بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
«الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوب اليه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه؛ سيّدالانبياء والمرسلين، سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم محمّد و على آله الأطيبين المنتجبين. سيّما بقيه اللَّه فى الارضين . قال اللَّه الحكيم فى كتابه: «هوالذى بعث فى الاميّين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة».(1)
پروردگارا! با همه وجود و با همه حواس و احساسات و مشاعر خود، تو را سپاس مى گوييم كه به ما فرصت عنايت كردى تا يك ماه رمضان ديگر را درك كنيم و يك بار ديگر در مهمانسراى الهى و معنوى مبارك تو وارد شويم. اگر اين فضل و لطف بزرگ الهى با اين توفيق همراه شود كه بتوانيم اين بار از ضيافت الهى حقيقتاً استفاده كنيم و بر سر سفره انعام و احسان الهى بهره مند شويم، چنانچه تا آخر عمر يكسره شكر اين نعمت را بگزاريم، شكر لازم و حقيقى را نگزارده ايم. به شما برادران عزيز و خواهران گرامى و نمازگزاران، ورود در ساحت اين ميهمانسراى الهى را تبريك عرض مى كنم.
آنچه كه امروز در خطبه اوّل عرض مى كنم، اوّلاً توصيه همه شما برادران و خواهران عزيز به تقواست. هدف از روزه، تقواى الهى است و يكى از بزرگترين دستاوردهاى ماه مبارك رمضان است. اميدوارم من و شما بتوانيم به بركت اين ماه، در رفتار خود، در گفتار خود، در احساسات و انديشه هاى خود، تقواى الهى و آن مراقبت عظيم را حاكم كنيم و خود را يك قدم به كمال انسانى نزديك سازيم. بعد هم صحبت كوتاهى درباره روزه است كه وظيفه عمده در اين ماه مبارك به حساب مى آيد.
خداى متعال بشر را طورى آفريده است كه به تربيت احتياج دارد. هم از بيرون بايد او را تربيت كنند، هم از درون خودش بايد خودش را تربيت كند. در مقوله مسائل معنوى، اين تربيت، يكى تربيت فكر و قواى عقلانى اوست كه محلّ اين تربيت، تعليم است و يكى تربيت نفس و قواى روحى و قوه غضبيّه و شهويّه اوست كه نام اين تربيت، تزكيه است.
اگر انسان تعليم درست و تزكيه درست شود، همان مادّه مستعدّى است كه در كارخانه مناسبى شكل مطلوب خود را پيدا كرده و به كمال رسيده است. هم در اين نشئه وجود او منشأ بركت و خير و مايه آبادى جهان و آبادى دلهاى انسانهاست، هم وقتى وارد نشئه ديگر شد و به عالم آخرت قدم گذارد، سرنوشت او همان سرنوشتى است كه همه انسانها از اوّل تا امروز مشتاق آن بوده اند؛ يعنى نجات، زندگى ابدى سعادتمندانه و بهشت. لذا انبيا از اوّل تا نبّىِ مكرّم خاتم صلّى اللَّه عليه وآله سلّم، هدف خود را تعليم و تزكيه معيّن كرده اند: «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة». انسانها را، هم تربيت عقلانى و فكرى مى كنند و هم تربيت روحى.
تمام عبادات و تكاليف شرعى اى كه من و شما را امر كرده اند تا انجام دهيم، درحقيقت ابزارهاى همين تزكيه يا همين تربيت است؛ براى اين است كه ما كامل شويم؛ ورزش است. همچنان كه اگر ورزش نكنيد، جسم شما ناتوان، بى قدرت و آسيب پذير خواهد شد و اگر بخواهيد جسم را به قدرت، به زيبايى، به توانايى، به بروز قدرتها و استعدادهاى گوناگون برسانيد، بايد ورزش كنيد. نماز، ورزش است؛ روزه، ورزش است؛ انفاق، ورزش است؛ اجتناب از گناهان، ورزش است؛ دروغ نگفتن، ورزش است؛ خيرخواهى براى انسانها، ورزش است. با اين ورزشها، روح زيبا و قوى و كامل مى شود. اگر اين ورزشها انجام نگيرد، ممكن است به ظاهر خيلى پسنديده به نظر بياييم؛ اما باطنمان يك باطن ناقص و نحيف و حقير و آسيب پذير خواهد بود. روزه، يكى از اين ورزشهاست.
روزه فقط اين نيست كه انسان نخورد و نياشامد. اين نخوردن و نياشاميدن، بايد از روى نيّت باشد، والاّ اگر شما يك روز به خاطر گرفتارى و يا اشتغال به كار، دوازده ساعت، پانزده ساعت فرصت نكنيد چيزى بخوريد، هيچ ثوابى به شما نخواهند داد. اما همين امساك را وقتى با نيّت انجام داديد - «اجعلنا ممّن نوى فعمل»؛ نيّت كند و به دنبال آن، عمل انجام دهد - اين همان گوهر درخشانى مى شود كه به شما ارزش مى بخشد و روحتان را قيمتى مى كند.
شرط روزه، نيّت است. نيّت يعنى چه؟ يعنى اين عمل را،اين حركت را، اين امساك و تمرين را، جهت دادن براى خدا، در راه خدا، به خاطر انجام دستور الهى. اين است كه به هر كارى ارزش مى بخشد.لذا در دعاى شب اوّل ماه مبارك مى خوانيد كه: «اللّهم اجعلنا ممن نوى فعمل ولا تجعلنا ممن شقى فكسل»(2). كسالت، بى رغبتى و بى نشاطى براى كار - چه كار معنوى و چه كار مادّى - شقاوت است.
روزه، يكى از بهترين كارهاست. با اين كه به ظاهر اقدام نكردن است؛ اما در باطن اقدام است، عمل است، كار مثبت است. چون شما نيّت اين كار را داريد؛ لذا از هنگامى كه وارد صحنه روزه دارى مى شويد - يعنى از بعد از لحظه طلوع فجر - تا آخر روز به طور دائم به خاطر اين نيّت، در حال عبادتيد. اگر هم بخوابيد، عبادت مى كنيد. همين طور راه برويد، عبادت مى كنيد.
اين كه از قول نبّى اكرم عليه و على آله الصّلاة والسّلام نقل شده است كه فرمود: «انفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة(3)»؛ خوابيدن و نفس كشيدن شما عبادت است، خواب چطور عبادت مى شود؟ نفس كشيدن چطور «سبحان اللَّه» گفتن مى شود؟ اين به خاطر آن است كه شما بى كار هم كه باشيد، هيچ اقدامى هم كه نكنيد، چون با اين نيّت وارد اين وادى شده ايد، يكسره در حال عبادتيد.
در روايت ديگر مى فرمايد: «نوم الصّائم عبادة و صمته تسبيح(4)»؛ سكوت هم كه مى كنيد، مثل اين است كه «سبحان اللَّه» مى گوييد. و «عمله متقبّل و دعائه مستجاب(5)»؛ عمل شما مقبول، و دعايتان مستجاب است. سكوت شما عبادت است، نفس كشيدن شما عبادت است، خوابيدن شما عبادت است. چرا؟ چون شما اين امساك و اين دست كشيدن از بخشى از لذّات جسمانى را، براى خدا در يك مدّت سى روزه - ماه رمضان - تجربه مى كنيد.
همه اين عبادت و ديگر عبادات، برگرد اين محور مى گردد كه انسان با مشتهيّات نفسانى و با لذايذى كه انسان را به پستى مى كشانند و برده مى كنند، مبارزه كند. افسار گسيخته كردن نفس انسانى، هنر نيست. هر چه در توان دارى لذّت ببرى، براى انسان كمال نيست؛ اين از مقوله حيوانيّت است. انسان هم يك جنبه حيوانى دارد؛ تقويت جنبه حيوانى است. البته جنبه حيوانى هم جزو ماست و نخواستند كه ما آن را نداشته باشيم. خوردن، آشاميدن، استراحت كردن، لذّت مباح بردن، جزو وجود ماست؛ اشكال هم ندارد و كسى آنها را منع هم نكرده است. آنچه ممنوع است، اين است كه انسان در اين جنبه غرق شود. مادّيگرى، انسان را به غرق شدن در اين جنبه مى كشاند. اديان و روشهاى عقلانى عالم - كه روش الهى، مبتنى بر پايه هاى عقلانى است - جلوِ انسان را مى گيرد، تا در اين سراشيب لذّت برى از لذايذ و مشتهيّات زندگى، اختيار خود را از دست ندهد و فرو نغلتد. هر دعوتى كه انسان را به لجام گسيختگى در لذّات بكشاند، دعوت به آتش و دعوت به بدبختى و هلاكت است. به طور كلّى ، دعوت انبيا، دعوت حكما، دعوتهاى الهى، در جهت كفّ نفس از اين لذايذ است، كه روزه هم از اين قبيل است. به همين خاطر است كه در روايات ما، ماه رمضان يك صحنه مناسب شمرده شده است؛ براى اين كه انسان در اين ماه تمرين كند و مجموعه گناهان را ترك گويد.
يك روايت از امام صادق عليه الصّلاة والسّلام است كه خطاب به «محمّدبن مسلم» مى فرمايد: «يا محمّد! اذا صمت فليصم سمعك و بصرك و لسانك و لحمك و دمك و جلدك و شعرك و بشرك(6)». امام صادق به اين يار و شاگرد نزديك خودشان مى فرمايند كه وقتى روزه مى گيرى، بايد شنوايى تو روزه گير باشد، بينايى تو روزه بگيرد، زبان تو روزه بگيرد، گوشت و خون و پوست و موى و بشره تو روزه دار باشد؛ دروغ نگويى، انسانهاى مؤمن را دچار بلا نكنى، دلهاى ساده را اغوا نكنى، براى برادران مسلمان و جامعه اسلامى توطئه درست نكنى، بدخواهى نكنى، بددلى نكنى، تهمت نزنى، كم فروشى نكنى، امانتدارى كنى. انسانى كه در ماه رمضان با كفِ نفس خود، از خوردن و آشاميدن و مشتهيّات نفسانى و جنسى روزه مى گيرد، بايد زبان خود، چشم خود، گوش خود، و همه اعضا و جوارح خود را روزه دار بداند و خود را در محضر خداى متعال و دورى گزيده از گناهان بينگارد. دنباله روايت مى فرمايد: «ولايكون يوم صومك كيوم فطرك»؛ روز روزه تو، مثل روز فطر تو نباشد؛ مثل روزهاى عادّى باشد. روز ماه رمضان هم همان گونه رفتار كنى كه در روزهاى عادّى رفتار كردى. بايد به تربيت نفس توجّه كنى و اين فرصت را مغتنم بشمارى.
در يك روايتى ديگر مى فرمايد: «صوم النّفس امساك الحواس الخمس عن سائر المأثم»(7). از اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام نقل شده است كه روزه نفس، غير از روزه جسم و روزه شكم است. روزه نفس انسان اين است كه همه حواس پنجگانه او از گناهان امساك كنند. «و خلوّ القلب من جميع اسباب الشّر»؛ دل از همه موجبات و اسباب شرّ و فساد خالى شود. با خداى متعال و با بندگان خدا، دل را صاف و بى غلّ و غش كنيم. در اين جهت، روايات زيادى هست.
برادران و خواهران عزيز! از اين فرصت استفاده كنيم. ماه رمضان يك فرصت بسيار مغتنم است، براى اين كه خودمان را به خدا نزديك كنيم، به كمال نزديك كنيم، از مفاسد دور كنيم، از گناهان پاك كنيم. اين دعاهايى كه در اين ماه هست، اين استغفارى كه در اين ماه مستحب است، همه فرصت است؛ مبادا اين فرصتها از دست برود. اين ماه رمضان به زودى تمام خواهد شد. اگر تا ماه رمضان ديگر زنده بمانيد، آن هم مثل برق و باد خواهد گذشت. اين فرصتهاى ذى قيمت از دست خواهد رفت؛ از هر روز و ساعتش بايد استفاده كنيد. من به شما برادران و خواهران نمازگزار؛ بخصوص به جوانان توصيه مى كنم كه از اين بهار رحمت الهى استفاده كنيد، استغفار كنيد، درِ خانه خدا برويد، از گناهان تن و گناهان روح و گناهان فكر و قلب استغفار كنيد. آن جامعه اى كه اين طور محلّ استغفار الهى و توبه الى اللَّه باشد، جامعه نورانى خواهد بود و به بركت آن نورانّيت، پروردگار متعال خيرات را بر جامعه نازل خواهد كرد؛ همچنان كه به بركت همين دلهاى پاك و ارواح طيبه شما مردم در طول اين هجده، نوزده سال پيروزى انقلاب، بركات و خيرات و لطف خودش را بر اين ملت و بر اين كشور نازل كرده است. براى حفظ و جلب رحمت الهى، بايد به درِ خانه خدا رفت.
چند جمله هم به عنوان دعا عرض كنم. همه از خداى متعال در اين لحظات مُشْرف به اذان ظهر، حاجات عمده ملت مسلمان، امّت مسلمان و اين ملت بزرگ را بخواهيم:
«نسئلك اللّهم و ندعوك، باسمك العظيم الاعظم، الاعزّ الاجلّ الاكرم يااللَّه يا رحمن يا رحيم يا مقلّب القلوب.»
پروردگارا! دلهاى ما را بر دين و ايمان ثابت بدار. قدمهاى ما را در راه خودت ثابت و مستحكم بدار. نصرت خود را بر ملت ايران و بر امّت اسلامى نازل كن. دشمنان اسلام و مسلمين را مخذول و منكوب بگردان. در اين ماه، رحمت خود را بر جسمها و روحها و محيط زندگى ما ببار. پروردگارا! دلهاى ما را از آنچه كه هست، با يكديگر مهربانتر كن. پروردگارا! اين ملت را در ميان ملل دنيا سربلند بگردان؛ گرفتاريهاى او را برطرف كن؛ همه امورش را اصلاح فرما و كسانى را كه به اين ملت خدمت مى كنند، مشمول رحمت و لطف خود قرار بده. پروردگارا! ما را با قرآن و با اسلام زنده بدار؛ با قرآن و با اسلام و در راه آنها بميران؛ با قرآن در قيامت محشور بگردان . پروردگارا! قلب مقدّس ولىّ عصر را از ما راضى و خشنود كن؛ ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان. پروردگارا! ارواح طيّبه شهداى عزيز ما، روح مطهّر امام الشهداء رضوان اللَّه عليه را از ما راضى و خشنود بگردان؛ راه ما را راه آنان و سرانجام ما را سرانجام آنان قرار بده.
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد، لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.(8)
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. سيّما علىّ اميرالمؤمنين و سيّدة المعصومةالزّهراءالجليله سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدى شباب اهل الجَنّه و على بن الحسين زين العابدين و محمّدبن على الباقر و جعفربن محمّدالصادق و موسى بن جعفر الكاظم و على بن موسى الرّضا و محمّدبن على الجواد و على بن محمد الهادى و الحسن بن على الزكّى العسكرى والحجّةالقائم المهدى. حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على ائمّةالمسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.
من در اين خطبه هم برادران و خواهران عزيز را به تقواى الهى دعوت و توصيه مى كنم. موضوعى كه در اين خطبه در نظر داشتم عرض كنم، به نحوى نيست كه بشود در اين هواى بارانى - كه ذهن من مشغول به برادران و خواهرانى است كه در خيابانها و فضاى باز ايستاده اند - به تفصيل وارد اين موضوع شوم و حرف بزنم. ناگزير به يك اشاره و مختصرى اكتفا خواهم كرد و اگر توفيقى دست داد كه باز هم در يكى از جمعه هاى اين ماه، به زيارت نمازگزاران در نمازجمعه مشرّف شوم، شايد تفصيل بيشتر را در آن هنگام و آن فرصت عرض كنم.
خلاصه اى كه به نظرم مى رسد الان عرض كنم، اين است كه استكبار بر روى تبليغات، خيلى حساب مى كند و البته اين غلط هم نيست! به يك معنا دستگاه استكبار، اشتباه هم نمى كند كه بر روى تبليغات حساب مى كند. هم در زمينه هاى سياسى، كه ما وقتى در زمينه سياسى بحث مى كنيم، جبهه مقابل را تعبير به «استكبار» مى كنيم - كه اين نامگذارى دلايلى دارد - و هم وقتى در جبهه مبارزه ى فرهنگى بحث مى كنيم، جبهه مقابل را «فرهنگ غربى» يا «فرهنگ تهاجم» مى گوييم - كه اين نامگذارى هم باز دلايل خودش را دارد - فعلاً بحث من بر سر مواجهه استكبار با نظام جمهورى اسلامى است.
در واقع استكبار، تبليغات را ميداندار مبارزه عليه خط و ربط و جهتگيرى ملت مسلمان كرده است. نه اين كه بخواهيم بگوييم از حالا، بلكه از همان ماههاى اوّل پيروزى انقلاب، اين كار شد. منتها در واقع، اقبال با استكبار نبود؛ كما اين كه امروز هم در اين جهت، اقبال با استكبار نيست! آنها كه روى تبليغات حساب مى كنند، از اين باب است كه اثر تبليغات را در دنيا ديده اند. فرض بفرماييد كه تبليغات در اين قضاياى تبديل و امحاى نظامهاى ماركسيستى در اروپاى شرقى، نقش خيلى عجيبى داشت. ما بخصوص بعضى از اين قضايا را با دقّت دنبال مى كرديم و اثر تبليغات را لحظه به لحظه مى ديديم.
فرض كنيد در رومانى، تبليغات امريكايى و غربى، قدم به قدم آن مردم را راهنمايى مى كرد؛ يا قبل از آن در تبليغات لهستان، در آن نهضت همبستگى كه زمان حكومت ماركسيستى داشتند، تبليغات راديو امريكا و تبليغات جهانى، مردم را تقريباً قدم به قدم هدايت مى كرد كه چه كار بكنيد، به كدام سمت حركت كنيد، چه كسى را بلند كنيد و چه كسى را به زمين بزنيد! اينها را ديده اند؛ حتى در شوروى سابق و در جاهاى ديگر نيز همين طور.
اشتباه آنها اين است كه ايران اسلامى را با اروپاى شرقى و ملت ايران را با ملتهاى اروپاى شرقى مقايسه مى كنند؛ در حالى كه ملت ايران، تفاوتهاى عجيب و عميقى با آنها دارد. اوّلاً اين ملت، سوابقى از اين استكبارى كه سردمداران اين راديوها هستند - مثل امريكا و مثل انگليس - دارد، كه اين سوابق، شكاف و فاصله را زياد كرده است.
اين ملت، دهها سال چوب خباثت و ملعنت و دشمنى اينها را خورده است - اينها كه فراموش نمى شود - بعد، از اوّل انقلاب تا به حال، غرض ورزىِ اينها را در تبليغات ديده است. مثلاً در جنگ تحميلى، همين ملت ايران و همين جوانان آحاد مردم در جبهه هاى جنگ بودند؛ كس ديگرى نبود. اينها مى ديدند كه تبليغات استكبارى، چطور واقعيّات جنگ را صد و هشتاد درجه عكس آنچه كه بود، منعكس مى كرد!
مى خواستند عراق را در تبليغات خودشان، موجّه، مقبول، پيروز و مظّفر منعكس كنند - با آن همه جنايتى كه آن وقت از آن جبهه سر مى زد - و ايران را با اين جوانان نورانى، با اين مردم مؤمن، با اين انسانهاى والا و بزرگوار، با اين اخلاقيّات برجسته و پيشرفته، با اين ايثار، با اين خداترسى و با اين روحها و دلهاى نازنين در اين مردم، در چهره دژخيمى معرفى كنند!
خوب؛ مردم اينها را يادشان است و فراموش نكرده اند كه تبليغات خصمانه عليه ما كه از طرف استكبار اداره مى شود، اين گونه بدنام و بدسابقه است. لذاست كه تبليغاتشان اثرى نمى بخشد. هر چه حركت مى كنند، فايده اى ندارد!
اما ملت ايران بايد بداند كه آنها روى تبليغات اهميت مى دهند. ببينيد؛ يك بديها و نابسامانيهايى در بين ما، براى دشمن ما مطلوب است؛ مى خواهند اينها تحقّق پيدا كند. اگر توانستند كه اين نابسامانيها و بديها و زشتيها و خرابيها را به وجود آورند، كه خوب، به وجود مى آورند. منتها نمى توانند؛ وقتى نمى توانند، حداقل اين است كه در تبليغاتشان اين طور وانمود كنند كه اين بديها هست!
اين براى آنها، مقدارى از موفقيّت است كه ممكن است ذهنهاى بعضيها را آشفته كند، دلهاى بعضيها را بلرزاند، يا دوستان جمهورى اسلامى را در خارج از اين كشور، مردّد كند. من چندى پيش هم در صحبتى گفتم كه در واقع دشمنان ما با نقاطى كه در تبليغاتشان برجسته مى كنند، نوعى خدمت به طرّاحان و گردانندگان نظام جمهورى اسلامى مى كنند! آن خدمت اين است كه مشت خود را باز مى كنند؛ نشان مى دهند كه بر روى چه چيزهايى حسّاسيت دارند.
امروز اگر من بخواهم به صورت خلاصه عرض كنم كه اينها بر روى چه چيزهايى حسّاسيت دارند، بايد عرض كنم در درجه اوّل، اين سه چيز است: يكى اختلاف. اصرار دارند وانمود كنند كه در نظام جمهورى اسلامى، اختلاف هست. يك وقت مى گويند: اختلاف بين مسؤولين. يك وقت مى گويند: اختلاف بين دست اندركاران نظام. در دايره اى وسيعتر، يك وقت مى گويند: اختلاف بين مردم و مسؤولين. يك وقت مى گويند: اختلاف بين مردم! سعى مى كنند اين طور وانمود كنند كه اختلاف هست.
حتّى بعد از برگزارى كنفرانس اسلامى باشكوهى كه در تهران تشكيل شد، همه دست اندركاران و سياسيّون دنيا مبهوت شدند؛ چون ديدند مسؤولين جمهورى اسلامى يك مجموعه اند. به قول جوانان: يك تيم كامل؛ هر كسى كار خود را انجام مى دهد، همه هم هماهنگ. خيلى براى آنها شگفت آور بود؛ چون تبليغات دشمن، عكس اين را القا نموده و فرياد كشيده و تبليغ كرده بود! اين جا ديدند نخير؛ اين طور نيست، بلكه يك مجموعه هماهنگ با يك تمركز قوى بر روى مسائل مشتركى، هر كسى كار و وظيفه و روابط تعريف شده خود را مى شناسد و عمل مى كند. اين را سعى مى كنند؛ حتّى بعد از آن هم كه اين، به روشنى و وضوح نشان داده شد، باز تبليغات دشمنان، به زبانهاى مختلف، مرتب سعى مى كنند همين را هم مخدوش كنند. پس يكى مسأله اختلاف است.
مسأله دوم، گرايش به غرب، يا گرايش به امريكاست. مرتّب سعى مى كنند اين را هم القا كنند كه بله، در ايران يك جناح - گاهى مى گويند يك جناح، گاهى مى گويند كسى، گاهى مى گويند مجموعه اى، گاهى مى گويند مردم، گاهى مى گويند دولتيها - دلشان مى خواهد كه به غرب، گرايش پيدا كنند؛ طرف غرب - طرف امريكا - بروند و آشتى كنند!
دلشان خوش است به اين كه اين را تبليغ كنند؛ چون اگر مى توانستند چنين كارى را انجام دهند، البته مى كردند؛ حالا كه نتوانستند و مى بينند كه نظام جمهورى اسلامى، جهتگيرى منطقى و عقلايى و مستدلّ خود را به طور مستحكمى حفظ كرده است، مصلحت خودشان مى دانند كه اينها را تبليغ كنند. مى گويند: فلان كس به امريكا گرايش دارد، فلان كس به غرب گرايش دارد، فلان كس حركت چنين مى كند و با ديگران مخالف است! براى اين كه شايد بتوانند در داخل، دلهايى را متزلزل كنند، شايد بتوانند در بين مردم، اختلاف بيندازند، شايد بتوانند دوستان را در دنيا متزلزل كنند! اين هم يك نقطه ديگر است كه روى اين، بسيار مانور و حركت مى كنند.
نقطه سوم هم بى اعتقادى مردم به اسلام و نظام و ايمان اسلامى است. اين را هم به شدّت تبليغ مى كنند. خوب؛ در داخل كشور، جوانان ما، دانشجويان ما، همين دانشگاه تهران ما، همين مسجد دانشگاه، شاهد عبادت و راز و نياز و نماز جماعت و اعتكاف و روزه دارىِ برجسته ترين جوانان اين مملكت است. بهترين جوانان هر كشور، جوانانى هستند كه صاحب فكر و با انديشه باشند. قاعدتاً و غالباً در ميان دانشجويان، اين طور كسانى به صورت وافر پيدا مى شوند؛ البته در بين غيردانشجويان هم اين طور جوانان خوب هستند. ولى در زمان قديم - زمان ما كه جوان بوديم - در ميان دانشجويان، در دانشگاه تهران و بعضى دانشگاههاى ديگر و در همه ايران، شايد هزار نفر اعتكاف نمى كردند! در قم كه مركز دين و عبادت بود، شايد چند صدنفر طلبه اعتكاف مى كردند. معمول نبود؛ مردم دور بودند.
عزيزان من! من اين را همين جا بگويم كه دستهايى - تبليغات دروغين و گاهى احمقانه و گاهى خبيثانه - مى خواهند اين طور وانمود كنند كه مردم در سابق، از حالا ديندارتر و با اخلاقتر بودند! اين، دروغ است.
سابق يعنى چه وقت؟ يعنى دويست سال قبل؟ بله، ممكن است؛ البته آن را هم ما چيزهايى شنيده ايم، نديده ايم.
آن سابقى كه ما يادمان است - پنجاه سال قبل، چهل سال قبل، سى سال قبل - انسان كه در ماه رمضان به شهر تهران وارد مى شد، اصلاً حال و هواى روزه در اين شهر نبود! مردم راه مى رفتند و راحت سيگار مى كشيدند، غذا مى خوردند، ساندويچ مى خوردند! اصلاً كسى احساس نمى كرد كه اين جا روزه است! مشهد كه شهرى مذهبى بود - ما در مشهد بوديم - مردم راحت و علنى روزه مى خوردند؛ كانّه در بعضى از بخشهاى شهر، اصلاً ماه رمضان نيامده است! در مساجد - ظهر ماه رمضان در غالب مساجدى كه انسان سر مى زد و مى رفتيم، مى ديديم - پنجاه نفر، چهل نفر، حداكثر صد نفر جمعيت نشسته بودند؛ مگر اين كه در جايى يك منبرىِ معروفِ خوش بيانى باشد!
امروز شما نگاه كنيد! همه جا روزه دار است، همه جا در حال ذكر و در حال توجّه است و بهترين روزه داران از ميان جوانانند. جلسات قرآن، جلسات دعا، جلسات توسّل، جلسات تضّرع و سخنرانيهاى طولانى هست. اصلاً آيا با گذشته قابل مقايسه است؟ اعتكاف نيز همين طور بود. اصلاً اعتكاف در گذشته خيلى كم بود؛ سخت بود، كار مشكلى بود. بايد سه روز، روزه مى گرفتند، در مسجد مى ماندند و از مسجد بيرون نمى رفتند؛ همه كس حاضر نبود.
امروز جوانان ما - در دنيايى كه نسل جوان روز به روز، رو به فساد بيشتر مى رود - در اين مملكت، روزبه روز پاكيزه تر، طاهرتر و نورانى تر مى شوند. آن وقت تبليغات استكبارى، اين كشور و اين جوانان، اين دانشگاه، اين دانشجو و اين استاد دانشگاه و نيز اين طبقات گوناگون مردم را كه همه سعى مى كنند به خدا نزديك شوند، و خودشان را بيشتر با اسلام و احكام اسلامى منطبق كنند، مى كوشد اين گونه وانمود كند كه از اسلام دور شده اند!
نظام اسلامى آن چنان جوانان را تربيت كرده و آن چنان حكومتى آورده است كه وقتى همه دنيا از فسادهاى اخلاقى رنج مى برند، اينها درامانند. در كشور بزرگ امريكا، بسيارى از مصلحين و متفكّران و مردان روحانى، فريادشان از فسادى كه در آن جا حاكم است، بلند است، همه مى نالند و راه علاجى پيدا نمى كنند؛ اما نظام جمهورى اسلامى در چنين شرايطى توانسته است محيطى امن و امان براى نسل جوان به وجود آورد.
اين سه محور براى تبليغات آنهاست. البته عزيزان من! شما بدانيد ما حالا در نمازجمعه اين قضايا را اين طور راحت مطرح مى كنيم و مردم عزيز ما هم بحمداللَّه هوشيارند، خودشان متوجّهند و اين حرفها را تا اعماق جانشان مى پذيرند؛ ولى طرف مقابل كه استكبار باشد، براى اين كه همان حرفها را جا بيندازد، بيچاره ميلياردها دلار خرج مى كند؛ ميلياردها! اگر شما بدانيد كه همين راديو بى.بى.سى و همين راديوها و تلويزيونهاى امريكايى و راديوهاى صهيونيستى، چقدر خرج مى كنند براى اين كه شايد اين حرفها را به گوش مردم برسانند تا شايد يك نفر باور كند!
خوب؛ «قل هل ننبئّكم بالاخسرين اعمالا، الذّين ضلّ سعيهم فى الحياة الدّنيا»(9)، مصداق كاملش همينها هستند! تلاش مى كنند، زحمت مى كشند، مى نشينند، طرّاحى مى كنند، وسايل فنّى مدرن مى سازند، راديوها و تلويزيونهايشان چه مى كنند، براى اين كه شايد اين حرفها را به گوش مردم برسانند، تا به دلهاى آنها اثر كند! مردم هم، خيليها كه اصلاً اعتنا و اعتماد نمى كنند، گوش نمى كنند؛ بعضيها هم كه مى شنوند، اكثرش را باور نمى كنند. اگر هم كسى اشتباه كرده باشد، با توضيحى كه داده مى شود، در او اثر مى كند. اين هم لطف الهى است.
به هر حال اين سه محور، از محورهاى حسّاس دشمن است. پس، اختلاف را مى خواهد و تبليغ مى كند. گرايش به غرب و به امريكا و اصرار و نيّت يك اقدام نادرست و غيرمنطقى را مى خواهد و در زمينه ارتباط با جبهه استكبار، تبليغ مى كند - كه البته همه اينها خلاف واقع است؛ نه آن درست است، نه اين - و گرايش مردم به سمت بى اعتمادى به دين و اسلام و نظام اسلامى را هم تبليغ مى كند كه اين هم خلاف واقع ديگرى است.
الحمدللَّه روش شما مردم هم پاسخ همه اينها را داده است. اين نمازجمعه و اين مراسم ماه رمضان است. عزيزان من! هر چه مى توانيد، وحدتتان را بيشتر حفظ كنيد، اتّحادتان را با هم حفظ كنيد، دلها را به هم نزديك كنيد. دولت و ملت، هر چه مى توانيد به هم نزديك شويد. در مقابل جبهه استكبار، هر چه مى توانيد خودتان را يكپارچه كنيد. هر چه مى توانيد خود را به خدا و درِ خانه خدا نزديك كنيد. از خدا بخواهيد، به خدا اعتماد كنيد و به خدا پناه ببريد. خداى متعال، همچنان كه در اين هجده، نوزده سال، پشتيبان ملت ايران بود و ملت ايران را امروز از صورت يك ملتِ بدون هيچ گونه تجهيزات، به اين عزّت و عظمت و پيشرفت مادّى و معنوى رسانده است، باز هم قادر است كه اين ملت را بر دشمنانش - بر دشمنان پر سروصدا و پر هاى وهويش - به طور كامل پيروز كند و چشم اين ملت و اين مردم - بخصوص ايثارگران و خانواده هاى شهدا - را روشن فرمايد.
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. انا اعطيناك الكوثر. فصل لربّك وانحر. ان شانئك هوالابتر.(10)
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) جمعه: 2
2) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 1376
3) امالى شيخ صدوق، ص 84
4) ثواب الاعمال، ص 75
5) ثواب الاعمال، ص 75
6) المقنعة، ص 310
7) غررالحكم: ح 5889
8) توحيد: 4 - 1
9) كهف: 103 - 104
10) كوثر: 3 - 1
«الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوب اليه و نؤمن به و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه؛ سيّدالانبياء والمرسلين، سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم محمّد و على آله الأطيبين المنتجبين. سيّما بقيه اللَّه فى الارضين . قال اللَّه الحكيم فى كتابه: «هوالذى بعث فى الاميّين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة».(1)
پروردگارا! با همه وجود و با همه حواس و احساسات و مشاعر خود، تو را سپاس مى گوييم كه به ما فرصت عنايت كردى تا يك ماه رمضان ديگر را درك كنيم و يك بار ديگر در مهمانسراى الهى و معنوى مبارك تو وارد شويم. اگر اين فضل و لطف بزرگ الهى با اين توفيق همراه شود كه بتوانيم اين بار از ضيافت الهى حقيقتاً استفاده كنيم و بر سر سفره انعام و احسان الهى بهره مند شويم، چنانچه تا آخر عمر يكسره شكر اين نعمت را بگزاريم، شكر لازم و حقيقى را نگزارده ايم. به شما برادران عزيز و خواهران گرامى و نمازگزاران، ورود در ساحت اين ميهمانسراى الهى را تبريك عرض مى كنم.
آنچه كه امروز در خطبه اوّل عرض مى كنم، اوّلاً توصيه همه شما برادران و خواهران عزيز به تقواست. هدف از روزه، تقواى الهى است و يكى از بزرگترين دستاوردهاى ماه مبارك رمضان است. اميدوارم من و شما بتوانيم به بركت اين ماه، در رفتار خود، در گفتار خود، در احساسات و انديشه هاى خود، تقواى الهى و آن مراقبت عظيم را حاكم كنيم و خود را يك قدم به كمال انسانى نزديك سازيم. بعد هم صحبت كوتاهى درباره روزه است كه وظيفه عمده در اين ماه مبارك به حساب مى آيد.
خداى متعال بشر را طورى آفريده است كه به تربيت احتياج دارد. هم از بيرون بايد او را تربيت كنند، هم از درون خودش بايد خودش را تربيت كند. در مقوله مسائل معنوى، اين تربيت، يكى تربيت فكر و قواى عقلانى اوست كه محلّ اين تربيت، تعليم است و يكى تربيت نفس و قواى روحى و قوه غضبيّه و شهويّه اوست كه نام اين تربيت، تزكيه است.
اگر انسان تعليم درست و تزكيه درست شود، همان مادّه مستعدّى است كه در كارخانه مناسبى شكل مطلوب خود را پيدا كرده و به كمال رسيده است. هم در اين نشئه وجود او منشأ بركت و خير و مايه آبادى جهان و آبادى دلهاى انسانهاست، هم وقتى وارد نشئه ديگر شد و به عالم آخرت قدم گذارد، سرنوشت او همان سرنوشتى است كه همه انسانها از اوّل تا امروز مشتاق آن بوده اند؛ يعنى نجات، زندگى ابدى سعادتمندانه و بهشت. لذا انبيا از اوّل تا نبّىِ مكرّم خاتم صلّى اللَّه عليه وآله سلّم، هدف خود را تعليم و تزكيه معيّن كرده اند: «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة». انسانها را، هم تربيت عقلانى و فكرى مى كنند و هم تربيت روحى.
تمام عبادات و تكاليف شرعى اى كه من و شما را امر كرده اند تا انجام دهيم، درحقيقت ابزارهاى همين تزكيه يا همين تربيت است؛ براى اين است كه ما كامل شويم؛ ورزش است. همچنان كه اگر ورزش نكنيد، جسم شما ناتوان، بى قدرت و آسيب پذير خواهد شد و اگر بخواهيد جسم را به قدرت، به زيبايى، به توانايى، به بروز قدرتها و استعدادهاى گوناگون برسانيد، بايد ورزش كنيد. نماز، ورزش است؛ روزه، ورزش است؛ انفاق، ورزش است؛ اجتناب از گناهان، ورزش است؛ دروغ نگفتن، ورزش است؛ خيرخواهى براى انسانها، ورزش است. با اين ورزشها، روح زيبا و قوى و كامل مى شود. اگر اين ورزشها انجام نگيرد، ممكن است به ظاهر خيلى پسنديده به نظر بياييم؛ اما باطنمان يك باطن ناقص و نحيف و حقير و آسيب پذير خواهد بود. روزه، يكى از اين ورزشهاست.
روزه فقط اين نيست كه انسان نخورد و نياشامد. اين نخوردن و نياشاميدن، بايد از روى نيّت باشد، والاّ اگر شما يك روز به خاطر گرفتارى و يا اشتغال به كار، دوازده ساعت، پانزده ساعت فرصت نكنيد چيزى بخوريد، هيچ ثوابى به شما نخواهند داد. اما همين امساك را وقتى با نيّت انجام داديد - «اجعلنا ممّن نوى فعمل»؛ نيّت كند و به دنبال آن، عمل انجام دهد - اين همان گوهر درخشانى مى شود كه به شما ارزش مى بخشد و روحتان را قيمتى مى كند.
شرط روزه، نيّت است. نيّت يعنى چه؟ يعنى اين عمل را،اين حركت را، اين امساك و تمرين را، جهت دادن براى خدا، در راه خدا، به خاطر انجام دستور الهى. اين است كه به هر كارى ارزش مى بخشد.لذا در دعاى شب اوّل ماه مبارك مى خوانيد كه: «اللّهم اجعلنا ممن نوى فعمل ولا تجعلنا ممن شقى فكسل»(2). كسالت، بى رغبتى و بى نشاطى براى كار - چه كار معنوى و چه كار مادّى - شقاوت است.
روزه، يكى از بهترين كارهاست. با اين كه به ظاهر اقدام نكردن است؛ اما در باطن اقدام است، عمل است، كار مثبت است. چون شما نيّت اين كار را داريد؛ لذا از هنگامى كه وارد صحنه روزه دارى مى شويد - يعنى از بعد از لحظه طلوع فجر - تا آخر روز به طور دائم به خاطر اين نيّت، در حال عبادتيد. اگر هم بخوابيد، عبادت مى كنيد. همين طور راه برويد، عبادت مى كنيد.
اين كه از قول نبّى اكرم عليه و على آله الصّلاة والسّلام نقل شده است كه فرمود: «انفاسكم فيه تسبيح و نومكم فيه عبادة(3)»؛ خوابيدن و نفس كشيدن شما عبادت است، خواب چطور عبادت مى شود؟ نفس كشيدن چطور «سبحان اللَّه» گفتن مى شود؟ اين به خاطر آن است كه شما بى كار هم كه باشيد، هيچ اقدامى هم كه نكنيد، چون با اين نيّت وارد اين وادى شده ايد، يكسره در حال عبادتيد.
در روايت ديگر مى فرمايد: «نوم الصّائم عبادة و صمته تسبيح(4)»؛ سكوت هم كه مى كنيد، مثل اين است كه «سبحان اللَّه» مى گوييد. و «عمله متقبّل و دعائه مستجاب(5)»؛ عمل شما مقبول، و دعايتان مستجاب است. سكوت شما عبادت است، نفس كشيدن شما عبادت است، خوابيدن شما عبادت است. چرا؟ چون شما اين امساك و اين دست كشيدن از بخشى از لذّات جسمانى را، براى خدا در يك مدّت سى روزه - ماه رمضان - تجربه مى كنيد.
همه اين عبادت و ديگر عبادات، برگرد اين محور مى گردد كه انسان با مشتهيّات نفسانى و با لذايذى كه انسان را به پستى مى كشانند و برده مى كنند، مبارزه كند. افسار گسيخته كردن نفس انسانى، هنر نيست. هر چه در توان دارى لذّت ببرى، براى انسان كمال نيست؛ اين از مقوله حيوانيّت است. انسان هم يك جنبه حيوانى دارد؛ تقويت جنبه حيوانى است. البته جنبه حيوانى هم جزو ماست و نخواستند كه ما آن را نداشته باشيم. خوردن، آشاميدن، استراحت كردن، لذّت مباح بردن، جزو وجود ماست؛ اشكال هم ندارد و كسى آنها را منع هم نكرده است. آنچه ممنوع است، اين است كه انسان در اين جنبه غرق شود. مادّيگرى، انسان را به غرق شدن در اين جنبه مى كشاند. اديان و روشهاى عقلانى عالم - كه روش الهى، مبتنى بر پايه هاى عقلانى است - جلوِ انسان را مى گيرد، تا در اين سراشيب لذّت برى از لذايذ و مشتهيّات زندگى، اختيار خود را از دست ندهد و فرو نغلتد. هر دعوتى كه انسان را به لجام گسيختگى در لذّات بكشاند، دعوت به آتش و دعوت به بدبختى و هلاكت است. به طور كلّى ، دعوت انبيا، دعوت حكما، دعوتهاى الهى، در جهت كفّ نفس از اين لذايذ است، كه روزه هم از اين قبيل است. به همين خاطر است كه در روايات ما، ماه رمضان يك صحنه مناسب شمرده شده است؛ براى اين كه انسان در اين ماه تمرين كند و مجموعه گناهان را ترك گويد.
يك روايت از امام صادق عليه الصّلاة والسّلام است كه خطاب به «محمّدبن مسلم» مى فرمايد: «يا محمّد! اذا صمت فليصم سمعك و بصرك و لسانك و لحمك و دمك و جلدك و شعرك و بشرك(6)». امام صادق به اين يار و شاگرد نزديك خودشان مى فرمايند كه وقتى روزه مى گيرى، بايد شنوايى تو روزه گير باشد، بينايى تو روزه بگيرد، زبان تو روزه بگيرد، گوشت و خون و پوست و موى و بشره تو روزه دار باشد؛ دروغ نگويى، انسانهاى مؤمن را دچار بلا نكنى، دلهاى ساده را اغوا نكنى، براى برادران مسلمان و جامعه اسلامى توطئه درست نكنى، بدخواهى نكنى، بددلى نكنى، تهمت نزنى، كم فروشى نكنى، امانتدارى كنى. انسانى كه در ماه رمضان با كفِ نفس خود، از خوردن و آشاميدن و مشتهيّات نفسانى و جنسى روزه مى گيرد، بايد زبان خود، چشم خود، گوش خود، و همه اعضا و جوارح خود را روزه دار بداند و خود را در محضر خداى متعال و دورى گزيده از گناهان بينگارد. دنباله روايت مى فرمايد: «ولايكون يوم صومك كيوم فطرك»؛ روز روزه تو، مثل روز فطر تو نباشد؛ مثل روزهاى عادّى باشد. روز ماه رمضان هم همان گونه رفتار كنى كه در روزهاى عادّى رفتار كردى. بايد به تربيت نفس توجّه كنى و اين فرصت را مغتنم بشمارى.
در يك روايتى ديگر مى فرمايد: «صوم النّفس امساك الحواس الخمس عن سائر المأثم»(7). از اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام نقل شده است كه روزه نفس، غير از روزه جسم و روزه شكم است. روزه نفس انسان اين است كه همه حواس پنجگانه او از گناهان امساك كنند. «و خلوّ القلب من جميع اسباب الشّر»؛ دل از همه موجبات و اسباب شرّ و فساد خالى شود. با خداى متعال و با بندگان خدا، دل را صاف و بى غلّ و غش كنيم. در اين جهت، روايات زيادى هست.
برادران و خواهران عزيز! از اين فرصت استفاده كنيم. ماه رمضان يك فرصت بسيار مغتنم است، براى اين كه خودمان را به خدا نزديك كنيم، به كمال نزديك كنيم، از مفاسد دور كنيم، از گناهان پاك كنيم. اين دعاهايى كه در اين ماه هست، اين استغفارى كه در اين ماه مستحب است، همه فرصت است؛ مبادا اين فرصتها از دست برود. اين ماه رمضان به زودى تمام خواهد شد. اگر تا ماه رمضان ديگر زنده بمانيد، آن هم مثل برق و باد خواهد گذشت. اين فرصتهاى ذى قيمت از دست خواهد رفت؛ از هر روز و ساعتش بايد استفاده كنيد. من به شما برادران و خواهران نمازگزار؛ بخصوص به جوانان توصيه مى كنم كه از اين بهار رحمت الهى استفاده كنيد، استغفار كنيد، درِ خانه خدا برويد، از گناهان تن و گناهان روح و گناهان فكر و قلب استغفار كنيد. آن جامعه اى كه اين طور محلّ استغفار الهى و توبه الى اللَّه باشد، جامعه نورانى خواهد بود و به بركت آن نورانّيت، پروردگار متعال خيرات را بر جامعه نازل خواهد كرد؛ همچنان كه به بركت همين دلهاى پاك و ارواح طيبه شما مردم در طول اين هجده، نوزده سال پيروزى انقلاب، بركات و خيرات و لطف خودش را بر اين ملت و بر اين كشور نازل كرده است. براى حفظ و جلب رحمت الهى، بايد به درِ خانه خدا رفت.
چند جمله هم به عنوان دعا عرض كنم. همه از خداى متعال در اين لحظات مُشْرف به اذان ظهر، حاجات عمده ملت مسلمان، امّت مسلمان و اين ملت بزرگ را بخواهيم:
«نسئلك اللّهم و ندعوك، باسمك العظيم الاعظم، الاعزّ الاجلّ الاكرم يااللَّه يا رحمن يا رحيم يا مقلّب القلوب.»
پروردگارا! دلهاى ما را بر دين و ايمان ثابت بدار. قدمهاى ما را در راه خودت ثابت و مستحكم بدار. نصرت خود را بر ملت ايران و بر امّت اسلامى نازل كن. دشمنان اسلام و مسلمين را مخذول و منكوب بگردان. در اين ماه، رحمت خود را بر جسمها و روحها و محيط زندگى ما ببار. پروردگارا! دلهاى ما را از آنچه كه هست، با يكديگر مهربانتر كن. پروردگارا! اين ملت را در ميان ملل دنيا سربلند بگردان؛ گرفتاريهاى او را برطرف كن؛ همه امورش را اصلاح فرما و كسانى را كه به اين ملت خدمت مى كنند، مشمول رحمت و لطف خود قرار بده. پروردگارا! ما را با قرآن و با اسلام زنده بدار؛ با قرآن و با اسلام و در راه آنها بميران؛ با قرآن در قيامت محشور بگردان . پروردگارا! قلب مقدّس ولىّ عصر را از ما راضى و خشنود كن؛ ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار را شامل حال ما بگردان. پروردگارا! ارواح طيّبه شهداى عزيز ما، روح مطهّر امام الشهداء رضوان اللَّه عليه را از ما راضى و خشنود بگردان؛ راه ما را راه آنان و سرانجام ما را سرانجام آنان قرار بده.
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد، لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.(8)
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللَّه رب العالمين. والصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. سيّما علىّ اميرالمؤمنين و سيّدة المعصومةالزّهراءالجليله سيّدة نساءالعالمين والحسن والحسين سيّدى شباب اهل الجَنّه و على بن الحسين زين العابدين و محمّدبن على الباقر و جعفربن محمّدالصادق و موسى بن جعفر الكاظم و على بن موسى الرّضا و محمّدبن على الجواد و على بن محمد الهادى و الحسن بن على الزكّى العسكرى والحجّةالقائم المهدى. حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على ائمّةالمسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.
من در اين خطبه هم برادران و خواهران عزيز را به تقواى الهى دعوت و توصيه مى كنم. موضوعى كه در اين خطبه در نظر داشتم عرض كنم، به نحوى نيست كه بشود در اين هواى بارانى - كه ذهن من مشغول به برادران و خواهرانى است كه در خيابانها و فضاى باز ايستاده اند - به تفصيل وارد اين موضوع شوم و حرف بزنم. ناگزير به يك اشاره و مختصرى اكتفا خواهم كرد و اگر توفيقى دست داد كه باز هم در يكى از جمعه هاى اين ماه، به زيارت نمازگزاران در نمازجمعه مشرّف شوم، شايد تفصيل بيشتر را در آن هنگام و آن فرصت عرض كنم.
خلاصه اى كه به نظرم مى رسد الان عرض كنم، اين است كه استكبار بر روى تبليغات، خيلى حساب مى كند و البته اين غلط هم نيست! به يك معنا دستگاه استكبار، اشتباه هم نمى كند كه بر روى تبليغات حساب مى كند. هم در زمينه هاى سياسى، كه ما وقتى در زمينه سياسى بحث مى كنيم، جبهه مقابل را تعبير به «استكبار» مى كنيم - كه اين نامگذارى دلايلى دارد - و هم وقتى در جبهه مبارزه ى فرهنگى بحث مى كنيم، جبهه مقابل را «فرهنگ غربى» يا «فرهنگ تهاجم» مى گوييم - كه اين نامگذارى هم باز دلايل خودش را دارد - فعلاً بحث من بر سر مواجهه استكبار با نظام جمهورى اسلامى است.
در واقع استكبار، تبليغات را ميداندار مبارزه عليه خط و ربط و جهتگيرى ملت مسلمان كرده است. نه اين كه بخواهيم بگوييم از حالا، بلكه از همان ماههاى اوّل پيروزى انقلاب، اين كار شد. منتها در واقع، اقبال با استكبار نبود؛ كما اين كه امروز هم در اين جهت، اقبال با استكبار نيست! آنها كه روى تبليغات حساب مى كنند، از اين باب است كه اثر تبليغات را در دنيا ديده اند. فرض بفرماييد كه تبليغات در اين قضاياى تبديل و امحاى نظامهاى ماركسيستى در اروپاى شرقى، نقش خيلى عجيبى داشت. ما بخصوص بعضى از اين قضايا را با دقّت دنبال مى كرديم و اثر تبليغات را لحظه به لحظه مى ديديم.
فرض كنيد در رومانى، تبليغات امريكايى و غربى، قدم به قدم آن مردم را راهنمايى مى كرد؛ يا قبل از آن در تبليغات لهستان، در آن نهضت همبستگى كه زمان حكومت ماركسيستى داشتند، تبليغات راديو امريكا و تبليغات جهانى، مردم را تقريباً قدم به قدم هدايت مى كرد كه چه كار بكنيد، به كدام سمت حركت كنيد، چه كسى را بلند كنيد و چه كسى را به زمين بزنيد! اينها را ديده اند؛ حتى در شوروى سابق و در جاهاى ديگر نيز همين طور.
اشتباه آنها اين است كه ايران اسلامى را با اروپاى شرقى و ملت ايران را با ملتهاى اروپاى شرقى مقايسه مى كنند؛ در حالى كه ملت ايران، تفاوتهاى عجيب و عميقى با آنها دارد. اوّلاً اين ملت، سوابقى از اين استكبارى كه سردمداران اين راديوها هستند - مثل امريكا و مثل انگليس - دارد، كه اين سوابق، شكاف و فاصله را زياد كرده است.
اين ملت، دهها سال چوب خباثت و ملعنت و دشمنى اينها را خورده است - اينها كه فراموش نمى شود - بعد، از اوّل انقلاب تا به حال، غرض ورزىِ اينها را در تبليغات ديده است. مثلاً در جنگ تحميلى، همين ملت ايران و همين جوانان آحاد مردم در جبهه هاى جنگ بودند؛ كس ديگرى نبود. اينها مى ديدند كه تبليغات استكبارى، چطور واقعيّات جنگ را صد و هشتاد درجه عكس آنچه كه بود، منعكس مى كرد!
مى خواستند عراق را در تبليغات خودشان، موجّه، مقبول، پيروز و مظّفر منعكس كنند - با آن همه جنايتى كه آن وقت از آن جبهه سر مى زد - و ايران را با اين جوانان نورانى، با اين مردم مؤمن، با اين انسانهاى والا و بزرگوار، با اين اخلاقيّات برجسته و پيشرفته، با اين ايثار، با اين خداترسى و با اين روحها و دلهاى نازنين در اين مردم، در چهره دژخيمى معرفى كنند!
خوب؛ مردم اينها را يادشان است و فراموش نكرده اند كه تبليغات خصمانه عليه ما كه از طرف استكبار اداره مى شود، اين گونه بدنام و بدسابقه است. لذاست كه تبليغاتشان اثرى نمى بخشد. هر چه حركت مى كنند، فايده اى ندارد!
اما ملت ايران بايد بداند كه آنها روى تبليغات اهميت مى دهند. ببينيد؛ يك بديها و نابسامانيهايى در بين ما، براى دشمن ما مطلوب است؛ مى خواهند اينها تحقّق پيدا كند. اگر توانستند كه اين نابسامانيها و بديها و زشتيها و خرابيها را به وجود آورند، كه خوب، به وجود مى آورند. منتها نمى توانند؛ وقتى نمى توانند، حداقل اين است كه در تبليغاتشان اين طور وانمود كنند كه اين بديها هست!
اين براى آنها، مقدارى از موفقيّت است كه ممكن است ذهنهاى بعضيها را آشفته كند، دلهاى بعضيها را بلرزاند، يا دوستان جمهورى اسلامى را در خارج از اين كشور، مردّد كند. من چندى پيش هم در صحبتى گفتم كه در واقع دشمنان ما با نقاطى كه در تبليغاتشان برجسته مى كنند، نوعى خدمت به طرّاحان و گردانندگان نظام جمهورى اسلامى مى كنند! آن خدمت اين است كه مشت خود را باز مى كنند؛ نشان مى دهند كه بر روى چه چيزهايى حسّاسيت دارند.
امروز اگر من بخواهم به صورت خلاصه عرض كنم كه اينها بر روى چه چيزهايى حسّاسيت دارند، بايد عرض كنم در درجه اوّل، اين سه چيز است: يكى اختلاف. اصرار دارند وانمود كنند كه در نظام جمهورى اسلامى، اختلاف هست. يك وقت مى گويند: اختلاف بين مسؤولين. يك وقت مى گويند: اختلاف بين دست اندركاران نظام. در دايره اى وسيعتر، يك وقت مى گويند: اختلاف بين مردم و مسؤولين. يك وقت مى گويند: اختلاف بين مردم! سعى مى كنند اين طور وانمود كنند كه اختلاف هست.
حتّى بعد از برگزارى كنفرانس اسلامى باشكوهى كه در تهران تشكيل شد، همه دست اندركاران و سياسيّون دنيا مبهوت شدند؛ چون ديدند مسؤولين جمهورى اسلامى يك مجموعه اند. به قول جوانان: يك تيم كامل؛ هر كسى كار خود را انجام مى دهد، همه هم هماهنگ. خيلى براى آنها شگفت آور بود؛ چون تبليغات دشمن، عكس اين را القا نموده و فرياد كشيده و تبليغ كرده بود! اين جا ديدند نخير؛ اين طور نيست، بلكه يك مجموعه هماهنگ با يك تمركز قوى بر روى مسائل مشتركى، هر كسى كار و وظيفه و روابط تعريف شده خود را مى شناسد و عمل مى كند. اين را سعى مى كنند؛ حتّى بعد از آن هم كه اين، به روشنى و وضوح نشان داده شد، باز تبليغات دشمنان، به زبانهاى مختلف، مرتب سعى مى كنند همين را هم مخدوش كنند. پس يكى مسأله اختلاف است.
مسأله دوم، گرايش به غرب، يا گرايش به امريكاست. مرتّب سعى مى كنند اين را هم القا كنند كه بله، در ايران يك جناح - گاهى مى گويند يك جناح، گاهى مى گويند كسى، گاهى مى گويند مجموعه اى، گاهى مى گويند مردم، گاهى مى گويند دولتيها - دلشان مى خواهد كه به غرب، گرايش پيدا كنند؛ طرف غرب - طرف امريكا - بروند و آشتى كنند!
دلشان خوش است به اين كه اين را تبليغ كنند؛ چون اگر مى توانستند چنين كارى را انجام دهند، البته مى كردند؛ حالا كه نتوانستند و مى بينند كه نظام جمهورى اسلامى، جهتگيرى منطقى و عقلايى و مستدلّ خود را به طور مستحكمى حفظ كرده است، مصلحت خودشان مى دانند كه اينها را تبليغ كنند. مى گويند: فلان كس به امريكا گرايش دارد، فلان كس به غرب گرايش دارد، فلان كس حركت چنين مى كند و با ديگران مخالف است! براى اين كه شايد بتوانند در داخل، دلهايى را متزلزل كنند، شايد بتوانند در بين مردم، اختلاف بيندازند، شايد بتوانند دوستان را در دنيا متزلزل كنند! اين هم يك نقطه ديگر است كه روى اين، بسيار مانور و حركت مى كنند.
نقطه سوم هم بى اعتقادى مردم به اسلام و نظام و ايمان اسلامى است. اين را هم به شدّت تبليغ مى كنند. خوب؛ در داخل كشور، جوانان ما، دانشجويان ما، همين دانشگاه تهران ما، همين مسجد دانشگاه، شاهد عبادت و راز و نياز و نماز جماعت و اعتكاف و روزه دارىِ برجسته ترين جوانان اين مملكت است. بهترين جوانان هر كشور، جوانانى هستند كه صاحب فكر و با انديشه باشند. قاعدتاً و غالباً در ميان دانشجويان، اين طور كسانى به صورت وافر پيدا مى شوند؛ البته در بين غيردانشجويان هم اين طور جوانان خوب هستند. ولى در زمان قديم - زمان ما كه جوان بوديم - در ميان دانشجويان، در دانشگاه تهران و بعضى دانشگاههاى ديگر و در همه ايران، شايد هزار نفر اعتكاف نمى كردند! در قم كه مركز دين و عبادت بود، شايد چند صدنفر طلبه اعتكاف مى كردند. معمول نبود؛ مردم دور بودند.
عزيزان من! من اين را همين جا بگويم كه دستهايى - تبليغات دروغين و گاهى احمقانه و گاهى خبيثانه - مى خواهند اين طور وانمود كنند كه مردم در سابق، از حالا ديندارتر و با اخلاقتر بودند! اين، دروغ است.
سابق يعنى چه وقت؟ يعنى دويست سال قبل؟ بله، ممكن است؛ البته آن را هم ما چيزهايى شنيده ايم، نديده ايم.
آن سابقى كه ما يادمان است - پنجاه سال قبل، چهل سال قبل، سى سال قبل - انسان كه در ماه رمضان به شهر تهران وارد مى شد، اصلاً حال و هواى روزه در اين شهر نبود! مردم راه مى رفتند و راحت سيگار مى كشيدند، غذا مى خوردند، ساندويچ مى خوردند! اصلاً كسى احساس نمى كرد كه اين جا روزه است! مشهد كه شهرى مذهبى بود - ما در مشهد بوديم - مردم راحت و علنى روزه مى خوردند؛ كانّه در بعضى از بخشهاى شهر، اصلاً ماه رمضان نيامده است! در مساجد - ظهر ماه رمضان در غالب مساجدى كه انسان سر مى زد و مى رفتيم، مى ديديم - پنجاه نفر، چهل نفر، حداكثر صد نفر جمعيت نشسته بودند؛ مگر اين كه در جايى يك منبرىِ معروفِ خوش بيانى باشد!
امروز شما نگاه كنيد! همه جا روزه دار است، همه جا در حال ذكر و در حال توجّه است و بهترين روزه داران از ميان جوانانند. جلسات قرآن، جلسات دعا، جلسات توسّل، جلسات تضّرع و سخنرانيهاى طولانى هست. اصلاً آيا با گذشته قابل مقايسه است؟ اعتكاف نيز همين طور بود. اصلاً اعتكاف در گذشته خيلى كم بود؛ سخت بود، كار مشكلى بود. بايد سه روز، روزه مى گرفتند، در مسجد مى ماندند و از مسجد بيرون نمى رفتند؛ همه كس حاضر نبود.
امروز جوانان ما - در دنيايى كه نسل جوان روز به روز، رو به فساد بيشتر مى رود - در اين مملكت، روزبه روز پاكيزه تر، طاهرتر و نورانى تر مى شوند. آن وقت تبليغات استكبارى، اين كشور و اين جوانان، اين دانشگاه، اين دانشجو و اين استاد دانشگاه و نيز اين طبقات گوناگون مردم را كه همه سعى مى كنند به خدا نزديك شوند، و خودشان را بيشتر با اسلام و احكام اسلامى منطبق كنند، مى كوشد اين گونه وانمود كند كه از اسلام دور شده اند!
نظام اسلامى آن چنان جوانان را تربيت كرده و آن چنان حكومتى آورده است كه وقتى همه دنيا از فسادهاى اخلاقى رنج مى برند، اينها درامانند. در كشور بزرگ امريكا، بسيارى از مصلحين و متفكّران و مردان روحانى، فريادشان از فسادى كه در آن جا حاكم است، بلند است، همه مى نالند و راه علاجى پيدا نمى كنند؛ اما نظام جمهورى اسلامى در چنين شرايطى توانسته است محيطى امن و امان براى نسل جوان به وجود آورد.
اين سه محور براى تبليغات آنهاست. البته عزيزان من! شما بدانيد ما حالا در نمازجمعه اين قضايا را اين طور راحت مطرح مى كنيم و مردم عزيز ما هم بحمداللَّه هوشيارند، خودشان متوجّهند و اين حرفها را تا اعماق جانشان مى پذيرند؛ ولى طرف مقابل كه استكبار باشد، براى اين كه همان حرفها را جا بيندازد، بيچاره ميلياردها دلار خرج مى كند؛ ميلياردها! اگر شما بدانيد كه همين راديو بى.بى.سى و همين راديوها و تلويزيونهاى امريكايى و راديوهاى صهيونيستى، چقدر خرج مى كنند براى اين كه شايد اين حرفها را به گوش مردم برسانند تا شايد يك نفر باور كند!
خوب؛ «قل هل ننبئّكم بالاخسرين اعمالا، الذّين ضلّ سعيهم فى الحياة الدّنيا»(9)، مصداق كاملش همينها هستند! تلاش مى كنند، زحمت مى كشند، مى نشينند، طرّاحى مى كنند، وسايل فنّى مدرن مى سازند، راديوها و تلويزيونهايشان چه مى كنند، براى اين كه شايد اين حرفها را به گوش مردم برسانند، تا به دلهاى آنها اثر كند! مردم هم، خيليها كه اصلاً اعتنا و اعتماد نمى كنند، گوش نمى كنند؛ بعضيها هم كه مى شنوند، اكثرش را باور نمى كنند. اگر هم كسى اشتباه كرده باشد، با توضيحى كه داده مى شود، در او اثر مى كند. اين هم لطف الهى است.
به هر حال اين سه محور، از محورهاى حسّاس دشمن است. پس، اختلاف را مى خواهد و تبليغ مى كند. گرايش به غرب و به امريكا و اصرار و نيّت يك اقدام نادرست و غيرمنطقى را مى خواهد و در زمينه ارتباط با جبهه استكبار، تبليغ مى كند - كه البته همه اينها خلاف واقع است؛ نه آن درست است، نه اين - و گرايش مردم به سمت بى اعتمادى به دين و اسلام و نظام اسلامى را هم تبليغ مى كند كه اين هم خلاف واقع ديگرى است.
الحمدللَّه روش شما مردم هم پاسخ همه اينها را داده است. اين نمازجمعه و اين مراسم ماه رمضان است. عزيزان من! هر چه مى توانيد، وحدتتان را بيشتر حفظ كنيد، اتّحادتان را با هم حفظ كنيد، دلها را به هم نزديك كنيد. دولت و ملت، هر چه مى توانيد به هم نزديك شويد. در مقابل جبهه استكبار، هر چه مى توانيد خودتان را يكپارچه كنيد. هر چه مى توانيد خود را به خدا و درِ خانه خدا نزديك كنيد. از خدا بخواهيد، به خدا اعتماد كنيد و به خدا پناه ببريد. خداى متعال، همچنان كه در اين هجده، نوزده سال، پشتيبان ملت ايران بود و ملت ايران را امروز از صورت يك ملتِ بدون هيچ گونه تجهيزات، به اين عزّت و عظمت و پيشرفت مادّى و معنوى رسانده است، باز هم قادر است كه اين ملت را بر دشمنانش - بر دشمنان پر سروصدا و پر هاى وهويش - به طور كامل پيروز كند و چشم اين ملت و اين مردم - بخصوص ايثارگران و خانواده هاى شهدا - را روشن فرمايد.
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم. انا اعطيناك الكوثر. فصل لربّك وانحر. ان شانئك هوالابتر.(10)
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) جمعه: 2
2) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 1376
3) امالى شيخ صدوق، ص 84
4) ثواب الاعمال، ص 75
5) ثواب الاعمال، ص 75
6) المقنعة، ص 310
7) غررالحكم: ح 5889
8) توحيد: 4 - 1
9) كهف: 103 - 104
10) كوثر: 3 - 1