت و خيرات و تفضّلات خود را بيش از پيش بر اين ملت، نازل کن.
پروردگارا! اين ملت بزرگ، اين ملت مؤمن، اين جوانان انقلابي و اين خانواده هاي عزيزِ ايثارگر را مشمول توجّهات و ادعيه حضرت بقيةالله الاعظم ارواحنا فداه قرار بده؛ در فرج و ظهور آن حضرت تعجيل فرما.
پروردگارا! دنيا و آخرت اين ملت را آبادان کن، ما را با قرآن زنده بدار، ما را با قرآن بميران، پرچم اسلام و قرآن را روز به روز سربلندتر فرما. همه ملتهاي اسلامي را از عزّت و استقلال و بقيه نِعم بزرگ ملي و انساني برخوردار کن.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته