بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نتوکل عليه. نؤمن به و نستغفره و نصلّي و نسلّم علي حبيبه و نجيبه و خيرته في خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين. سيّما بقيّةالله في الارضين و صلّ علي ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.
همه برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار را در اين ساعات و روزها و شبهاي مغتنم و متبرّک، به اغتنام فرصت و بهره گيري از برکاتي که براي مؤمنين، در ايام و ليالي اين ماه، به وفور از سوي پروردگار عالم اعطا مي شود، توصيه مي کنم. همه را و خودم را به رعايت تقواي الهي، مراقب خدا بودن، مراقب رفتار خود و گفتار خود در برابر خدا و مراقب خارراهها، لغزشگاهها و جاهايي که نفس انسان قدرت آن را ندارد که با استقامت و با عدم تزلزل، به راحتي آن راه را بپيمايد، توصيه مي کنم. انسان بايد در زندگي فردي و اجتماعي، مراقب وسايلي که خداي متعال براي عبور از اين لغزشگاهها قرار داده است، باشد. وسيله اي قرار داده است که انسان بتواند خود را حفظ و به مقصد نزديک کند و از امکاناتي که براي رسيدن به سرمنزل مقصود، در اختيار مؤمنين گذاشته است، بهره برداري کند.
مراقب اين امور بودن، تقواست و همان طور که بارها شنيده ايد، يکي از هدفهاي مهمِّ روزمّره ماه رمضان اين است که ما تقوا پيدا کنيم؛ «لعلّکم تتّقون» . و بنده وقتي اعمالي را که در ماه رمضان، از سوي شارع مقدّس مورد اهتمام است، ملاحظه مي کنم - يعني روزه ماه رمضان، تلاوت قرآن مجيد، خواندن دعاهاي مأثور و توسّلاتي که به ذيل عنايات حضرت باري تعالي وجود دارد - مي بينم در ميان اين چهار عنصر بسيار مهم که روزه ماه رمضان، واجب هم هست، آنچه براي ما خيلي اهميت دارد، استغفار است؛ طلب مغفرت، طلب گذشت از سوي پروردگار عالم نسبت به آنچه از روي قصور، از روي جهالت و خداي نکرده از روي تقصير، از ما سر زده است.
من در سال گذشته در همين ايام ماه مبارک رمضان، درباره توبه و استغفار در اين ماه مبارک، مفصّلاً عرايضي را عرض کردم. امروز قصد ندارم که مجّدداً درباره استغفار، به عنوان يک بحث فکري يا يک بحث قرآني و حديثي صحبت کنم؛ بلکه مي خواهم به مناسبت نزديکي ليالي مبارکه قدر - اين شبهاي عزيز و بسيار مهم - مسأله استغفار را يادآوري کنم.
عزيزان من؛ برادران و خواهران! قدم اوّل، طلب مغفرت کردن از خداي متعال و به خدا بازگشتن است. توبه، يعني به سوي خدا برگرديم. هرجا که شما باشيد، در هر حدّي از کمال که باشيد - حتّي در حد اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام - باز به استغفار احتياج داريد! خداي متعال به پيغمبرش مي فرمايد: «واستغفر لذنبک» ، «فسبّح بحمد ربّک و استغفره» . بارها در قرآن، خداي متعال به پيغمبر مي فرمايد «استغفار کن». با اين که پيغمبر معصوم است، گناه از او سر نمي زند و از دستور الهي تخلّف نمي کند، اما به او هم مي فرمايد «استغفار کن»!
البته اين که استغفارِ اوليا و بزرگان از چيست، خود مقوله قابل بحثي است. استغفار آنها از گناهاني چون گناهان امثال ما نيست؛ آن گناهان از آنها سر نمي زند. مقام آنها بالاست. قرب به حضرت ربوبي و مقام ربوبّيت، در حدّ اعلاست. در آن مقام قرب، گاهي چيزهايي که براي ما مباح است - شايد حتّي چيزهايي که براي ما مستحبّ است - براي آن بزرگواران مانع و رادع است. آنها مناسب با شأن آن قرب است؛ که استغفار مي کنند؛ آن هم استغفار جدّي، نه استغفار صوري.
دعاي کميل را ببينيد! اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام در دعاي کميل - که طبق روايات، اين دعا از آن بزرگوار صادر شده است - انشاءً و در اوّل بار، با شروع دعا به استغفار مي پردازد. اوّل، خدا را به اسمش، به قدرتش، به عظمتش، به صفات جلال و جمالش سوگند مي دهد و بعد از آن همه قسم دادن، شروع مي کند به استغفار کردن: «اللّهم اغفرلي الذّنوب التي تهتک العصم» ، تا آخر. دعاي ابي حمزه ثمالي و دعاهاي گوناگون ديگر از اين انسانهاي بزرگ،
همين طور است. من و شما به استغفار احتياج داريم. اي مؤمنين؛ عزيزان؛ اي دلهاي پاک و صاف! مبادا مغرور شويد و بگوييد ما که گناهي نکرده ايم! چرا؛ غرق قصوريم، غرق تقصيريم! «و ما قدر اعمالنا في جنب نعمک» . آنچه کار خوب که ما به خيال خودمان انجام مي دهيم، در مقابل نعم پروردگار و در مقابل حقّ شکر الهي، چه ربطي و چه نسبتي دارد؟! چقدر قابل ذکر است؟! ما نمي توانيم آن حقّ شکر را ادا کنيم؛ نمي توانيم! «لاالذي احسن استغني عن عونک» مگر مي شود انسان از تفضل و لطف الهي، در آني از آنات، مستغني باشد؟! هميشه محتاجيم؛ هميشه هم لطف پروردگار مي رسد: «خيرک الينا نازل» . ما هم از اداي شکر عاجزيم و اين قصور، يا تقصير است و به هرحال طلب مغفرت مي خواهد.
شب قدر، فرصتي براي مغفرت و عذرخواهي است. از خداي متعال عذرخواهي کنيد. حال که خداي متعال به من و شما ميدان داده است که به سوي او برگرديم، طلب مغفرت کنيم و از او معذرت بخواهيم، اين کار را بکنيم، والّا روزي خواهد آمد که خداي متعال به مجرمين بفرمايد: «لايؤذن لهم فيعتذرون» . خداي نکرده در قيامت، به ما اجازه عذرخواهي نخواهند داد. به مجرمين اجازه نمي دهند که زبان به عذرخواهي باز کنند؛ آن جا جاي عذرخواهي نيست. اين جا که ميدان هست، اين جا که اجازه هست، اين جا که عذرخواهي براي شما درجه مي آفريند، گناهان را مي شويد و شما را پاک و نوراني مي کند، از خداي متعال عذرخواهي کنيد. اين جا که فرصت هست، خدا را متوجّه به خودتان و لطف خدا و نگاه محبّت الهي را متوجّه و شامل حال خودتان کنيد. «فاذکروني اذکرکم» ؛ مرا به ياد آوريد، تا من شما را به ياد آورم.
در همان لحظه اي که شما دلتان را متوجّه خداي متعال و خدا را در دل خودتان حاضر مي کنيد و به ياد خدا مي افتيد، خداي متعال در همان لحظه، چشم لطف و مهر و عطوفتش متوجّه شماست؛ دست لطف و بذل و بخشش او به سوي شما دراز است. خدا را به ياد خودتان بيندازيد، والّا روزي خواهد رسيد که خطاب الهي به سمت گناهکاران مي آيد که «انّا نسيناکم» ؛ ما شما را فراموش کرديم، ما شما را به دست فراموشي سپرده ايم، برويد! عرصه قيامت اين گونه است.
امروز که خداي متعال اجازه داده است که شما به زاري، تضّرع و گريه بپردازيد، دست ارادت به سوي او دراز کنيد، اظهار محبّت نماييد و اشک صفا و محبّت را از دل گرم خودتان به چشمهايتان جاري سازيد. اين فرصت را مغتنم بشماريد، والّا روزي هست که خداي متعال به مجرمين بفرمايد: «لاتجأروا اليوم» ؛ برويد، زاري و تضّرع نکنيد، فايده اي ندارد: «انّکم منّا لاتنصرون» . اين فرصت، فرصت زندگي و حيات است که براي بازگشت به خدا در اختيار من و شماست و بهترين فرصتها ايامي از سال است که از جمله آنها ماه مبارک رمضان است و در ميان ماه مبارک رمضان، شب قدر!
شب قدر هم در ميان اين سه شب است. طبق روايتي که مرحوم «محدّث قمي» نقل مي کند، سؤال کردند که کدام يک از اين سه شب - يا دو شب بيست ويکم و بيست وسوم - شب قدر است؟ در جواب فرمودند: چقدر آسان است که انسان، دو شب - يا سه شب - را ملاحظه شب قدر کند. چه اهميت دارد بين سه شب مردّد باشد. مگر سه شب چقدر است؟ کساني بوده اند که همه ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب مي آوردند و اعمال شب قدر را انجام مي دادند! قدر بدانيد.
ملتي که دل خود را با خداي خود اين گونه صاف کند که درِ خانه خدا برود، از خدا صادقانه بخواهد و به خدا صادقانه پناه ببرد، هرگز بدبخت و روسياه نخواهد شد؛ دچار فساد، دچار ذلّت، اسير دشمن و دچار اختلاف داخلي نخواهد شد. آنچه از اين بدبختيها بر سر ملتها مي آيد، «فبما کسبت ايديکم» ؛ بر اثر کوتاهيها، غفلتها، گناهان و فسادهايي است که خودمان براي خودمان درست مي کنيم! کسي که درِ خانه خدا مي رود، خود را يک قدم به عصمت و به حفظ و نگهداري از گناه نزديک مي کند.
به خدا پناه ببريم، از خدا بخواهيم، براي خدا کار کنيم و قدم برداريم و دلها را به خدا بسپريم. صفاي دلهايمان را با ياد خدا روزافزون کنيم. وقتي دلها با صفا شد؛ وقتي دلها چنگ در دنيا نزد و اسير دنيا و مادّيات نشد، آن وقت جامعه، جامعه اي مي شود با مردمي حقيقتاً نوراني و باصفا و پاک. چنين مردمي، خوب تلاش مي کنند، خوب کار مي کنند، دنياي خودشان را هم خوب مي سازند. دلبسته نبودن به دنياي شخصي، معنايش نساختن دنيا نيست؛ آبادي دنيا، کاري براي خدا و جزو کارهاي اُخروي است. آنچه که به آبادي زندگي مادّي مي انجامد، چيزي است که خدا از ما خواسته است و اين هم يک عمل اُخروي است. همين هم وقتي با ياد خدا همراه باشد، بهتر، روانتر، شيرينتر و کاملتر انجام مي گيرد.
اين روزها را قدر بدانيد. شبهاي قدر را حقيقتاً قدر بدانيد. قرآن صريحاً مي فرمايد: «خير من الف شهر» ؛ يک شب بهتر از هزار ماه است! اين خيلي ارزش دارد. شبي است که ملائکه نازل مي شوند. شبي است که روح نازل مي شود. شبي است که خداي متعال آن را به عنوان سلام دانسته است. سلام، هم به معني درود و تحيّت الهي بر انسانهاست، هم به معناي سلامتي، صلح و آرامش، صفا ميان مردم، براي دلها و جانها و جسمها و اجتماعات است. از لحاظ معنوي، چنين شبي است! شبهاي قدر را قدر بدانيد و براي مسائل کشور، مسائل خودتان، مسائل مسلمين و مسائل کشورهاي اسلامي دعا کنيد.
کشورهاي اسلامي چقدر مشکلات دارند! حلّ آن مشکلات را از خدا بخواهيد. براي همه انسانها دعا کنيد. براي هدايت انسانها، براي خودتان، براي زندگيتان، براي مسؤولينتان، براي کشورتان، براي گذشتگانتان و براي آن چيزي که مي خواهيد خداي متعال به شما بدهد، دعا کنيد. اين ساعات و دقايق را قدر بدانيد. بنده هم از همه شما برادران و خواهران عزيز، در شبهاي مبارک قدر، ملتمس دعا هستم.
چند جمله هم دعا کنيم، ان شاءالله در اين ساعاتِ مقارن با ظهر، دعاها مقبول اجابت شود:
نسألک اللّهم و ندعوک. باسمک العظيم الاعظم، الاعّز الاجّل الاکرم يا الله. پروردگارا! ما را به درک ليلة القدر موفّق فرما. ليلةالقدر را براي ما بهتر از هزار ماه قرار بده. دعاهاي ما را در آن شب مستجاب کن. سلام و تحيّت ما را اکنون و در آن شب، به محضر ولي و امام ما حضرت بقيةالله ارواحنافداه برسان. ما را در آن شب مبارک، مشمول ادعيّه زاکيّه آن بزرگوار فرما. پروردگارا! ملت ايران را عزيز کن. احکام اسلام را در همه عالم مستقر و حاکم گردان. دشمنان اسلام، دشمنان ايران، دشمنان اين ملت و دشمنان نظام جمهوري اسلامي را سرکوب و منکوب فرما. همه انسانها را در همه جاي عالم، به سمت حق هدايت فرما. پروردگارا! پيوند برادري و صلح و صفا را ميان ملت ما از هميشه بيشتر گردان.
پروردگارا! شهداي عزيز ما را در اعلي درجه عليّيّن، با اوليايت محشور فرما. روح مطهر امام را با اوليايت محشور فرما. پروردگارا! ارواح گذشتگان ما، والدين و ذوي الحقوق ما را مشمول مغفرت خودت گردان.
پروردگارا! گرفتاريهاي مردم - گرفتاريهاي شخصي، عمومي، اجتماعي و غيره - را به کرمت رفع کن. چهره اين ملت را با نور شادي و معنويت و صفا برافروخته کن. پروردگارا! اين ملت را در نزد دشمنانش سربلند و عزيز گردان. دشمنانش را به دست او سرکوب و منکوب گردان. پروردگارا! رابطه ما و قرآن و اسلام را روزبه روز مستحکم تر و بيشتر گردان و ما را قدردان احکام اسلام، قدردان انقلاب و قدردان آيات مبارکه قرآن قرار بده.
بسم الله الرّحمن الرّحيم قل هو الله احد، الله الصّمد، لم يلد و لم يولد و لم يکن له کفواً احد.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما علي اميرالمؤمنين و الصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و سبطي الرحمة الحسن و الحسين، سيّدي شباب اهل الجَنّه و علي بن الحسين زين العابدين و محمّدبن علي الباقر و جعفربن محمّدالصّادق و موسي بن جعفرالکاظم و علي بن موسي الرّضا و محمّدبن علي الجواد و علي بن محمّدالهادي و الحسن بن علي الزّکي العسکري والحجّةالقائم المهدي. حججک علي عبادک و امنائک في بلادک و صلّ علي ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيکم عبادالله بتقوي الله
در ابتدا همه برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار را به رعايت تقوا در گفتار، در کردار، در انديشه و حتّي در احساساتي که تحت اختيار آدمي است، توصيه مي کنم.
قبل از اين که مطلب اصلي مورد نظر خودم را عرض کنم، به دو سه مطلب کوتاه اشاره کنم: يکي مربوط به اين حادثه تأسّف انگيز و خونبار پاکستان است که جمعي از مردم مسلمان و مؤمن، به جرم شيعه بودن، به دست يک گروه معاند و مغرض به شهادت رسيدند. حادثه تلخي است. البته مسؤولان دولت پاکستان بارها به ما گفته اند و قول داده اند که قضاياي قبلي را دنبال کنند؛ ما هم مايليم که ان شاءالله اعتماد خودمان را به اين تعهّد دوستان پاکستاني حفظ کنيم. اميدواريم که هرچه جدّيتر اين کار دنبال شود. من شک ندارم که مسأله تا حدود زيادي به روابط ايران و پاکستان مربوط مي شود و در واقع دشمنان اين روابط، ابتکار اين جنايات را در دست دارند. بايد قاطعانه با آنها برخورد شود، والّا خداي نکرده اگر کوتاهي اي صورت گيرد، بعد مذاهب مختلف هستند؛ آن طرفيها هم تصوّر کنند که بايد به نحوي به دفاع از خودشان بپردازند و مجبورند مسلّح باشند؛ طبيعتاً ابعاد قضيه، ابعاد بسيار خطرناکي خواهد شد. اين طور جاها حکومتها هستند که بايستي وارد ميدان شوند؛ مجرم را بي ملاحظه مورد تعقيب قرار دهند و قدرت دولتي خودشان را تثبيت کنند.
مسأله ديگري که آن هم خيلي تلخ و غم انگيز است، وقايع الجزاير است. البته در دنيا کساني هستند که انگشت اشاره شان به سمت دولت الجزاير - به عنوان مسؤولان اين قضايا - دراز مي شود. ما نمي خواهيم در اين مورد ادّعاي قاطعي بکنيم؛ اما شک نيست که يک دولت، مسؤول جان اتباع خود است. حادثه خيلي عجيب و کم نظير و تلخي است. تا آن جايي که ما يادمان مي آيد، در اين برهه هاي اخير زماني، اصلاً چنين چيزي را به ياد نمي آوريم که در کشوري، افرادي که دولت مدّعي است نمي تواند آنها را شناسايي کند، در فاصله کوتاهي صدها نفر از مردم بي گناه - زنان و مردان و کودکان - و عمدتاً وابستگان به يک جناح سياسي يا طرفداران آنها را سر ببُرند و با قساوت تمام بکشند!
البته محافل جهاني و اين کساني که هميشه پرچم حقوق انسان را در دست گرفته اند و تا يک نفر در يک گوشه دنيا اندک خدشه اي پيدا کند - به شرط اين که غربي و بخصوص وابسته به خودشان باشد! - فرياد بر مي آورند، امروز در اين قضايا خونسردي نشان مي دهند؛ چون طرفي که مورد ظلم قرار گرفته است، جزو ابواب جمعي آنها نيست! اين هم مايه تعجب است. شبيه اين قضيه را ما در دو سه سال قبل از اين در بوسني هم مي ديديم. خودِ اين، داستان عجيبي است که اگر در دنيا به کسي ظلم شود که جزو ابواب جمعي قدرتها و استکبار و طرفداران آنهاست، يک کلاغ را چهل کلاغ و صد کلاغ مي کنند! اگر جزو آنها نباشد، يا جزو مخالفان باشد، سکوت کرده و حتّي ستمگر را هم تشجيع و ترويج و، کمک مي کنند. جزو حوادث عجيب امروز دنيا، همين حادثه است که ان شاءالله در بحث بعدي، بيشتر از اين باز خواهد شد. ما اين حوادث و اين سکوتها و اين خونسردي در پيگيريها را به شدّت محکوم مي کنيم.
موضوع سومي هم که بايد به آن اشاره کنم، مسأله روز قدس است. ان شاءالله جمعه آينده که جمعه آخر ماه رمضان است مردم ايران به عنوان متولّيان روز قدس، بايد کاري کنند که براي ديگر ملتها سرمشق شود؛ چون هر سال ملتهاي ديگر در گوشه و کنار، حتّي در خود اروپا و جاهاي ديگر، به تبع شما روز قدس را گرامي مي دارند. شما بايد روزبه روز اين پرچم را سرافرازتر و اين کانون درخشندگي و نور را درخشانتر کنيد، تا عدّه بيشتري بتوانند استفاده کنند.
موضوع اصلي اي که من امروز مي خواهم قدري درباره آن صحبت کنم و در خطبه جمعه اوّل ماه به مناسبت يک موضوع ديگر اشاره اي کردم و به خاطر بارش برف نشد تعقيب کنم و حال قضاياي تازه تري هم پيش آمده است که من لازم است اين موضع را دنبال کنم، جنجال تبليغاتي اي است که در اين يکي، دو هفته اخير در مورد مناسبات ايران و امريکا، به عنوان يک خبر تازه از ايران، همه دنيا را متوجّه به خود کرده است. همان طور که در آن خطبه قبلي تا حدودي اشاره شد، دستگاههاي عمدتاً امريکايي و دنباله روانشان، يک شگرد تبليغاتي را دنبال مي کنند، براي اين که در جهت مقاصد و اغراض خودشان، دروغي را به شکل واقعيت جلوه دهند و واقعيتي را به کلي بپوشانند، که من امروز قدري در اين زمينه صحبت خواهم کرد.
البته اين موج تبليغاتي، عمدتاً از طرف دستگاههاي تبليغاتي خارج از کشور است؛ منتها در داخل هم انعکاس دارد. بعضي از کساني که پايبنديهاي انقلابيشان آن قدر نيست که ما از متصدّيان امور مطبوعاتي توقّع داريم، متأسفانه در برخي از مطبوعات، همان گونه مشي مي کنند که دشمنان انقلاب و دشمنان ملت ايران و عوامل وابسته به استکبار در دنيا يا مثلاً در کشور امريکا مشي مي کنند! اين هم جاي تأسّف است.
مسأله اي که موضوع جنجال اينهاست، اين است که جمهوري اسلامي ايران مي خواهد درباره مناسبات خودش با دولت امريکا، تجديدنظر کند! اين را به عنوان يک خبر تازه منتشر کردند! مطلب کاملاً بي اساسي و واهي اي را بزرگ کردند و جنجال و هاي وهوي به راه انداختند. البته مقاصد بسيار خطرناکي براي ملت ايران دارند. آنها دنبال کارهاي خودشان هستند؛ اما ما بايد کار دشمن را بشناسيم. ولو هيچ اقدامي هم در مقابل دشمن نخواهيم بکنيم، بايد بدانيم دشمن چه کار مي کند. ما نبايد اجازه بدهيم که دشمن نسبت به کشور ايران و ملت و مسؤولان آن، هر کاري که مي خواهد، در زمينه تبليغات بکند و ما همين طور سکوت کنيم! اين که نمي شود. لازم است اهداف و مقاصد دشمن شناخته شود.
البته در بعضي از رسانه ها و به وسيله برخي از مسؤولان هم واقعاً حرفهاي درستي زده مي شود. ديشب در تلويزيون ديدم که وزير محترم امور خارجه مصاحبه مي کردند. حرفهاي خوب و درست گفته مي شود - نه اين که نمي گويند - اما من هم موظّفم آنچه را که وجود دارد و واقعيت مطلب است، براي ملت عزيزمان بيان کنم.
اين را هم به شما عرض کنم که اين اوّل بار هم نيست. قبلاً هم از اين قبيل قضايا اتّفاق افتاده است؛ بخصوص آن باري که بعد از رحلت امام بود تا حدودي هم با امروز قابل مقايسه است. آن جا هم جنجالي درست کردند و حتّي روزنامه هاي ما مقاله نوشتند و بعضي افراد مخالف و معاند با انقلاب، چيزهايي نوشتند و ادّعاهايي کردند؛ صريحاً به تخطئه دوران امام پرداختند که الحمدلله سيلي ملت بر بناگوش آنها، نگذاشت ادامه دهند. البته اين دفعه جنجالها وسيعتر است و طور ديگري جنجال مي کنند. سرِ جنجال، خارج از کشور است؛ عمدتاً آنها هستند. وضع، وضع ديگري است؛ آن وقت هم بود؛ هرچند با اين وسعت و در اين ابعاد نبود.
بهانه اي که براي اين جنجال درست کرده اند، مصاحبه رئيس جمهور محترم ما در هفته گذشته است. اين هم واقعاً ظلم بزرگي است؛ هم به ملت ايران، و هم به رئيس جمهور. اين اخفاء حقيقت و پوشاندن آنچه که مي خواهند به چشم مردم نرسد، واقعاً چيز عجبي است.
من ابتدائاً لازم است عرض کنم که در آن مصاحبه، همه مواضع اصولي ما در زمينه رابطه با امريکا و اسرائيل به خوبي بيان شد. همه مطالبي که بايد بيان مي شد، بيان شد؛ من با دقّت گوش کردم. آنچه درباره مذاکره با امريکا لازم بود گفته شود، گفته شد؛ آنچه راجع به رابطه با امريکا لازم بود گفته شود، گفته شد؛ آنچه راجع به اسرائيل، راجع به مبارزان فلسطيني و بعضي قضاياي داخلي لازم بود گفته شود، بيان شد و خيلي خوب بود. من دعا کردم؛ هم ايشان را، هم وزير امور خارجه را، و هم بعضي مسؤولان ديگر را که در اين زمينه ها مواضع خوبي گرفتند. حال چيزهايي هم ممکن است مربوط به سلايق و لحنها باشد؛ با آنها کاري نداريم. آنچه اصولي و مهم بود، همين مسائل مربوط به رابطه و مذاکره و حکومت صهيونيستي بود، که اينها خوب گفته شد و مطالب خوبي بود. حال دشمن اگر نخواهد که به اين حرفها - که برخلاف ميل اوست - اعتراف کند، دشمن است ديگر؛ ما از دشمن چه توقّعي داريم؟ ما بايد خودمان بفهميم که هدف و غرض دشمن چيست.
من اوّلاً براي شما برادران و خواهران عزيز بيان کنم که اهداف جنجال تبليغاتي امريکاييها - عمدتاً - و مخالفان ما در دنيا چيست. اين که دائماً مي گويند ايران مي خواهد با امريکا مذاکره کند؛ ايران مي خواهد بتدريج رابطه با امريکا برقرار کند، هدفشان از اين حرفها چيست؟ چه مي خواهند؟ مخالفان ما به دنبال چه چيزي هستند؟ آنچه مسلّم است، دنبال خير جمهوري اسلامي و خير ملت ايران نيستند؛ اين که واضح است. تا به حال در طول اين نوزده سالي که از انقلاب مي گذرد، هم حکومت امريکا، هم مطبوعات امريکا و هم رسانه ها و تلويزيونها و راديوهاي امريکا، تا آن جايي که توانستند، به ملت ايران ضربه زدند، خنجر از پشت زدند، اهانت رواداشتند، خيانت کردند و دروغ پرداختند. در هشت سال جنگي که ما داشتيم و در قضاياي اقتصادي، يک جا اينها به نفع ما کار نکردند؛ حال هم از همان قبيل است.
پس، هدفشان چيست؟ هدف، چند چيز است. که من به اختصار عرض مي کنم. شما روي مطالبي که عرض مي کنم، فکر کنيد؛ مخصوصاً شما جوانان تحصيلکرده، دانش آموزان، دانشجويان و طلاب علوم ديني، درست دقت و تأمل کنيد؛ چون اينها مسائل مهمي است. يک ملت هم غالباً در همين جاهاي علي الظاهر کوچک است که سرنوشتش ساخته مي شود. چنين مقطعي، اگر مردم، جوانان، مسؤولان و ديگران درست نفهميدند که حقيقت قضيه چيست، زاويه اي باز مي شود که خداي نخواسته همين زاويه، به فناي همه چيز منتهي خواهد شد. معمولاً اين طور است؛ لذا خيلي مهم است که درست دقّت شود.
هدف اينها چيست؟ هدف حکومت امريکا و دستگاه امپراتوري خبري امريکايي از اين حرفها چيست که مرتّب مي گويند: ايران مي خواهد مذاکره کند؟
هدف، چند چيز است: يکي اين که اينها مي خواهند آن چيزي را که تا امروز وسيله وحدت ملت ايران بوده است، به وسيله اختلاف ملت ايران تبديل کنند. تا به حال آحاد ملت ايران به خاطر اين که مي دانستند دولت امريکا دشمن آنهاست، در مقابل دشمني امريکا، اگر يک وقت اختلافات جزئي هم داشتند، کنار مي گذاشتند و متّحد مي شدند. مقابله با امريکا، يکي از وسايل وحدت اين ملت بوده است. اينها مي خواهند با اين جنجالها، همين وسيله وحدت را، به وسيله اختلاف تبديل کنند. اين عليه آن، آن عليه اين. اين بگويد مذاکره، آن بگويد مذاکره چه فايده اي دارد؛ آن يکي بگويد چه ضرري دارد؟ يک عدّه از اين طرف بحث کنند، يک عدّه از آن طرف بحث کنند! واينها هم اين وحدت عظيم ملي را که ملت ايران در مقابله با حضور دشمن دارد، به اختلاف ملت ايران تبديل کنند.
هدف دوم اين است که مي خواهند با تکرار اين قضيه - مذاکره و رابطه با امريکا - قضيه اي را که در چشم ملت ايران، به دلايلي منطقي، يکي از زشت ترين چيزهاست، قبحش را از بين ببرند. تا حدّي که در نماز جمعه مي شود حرف زد، خواهم گفت که دلايل منطقي آن چيست. مي خواهند قبح اين را از بين ببرند؛ مثل کاري که سرِ قضيه اسرائيل با اعراب کردند.
يک روز بود که دولتهاي عرب، صحبت کردن با اسرائيل، رابطه با اسرائيل و حتّي آوردن اسم اسرائيل را يکي از کارهاي بسيار زشت مي دانستند. اينها با مطرح کردن و پيش کشيدن اين قضيه، آنها را يکي يکي از صفوف ملت عرب خارج کردند و بار را به گردن او انداختند. بتدريج کاري کردند که قبح اين قضيه ريخت؛ حتّي دولتهايي که در مرزهاي اسرائيل نيستند و هيچ خطر و ضرري هم از اسرائيل نمي بينند، در خانه خودشان نشسته اند و صحبت از مذاکره با اسرائيل مي کنند! واقعاً چه لزومي دارد؟ اما مي کنند؛ چون قبحش ريخته است.
ملت ايران به دلايل کاملاً محکم و با استدلال منطقي، دولت امريکا را دشمن خود مي داند؛ که من بعداً اشاره خواهم کرد. همه ملتهاي دنيا هم اين را از ملت ايران شناخته اند و با چشم تعظيم و تجليل به اين نگاه مي کنند. بتدريج مي خواهند قبح اين را از بين ببرند و يک کار عادّي و معمولي بکنند.
هدف سوم اين است که اصل مذاکره با ايران، براي امريکا به عنوان ابرقدرت، بسيار مهم است. ممکن است بعضي تعجّب کنند و بگويند مگر ايران چيست که براي امريکاي ابرقدرت، مهم است که با ايران پشت ميز مذاکره بنشينند؟! بله، بسيار مهّم است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برايش خيلي مهّم است. ابرقدرت، يعني آن قدرتي که از همه قدرتهاي سياسي دنيا بالاتر است و مي تواند اراده خود را بر آنها تحميل کند.
يک روز دو ابرقدرت در دنيا بودند - امريکا و شوروي - و هر کدام منطقه نفوذي داشتند؛ هر کار هم مي خواستند، مي توانستند بکنند. حتّي امريکا در مقابل آن دشمن، موشکهاي امريکايي - کروز و غيره - را در کشورهاي اروپايي مستقر کرده بود؛ بيچاره اروپاييها هم چاره اي نداشتند، حرفي هم نمي زدند؛ چون به عنوان دفاع در مقابل شوروي سابق بود. شوروي هم در منطقه نفوذ خودش، اين کارها را مي کرد. امروز که شوروي از بين رفته است؛ امريکا مدّعي است و به شدّت در پي اين است که نظام يک قطبي در دنيا به وجود آيد؛ يک ابرقدرت در رأس امپراتوري بزرگي که اسمش دنياست!
اين مطلبي که عرض مي کنم، حرفي است که صاحب نظران سياسي امريکا از گفتن آن ابايي ندارند. در مطبوعات امريکايي، مقالات سياسي فکري با همين مضمون چاپ مي شود. در همين حدود يک ماه پيش، در يکي از مطبوعات امريکايي ديدم که يک نويسنده معروف سياسي نويس امريکايي به دنيا خطاب مي کرد که «چه عيبي دارد که در رأس يک امپراتوري واحد جهاني، امريکا قرار داشته باشد؟! امريکا امروز چنين و چنان است!» آنها اصلاً ادّعايشان اين است؛ دنبال اين هستند.
حال ابرقدرتي با اين همه ادّعا، با اين همه باد و بروت جهاني و سياسي، يک جا هست که برايش ارزش و اعتبار و احترامي قائل نمي شوند؛ آن يک جا کجاست؟ جمهوري اسلامي ايران. جمهوري اسلامي و ملت ايران، هيبت شکن ابرقدرت امريکا در دنيا شدند. من بارها عرض کرده ام که عمده قدرت ابرقدرتها، متّکي به هيبتشان است؛ هيبت آنهاست که مي تواند کار کند. اينها همه جا که وارد ميدان نمي شوند، تير و تفنگ که به کار نمي برند؛ تشر و هيبتشان است که رؤساي دولتها و رؤساي احزاب سياسي دنيا را وادار مي کند که دست و پايشان در مقابل اينها بلرزد و کوتاه بيايند.
براي امريکا مهم است که ايران اسلامي که از روز اوّل به دلايل روشني در مقابل امريکا ايستاد و تسليم امريکا نشد و گفت که با امريکا مذاکره نمي کنم، حالا بگويد که بسيار خوب، چَشم، ما هم مذاکره مي کنيم! مي گويند بفرما، ابرقدرتي کامل شد! اين منطقه اي هم که زير بار نمي رفت، زير بار آمد؛ اين جا هم عتبه را بوسيدند! بنابراين، صِرف مذاکره برايشان خيلي مهّم است.
البته در مورد رابطه، اين طور نيست؛ بعد خواهم گفت. امريکاييها نسبت به رابطه، طور ديگري فکر مي کنند. آن چه که براي آنها خيلي مهّم است، مذاکره است. مي خواهند ايران پشت ميز مذاکره بنشيند؛ بعد که مذاکره شروع شد، آن وقت سرِ رابطه داستانها و حکايتها دارند.
نکته دوم براي اين که مذاکره با ايران براي امريکا اهميت دارد، اين است که حرکت جمهوري اسلامي و ملت ايران موجب شد که احساسات اسلامي در هر گوشه دنيا بيدار شود؛ در آسيا، در آفريقا و حتّي در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامي خودشان را سرِ دست گيرند و مبارزه اي را به نحوي شروع کنند. بعضي از اين مبارزات، مبارزات سياسي با دولتهاست. بعضي از اين مبارزات، مبارزات اصلاحي است؛ بالاخره مشغول مبارزه هستند. همه اينها، از اين قلّه جمهوري اسلامي و امام و اين ملت، سرازير شده اند.
من کساني را در دنياي اسلام مي شناسم و اطّلاع دارم که مذهب اهل بيت را بدون هيچ گونه تبليغي، فقط براي خاطر قضاياي جنگ قبول کردند. همين که شما جوانان، شما جانبازان، شما ايثارگران به ميدان جنگ مي رفتيد و اين خبرها در دنيا به همين شکل منتشر مي شد؛ همين که مادران آن طور شجاعانه مي ايستادند و آن شجاعتها را به خرج مي دادند، عدّه اي را در دنيا مسلمان کرد، عدّه اي از مسلمانان را شيعه کرد، عدّه بيشتري را عاشق انقلاب و عاشق امام و ملت ايران کرد و احساسات اسلامي بروز کرد. در حقيقت، قطب همه اينها، ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي است.
اگر جمهوري اسلامي با امريکا پشت ميز مذاکره بنشيند، امريکاييها خيالشان از اين جهت راحت مي شود؛ به هرجايي در دنيا مي گويند: شما براي چه تلاش مي کنيد؟ شما که مثل ايران نخواهيد شد، به پاي ايران که نخواهيد رسيد! هر چه بشويد، يک ملت و يک نظام و آن شکوه و شجاعت را که پيدا نخواهيد کرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و اين جا پاي ميز مذاکره آمدند؛ شما ديگر چه مي گوييد؟! يعني با تسليم ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي ايران به نشستن پاي ميز مذاکره با امريکا، خيال امريکا از بسياري از اين مبارزات دنياي اسلام آسوده خواهد شد.
درست توجّه کنيد! هر کدام از اينها، بحثهاي طولاني و مفصّلي دارد که جايش در مجالس ويژه اين حرفهاست. من مايلم که در نماز جمعه، فقط رؤوس مطالب را عرض کنم. مذاکره براي اينها مهّم است. ببينيد؛ بسياري از کشورها هستند که دولتهايشان از دوستان دولت امريکا محسوب مي شوند؛ يعني تحت نفوذ و تسليم دولت امريکا قرار دارند، مواضع سياسيشان تابع دولت امريکاست و کلاًّ تابع امريکا هستند؛ با فلان جا قطع رابطه کنيد، فلان جا را معامله کنيد، فلان جا را معامله نکنيد، نفت را اين گونه کنيد، مس را آن طور کنيد. اين دولتهايي که تسليم امريکا هستند، بتدريج اين فکر برايشان به وجود مي آيد که دولتي به نام جمهوري اسلامي ايران هست که به امريکا هيچ اعتنايي نمي کند؛ امريکا هم نسبت به آن دولت نمي تواند هيچ آسيب جدّي بزند. پس، علّت اين که ما از امريکا اين قدر مي ترسيم، چيست؟
اين سؤال امروز در ذهن بسياري از مسؤولان کشورهاي اسلامي و غير اسلامي به اصطلاح خودشان جهان سومي وجود دارد و براي دستگاه امريکا موجب زحمت جدّي شده است؛ خارج شدن از حالت تبعيت و تسليم، به خاطر وجود جمهوري اسلامي، که جمهوري اسلامي هست، هيچ اعتنايي هم به امريکا نمي کند و امريکا نمي تواند هيچ کار مهمّي با آن انجام دهد. چرا؛ گاهي اوقات هارت و هورت مي کنند؛ مثلاً قانون «داماتو»يي مي گذرانند، قانون هم بعد از چند ماه به خودي خود منسوخ مي شود؛ کار اساسي نمي توانند بکنند. پس، چرا ما خودمان را بيخودي معطّل کرديم و اسير امريکا شديم؟
براي امريکا خيلي خطرناک است که اين فکر در دوستان و در تبعه دولتهاي تابع و پيرو او رسوخ پيدا کند. امريکا در پي يک جواب است؛ بايد کاري کند که به آنها اين طور تفهيم شود که: «ديديد، اين محاصره اقتصادي و همين فشارهايي که ما عليه جمهوري اسلامي به خرج داديم، بالأخره جمهوري اسلامي را هم خسته کرد و مجبور نمود که او هم بيايد و زانو بزند و از آن پايگاه و از آن گردن برافراشته اي که داشت، بناچار پايين آيد!». اين را به دولتهايي که پيرو و تابعش هستند، تفهيم کند که: «نخير؛ اين طور هم نيست که شما خيال کنيد کسي که با ما نباشد، مي تواند از آسيب در امان بماند. جمهوري اسلامي هم بالاخره مجبور شد بيايد»!
يک نکته ديگر هم هست که موجب مي شود حقيقتاً مذاکره براي امريکاييها به عنوان يک ابرقدرت مهم باشد و آن، اين است که در مصاف دو قطب مبارز که الان نوزده سال يا بيست سال است که در صحنه سياسي عالم، مبارزه مي کنند - قطب استکبار از يک طرف، و قطب اسلام از طرف ديگر؛ قطب استکبار به رهبري امريکا، و قطب اسلام به محوريّت نظام جمهوري اسلامي که تا به حال هم گسترش و پيشرفت، متعلّق به قطب اسلام بوده است - شما هرچه صحنه دنيا را نگاه مي کنيد، مي بينيد کشورهايي که بوي حرکت و نهضت اسلامي در آنها استشمام نمي شد، وضعي برايشان به وجود آمد که حکومتهاي اسلامي - لااقل به تناسب آن کشورها - در آنها به وجود آيد! در ترکيه به صورتي، در الجزاير به نحوي و در جاهاي ديگر نيز همين طور. البته با همه اينها هم برخورد کردند؛ اما با احساسات مردم که نمي توانند برخورد کنند؛ نمي توانند با احساسات مردم آن طور برخورد کنند که مثلاً با حکومت «رفاه» در ترکيه يا با بعضي از حکومتهاي ديگر برخورد کردند. احساسات مردم به حال خود باقي است.
تا به حال در برخورد اين دو قطب مبارز با يکديگر - که قطب، استکبار از يک طرف و قطب اسلام از طرف ديگر است - پيشرفت و مبارزه و پيروزي، متعلّق به قطب اسلام بوده است. قطب اسلام هميشه پيش رفته است؛ اما قطب استکبار پيشرفتي نداشته است. اينها مي خواهند با شايعه مذاکره جمهوري اسلامي - که بگويند جمهوري اسلامي تسليم شد؛ طرف ما آمد و مجبور شد کنار بيايد و با ما مذاکره کند - اين طور وانمود کنند که در اين مصاف، بالاخره قطب اسلامي شکست خورد و مجبور به عقب نشيني شد و قطب استکبار در اين مصاف پيروز گرديد.
مي خواهند اين را تفهيم کنند که دشمن پيروز شده و اسلام مجبور به عقب نشيني شده است. مي خواهند بگويند که اسلام انقلابي از حرفهايش گذشت و برگشت. مي خواهند بگويند همه اين حرفها در طول اين نوزده سال - ده سال اول که امام گفته بود، و نه سال بعد از امام، مسؤولان و ملت همه بر زبان آوردند - به گوشه اي گذاشته شد، به دست فراموشي سپرده شد و همه اين حرفها تخطئه گرديد؛ چون امام بارها فرموده بودند که ما با دشمن کنار نمي آييم و تسليم دشمن نمي شويم. اين شايعات براي اين هدف است که آن گذشته را تخطئه کند. بالاخره امريکا از اين که شايع شود جمهوري اسلامي تسليم شده است تا با امريکا مذاکره کند و پشت ميز مذاکره بنشيند - يعني از حرفها و ادّعاهاي خود نسبت به استکبار دست بردارد - بيشترين استفاده را مي کند. اين جنجال تبليغاتي براي اين است. لذا با اين که رئيس جمهور محترم در مصاحبه اش گفت که ما مذاکره نمي کنيم؛ گفت که ما احتياجي به مذاکره نداريم، آنها گفتند بله، اين مقدّمه مذاکره است؛ مي خواهند مذاکره کنند! هر کسي چيزي گفت؛ جنجالي در دنيا درست کردند. پس، انگيزه هاي امريکا و دستگاههاي خبري امريکا از اين جنجال اين است.
حال موضع ما چيست؟ البته موضع ما بارها گفته شده است؛ چيزي نيست که حالا من بخواهم آن را بيان کنم. امام بارها فرمودند، بعد از امام هم ما، مسؤولان سياست خارجي و کساني که در اين زمينه ها حرف مي زدند و اقدام مي کردند، حرفها را گفته اند. حرفها همان حرفهاست؛ حرفهاي محکمي است؛ حرفهايي نيست که بشود امروز گفت و فردا از آنها برگشت؛ درعين حال من به طور مختصر عرض مي کنم.
موضع انقلاب و موضع نظام جمهوري اسلامي اين است که اوّلاً هر تصميمي که ما براي انقلاب و به عنوان مواضع اصولي انقلاب بگيريم، بايد تابع استدلال باشد. ما اهل منطقيم. ما حکومتمان هم حکومت استدلال است، قوانينمان هم قوانين مستدل است، معارفمان هم معارف استدلالي است، مواضع سياسي ما هم مواضع استدلالي است. ممکن است يک وقت کسي نسبت به اين مواضع شعار بدهد - خيلي خوب؛ مانعي ندارد - اما پشت سرِ اين شعار، استدلال و برهان و منطق وجود دارد. اساس اين منطق هم يکي نفع ملت ايران و مصالح کشور است، يکي هم اصول و عقايد و باورهايي است که ملت ايران در راه اين باورها مبارزه و مجاهدت کرده، شهيد و جانباز داده، ايستادگي کرده است و مردم دنيا را متوجّه خودش کرده است. مواضع ما تابع اين چيزهاست. حال من در سه عنوان کوتاه، مطلب را خلاصه مي کنم.
وضع کنوني - يعني قطع رابطه ما با امريکا - اوّل اين را بيان مي کند که اين وضع، نتيجه رفتار و وضع طبيعي استکبار امريکايي است؛ در واقع، نتيجه مظلوميت ملت ايران است. حرف دوم اين است که مذاکره با امريکا، هيچ فايده اي براي ملت ايران ندارد. حرف سوم اين است که مذاکره و رابطه با امريکا، براي ملت ايران ضرر دارد.
اما مطلب اوّل که گفتيم اين قطع رابطه، ناشي از رفتار امريکاست. عزيزان من! سياست دولت امريکا از سالهاي 1320 به بعد - تقريباً سالهاي بيست ويک و بيست ودو - وارد کشور ما شد؛ بتدريج آمدند و نفوذ پيدا کردند و يواش يواش جاي انگليسيها را گرفتند. در طول اين تقريباً بيست وهفت هشت سالي که امريکاييها در اين کشور حضور قدرتمندانه داشتند، همه اهانتها و بديها و ستمگريهايي که يک دولت مستکبر با يک ملت مظلوم مي تواند انجام دهد، انجام دادند؛ منابع را بردند، رژيم مستبد پهلوي را تقويت کردند، به مسؤولان ما اهانت کردند، به مردم اهانت کردند، کاپيتولاسيون را آوردند، حکومتهاي ملي را سرنگون کردند و خيلي جنايات که واقعاً اگر کسي بخواهد جنايات امريکا را در طول مدّت تقريباً بيست وهفت، هشت سال قبل از انقلاب بنويسد، يقيناً يک کتاب قطور خواهد شد.
انقلاب پيروز شد. وقتي انقلاب پيروز شد، يکي از کارهايي که مردم کردند، همان اوّل روزهاي بيست ويک و بيست ودو بهمن به سفارت امريکا رفتند و امريکاييها را گرفتند و در آن روزها آن جايي که ما مستقر بوديم، من خودم ديدم که چشمهاي اعضاي سفارت امريکا را بستند و به آن جا آوردند. من يقين داشتم که امام دستور خواهند داد اينها را يا اعدام و يا مثلاً زنداني کنند! برخلاف تصوّر همه و برخلاف تصوّر خود امريکاييها، امام دستور دادند که اينها را آزاد کردند و به سفارتشان رفتند. البته بعضيشان از ايران رفتند؛ چون اوضاع ايران را براي خودشان مناسب ندانستند؛ بعضي هم در ايران ماندند.
بعد از پيروزي انقلاب، رابطه ما با امريکا، از طرف ما قطع نشد. يعني ملت ايران در حال اقتدار، مظلوميتهاي گذشته خودش را نديده گرفت و دولت امريکا را عفو کرد. ديگر از اين بزرگواري بالاتر؟! ما سي سال از طرف امريکاييها مظلوميت داشتيم؛ منتها نمي توانستيم مقابله به مثل کنيم و عکس العمل نشان دهيم. انقلاب که پيروز شد، ملت ايران اقتدار را به دست گرفت و مي توانست عکس العمل نشان دهد. توقّع طبيعي اين بود که عکس العمل نشان دهد؛ عکس العمل که نشان نداد هيچ، امام دستور دادند رهايشان کنيد! البته عدّه اي از آنها رفتند؛ ولي عدّه اي هم ماندند و روابط سياسي ما و امريکا برقرار بود.
اما دولت امريکا اين بزرگواريهاي ملت ايران و انقلاب را نديده گرفت. از همان روزهاي اوّل که خيالشان آسوده شد، محلّ سفارت را محلّ توطئه عليه نظام جمهوري اسلامي کردند. در خود امريکا، عليه ايران شروع به اقدامات کردند. مجلس سناي امريکا آن وقت حرکت زشتي انجام داد که در اين جا خروش خشم مردم عليه آن حرکت بلند شد. در يکي از ميدانهاي تهران اجتماع عظيمي تشکيل شد و مردم در آن جا نسبت به اين کار امريکاييها اعلام خشم کردند. امريکاييها از همان روزهاي اوّل، شروع به توطئه و بدي کردند؛ دشمنان جمهوري اسلامي را ديدند و آنها را به کارهايي وادار کردند؛ مقدمات کودتايي را فراهم آوردند؛ يعني از گذشته درس نگرفتند! نتيجه قهري اين کارها هم اين بود که دانشجويان مسلمان پيرو خطّ امام ريختند سفارت را تصرّف کردند و اعضاي سفارت را گروگان گرفتند. اين حرکت، در واقع مجازاتي نسبت به امريکاييها بود.
امروز امريکاييها وقتي مي خواهند تاريخ دشمنيهاي بين دولت امريکا و دولت ايران را بيان کنند، از قضيه سفارت شروع مي کنند. در زمان رياست جمهوري، در سالي که به سازمان ملل رفته بودم، اوّلين حرفي که خبرنگار در هنگام مصاحبه با من مطرح کرد، مسأله سفارت بود که شما اعضاي سفارت ما را به گروگان گرفتيد! در حالي که تاريخ از آن جا شروع نمي شود؛ قبل از اين قضيه است. اگر قضاياي قبل را بگوييم، مي گويند اينها متعلّق به گذشته است! اگر متعلّق به گذشته است، قضيه سفارت مگر متعلّق به گذشته نيست؟ آن را هميشه به عنوان حرکتي مطرح مي کنند که چرا شما به ما حمله کرديد؛ در حالي که در واقع اين يک حرکت متقابل ناشي از خشم انقلابي ملت ايران بود. مردم ايران نجابت کردند که آنها را به قتل نرساندند؛ والّا اگر جوانان ما مي خواستند بي مراعاتي کنند و بي تقوايي به خرج دهند، همان جا نابودشان مي کردند؛ اما اين کار را نکردند، جان آنها را حفظ نمودند و بعد از مدّتي هم به دستور امام که به مجلس محوّل کردند، آزاد شدند و رفتند.
پس، قضيه ضربات امريکايي و خنجرزدنها و خيانتها و کودتا درست کردنها و قضيه کودتاي پايگاه شهيد «نوژه» و قضاياي ديگر، پشت سرِ هم عليه جمهوري اسلامي انجام گرفت و ادامه يافت، تا جنگ تحميلي شروع شد. در جنگ، به دشمن ملت ايران سلاح دادند. يکي از چيزهايي که در عرف همه ملتها و دولتهاي دنيا ورود در جنگ محسوب مي شود، همين است که دو کشور که در حال جنگند، يکي بيايد به آن طرفي که با اين کشور جنگ مي کند، سلاح بدهد، يا امکانات نظامي بدهد، يا مشورت نظامي بدهد. اين ورود در جنگ است. اينها را نبايد به کلّي نديده گرفت. ملت ايران در مقابل اين حرکتها و اين ظلمهاست که اين طور در مقابل امريکا ايستاده است.
من پارسال گفتم که اين ملت، مثل امام خود - اميرالمؤمنين عليه السّلام - است. اميرالمؤمنين، مظلومترين انسان مقتدر دنيا بود. شما به قدرت و اقتدار اميرالمؤمنين کسي را نمي شناسيد؛ اما مظلومتر از اميرالمؤمنين هم کسي را نمي شناسيد! ملت ايران، مثل امام خودش است. ما در زمان خودمان، هيچ ملتي را با اين نشاط و سرزندگي و اقتداري که ملت ايران در اين دو دهه ظاهر شده است، نمي شناسيم؛ اما مظلومترين ملتها هم ملت ايران است! چه کسي از همه بيشتر به او ظلم کرده است؟ شيطان بزرگ!
مي گويند چرا به ما شيطان بزرگ مي گوييد؟! شيطان يعني چه؟ شما شيطنت مي کنيد. شيطنت نکنيد، تا به شما شيطان بزرگ نگوييم. شيطنت مي کنند، خيانت مي کنند، ضربه مي زنند، جنايت مي کنند، تکبّر مي کنند، استکبار مي کنند. ملت ايران، يک ملت زنده است؛ او را با ملتهاي ديگر مقايسه نکنيد. ملت ايران هم در مقابل چنين دولت و چنين حکومتي مي ايستد، مقاومت مي کند، بي اعتنايي مي کند، رابطه را قطع مي کند، با او حرف نمي زند و در صحنه هاي جهاني، مواضع خود را برخلاف مواضع باطل او اتّخاذ مي کند.
يک جهت ديگر، مواضع جهاني امريکاست. امريکا امروز بزرگترين حامي حکومت غاصب صهيونيستي است. حکومت صهيونيستي، بدترين دولتها و مجموعه هاي سياسي دنياست؛ چون يک ملت را از مملکت خودش بيرون کرده است. شما چنين چيزي را در دنيا سراغ داريد؟ در تاريخ سراغ داريد؟ آخر، يک خانواده را، يک فاميل را، يک شهر را، يک ميليون آدم را از مملکت خودش بيرون کنند، يک مطلب است؛ کسي بيايد يک ملت را از کشور خودش بيرون کند، آنهايي را هم که در داخل کشور هستند، در نهايت ضعف و شدّت و فشار قرار دهد و خودش بر آنها حکومت کند، چيز واقعاً عجيبي است! حکومت از اين بدتر و زشت تر؟! بعد هم با ملت با نهايت قساوت رفتار مي کنند.
تروريسم دولتي که در همان مصاحبه گفته شد - که حرف بسيار درستي هم هست - امروز مظهرش حکومت غاصب صهيونيستي است. اين حرف، خيلي هم به صهيونيستها برخورده است! اين حرفِ کاملاً درستي است. شما ديديد با مردمشان چه مي کنند! ديديد با فلسطينيها چه مي کنند! ديديد با مردم لبنان چه مي کنند! با هلي کوپتر به روستاهاي لبنان مي آيند و آدمها را از خانه هايشان مي دزدند و مي برند! کجا ديگر چنين چيزي در دنيا هست؟ امريکاييها بزرگترين و جدّيترين حامي صهيونيستها هستند. اين جرم، بزرگ نيست؟ اين جرم، کافي نيست ؟ اين بس نيست براي اين که ملت حق طلبي مثل ملت ايران بگويد من با شما کاري ندارم، من شما را رد مي کنم، من رفتار شما را محکوم مي کنم؟ ملت ايران به امريکا همين را مي گويد.
عنوان دوم اين است که رابطه و مذاکره با دولت امريکا، به حال ملت ايران هيچ فايده اي ندارد. امروز از چيزهاي جالب اين است که دستهاي امريکايي و تبليغات امريکايي - همان طوري که در هفته اوّل اين ماه عرض کردم - در دنيا اين گونه شايع مي کنند که ملت ايران مشکلاتي دارد؛ راه حل و کليد اين مشکلات هم اين است که بيايد با امريکا مذاکره کند! تو گفتي و من باور کردم! مذاکره، هيچ فايده قابل ذکري براي ملت ايران ندارد. البته ضررهايي دارد که بعد عرض مي کنم؛ اما اصلاً فايده ندارد.
کسي که خيال کند اگر ما با امريکا مذاکره کرديم، محاصره اقتصادي و قانون «داماتو» و ... از بين خواهد رفت، اشتباه کرده است. اوّلاً هر کدام از رفتارهاي امريکا با ايران، بعد از مدّتي محکوم به شکست شده است. مگر بار اوّلي است که اينها اين طور با ما رفتار مي کنند؟ مگر بار اوّلي است که تهديد مي کنند؟ مگر بار اوّلي است که محاصره اقتصادي مي کنند؟ مگر بار اوّلي است که اينها راه مي افتند و به اين کشور و آن کشور مي گويند که شما با ايران فلان معامله را نکنيد، يا فلان قرارداد را نبنديد؟ بار اوّل که نيست؛ هميشه اين طور کرده اند. ما در اين هجده، نوزده سال، همه پيشرفتهايي که به دست آورده ايم؛ همه کارهاي برجسته اي که دولتهاي ما در اين چند سال کرده اند، در همان حالي بوده که امريکا نمي خواسته است. مگر به خواست امريکاست؟!
در سال گذشته، به مناسبت قانون «داماتو»، قرارداد شرکت خودشان با شرکت گاز ما را ابطال کردند. قانوني گذراندند که هيچ شرکتي حق ندارد از فلان مبلغ بيشتر، با ايران معامله نفتي کند. اوّلاً همان شرکت به مسؤولان ما پيغام داد که ما ناراحتيم و در اوّلين فرصتي که بتوانيم، باز قرارداد را مي بنديم! الان يکي از مشکلات امريکا همين شرکتهايي هستند که نمي توانند بيايند در کارهاي نفتي مربوط به ما در خليج فارس سرمايه گذاري کنند. شرکتهاي نفتي امريکا به شدّت ناراحتند. مربوط به حالا هم نيست؛ مربوط به تقريباً يک سال اخير است. روي دولت فشار آوردند، اجتماع درست کردند، قطعنامه درست کردند؛ لذا همان تلاشها توانسته است تا حدود زيادي آن قانون امريکايي «داماتو» را تضعيف کند. پس، آنها بيشتر احتياج دارند.
ثانياً به مجرّد اين که آن شرکت امريکايي در سال گذشته قرارداد خود را با شرکت گاز ما فسخ کرد، به فاصله کوتاهي يک شرکت فرانسوي آمد و داوطلب انعقاد قرارداد شد. امريکاييها بنا کردند به جنجال کردن که چرا مي خواهيد قرارداد ببنديد؟! دولت فرانسه، بلکه بعداً همه جامعه ي اروپا ايستادند و گفتند که بايد اين قرارداد با ايران بسته شود و امريکا نبايد بتواند حرف خودش را در اين قضيه سبز کند. اين طور نيست که حالا مشکلات ملت ايران به دست امريکا باشد و امريکا بتواند مشکل جدّي اي درست کند. البته تلاش مي کنند، خباثت خودشان را مي کنند - نه اين که نمي کنند - اما کارها دست آنها که نيست.
وانگهي، شما ملاحظه کنيد! دولتهايي که امروز امريکا به اصطلاح وزارت خارجه خودشان آنها را مجازات مي کند - مثل چين، روسيه، ترکيه زمان حکومت حزب رفاه - مگر با امريکا رابطه ندارند؟ مگر مذاکره نمي کنند؟ همه کساني که امريکا با آنها برخورد خشن مي کند، در زمينه هاي سياسي و اقتصادي با امريکا رابطه دارند. اين طور نيست که رابطه با امريکا يا مذاکره با امريکا، مانع از دشمني امريکا شود. الان کشورهايي هستند که سفارتهايشان در امريکاست، سفارتهاي امريکا نيز در پايتختهاي آنها باز است و فعّاليت مي کند؛ از لحاظ سياسي و کنسولي و غيره هم با يکديگر ارتباط دارند؛ اما امريکا آنها را جزو ليست تروريستهاي دنيا معرفي مي کند! من حالا نمي خواهم اسم آن کشورها را بياورم. خوب است که برادران ما در وزارت خارجه و جاهاي ديگر، اينها را به مردم بگويند و تبيين کنند.
خيال نکنيد که حالا اگر با امريکا رابطه برقرار شد، يا مذاکره شد، ديگر از سوي امريکا، اندکي حرف نازکتر از گل هم به جمهوري اسلامي گفته نخواهد شد؛ نه. بسياري از کشورها با امريکا رابطه هم دارند، خيلي هم روابطشان علي الظاهر در سطح جهاني خوب و صميمي و مؤدّبانه است؛ درعين حال امريکا هرجايي که لازم باشد، ضربه خودش را مي زند؛ محاصره اقتصادي مي کند، تحريم مي کند!
امريکاييها مستکبرند. آدم مستکبر و دولت مستکبر، دنبال سبز کردن حرف خودش است. بنابراين، اين طور نيست که رابطه براي کشور ما فايده اي داشته باشد؛ که اگر رابطه نباشد يا مذاکره نباشد، اين مشکلات به وجود خواهد آمد و اگر اين مذاکره و رابطه انجام شد، مشکلات از بين خواهد رفت؛ نه. نه امريکا براي ايجاد مشکلات آن چنان دستش باز است و نه رابطه و مذاکره اين چنين معجزه گري اي براي رفع مشکلات دارد. هيچکدام از اينها نيست؛ بسته به توان ملت است، بسته به عُرضه يک حکومت است، بسته به اقتدار و عزّت خواهي ماست که بتوانيم در مقابل امريکا بايستيم و برطبق اراده و برطبق مصالح کشورمان اقدام کنيم.
اين تبليغات در حالي انجام مي گيرد که وقتي دولت امريکا در مقابل خود دولتي را داشت که در حال جنگ بود، نتوانست کاري با آن انجام دهد. ما يک روز در حال جنگ بوديم. قبل از آن، اوقاتي بود که حکومت ما از لحاظ امکانات، حکومتي بسيار ضعيف بود. آن روز نتوانستند با ما کاري انجام دهند. آن روز نتوانستند ضرر اساسي وارد کنند. امروز بحمدالله دولت ايران، دولتي عزيز و مقتدر است و در سطح جهاني به عنوان يک کشور مقتدر و عزيز شناخته شده است؛ رئيس کنفرانس اسلامي است. در بسياري از کنفرانسهاي جهاني، به عنوان يک عضو محترم شناخته شده است؛ دولتها برايش احترام قائلند، ملتها برايش احترام قائلند. امروز ما از چه بترسيم؟ چرا بترسيم؟ چرا خيال کنيم که اگر با همين وضعي که در اين نوزده سال داشتيم، ادامه دهيم، چنين و چنان خوهد شد؟
امريکا احتياج دارد. امريکا امروز آن قوّت و قدرت ده سال، پانزده سال قبل را هم ندارد. روزي بود که حرف دولت امريکا در اروپا و جاهاي ديگر، با احترام تلقّي مي شد و با آن با احترام رفتار مي شد؛ امروز آن طور هم نيست. امروز امريکاييها از لحاظ ديپلماسي و سياست خارجي، در موضع ضعفند؛ در موضع قدرت نيستند. مي خواهند در حال ضعفشان، همان هيبت ابرقدرتي را عليه ما و در مقابل ملت ايران به کار ببرند!
عنوان سوم که اين را هم من خيلي مختصر عرض مي کنم، چون مي ترسم وقت نماز بگذرد، اين است که رابطه و مذاکره، براي ملت ايران و براي نهضت جهاني مضّر است. اولين ضرر اين است که امريکاييها با ورود در اين ميدان، اين طور تفهيم خواهند کرد که جمهوري اسلامي از همه حرفهاي دوران امام و دوران جنگ و دفاع مقدّس و دوران انقلاب صرف نظر کرده و گذشته است. اوّلين چيزي که امريکاييها ادّعا مي کنند، اين است. اوّلين مطلبي که در دنيا شايع مي کنند، اين است که انقلاب اسلامي تمام شد و پايان گرفت؛ کمااين که هموز هيچ چيز نشده، همين حرفها را زمزمه مي کنند!
همين دو، سه روز قبل از اين، تلکسي ديدم که رئيس يکي از دولتهاي آفريقايي - که چند روز قبل از اين، يکي از مسؤولان ما حرفي را عليه آن دولت بر زبان رانده بود - مصاحبه کرده و گفته است که بله، ايران مدّتي ادّعا مي کرد که با امريکا مخالف است؛ اما حالا مقدّمات جور مي کند براي اين که بتواند با امريکا دست دوستي بدهد! هنوز هيچ چيز نشده، اين طور مي گويند! در دنيا، تبليغات و شايعات عليه ملت ايران و عليه جمهوري اسلامي و عليه دولت فضا را پُر خواهد کرد که اينها از انقلاب برگشتند. اينها آبروي انقلاب را در دنيا در پيش مستضعفان خواهد برد، دلها را مردّد خواهد کرد، نهضت جهاني اسلامي را دچار افول خواهد کرد، استقلال ملت ايران را از دست او خواهد گرفت.
اين ملت در طول دوران طولاني تقريباً بيش از صدوپنجاه سال - يعني از اواسط دوران ناصرالدّين شاه قاجار تا روز انقلاب - هميشه زير چتر قدرتها و زير بار قدرتهاي خارجي بود. حالا سلاطين قبلي اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت کشور ايران و ملت ايران را حفظ مي کردند و زير بار بيگانه ها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدين شاه قاجار، نفوذ خارجيها و دخالتها خارجيها در امور ايران شروع شد و مرتّب زياد گرديد تا به دوران پهلوي رسيد و ايران يکسره به دست خارجيها افتاد. رضاخان را انگليسيها آوردند؛ او در مشت انگليسيها بود. بعد که رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم کاملاً در مشت انگليسيها بود. بعد از چند سالي هم امريکاييها با پول و امکانات وارد ميدان شدند. کشور ايران و سرنوشت ملت ايران در دست خارجيها بود. ملت ايران توانست اين خفّت و اين اهانت و اين جسارت به خودش را در انقلاب جواب دهد.
عزيزان من! يکي از ابعاد انقلاب اسلامي، مشتي بود که به دهان وطن فروشان و وابستگان و دستگاههاي مزدور اجانب و دشمنان خارجي زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ايران در مقابل نفوذ خارجي بوده است. انقلاب، استقلال را به اين مردم داد. حال بعد از آن که اين همه خون در راه اين استقلال ريخته شده است، مدّعيان آقايي بر اين کشور، مدّعيان مالکيت بر اين کشور - يعني امريکاييها که خودشان را مالک اين کشور مي دانستند - برگردند داخل اين کشور بيايند و خرده فرمايش و دخالت در کارها و نفوذ در دستگاههاي گوناگون و جمع کردن دشمنان انقلاب کنند! مگر ملت ايران اجازه خواهد داد که چنين چيزي انجام گيرد؟ مگر ملت ايران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوکت خود دست برداشته است که اجازه دهد امريکاييها باز پايشان در اين مملکت باز شود؟
البته بارها گفته ايم و تکرار شده است؛ من هم گفته ام، مسؤولان هم گفته اند که مسأله ما، مسأله دولت امريکاست؛ با ملت امريکا بحثي نداريم. طرف ما ملت امريکا نيست؛ ملت امريکا هم مثل بقيه ملتهاي ديگر، خوبيهايي دارد، بديهايي دارد؛ مربوط به خودشان است. مسأله، مسأله دولت امريکا و رژيم امريکاست، و رژيم امريکا دشمن نظام جمهوري اسلامي و دشمن انقلاب و دشمن ملت ايران است، و اين را تصريح کرده اند و بارها هم گفته اند. البته مصلحت خودشان نمي دانند که اين را بر زبان آورند؛ ليکن باطن قضيه همين است که با استقلال شما دشمنند، با اسلام شما دشمنند، با عزّت شما دشمنند، با ايستادگي شما در مقابل زياده خواهيهايشان دشمنند؛ خيلي هم تلاش مي کنند که بتوانند بلکه اينها را از بين ببرند.
البته قانون الهي، عکس خواست آنهاست. قانون الهي اين است که شما بمانيد، شما قوي شويد، شما پيروز شويد؛ ان شاءالله پيروز هم خواهيد شد و ما هيچ احتياجي به رابطه با امريکاييها نداريم؛ همچنان که رئيس جمهورمان هم در آن مصاحبه گفتند و ديگران هم تصريح کردند. الحمدلله خيلي خوب بود؛ هيچ احتياجي به مذاکره و و به رابطه با اينها نداريم و علي رغم ميل دشمنان ملت ايران، ملت ما ان شاءالله مدارج ترقّي و پيشرفت را روزبه روز بيشتر خواهد پيمود.
بسم الله الرّحمن الرّحيم. اذا جاء نصرالله والفتح. و رأيت النّاس يدخلون في دين الله افواجا. فسبّح بحمد ربّک واستغفره انّه کان توّابا.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته