بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
برادران عزيز و خواهر محترممان كه اين دعوت را اجابت كرديد و تشريف آورديد؛ خوش آمديد و خيلى لطف فرموديد. بنده امروز، شايد عرض عمدهاى كه با مجموعهى حاضر داشته باشم، اوّلاً تشكّر از زحمت حضرات در اين يك سال گذشته است و اينكه از حضرات تشكّر كنيم و خسته نباشيد بگوييم و درخواست و تأكيد براى دنبالهگيرى همين تلاش در آينده و اينكه انشاءاللَّه طبق همين شرح وظايفى كه جديداً مطرح و بحث و تدوين شده است، كارهاى اين مجموعه پيش برود. انصافاً دبيرخانه و آقاى دكتر «كىنژاد» زحمات زيادى كشيدهاند. دوم اينكه من اشارهاى هم به جايگاه اين مجموعه بكنم؛ چون شنيدم كه مورد سؤال قرار گرفته كه مثلاً جاى سياستهاى كلّى آنجاست و جاى بعضى از سياستها - مثلاً - دولت است.
از آن جايى كه مقولهى فرهنگ، مقولهى بسيار مهمّى است، جا دارد كه مجموعهاى بنشينند و دربارهى مسائل مورد اهتمام فرهنگ كشور، فراتر از گرفتاريها و ابتلائات اجرايى، تبادل نظر كنند؛ كمااينكه در قضيهى اقتصاد هم همينطور است و ما شوراى اقتصاد داريم. بعضى جاهاى ديگر هم شوراهايى براى اين گونه كارها هست. به نظر من، فرهنگ، نسبت به بقيهى بخشهاى جامعه، براى اينكه كسانى - اهل نظر و اهل فكر - بنشينند و حقيقتاً علاججويانه و روشنبينانه و حكيمانه مسائل فرهنگ جامعه را بررسى كنند، اولويّت دارد. بنابراين ايرادى نيست كه ولو سياستهاى كلّى - از جمله سياستهاى فرهنگى - در جاى ديگر تدوين مىشود، و بههرحال جايگاهى هم براى سياستهايى كه به اجرا نزديك است، يا به تعبير جناب آقاى خاتمى همان حلقهى واسط بين اجراى محض و سياستهاى كلّى است - كه اين هم خودش عرض عريضى است - وجود داشته باشد.
پس مطلب اوّل اينكه من واقعاً اصرار دارم اين مجموعه، با احساس اين مسؤوليت، مشغول كار باشد. يك بار ديگر هم چند سال قبل - زمان امام رضواناللَّهعليه - همين سؤال مطرح شد و مجموعه و شخص امام رضواناللَّهعليه به اين نتيجه رسيدند كه اين تشكيلات، وجودش لازم است، ولو اينكه دستگاههاى موظّف فرهنگى دولتى ما به كار خود مسلّطند. آن وقت هم خوب تسلّط داشتند و برنامهريزى مىكردند. مجلس بود، قانونگذارى مىكرد، دولت هم بود؛ اما احساس شد كه اين مجموعه هم كاملاً لازم است. الان هم من تأكيد مىكنم و به نظرم مىرسد كه حقيقتاً اين مجموعه مىتواند خلأ بزرگى را در باب فرهنگ پُر كند.
ثانياً، اگر چه بخشهاى دولتى - فرهنگى ما يك مجموعه از كار فرهنگى را به عهده دارند - مثل دانشگاهها، مثل مدارس - اما حقّاً و انصافاً مجموعهى مسائل فرهنگى كشور، در اين بخشها منحصر نيست. يعنى اگر ما در زمينههاى فرهنگى كشور احساس كنيم كه يك كار عمومى لازم است؛ فرض كنيد احساس شود كه جامعهى ما جامعهاى است كه به بعضى از بىانضباطيها در زمينهى مسائل خودش، خو گرفته و لازم است كه يك كار پيگير و دنبالهدار نسبت به اين قضيه انجام گيرد، - وجود مجوعهاى ضرورى به نظر مىرسد. فكر مىكنم پارسال هم در اين جلسه، انضباط اجتماعى را مثال زدم.
خوب؛ در كدام يك از بخشهاى ما اين قضيه قابل طرح و تصميمگيرى است؟ چه كسى مىخواهد نسبت به اين قضيه تصميم بگيرد؟ دولت هم كه مجموعهى مجريان كشورند، سرشان بيشتر به مسائل اجرايى مشغول است تا به اين مسائل كلّى، كه بخصوص در كارهاى اجرايى، خيلى مابازاء ندارد كه انسان آن را لمس كند!
مركزى لازم است، براى اينكه اينگونه چيزها - خُلقيّات روحى جامعه و ملت، خُلقيّات سياسى و اجتماعى، يا خُلقيّات رفتارى - را بحث كنند و در موردش به تصميمگيرى بپردازند.
نه اينكه بخواهيم بگوييم هر كارى در زمينههاى فرهنگ عمومى بخواهد انجام گيرد، بايد بيايد از اينجا رخصت بطلبد؛ نه. الان روحانيت معظّم و دستگاههاى تبليغاتى كشور كه دولتى هم نيستند و مردمىاند، كارهاى فراوانى در اين زمينه مىكنند؛ احتياج هم ندارند كه از جايى استيذان كنند كه اين حرف را بزنيم، يا نزنيم. اما اگر حقيقتاً يك دستگاه متفكّر و جامعِ همهى خصوصيات و بينندهى همهى كمبودها و نيازها وجود داشته باشد كه بتواند خلأها را بفهمد، بعد اگر به اين نتيجه رسيد كه در كشور، اين كمبود از لحاظ اخلاقى وجود دارد، ببيند آيا جاى اين هست كه به دستگاههاى تبليغاتى كشور - فرضاً به سازمان تبليغات، يا به دستگاه اعزام مبلّغ در قم - توصيه كند، يا نظر كارشناسى بدهد كه به نظر ما چنانچه مبلّغين در اين ماه رمضان، يا در اين يك سال، يا در اين برهه از زمان، روى اين مسأله تكيه كنند، خوب است؛ خيلى به سود كشور خواهد بود.
آيا ما تا به حال اين را تجربه كردهايم كه بفهميم اين لازم نيست؟ بلاشك چنين چيزى مفيد است. بلاشك مىتواند فوايد زيادى داشته باشد و هيچكس از آن بىنياز نيست.
علىاىّحال، پس در زمينهى فرهنگ عمومى و مسائلى كه مربوط به فرهنگ عمومى است، جايى لازم است كه متصّدى شناخت و بحث و تصميمگيرى و ابلاغ براى اجرا - به مراكز خودش - باشد و آن همين شوراى انقلاب فرهنگى است و انصافاً هيچ جايگزينى هم ندارد. اين يك نكته كه خواستم عرض كنم جايگاه شورا، خيلى مهمّ است.
البته مكرّراً سؤال مىشود كه از لحاظ نفوذ قانونى اين مصوّبات، ما در چه وضعيتى هستيم؟ آيا از لحاظ قانونى، حكم قانون دارد؟ اين هم قبلاً عرض شد كه بله؛ ما در زمان امام سؤال كرديم، ايشان فرمودند؛ بعد هم همين معنا از طرف ما تأييد شد كه مصوّبات اين شورا لازمالاجراست و به هر جا كه ابلاغ شد، دستگاههاى اجرايى موظفّند اجرا كنند. نمىشود گفت كه حالا ما تصميمى مىگيريم، بعد يك زمان هم مجلس يك تصميم مىگيرد. بله؛ طبيعى است كه اين هست.
البته اينجا دستگاه قانونگذارى نيست؛ نمىخواهيم تعبير قانون كنيم. كمااينكه در آن سؤالى هم كه از امام شد و جوابى كه ايشان فرمودند، اسم قانونگذارى نيامده؛ چون مركز قانونگذارى در قانون اساسى، يك جاست، ليكن منافاتى ندارد كه مصوّبات اينجا در يك حوزه و در سطح خاصى لازمالاجرا باشد، همانگونه مصوّبات دولت در يك محدوده لازمالاجراست. البته ممكن است كه يك دستگاه قانونگذارى بيايد و بر خلاف اين، يك قانون وضع كند؛ چه مانعى دارد؟
اوّلاً ممكن است دولت، امروز يك تصويبنامه بگذارند كه فردا قانون، آن را نقض كند. نمىشود گفت كه دولت بگويد اصلاً تصويبنامه نگذرانيم، براى اينكه يك وقت ممكن است نقض شود! ثانياً حتّى قوانين خودِ مجلس هم، - قوانين اين دوره با فاصلهى معيّنى - به وسيله يك قانون ديگر نقض مىشود. به نظر من، اين نمىتواند به عنوان يك اشكال مطرح شود. البته چنانچه واقعاً بررسى و تصميمگيرى شد و ديدند كه بايد نقض شود، نقض كنند. آنجا مجلس شوراى اسلامى است، شما هم مىتوانيد حضور پيدا كنيد و ثابت نماييد؛ ضمن اينكه مسؤولين دولتى - چند نفر از وزرا، رياست محترم جمهور و بعضى مسؤولين ديگر - در اين شورا حضور دارند. پس اين هم از جهت نفوذ قانونى مصوّباتِ اينجا و اهتمام دستگاهها به آن. البته همهى دستگاهها بايد خودشان را موظّف بدانند و عمل كنند. به بنده گزارش دادند كه بعضى از دستگاهها مصوبهى اينجا را خيلى تحويل نمىگيرند! معلوم است كه تخلّف مىكنند. بايد با تخلّف برخورد شود؛ بايد دنبالهگيرى شود و به آنها اخطار شود و موظّف شوند كه به آن چه از اينجا ابلاغ مىشود، ترتيب اثر دهند و مثل يك امر واجبالاطاعة، اطلاعت كنند.
نكتهى ديگرى هم كه به نظرم رسيد امروز عرض كنم - البته من اين را به بعضى از مسؤولين اجرايى عرض كردهام - اين است كه عرصهى فرهنگ - همانطور كه توجّه داريد - يك عرصهى مبارزه است. اينكه مىگفتم «تهاجم فرهنگى»، مخصوص امروز هم نيست. البته يك وقت تهاجم در زمينههايى، بُروز بيشترى دارد، يا شدّت بيشترى پيدا مىكند.
فرهنگ، جاى جنگ است. فرهنگهاى گوناگون، با يكديگر در حال مقابلهاند. البته چنانچه صاحب يك فرهنگ - يك مجموعه كه يك فرهنگ دارد - بتواند فرهنگ خودش را با فرهنگهاى ديگر تطبيق كند، خيلى خوب است. يك چيزهايى را هم بگيرد، خيلى خوب است. البته يك مقدار، هم اختيارى است و هم نيست. كسى كه در تاريخ مطالعه مىكند، مىبيند كه انتقال فرهنگها از بخشهاى گوناگون عالم به بخشهاى ديگر، ناشى از تصميمگيرى نيست؛ اگرچه اسلام در مقام تصميمگيرى هم با اين تصميم، مخالفتى ندارد.
اسلام فرهنگ جامعه را با همهى خيرات و حسناتى كه در فرهنگهاى ديگر وجود دارد، تكميل مىكند؛ ليكن فرهنگهاى مختلف در دنيا، در مقابل هم صفآرايى مىكنند. اين صفآرايى ممكن است كه در مواردى طبيعت فرهنگها باشد. فرض كنيد فرهنگ مادّيگرى، طبعاً در مقابل فرهنگ معنوى يك نوع صفآرايى دارد؛ و طبعاً - ولو عملاً متوليّانشان نخواهند - اين ضدّ آن و عليه آن است و آن نيز ضدّ اين است. يك وقت هم هست كه بحث طبيعت دو فرهنگ نيست، بلكه مجموعاً متوليّان و صاحبان يك فرهنگ، به دلايلى سعى مىكنند كه فرهنگ خودشان را بر فرهنگ ديگرى غلبه دهند؛ چنانچه استعمارگران در دوران استعمار، يكى از اوّلين كارهايى كه مىكردند، اين بود كه فرهنگ خودشان را وارد آن منطقهى تحت نفوذ استعمارى كنند. يعنى اين را حساب شده مىكردند؛ نه به اين معنا كه لشكريانشان مىآمدند، سالها مىماندند و فرهنگ قهراً منتقل مىشد؛ نه. براى اين كار، محاسبه مىكردند.
استعمار از اوّل - از قرن هجدهم، از قبل از انقلاب فرانسه - چنين مىكرد. البته «ناپلئون» قبل از اين قضايا به مصر رفت و سعى كرد كه با مصريان به شكل - علىالظّاهر - غيراستعمارى برخورد كند؛ ليكن تمام آنچه را كه از ورود فرهنگ غربى به دنياى عرب - بخصوص به مصر - ذكر مىكنند، به همان مدّت كوتاه يكى دو ساله كه ناپلئون در مصر بود، مىرسانند! به آنجا چاپخانه برد و بنا كرد افكار و مفاهيم رايج آن روز فرانسه را در مصر آن روز گسترش دادن! كار استعمارگران اين است!
انگليسيها هم همين كار را در هند كردند. استعمارگران در آفريقا و هر جا كه رفتند، اين كار را كردند! اين امرى قهرى است كه استعمارگران فرهنگ خودشان را در يك سلطهى استعمارى مىبردند - هر جايى را كه مىگرفتند - لذاست كه اين فرهنگها ماندگار هم شده است. امروز در آنجاها كه به وسيلهى انگليسيها فتح شده است، فرهنگ انگليسى ماندگار است. بعد از گذشت قرنها، حتّى هنوز شكل سياسى حكومت انگليس و بسيارى چيزهاى ديگر وجود دارد!
اگر يك وقت قدرتمندان عالم و كسانى كه مىتوانند كارى بكنند، ملاحظه كنند كه بخشى از فرهنگ يك كشور، مزاحم آنها و معارض منافع آنهاست، بديهى است كه با آن بخش، معارضهى فرهنگى مىكنند! اين نوع معارضه، ديگر معارضهى توپ و تفنگ و كارهاى امنيتى و سياسى نيست؛ بلكه معارضهى فرهنگى است. هر كس كه زبان رساتر، قوّت استدلال و منطق قويتر؛ بخصوص امكانات تبليغى و تجربهى بيشترى در اين زمينهها داشته باشد، او برنده است. يعنى امروز در دنيا، اين تجربه شده است.
بالعيان همه مشاهده كرديد كه در همين دوران اخير كه حكومتهاى سوسياليستى اروپا فرو ريخت، تبليغات گوناگون غربيها در تسريع و جهتدادن به اين كارها كه انجام مىگرفت، چقدر مؤثّر بود! بههرحال دير يا زود، زمانى انجام مىگرفت؛ ليكن آنها تسريع كردند. در كشور خود ما هم همين معنا وجود دارد. بلاشك امروز وقتى كه قدرتهاى استكبارى از انقلاب، آزرده و ضرر ديده هستند، وقتى نكاتى را در اين انقلاب و در فرهنگ اين مردم مشاهده مىكنند كه يا اين نكات، منشأ اصلى اشكال بر آنهاست، يا تشكيلدهندهى بخشهاى عمدهى اشكال است، با اين انقلاب و اين فرهنگ، مقابله و روى مردم كار مىكنند! ايمان مردم از اين قبيل است - بخصوص ايمان نسل جوان - و بعضى از مفاهيم سياسى ما هم از اين قبيل است كه براى آنها بسيار مهم است.
بنابراين ما در زمينهى فرهنگ، با يك تهاجم و جنگ حقيقى و سازمانيافته روبرو هستيم. از طرق مختلف، از راههاى بسيار هنرمندانه و خوبى هم وارد مىشوند؛ اين طور هم نيست كه خودشان همهجا مستقيم كار كنند! اينطور هم نيست كه همهجا به اين تحليلى كه مىكنند و اين حرفى كه مىزنند، لباس تهاجم بپوشانند! همهى كارشان به وسيلهى راديوها و تفسيرهاى سياسى نيست؛ كتاب و مقاله مىنويسند، كسانى را در محيطهاى آموزشى، آموزش مىدهند و چيزهايى را منتقل مىكنند!
بههرحال اگر كسى به مسائل، حسّاسيت داشته باشد و متوجّه مسألهى تهاجم فرهنگى شود، نشانههاى بارز بىشمارى را در اين زمينه مشاهده مىكند. من مىخواهم عرض كنم يكى از مسائلى كه در كشور ما نمىشود از آن غفلت كرد، مسألهى تهاجم فرهنگى است. البته اين دعوتى را كه به تهاجم فرهنگى مىكنيم، مىشود معناى ديگر و طور ديگرى فهميد و تحليل كرد؛ ليكن حقيقت قضيه اين است كه امروز نمىشود در زمينهى مسائل فرهنگى در كشور بىتوجّه باشيم.
به خيال خودمان كار سازنده مىكنيم؛ مملكتمان را بسازيم و توجّه نكنيم كه دشمنانى وجود دارند كه دين، استقلال و حتّى ارزشهاى ملى - يعنى ارزشهاى غيردينى - ما را با ابزارهاى فرهنگى، هدف قرار مىدهند! اينها را با همان ابزارهاى فرهنگى كه ابزارهاى تبليغى است - فيلم، سينما، خبرسازى و جريانسازى جهانى و بحث و استدلال - مورد تهاجم قرار مىدهند و پايههايش را در داخل كشور، سست مىكنند! به نظر من اگر ما بخواهيم كشورمان را به سمت آن هدفهايى كه تعليم و ترسيم شده است، پيش ببريم، بدون اينكه به اين نكته توجّه كنيم، نه كار شدنى است، نه كار حكيمانهاى است، نه كار عاقلانهاى است! به اين بايد توجّه شود.
من انتظار و خواهشم از شوراى عالى انقلاب فرهنگى اين است كه مسألهى تهاجم فرهنگى را بحث كنيد. اصلاً اين موضوع را مورد مطالعه قرار دهيد. البته به نحو حمل شايع صناعى، قطعاً مسائلى هست كه مربوط به تهاجم فرهنگى است و الان بحث مىشود؛ شكّى نيست. مثلاً بحث در مورد همين مسألهى اسلامى كردن دانشگاهها به حمل شايع، بحث از تهاجم فرهنگى است؛ ولى بايد به حمل اوّلى و ذاتى دربارهى خود تهاجم بحث كنيد! آيا واقعاً آنكه بنده در قضيهى تهاجم فرهنگى مىفهمم، اصلاً درست است يا نه؟ اين را مناقشه كنيم؛ اگر ديديم كه درست است، اگر ديديم كه حقيقتاً ارزشها، اصول، پايهها و مبانى، مورد تهاجم قرار دارد، ستاد اصلى مقابله با اين تهاجم، اينجاست و اينجا نبايستى از اين قضيه و اين كار غفلت كند. بايد انشاءاللَّه با جدّيت دنبال فرماييد.
البته من بايد اقرار كنم كه از كاركرد شورا، حقيقتاً و قلباً راضى هستم؛ يعنى اين مجموعهى باارزشى كه الان دور هم جمع شدهايد، شايد واقعاً با اين سنگينى و با اين وزانت علمى هيچ مجموعهاى را در كشور نداشته باشيم. يعنى مجموعهاى رسمى نداريم، شايد مجموعهاى غيررسمى باشد كه ما نمىشناسيم. واقعاً بين مجموعههاى رسمى، با اين وزانت علمى و فرهنگى كه اين مجموعه دارد، شايد هيچ مجموعهاى نباشد. بنده هم خوشحالم كه ما اين مركز بسيار مهم را داريم. من از اينكه شنيدم و گزارش داده شد كه بعضى از حضرات براى حضور، و براى شركت در بحثها، خيلى اهتمام دارند، بسيار خوشحالم و از اين حضرات هم تشكّر مىكنم.
البته از همهى برادران و خواهرمان بايستى درخواست كنيم كه نسبت به حضور در جلسه - هم كمّاً و هم كيفاً - اهتمام داشته باشند. اين جلسه در سابق، هر هفته تشكيل مىشد؛ حالا ظاهراً دو هفته يك بار تشكيل مىشود. دو هفته يك بار، زمان خيلى زيادى هم نيست، براى اينكه همه مقيّد باشند كه حتماً در هر جلسه - از اوّل تا آخر - و در بحثها شركت كنند؛ يعنى حضورشان در جلسه، حضور فعّال و مثبتى در بحثها باشد. انشاءاللَّه اگر اين طور باشد، اين جلسه به نتايجش خواهد رسيد. در ضمن آن چيزهايى كه در گزارش ديدم، مصوّباتى كه بوده، مصوّبات خوبى بوده است. مجموعههايى هم كه درست شده است - براى بعضى مقاصد، مثل همين مسألهى اسلامى شدن دانشگاهها و بعضى چيزهايى ديگر، يا تغيير و اصلاح ساختار كه برخى مخصوص رسيدگى به اين قضيه شدهاند - همه مثبت و باارزش است و بنده صميمانه از همهى آقايان متشكّرم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
برادران عزيز و خواهر محترممان كه اين دعوت را اجابت كرديد و تشريف آورديد؛ خوش آمديد و خيلى لطف فرموديد. بنده امروز، شايد عرض عمدهاى كه با مجموعهى حاضر داشته باشم، اوّلاً تشكّر از زحمت حضرات در اين يك سال گذشته است و اينكه از حضرات تشكّر كنيم و خسته نباشيد بگوييم و درخواست و تأكيد براى دنبالهگيرى همين تلاش در آينده و اينكه انشاءاللَّه طبق همين شرح وظايفى كه جديداً مطرح و بحث و تدوين شده است، كارهاى اين مجموعه پيش برود. انصافاً دبيرخانه و آقاى دكتر «كىنژاد» زحمات زيادى كشيدهاند. دوم اينكه من اشارهاى هم به جايگاه اين مجموعه بكنم؛ چون شنيدم كه مورد سؤال قرار گرفته كه مثلاً جاى سياستهاى كلّى آنجاست و جاى بعضى از سياستها - مثلاً - دولت است.
از آن جايى كه مقولهى فرهنگ، مقولهى بسيار مهمّى است، جا دارد كه مجموعهاى بنشينند و دربارهى مسائل مورد اهتمام فرهنگ كشور، فراتر از گرفتاريها و ابتلائات اجرايى، تبادل نظر كنند؛ كمااينكه در قضيهى اقتصاد هم همينطور است و ما شوراى اقتصاد داريم. بعضى جاهاى ديگر هم شوراهايى براى اين گونه كارها هست. به نظر من، فرهنگ، نسبت به بقيهى بخشهاى جامعه، براى اينكه كسانى - اهل نظر و اهل فكر - بنشينند و حقيقتاً علاججويانه و روشنبينانه و حكيمانه مسائل فرهنگ جامعه را بررسى كنند، اولويّت دارد. بنابراين ايرادى نيست كه ولو سياستهاى كلّى - از جمله سياستهاى فرهنگى - در جاى ديگر تدوين مىشود، و بههرحال جايگاهى هم براى سياستهايى كه به اجرا نزديك است، يا به تعبير جناب آقاى خاتمى همان حلقهى واسط بين اجراى محض و سياستهاى كلّى است - كه اين هم خودش عرض عريضى است - وجود داشته باشد.
پس مطلب اوّل اينكه من واقعاً اصرار دارم اين مجموعه، با احساس اين مسؤوليت، مشغول كار باشد. يك بار ديگر هم چند سال قبل - زمان امام رضواناللَّهعليه - همين سؤال مطرح شد و مجموعه و شخص امام رضواناللَّهعليه به اين نتيجه رسيدند كه اين تشكيلات، وجودش لازم است، ولو اينكه دستگاههاى موظّف فرهنگى دولتى ما به كار خود مسلّطند. آن وقت هم خوب تسلّط داشتند و برنامهريزى مىكردند. مجلس بود، قانونگذارى مىكرد، دولت هم بود؛ اما احساس شد كه اين مجموعه هم كاملاً لازم است. الان هم من تأكيد مىكنم و به نظرم مىرسد كه حقيقتاً اين مجموعه مىتواند خلأ بزرگى را در باب فرهنگ پُر كند.
ثانياً، اگر چه بخشهاى دولتى - فرهنگى ما يك مجموعه از كار فرهنگى را به عهده دارند - مثل دانشگاهها، مثل مدارس - اما حقّاً و انصافاً مجموعهى مسائل فرهنگى كشور، در اين بخشها منحصر نيست. يعنى اگر ما در زمينههاى فرهنگى كشور احساس كنيم كه يك كار عمومى لازم است؛ فرض كنيد احساس شود كه جامعهى ما جامعهاى است كه به بعضى از بىانضباطيها در زمينهى مسائل خودش، خو گرفته و لازم است كه يك كار پيگير و دنبالهدار نسبت به اين قضيه انجام گيرد، - وجود مجوعهاى ضرورى به نظر مىرسد. فكر مىكنم پارسال هم در اين جلسه، انضباط اجتماعى را مثال زدم.
خوب؛ در كدام يك از بخشهاى ما اين قضيه قابل طرح و تصميمگيرى است؟ چه كسى مىخواهد نسبت به اين قضيه تصميم بگيرد؟ دولت هم كه مجموعهى مجريان كشورند، سرشان بيشتر به مسائل اجرايى مشغول است تا به اين مسائل كلّى، كه بخصوص در كارهاى اجرايى، خيلى مابازاء ندارد كه انسان آن را لمس كند!
مركزى لازم است، براى اينكه اينگونه چيزها - خُلقيّات روحى جامعه و ملت، خُلقيّات سياسى و اجتماعى، يا خُلقيّات رفتارى - را بحث كنند و در موردش به تصميمگيرى بپردازند.
نه اينكه بخواهيم بگوييم هر كارى در زمينههاى فرهنگ عمومى بخواهد انجام گيرد، بايد بيايد از اينجا رخصت بطلبد؛ نه. الان روحانيت معظّم و دستگاههاى تبليغاتى كشور كه دولتى هم نيستند و مردمىاند، كارهاى فراوانى در اين زمينه مىكنند؛ احتياج هم ندارند كه از جايى استيذان كنند كه اين حرف را بزنيم، يا نزنيم. اما اگر حقيقتاً يك دستگاه متفكّر و جامعِ همهى خصوصيات و بينندهى همهى كمبودها و نيازها وجود داشته باشد كه بتواند خلأها را بفهمد، بعد اگر به اين نتيجه رسيد كه در كشور، اين كمبود از لحاظ اخلاقى وجود دارد، ببيند آيا جاى اين هست كه به دستگاههاى تبليغاتى كشور - فرضاً به سازمان تبليغات، يا به دستگاه اعزام مبلّغ در قم - توصيه كند، يا نظر كارشناسى بدهد كه به نظر ما چنانچه مبلّغين در اين ماه رمضان، يا در اين يك سال، يا در اين برهه از زمان، روى اين مسأله تكيه كنند، خوب است؛ خيلى به سود كشور خواهد بود.
آيا ما تا به حال اين را تجربه كردهايم كه بفهميم اين لازم نيست؟ بلاشك چنين چيزى مفيد است. بلاشك مىتواند فوايد زيادى داشته باشد و هيچكس از آن بىنياز نيست.
علىاىّحال، پس در زمينهى فرهنگ عمومى و مسائلى كه مربوط به فرهنگ عمومى است، جايى لازم است كه متصّدى شناخت و بحث و تصميمگيرى و ابلاغ براى اجرا - به مراكز خودش - باشد و آن همين شوراى انقلاب فرهنگى است و انصافاً هيچ جايگزينى هم ندارد. اين يك نكته كه خواستم عرض كنم جايگاه شورا، خيلى مهمّ است.
البته مكرّراً سؤال مىشود كه از لحاظ نفوذ قانونى اين مصوّبات، ما در چه وضعيتى هستيم؟ آيا از لحاظ قانونى، حكم قانون دارد؟ اين هم قبلاً عرض شد كه بله؛ ما در زمان امام سؤال كرديم، ايشان فرمودند؛ بعد هم همين معنا از طرف ما تأييد شد كه مصوّبات اين شورا لازمالاجراست و به هر جا كه ابلاغ شد، دستگاههاى اجرايى موظفّند اجرا كنند. نمىشود گفت كه حالا ما تصميمى مىگيريم، بعد يك زمان هم مجلس يك تصميم مىگيرد. بله؛ طبيعى است كه اين هست.
البته اينجا دستگاه قانونگذارى نيست؛ نمىخواهيم تعبير قانون كنيم. كمااينكه در آن سؤالى هم كه از امام شد و جوابى كه ايشان فرمودند، اسم قانونگذارى نيامده؛ چون مركز قانونگذارى در قانون اساسى، يك جاست، ليكن منافاتى ندارد كه مصوّبات اينجا در يك حوزه و در سطح خاصى لازمالاجرا باشد، همانگونه مصوّبات دولت در يك محدوده لازمالاجراست. البته ممكن است كه يك دستگاه قانونگذارى بيايد و بر خلاف اين، يك قانون وضع كند؛ چه مانعى دارد؟
اوّلاً ممكن است دولت، امروز يك تصويبنامه بگذارند كه فردا قانون، آن را نقض كند. نمىشود گفت كه دولت بگويد اصلاً تصويبنامه نگذرانيم، براى اينكه يك وقت ممكن است نقض شود! ثانياً حتّى قوانين خودِ مجلس هم، - قوانين اين دوره با فاصلهى معيّنى - به وسيله يك قانون ديگر نقض مىشود. به نظر من، اين نمىتواند به عنوان يك اشكال مطرح شود. البته چنانچه واقعاً بررسى و تصميمگيرى شد و ديدند كه بايد نقض شود، نقض كنند. آنجا مجلس شوراى اسلامى است، شما هم مىتوانيد حضور پيدا كنيد و ثابت نماييد؛ ضمن اينكه مسؤولين دولتى - چند نفر از وزرا، رياست محترم جمهور و بعضى مسؤولين ديگر - در اين شورا حضور دارند. پس اين هم از جهت نفوذ قانونى مصوّباتِ اينجا و اهتمام دستگاهها به آن. البته همهى دستگاهها بايد خودشان را موظّف بدانند و عمل كنند. به بنده گزارش دادند كه بعضى از دستگاهها مصوبهى اينجا را خيلى تحويل نمىگيرند! معلوم است كه تخلّف مىكنند. بايد با تخلّف برخورد شود؛ بايد دنبالهگيرى شود و به آنها اخطار شود و موظّف شوند كه به آن چه از اينجا ابلاغ مىشود، ترتيب اثر دهند و مثل يك امر واجبالاطاعة، اطلاعت كنند.
نكتهى ديگرى هم كه به نظرم رسيد امروز عرض كنم - البته من اين را به بعضى از مسؤولين اجرايى عرض كردهام - اين است كه عرصهى فرهنگ - همانطور كه توجّه داريد - يك عرصهى مبارزه است. اينكه مىگفتم «تهاجم فرهنگى»، مخصوص امروز هم نيست. البته يك وقت تهاجم در زمينههايى، بُروز بيشترى دارد، يا شدّت بيشترى پيدا مىكند.
فرهنگ، جاى جنگ است. فرهنگهاى گوناگون، با يكديگر در حال مقابلهاند. البته چنانچه صاحب يك فرهنگ - يك مجموعه كه يك فرهنگ دارد - بتواند فرهنگ خودش را با فرهنگهاى ديگر تطبيق كند، خيلى خوب است. يك چيزهايى را هم بگيرد، خيلى خوب است. البته يك مقدار، هم اختيارى است و هم نيست. كسى كه در تاريخ مطالعه مىكند، مىبيند كه انتقال فرهنگها از بخشهاى گوناگون عالم به بخشهاى ديگر، ناشى از تصميمگيرى نيست؛ اگرچه اسلام در مقام تصميمگيرى هم با اين تصميم، مخالفتى ندارد.
اسلام فرهنگ جامعه را با همهى خيرات و حسناتى كه در فرهنگهاى ديگر وجود دارد، تكميل مىكند؛ ليكن فرهنگهاى مختلف در دنيا، در مقابل هم صفآرايى مىكنند. اين صفآرايى ممكن است كه در مواردى طبيعت فرهنگها باشد. فرض كنيد فرهنگ مادّيگرى، طبعاً در مقابل فرهنگ معنوى يك نوع صفآرايى دارد؛ و طبعاً - ولو عملاً متوليّانشان نخواهند - اين ضدّ آن و عليه آن است و آن نيز ضدّ اين است. يك وقت هم هست كه بحث طبيعت دو فرهنگ نيست، بلكه مجموعاً متوليّان و صاحبان يك فرهنگ، به دلايلى سعى مىكنند كه فرهنگ خودشان را بر فرهنگ ديگرى غلبه دهند؛ چنانچه استعمارگران در دوران استعمار، يكى از اوّلين كارهايى كه مىكردند، اين بود كه فرهنگ خودشان را وارد آن منطقهى تحت نفوذ استعمارى كنند. يعنى اين را حساب شده مىكردند؛ نه به اين معنا كه لشكريانشان مىآمدند، سالها مىماندند و فرهنگ قهراً منتقل مىشد؛ نه. براى اين كار، محاسبه مىكردند.
استعمار از اوّل - از قرن هجدهم، از قبل از انقلاب فرانسه - چنين مىكرد. البته «ناپلئون» قبل از اين قضايا به مصر رفت و سعى كرد كه با مصريان به شكل - علىالظّاهر - غيراستعمارى برخورد كند؛ ليكن تمام آنچه را كه از ورود فرهنگ غربى به دنياى عرب - بخصوص به مصر - ذكر مىكنند، به همان مدّت كوتاه يكى دو ساله كه ناپلئون در مصر بود، مىرسانند! به آنجا چاپخانه برد و بنا كرد افكار و مفاهيم رايج آن روز فرانسه را در مصر آن روز گسترش دادن! كار استعمارگران اين است!
انگليسيها هم همين كار را در هند كردند. استعمارگران در آفريقا و هر جا كه رفتند، اين كار را كردند! اين امرى قهرى است كه استعمارگران فرهنگ خودشان را در يك سلطهى استعمارى مىبردند - هر جايى را كه مىگرفتند - لذاست كه اين فرهنگها ماندگار هم شده است. امروز در آنجاها كه به وسيلهى انگليسيها فتح شده است، فرهنگ انگليسى ماندگار است. بعد از گذشت قرنها، حتّى هنوز شكل سياسى حكومت انگليس و بسيارى چيزهاى ديگر وجود دارد!
اگر يك وقت قدرتمندان عالم و كسانى كه مىتوانند كارى بكنند، ملاحظه كنند كه بخشى از فرهنگ يك كشور، مزاحم آنها و معارض منافع آنهاست، بديهى است كه با آن بخش، معارضهى فرهنگى مىكنند! اين نوع معارضه، ديگر معارضهى توپ و تفنگ و كارهاى امنيتى و سياسى نيست؛ بلكه معارضهى فرهنگى است. هر كس كه زبان رساتر، قوّت استدلال و منطق قويتر؛ بخصوص امكانات تبليغى و تجربهى بيشترى در اين زمينهها داشته باشد، او برنده است. يعنى امروز در دنيا، اين تجربه شده است.
بالعيان همه مشاهده كرديد كه در همين دوران اخير كه حكومتهاى سوسياليستى اروپا فرو ريخت، تبليغات گوناگون غربيها در تسريع و جهتدادن به اين كارها كه انجام مىگرفت، چقدر مؤثّر بود! بههرحال دير يا زود، زمانى انجام مىگرفت؛ ليكن آنها تسريع كردند. در كشور خود ما هم همين معنا وجود دارد. بلاشك امروز وقتى كه قدرتهاى استكبارى از انقلاب، آزرده و ضرر ديده هستند، وقتى نكاتى را در اين انقلاب و در فرهنگ اين مردم مشاهده مىكنند كه يا اين نكات، منشأ اصلى اشكال بر آنهاست، يا تشكيلدهندهى بخشهاى عمدهى اشكال است، با اين انقلاب و اين فرهنگ، مقابله و روى مردم كار مىكنند! ايمان مردم از اين قبيل است - بخصوص ايمان نسل جوان - و بعضى از مفاهيم سياسى ما هم از اين قبيل است كه براى آنها بسيار مهم است.
بنابراين ما در زمينهى فرهنگ، با يك تهاجم و جنگ حقيقى و سازمانيافته روبرو هستيم. از طرق مختلف، از راههاى بسيار هنرمندانه و خوبى هم وارد مىشوند؛ اين طور هم نيست كه خودشان همهجا مستقيم كار كنند! اينطور هم نيست كه همهجا به اين تحليلى كه مىكنند و اين حرفى كه مىزنند، لباس تهاجم بپوشانند! همهى كارشان به وسيلهى راديوها و تفسيرهاى سياسى نيست؛ كتاب و مقاله مىنويسند، كسانى را در محيطهاى آموزشى، آموزش مىدهند و چيزهايى را منتقل مىكنند!
بههرحال اگر كسى به مسائل، حسّاسيت داشته باشد و متوجّه مسألهى تهاجم فرهنگى شود، نشانههاى بارز بىشمارى را در اين زمينه مشاهده مىكند. من مىخواهم عرض كنم يكى از مسائلى كه در كشور ما نمىشود از آن غفلت كرد، مسألهى تهاجم فرهنگى است. البته اين دعوتى را كه به تهاجم فرهنگى مىكنيم، مىشود معناى ديگر و طور ديگرى فهميد و تحليل كرد؛ ليكن حقيقت قضيه اين است كه امروز نمىشود در زمينهى مسائل فرهنگى در كشور بىتوجّه باشيم.
به خيال خودمان كار سازنده مىكنيم؛ مملكتمان را بسازيم و توجّه نكنيم كه دشمنانى وجود دارند كه دين، استقلال و حتّى ارزشهاى ملى - يعنى ارزشهاى غيردينى - ما را با ابزارهاى فرهنگى، هدف قرار مىدهند! اينها را با همان ابزارهاى فرهنگى كه ابزارهاى تبليغى است - فيلم، سينما، خبرسازى و جريانسازى جهانى و بحث و استدلال - مورد تهاجم قرار مىدهند و پايههايش را در داخل كشور، سست مىكنند! به نظر من اگر ما بخواهيم كشورمان را به سمت آن هدفهايى كه تعليم و ترسيم شده است، پيش ببريم، بدون اينكه به اين نكته توجّه كنيم، نه كار شدنى است، نه كار حكيمانهاى است، نه كار عاقلانهاى است! به اين بايد توجّه شود.
من انتظار و خواهشم از شوراى عالى انقلاب فرهنگى اين است كه مسألهى تهاجم فرهنگى را بحث كنيد. اصلاً اين موضوع را مورد مطالعه قرار دهيد. البته به نحو حمل شايع صناعى، قطعاً مسائلى هست كه مربوط به تهاجم فرهنگى است و الان بحث مىشود؛ شكّى نيست. مثلاً بحث در مورد همين مسألهى اسلامى كردن دانشگاهها به حمل شايع، بحث از تهاجم فرهنگى است؛ ولى بايد به حمل اوّلى و ذاتى دربارهى خود تهاجم بحث كنيد! آيا واقعاً آنكه بنده در قضيهى تهاجم فرهنگى مىفهمم، اصلاً درست است يا نه؟ اين را مناقشه كنيم؛ اگر ديديم كه درست است، اگر ديديم كه حقيقتاً ارزشها، اصول، پايهها و مبانى، مورد تهاجم قرار دارد، ستاد اصلى مقابله با اين تهاجم، اينجاست و اينجا نبايستى از اين قضيه و اين كار غفلت كند. بايد انشاءاللَّه با جدّيت دنبال فرماييد.
البته من بايد اقرار كنم كه از كاركرد شورا، حقيقتاً و قلباً راضى هستم؛ يعنى اين مجموعهى باارزشى كه الان دور هم جمع شدهايد، شايد واقعاً با اين سنگينى و با اين وزانت علمى هيچ مجموعهاى را در كشور نداشته باشيم. يعنى مجموعهاى رسمى نداريم، شايد مجموعهاى غيررسمى باشد كه ما نمىشناسيم. واقعاً بين مجموعههاى رسمى، با اين وزانت علمى و فرهنگى كه اين مجموعه دارد، شايد هيچ مجموعهاى نباشد. بنده هم خوشحالم كه ما اين مركز بسيار مهم را داريم. من از اينكه شنيدم و گزارش داده شد كه بعضى از حضرات براى حضور، و براى شركت در بحثها، خيلى اهتمام دارند، بسيار خوشحالم و از اين حضرات هم تشكّر مىكنم.
البته از همهى برادران و خواهرمان بايستى درخواست كنيم كه نسبت به حضور در جلسه - هم كمّاً و هم كيفاً - اهتمام داشته باشند. اين جلسه در سابق، هر هفته تشكيل مىشد؛ حالا ظاهراً دو هفته يك بار تشكيل مىشود. دو هفته يك بار، زمان خيلى زيادى هم نيست، براى اينكه همه مقيّد باشند كه حتماً در هر جلسه - از اوّل تا آخر - و در بحثها شركت كنند؛ يعنى حضورشان در جلسه، حضور فعّال و مثبتى در بحثها باشد. انشاءاللَّه اگر اين طور باشد، اين جلسه به نتايجش خواهد رسيد. در ضمن آن چيزهايى كه در گزارش ديدم، مصوّباتى كه بوده، مصوّبات خوبى بوده است. مجموعههايى هم كه درست شده است - براى بعضى مقاصد، مثل همين مسألهى اسلامى شدن دانشگاهها و بعضى چيزهايى ديگر، يا تغيير و اصلاح ساختار كه برخى مخصوص رسيدگى به اين قضيه شدهاند - همه مثبت و باارزش است و بنده صميمانه از همهى آقايان متشكّرم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته